مشاعره 260


مشاعره 260

یک سخن نشنیده  زان لب , پیش مردم  تابه کی

هرزمان نقل دروغی  اززبان او کنم 

یقینی لاهیجی 

=

 مگرازکوچه انصاف درآید یوسف 

ورنه سرمایه ی سودازدگان  این همه نیست 

فروغی بسطامی 

=

توبه ازمی خوارگی درمذ هب رندان خطاست

عاشق دل خون کجا ازکف دهد پیمانه را؟

محمد مجد

=

آنکه ازسنبله او غالیه تابی دارد

بازبادل شد گان نازوعتابی دارد

حافظ 

=

دربزم اهل دل  جدل وقیل وقال نیست

شرح دل است وگوش دل است وزبان دل 

لاادری

=

لبش می بوسم و درمی کشم می 

به آب زندگانی برده ام پی 

حافظ

=

یک سنگ ندیدیم هماناکه ندارند

طفلان خبر ازعادت دیوانه دراین شهر

الفت کردستانی

=

رقیب ازگریه سازد گل ازآن خاک مزارمن 

که ترسد برسرکوی تو بادآرد غبارم را

جلالی 

=

آن که بانیم نظردل زکف ما ببرد

کاش بانیم دگر پی به تمنا ببرد 

محمدحسن بارق شفیی افغانی 

=

دربرعاشق صادق چه فراق و چه وصال 

به حقیقت چوکشد عشق چه غیبت چه حضور 

حافظ 

=

گردآوری :  م .الف زائر




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد