مشاعره 214


مشاعره 214
ده سال می شد آری درذره ای بگنجم
ازبس که خویشتن رادرخود فشرده بودم
محمدعلی بهمنی
=
مشتاقی وصبوری ازحدگذشت یارا
گرتوشکیب داری طاقت نمانده مارا
سعدی
=
آن روز که دورازتوشدم دانستم
غم می کشدم , ولی به این زودی نه
طلعت اصفهانی
=
هرچندکه قدبی بدل داردسرو
پیش قدیارم چه محل دارد سرو
مولوی
=
وعد ه بااماوشاید می نشاید پیش عاشق
نازنیناوعده جون دادی به ما اماندارد!
محسن ساعی
=
ده صفا آیینه دل رابه نورمعرفت
هرکه داراگشت این آیینه رااسکندراست
میرزاحسن متین
=
تامل کنان درخطاوصواب
به ازژاژخایان حاضرجواب
سعدی
=
باچنین قامت وبالا چو درآئی درباغ
سربه زیرآورد و پای توبوسد عرعر
سیف فرقانی
=
رفته پایم به گِل ازپرتو چشم ترِخویش
نخل شمعم حکه بود ریشه ی من درسرخویش
صائب
=
شب صحبت غنیمت دان که بعدازروزگارما
بسی گردش کند گردون بسی لیل ونهارآرد
حافظ
=

گردآوری : م.الف زائر

مشاعره 213


مشاعره 213


تایک دماغ مشک ززلف تو بوکنند

دل های خسته  درصف نوبت نشسته اند

کمال اجتماعی (گلبانگ )

=

ده روزه مهرگردون افسانه است وافسون

نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

حافظ

=

آن روز که تعلیم تومی کرد معلم

برلوح توننوشت مگرحرف وفارا؟


هلالی جغتائی

=


آن راکه بوی عنبرزلف تو آرزوست

چون عودگوبرآتش سوزان  به سوزوساز

حافظ

=

زانگیزش و ساخت فرق است چند

که این نخل کاراست وآن نخل بند

امیرخسرودهلوی

=

ده  زبان است و نگوید سخن وحق بااوست

باچنان عمر که اوراست چه جای سخن است

مجیرالدین بیلقانی

=

تاثیرعشق بین که پس ازمرگ عندلیب

اوراق گل بریزد وبروی کفن شود

لاادری

=

ده سال دور وتنها, تنها به جرم این که

اوسرسپرده می خواست , من دل سپرده بودم

محمدعلی بهمنی

=

مشتاق تو به هیچ جمالی نظرنکرد

بیمارتو زهیچ طبیبی دوا نخواست

حسن دهلوی

=

تادیب معلم به کسی ننگ ندارد

سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

لاادری 

=

گردآوری : م.الف ز ائر




کتاب هزارگوهر- سیدعطاء الله مجدی - ازحدیث شماره 501 تا 600




501 «شرّ النّاس من لا یعفو عن
الهفوة و لا یستر العورة»



کسى که از لغزش دیگران نگذرد و عیب پوشى نکند

از بدترین افراد است


نبخشى تو گر لغزش دیگران،

نپوشى اگر عیب و نقص کسان

نباشد بتر از تو کس اى شریر

، تو در دست نفس پلیدى اسیر

=



502 «شرّ الأمور السخط للقضاء. شرّ
الأمور الرّضا عن النّفس»


خشمگین بودن از تقدیر خدا و

خودپسندى بدترین کارهاست


    نباشد بتر از غضب هیچ کار

    ز تقدیر و فرمان پروردگار

 نه از خود پسندى است کارى بترکه مغرور آخر در افتد بسر
=

503 «شرّ الثّناء ما جرى على السّنة
الأشرار. شرّ الفقر المنى»


 بدترین ستایش آنستکه بزبان بدان جارى
شود. آرزومندى بدترین فقرهاست


    ستایش نکوهش بود اى بصیر،

    چو جارى شود بر زبان شریر
 

 بود بدترین فقرها آرزو
چو هرگز نخواهى رسیدن باو

=

504 «شرّ الإیمان ما دخله الشّکّ. شرّ

 اخلاق النّفس الجور»



ایمانى که با شکّ همراه باشد بدترین ایمان است. جور

 و ستم از بدترین خویهاى نفس است


    بایمان چو گردد قرین شکّ و ریب،

    از آن نیست بدتر بنقص و به عیب‏

بود بدترین خویها ظلم و جور
بهر جا، بهر کس، بهر طرز و طور

=

505 «شرّ النّاس من یرى انّه خیرهم»


 بدترین مردم کسى است که خودش

را بهترین آنها ببیند

    چو کس خود بچشم بزرگى بدید،

    بر او از تکبّر بسى بد رسید

 چو خود برتر او داند از دیگران،
 تو او را بتر از همه خلق دان‏
=

506 «شرّ اخوانک من داهنک فى

 نفسک و ساترک عیبک»



 کسى که در امر خواهش نفس با تو چاپلوسى کند

 و عیبت را بپوشد از بدترین دوستان تو است



    گرت دوستى عیب پنهان کند

    بارضاى نفس، ار تو شادان کند،

، بتر نیست اندر رفاقت از او
رفیقش مخوان باشد او چون عدو
=

507 «شرّ النّاس من کافى على الجمیل بالقبیح

 و خیر النّاس من کافى على القبیح بالجمیل»



بدترین مردم کسى است که نیکى را با بدى پاداش دهد

 و بهترین آنها آنکه بجاى بدى خوبى کند.


    به نیکى دهى گر بدى را جزا،

    توئى بهترین بندگان خدا

به پاداش نیکى چو کردى بدى،
نباشى تو انسان چو دیو و ددى‏

=


508 «شرف المؤمن ایمانه و عزّه بطاعته»


 بزرگى مؤمن بایمان او است و عزّتش

بفرمانبردارى از خدا است


    بزرگى مؤمن بایمان بود

    ز ایمان نجات هر انسان بود

 هم از طاعت او بود عزّتش‏
 نباشد از این بیشتر لذّتش‏

509 «شین العلم الصّلف. شین السّخاء السّرف»


زشتى علم از لاف زدن و گزاف است. زشتى

سخاوت از زیاده روى است


    شود دانش و علم زشت، از گزاف

    تو گر اهل فضلى مزن هیچ لاف‏

سخاوت ز اسراف گردد تبه‏
 ندانى که اسراف باشد گنه‏

=

510 «شیمة الأتقیاء اغتنام المهلة

 و التّزود للرّحلة»



 فرصت را غنیمت شمردن و براى آخرت توشه

گرد آوردن روش پرهیزکاران است


    چو کس وقت و فرصت غنیمت شمرد

    سوى آخرت زاد و توشى ببرد

، نمى‏باشد او غیر پرهیزگار
، بنزد خدا کى بود شرمسار

=

511 «شیمة العقلاء قلّة الشّهوة و قلّة الغفلة»



 کاستن از شهوت و غفلت روش

خردمندان است


    ز شهوت. ز میل و هوس کاستن

    ز غفلت دل خویش پیراستن،

، بود شیوه صاحبان خرد
 خردمند را ناروا کى سزد
=

512 «شرافة الرّجل نزاهته و جماله مروّته»


 بزرگى مرد بپاکى اوست و زیبائیش

بجوانمردیش


    کمال و نکوئى نه از رنگ و رو است

    بزرگ است آن کس که پاکیزه خوست‏

مروّت، بود مرد را فرّ و زیب‏
 چه اندر فراز و چه اندر نشیب‏

==

513 «شیئان لا یبلغ غایتهما العلم و العقل»

 بکنه دو چیز نمى‏توان رسید، دانش و خرد.

    بکنه خرد کى رسد آدمى

    نیاساید ار او ز دانش دمى‏

 چنو علم را نیز کى انتها است

علیم همه ملک هستى خدا است‏

==

514 «صیام القلب عن الفکر فى الأثام أفضل

من صیام المرء عن الطّعام»


 روزه بودن دل از اندیشه گناهان بالاتر از روزه

 انسان از خوراکى است.


    چو بر روزه دل نمائى قیام،

    به از روزه بودن ز شرب و طعام

بود روزه دل بپاکىّ او
‏ ز فکر بد و هر نکوهیده خو

=

515 «صوم القلب خیر من صیام اللّسان

و صوم اللّسان خیر من صیام البطن»


روزه دل از روزه زبان و روزه زبان

از روزه شکم بهتر است



    ز صوم زبان صوم دل بهتر است

    که آلودگیها بدل اندر است‏

 به از روزه جسم صوم زبان‏
که باشند مردم از آن در امان‏
=

516 «صوم النّفس عن لذّات الدّنیا انفع الصّیام»


 پرهیز از لذّتهاى دنیا سودمندترین

 روزه‏ ها است


    چه گویم من از بهترین صیام،

    که زخم گنه را دهد التیام‏

 بود روزه دارىّ نفس شریر
ز لذّات دنیا چو باشى تو سیر

=

517 «صفتان لا یقبل الله سبحانه

الاعمال الّا بهما التّقى و الأخلاص»




دو صفت است که خداوند پاک اعمال انسان را

بدون آنها نمى‏پذیرد، پرهیزکارى و اخلاص



    چو اخلاص و تقوى نباشد بکار

    عمل نیست مقبول پروردگار

، بود نیّت پاک روح عمل

 نه جسم است بى جان عزیز، اى دغل‏

==

518 «صحبة الأخیار تکسب الخیر کالرّیح

 اذا مرّت بالطّیب حملت طیبا»


 همنشینى با خوبان سبب خیر است مانند باد، که

 چون بر چیز خوشبو وزد بوى خوش همراه آورد


    چو با راد مردان تو همدم شوى،

    تو خود نیز در راه نیکى روى‏

 چو بادى که بر مشک و عنبر وزد

،
 از آن بر تو بوى معطّر رسد
=

519 «صحبة الأشرار تکسب الشّرّ کالریح


 اذا مرّت بالنّتن حملت نتنا»



همنشینى با بدان بدى مى‏آورد مانند باد، که

چون بر گند وزد بوى ناخوش آورد


    تو بد بینى از همدمى با بدان

    بود یار نا اهل، آزار جان‏ رسد


ندانى که باد ار وزد سوى گند،

 بر تو زان بوى بس ناپسند

==



520 «صلة الرّحم تنمى العدد و توجب السّودد»


 رعایت نمودن پیوند خویشى بر مال و اولاد

انسان مى‏افزاید و موجب سرورى مى‏ شود


    چو پیوند خویشى رعایت کنى

    تو از بستگانت حمایت کنى،

، شود مالت افزون و اولاد نیز

 شوى سرور و سرفراز اى عزیز

==

521 «صدقة السّرّ تکفر الخطیئة و


صدقة العلانیة مثراة فى المال»



 صدقه پنهانى آتش گناه را خاموش میکند، و

صدقه آشکار بر مال مى‏افزاید.


    شود بیش، از صدقه آشکار،

    تو را ثروت و مال اى بختیار

 بود صدقه‏ ات جان من گر نهان،
 گناه تو پوشیده گردد از آن‏

==


522 «صوم النّفس امساک الحواسّ الخمس عن سائر


 الماثم و خلوّ القلب عن جمیع اسباب الشرّ»



 روزه نفس، به پرهیز حواسّ پنجگانه است

از همه گناهان، و پاک ساختن دل از تمام

اسباب بدى و زشتى


    بود روزه نفس صوم حواس

    چو باشى تو از هر گنه در هراس‏


 زدائى دل خود ز هر شرّ و شور

 بهر بد رسى گردى از آن تو دور

==

523 «صدیق الأحمق فى تعب. صدیق

 الجاهل معرض للعطب»


دوست شخص احمق در رنج است. دوست

شخص جاهل در معرض هلاکت است



    ترا گر بود احمقى، همنشین،

    بجاهل چو باشى انیس و قرین

 توئى دائم اندر لب پرتگاه‏
، برنج اندرى گر کند اشتباه‏
=

524 «صدیق کلّ امرء عقله و عدوه جهله»


 دوست هر کس خرد او و دشمن

هر کس جهل او است



    ترا بهترین دوست باشد خرد

    خردمند کى در ره کج رود

 بود دشمنت جهل و نادانیت‏

بزرگى اگر، او کند دانیت‏
=

525 «صمت تحمد عاقبته خیر من کلام تذمّ مغبّته»


 سکوتى که پایان آن پسندیده باشد، بهتر از

سخنى است که فرجامش نکوهیده است


    ز خاموشى اى مرد نیکو شعار،

    شود گر پسندیده پایان کار،

بغایت بود بهتر از آن کلام،

 که باشد نکوهیده نزد انام‏

===


526 «صلاح ذات البین أفضل من

عامّة الصّلوة و الصیام»



 سازش دادن بین دو نفر بالاتر از یک

سال نماز و روزه است


    فکندى چو بین دو کس آشتى

    بدلها چو تخم صفا کاشتى

، بود به ز یک سال صوم و نماز
، بدرگاه بخشنده بى‏ نیاز

==

527 «صحبة الاحمق عذاب الرّوح. صحبة
الولىّ اللّبیب حیاة الرّوح»



 همنشینى با نادان روح را مى‏آزارد. همنشینى

با دوست خردمند روح را زنده میکند
    بود صحبت احمق آزار جان

    بپرهیز تا مى‏توانى از آن‏

چو با یار دانا کنى همدمى،
 شود زنده روحت از او هر دمى‏

==

528 «صبرک على المصیبة یخفّف

الرّزیّة و یجزل المثوبة»



 صبر تو بر مصیبت، از بلا مى‏کاهد

 و بر اجر و ثواب میفزاید


    چو اندر بلا صبر باشد تو را،

    سبک گردد اندوهت اى مبتلا

 دو چندان شود اجرت اى سوگوار
ز خشنودى ذات پروردگار

==

529 «ضبط النّفس عند حادث الغضب

 یؤمن مواقع العطب»


 خویشتن دارى بهنگام بروز خشم انسان را

از پرتگاههاى مهلک مى‏ رهاند


    چو خود را نبازى بوقت غضب

    نیفتى تو هرگز برنج و تعب


، رسیدى چو اندر لب پرتگاه،

‏ ز لغزش رها گردى از یک نگاه‏

==

530 «ضلال العقل أشدّ ضلّة و

ذلّة الجهل أعظم ذلّة»


 سخت‏ترین گمراهى گمراهى خرد و بزرگترین خوارى

 خوارى نادانى است


    بتر نیست از گمرهىّ خرد

    خردمند را کجروى کى سزد

نه از خوارى جهل خوارى بتر که جاهل سر انجام افتد بسر

=

531 «ضابط نفسه عن اللّذات مالک و مهملها هالک»


 کسى که نفس خود را از لذّتها باز دارد مالک آن

و آنکه آن را رها کند هالک آن است


    کنى نفس را گر بلذّت رها،

    توئى هالک خود ز روى جفا

 ور او را زنى گاه شادى لگام، توئى مالک نفس و ثابت بگام‏

==
گردآوری : م.الف زائر


532 «ضرر الفقر احمد من اشر الغنى»

 زیان ندارائى بهتر از ناسپاسى

هنگام توانگرى است



    رسد بر تو از فقر گر صد ضرر

    ز کفران نعمت بود خوبتر

، بفقر ار نباشد کسى ناسپاس،
 بهنگام نعمت بود حقّشناس‏

=

533 «ضادّوا الغضب بالحلم تحمدوا
عواقبکم فى کلّ امر»


 با بردبارى با خشم بجنگید تا در هر

 کارى عاقبت بخیر شوید


    به نیروى حلم و بصبر و شکیب

، شود بر تو فرخنده پایان کار

    بر اهریمن خشم بر زن نهیب

‏ نگردى بنزد کسى شرمسار

=

534 «ضلال العقل یبعد من الرّشاد و یفسد المعاد»


 گمراهى خرد انسان را از راه راست دور میکند

 و آخرت را تباه مى‏سازد

    ز گمراهى عقل گردد خراب،

    معاد تو، با کرده ناصواب‏

 هم آنت کند دور از راه راست‏

 ز نابخردى جز تباهى نخاست‏

==




535 «ضالّة الحکیم الحکمة فهو یطلبها حیث کانت»


حکمت گمشده شخص حکیم است، هر

جا باشد آنرا خواهد جست


    همانا است حکمت بنزد حکیم

    چو گم گشته‏ اى برتر از زرّ و سیم

کند جستجو هر زمان، هر کجا
‏ بیابد سر انجام گم گشته را

=

536 «ضیاع العمر بین الامال و المنى»

 تلف شدن عمر بین امیدها و آرزوها است



    تبه گردد از آرزو زندگى

    کجا مرد نادان کند بندگى‏

 نه دانا کند تکیه بر آرزو
 نیاید دگر، رفت چون آب جو
==

537 «ضاع من کان له مقصد غیر اللّه»

 هر کس سواى خدا مقصدى داشته

باشد نابود مى‏گردد


    چو باشد ترا مقصدى جز خداى،

    براه گنه اندر افتى ز پاى‏

چو نیکو بود فکر و اندیشه‏ ات،
ببرد، به سنگ ار زنى تیشه‏ ات‏

=

538 «طوبى لمن صلحت سریرته و حسنت

 علانیته و عزل عن النّاس شرّه»


 خوش بحال کسى که باطن و ظاهرش خوب

و شرّش از مردم دور باشد


    خوش آن کس که نیک است او را نهاد

    بود ظاهرش خوب و دل نیز شاد

 بدورند مردم از آزار او
 نباشد سر بار کس بار او

=

539 «طوبى لکلّ نادم على زلّته مستدرک فارط عثرته»


خوش بحال هر کسى که از لغزش خودش پشیمان

شود و در پى جبران خطاى گذشته ‏اش باشد


    خوش آن کس که نادم بود از خطا

    دلش گردد آزرده از ناروا

 بجبران جرم و گناهان پیش،

کند سعى و کوشش از اندازه بیش‏

=

540 «طوبى لمن خلا من الغلّ صدره

 و سلم من الغش قلبه»



خوش بحال کسى که سینه خود را از کینه خالى کند

و دلش از آلودگى پاک باشد


    خوش آن کس که صافى کند سینه را

    برون آرد از قلب خود کینه را

از اندیشه بد کند اجتناب‏ نه بگریزد از آب سوى سراب‏

==

541 «طوبى لمن کذّب مناه و أخرب دنیاه لعمارة اخراه»


خوش بحال کسى که آرزوى خود را دروغ پندارد

 و بخاطر آبادى آخرتش دنیایش را خراب کند


    خوش آن کس که نفریبدش آرزو

    نریزد به پیش کسان آبرو

 کند بهر آبادى آخرت،

تبه، کار دنیاى دون عاقبت‏
=

542 «طوبى لمن خاف الله فامن. طوبى لنفس

 ادّت لربّها فرصتها»


خوش بحال کسى که از خدا ترسید و ایمن شد. خوش

بحال کسى که واجبات خود را بجاى آورد


    خوش آن کس که مى‏ ترسد او از خدا

    بود در امان زان پس از ما سوى


خوشآن کس که واجب بجا آورد

‏ نظر او بسوى خدا آورد


543 «طوبى لمن بادر الهدى قبل ان تغلق ابوابه»



 خوش بحال کسى که بسوى رستگارى بشتابد، قبل

از آنکه درهاى آن بسته شود


    خوش آن کس که سوى هدایت شتافت

    چنو باب ارشاد را باز یافت‏

 که باب هدایت شود بسته زود

 چو پیک اجل مرد را در ربود

==


544 «طاعة الغضب ندم و عصیان»


فرمان خشم بردن موجب پشیمانى

 و سرکشى است


    شوى نادم از پیروىّ غضب
    منغص شود بر تو عیش و طرب‏


پى خشم البتّه عصیان بود
فرو خوردن آن نه آسان بود

==

545 «طالب الأخرة یدرک أمله و

 یأتیه من الدّنیا ما قدّر له»



 جویاى آخرت بآرزویش مى‏رسد و از دنیا آنچه

برایش مقدّر شده باو داده مى‏شود


    چو باشد کسى طالب آخرت

    بمقصود خود او رسد عاقبت‏

، ز دنیا برد بهره خویش نیز
بمیزان تقدیر، آن با تمیز

=

546 «طلب الأدب جمال الحسب»

 آرایش و زیبائى نسب از

 کسب ادب است


    گهر را بود زیب و فرّ از ادب

    چه نازى تو تنها باصل و نسب‏

 مکن تکیه بر فضل آباء خویش‏
 ندارى اگر بهره از سعى بیش‏

=

547 «طعن اللّسان امضّ من طعن السّنان»


 نیش زبان از زخم نیزه سوزناکتر است


    بتحقیق باشد ز زخم سنان

    بسوزندگى بیش، نیش زبان‏

، چو زخم سنان به شود از دوا
 ولى نیست زخم زبان را شفا

=

548 «طهّروا قلوبکم من الحسد فإنّه مکمد مضنى»

 دلهاى خود را از حسد پاک کنید زیرا

حسد درد بى درمانى است


    برو پاک کن دل ز لوث حسد

    که بر حاسد انده فراوان رسد

 چنو نیست دردى بسى صعب و سخت‏
 نباشد چو حاسد، کسى تیره بخت‏

==

549 «طول القنوت و السّجود ینجى من عذاب النّار»


 طولانى کردن ذکر قنوت و سجود در نماز انسان

را از عذاب دوزخ رهائى مى‏بخشد


    کشد بر درازا تو را گر سجود،
    قنوتت اگر بیش از اندازه بود

 کند ز آتش دوزخت آن رها، ترا باشد ایمان و دین رهنما

==

550 «ظفر بجنّة الماوى من أعرض
عن شهوات الدّنیا»



 هر کس از لذّتهاى جهان روى برتافت، ببهشت

جاودان دست یافت


    شود گر کس از بند شهوت رها

    به لذّات دنیا زند پشت پا،

، رسد عاقبت بر نعیم بهشت‏
خوش آن کس که دنیا به دنیا بهشت‏

551 «ظفر الهوى بمن انقاد لشهوته»

 هر کس بنده شهوتش شد، هوى

و هوس بر او غالب گشت


    بشهوت چو گردن نهد بنده‏ اى،

    بگرید و صد بار از خنده ‏اى‏

 بر او چیره گردد، هوى و هوس‏
سرانجام آید به تنگ از نفس‏

==


552 «ظفر بالخیر من طلبه. ظفر

 بالشّیطان من غلب غضبه»



 هر کس پى خوبى رفت آنرا بدست آورد. هر کس

بر خشم خود غالب شد بر شیطان پیروزى یافت


    رود گر کسى در پى کار نیک

    رسد او بتوفیق کردار نیک‏

، چو بر خشم خود چیره گردید مرد،
به شیطان ظفر یابد اندر نبرد

==

553 «ظلم المرء فى الدّنیا عنوان

 شقاوته فى الأخرة»


ستمگرى انسان در دنیا نشانه بدبختى

او در آخرت است.

    اگر کس بدنیا ستمکار بود

    و را زشت رفتار و کردار بود

، شود تیره ‏بخت او بروز جزا
، نه جز این بود ظالمان را سزا

==

554 «ظلم الضّعیف أفحش الظّلم»

 بدترین ستمها ستم بر ناتوان است.

    ستم بر ضعیفان نباشد روا

    بلرزد ز بیداد عرش خدا

 که از هر ستم باشد آن زشت‏تر
 سرانجام ظالم در افتد بسر

==


555 «ظنّ الإنسان میزان عقله

و فعله اصدق شاهد على اصله»



گمان انسان ترازوى عقلش و کردارش راستگوترین

گواه بر پاکى یا بدگهرى او است


    ترازوى عقل تو، باشد، گمان

    بیندیش و آنگه بران بر زبان

 گواه است کار تو بر گوهرت‏

 بد، آرد سرانجام بد، بر سرت‏

==


556 «علم لا یصلحک ضلال، و مال لا ینفعک وبال»



 دانشى که ترا اصلاح نکند گمراهى است و


مالى که برایت سودمند نباشد

گرفتارى است

    تو را دانشى گر نسازد درست،

    بود گمرهى، و آفت جان تو است‏


 تو را نیست مالى اگر سودمند،

 وبال است نى مال اى اهل پند
=

557 «علم لا ینفع کدواء لا ینجع»

 علم بدون عمل مانند داروى بدون اثر است

    چو از دانشى مر تو را سود نیست

    دوائى است کش هیچ بهبود نیست‏


، درختى است کان را نباشد ثمر


 ز نا کشته چون خورد خواهى تو بر

==

558 «علم بلا عمل کشجر بلا ثمر»

 علم بدون عمل مانند درخت بى میوه است

    چو دارى تو علمى عمل بایدت

    چو کارى درختى، ثمر زایدت‏

 تو گر علم خود را نیارى بکار،
 درختى بود عارى از برگ و بار

==

559 «عجبت لمن یرجو رحمة من فوقه

 کیف لا یرحم من دونه»

عجب دارم از کسى که به مِهر بالاتر از خود

 امیّدوار است، چگونه بزیر

دستش رحم نمى‏کند


    عجب دارم از آنکه بر زیر دست،

    در نیکى و خیر و رحمت ببست‏

 چرا دارد امّید آن شخص پست، به نیکىّ آن، کاو ز وى برتر است‏
=

560 «عجبت لمتکبّر کان امس نطفة
و هو فى غد جیفة»


عجب دارم از کسى که کبر مى‏ورزد و حال آنکه

دیروز نطفه ناچیزى بود فردا نیز مردارى

 پست خواهد شد


    عجب دارم از آدم خود پسند،

    چو دیروز بود او یکى قطره گند

 بفردا شود جیفه ‏اى گند نیز بود قدر انسان بعقل و تمیز

=

561 «عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربّه»


عجب دارم از کسى که خودش را نمى‏ شناسد، چگونه

 خدایش را مى‏ شناسد


    عجب ز آن که نشناسد او خویش را

    نداند تفاوت، کم و بیش را

چسان او شناسد خداى جهان‏
 ز روى یقین، نى بحدس و گمان‏

==

562 «عجبت لمن لا یملک أجله کیف یطیل امله»


عجب دارم از کسى که اختیار مرگ خود را
 ندارد، چگونه آرزویش دراز است


    چو مالک نباشد کسى بر اجل

    چرا کاهلى ورزد اندر عمل‏

، چرا باشدش آرزوها دراز
 چرا او رود در پى حرص و آز
=

563 «عجبت لمن یعلم انّ للأعمال جزاء کیف لا یحسن عمله»


عجب دارم از کسى که میداند براى هر کارى

پاداشى است، چرا عمل خود را نیکو نمى‏ کند


    چو باشى تو آگه ز اصل جزا،

    چو دانى بهر فعل باشد سزا،

 عجب دارم از آنکه در کار خویش،
 نگیرى ره خیر و خوبى به پیش‏

==

564 «عجبت لمن ینکر عیوب النّاس و نفسه


 اکثر شی‏ء معابا و لا یبصرها»
 عجب دارم از کسى که عیوب مردم را بد مى‏شمارد

 و خودش معایب بیشترى دارد ولى آنها را نمى‏ بیند


    عجب دارم از آن که عیب کسان،

    بزشتى کند جارى او بر زبان

 ولى نقص او بیش از هر کس است

‏ نداند ورا عیبجوئى بس است‏

==

565 «عجبت لمن عرف دواء دائه فلا یطلبه

 و ان وجده لم یتداوبه»


 عجب دارم از کسى که دواى دردش را مى‏ شناسد، لیکن

آن را نمى‏ جوید و اگر مى ‏جوید چرا خود

را با آن مداوا نمى‏ کند


    شناسد چو کس داروى درد خویش

    نجوید مر آن را ولى هر چه بیش


، و گر یابد آن را نبندد بکار،

، عجب باشد از آن سیه روزگار
==

566 «عجبت لمن یقنط و معه النّجاة و هو الاستغفار»

عجب دارم از کسى که از رحمت خدا نا امید است

 در حالى که وسیله نجات با اوست

و آن استغفار است


    بود همرهت چون کلید نجات،

    که نبود بجز توبه اندر حیات،


 دریغ است یأس تو با این کلید

 عجیب است بودن ز حقّ ناامید

==

567 «عجبت لمن یرى انّه ینقص کلّ یوم فى نفسه

 و عمره و هو لا یتأهب للموت»



 عجب دارم از کسى که مى‏ بیند هر روز از جان

و عمرش کاسته مى‏ شود، لیکن

براى مردن آماده نمى‏ گردد


    عجب دارم از آن که در هر دمى،

    رسد نقص بر جان و عمرش همى‏

 ولى نیست در فکر فرداى خویش‏
که تا هست خیرى فرستد به پیش‏

==



568 «عجبت لمن یشکّ فى قدرة اللّه و هو یرى خلقه»



 عجب دارم از کسى که در قدرت خدا شکّ

دارد و حال آنکه آفریدگان را مى‏ بیند.


    عجب زان، که بر قدرت کردگار،

    بشکّ اندر است آن فراموشکار

 ولى بیند آثار خلقت عیان‏
بهر گوشه از گوشه‏ هاى جهان‏


569 «عجبت لمن یحتمى الطّعام لاذیّته کیف

 لا یحتمى الذّنب لالیم عقوبته»


 عجب دارم از کسى که از غذا بخاطر زیانش

 مى‏ پرهیزد، چگونه از گناه بخاطر کیفر

دردناکش دورى نمى‏ کند


    عجب ز آن که ممسک بود در غذا

    نماید بکم خوردن او اکتفا

چرا از گنه نیستش هیچ بیم‏
 نمى‏ ترسد او از عذاب الیم‏
 ولى بیند آثار خلقت عیان‏

==



570 «عجبت لمن ینشد ضالّته

 و قد اضلّ نفسه فلا یطلبها»


 عجب دارم از کسى که چیزهاى گمشده خود را

مى‏ جوید، ولى نفس گمگشته ‏اش را نمى‏ جوید.


    عجب دارم از آن نکوهیده خوى

    که گم کرده ‏ها را کند جستجوى

، ولى نفس گمگشته، سازد رها
‏ نجوید مر او را بدشت هوى‏

=


571 «عند تعاقب الشّدائد تظهر فضائل الإنسان»


 هنگام پى در پى رسیدن سختیها ارزش‏هاى

 معنوى انسان آشکار مى‏شود


    بانسان چو پیوسته سختى رسد

    ز جور فلک تیره ‏بختى رسد،

، شود جوهر مردى او پدید
 نلرزد بهر باد چون شاخ بید
==

572 «عند الامتحان یکرم الرّجل او یهان»

 هنگام آزمایش انسان گرامى

یا خوار مى‏ شود


    چو روزى رسد موسم امتحان،

    بعلم و بعقل و بزور و توان‏

 شود مایه هر کسى آشکار
گرامى شود، یا شود خوار و زار
==

573 «عند زوال القدرة یتبیّن الصّدیق من العدوّ»

 به هنگام از دست رفتن توانائى دوست

 از دشمن شناخته مى‏ شود


    چو قدرت ز دست تو بیرون شود

    دل از ناتوانى ترا خون شود،

، شود دوست از دشمن آنگه پدید بسا بد که از دوست خواهد رسید

=

574 «عند الحیرة تنکشف عقول الرّجال»

 عقل مردان هنگام سرگردانى

 و درماندگى آشکار مى‏ شود


    بحیرت کشد چون سرانجام کار،

    بدلها نماند چو تاب و قرار


 شود مایه عقل مردان پدید

، نه هر کس تواند بدین جا رسید

==

575 «عند بدیهة المقال تختبر عقول الرّجال»

 هنگام بدیهه گوئى و بى تأمّل سخن گفتن خرد

 انسانها سنجیده مى‏ شود


    بگفتن کسى چون گشاید زبان

    کند مطلبى بالبداهت بیان،

، شود پایه عقل او آشکار کند عرضه از فضل، دار و ندار

==

576 «عند الإیثار على النّفس تتبیّن جواهر الکرماء»


 هنگام مقدّم داشتن دیگران بر خود، ارزش

وجود بخشندگان روشن مى‏ شود

    گشاید کسى چون بایثار دست،

    به محتاج و مسکین دهد هر چه هست،

 شود ارزش گوهر او پدید
 نه هر کس تواند بدینجا رسید
= =
گردآوری : م.الف زائر


577 «عند کمال القدرة تظهر فضیلة العفو»

 وقتى توانائى بکمال رسد، ارزش گذشت از

خطاى دیگران آشکار مى‏ شود


    چو قدرت بحدّ نهایت رسد

    توانائى کس بغایت رسد،

، هویدا شود قدر عفو و گذشت‏
 چو باران که بارد بصحرا و دشت‏

=

578 «على الشّکّ و قلّة الثّقة باللّه

 مبنى الحرص و الشّح»



 بناى حرص و بخل بر شکّ و عدم

توکّل بخدا است


    بود پایه آز بر شکّ و بیم

    به قطع امید از خداى کریم

 مکن خویشتن خوار با حرص و آز
‏ که روزى دهد داور بى‏ نیاز
=

579 «عند فساد النیة ترتفع البرکة»


 وقتى نیّت انسان بد شود خیر

و برکت از میان مى‏ رود


    تبه گردد از نیّت آدمى

    نیندیشد از خیر و نیکى دمى،


، شود بسته بر او در لطف حقّ‏

 به تنگىّ نعمت شود مستحق‏

===


580 «على العالم ان یتعلّم علم ما لم یکن

یعلم و یعلّم النّاس ما قد علم»

 بر عالم است که آنچه را نمى ‏داند بیاموزد و آنچه

 را می داند بمردم یاد دهد


    بیاموز بر دیگران دانشت

    مبادا ز تعلیم آسایشت‏

 مکن اکتفا هیچ بر علم خویش‏
 فراگیر هر روز، هر قدر بیش‏

=

581 «على قدر النّیّة تکون من اللّه العطیّة»

 بخشش خداوند باندازه نیّت هر کس است

    تو را گر بود نیّت خوب و پاک،

    دلت باشد از نور حقّ تابناک،

 دهد نعمت ایزد تو را هر چه بیش‏
 مگردان دمى نیّت خیر خویش‏

=

582 «على الإمام ان یعلّم اهل ولایته
حدود الإسلام و الایمان»


امام و پیشواى هر محلّ باید حدود اسلامى

 و ایمان را به همشهریان خود یاد دهد


    بهر جا که باشد سزد بر امام،

    به تعلیم مردم نماید قیام‏

 که هر کس بیاموزد احکام دین‏
شود آگه از فقه شرع مبین‏

==
گردآوری : م.الف زائر


583 «علیک بالوفاء فانّه أوقى جنّة»

 وفادار باش زیرا آن بهترین

 سپر و حافظ تو است.


    بیا تا توانى وفادار باش

    ز بشکستن عهد بیزار باش‏


وفاى تو بهر تو چون جوشن است‏

 ترا دیده دل از آن روشن است‏

=

584 «علیک بالاخلاص فانّه سبب قبول

 الأعمال و افضل الطّاعة»


نیّت خالص داشته باش زیرا اخلاص شرط

 قبول اعمال و ارزشمندى طاعت است.


    بیا تا توانى باخلاص کوش

    بوسواس شیطان مکن هیچ گوش


 بدان قدر طاعت شود آشکار

‏ عمل را پذیرد بدو کردگار
==

585 «علیک بالشّکر فى السّرّاء و الضّرّاء»

 خدا را هنگام شادى و سختى سپاسگزار باش.

    مشو غافل از شکر در هیچ حال

    چو سختى رسد بر تو هرگز

 که مؤمن بسختىّ و غم شاکر است‏
 منال‏ خدا را مر او بنده چاکر است‏

گردآوری :  م.الف زائر
==
586 «علیک بلزوم الصّمت فانّه یلزمک

السّلامة و یؤمنک النّدامة»


 خاموشى گزین، زیرا آن ترا با سلامت قرین

 و از پشیمانى ایمن مى‏ دارد.


    بیا خامشى پیشه خویش کن

    ز بیهوده گفتن حذر بیش کن

 سلامت بخاموشى اندر بود
‏ ملامتگرت نیز کمتر بود
==

587 «علیک بالحیاء فانّه عنوان النّبل»

 حیا پیشه کن، زیرا شرمگینى نشان بزرگى است


    بیا تا توانى حیا پیشه کن

    ز گستاخ بودن تو اندیشه کن‏

 نشان بزرگى بود شرم تو
 فزاید بقدر تو آزرم تو

=
588 «علیک بذکر اللّه فانّه نور القلب»

 خدا را یاد کن، زیرا ذکر او روشنى دل است.

    مشو غافل از یاد پروردگار

    خوش آن کس که او را بود ذکر، کار

 ترا روشنىّ دل از آن بود
بهین جوشن از شرّ شیطان بود

=

مولاعلی ع

589«علیک بمقارنة ذى العقل و الدّین فانّه خیر الاصحاب»
با خردمند و دیندار دوست و همراه شو

زیرا او از بهترین یاران است

خردمند را گر بود دین درست

مر او را بود کیش و آئین درست

، بود بهترین یار، شو همدمش‏
، غنیمت شمار، اى برادر دمش‏

=
کتاب هزارگوهر - سیدعطاء الله مجدی
گردآوری : م.الف زائر


مولاعلی ع

590 «علیک بالسّکینة فإنّها افضل زینة. علیک

بالرّضى فى الشّدة و الرّخاء»


 آرام و موقّر باش زیرا آرامش و وقار بالاترین زینت

است. بهنگام سختى و آسایش راضى باش

بود بهترین زیب و زیور، وقار


بسنگ است سنگینى آن، قرار

بهنگام سختىّ و اندر غنا،
منه پاى بیرون ز مرز رضا
=
کتاب هزارگوهر- سیدعطاء الله مجدی
گردآوری : م.الف زائر
==

مولاعلی ع
591 «على العالم ان یعمل بما علم، ثمّ یطلب
 تعلّم ما لم یعلم»

عالم باید بدانچه میداند عمل کند، سپس در صدد

دانستن آنچه نمى‏داند برآید

چو دانش بیاموزى آور بکار


نباشد درخت تو بى برگ و باراز آن پس بیاموز مجهول را

فراگیر معقول و منقول را
=
کتاب هزارگوهر- سیدعطاء الله مجدی
گردآوری : م.الف زائر

592 «عاص یقرّ بذنبه خیر من مطیع یفتخر بعمله»


گناهکارى که به گناهش معترف باشد بهتر از بنده

فرمانبردارى است که بعملش بنازد


    چو عاصى بجرم خود اقرار کرد،

    چون فرمان برى، فخر بسیار کرد

 بود بهتر عاصى از آن بیگناه‏
، که از خود پسندى در افتد بچاه‏

=

593 «علیک بالعدول فى الصّدیق و العدوّ
و القصد فى الفقر و الغنى»


 نسبت بدوست و دشمن دادگستر باش و در

حال دارائى و نادارى میانه روى کن


    بهر کار باید تو را عدل و داد

    چه در دشمنىّ و چه اندر وداد

 بهر کار رفتن براه وسط
 که خیر الامور است از این نمط

==

594 «عجبت لمن نسى الموت

 و هو یرى من یموت»


 عجب دارم از کسى که مردن را فراموش می کند

در صورتى که کسى را که مى‏ میرد مى‏بیند


    کند گر فراموش کس مرگ را،

    نبیند گر افتادن برگ را،

نبیند اگر مردن این و آن،
 عجیب است شخصى چنین سر گران‏

==


595 «عادة النّبلاء السّخاء و الکظم و العفو و الحلم»

 خوى نجیبان بخشش و فرو خوردن خشم

و گذشت از خطاى دیگران و بردبارى است


    بود عادت نیک مردان سخا

    فرو خوردن خشم و عفو و رضا

دگر بردبارىّ و حلم و وقار
بهنگام سختى و راحت، قرار
=

596 «عادة اللّئام المکافاة بالقبیح عن الإحسان»

خوبى را ببدى پاداش دادن خوى ناکسان است

    چو کس با تو نیکى کند بد مکن

    بتر خویش از دیو و از دد مکن‏

 که این خلق و خوى لئیمان بود
 نه این شیوه، کار کریمان بود
=

597 «عظم الجسد و طوله لا ینفع اذا کان القلب خاویا»


 بزرگى تن و بلندى قامت با تهى بودن

دل (مغز) سودى ندارد


    چو خالى بود دل ز نور خرد،

    تنومندى تن چه سودى دهد


 بزرگى بعقل است و تدبیر و راى‏

 بطاعت بدرگاه یکتا خداى‏

==


598 «عبد المطامع مسترق لا یجد ابدا العتق»


 بنده آزمندیها برده ‏اى است که

هرگز رهائى نخواهد یافت


    چو باشد کسى بنده حرص و آز،

    مر او را بود آرزوها دراز،

از این بند هرگز نگردد رها
 چنو نیست درمانده و بینوا

599 «عبد الشّهوة اذلّ من عبد الرّقّ»

 بنده شهوت خوارتر از بنده زر خرید است

    هر آن کس بود بنده شهوتش

    نباشد چو بر نفس خود رحمتش،

، بتر باشد از بنده زر خرید
 بخوارىّ و خفّت چنو کس ندید
=

600 «عداوة الأقارب امضّ من لسع العقارب»

 دشمنى کردن خویشاوندان نسبت بانسان

از نیش کژدم سوزناکتر است


    کند دشمنى با تو گر خویش تو،

    چو بیگانه بگریزد از پیش تو

 ورا نیش بدتر ز کژدم بود
، مخوانش تو از خویش، گو گم بود

=
گردآوری :  م.الف زائر





مشاعره 212


مشاعره 212

دولتی راکه نباشد غم ازآسیب زوال

بی تکلف بشنو دولت درویشان است

حافظ

=

تاهمی سرخ بود همچوگل سرخ عقیق

تاهمی زرد بود همچو گل زرد زریر

فرخی سیستانی

=

رفت ازبرمن آن که مرامونس جان بود

دیگربه چه امیددراین شهر توان بود

سعدی

=

دومنزل یکی کردوآمد دوان

همی تاخت برسان تیرازکمان

فردوسی

=

نصیحت گوش کن جاناکه ازجان د وست تردارند

جوانان سعاد تمند پند پیردانا را

حافظ

=

آن روزامیددل , برآید

کایام وصال دلبر آید

آقامحمود کرمانشاهی

=

دویاریکدل اگر باهمند  درهمه کار

هزارطعنه دشمن به نیم جو نخرند

لاادری

=

دهان داردچویک بسته  لبان داردبه می شسته

جهان برمن چویک پسته بد ان پسته دهن دارد

شهید بلخی

=

دوئی به مذهب فرمانبران عشق خطاست

خدایکی ومحبت یکی ویاریکی

لاادری

=

یارب که درچراغ مزارکسی مباد

آن قطره روغنی که زمنت چکیده است

نصرت دهلوی

=


گردآوری : م. الف زائر



114 آیه ازقران مجید.


۱۱۴ آیه پرکاربرد قرآن با ترجمه کاملا

درست و البته متفاوت!


خبرگزاری فارس: ۱۱۴ آیه پرکاربرد قرآن با ترجمه کاملا درست و البته متفاوت!


قرآن کریم هیچ گونه ابهامی ندارد. آنچه ابهام دارد برداشت نادرست

 مترجم و مخاطب از آیه‌های مبارک است. بنا بر این هرگز در زبان مبدأ

قرآن تحریف صورت نگرفته است ولی به نظر می‌رسد مترجمان زبان

مقصد آن را تحریف معنایی کرده‌اند.


 

نمونه های گزینشی آیه‌ها و عبارت‌های پرکار برد:

* - ﴿أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ﴾ = خود را وقف جِهاد در راه خدا کرده‏اند. (بقره/273)

* - ﴿أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ = خروج مرا در هر کار فردی و اجتماعی به راستی و درستی آغاز،

و یا به پایان برسان. (اِسراء/80)

* - ﴿أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ = ورود مرا در هر کار فردی و اجتماعی به راستی و درستی آغاز، و

یا به پایان برسان. (اِسراء/80)

* - ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ، فَلَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ﴾ = چون مرگشان فرا رسد، لحظه‌ای

پس و پیش نخواهد شد. (أعراف/34)

* - ﴿أَرْسَلْنَا ٱلرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ = ما بادها را بارور کننده و آبستن سازِ ابر فرستادیم. (حِجْر/22)

* - ﴿ٱدْخُلُوهَا به سلامٍ آمِنِینَ﴾ = با آرامش و مطمئنّ به آن جا وارد شوید. (حِجْر/46)

* - ﴿ٱرْکَعُوا مَعَ ٱلرَّاکِعِینَ﴾ = نماز را گروهی بخوانید. (بقره/43)

* - ﴿ٱصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا﴾ = در برابر سختی‌ها و هوس‌ها پایداری کنید و در مقاومت

و شکیبایی از یکدیگر

پیشی بگیرید و از مرزهای خود پاسداری نمایید. (آل عِمران/200)

* - ﴿ٱصْدَعْ به ما تُؤْمَرُ﴾ = هدف از ماموریت خودت را شفّاف بیان کن. (ابراهیم/94)

* - ﴿ٱلْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَ نِفَاقًا﴾ = عرب‌های بیابان‌‌نشین به دلیل نبود امکانات گوناگون کافرتر

و منافق‌تر از دیگران

هستند. (توبه/97)

* - ﴿ٱقْرَأْ کِتَابَکَ﴾ = بیلان کار خود را بخوان. (اسراء/14)

* - ﴿أَکِیدُ کَیْدًا﴾ = من هم نقشۀ آنها را نقش بر آب می‌کنم. (اسراء/14)

* - ﴿ٱلْأَمْرُ إِلَیْکِ﴾ = تصمیم نهایی با توست. (نمل/33)

* - ﴿ٱلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا ٱلصَّالِحَاتِ﴾ = مومنان و نیکوکاران (نساء/57)

* - ﴿ٱللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ﴾ = خداوند نیرومند است و سخت کیفر می‌دهد. (آل عِمران/4)

* - ﴿إِلَى ٱللَّهِ تُرْجَعُ ٱلْأُمُورُ﴾ = سرنوشت همه کارها به دست خداست. (انفال/44)

* - ﴿إِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ﴾ = از پروردگارت کمک بخواه. (شرح/8)

* - ﴿أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ﴾ = کار خود را با رایزنی با یکدیگر به سرانجام می‌رسانند. (شوری/38)

* - ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ﴾ = خداوند سومین شخص از سه پدر، پسر و روح قُدُس جبرییل امین،

یعنی روح

قُدُس است. (مائده/73)

* - ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُخْلِفُ ٱلْمِیعَادَ﴾ = هرگز خداوند زیر قولش نخواهد زد. (آل عِمران/9)

* - ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا ٱلْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا﴾ = خداوند به شما فرمان می‏دهد که

امانت‌های مادی و معنوی مانند

علوم و معارف را به شایستگان آنها باز گردانید. (نساء/58)

* - ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ ٱللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ = مسلّمًا از نظر خداوند گرامی‏‌ترین شما، پرهیزگارترین

شما خواهد بود. (حُجُرات/13)

* - ﴿إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ﴾ = نقشه من با برنامه‌ریزی دقیقی صورت گرفته است. (أعراف/183)

* - ﴿أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾ = موضوع مهمّ این است که انسان، تنها نتیجه تلاش‌های خود

را دارد. (نَجْم/39)

* - ﴿إِنَّ هَذَا ٱلْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ﴾ = بی‌گمان این قرآن به آیینی با ارزش‌تر از دین‌های گذشته

راهنمایی می‌کند. (اِسراء/9)

* - ﴿ إِنَّا مِنَ ٱلْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ ﴾ = مسلّمًا ما به گنهکاران کیفر سختی خواهیم داد ... (سجده/22)

* - ﴿أَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ ٱلْمَنَّ وَ ٱلسَّلْوَى﴾ = «گز انگبین» و «بلدرچین» را برایشان فرستادیم. (اَعراف/160)

* - ﴿أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ﴾ = خداوند باغ‌هایی با درختان دار بست ‏دار مانند

درخت انگور، کیوی و بی‌دار

بست مانند درخت سیب، پرتقال و ... را آباد کرده است. (اَنعام/141)

* - ﴿إِنَّمَا ٱلْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ = مومنان، تنها برادر و هم نوع یکدیگر هستند. (أنفال/2)

* - ﴿إِنَّمَا یَخْشَى ٱللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ ٱلْعُلَمَاءُ﴾ = از میان بندگان خدا، تنها دانایان پرهیزگار هستنند. (فاطر/28)

* - ﴿أُولَئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوا به آیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائِهِ. فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ ٱلْقِیَامَةِ وَزْنًا﴾ = البتّه

کافران نشانه های

پروردگار و دیدار با او را انکار کرده‏اند. در نتیجه کارهای آنها تباه شده است. بنا بر این ما روز رستاخیز ارزشی براىشان

در نظر نخواهیم گرفت. (کهف/105)

* - ﴿بِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ؟ ﴾ = ای جِنّ و اِنس! کدام نعمت پروردگارتان را دروغ

می‌پندارید‌؟ (رحمان/13)

* - ﴿بَصِیرٌ بِٱلْعِبَادِ﴾ = حال بندگانش را درک می‌کند. (آل عِمران/15)

* - ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ﴾﴿مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ﴾﴿سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ﴾﴿وَ ٱمْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ

ٱلْحَطَبِ﴾﴿فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ﴾ =

دستان ابو لَهَب به خاطر توطئه چینی‌اش ضدّ پیامبر بریده باد! مرگ بر او باد؛ زیرا هرگز ثروت و مال اندوزی‌اش

به دردش نخواهد

خورد از این رو ابو لَهَب به زودی به آتشی زبانه دار و شعله ‏ور خواهد افتاد و البته طناب دار بر گردن

همسرش که

هیزم‏ کش و آتش به یار دوزخ خواهد بود، نیز آویخته خواهد شد. (مَسَد/6-1)

* - ﴿تُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا﴾ = کویر و لغزنده‏ گردد. (کهف/40)

* - ﴿تِلْکَ حُدُودُ ٱللَّهِ﴾ = اینها، خطوط قرمز و احکام خدا هستند. (نساء/12)

* - ﴿جَاءَتْ سَیَّارَةٌ﴾ = کاروانی فرا رسید. (یوسف/19)

* - ﴿حَاضِرِی ٱلْمَسْجِدِ ٱلْحَرَامِ﴾ = شهروندان غیر مکّه. (بقره/196)

* - ﴿خَالِصَةً مِنْ دُونِ ٱلنَّاسِ﴾ = حُکم خدا از میان همه مردم ویژه شماست. (بقره/94)

* - ﴿ذَلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾ = آن روز فراموش ناشدنی است. (هود/103)

* - ﴿ٱلرَّاسِخُونَ فِی ٱلْعِلْمِ﴾ = دانشمندان ژرفانگر (آل عِمران/7)

* - ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى ٱلنِّسَاءِ﴾ = مردان سرپرست و نگهبان زنان هستند. (نساء/34)

* - ﴿ٱلرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَ غَیْرَ مُتَشَابِهٍ﴾ = انار را که در شکل و ظاهر همانند، ولی در مزه و طعم

متفاوت هستند،

پدید آورد. (انعام/99)

* - ﴿ٱلسَّابِقُونَ ٱلسَّابِقُونَ﴾ = پیشگامان پیشکسوت (واقعه/10)

* - ﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ؛ و لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبْدِیلًا﴾ = البتّه این حکم خدا در گذشته

نیز بوده است. پس

هرگز جایگزینی براى حکم خداوند نخواهى یافت. (احزاب/62)

* - ﴿شَعَائِرِ ٱللَّهِ﴾ = نماد صبر برای رسیدن به خدا. (بقره/158)

* - ﴿ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَ ٱلْمَسْکَنَةُ﴾ = داغ خواری و نداری بر پیشانی آنها زده شد،

به خواری و پستی افتادند. (بقره/61)

* - ﴿فَأَقِیمُوا ٱلصَّلَاةَ. إِنَّ ٱلصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى ٱلْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا﴾ = نمازتان را کامل بر پا دارید

. زیرا باید مومنان نماز خود را

که عبادتى‏ منظّم و به وقت است، بجای آورند. (نساء/103)

* - ﴿فِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ﴾ = از راهنمایی پروردگار به دور خواهند بود. (بقره/176)

* - ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ = منحرفان (آل عِمران/7)

* - ﴿فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ؛ و جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً﴾ = آن گاه ما آنها را به خاطر پیمان‏شکنى‏

از نعمت‌های خودمان

محرومشان خواهیم کرد؛ و آنها را سنگدل خواهیم گرداند. (مائده/13)

* - ﴿قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى﴾ = چیزى نمانده بود، فاصلۀ میان خدا و پیامبر به اندازۀ فاصلۀ

دو کمان یا کمتر

می‌گردد. (نجم/9)

* - ﴿قَالَ: إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ = بی گمان شما قوم سرکشی هستید. (اَعراف/138)

* - ﴿قَدِ ٱسْتَمْسَکَ بِٱلْعُرْوَةِ ٱلْوُثْقَى﴾ = دستگیره‌ای محکم و ناگسستی خدا، قرآن و پیامبر چنگ

زده است. (بقره/256)

* - ﴿ قَالَ: فَمَا بَالُ ٱلْقُرُونِ ٱلْأُولَى؟ ﴾ = باز فرعون پرسید پس سرنوشت قوم‌های پیشین

چه می‏شود؟ (طه/51)

* - ﴿قُلْ: أَعُوذُ به ربِّ ٱلنَّاسِ﴾﴿مَلِکِ ٱلنَّاسِ﴾﴿إِلَهِ ٱلنَّاسِ﴾﴿مِنْ شَرِّ ٱلْوَسْوَاسِ ٱلْخَنَّاسِ﴾﴿ٱلَّذِی یُوَسْوِسُ

فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ﴾﴿مِنَ ٱلْجِنَّةِ وَ ٱلنَّاسِ﴾ =

ای رسول خدا! به مردم بگو: من به خاطر جِن شیطان و پیروانش و اِنس پلیدی که موجب

تحریک انسان می‌شوند،

به پروردگار یگانه، فرمانروا و خداوند یکتای مردم پناه می‌برم. (ناس/6 -1)

* - ﴿قُلْ: هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ﴾﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ﴾﴿لَمْ یَلِدْ؛ و لَمْ یُولَدْ﴾﴿وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ﴾ = ای رسول خدا!

به مردم بگو که موضوع

مهمّ یگانگی، بی نیازی، نزاییدن، زاییده نشدن و بی همتایی خداوند است. (اخلاص/4 1)

* - ﴿قُلُوبُنَا غُلْفٌ﴾ = از گفته تو چیزی نمی‌فهمیم و سر در نمی‌آوریم. (مساؤ/155)

* - ﴿قَوْلًا مَعْرُوفًا﴾ = سخن سنجیده (نساء/5)

* - ﴿قُولُوا: حِطَّةٌ﴾ = بگویید که بار گناه رااز ما فرو نِه تا گناهانتان را

ببخشیم. (أعراف/161)

* - ﴿ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِٱلْعَدْلِ﴾ = محضردار بنویسد (بقره/282)

کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ﴾ = این قرآن کتابی هست که آیه های این

کتاب به هم ربط دارند؛

هر چند مضمون آنها یکی نیست. (هود/1)

* - ﴿کَلِمَةُ ٱللَّهِ هِیَ ٱلْعُلْیَا﴾ = حکم خداوند بالاتر است. (توبه/40)

* - ﴿کُنْ فَیَکُونُ﴾ = «هست شو» و آن چیز بی‌درنگ «هست می‌شود». (بقره/117)

* - ﴿ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ ٱلْعَزِیزُ ٱلْحَکِیمُ﴾ = معبود، تنها آن خدای بسیار نیرومند و حکیم

است. (آل عِمران/18)

* - ﴿لَا تُخْسِرُوا ٱلْمِیزَانَ﴾ = کم فروشی نکنید. (رحمان/9)

* - ﴿لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا﴾ = ذهن‌ها و مغزهای‌های ما را پس از راهنمایی‌مان منحرف

نگردان! (آل عِمران/8)

* - ﴿لَا عِلْمَ لَنَا﴾ = ما یقین نداریم. (مائده/109)

* - ﴿لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ ٱللَّهِ﴾ = هیچ چیز نمی‏تواند، جایگزین احکام خدا شود. (انعام/34)

* - ﴿لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی ٱلْأَرْضِ﴾ = نمی‏توانند برای داد و ستد و درآمدزایی

سفر کنند. (بقره/273)

* - ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وسع‌ها﴾ = خداوند هر کس را به اندازه توانش وادار به انجام کاری می‌کند.

(بقره/286)

* - ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلَافٍ﴾ = حتمًا دست و پایتان را بر خلاف جهت همدیگر

دست راست با پای چپ، یا دست

چپ با پای راست ریز ریز کنم. (أعراف/124)

* - ﴿لِسَانُ ٱلَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ﴾ = زبان آن آدمی زاده، غیر عربی است. (نحل/103)

* - ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ = ما به بهترین سبْک و نظام آفرینش انسان را

آفریدیم. (تین/4)

* - ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا ٱلْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ = ما انسان را از گِلِ خشکی که از لجنِ بدبو

بازمانده است، آفریده‌ایم. (حِجْر/26)

* - ﴿لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی ٱلْأَرْضِ﴾ = ما بر روی زمین به شما منزلی مُبله و با همه امکانات

دادیم. (أعراف/10)

* - ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا ٱکْتَسَبَتْ﴾ = هر چه نیکی کند، به سود او و هر چه بدی کند،

به زیان اوست.

(بقره/286)

* - ﴿لَیْسَ ٱلذَّکَرُ کَٱلْأُنْثَى﴾ = دختر نمی‌تواند مانند پسر در پرستشگاه و معبد خدمتگزاری نماید.

(آل عِمران/36)

* - ﴿لْیَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا﴾ = بسیار سنجیده سخن بگویند. (نساء/9)

* - ﴿مَا ٱلْحَیَاةُ ٱلدُّنْیَا فِی ٱلْآخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ﴾ = زندگی زودگذر دنیا در برابر آخرت بسیار بی‌ارزش و

ناچیز خواهد بود. (توبه/38)

* - ﴿مَا أَنَا عَلَیْکُمْ به حفیظٍ﴾ = من هرگز از شما دفاع و پشتیبانی نخواهم کرد. (انعام/104)

* - ﴿مَا أَنْتَ عَلَیْنَا به عزیزٍ﴾ = تو هرگز توانایی مقابله با ما را نخواهی داشت. (هود/91)

* - ﴿مَا زَاغَ ٱلْبَصَرُ وَ مَا طَغَى﴾ = چشمان رسول خدا نه آستیگ مات بود و نه بیماری چشمی داشت. (نجم/17)

* - ﴿مَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلْبَلَاغُ ٱلْمُبِینُ﴾ = وظیفه پیامبر، تنها پیام ‏رسانی شفّاف است. (نور/54)

* - ﴿مَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ﴾ = هرگز خداوند باور و ایمان شما را از میان نخواهد برد. (بقره/143)

* - ﴿مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ ٱللَّهِ کِتَابًا مُؤَجَّلًا﴾ = مردن هر کس فقط به فرمان خداست؛ از

این رو پیشاپیش مرگ

انسان در لوح قضای خداوند ثبت شده است. (آل عِمران/145)

* - ﴿مَا یُسِرُّونَ﴾ = درونشان (بقره/77)

* - ﴿مَا یُعْلِنُونَ﴾ = برونشان (بقره/77)

* - ﴿اَلْمَالُ وَ ٱلْبَنُونَ، زِینَةُ ٱلْحَیَاةِ ٱلدُّنْیَا﴾ = ثروت و فرزند نیاز روحی و روانی زندگی دنیاست. (کهف/46)

* - ﴿مَتَاعٌ إِلَى حِینٍ﴾ = تا مدّتی زودگذر زندگی شما تأمین خواهد شد. (أعراف/24)

* - ﴿مَتَاعًا بِٱلْمَعْرُوفِ﴾ = هدیه‏ای مناسب در حدّ عرف (بقره/236)

* - ﴿مُسْرِفٌ کَذَّابٌ﴾ = تندرو و بسیار دروغگو (غافر/28)

* - ﴿مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ﴾ = موافق و مؤیِّد کتابشان باشد. (بقره/92)

* - ﴿مَکَرُوا وَ مَکَرَ ٱللَّهُ، وَ ٱللَّهُ خَیْرُ ٱلْمَاکِرِینَ﴾ = کافران‏ نقشه کشیدند ولی خداوند توطئه آنها را نقش

بر آب کرد؛ زیرا

خداوند بهترین چاره‏ جوست. (آل عِمران/54)

* - ﴿مِنْ شَرِّ ٱلنَّفَّاثَاتِ فِی ٱلْعُقَدِ﴾ = از زنان پلید جادوگری به او پناه می‌برم که به گره‌ها می‌دمند و افسون می‌کنند تا تصمیم

گیری پیامبر سست شود و به یهودیان حمله نکند. (فَلَق/4)

* - ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ ٱلْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا﴾ = بعضی عمرتان تا ‌نهایتِ فرتوتی به درازا خواهد کشید که

دچار آلزایمر و فراموشی خواهید شد. (نحل/70)

* - ﴿مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ ٱلْحَجِّ﴾ = برای زمان‌سنجی کارهای مردم و حجّ است. (بقره/189)

* - ﴿نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى ٱلَّذِینَ ٱسْتُضْعِفُوا فِی ٱلْأَرْضِ﴾ = ما می‏خواهیم که بر کسانی که در زمین کوچک شمرده شدند،

منّت بگذاریم. (قَصص/5)

* - ﴿نِعْمَ اَلْوَکِیلُ! ﴾ = چقدر خوب روزی می‌رساند! (آل عِمران/173)

* - ﴿نُنْشِئَکُمْ فِی مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ = شما را در جهانی ناشناخته، آفرینش تازه‏ای ببخشیم. (واقعه/61)

* - ﴿ ... وَ ٱسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ ... ﴾ = و با توجّه به حُکم خدا و وظیفه‌ات بر دین خدا پافشاری کن. (شوری/15)

* - ﴿وَسِعَ کُرْسِیُّهُ ٱلسَّمَاوَاتِ وَ ٱلْأَرْضَ﴾ = قلمرو و قدرتش آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است. (بقره/255)

* - ﴿وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ! ﴾ = وای بر کسی سخن چینی که پیش رو نیز خُرده و بهانه می‌گیرد‏! (هُمَزه/1)

* - ﴿هَذَا بَلَاغٌ لِلنَّاسِ﴾ = این سرگذشت‌ها، اطلاع ‏رسانی شفّاف به مردم است. (اِبراهیم/51)

* - ﴿هَذَا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ﴾ = این گروه همراه خودتان نوچه‌های شما هستند. (ص/59)

* - ﴿یَا أَیُّهَا ٱلَّذِینَ آمَنُوا! ﴾ = ای مومنان! (بقره/264)

* - ﴿یَا نَارُ! کُونِی بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ﴾ = ای آتش! بر ابراهیم سرد و خاموش شو. (انبیاء/69)

* - ﴿یُبَیِّتُونَ مَا لَا یَرْضَى مِنَ ٱلْقَوْلِ﴾ = خیانتگران در جلسه‌های محرمانه شبانه سخنان ناخوشایند نسبت به

پروردگار را بر زبان می‌آورند. (نساء/168)

* - ﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ = قدرت و توان خدا فراتر از قدرت و توان آن‌هاست. (فتح/10)

* - ﴿یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ﴾ = مقنعه‌ها و روسری‌های خود را بپوشانند. (احزاب/59)

* - ﴿ یُرِیدُ ٱلشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا﴾ = شیطان مى‏خواهد آنان را به گمراهى بی پایان بکشاند. (نساء/60)

* - ﴿یَسْأَلُهُ مَنْ فِی ٱلسَّمَاوَاتِ وَ ٱلْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ﴾ = همه جهانیان در آسمان‌ها و زمین از او خواسته‌ای دارند.

او هر روز کار جهانیان را از روی حکمت چاره اندیشی می‌کند. (رحمان/29)

* - ﴿یَضْرِبُ ٱللَّهُ ٱلْحَقَّ وَ ٱلْبَاطِلَ﴾ = خداوند حقّ و باطل را شبیه‌سازی می‌کند. (رعد/17)

* - ﴿یُعْرَفُ ٱلْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ﴾ = گنهکاران چهره‏ نگاری مى‏شوند. (رحامن/41)

* - ﴿یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مستودع‌ها﴾ = او جایگاه‌های همیشگی و زودگذر آنها را می‏داند. (هود/6)