مشاعره 266


مشاعره 266

شبنم زباغبان نکشد منت وصال

معشوق درکناربود پاک دیده را

صائب

=

آن که جان داده ومهر توخریده ست منم

وان که دل ازهمه غیرازتو بر یده ست منم

دولت ابادی ( حسام )

=

مگرخودساقی خودبوده ای شاخ گل امشب

که آتنش می زند درخارمژگان ارغوان تو

صائب

=

وفانکردی وکردم ,خطاندیدی ودیدم

شکستی ونشکستم ؛, بریدی ونبریدم

مهرداداوستا

=

مگردرس کتاب هجرمی گوید ادیب امروز

که می اید صدای گریه طفلان زمکتب ها

صحبت لاری

=

آن که چون اشک زچشم ترمن رفته توئی

وان که چون آه بدنبال تو بوده است منم

رهی معیری

=

مگرفریفته حسن  خویشتن شده ای

که هرد» آینه گیری و اندراونگری

روشن

=

یک عمر می توان سخن ا زز لف یارگفت

دربند آن مباش که مضمون نداده است

صائب

=

توحاکمی ومراسربرآستانه ی توست

مکن خرابی ملک دلم که خانه توست

عماد فقیه کرمانی

=

تو حکیمی توعظیمی تو کریمی تو رحیمی

تونماینده فضلی تو سزاوار ثنائی

سنائی

=

گردآوری : م.الف زائر


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد