حیادرقران وروایات


زهرا خواجوی

 

حیا در آیات و روایات

 


بخش اول

تعریف حیا:

 حیا در لغت به معنی شرمساری و خجلت(1)، توبه و حشمت(2)، عفت و عفاف(3) است. با حیا یعنی عفیف و خجول(4).

شهید مطهری (ره) می گوید: حیا معادل خاصی ندارد و نمی توان آن را در چند کلمه معنی کرد.(5)

 برخی مفسران معاصر خاطر نشان نموده­اند که این واژه از حیات گرفته شده است که در مقابل ممات و به معنی

زنده بودن است. زیرا بر اثر شرم و احساس قبح، امکان دارد تغییری در روند زندگی آدمی پدید آید. (6)و شاید

  از این جهت از واژه حیات گرفته­اند که اساساً حیات بمعنی واقع کلمه، زندگی توام با حیا است و زندگی به دور از حیا،

زندگی مردگان است.

 ابن فارس می­گوید از ماده «ح ی ی» دو معنا گرفته شده است: یکی حیات است که در مقابل موت است و یکی حیاء است

که مخالف وقاحت است.(7)

     ضد صفت حیا خُلع است و خلع مأخوذ است از «خَلعُ الإِزارِ و خَلعُ الثَّوب» یعنی بیرون آوردن زیرجامه یا ثوب و گفته

می شود «فُلانٌ خَلیعُ الإِزار» کنایه است از آنکه محیا و آماده شده از برای شهوات، آنچه را که نفسش می­خواهد،

مثل حیوان بی عقال. پس چنانکه حیا شرم از معاصی و نقایص بشریت است، خلع که ضد آن است، انخلاع از ثوب

طاعات و کمالات انسانیت است.(8) در اصطلاح به معنای محدودیت و در تنگنا افتادن نفس و شرم داشتن

از ارتکاب محرمات شرعی و عقلی و عادی است از ترس نکوهش و سرزنش - و این از صفات شریف نفس است.(9)

   همچنین صفت حیا به معنی حفظ نفس است از ضعف و نقص و عیب و این معنی در مقابل وقاحت می باشد.(10)

     اَلحَیاءُ اِنقِباض النفسِ عن القَبائحِ و تَرکُهُ لذلک یُقالُ حَیَیَ فهو حیٌّ، و استِحیاء فهُوَ مُستحیٍّ، و قیل استحیَی فهو مستحٍ (11) :

حیا خوددرای نفس از زشتی ها و ترک آنهاست. لذا می گویند حیی – که اسم فاعلش حیٌّ - است، استحیا – که

اسم فاعلش مستحیٍ است. و نیز گفته شده – یستحی – اسم فاعلش مستحیی است. (12)أَلحَیاءُ مَلَکَهٌ لِلنَّفس

توجِبُ إِنقِباضِها عَن القَبیحِ و إِنزِجارِها عَن خَلافِ الآداب، خَوفاً مِن اللَّوم(13) یعنی حیا حالت راسخ و ملکه نفسانی

است که اثرش انقباض و احساس ناراحتی روح در مقابل عمل زشت است و امتناع از کارهای خلاف ادب از لحاظ ترس

از ملامت و سرزنش. (14)

«أَلحَیاءُ تَغَیُّر وَ إِنکِسار یَعتَرِی الإِنسان من یُخوفُ ما یُعابُ بهِ و یُذَم» (15) : حیا تغییرحالت و انکسار در رفتاری است که

انسان انجام  آن را عار می داند و از مورد عتاب و مذمت قرار گرفتن بواسطه آن، می­ترسد.

     حیا بر حالت نفسانی باطنی اطلاق می­شود و استحیا عبارت از آثار ظاهری حیاست که در خارج ظاهر می­شود. (16)استحیا

ممکن است به معنی طلب حیا باشد از آن جهت که گویا حیا کننده، حیا را از نفس خود می­طلبد. (17)

     وقتی صفت حیا در باطن انسان ثابت شود، عنوان استحیا پیدا می­کند، یعنی خواستن اینکه خود را از نقص حفظ کند. (18)

     حیا در روانشناسی تحت عنوان انفعالات روانی معرفی می­شود. اصولاً حالات روانی را با هیچ تعریف خاصی نمی­توان به

کسی که فاقد آن است شناساند. به عنوان مثال شما نمی­توانید به کسی که هنوز برایش حالت تعجب پیش نیامده بفهمانید

تعجب به چه معناست. مفهوم عشق نیز از همین مقوله است. بنابراین به صرف تعریف این­گونه

خصوصیتی است. منتها چون برای همه انسان­ها کما بیش این حالت پیش می­آید، می­توانند آن را درک کنند.(19)

     «از مجموع تعاریفی که درباره حیا ارائه شده است به نکات ذیل دست می­یازیم:(20)

1-حیا هنگام مواجهه با یک فعل قبیح رخ می­دهد.

2-منشأ زشت دانستن یک عمل یا شرع است یا عقل و یا عرف و آداب یک جامعه.

3-در این حالت روان انسان، حالت انکسار، انفعال، انقباض، انزجار و انحصار پیدا می­کند که این حالات ضد باز بودن و

علاقه­مند بودن است.

4-این نوع برانگیختگی در عمل، هم موجب انجام دادن یک کار است و هم  موجب ترک یک کار که از آن به عنوان تنظیم

رفتار یاد می­شود.

5-  ازعوامل برانگیختگی هنگام مواجهه با یک کار زشت است یا ترس از سرزنش و نکوهش مردم است و یا ترس از

ارتکاب آن. و در برخی تعاریف تصریح شده است که علت حیا زشتی و نقصان خود عمل است.»

نکته: البته درباره مورد آخر در حین بررسی مطالب آمده، به صحت و سقم این مورد پی خواهیم برد.

*****

 ارتباط حیا و عفت

عفت در لغت به معنای مطلق "خودداری" است. (21)َاَلعِفَّهُ حُصُولُ حالَهٍ لِلنَّفسِ تَمتَنِعُ بِها عَن غَلَبَهِ الشَّهَوات (22)

عفت صفتی نفسانی است که از غلبه و حاکمیت شهوات بر انسان جلوگیری می­کند.

انسان بعد از قوه عاقله سه قوه دارد که یکی از آنها قوه شهویه است که از آن تعبیر به نفس بهیمی می­شود.(23) 

  عفت صفتی نفسانی است که در اثر مقابله و مجاهده در برابر حاکمیت شهوات،  تعدیل تمایلات جنسی از افراط و

تفریط، پرهیز از شکم پرستی و تربیت صحیح شکم و دامن، به وجود آمده و جایگاه انسان را از حیوانات جدا می­سازد. (24)

حقیقت عفت در آن است که در چگونگی برخورداری از غرایز و شهوات بر موازین شرعی و عقلی تنظیم شود و در

آن افراط و تفریطی نخواهد بود.(25)

*****

موانع عمومی عفت:

1-شرارت: شهوت مفرط به لذات مادی است ]و آن اثر ضعف نفس و پستی همت است[ به­طوریکه میل مفرط به لذایذ

حسی جسمانی، انسان را از لذایذ عقلی روحانی بازدارد. (26)

2-خمود: کوتاهی کردن در اعمال شهوت به طوریکه خود را از حظهای طبیعت و لذایذ جسمانی محروم کند.(27) «

وَ ابتَغِ فی ما آتاکَ اللهُ الدَّار الآخِرةِ ولا تَنسَ نصیبکَ مِنَ الدُّنیا(27)»:و در آنچه خدا به تو داده برای آخرت بطلب

و سهم خود را از دنیا  (نیز)فراموش نکن. 

و به حسب نوع، مردم مبتلا به افراط هستند و به ندرت اتفاق می­افتد که کسی اختیاراً از حد اعتدال به طرف

تفریط و تقصیر میل کند.(28)

به حال اعتدال که اثر قوت نفس و تسلط روح بر جسم است «ملکه عفت» گویند.(29)

    عفت به طور کلی – خصوصاً عفت در شهوت جنسی – که از آن به پاکدامنی تعبیر می‌شود، یکی از مهمترین

و بزرگترین فضایل و زیبایی­های اخلاقی است.(30)

با توجه به برخی احادیث، به نظر می رسد عفت ثمره حیاست.

قال علی (علیه السلام): «سَبَبُ العِفَّهِ الحَیاءُ»: علت پاکدامنی حیاست.(31)

قال علی (علیه السلام): «أَصلُ المُرُوءَهِ الحَیاءُ وَ ثَمَرَتُها العِفَّه»: ریشه جوانمردی شرم است و پاکدامنی میوه شرم.(32)

قال علی (علیه السلام): «عَلَی قَدرِ الحَیاءِ تَکونُ الِعفَّه»: پاکدامنی به اندازه شرم و حیا بستگی دارد.(33)

حال سؤالی که پیش می آید این است که با توجه به تعاریف حیا و بررسی آنها، از آنجا که حیا ثمرات زیادی در پی دارد،

پس چرا غالباً حیا و عفت، در کنار هم استفاده می شوند، به طوریکه بسیاری از افراد حیا را معادل عفت می­دانند؟

پاسخ این سوال شاید چنین باشد که چون یکی از مهمترین نقاط ضعف بشر، بی عفتی، علی الخصوص در زمینه

جنسی می باشد -که در بسیاری موارد تاریخی شاهد استفاده از این نقطه ضعف، توسط گروهی علیه گروه دیگر

بوده ­ایم  هم اکنون هم بسیاری کشورها و گروهها برای کسب مطامع خود، به دنبال از بین بردن وجدان و اخلاق

کشور دیگرند که برای آن هم نیازمند از بین بردن حیا هستند و به­واسطه توسعه فحشا و بی عفتی، بهتر به اهداف

خود دست می­یابند.

   ترفند دشمنان این است که به طور مستقیم، با حیا مقابله نمی­کنند، بلکه  مصادیق بی­حیائی را در جامعه ترویج م

ی­دهند و اصولاً زمینه حیا را دگرگون کرده و سعی دارند حریم­های حیا را بشکنند. (34)

 

منشأ حیا:

 خداوند متعال انسان را تکریم نمود  - «وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدم» : و براستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم –(35)

و بواسطه  دمیدن روح از خود به مخلوق خود (انسان) «نَفَختُ فیهِ مِن روحی»(36) صفات و کمالاتی را که در خور

مقام خلیفه اللهی  - إِنّی جاعِلٌ فی الأَرض خَلیفَه:قطعا من در روی زمین جانشینی خواهم گماشت – (37) بود را در

صندوقچه فطرت انسان به ودیعه قرار داد تا لوازم قرب الهی -فَکانَ قابَ قَوسَینِ أَو أَدنَی:تا (پیامبر) به اندازه

دو کمان یا نزدیکتر (به خدا) گردید-(38) را برای او فراهم نماید. خدایی که همه صفات کمال را داراست.

تقسیم صفات کمالی:

صفات کمالی (39)

 الف: برخی از صفات کمال، محدودند؛ یعنی صفاتی که مقابل آنها صفت کمالی دیگری وجود دارد و خداوند

متعال هر دو صفت کمالی متقابل را داراست. مانند احیاء و اماته که خداوند هم «مُحیِی» و هم «مُمِیت» است

و یا قبض و بسط که خداوند هم «قابض» است و هم «باسط» و هر یک از این‌ها در جای خود صفت کمال الهی است.

این­گونه صفات از مقام ذات خداوند نیستند بلکه از مقام فعل خداوند گرفته می‌شوند.

 ب: بعضی از صفات کمالی نیز نامحدودند و در مقابل آن جز عدم نیست و خداوند سبحان تنها آن صفت

کمالی را داراست نه صفت مقابلش را. اینگونه کمالات نامحدود، صفات ذات خدا و عین ذات اویند مانند

علم و قدرت و حیات؛ چون علم مقابل جهل است و خداوند هرگز جاهل نیست و قدرت در مقابل عجز است

و خداوند هرگز عاجز نیست. خداوند در مقام فعل حییّ (با حیا) است و از کاری که با کمال او منافات داشته باشد

حیا می ورزد؛ مانند خالی برگرداندن دست مؤمن نیازمندی که به سوی او دراز شده است. بنابراین این صفت

نیک (حیا) که مبدأ بروز و ظهورش ]در یکی از مصادیق حیا[ در بشر، در حضرت آدم و حوا (علیهماالسلام) بوده است،

منشأ فطری دارد.

1- آیه و روایات در تصدیق فطری بودن حیا :  

الف: آیه ای  از داستان حضرت آدم و حوا (علیهماالسلام): «فَلَمّا ذاقا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءاتُهُمَا وَ طَفِقا یَخْصِفانِ

عَلَیْهِما مِن وَرَقِ الْجَنَّه(40)» : چون از آن درخت تناول کردند، زشتی‌هایشان بر آنان آشکار گردید و بر آن شدند

که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند.

    از سرگذشت حضرت آدم و حوا (علیهما السلام) می‌توان فهمید که ایشان هنگام برهنه شدن، مضطرب

و پریشان شدند، زیرا برای رهایی از این حالت، به برگ درختان پناه آوردند و خود را با آن‌ها پوشاندند

و صبر نکردند تا لباس مناسبی بدست آورند. این در حالتی است که:

 اولاً) آنها همسر یکدیگر بودند و جایز بود در مقابل هم، برهنه شوند.

ثانیاً) هیچ‌کس در آنجا نظاره‌گر آن‌ها نبود تا شرمندگی‌شان به خاطر او باشد.

ثالثاً) چون اولین انسان بودند، پوشش برای آن‌ها جنبه اکتسابی هم نداشت.

    بنابراین تنها دلیل اضطراب ایشان از برهنگی، فطری بودن حیا در آنها می باشد و چون برهنگی خلاف

فطرت است، اضطراب آور است.(41)

    نکته قابل توجه اینکه گرایشات فطری، آگاهانه نبوده و شکوفایی استعدادهای فطری، مشروط بر رفع

موانع آنها و قرار گرفتن در جهت اصلی کمال است.(42) 

ب: روایات:

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «الحَیاءُ خَیْرُ کُلُّه». همه حیا خیر است.(43)

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «الحَیاءُ لا یَأْتی الّا بِخَیْر». حیا غیر از خیر رهاوردی ندارد.(44)

 قال علی (علیه السلام): «الحَیاءُ مِفْتاحُ کُلِّ الخَیْر». حیا کلید تمام خوبی­هاست.(45)

    با توجه به احادیث مذکور، حیاء خیری است که ریشه‌ همه زیبایی‌ها و کمالات و خوبی‌هاست(46)

و کلید ورود به نیکی­های دیگراست و غیر از خیر هم نتیجه نمی‌دهد .

    از طرفی در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است خداوند همانگونه که، روزی را سهم

سهم کرده است، حیا را نیز بخش و قسمت فرموده است .(47) از این تشبیه در روایت استفاده

می‌شود که نعمت حیاء بهره هر کسی است و مانند روزی، اصل وجود آن ضمانت شده است.(48)

و در هر فردی از افراد انسانی وجود دارد.(49) بنابراین حیا موهبتی فطری است(50) و از فطریات

تمام عائله بشری است(51) و منشأ حرکت و تکاپوی دائمی انسان به سوی کمال است.(52)

نوع گرایش فطری حیا :

حیاء شامل دو نوع از، فطریات احساسی(53) است :

الف) گرایش به خیر و فضیلت:     

 گرایشی در انسان وجود دارد که به اصطلاح از مقوله خیر و فضیلت است . آنچه که ما در اصطلاح خودمان

«اخلاق» می نامیم.که به دو قسم تقسیم می شود:

1)    انسان به بسیاری از امور، به حکم آنکه منفعت و سود است، برای ادامه بقای حیاتش، به خود جذب

می­کند که همان خود محوری است (54)که البته یک امر منطقی به نظر می رسد؛ چون انسان به حسب غریزه،

ادامه حیات و بقا را دوست دارد(55) (محاسن اخلاق)(56).

2)   اما اموری هست که انسان به آنها گرایش دارد نه به دلیل اینکه منفعت است، بلکه به دلیل اینکه

فضیلت، خیر عقلی است(57) (مکارم اخلاق)(58). و حیا، از مکارم اخلاق است.

 امام صادق (علیه السلام): «اِنَّ مَکارِمَ عَشر،...وَ رأسُهُنَّ الحیاء »(59) : « مکارم اخلاق ده عدد است، ...

وبالاتر از همه آنها حیا است» پیامبران الهی برای آنکه جوامع بشری را انسان بار بیاورند، و آنان را به مکارم

اخلاق و سجایای انسانی متصل سازند، از طرف باریتعالی مأموریت یافتند که فطریات فراموش شده را به یاد

مردم بیاورند، دگر دوستی خفته را در نهاد آنان بیدار کنند، تمایلات عالی سرکوب شده و عقب مانده را

از ضمیر مغفول به ضمیر آگاهشان انتقال دهند، و مکتب تربیتی خود را بر اساس فطریات عالی انسانی

پایه گذاری نمایند(60)

     امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «ذَلِّلُوا أَخلاقَکُم بِالمَحاسِنِ وَ قَوِّدُوها إِلی المَکارِم»(61) : اخلاق

خود را در آغاز با صفات حمیده(محاسن) رام کنید و سپس آن را به سوی اخلاق و سجایای

انسانی(مکارم) بکشانید.

ب: گرایش به جمال و زیبائی:

 این گرایش در انسان  – چه به معنای زیبایی دوستی و چه به معنای زیبایی آفرینی، که نامش هنر است –

به معنی مطلق وجود دارد.  و هیچ کس  از این حس فارغ و خالی نمی باشد(62) این حس انسان را وادار به ابداع

انواع آثار جالب کرده و سرچشمه اصلی تمام هنرهاست(63) از طرفی در فرمایشی از  امام کاظم (علیه السلام) چنین آمده :

هنرمندترین مردم ، باحیاترین آنهاست.(64)

    بنابراین علاوه بر اینکه فطری بودن حیا، به جهت گرایش انسان به خیر و فضیلت است، از طرفی هم فطری

بودنش به جهت گرایش انسان به جمال و زیبایی است. ودر عین حال با استفاده از فرمایش امام کاظم (علیه السلام)

میتوان گفت همانطور که یک کار هنری با توجه به قوت هنری آن از هماهنگی و تناسب­های اجزاء آن برخوردار است

هر چه حیا از قوت و درجه بهتری برخوردار باشد، زیر مجموعه­های آن از هماهنگی و تناسب بهتر و هنرمندانه­ تر

برخوردار است. بنابراین:

1-به قولی حیا بیش از یک جهت بر گردن آدمی حق دارد.

2-زن که مظهر جمال است، حیائش بیشتر از مرد است. ] حیا از برجسته ترین کمالات زن در قرآن می‌باشد [.

3-انسان باید مراقب باشد در مسیر پاسخگویی و پرورش فطرت زیبایی گرایی، منحرف نشود تا لطمه به

گرایش فطری خیر و فضیلتش وارد نشود.] مثل تجمل گرایی و آرایش در برابر نامحرم و ... علی (علیه السلام):

صِیانَه المَرءَه اَنعَمُ لِحالَها و اَدوَم لِجمالِها : مصونیت زن، حال او را سرشارتر و جمال او را پایدارتر می سازد  [

پی نوشت ها:

 1 احمد صدر حاج سید جوادی ،بهاءالدین خرمشاهی،کامران خانی ،دایره المعارف تشیع، نشر شهید

سعید محبی ، چاپ سوم 1375،  ص583  

2 علی اکبر دهخدا، لغتنامه ، نشر گلستان، تهران، سال1377 ج 19، ص843

3و لسان العرب، علامه ابن منظور، تنظیم، علی شیری، انتشارات دار احیاء التراث العربی، ج 3، ص429  

4  و المنجد فی اللغه، لویس معلوف،دارالمشرق، بیروت،1927م،ص165

5 محمد غفرانی و مرتضی آیت الله زاده شیرازی، فرهنگ اصطلاحات روز، گردآوری و تنظیم:ابراهیم اقبال

، انتشارات امیر کبیر، چاپ شانزدهم،سال 1385  ص 216

6حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن،انتشارات سخن ، تابستان1382 چاپ دوم ،ج 3  ، ص2604

7 درگاه مرکز مشاوره امور زنان و خانواده ریاست جمهوری www.women-gov.ir 

8 زهرا نساجی ، مقاله حیا فضیلتی انسانی، ،مجله پیام زن، سال 1382شماره 142، دیماه

9ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقائیس اللغه، نشر دارالجیل،1411ق، بیروت، ج 2،ص 122 

  10 ابوالقاسم بن عبدالنبی میرزا باباشیرازی، منهاج انوار المعرفه فی  شرح مصباح الشریعه ومفتاح الحقیقه،

  ناشرانس تک، چاپ اول، اردیبهشت1384  صص 530 و 531،

11مهدی نراقی، علم اخلاق اسلامی،  ج3، ص10، درگاه تبیان[www.tebyan.net]

12 حسن مصطفوی، تفسیر روشن، مرکزنشرکتاب،تهران،1380 ، ج 6، ص 178

13اباالقاسم الحسین بن محمد (راغب اصفهانی)، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق و ضبط محمد سید گیلانی،

  انتشارات المکتبه الرضویه، تهران ص 140

14 سید غلامرضا خسروی حسینی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن (راغب اصفهانی)، انتشارات مرتضوی،

زمستان 1383، چاپ سوم جلد 1، ص 573

15 علامه محمدباقر مجلسی بحار الانوارالجامعه لدرراخبارالائمه الاطهار، نشراسلامیه، تهران، جلد 71، باب 81،

ص 329[نرم افزار جامع الاحادیث نور، نسخه5/2، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،قم]

16 سید ابوالحسن موسوی همدانی، ترجمه بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، کتابخانه مسجد

ولی عصر،چاپ اول ،تهران[نرم افزار گنجینه روایات نور، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی،قم]

17 فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تحقیق احمد الحسینی ، موسسه الوفا، بیروت-لبنان، جلد 1،ص113

18 سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن،انتشارات اسلام چاپ دوم،1378،تهران، جلد 1، ص 479

19 محمد رضا خانی و حشمت الله ریاضی، ترجمه البیان السعاده فی مقامات العباده (نوشته محمد گنابادی)،

چاپ اول، انتشارات دانشگاه پیام نور1372،ج1،ص557  

20 حسن مصطفوی،  تفسیر روشن، انتشارات مرکز نشر کتاب، تهران 1380، ج 6، ص 178

21محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق و عرفان اسلامی، فصلنامه معرفت، خرداد1381، ش 54، ص 4

22 عباس پسندیده، پژوهشی در فرهنگ حیا،انتشارات دارالحدیث،چاپ سوم1383 ،قم، صص 21 و 22

23 عباس اسماعیلی یزدی،کتاب فرهنگ صفات ،انتشارات مسجد مقدس جمکران،زمستان 1386،قم، ص 236

24 اباالقاسم الحسین بن محمد (راغب اصفهانی)، کتاب مفردات الالفاظ القرآن الکریم، تحقیق

صنوان عرنان داوودی، ص573،انتشارات ذوی­القربی ،1423ق، قم

25 روح الله موسوی خمینی (ره)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ، چاپ نهم، 1385، انتشارات

مرکز حفظ و نشر آثار امام(ره) ص 278

26 عباس اسماعیلی یزدی، کتاب فرهنگ صفات ، ص 236

27 احمد دیلمی، مسعود آذربایجانی، اخلاق اسلامی، چاپ57، دفتر نشر معارف، پائیز1387، قم، ص 152

28 داوود صمدی آملی، شرح مراتب طهارت، ج دوم، انتشارات نورالسجاد، چاپ سوم، 1385،

قم، صص519و520

29 همان ص519

30 سوره القصص، آیه 77

31 روح الله موسوی خمینی (ره)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 279  

32   همان

33 احمد حسین شریفی، آیین زندگی (اخلاق کاربردی)، چاپ 19، انتشارات دفتر نشر معارف، تابستان 1385

33 عبدالواحد بن محمد تمیمی آمُدی،غررالحکم ودررالکلم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه

قم،چاپ اول،1366،قم ص257، ح  5444[نرم افزارجامع الاحادیث نور، نسخه5/2،مرکز تحقیقات

کامپیوتری علوم اسلامی،قم]

34 همان، ح5503،ص158.

35 همان، ح5414،ص256

36 قم نیوز، به نقل از مریم معین الاسلامwww.qom news.net

37 سوره الاسراء، آیه 70

38 سوره الصاد، آیه 72

39 سوره البقره، آیه 30

40 سوره النجم، آیه 9

41 آیت الله عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، تنظیم و ویرایش علی اسلامی مرکز نشر اسراء،

چاپ پنجم، 1385،  صص 521 و 522،ج2 

42سوره الاعراف، آیه 22

43عباس رجبی، مقاله حیا و خودآرایی و نقش آنها در سلامت روانی زن، خبرگزاری فارس، تیر 1386

44 رضا فرهادیان،مبانی تعلیم و تربیت در قرآن وا حادیث ،بوستان کتاب [نشر دفتر تبلیغات اسلامی

حوزه علمیه قم]چاپ دوم1385، ص 39

45 علامه علاءالدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج 3،

باب اول، ص 124، حدیث 5785

46 همان، ص120، حدیث 5763

47 عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی ،غررالحکم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم،چاپ اول ،سال1366،ح5453،

ص257[نرم افزار جامع الاحادیث نور]

48 مقاله «شرم و حیا لازمه عقل و زندگی»، درگاه تبیان همراه

49محمود اسماعیل نیا، حیا، مجله رشد معلم، سال1366، شماره40، ص70، مهرماه

50محمدعلی هدایتی، مقاله احیای حیا ، درگاه غدیرwww.gadir.ir

51 محمود اسماعیل نیا مجله رشد معلم، ش 40، ص 70 

52   همان، ش 43، ص 19

53 روح الله­موسوی­خمینی(ره)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 270

54 رضا فرهادیان، مبانی تعلیم و تربیت در قرآن و حدیث، ص 39

55   مرتضی مطهری، کتاب فطرت، ص 74

56 همان، ص 79

57 همان، ص 36

58   محمدتقی فلسفی، گفتار فلسفی اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای ا نسا نی، هیئت نشر

معارف اسلامی،چاپ دوم، شهریور1336، ص 57

59مرتضی مطهری، کتاب فطرت، ص 79

60  محمد تقی فلسفی، گفتار فلسفی اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای ا نسا نی ، ص 57

61  حسن بن فضل بن حسن طبرسی، مشکات الانوار فی غررالاخبار، فصل 7، ح1425، ص507

62 محمدتقی فلسفی، گفتار فلسفی اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای ا نسا نی ،   ص 71

63،ابی محمد الحسن بن الحسین بن شعبه الحرانی، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری،  ص 226

،انتشارات  اسلامیه،1350،تهران

64 مرتضی مطهری، کتاب فطرت،  ص 79

                  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد