مشاعره عاشورائی 11
لباس کهنه چه حاجت که زیرسم ستور
تنی نماند که پوشند جامه یاکفنش
وصال شیراز ی
=
شد شاه ذوالفقار ونماند ازجفای خصم
شهزاده ای کهبود ازاویادگارحیف
عاشق اصفهانی
=
فتاد سبط نبی تشنه درکنارفرات
چرازدیده ره سیل اشک وانکنم
وصال شیرازی
=
ماوالی مصیبت رنج و مصیبتیم
با مانیاید آن که ندارد سرولا
سروش اصفهانی
=
آن شب چه شبی بودکه دیدند کواکب
نظم توپراکنده واردوی توویران
حسین منزوی
=
نم درجگر نماند فلک رازبس گریست
فریادالعطش چوزهفت آسمان گذشت
عاشق اصفهانی
=
تابه شام آمده ای این همه راه ازپی من
بی تواینک من ازاین منزل ویران نروم
حسان
=
ماکیستیم وگریه ماای که درغمت
ارواح قدس بادل محزون گریسته
وصال شیرازی
=
هرچند برتن شهدا چشم کارکرد
برزخم های کاری تیغ وسنان فتاد
محتشم کاشانی
=
درتوای ارض مقدس زایرانت یافتند
آنچه موسی جست ازسینا وپاسخ یافت این
وصال شیرا زی
=
گردآوری : م.الف زائر