بهاردراشعار شاعران ایرانی قصیده در وصف بهار -


  1. قصیده در وصف بهار - سعدی شیرازی

    بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار
    خوش بود دامن صحرا و تماشاى بهار

    صوفى، از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
    که نه وقت است که در خانه بخفتى بیکار

    بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق‏
    نه کم از بلبل مستى تو، بنال اى هشیار

    آفرینش همه تنبیه خداوند دل است‏
    دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

    این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
    هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

    کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‏اند
    نه همه مستمعى فهم کند این اسرار

    خبرت هست که مرغان سحر مى‏گویند
    آخر اى خفته، سر از خواب جهالت بردار

    هر که امروز نبیند اثر قدرت او
    غالب آن است که فرداش نبیند دیدار

    تا کى آخر چون بنفشه سر غفلت در پیش‏
    حیف باشد که تو در خوابى و، نرگس بیدار

    که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟
    یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟

    وقت آن است که داماد گل از حجله غیب‏
    به درآید، که درختان همه کردند نثار

    آدمى زاده اگر در طرب آید نه عجب‏
    سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

    باش تا غنچه سیراب دهن باز کند
    بامدادان چون سر نافه آهوى تتار

    مژدگانى، که گل از غنچه برون مى‏آید
    صد هزار اقچه بریزند درختان بهار

    باد گیسوى درختان چمن شانه کند
    بوى نسرین و قرنفل برود در اقطار

    ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
    راست چون عارض گلبوى عرق کرده یار

    باد بوى سمن آورد و گل و سنبل و بید
    در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟

    خیرى و خطمى و نیلوفر و بستان افروز
    نقشهایى که درو خیره بماند ابصار

    ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن‏
    همچنان است که بر تخته دیبا دینار

    این هنوز اول آذار جهان افروز است‏
    باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار

    شاخها دختر دوشیزه بالغ‏اند هنوز
    باش تا حامله گردند به الوان ثمار

    عقل حیران شود از خوشه زرین عنب‏
    فهم عاجز شود از حقه یاقوت انار

    بندهاى رطب از نخل فرو آویزند
    نخلبندان قضا و قدر شیرن کار

    تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت‏
    زیر هر برگ چراغى بنهند از گلنار

    سیب را هر طرفى داده طبیعت رنگى‏
    هم بدان گونه که گلگونه کند روى، نگار

    شکل امرود تو گویى که ز شیرنى و لطف‏
    کوزه چند نبات است معلق بر بار

    آب در پاى ترنج و به و بادام، روان‏
    همچو در پاى درختان بهشتى انهار

    گو نظر باز کن و، خلقت نارنج ببین‏
    اى که باور نکنى فى الشجر الاخضر نار

    پاک و بى عیب خدایى که به تقدیر عزیز
    ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار

    پادشاهى نه به دستور کند یا گنجور
    نقشبندى نه به شنگرف کند یا زنگار

    چشمه از سنگ برون آرد و، باران از میغ‏
    انگبین از مگس نحل و در از دریا بار

    نیک بسیار بگفتیم درین باب سخن‏
    و اندکى بیش نگفتیم هنوز از بسیار

    تا قیامت سخن اندر کرم و رحمت او
    همه گویند و، یکى گفته نیاید ز هزار

    آن که باشد که نبندد کمر طاعت او؟
    جاى آن است که کافر بگشاید زنار

    نعمتت، بار خدایا، ز عدد بیرون است‏
    شکر انعام تو هرگز نکند شکر گزار

    این همه پرده که بر کرده ما مى‏پوشى‏
    گر به تقصیر بگیرى نگذارى دیار

    ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت؟
    تاب قهر تو نداریم خدایا، زنهار!

    فعلهایى که زما دیدى و نپسندیدى‏
    به خداوندى خود پرده بپوش اى ستار

    حیف ازین عمر گرانمایه که در لغو برفت‏
    یارب از هرچه خطا رفت هزار استغفار

    درد پنهان به تو گویم که خداوند منى‏
    یا نگویم، که تو خود مطلعى بر اسرار

    سعدیا، راست روان گوى سعادت بردند
    راستى کن که به منزل نرسد کج رفتار



  2. سعدی - غزلیات

    برآمد باد صبح و بوی نوروز
    به کام دوستان و بخت پیروز

    مبارک بادت این سال و همه سال
    همایون بادت این روز و همه روز

    چو آتش در درخت افکند گلنار
    دگر منقل منه آتش میفروز

    چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
    حسدگو دشمنان را دیده بردوز

    بهاری خرمست ای گل کجایی
    که بینی بلبلان را ناله و سوز

    جهان بی ما بسی بودست و باشد
    برادر جز نکونامی میندوز

    نکویی کن که دولت بینی از بخت
    مبر فرمان بدگوی بدآموز

    منه دل بر سرای عمر سعدی
    که بر گنبد نخواهد ماند این کوز

    دریغا عیش اگر مرگش نبودی
    دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز

  3. سعدی - غزلیات

    بهار آمد که هر ساعت رود خاطر ببستانی
    بغلغل در سماع آیند هر مرغی بدستانی

    دم عیسی است پنداری نسیم باد نوروزی
    که خاک مرده بازآید درو روحی و ریحانی

    بجولان و خرامیدن درآمد سرو بستانی
    تو نیز ای سرو روحانی بکن یک بار جولانی

    به هرگوئی پریروئی بچوگان میزند گوئی
    تو خود گوی زنخ داری، بساز از زلف چوگانی

    بچندین حیلت و حکمت گوی ازهمگنان بر دم
    بچوگانی نمی افتد چنین گوی زنخدانی

    بیارای باغبان سروی ببالای دلارامم
    که یاری من ندیدستم چنین گل در گلستانی

    تو آهو چشم نگذاری مرا از دست تا آنگه
    که همچون آهو از دستت نهم سر در بیابانی

    کمال حسن رویت را صفت کردن نمی دانم
    که حیران باز می مانم چه داند گفت حیرانی

    وصال تست ا گر دل را مرادی هست و مطلوبی
    کنارتست اگر غم را کناری هست و پایانی

    طبیب از من بجان آمد که سعدی، قصه کوته کن
    که دردت را نمی دانم برون از صبر درمانی
  4. سعدی - غزلیات

    باد بهارى وزید، از طرف مرغزار
    باز به گردون رسید، ناله ى هر مرغ زار

    سرو شد افراخته، کار چمن ساخته
    نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار

    گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست
    سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار

    شاخ که با میوه هاست، سنگ به پا می خورد
    بید مگر فارغست، از ستم نابکار

    شیوه ى نرگس ببین، نزد بنفشه نشین
    سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار

    خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع
    ناله ى موزون مرغ، بوى خوش لاله زار

    هر گل و برگى که هست، یاد خدا می کند
    بلبل و قمرى چه خواند، یاد خداوندگار

    برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش
    هر ورقى دفتریست، معرفت کردگار

    وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم
    تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار

    بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان
    طوطى شکرفشان، نقل به مجلس بیار

    بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت
    وقت بهاران گذشت، گفته ى سعدى بیار


  5. مولانا جلال الدین محمد بلخی (ایرانی زاد و همیشه ایرانی)

    بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
    خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد

    ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
    به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد

    گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
    همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد

    سمن با سرو می‌گوید که مستانه همی‌رقصی
    به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد

    بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
    که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد

    همی‌زد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
    بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد

    صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
    که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد

    ز ترکستان آن دنیا بنه ترکان زیبارو
    به هندستان آب و گل به امر شهریار آمد

    ببین کان لکلک گویا برآمد بر سر منبر
    که ای یاران آن کاره صلا که وقت کار آمد

    مولانا جلال الدین محمد بلخی (ایرانی زاد و همیشه ایرانی)


    ویرایش توسط سعدی : March 13th, 2008 در ساعت86
  6. سعدی - غزلیات

    برخیز که می‌رود زمستان
    بگشای در سرای بستان

    نارنج و بنفشه بر طبق نه
    منقل بگذار در شبستان

    وین پرده بگوی تا به یک بار
    زحمت ببرد ز پیش ایوان

    برخیز که باد صبح نوروز
    در باغچه می‌کند گل افشان

    خاموشی بلبلان مشتاق
    در موسم گل ندارد امکان

    آواز دهل نهان نماند
    در زیر گلیم و عشق پنهان

    بوی گل بامداد نوروز
    و آواز خوش هزاردستان

    بس جامه فروختست و دستار
    بس خانه که سوختست و دکان

    ما را سر دوست بر کنارست
    آنک سر دشمنان و سندان

    چشمی که به دوست برکند دوست
    بر هم ننهد ز تیرباران

    سعدی چو به میوه می‌رسد دست
    سهلست جفای بوستانبان
  7. شمس الدین محمد حافظ شیرازی - غزلیات

    ز کوى یار می آید نسیم باد نوروزى
    از این باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى

    چو گل گر خرده اى دارى خدا را صرف عشرت کن
    که قارون را غلط ها داد سوداى زراندوزى

    ز جام گل دگر بلبل چنان مست مى لعل است
    که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزى

    به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانى
    به گلزار آى کز بلبل غزل گفتن بیاموزى

    چو امکان خلود اى دل در این فیروزه ایوان نیست
    مجال عیش فرصت دان به فیروزى و بهروزى

    طریق کام بخشى چیست ترک کام خود کردن
    کلاه سرورى آن است کز این ترک بردوزى

    سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آى
    که بیش از پنج روزى نیست حکم میر نوروزى

    ندانم نوحه قمرى به طرف جویباران چیست
    مگر او نیز همچون من غمى دارد شبانروزى

    می اى دارم چو جان صافى و صوفى می کند عیبش
    خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزى

    جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین اى شمع
    که حکم آسمان این است اگر سازى و گر سوزى

    به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
    بیا ساقى که جاهل را هنیتر می رسد روزى

    مى اندر مجلس آصف به نوروز جلالى نوش
    که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزى

    نه حافظ می کند تنها دعاى خواجه تورانشاه
    ز مدح آصفى خواهد جهان عیدى و نوروزى

    جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
    جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزى



  8. فریدون مشیری

    بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
    شاخه های شسته، باران خورده، پاک
    آسمان آبی و ابر سپید
    برگهای سبز بید
    عطر نرگس، رقص باد
    نغمه و بانگ پرستوهای شاد
    خلوت گرم کبوترهای مست
    نرم نرمک میرسد اینک بهار
    خوش بحال روزگار …
    خوش بحال چشمه ها و دشتها
    خوش بحال دانه ها و سبزه ها
    خوش بحال غنچه های نیمه باز
    خوش بحال دختر میخک که میخندد به ناز
    خوش بحال جان لبریز از شراب
    خوش بحال آفتاب …
    ای دل من، گرچه در این روزگار
    جامهء رنگین نمی‌پوشی به کام
    بادهء رنگین نمی‌نوشی ز جام
    نقل و سبزه در میان سفره نیست
    جامت از آن می که می‌باید تهی است
    ای دریغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسیم
    ای دریغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب
    ای دریغ از «ما» اگر کامی نگیریم از بهار …
    گر نکوبی شیشهء غم را به سنگ
    هفت رنگش میشود هفتاد رنگ …


  9. رودکی سمرقندی - غزلیات

    آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
    با صد هزار زینت و آرایش عجیب

    شاید که مرد پیر بدین گه جوان شود
    گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب

    چرخ بزرگوار یکی لشگری بکرد
    لشگرش ابر تیره و باد صبا نقیب

    نقاط برق روشن و تندرش طبل زن
    دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب

    آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار
    و آن رعد بین که نالد چون عاشق کثیب

    خورشید ز ابر تیره دهد روی گاه گاه
    چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب

    یک چند روزگار جهان دردمند بود
    به شد که یافت بوی سمن را دوای طیب

    باران مشک بوی ببارید نو بنو
    وز برف برکشید یکی حله قصیب

    گنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت
    هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب

    لاله میان کشت درخشد همی ز دور
    چون پنجه عروس به حنا شده خضیب

    بلبل همی بخواند در شاخسار بید
    سار از درخت سرو مر او را شده مجیب

    صلصل بسر و بن بر با نغمه کهن
    بلبل به شاخ گل بر بالحنک غریب

    اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد
    که اکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب


  10. برافکند ای صنم ابر بهشتی
    زمین را خلعت اردیبهشتی

    بهشت عدن را گلزارماند
    درخت آراسته حور بهشتی

    جهان طاوس گونه گشت دیدار
    به جایی نرمی و جایی درشتی

    زمین برسان خون آلوده دیبا
    هوا برسان نیل اندوده مشتی

    بدان ماند که گویی از می و مشک
    مثال دوست بر صحرا نبشی

    زگل بوی گلاب آید ازآن سان
    که پنداری گل اندر گل سرشتی

    به طعم نوش گشته چشمه آب
    به رنگ دیده آهوی دشتی

    چنان گردد جهان هزمان که گویی
    پلنگ آهو نگیرد جز به کشتی

    بتی باید کنون خورشید چهره
    مهی کو دارد از خورشید پشتی

    بتی رخسار او همرنگ یاقوت
    م‍ئی برگونه جامه کنشتی

    دقیقی چارخصلت برگزیدست
    به گیتی در زخوبیها و زشتی

    لب بیجاده رنگ و ناله چنگ
    می چون زنگ و کیش زرد هشتی

    دقیقی مروزی(طوسی)

  11. باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
    تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

    باغ همچون کلبه بزاز پردیبا شود
    راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود

    روی بند هر زمینی حله چینی شود
    گوشوار هر درختی رشته گوهر شود

    چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز
    گه برون آید زمیغ و گه به میغ اندر شود

    افسر سیمین فرو گیرد زسر کوه بلند
    بازمینا چشم و زیبا روی و مشکین سر شود

    عنصری

  12. صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
    عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین

    با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
    کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین

    گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
    همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین

    آستین بر دست پوشید از بهاربرگ شاخ
    میوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستین

    باد گل‌ها را پریشان می‌کند هر صبحدم
    زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین

    نوبهارازغنچه بیرون شد به یک تو پیرهن
    بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین

    این نسیم خاک شیرازست یا مشک ختن
    یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین

    بامدادش بین که چشم از خواب نوشین برکند
    گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین

    گرسرش داری چو سعدی سربنه مردانه وار
    با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین
    ----
  13. علم دولت نوروز به صحرا برخاست
    زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست

    بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
    که به غواصی ابر از دل دریا برخاست

    تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
    یزک تابش خورشید به یغما برخاست

    طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند
    شکرآن را که زمین از تب سرما برخاست

    این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
    وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟

    چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟
    چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست

    طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
    بس که از طرف چمن لل لالا برخاست

    موسم نغمه‌ی چنگست که در بزم صبوح
    بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست

    بوی آلودگی از خرقه‌ی صوفی آمد سوز
    دیوانگی از سینه‌ی دانا برخاست

    از زمین ناله‌ی عشاق به گردون بر شد
    وز ثری نعره‌ی مستان به ثریا برخاست

    عارف امروز به ذوقی بر شاهد بنشست
    که دل زاهد از اندیشه‌ی فردا برخاست

    هر دلی را هوس روی گلی در سرشد
    که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست

    گوییا پرده‌ی معشوق برافتاد از پیش
    قلم عافیت از عاشق شیدا برخاست

    هر کجا طلعت خورشید رخی سایه فکند
    بیدلی خسته کمر بسته چو جوزا برخاست

    هرکجا سروقدی چهره چو یوسف بنمود
    عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست

    با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت
    با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست

    سر به بالین عدم بازنه ای نرگس مست
    که ز خواب سحر آن نرگس شهلا برخاست

    به سخن گفتن او عقل زهردل برمید
    عاشق آن قد مستم که چه زیبا برخاست

    روز رویش چو برانداخت نقاب شب زلف
    گفتی از روز قیامت شب یلدا برخاست

    ترک عشقش بنه صبر چنان غارت کرد
    که حجاب از حرم راز معما برخاست

    سعدیا تا کی از نامه سیه کردن بس
    که قلم را به سر از دست تو سودا برخواست
  14. سیمین بهبهانی

    می خواستم به پای تو تقدیم جان کنم
    بختم چنین نخواست که کاری چنان کنم‏

    چون ساغر بلور شکستم به خاره سنگ

    تا در تو از اسف اثری امتحان کنم‏

    گفتی که حیف! گفتمت آری، ولی هنوز‏

    دارم غنیمتی که تو را شادمان کنم‏

    بر خرده هام گر نگری هر شکسته را‏

    در پرتو نگاه تو رنگین کمان کنم

    جز ساعد شکسته چه می آیدم به کار

    تا با نوای عشق، نی از استخوان کنم!‏

    دیر آمدی، اگر چه بهارم ز شاخه ریخت

    شادا خزان که میوه تو را ازمغان کنم

    می خواهمت، که خواستنی تر ز هر کسی

    کو واژه ای که ساده تر از این بیان کنم؟

    تنها نه من که یار دگر نیز خواهدت

    می باش از آن او که تحمل توان کنم‏

    تلخ است دوست داشتن و واگذاشتن

    زان تلخ تر که رنجه دل دیگران کنم

    با آن که نغمه خوان توام، ای بلند سبز‏

    بگذار در درخت دگر آشیان کنم


نوروزدراشعار شاعران ایران .

بامدادن که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

صوفی ، از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخُفتی بیکار

بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو ، بنال ای هشیار

آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
سعدی شیرازی

*****

عالم شکرستان شد ...
تاباد چنین بادا...

شب رفت صبوح آمد...
غم رفت فتوح آمد...

خورشید درخشان شد...
تاباد چنین بادا..

عید آمد وعید آمد...
یاری که رمید آمد...

عیدانه فراوان شد...
تا باد چنین بادا...
مولانا

*****

هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود

کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود

دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود

جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود
ملک الشعرایی بهار

******

بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد

ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد

گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد

سمن با سرو می‌گوید که مستانه همی‌رقصی
به گوشش سرو می‌گوید که یار بردبار آمد

بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد

همی‌زد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد

صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد

******

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

باغ همچون کلبه بزاز پردیبا شود
راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود

روی بند هر زمینی حله چینی شود
گوشوار هر درختی رشته گوهر شود

چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز
گه برون آید زمیغ و گه به میغ اندر شود

افسر سیمین فرو گیرد زسر کوه بلند
بازمینا چشم و زیبا روی و مشکین سر شود
عنصری

******

علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست

بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست

تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست

طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند
شکرآن را که زمین از تب سرما برخاست

این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟

چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست

طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لل لا لا برخاست

موسم نغمه‌ی چنگست که در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
سعدی شیرازی

*****

نوروز درآمد ای منوچهری
با لالهء لعل و با گل خمری

مرغان زبان گرفته را یکسر
بگشاده زبان رومی و عبری

یک مرغ سرود پارسی گوید
یک مرغ سرود ماورالنهری

در زمجره شد چو مطربان، بلبل
در زمزمه شد چو موبدان، قمری

ماند ورشان به مقری کوفی
ماند ورشان به مقری بصری

در دامن کوه، کبک شبگیران
در رفت به هم به رقص با کدری

بر پر الفی کشید و نتوانست
خمیده کشید الف ز بی‌صبری

بر پربکشید هفت الف یا نه
از بی‌قلمی و یا ز بی‌حبری

طوطی به حدیث و قصه اندر شد
منوچهری

******

عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
هر مرده‌ای ز گوری برجست و پیشش آمد

دل را زبان بباید تا جان به چنگش آرد
جان پاکشان بیاید کان یار سرکش آمد

جان غرق شهد و شکر از منبع نباتش
مه در میان خرمن زان ترک مه وش آمد

خاک از فروغ نفخش قبله فرشته آمد
کب از جوار آتش همطبع آتش آمد

جان و دل فرشته جفت هوای حق شد
گردون فرشتگان را زان روی مفرش آمد
دیوان شمس مولانا

******

هر باغبان که گل به سوی برزن آورد
شیراز را دوباره به یاد من آورد

آن‌جا که گر به شاخ گلی آرزوت هست
گل‌چین به پیشگاه تو یک خرمن آورد

نازم هوای فارس که از اعتدال آن
با دام‌بن شکوفه مه بهمن آورد

نوروز‌ماه، فاخته و عندلیب را
در بوستان، نواگر و بربط‌زن آورد

ابر هزارپاره بگیرد ستیغ کوه
چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد

من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ
تا دل‌نواز من خبر از گلشن آورد

آید دوان دوان و نهد برکنار من
آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد
دکتر لطفعلی صورتگر





بحثی نو درباره خمس . برگرفته ازکتاب فلسفه واسراراحکام .



آیاخمس بخشوده شده است .؟


 کتاب فلسفه واسراراحکام


جلددوم


نوشته . محمد وحیدی


ازصفحه 269 تاپایان 273


پرسش : می گویند درحالی که خمس بخشوده شده است  چگونه علما می گویند خمس بپردازید؟


پاسخ : روایاتی که موجب این توهم شده است پنج دسته اند.

اول : روایاتی که  درباره ی غنائم جنگی واردشده وزنانی که جزءبردگان بودند وبه عنوان کنیز به دست افراد می افتادند وان هابااین زنان ازدواج می کردندوصاحب فرزند می شدند که اگر جهادبه اذن امام نبوده تمام غنائمی که بدست امده  مربوط به بیت المال است وباید بااجازه ی امام مصرف شود وحتی اگربه اذن امام باشد تاخمس آن پرداخت نشود  تصرف درآنهاحرام است . بنابراین  کنیزانی که به عنوان غنیمت به دست افرادمی افتادند وخمس آن پرداخت نشده بود برصاحبان ان ها حرام بوده است وحق نداشته اند به عنوان یکی همسر باآنها رفتارکنند . دراین صورت اگرکسی توجه به این حکم داشته باشد فرزندی که ازچنان زنی برای او متولد می شود

فزندنامشروع خواهد بود .لذاامامان اهل بیت (ع) این قسمت ازخمس راکه مربوط به چنین زنانی بوده به شیعیان بخشیدند تافرزندان انها همگی حلال باشند.

 وسائل الشیعه : جلد 6 صفحه 379 . ابواب الانفال . باب 4 . حدیث 3-5- 10- 15-16- 18-20 -

ابواب مایجب فیه الخمس . باب 8 حدیث 8


دوم : احادیثی که دلیل برحلال نمودن خمس درزمان خاص ومعینی است . زیرا پیامبروامامان

به عنوان رئیس حکومت اسلامی حق داشتند که این مالیات اسلامی رادرشرایط خاصی که  مصلحت مسلمانان  رااقتضا می کرده به مردم ببخشند . همان طورکه درشرایط سخت وسنگین ایجاب می کرده که مالیات فوق العاده ای دیگر موقتا وبه طور محدود بران بیفزایند.

وسائل الشیعه .  ج 6 ابواب الانفال . حدیث 6-2-1-7-8-9-14-19


سوم . آن چه مربوط به شخص معینی بوده است یعنی شخص خاصی خدمت امام رسیده وامام  بادرنظرگرفتن وضع حال او وی راازخمس معاف کرده است .

وسایل الشیعه . ج6 ابواب الانفال  باب 1. حدیث 6


چهارم . روایاتی که مضمون ان خمس نمودن خمس است ولی بادقت  اشکارمی شود که منظور خمس نیست بلکه "انفال " می باشد.


پنجم . روایاتی که مخصوص به زمانوشخص معینی نمی باشد وظاهرش حلال نمدون خمس به صورت مطلق است  که اراین باره سه روایت موجود است که بررسی می نمائیم .

1-روایتی  که دروسایل الشیعه ج 6 ابواب انفال . باب چهارم حدیث 4 نقل شده است .

ازشخصی به نام " سالم بن مکرم (ابو خدیجه ) ازامام صادق (ع) نقل کرده است که :

اولا: سند این حدیث ضعیف است زیرا سالم بن مکرم  که نام دیگر او (ابوخدیجه ) است درمیان دانشمندان علم رجال شدیدا محل گفتگوست .

ثانیا. اگر کمی درسوالی که ازامامشده است دقت کنیم روشن خواهد شد  که بحث درمجموع روایات درباره کنیزانی است که مشمول احکام خمس بوده اند ویازنانی که مهرانها راازمال التجاره ای که خمس آن داده نشده پرداختهاند ویاکنیزوزنی که بااموال اهدائی  ومیزاثی که مور دتعلق به خمس بوده  وخمس ان پرداخت نشده دراختیارانسان قرارگرفته است وطبیعی است که جواب حضرت هم مخصوص همین قسمت خواهد بود .بنابراین بااین روایت که نه دلالت کافی دارد ونه سند معتبر نمی توان چیزی را اثبات کرد.


2- حدیثی که "معازابن کثیر"ازامام صادق (ع) نقل می کند که فرمود :

برشیعیان ما امروسیع است که ازآن چه دردست  دارند درراه نیکی انفاق کنند . اماهنگامی که قائم ماقیام کند. برهرکسی که گنچینه ای

اندوخته است . گنچینه ی او حرام می شود  تابه خدمت او بیاورند وازآن برای پیشبرد  اهدافش استفاده کند.


اولا: دررجال این حدیث  "محمدابن سنان " است که وضع اوردر میان علمای رجال مبهم است .


ثانیا:  دراین حدیث هیچ گونه سخنی از مساله ی خمس به میان نیامده است واگرخمس بود باید بفرماید خمس آن رادراختیارحضرت قراردهند.


3- حدیث مرسلی است که در"تفسیرعیاشی " ازامام صادق (ع) نقل شده است  که فرمود:


"مشکل ترین چیزی که مردم درروز قبیامت باآن سروکاردارند این است که صاحب خمس بر می خیزد و میگوید . خداوندا . خمس مرا نپرداخته  ولی شیعیان ما ازاین موضوع معافند.


ناگفته پیدااست که این حدیث مرسل است  وشخص مجهول وناشناسی ان راازامام صادق (ع) نقل کرده است.


 خلاصه همه این احادیث مربوطبهمعاف شدن  جمعی ازمسلمانان که درشرایط خاصی قرارداشتند ازبرنامه ی این مالیات اسلامی است وبه هیچ وجه دلیل برمعافیت عمومی نخواهد بود . گواه زنده ودلیل روشن براین مساله این است که عده ای دیگر ازامامان (ع)ویاشخص امام صادق (ع)وامام باقر(ع) درشرایطظ دیگری  که شیعیان توانائی برپرداخت این مالیات اسلامی داشتند باشدیدترین لحنی ازآنها مطالبه نموده وآنان راموظف به انجام این وظیفه ی اسلامی کرده اند.


پرسش :

ایا خمس مزد رسالت است وایا این موضوع  موجب تقویت امتیازطبقاتی نیست ؟


پاسخ:  اگر خمس مزد رسالت باشد که به ساد ات د اده می شود باید به همه سادات و ذراری پیامبر داده شود  وحال که چنین نیست وفقط به فقرای سادات داده می شود و همان فقراهم اگر ازاحتیاجات انان زیادتر باشد باید مازادآن رابه بیت المال مسلمانات  ریحت که درراه مصالح عمومی مصرف گردد همچنان که اگر احتیاجات فقرای سادات ازمیزان خمس زیادتر باشد باید ازبیت المال کمبود آن راتامین کرد.

واما ازجهت امتیازطبقاتی بایدگفت . هیچ گونه امتیازی وجود ندارد . زیرافقرای غیرسید اززکات استفاده می کنند و فقرای سید ازخمس یعنی بانک های پرداخت کننده دوتااست  ودراین زمینه  حتی به فقرای سادات سخت گیری هم شده استکه به فقرای غیرسید می توان بیشتر ازمخارج یک سال هم داد  بلکه می توان انهاراغنی کرد  ولی به ف قرای سید بیش ازخرجیک سال داده نمی شود  واگرداده شود خود انها موظفند برگردانند  وشاید این سخت گیری برای این باشد  که بعضی گمان نکنند قانون اسلام  طرفداری ازسادات کرده است . تنها چیزی که هست  برای آن که فرزندان پیغمبرخداازیک نوع احترام معنوی برخوردارباند نیازمندی های انان فقط بانکش چدا شده است .


بدیخی است که این احترام معنوی یک نوع احترام نسبت به شخص پیغمبر(ص) است .


پرسش : به چه دلیل سهم امام (ع)بایدبه مجتهد داده شود برفرض لزوم  چراباید به مچتهدی  که مرجع تقلید اوست پرداخت نماید.؟


پاسخ: دلیل دادن سهم امام (ع) به مجتهد آنا ستکه اوچون وکیل عام امام (ع)است و زمانی که به خود امام (ع)دسترسی نیست باید به وکیلش ردا وحداقل برائت ذمه همین است وامااین که باید به مجتهد مرجع تقلیدش بدهد باید به مجتهداعلم بدهدکه طبعا تقلید ازاوهم واجب است وبدون آن مکلف اطمینان به برائت ذمه پیدانمی کند .

الفردوس الاعلی ص 54


پرسش : اگر سرمایه کسی مخمس شود  وباگذشت یکسال مالی  دراثرتورم ناشی ازافزایش حجم پول درگردش  . ارزش  پولی آن افزایش بیابد ولی جنس عوض نشود ومقدار ان ثابت بماند ایا دراینجا

ربح صدق می کند  ومشمول خمس می شود؟


پاسخ: ربح  دراین جا صدق پیدانمی کند زیرانوسانات محدود وکوتاه مدت درعرف بازارهنوز به رسمیت شناخته نشده است  وتنهادرمحافل علمی مورد بحث است . توضیح این که دربعضی  از جوامع کنونی  کمترین تغییر درتورم . درمحاسبات  بدهی ها ومطالبات درعرف بازارلحاظ می شود  . مثلا بانک های این کشورها هرسال هنگامیکه بهره ی سپرده هارا می دهند درکناربهره . تفاوت تورم راهم می پردازند  . یعنی درعرف بازارآنها.  محاسبه تورم به عنوان یک اصل اقتصادی  شناخته شده است .


دراین کشورها می توان تورم رادرهمه دادوستدها ملحوظ داشت . ولی درعرف کشورهای دیگر این مساله فقط درمحافل علمی مطرح است ومی دانیم مسایل فقهی برمحورموشوعات عرفی دورمی زند .نه موضوعات خاص محافل علمی .






زژیم لاغری . سایت ورزش ایران.




یک رژیم غذایی جهت کاهش وزن
برای وزن کم کردن و سوزاندن وزن اضافی ۲ راه بیشتر وجود ندارد؛ سوزاندن کالری بیشتر یا کمتر خوردن
هیچ‌کس دوست ندارد که به او بگویند کمتر بخور! خوشبختانه کنترل وزن فرمول‌هایی دارد که با کمک آن‌ها کار ساده‌تر می‌شود. حجم غذای موجود در دهان، شکم و دستگاه گوارش پیام‌هایی به مغز ارسال می‌کند. غذاهایی هستند که این پیام‌ها را تحت‌ تاثیر قرار داده و به ما کمک می‌کند تا کمتر غذا بخوریم یا کالری بیشتری بسوزانیم اما چربی سوزی درازمدت نیاز به چیزی فراتر از چند روز رعایت و مراعات دارد.
در این‌جا چند غذا به شما معرفی می‌کنیم که نیمی از مشکلات شما را حل می‌کند. اما برای حل نصفه دیگر باید زحمت بکشید و کمی ورزش کنید:

گوشت برای چربی سوزی
گوشت کباب شده را به رژیم غذایی خود اضافه کنید. محققان دریافته‌اند نوعی از اسید چرب به نام CLA که به‌طور طبیعی در گوشت گاو، گوسفند و لبنیات یافت می‌شود عاملی برای دفع چربی است. نتایج یک تحقیق نشان می‌دهد، افرادی که به‌مدت ۶ ماه این اسید چرب را در غذای خود دریافت کردند، ۴ درصد کاهش در توده چربی داشته‌اند که این کاهش عمدتا در ناحیه پاها بوده است بنابراین کباب را دریابید!
نخود برای سیری
نخود و نخود فرنگی غنی از فیبرهای قابل جذب هستند که شما را سیر نگه می‌دارند. البته ممکن است مقداری مزاج شما را هم به‌هم بریزند. مطالعه‌ای که توسط دانشمندان اسپانیایی روی ۲۰۰ بیمار که اضافه وزن داشتند انجام گرفته نشان داد وقتی این افراد به‌ مدت ۴ ماه از یک رژیم غذایی با درصد فیبر بالا (متکی بر نخود) پیروی کردند ۵ کیلو وزن از دست دادند. این مقدار وزن فقط به واسطه خوردن نخود واقعا چشمگیر است.

 

فلفل برای رفع گرسنگی
شاید سوزاندن زبان با یک سس تند و آتشین کاری ظالمانه و بی‌رحمانه به‌نظر برسد ولی این کار مبنای علمی کاملا قدرتمندی دارد. نتیجه مطالعه‌ای در ژورنال تغذیه بالینی نشان داده، چند داوطلب شجاع دانمارکی بعد از خوردن مقداری کاپسائیسین(ماده موثر فلفل) تمایل زیادی به خوردن غذا نداشته‌اند.

 

تخم‌ مرغ برای سیری
پیراشکی و نان شیرینی را بی‌خیال شوید و سراغ تخم‌مرغ بروید. نتایج مطالعه‌ای در ژورنال تحقیقات تغذیه این نکته را بر مبنای مقایسه خوردن صبحانه‌های مختلف نشان داده است. نان و کیک‌های شیرین جدا از محتوای چربی خود، باعث بالا رفتن سطح قند خون شده و در نتیجه فرد را وادار می‌کنند تا بیشتر بخورد. در عوض خوردن تخم‌مرغ به‌ دلیل کمیت و کیفیت بالای پروتئین خود دریافت کالری روزانه را کاهش داده و به‌مدت طولانی‌تری شما را سیر نگه می‌دارد.

اسفناج برای لاغری
اسفناج جدا از اینکه منبع غنی آهن به شمار می‌آید حجم بسیار زیادی هم فیبر دارد. فیبر موجود در اسفناج ۲ برابر اغلب سبزی‌ها به بدن کمک می‌کند تا چربی‌ها را به شکل موثرتری متابولیزه کند. تحقیقات نشان داده، افزودن اسفناج به برنامه غذایی روزمره تا ۷‌ درصد کالری دریافتی را کاهش می‌دهد چون عبور غذا از دستگاه گوارش را کندتر می‌کند.

پاستا برای حفظ وزن
یکی از بدترین عوارض وزن کم کردن کاهش حجم عضلات است؛ خوشبختانه مطالعه‌ای که در ژورنال دیابت، چاقی و متابولیسم به چاپ رسیده نشان می دهد، غذاهایی با مقدار نشاسته پایین (آن‌هایی که قند خون را بلافاصله بالا نمی‌برند) با حفظ توده عضلانی به کاهش وزن کمک می‌کنند. بنابراین خوردن پاستا، سیب‌زمینی آب‌پز یا تنوری، نان جو و نان‌های سبوس‌دار عضلات شما را حفظ می‌کند.

پروبیوتیک برای تعادل
دانشمندان آلمانی دریافته‌اند، افراد چاق در دستگاه گوارش خود با مشکل ‌تعادل‌نداشتن میان باکتری‌ها روبه‌رو هستند که باعث دریافت کالری بیشتری در بدن آنها می‌شود اما در افراد لاغر باکتری‌ها کالری بیشتری مصرف کرده و کالری دریافتی فرد را کاهش می‌دهند بنابراین خوردن روزانه محصولات پروبیوتیک به‌ویژه ماست تعادل باکتریایی دستگاه گوارش را برقرار خواهد کرد.

چند توصیه غذایی برای کاهش وزن
* به‌ جای پنیر معمولی از پنیر تهیه شده از شیر بز استفاده کنید چون کالری آن از پنیر شیر گاو ۴ درصد پایین‌ تر است.
* هفته‌ای یک‌ بار لوبیا قرمز تند همراه با گوشت چرخ کرده بخورید. آنزیمی در لوبیا قرمز وجود دارد که به‌جای قند چربی‌های ذخیره شده را برای انرژی مورد استفاده قرار می‌دهد. در عین حال گوشت قرمز چرخ کر ده هم متابولیسم شما را افزایش می‌دهد.
* چربی‌های خوب بخورید تا بیشتر چربی بسوزانید. تخم مرغ، گردو، روغن‌های گیاهی و گوشت تیره رنگ مرغ همه برای دستیابی به این هدف مناسب هستند و در عین حال خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی را هم کاهش می‌دهند.
* بعد از غذا، پنیر فرانسوی بخورید تا چربی بسوزانید. در این پنیر کلسیم و تریپتوفان وجود دارد که جدا از سوزاندن چربی به خواب راحت هم کمک می‌کند.
* سالادی حاوی لوبیای قرمز، فلفل، گوجه فرنگی، پیاز و ذرت شیرین همراه با سس خانگی روغن زیتون و لیموترش به کاهش وزن کمک می‌کند. ترکیبی از فیبر، باعث کم کردن گرسنگی و مواد شیمیایی چرب ی سوز باعث کاهش وزن می‌شوند.
* اگر هر روز همراه ناهار کلم قرمز بخورید چند کیلو وزن کم خواهید کرد. کلم با افزایش تولید برخی میانجی‌ها باعث سوختن چربی و کاهش میل به غذا می‌شود.
* آووکادو بخورید. با این کار اسید اولئیک به بدن می‌رسد که به کاهش وزن و کم کردن میل به غذا کمک می‌کند.
*وقتی آبمیوه می‌گیرید داخلش قطعات میوه بیندازید. با این کار فیبر بیشتری به بدن رسیده و ‌مدت بیشتری احساس سیری می‌کنید.
*هر روز داخل ماست دارچین بریزید تا چربی بسوزانید. دارچین یک ماده بی‌نظیر در افزایش متابولیسم است. خوردن روزانه نصف قاشق چای خوری دارچین کافی است تا در عرض یک ماه یک کیلو وزن کم کنید.