ای حافظ

     

    ای حافظ 

     

    اگر هم دنیا به سر آید , ای حافظ آسمانی آرزو دارم  

    که تنها با تو و در کنار تو باشم و چون برادری , 

    هم در شادی و هم در غمت شرکت جویم . همراه تو 

    باده نوشم و چون تو عشق ورزم , زیرا این افتخار 

     زندگی من و مایه حیات من است . ای طبع سخن گوی 

     من , اکنون که از حافظ ملکوتی الهام گرفته ای به  

    نیروی خود نغمه سرایی کن و آهنگی ناگفته پیش آر , 

     زیرا امروز پیرتر و جوانتر از همیشه ای .

     

    گوته   

نظرات 5 + ارسال نظر
علی کشکولی سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:19 http://roohemojarad.blogfa.com/

سلام و ادب

از جناب حافظ گفتی و از یکی از تالیفات حقیر برای و ب خوبت میاورم چند صفحه ای از کتاب حافظ نامه

حافظ دلسوخته و غمخوار مردم
در مکتب حافظ دلسوزی و مردم داری اندیشمندانه باشد و سرور و شادی و خوشی و کامیابی و سرفرازی و زندگی خوب را برای مردم می خواهد . او امکان خوب زیستن و خوب زندگی کردن را شرط اساسی برای همنوعان خود می داند و خود را در غم و شادی مردمان شریک می داند . دلسوزی خواجه به مانند زاهد و واعظ و مفتی از روی ریا نباشد.او از گمراه ساختن مردمان متنفر باشد او به مانند شمعی می سوزد تا بزم دیگران را برافروزد. در اندیشه والای حافظ مهرورزی، نیکویی، راستی، درستی، بی آزاری و در نهایت خوبی ها هویدا باشد و از آزار و ستم و کینه توزی و کینه ورزی و بدگویی و بد بینی بدور باشد .
ما نگوییم بد و میل ، به ناحق نکنیم
جامه ی کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سرّ حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد ، مصلحت آن است که مطلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و حریفی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر راهروان
فکر اسب سیه و زین مغرّق نکنیم
شاه اگر باده رندان ، نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مسرق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت ، نگیریم برو
ور زحق گفت ، جدل با سخن حق نکنیم
--
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
--
مباش در پی آزار و هر چه خواهی ، کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست

علی کشکولی سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:19 http://roohemojarad.blogfa.com/

حافظ بیزار از گله و شکایت
در مکتب و اندیشه خواجه حافظ گله و شکایت جای ندارد و گله و شکایت را سوهان روح می داند و مانند خوره – جان آدمی را میخورد و کلید خوش بختی و کامیابی را در طلب و کوشش می داند.
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید
خواجه گله و شکایت را زمینه ای برای سستی و زبونی و خواری می داند.
خواجه بی نیاز است
بی نیازی و استغنای او مقدس باشد و می گوید که بی نیازی آدمی را بلند همت و بلند نظر و استوار بخود و و آزاد منش و خوش بین و مهرورز و سر افراز می سازد و از زبونی و خواری و فرومایگی متنفر است.
ساقی ، به بی نیازی رندان که می بیار
تا بشنوی ز بانگ مغنی هو الغنی
--
بهوش باش که هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نیم جو نخرند
حافظ بلند همت است و بلند همتی از بی نیازی متولد می شود.
گرچه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه ی خورشید دامن تر کنم
--
غلام همت دردی کشان یکرنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند


علی کشکولی سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:21 http://roohemojarad.blogfa.com/

حافظ دلشاد است
خواجه گوید پایه و مایه زندگانی شادی و سر خوشیست. او از نوحه و نوحه سرایی و سوگواری بدور است و این ها را چون زهری میداند که از زاهد و عابد و واعظ و مفتی می ترواد و روح مردمان را زهر آگین می سازد.
دمی با غم به سر بردن جهان یکسر نمی ارزد
به می بفروش دلق ما ، کزین خوشتر نمی ارزد
حافظ به عیش کوش که ما نقد عقل و هوش
در حلقه های آن سر گیسو نهاده ایم
--
حافظا ، چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آنست که من خاطر خود خوش دارم
خواجه رند باشد
در مکتب خواجه رندی عارفانه مقدس باشد که به معنای هوشیاری – زیرکی – کاراگاهی- پاکبازی – نیک بینی – رازدانی- راز داری – آزادگی - بلند همتی – کوشایی باشد نه آن رندی به معنی عامیانه سودجویی و حقه بازی و زرنگی باشد.
عاشق و رند و نظر بازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام
خواجه گوید: بی نیازی و بلند همتی از صفات رند باشد که هر کسی به این درجه نرسد و کار هر ناشسته رویی نباشد .رند حافظ با تهی دستی ، پای بر تارک هفت اختر میگذارد.
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
--
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
خواجه رند را شناسای اسرار می داند و نیز هوشیار و زیرک و اسرار را که بر دگران و نامحرمان پوشیده باشد بر رند آشکار می داند. زیرا رند از راز هستی آگاه و بی خبر نباشد و گوید راز درون هستی را از رندان مست باید پرسید.
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
فرصت شمر طریقت رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
--
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
در مکتب حافظ رند کسی است که تمام ارزش های موجود را در هم میریزد و لگد مال میکند و سپس ارزشهای نوینی را را می آورد و عرضه می کند و این با رندی عامیانه که با تزویر و ریا و فریب و حیله گری همراه باشد در تفاوت است .در اندیشه او رند به کسی گفته می شود که از خود رایی و خودبینی و استبداد فکری بدور باشد و کفر می داند.
فکر خود و رای خود ، در عالم رندی نیست
کفرست در این مذهب خودبینی و خود رایی
از دیدگاه خواجه حرص به زندان کردن و بدور بودن از کام و نام کار رندان واقعی باشد.
اهل کام و نام را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی
1)در نسخ قدیمی «نام را» باشد نه « ناز را »
--
سالها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم
او سفارش میکند که عیب این طایفه مخلص ننمائید و رخ از رندان بی سامان مپوشانید.
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
--
خدا را کم نشین با خرقه پوشان رخ از رندان بی سامان مپوشان


ادامه دارد خواهم داد

مهتاب سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:37 http://parande-man.blogsky.com/

سلام دوست عزیز

اول آنکه 3 پست قبل را خواندم و انتقادی بر اشعار حافظ متوجه نشدم.

گوته هم بسیار زیبا حرف دلش را به زبان آورده است.
ممنونم از دعوت تان

باسلام . تشکر ازدقت شما در مطالب این وبلاگ . منظور جنبه انتقادی اشعار حافظ علیه حاکمان و صوفیان زمان است . چنانچه تیتر رسانبود ه است . نظرپیشنهادی خودرابرای اصلاح اعلام فرمائید .

گفتگو جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 17:37 http://easa.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد