مولا علی ع - کتاب هزارگوهر -سیدعطاء الله مجدی - ازشماره 700تا 800

کلمات گهربارمولا علی ع  . کتاب هزارگوهر -

 سیدعطاء الله مجدی  701 .....


701«لسانک ان امسکته انجاک 

و ان اطلقته ارداک» 


اگر زبانت را نگهدارى نجاتت مى ‏دهد 

و اگررهایش سازی هلاکت می کند



هلاک و نجاتت بود از زبان 

چو خواهى شوى راحت از دست آن،
 

ببندش ز هر زشت و هر ناروا

مکن آفت جان خود را رها 



702 «لسان الجاهل مفتاح حتفه» 

زبان نادان کلید مرگ اوست 


بنادان رسد هر زیان و گزند، 

چو روزى هم او اندر افتد به بند، 

زیانش همه از زبانش بود


زبان آفت جسم و جانش بود

=




703 «لو یعلم المصلّى ما یغشاه من الرّحمة لما 

رفع راسه من السّجود»

 اگر نمازگزار بداند تا چه اندازه رحمت خدا او را 
فرو گرفته، البتّه سر از سجده بر نخواهد داشت

بود گر کس آگه ز لطف خدا، 

بدانگه که سازد نمازى ادا،

نخواهد سر از سجده کردن بلند
 بدین پایه باشد نماز ارجمند

704 «لو اعتبرت بما اضعت من ماضى

 عمرک لحفظت ما بقى»

 اگر از آنچه از عمر گذشته‏ ات تباه 

کرده ‏اى، پند مى ‏گرفتى بقیّه آنرا حفظ مى‏ کردى


گر از آنچه از عمر کردى تباه،
ترا بود زان عبرت و انتباه
، غنیمت شمردى تو آینده را
 خریدى به فانى تو پاینده را


705 «لو کان لربّک شریک لأتتک رسله»

 اگر خدایت را شریکى بود، البتّه
 فرستادگانش پیش تو آمده بودند

اگر بود ذات خدا را شریک،

همه کار خلقت نمى‏بود نیک،
 رسولان او را تو دیدى تمام‏

 کسى نیست همتاى او، و السّلام‏

==



706 «لیس شی‏ء ادعى الى زوال نعمة و تعجیل 

نقمة من اقامة على ظلم»


 هیچ چیز مانند اصرار بر ستم انسان را بسوى 

نابودى نعمت و زود رسیدن بلا نمى‏خواند 

و نمى‏کشاند


ز اصرار بر ظلم و جور و ستم،

نباشد بتر در زوال نعم‏ 
 بلا نیز اندر پى آن رسد

همه زور و قدرت بپایان رسد

=

707 «لیس فى المعاصى اشدّ من اتّباع الشّهوة
 فلا تطیعوها فیشغلکم عن اللّه»

 بین گناهان گناهى از پیروى شهوت بدتر نیست، آنرا 
فرمان مبرید که شما را از یاد خدا باز مى‏دارد

ز شهوت پرستى گناهى بتر، 

نیاید مرا هیچ اندر نظر

نمائى چو زنجیر شهوت رها،
 تو را باز دارد ز یاد خدا
=

708 «لیس بمؤمن من لم یهتمّ باصلاح معاده»

 کسى که باصلاح کار آخرتش نکوشد
 مؤمن نیست

کسى کاخرت را برد او زیاد،

نکوشد به اصلاح امر معاد

 نباشد ورا دین و ایمان درست‏
، چو اندر اصول است بسیار سست‏

=



709 «لیس لابلیس وهق اعظم من

 الغضب و النّساء» 


براى شیطان کمندى بزرگتر از خشم 

و زن نیست

کمندى بود بهر ابلیس، خشم 

نپوشد ز اغواى و تزویر، چشم‏ 
کمند دگر بهر او زن بود

بعقل و بدین تو رهزن بود

==

710 «لیس فى الغربة عار، انّما العار 

فى الوطن الافتقار»

 غریبى ننگ و عار نیست. بلکه ننگ و عار 
ندارى در وطن است

ز غربت نباشد به کس ننگ و عار 

وطن غربت است ار تو باشى فگار

چه نالى ز غربت تو اى کامکار
 که ننگ است در خانه بودن ندار

==

711 «لیس لکذوب امانة و لا لفجور صیانة» 

کسى که زیاد دروغ گوید امین، و آنکه بسیار
 گناه کند پیمان نگه دار نیست

ز ناکس تو امید نیکى مدار

که کاذب نباشد امانتگزار

 نه فاجر نگه دار پیمان بود

 نه کاذب باخلاق انسان بود

===




12 7«لیس الخیر ان یکثر مالک و ولدک انّما الخیر ان

 یکثر علمک و یعظم حلمک» 

خیر باین نیست که مال و اولادت زیاد شود، بلکه 

باین است که دانشت بیشتر گردد 
و حلمت قوّت گیرد


تو را نیست در کثرت مال خیر

چو آنرا تو باقى گذارى بغیر

 نه در کثرت اهل و فرزند خویش‏
 بعلم و بحلم است، باشد چو بیش‏



713 «لیس من خالط الأشرار بذى معقول»

 کسى که با بدکاران بیامیزد خردمند نیست

کسى را که اشرار همدم بود، 

همه کار او خوردن غم بود 

خطا میکند، نیست فرزانه او
ز عقل است بیچاره بیگانه او


714 «لیس من شیم الکرام تعجیل الانتقام» 

شتاب در گرفتن انتقام شیوه بزرگان
 و نیکان نیست

بزرگان نباشند زود انتقام 

بود تیغشان دائم اندر نیام‏
ره بخشش و عفو گیرند پیش‏
 باحسان و نیکى گرایند بیش‏

=



715 «لیس الحکیم من قصد بحاجته 

الى غیر کریم»

 کسى که بسوى غیر جوانمرد حاجت برد 

حکیم نیست

چو حاجت برد کس بسوى لئیم، 

نباشد سزاوار نام حکیم‏

فرومایه را نیست مردانگى‏
 بدور است از خیر و فرزانگى‏

=


716 «لیس شی‏ء اعزّ من الکبریت 
الأحمر الّا
ما بقى من عمر المؤمن» 

جز باقى مانده عمر مؤمن 
چیزى از زر سرخ گرامى‏ تر نیست

نباشد گرامى تر از سرخ زر

بارج و بها نزد اهل نظر
 مگر باقى عمر مردان دین‏

 مگر قدر اعمال اهل یقین‏
==  



717 «لیس شی‏ء ادعى لخیر و انجى من شرّ
 من صحبة الأخیار» 

هیچ چیز بیش از همنشینى با نیکان انسان را 
بسوى خیر نمى ‏کشاند و از
 بدى باز نمى‏ دارد


برو صحبت نیک مردان گزین

مشو غافل از همدم و همنشین‏
 کزان نیست از بد رهاننده ‏تر

 نه بر نیکى و خیر خواننده ‏تر

===



718 «لیس لأحد من دنیاه الّا ما انفقه على اخراه»

 براى هیچکس از دنیایش بهره ‏اى نیست مگر 
آنچه صرف آخرتش کرده باشد

ز دنیا ترا بهره دانى که چیست

جز انفاق بر آخرت هیچ نیست‏ 

 چو خیرى ز مالت فرستى به پیش،

نصیب تو باشد از آن خیر بیش‏



719 «لیس من اساء الى نفسه بذى مأمول»

 بکسى که بخودش بدى کند امید 
نیکى نمى‏ رود

چو با خویشتن بد کند بنده‏ اى،

نه او باشد انسان ارزنده‏ اى‏
 نه امید نیکى توان داشت ز او

 نه او را بود عزّت و آبرو 


720 «لیس من العدل القضاء 

على الثّقة بالظّنّ»

 باتّکاى حدس و گمان داورى کردن
 از عدالت بدور است

چو خواهى بامرى کنى داورى

بحقّ و عدالت تو روى آورى، 
، مکن تکیه بر حدس و ظنّ و گمان‏

که از عدل و انصاف دور است آن‏

=



721 «لذّة الکرام فى الإطعام و لذّة اللّئام فى الطّعام»

 لذّت بزرگان در خوراندن است و لذّت فرومایگان در خوردن

بزرگان ز اطعام لذّت برند

بجان راحت دیگران را خرند 
 فرومایه را لذّت از خوردن است‏

توانائیش در دل آزردن است‏


722 «للمتّقى ثلاث علامات اخلاص العمل و
 قصر الأمل و اغتنام المهل» 

پرهیزکار سه نشانه دارد: عمل پاک، آرزوى کوتاه 
و غنیمت شمردن فرصتها

سه دارد نشان شخص پرهیزکار، 

بود وقت را او غنیمت شمار

باخلاص اندر عمل کوشد او
 
بود کوتهش خواهش و آرزو

723 «للمتّقى هدى فى رشاد و تحرّج عن فساد

 و حرص فى اصلاح معاد» 

براه راست رفتن و از بدى دورى گزیدن و در اصلاح 
آخرت کوشیدن شیوه پرهیزکار است

رود بر ره راست پرهیزکار

ندارد ز فکر معاد او قرار بود
 بپرهیزد از فتنه و کار زشت‏

 جاى او بى‏شک اندر بهشت‏

==



724 «لم یفد من کانت همّته الدّنیا عوضا 

و لم یقض مفترضا»


 کسى که همّتش عوض گرفتن دنیا از آخرت 
بود، سودى
نبرد و واجبى را ادا نکرد



چو کس آخرت را بدنیا دهد،

نه سودى از این کار و سودا برد

 نه فرضى ادا سازد از مال خویش‏
 نه بیچاره خیرى فرستد به پیش‏


725 «لحظ الإنسان رائد قلبه» 

نگاه انسان پیک دل او است


نگاه تو اى دیده پیک دل است


سر از امر دل تافتن مشکل است

 تو بینىّ و دل خواهد از من همى‏

‏ بهر خواستن افتم اندر غمى‏



726 «لن تعرف حلاوة السّعادة حتّى 

تذاق مرارة النّحس»


 شیرینى سعادت هیچگاه معلوم 
نمى ‏شود مگر با 
چشیدن تلخى بدبختى


تو از لذّت نیک بختى دمى،

شوى آگه اى بیخبر آدمى،
 گه از باده تلخ بخت نگون،


 بکام تو ریزند لختى چو خون‏

==




727 «لن یحصل الأجر حتّى یتجرّع الصّبر»

 هرگز اجر حاصل نمى ‏شود مگر با 
بکام کشیدن 
جرعه ‏هاى تلخ شربت صبر

نخواهى رسیدن باجر و ثواب،

نخواهى تو رستن ز رنج و عذاب،

 مگر باده صبر را سرکشى‏
 نباشى ز تقدیر در سر کشى‏




728 «لن یزلّ العبد حتّى یغلب شکّه یقینه»

 بنده هیچ گاه نلغزد، مگر وقتى شکّش 
بر یقینش بچربد

چو غالب شود شکّ کس بر یقین

برون آردش از ره حقّ و دین‏

 دهد جمله طاعات او را بباد
 یقین تو هرگز بدین سان مباد



729 «لم ینجع الادب حتّى یقارنه العقل»

 ادب تا با عقل همراه نباشد سودى ندهد

چو همره نباشد ادب با خرد

تو را اى مؤدّب چه سودى دهد
، چراغ ادب از خرد روشن است‏

 ادب بر تن با خرد جوشن است‏

==

گرد آوری : م.الف زائر

=


فصل هیجدهم کلماتى که با «لا» آغاز مى‏شوند


730 «لا یرضى الحسود عمّن یحسده إلّا 

بموته أو زوال النّعمة عنه» 

حسود از شخص مورد حسد راضى نمى ‏شود
 مگر به مرگ
او یا نابودى نعمتش

چو محسود، افتد بخاک سیه

مر او را شود، زندگانى تبه،
، بیاساید آنگه حسود پلید

 بر او لعنت جاودانى مزید

==

731 «لا جهاد کجهاد النّفس»

 هیچ پیکارى مانند پیکار با خود نیست

چو جنگى تو با دیو نفس شریر،

بایمان نمائى تو او را اسیر،

 جهادى از این نیست برتر تو را
 دهد اجر و مزد جزیلت خدا

==

732 «لا عزّة کالثّقة بالأیّام»

 هیچ فریبى مانند اعتماد به روزگار نیست

مکن تکیه بر گردش روزگار

تو را باید از آن بسى اعتبار 
 نبینى تو از آن فریبنده ‏تر

وفا نیست در سیر این بد سیر

=



733 «لا یفسد الدّین کالطّمع. لا یصلح الدّین کالورع»

 هیچ چیز دین را مثل طمع خراب نمى‏کند، هیچ 
چیز دین
را مانند پارسائى اصلاح نمى‏ نماید


بدین راه یابد فسادى، اگر،

ز حرص و طمع باشد آن بیشتر
 بسامان گراید اگر کار دین،

 شود از ورع بیشتر این چنین‏

=

734 «لا سودد مع الانتقام. لا عثار مع صبر» 

با انتقام گرفتن سرورى بدست نیاید. در

 صبر لغزش نیست

بزرگى به عفو است نى انتقام 

مزن گام اندر ره انفصام‏ 

مصون داردت صبر از هر خطا

عجول است، درمانده و بینوا
=

735 «لا شفاء لمن کتم طبیبه دائه»

 آنکه درد ش را از طبیب خود پنهان کند
 امید بهبودش نرود

چو پنهان کنى درد خود از طبیب

شوى خسته آخر ز صبر و شکیب
 نخواهى شفا یافتن الغرض‏

‏ هلاکت کند رنج درد و مرض‏

==




736 «لا خیر فى لذّة توجب ندما و شهوة تعقّب الما» 

در لذّتى که باعث پشیمانى شود و شهوتى که 
منجر بدرد و گرفتارى گردد، خیرى نیست

چو لذّت بسوى ندامت کشد

ز شهوت چو رنج و عذابت رسد،

، تو را نیست خیرى در این هر دو کار
 همان به که باشى از آن بر کنار


737 «لا عاجز اعجز ممّن أهمل نفسه فأهلکها» 

هیچکس از آن کس ناتوان تر نیست که نفسش 
را رها کند تا او را هلاک سازد

نباشد چنو هیچکس ناتوان،

که سازد رها نفس خود را عنان
 رود پیش اندر ره ناروا

، بخاک افکند نفس سرکش ورا

=

738 «لا ینبغی ان یعدّ عاقلا من یغلبه الغضب و الشّهوة» 

شایسته نیست کسى را که خشم و شهوت
 بر او غالب است، خردمند نامید

چو بر کس شود چیره خشم و غضب، 

و ر از شهوت افتد برنج و تعب،

نخوانش خردمند، کاو جاهل است‏

 نه این شیوه مردم عاقل است‏

===


739 «لا نجاة لمن لا إیمان له. لا إیمان لمن لا یقین له»

 کسى که ایمان ندارد رستگار نمى‏ شود. کسى
 که 
اهل یقین نیست ایمان ندارد

بدل نور ایمان ندارى اگر، 

نجات تو نبود بچیز دگر 
شود حاصل ایمان ترا با یقین‏

تبه گردد از شکّ و تردید، دین‏


740 «لا هدایة لمن لا علم له. لا سیادة لمن لا سخاء له» 

کسى که دانش ندارد براه راست نمى‏رود. کسى 
که
 بخشنده نیست سرورى نمى‏ یابد


ز دانش کسى را چو سرمایه نیست،

همه سیر او در خط گمرهیست‏ 
 ترا نیست گر بخشش اى هوشمند

نخواهى شدن سرور و سربلند

==

741 «لا یشبع المؤمن و أخوه جائع»

 مؤمن وقتى برادر دینیش گرسنه باشد
 خود را سیر نمى‏ کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد