قیام مزدک . وبلاگ ماء طهور


طلوع آیین مزدک


مذهب مزدک را اشتقاقی از مانویت دانسته اند. مزدک در عهد قباد پدر انوشیروان مدعی نوعی رهبری مذهبی شد و قباد در ابتدا از روی عقیده و علاقه یا بعنوان یک نقشه سیاسی برای کوباندن طبقه اشراف و روحانیون زردشتی به او گروید و کار مزدک سخت بالا گرفت، ولی به فاصله اندکی در همان زمان قبادیه دستیاری فرزندش انوشیروان و یا در زمان سلطنت خود انوشیروان مزدکیان قتل عام شدند و از آن پس به صورت یک فرقه سری در آمدند. مزدکیان در دوره اسلام نیز لااقل تا دو سه قرن وجود داشته اند. در دوره اسلام، نهضتهای ایرانی ضد خلافت و احیانا ضد اسلامی را غالبا مزدکیان رهبری می کرده اند به همین جهت زردشتیان با آنها همراهی نکرده، با مسلمین علیه آنها همکاری می کردند. می گویند بانی اصلی آیین مزدکی، مردی زردشت نام از اهل فسای شیراز بود و به نوعی مانویت دعوت می کرد مخالف کیش رسمی مانوی. این مرد دعوت خود را در روم ظاهر کرد و سپس به ایران سفر کرد و به دعوت پرداخت در روم این شخص به نام ''بوندس'' معروف بوده است.


مؤسس آیین مزدک


بنا به گفته کریستن سن ایران شناس دانمارکى، آئین مزدک یکى از شاخه هاى دین مانى است که در رم و در روزگار دیو کلسین (300 م) بوجود آمد. پایه گذار این آئین شخصى به نام زرتشت فرزند خرکان بوده که بوندوس نیز نامیده مى شده است. پیروان این آئین خود را درست دینان مى نامیدند. آوازه پیروان زرتشت خرکان دو قرن بعد بلندتر شد. به گفته همین ایران شناس خرکان از مردم فسا (فارس) بوده و همو است که مؤسس آئین مزدک بوده است. زرتشت حامى مزدک بوده است. محققان زادگاه مزدک را شهر پسا یا فسا مى دانند. زرتشت حامى مزدک در خوذاى نامک نیز مسطور است. به هر حال مزدک پسر بوندس به ایران سفر کرد و به دعوت مردم پرداخت. ایرانیان کیش او را تون دارس شنون یعنى دین خداى خیر مى گفتند؛ چرا که او گفته بود خداى خیر با خداى شر نبرد کرد و او را مغلوب ساخت. پس باید خداى غالب را پرستید. این آئین در زبان پهلوى به درست دینان مشهور است. منابع عربى و ایرانى که از خداى نامک استفاده کرده اند، على رغم اشکال در ضبط اسامى ایرانى (پهلوى) نشان مى دهند که دین مزدک همان آئین درست دینان است که بوندس آن را انتشار داد. بوندس مانوى بوده و از روم به ایران رفته تا عقایدش را تبلیغ کند، و این مبین اصالت ایرانى بوندس است. کلمه بوندس شباهتى به اعلام ایرانى ندارد، اما مى توان گفت که این واژه لقب این شخص بوده است.


ابن ندیم در الفهرست مى گوید که بوندس مقدم بر مزدک بوده و در خوذاى نامک اسم او را زرتشت قید کرده اند. در کتاب منسوب به استیلتیس (معاصر مزدک) همین اسم را براى فرقه مزبور ذکر کرده اند. تحقیقا مى توان گفت که بوندس و زرتشت نام یک شخص بوده است. در یک کتیبه یونانى، نام بوندس (زرتشتى) آمده است که در آن سخن از اشتراک در اموال و زنان رفته است. زرتشت بنیان گذار آئین مزدک با پیامبر مزدیسنیان هم نام بوده است. از این اقوال مى توان نتیجه گرفت که مزدک شعبه اى از آئین مانى است و در روم پایه گذارى شده و مؤسس آن یک ایرانى به نام زرتشت خرکان از اهالى پسا یا فسا (در فارس) بوده است.محققان معترف هستد که اطلاعات درباره مزدک بسیار اندک است. آنچه درباره او بدست آمده، مقرون به صحت نیست. در مورد زادگاه او نیز وضع چنین است. و خلاصه همان اطلاعات داده شده نیز با احتمال و تردید همراه است: شاید زادگاه او شهر پسا یا فسا باشد؟ شاید زرتشت همان بوندس باشد که از روم به ایران آمده است؟طبرى مورخ مشهور زادگاه مزدک را مدریا (احتالا: شهر فعلى کوت العماره در شمال شرقى دجله) مى داند. برخى اسم مزدک و پدرش را بامداد مى دانند. دینورى مى گوید مزدک از مردم استخر بوده است. مؤلف تبصرة العوام او را اهل تبریز مى داند.بنابراین، درست دین که شریعت بوندس (زرتشت) و مزدک باشد، در واقع اصلاحى در کیش مانى محسوب مى شده است.در منابع عربى آمده است که: مزدک فرزند بامداد در سده پنجم میلادى در زمان پادشاهى قباد ظهور کرد. قباد از پیروان او گردید. در ترجمه طبرى آمده است که چون ده سال از عهد قباد بگذشت، مردى به نام مزدک در خراسان و از شهر نسا ادعاى پیامبرى کرد. بدون شک منابع عربى بنا به عادت دیرینه، در تحریف بیوگرافى و عقاید مزدک کوشیده اند و تا آنجا که توانسته اند، در تهمت بر مزدک و جعل مطالبى منسوب به او خوددارى نکرده اند. بنابراین چون تاریخ آن به دست دشمنان تدوین شده و چهره اش را قلم معاندان بر صفحه روزگار نقش ‍ کرده اند، نمى توان تصویر روشنى از گفته ها و نوشته هایش به دست داد؛ ولى آنچه مسلم است این است که مزدک یکى از پیشوایانى بود که اهمیت مسائل اقتصادى و مادى را در زندگى انسانها دریافته و راهى باز کرده که در صورت موفقیت، دگرگونى هاى ناپیوسته اى در جهان بوجود مى آورد.

کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید: دین مزدک همان آیین " درست دین " است که " بوندس " انتشار داد، اگر این شخص مانوی یعنی بوندس پس از شروع به دعوت جدید در روم، به ایران رهسپار شد تا عقائد خود را تبلیغ کند، می توان حدسی قریب به یقین زد که اصل او ایرانی بوده است. کلمه " بوندس " شباهتی به اعلام ایرانی ندارد، ولی می توان آنرا لقب این شخص دانست. نه تنها کتب اسلامی که ماخوذ از " خوذای نامگ " هستند، بلکه الفهرست هم که منبع دیگر داشته مؤسس فرقه مزدکیه را شخصی دانسته مقدم بر مزدک، و در خوذای نامگ اسم او را زردشت قید کرده اند، و از این جا نام فرقه " زردشتگان " پیدا شده است. بنابراین به طور تحقیق می توان گفت که " بوندس " و زردشت اسم یک شخص بوده است و زردشت نام اصلی آورنده این دین است و این شخص با پیامبر مزدیسنان همنام بوده است. پس نتیجه این می شود که فرقه مورد بحث ما یکی از شعب مانویه بوده که قرب دو قرن قبل از مزدک در کشور روم تأسیس یافته و مؤسس آن یکنفر ایرانی زردشت نام پسر " خورگان " از مردم " پسا " بوده است.از اشارات مندرجه در کتب عربی چنین مستفاد می شود که زردشت (فسائی) پیشوایی بوده که دعوت او فقط جنبه نظری داشته است، اما مزدک که مرد عمل بوده و به قول طبری در نزد طبقه عامه خلیفه زردشت به شمار می آمده است، رفته رفته نام مؤسس اصلی را تحت الشعاع قرار داد و در همان عهد خود، فرقه را به اسم مزدکیه مشهور نمود. از این رو در ادوار بعد مردمان پنداشته اند که بانی حقیقی فرقه نیز مزدک نام داشته.

زمینه هاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى قیام مزدک


آئین مزدک شاید نخستین دینى بود که امور اقتصادى و مذهبى را با هم آمیخته بود و گامى بود براى بهبود وضع طبقات محروم. این دین زودتر از دورانى که جبر تاریخ اجازه مى داد، مطرح شده بود. مزدکى گرى حاکى از جهش ‍ فکرى عظیمى بود که در جامعه اى متعصب و خشک مغز، محال بود بوجود بیاید و ریشه بدواند. آئین مزدک از یک سو پاسخ دهنده غریزه دستبرد و تصاحب مال غیر است که در دل هر کسى با شدت و ضعف در حال خلجان است، ولى معمولا کسى جراءت ابراز آن را ندارد، و از سوى دیگر آرزوى ایجاد وضعى که عدالت اجتماعى را در جامعه تأمین نماید. مزدکى گرى از میان رفت، ولى اندیشه عصیان علیه وضع موجود و بهم ریختن نظام جامعه را پس از آنکه در میان مردم پراکنده شد، به دشوارى مى توان از میان برد، و به همین دلیل در ایران مسلمانان، مزدکیان گاهى به نام خرم دینان و گاهى به نام بابکیه و یا نام هاى دیگر قیام مى کردند و باعث آشوب هاى عظیم مى شدند. ادیان دیگر از جمله دین مسیح فقط از رابطه میان آفریدگار و بندگانش سخن مى گفت و کارى به کار امیران و پادشاهان نداشت. ولى مزدک به تنهایى روابط نوى میان بنده و خدا بوجود آورد، بلکه در امور اقتصادى هم سخنان تازه و عقاید جدیدى پیش کشید. وى براى بار اول در تاریخ، اعلام کرد که: دارایى هر چه هست، از آن خداست و همه مردم در آن حق تصرف دارند و کسانى که اموال مورد نیاز مردم را جمع مى کنند و وقت خود را با شمردن آن مى گذرانند و دست به تقسیم آن نمى زنند، مانند کسانى هستند که نوش دارو را از بیمار دریغ مى کنند و باید با آنها مانند آدمکشان رفتار کرد. دشمنى با مزدک و عقاید او تنها جنبه عربى - اسلامى ندارد، اشرافیت ایرانى نیز در این راه با تازیان همگام بوده است.

جامعه طبقاتى - اشرافى ایران چگونه فقر را در گستره جامعه عینیت بخشیده بود.ثروتمندان ایرانى در پگاه نخستین شعاع قیام مزدک، بر او شوریدند و موبدان و مغان زرتشتى کینه او در دل گرفتند و سرانجام در کنار تخت انوشه روان، شاهد قتل عام مزدکیان که تعدادشان به سیصد هزار مى رسید، بودند و قهقهه مى زدند. و از آن پس نیز، وقتى ایران به اشغال تازیان درآمد، رعایا از دو سو تحت ستم مضاعف قرار گرفتند؛ از سوى فاتحان بدوى تازه بدوران رسیده و از جانب فئودال هاى ایرانى همدست خلیفه. آئین مزدک مشخصه روشنگرائى جامعه متمدن ایرانى است که با جهل و جور روحانیون و موبدان و شاهان مستبد در ستیز بود. مزدک گرائى فریاد اعتراض آگاهان جامعه علیه اشرافیت پلید طبقاتى و فقرافزائى سلطه سیاسى - اقتصادى بود. این فریاد نوخاسته، به خون کشیده شد و اندکى بعد در راستاى قیامهاى ملى و مردمى ایرانیان در قالب نهضت مقاومت ملى مردم ایران، علیه استیلاى تازیان، حلقوم خلیفه عربى و سران قبائل مهاجم بدوى و متحدان فئودال ایرانیشان را فشرد. قیام مزدک معلول دورانى است که تاریخ در ترسیم آن درنگ به خود راه نمى دهد: امپراطورى کهن سال ساسانیان، نظام اشرافى - طبقاتى، روابط و مناسبات بحرانى و پیچیده جامعه ایرانى، قطب هاى ممتاز دوازده گانه دربار شاهنشاهى، موبدان و... تزویر مذهبى و تخدیر توده ها، آوارگى و فقر روستائیان، هجوم گرسنگان به شهرها، ازدحام زنان و دختران در حرمسراها، تجارت برده و زن به دیگر سرزمینها، دستکرت هاى بزرگ و بى انتها و تجلى تمام عیار فئودالیسم کهن سال و متمرکز در شاهنشاهى ساسانى و... مشخصه هاى بارز جامعه ایرانى عصر ساسانى است.

نظام طبقاتی زرتشتیان و ظهور مزدکیان


سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران در خصوص ظهور فرقه های انقلابی در عهد ساسانی می گوید: امتیاز طبقاتی و محروم بودن عده کثیر از مردم ایران از حق مالکیت ناچار اوضاع خاصی پیش آورده بود و به همین جهت جامعه ایرانی در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق الکلمه نبوده و توده های عظیم از مردم همیشه ناراضی و نگران و محروم زیسته اند این است که دو انقلاب که پایه هر دو بر این اوضاع گذاشته بود و هر دو برای این بود که مردم را به حق مشروع خداداد خود برساند، در این دوره روی داده است: نخست در سال 240 میلادی در روز تاجگذاری شاپور اول، یعنی چهارده سال پس از تاسیس این سلسله و نهادن این اساس، مانی دین خود را که پناهگاهی برای این گروه محروم بوده است اعلان کرد و پیش برد. تقریبا پنجاه سال پس از این واقعه زرادشت نام از مردم فسای فارس اصول دیگری که معلوم نیست تا چه اندازه اشتراکی بوده است اعلان کرد و چون وی کاری از پیش نبرد، دویست سال پس از آن بار دیگر " مزدک " پسر " بامداد " همان اصول را به میان آورد.سرانجام می بایست اسلام که در آن زمان مسلکی آزادمنش و پیشرو و خواستار برابری بود این اوضاع را در هم نوردد و محرومان و ناکامان اجتماع را به حق خود برساند. مسلک مزدکی به حکم اینکه طرفدار طبقه محروم بود و در جامعه ای طبقاتی ظهور کرد رواج و شیوع فوق العاده یافت. کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در این باره بیان می دارد: اگر چه کیش مزدک پس از ورود به طبقات سافله اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیاسی انقلابی گرفت ولی اساس دیانتی آن باقی بود و پیروان این آیین در میان طبقات عالیه هم وجود داشته اند. عاقبت مزدکیان خود را به اندازه ای قادر یافتند که شروع به ترتیب مراتب روحانی خود نموده، یک نفر رئیس روحانی انتخاب کردند.


نحوه قیام مزدک


در شاهنامه فردوسى مى خوانیم که مزدک مردى خردمند و سخنور بود. روزى دید مردم گرسنه و بینواى کشور در اطراف کاخ پادشاه آمده اند و از او نان مى خواهند. مزدک که در دربار منصبى داشت، از پادشاه پرسید: اگر کسى را مار گزیده و در حال مردن باشد، ولى دوست یا همسایه او نوشدارویى داشته باشد و از دادن آن مضایقه کند، با این شخص چه باید کرد؟ قباد پاسخ داد: سزاى او مرگ است. مزدک پرسید: اگر مردم نیازمند نان باشند و کسى که نان دارد، به ایشان ندهد، سزاى او چیست؟ قباد پاسخ داد: سزاى او مرگ است. تیسفون، شهر بیکرانه، مکعب ها و چهارگوش هائى از سنگ و گل تا بى نهایت، میلیونها آبراهه، کوى ها و کوچه هاى بیشمارش تا دل شب کشیده شده بود. شهر کاخ ها و آتشکده ها... انبوه مردم، به دور مکعب سیاهى گرد آمده اند که آتشکده اى بسیار بزرگ و بى در و پنجره است. همه نگاهها به آن سو است. سپس مردم تکانى مى خورند و پس مى روند.مردى سرخپوش پدیدار مى شود؛ چشمان درشت کبودش با حالتى هوشمندانه و زیرکانه انبوه مردم را در مى نوردد. مزدک خطاب به انبوه جمعیت مى گوید:این اهریمنان ناپاک را دروغ و کینه و ویرانى زنده مى کند. اما از این ها نیز بدتر، زردوستى و خواسته اندوزى است. همان گونه که الگ آسیابان پر از گندم و خس و خاشاک است که سرانجام از هم جدا خواهند شد، جهان امروز نیز آمیزه اى از روشنائى و تیرگى، خوبى و بدى است... مزدک در این هنگام با دست اشاره به مرده اى در میدان مى کند:نان این مرد را که خورده؟ زنى را که آفریدگار براى او فرستاده بود، چه کسى از او گرفته؟


مزدک در جمع موبدان و دبیران و اسپهبدان فریاد زد: آئین ما به ما مى آموزد که هر چه هست، از سه گوهر است که مزدا به مردم ارزانى داشته؛ این سه گوهر جاودان آتش، آب و خاک است. خداوندگار، در آفرینش گیتى، این سه گوهر را پخش ‍ نکرد تا از آن به یکى اندک، و به دیگرى بیشتر دهد؛ میوه هاى برآمده از این سه گوهر را نیز به همگان داد. شادى زیستن را به برابرى به همه داد. نظم مزدا این است. هر چه جز این، آشفتگى و تیرگى است. اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک سه بنیاد سترگ آئین مزداست. نیاز ما به روشنى تنها اندیشه است؛ سرودهاى ما در بزرگداشت آتش، تنها گفتارى است و بس. کردارى که باید این دو بنیاد را در برگیرد، کجاست؟ مردم از گرسنگى مى میرند، و انبارهاى ما انباشته است، بستر مردان و زنان سرد است، و شبستانهاى ما از زنان ما انباشته است. تنها به هم کیشان شکم سیر خود خوراک مى دهیم و زنان خود را نیز براى گذران شب به آنان پیشکش ‍ مى کنیم و فراموش مى کنیم که سیرى و شکمبارگى، به همان اندازه که گرسنگى و پرهیز، خون را سست مى کند... نگهداشت آتش در آتشکده هایمان به چه کار مى آید هنگامى که تیرگى بر روان هایمان چیره است؟... نباید به یک پنجم از اندوخته هاى خود بسنده کنیم، چرا که این اندک چیزى جز صدقه نیست و از صدقه چیزى زشت تر نیست؛ چرا که هم دهنده و هم گیرنده را به دروغ مى آلاید. باید درها و همه قفل ها گشوده شود. آنگاه است که روشنى مزدا، آنگونه که هست، در روان مردم افروخته خواهد شد.در اینجا مزدک به نمایندگى از سوى توده مردم ایران سخن مى گفت. دولتیان سخنان او را به لبخند برگزار کردند. کره ناى ها غریدند که:قباد، پرستنده مزدا، خدایگان و شاه شاهان ایران و انیران، از نژاد خدایگان، فرزند پیروز پادشاه و خدایگان، سخنان شما رسته هاى ایرانى را شنید.

انفجار توده ها


تیسفون شعله ور بود. پرستشگاهها، بیشه زاران، جزیره هاى پر از نخل و برج هاى بیشمار آن همه سرخ بود. باران مزدک، آزادان، همه شب را تاخته بودند. شب نیز سرخ بود. در چپ و راست آتش هایى مى سوخت. کوه نشینان نیز بیدار مانده بودند. ستونهایى از دود سیاه با روشنایى بامداد در مى آمیخت. مردانى سپید جامه با مشعل هایى پردود در دست از هزاران راه و کوره راه به سوى شهر روان بودند. گرسنگانى صد صد و هزار هزار همچون توده اى فشرده سراسر زمین را پوشانده بودند. اسبان در دریاى مردان شناور شدند.مزدک در متن مردم: درستى کجاست اى مزدک؟درستى در نان و زن است.میدان سیاه در برابر کاخ تهى است. خروش کره ناى ها زمین را مى لرزاند.. مزدک میدان سیاه و تهى را مى پیماید و هزاران مغ سرخ به سوى او مى روند. آنچه اتفاق افتاده است، هرگز تاریخ ایران بیاد ندارد. مردم همه شگفت زده شده اند. شیران شاه هراسناک بر زمین مى آرامند سراپرده سنگین پادشاهى از پهنا و درازا به لرزه در مى آید... هیبت و ابهت و عظمت و شوکت و خشونت شاهنشاهى فرو مى ریزد. پیکر باریک ردا پوش موبدان موبد از بیم و هراس در هم مى پیچد... مزدک در برابر تخت پادشاهى مى ایستد. مشعل را بالا مى برد. آنگاه خدایگان و شاه شاهان بر مى خیزد، به شتاب دو گام پیش مى نهد و دست راست خود را به نشانه کهن درود بر گیتى و بر زندگى بر مى افرازد.توده ها به میدان یورش بردند. سواران و سپاه جاویدان خود را کنار کشیدند. سرهاى میلیونها تن، همچون تیغى آخته به سوى طاقى کاخ پیش مى رفت. سلطنت با یل و کوپالش در برابر اراده توده ها خلع سلاح شده بود و جنگاوران و پاسداران و تیغ داران و پیل سواران و... به مجسمه هائى تبدیل شده بودند. تنها مزدک، مشعل به دست، در برابر ایستاده بود و نمى جنبید.


شاهنشاه که خود فرمانروایى و خدایگانى خود را به کنارى نهاده بودن آن بالا کنار تخت، تنها بود. بزرگان خود را به دیوارها مى فشردند... مزدکیان، سرخ جامگان با شمشیرى راست بر کمر، بر همه جا مسلط بودند. مغ بزرگ، مزدک مشعل به دست، بر این جایگاه ایستاده بود و از پیروزى و درستى سخن مى گفت. شب هنگام قفل از همه دستکرت ها گشودند، گرسنگان خود را روى گندم ها مى انداختند، گندم را خام خام مى خوردند و بسیارى از آنان همانجا در کنار دیوارهاى انبار مى مردند. روزبه، یاز مزدک، دبیران را فراخواند و به همه گفت که همه مردم در برابر قانون یکسان اند؛ هر کس بر اساس شایستگى خود دستمزد خواهد گرفت. دیگر دبیران به پنج رسته بخش نخواهند شد. مزدک دستور داد که باید از همه دارایى دستکرت ها، به ویژه گندم انبارهاى آنها، صورتى فراهم کنند. باید گرسنگى مردمى را که به تیسفون روى آورده اند، فرو نشانند، و سپس گندم همه دستکرت هاى محلى را میان همه دهکده ها پخش کنند... در سراسر آن شیب و فردا و فردا شب آن، گندم خشک و زرد و در دستمال ها مى ریختند. زنان را از حرمسراها خارج ساختند. حرمسراى زرمهر گاومیش هفتاد و دو زن داشت. زندانها و سیاهچالهاى ساسانى گشوده شد. گرگ خونان، وفاداران نظام طبقاتى، از اوضاع آشفته سود مى جستند و به دزدیدن زنان مى پرداختند، دستکرت ها را مى سوزاندند و مردم را مى کشتند. دستکرت ایران دبیر بدکریتر نیز همه قفل هایش گشوده شده بود؛ از اثاثه کاخ و گندم و روغنى که میان گرسنگان پخش مى شد، صورت بر مى داشتند. دو کاروان بزرگ را که صد اشتر داشت، با بار کیسه و خم هاى سفید به تیسفون فرستادند. کار پخش زنان از همه آسوده تر بود. همان گونه که مزدک دستور داده بود، باید پذیرش آنان را مى گرفتند. و همه بجز دو تن، پذیرفتند که آنان را میان خاندان دهقانان و خانواده هاى کشاورزان پخش کنند. گندم ها و زنان دستکرت فرشید ورد برادر زرمهر گاومیش تقسیم شده بود. او هشتاد و یک زن در دستکرت داشت. مزدکیان یا درست دینان در میان مردم آرد سفید سرخ شده در روغن شیرین، پخش مى کردند. تکه هاى گوشت خشک گاو را به دوازده بخش مى کردند، پنیر را با تیغ تکه تکه مى کردند، زردآلو، خرما و انجیر را با کلاه پیمانه مى کردند و... بدین سان نکبت فقر، اندکى و مدتى کاهش یافت و لطافت برابرى و عدل و داد بر ایران شهر مستولى شد. قباد به فرمان مزدک گردن نهاد و از جبروت جباریت سلطنت دست کشید و بسان مردم زیست. این قیام هر چند کوتاه و ناپایدار بود، اما در تاریخ ایران جاودانه ماند و الهام بخش نسلها در عصر گردید.

اندکى بعد، دوباره گرگخونان غلبه یافتند و به دریدن گوسفندان پرداختند. انوشه روان ساسانى مزدک را بکشت، و مزدکیان سرخ جامه را در پهندشت تیسفون تا گردن در زمین بکاشت و ستوران جاوید سپاه خویش را در آن باغ سرخ مزدک نشان به جولان آورد، و سیصد هزار مزدکى را این سان قتل عام نمود. باغ سرخ مزدک در تاریخ این مرز و بوم، پاسخ کسانى است که پیشینه تاریخ شرق را استبدادى مى بینند و ایرانیان را پذیراى نظام استبدادى !و اما مردم این سرزمین که على رغم ظاهرى آرام و صبور که حکام مستبد را همیشه فریب مى دهد، باطنى ناآرام و پرجوش و خروش دارند و همچون آتشى داغ نهفته در زیر خاکسترى سرد، در انتظار وزش نسیمى اندک، لحظه شمارى مى کنند، شگفتا که تاریخ از اینان چه دیده است! آنگاه که ستم سیصد ساله ساسانى مقهور ستم چند ده ساله تازیان بدوى شد و خلافت عربى، سیماى سیاه سلطنت را سپید کرد، همین مردم مزدک نشان، دوباره بیاد سلطنت سیاه ساسانى اشک ریختند و آه کشیدند. براستى! تازیان چه ستمى بر این مردم روا داشتند که ستمکده شاهانه برایشان موعود شد و در اعاده آن چند قرن کوشیدند؟!شگفتا که این مردم در چه مدار بسته ى گیر افتاده اند! اینان براى نفى خلافت به اثبات سلطنت پرداختند، از چاه به چاه و بالعکس! و جا دارد که آن شاعر معاصر بگوید: ملت ما حافظه تاریخى ندارد. و در این دور تاریخى اگر این بار چنان شود، منصفانه باید گفت که: این ملت شعور تاریخى ندارد. که هرگز چنان مباد.

قضاوت صحیح درباره مزدک


در نگاه و وجدان تاریخ بشر، مزدک بنیانگذار یک فلسفه سیاسى - اجتماعى - اقتصادى نوینى است که قبل از او در تاریخ حیات انسان سابقه نداشته است. او از تساوى حقوقى و برابرى اجتماعى سخن گفته است. اباجیگرى تهمت ناجوانمردانه روحانیون دولتى و اشراف و فئودالهاى ایرانى است که حرمسراهاى اختصاصى شان بخش بزرگى از زنان جامعه ایرانى را در خود جاى داده بود. بدون شک تاریخ دوره ساسانى از سرنوشت سیاه زن ایرانى ورقها سیاه کرده است. تاریخ نشان مى دهد که در جامعه ساسانى، زن به صورت کالا نگریسته مى شد و مانند گندم و... در انبارها و ابنانها، در حرمسراها و دستکرت ها نگهدارى (احتکار!) مى شد. تاریخ شاهد است که در دوره ساسانى زن ایرانى به دیگر کشورها صادر مى شد. تنها از یک منطقه مرزى سالى دوازده هزار زن به روم و... صادر مى شد. نظام سیاسى - اقتصادى - اجتماعى جامعه ساسانى در دست هفت فامیل بزرگ اداره مى شد. این هفت فامیل بر تمام کشور سایه ستم و تجاوز خود را گسترده بودند و به وسیله موبدان هر گونه ناروائى را بر جامعه تحمیل مى کردند. ثروت یک کشور بزرگ که در حدود یک صد و چهل میلیون نفر را در خود جاى داده بود، در اختیار چند طبقه ممتاز قرار گرفته بود. قوه مقننه و مجریه یکى شده بود. تجملات دربار شاهان حد نداشت.


حداقل احتکارهاى شاهانه در تاریخ ساسانى چنین است: سه هزار زن، چندین هزار دختر زیباى رومى، سه هزار نوکر و خدمه، هشتهزار و پانصد اسب سوارى شخصى، هفتصد و شصت فیل اختصاصى، دوازده هزار استربارى و کوههائى از طلا و جواهر و اشیاء گرانبها و... و... تمام عایدات کشور پهناور ایران به خزانه طبقات چندگانه ممتاز مى رفت. طبعا در چنین هنگامه اى از بیعدالتى و فقر مطلق اکثریت قریب باتفاق جامعه ایرانى، قیام مزدک انتظار مى رفت. ابن طریق که در سالهاى 263-328 هجرى مى زیسته، مى گوید: اصول عقاید مزدک بر این اساس بود که خداوند ارزاق را در روى زمین آفرید که مردم آنها را میان خود تقسیم نمایند، ولى مردم نسبت به یکدیگر ستم مى کنند و تفوق و فزونى مى جویند. ما مى خواهیم در این کار نظارت داشته باشیم و مال فقرا را از اعیان و اشراف و توانگران بگیریم و به فقرا بدهیم. از هر کس که اموال و امتعه بیش از حد داشته باشد، از وى گرفته به بى چیزان مى دهیم، تا مساوات برقرار شود. نظام الملک مى گوید: مزدک مى گفت مال بخشیدنى است میان مردمان، زیرا همه بندگان پروردگار و فرزندان آدم اند و چون احتیاج پیدا کنند، باید مال یکدیگر را خرج کنند تا هیچ کسى ناتوان و نادار نباشد و همه متساوى المال باشند.


کریستن سن مى گوید: پیشوایان مزدکیه دریافتند که مردم عادى نمى توانند از چنگال شهوت و هوس مادى نجات یابند مگر اینکه به آنها بدون مانع برسند. این فکر مبناى عقاید آنان شد. و چون دنبال این اصل را گرفتند، متهم به اباحه و ترویج فحشا و منکرات شدند، در صورتى که این کارها در آئین آنان راه نداشت و مباینت تام با زهد و پارسائى شان داشت. زرتشت و مزدک هر دو تاءکید مى کردند که انسان مکلف به عمل خیر است.منابع تاریخى به درستى نشان مى دهند که دامنه دعوت و قیام مزدک حوزه وسیعى را در بر گرفته بود. آئین مزدک در آغاز بدون شک جنبه دینى داشته و شخص مزدک به اصلاحات اجتماعى مى اندیشیده است. او خواهان زندگى بهتر براى مردم ایران بود و افکار او به هیچ وجه مشوب به غرض نبوده است. جنبه مذهبى این دعوت بر بعد سیاسى - اجتماعى آن برترى داشته است. اگر چه آئین مزدک پى از ورود به طبقات پائین و سالفه اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیاسى - انقلابى بخود گرفت، ولى جوهره دیانتى آن باقى ماند. در زمان خلع قباد و دوره جاماسب مزدکیه ظاهرا چندان پیشرفتى نداشته است، مع ذلک افکار این فرقه رفته رفته در عامه رسوخ کرد و در ابتدا به آهستگى و سپس بسرعت انتشار یافت.

 

عید امد ... وبلاگ پرواز رابه خاطر بسپار




 

هوالمحبوب 

 

 

عید آمد و عید آمد...!

 

 

بگذشت مه روزه، عید آمد و عید آمد 
 

بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد

 

آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد 
 

معشوق تو عاشق شد، شیخ تو مرید آمد

 

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد 
 

شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد

 

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت 
 

هر چند چو خورشیدی، بر پاک و پلید آمد

 

از لذت جام تو، دل ماند به دام تو 
 

جان نیز چو واقف شد او نیز دوید آمد

 

بس توبه ی شایسته ، بر سنگ تو بشکسته 
 

بس زاهد و بس عابد، کو خرقه درید آمد

 

باغ از دی نامحرم، سه ماه نمی‌زد دم 
 

بر بوی بهار تو، از غیب دمید آمد

 

 

(مولانای بزرگ، دیوان شمس، غزلیات) 

 

 

 

 

 

عید سعید فطر؛ جشن بازگشت آدمی به فطرت و سلوک الی‌الله، بر همه

مسلمانان جهان و عاشقان جمال الهی مبارک باد