اباعبداالله الحسین ع - -153-152



اباعبدالله الحسین  ع -153


یَاابنَ آدَمَ ., اُذکُر مَصرَعَکَ ,وَفی  قَبرِکَ مَضجَعَکَ  وَمَوقِفَکَ بَینَ یَدَیِ اللّهِ , تَشهَدُ

جَوارِحُکَ عَلَیکَ یَومَ تَزّلُّ فیهِ الاَقدامُ وَ تَبلُغُ القُلوبُ الحَناجِرَوَ تَبیَضُّ وجوهُُ

وَتَسوَدُ وجوهُُ وَتَبدواالسَرائِرُ وَیوضَعِ المیزانُ القِسطُ .

ای فرزندآدم ساعت مرگ وخفتن خودرادرگوروقرارگرفتن خودرادرنزدخداوند

بیادآرکه اعضا ء بدنت اعمال ترا گواهی می دهند , روزی که قدم ها می لغزد و

قلبها به حنجره هامی رسد, چهره ها ئی سفید وچهره هائی سیاه می شود و

نهانها آشکارمی گردد و ترازوی عدالت برقرارمی شود.

Remember the hour of your death  when you shall lie in the

tomb, when all your limbs shall  bear witness before God  against your

deeds ,  when feet shall tremble and hearts  beat, some  faces shall 

grow white  and some black and  all that which is hidden shall be

revealed  and the  scales of justice  shall be set.

کن یادپس ازمرگ که درآن درگاه

اعمال تراست عضو عضو تو گواه

روزی که ترازوی عدالت سازد

روی توسپید یاکه روی تو سیاه

=

ترجمه شعری وانگلیسی

ابوالقاسم حالت

=-

گردآوری : م.الف زائر




عبدالله الحسین (ع)-152


یَابنَ ادَمَ . اِنَما اَنتَ اَیّام . کُلما مَضی یَوم ذَهَبَ بَعضُک .


ای فرزند آدم . تومانند دوره عمر هستی .

هرروزی که بگذرد چیزی ازتو کم می شود.


O 'son of Adam!You resemble life period with the

passing of every day something of you withers

away.


دنبال جوانی نشاط آمیزی
درداکه بود پیری حزن انگیزی
ماناتوبه ایام شباهت داری
هرروز که طی شد ازتوکاهد چیزی

==

ترجمه شعری وانگلیسی
ابوالقاسم حالت
=

گرداوری:م.الف زائر

=


اباعبدالله الحسین ع - 151


=


اباعبدالله الحسین ع - 151


یَاابنَ آدَمَ ,  اُذکُرمَصارِعَ  آبائِکَ وَاَبنائِکَ کَیفَ کانواوَحَیثُ حَلّواوَکَاَنّکَ عَن قَلیلِِ

قَدحَلَلتَ مَحَلّهُم وَصِرتَ عِیرَهَ المُعتَبِرِ.

ای فرزند آدم , آرامگاه های پدران وپسران خودرابه یادآورکه چگونه بودند

وچگونه شدند همچنان که تودراندک زمانی به حال آنان درمی آئی ومایه عبرت

بینندگان خواهی شد.

Remember  the  tombs of your ancestors and your offspring. think

  how they lived  and what  sort of  end t hey  suffered the end 

which you will soon  face  to become

an example to the observing.

یادآر که عمری پدران وپسران

کردند چها دراین جهان گذران

رفتند به جائی که توهم خواهی رفت

تاآن که شوی عبرت کاردگران

=

ترجمه شعری وانگلیسی

ابوالقاسم حالت

=

گرد آوری : م.الف ز ائر



اباعبدالله الحسین ع - 150


=

اباعبدالله الحسین (ع) - 150

نَصبِرُعَلی بَلائِهِ وَیوفینا اُجورَالصّابِرین.

...

در رنج و گرفتاریهائی که خداوند پیش می آورد شکیبائی

می کنیم تا پاداش شکیبایانرا نصیب ماسازد

=

We try to hear bear patiently whatever God has decreed

so that He may bestow on us the rewards meant for

the long suffering

گررنج وبلائی رسد ازسوی حبیب

ماصبرکنیم هرچه بینیم آسیب

گرپاداشی که می برند اهل شکیب

مانیزسرانجام بیابیم نصیب .

=

ترجمه شعری وانگلیسی

ابوالقاسم حالت

=

گردآوری : م.الف زائر



مشاعره 267


مشاعره 267

یک  قصه بیش نیست غم عشق وین عجب

کز هرزبان که می شنوم نامکرراست

حافظ

=

توخواستی که پریشان کنی مراورنه

به هم نمی زدی آن زلف پرشکن ای دوست

دکترنصرت الله کاسمی

=

توخوب مطلقی , من خوبهاراباتومی سنجم

بدینسان بعد ازاین خوبی عیاری تازه خواهی یافت

حسین منزوی

=

توخویش رامکن ازقتلِ ِِچون منی بدنام

وگرنه مرگ من اززندگی بود خوش تر

طوفان مازندرانی

=

رنج خود می خواهم وآسایش مردم مگر

نیک بگذارم بجا نام ونشان خویش را

حسین سعد

=

آن که دائم هوس سوختن مامی کرد

کاش می آمد وازدور تماشامی کرد

طاهر نائینی

=

درپرده ی حجازبگو خوش ترانه ای

من هدهدم صفیرسلیمانم آرزوست

مولوی

=

تودرآیینه نظرداری وزین بی خبری

که به دیدارتو آیینه نظرها دارد

فروغی بسطامی

=

درپریشان خاطری غافل زنفس دون مشو

دزد باشد درکمین بازاربرهم خورده را

هادی رنجی

=

آن که دردل غم عشقشت بنهفته ست منم

آن که باهیچ کس این نکته نگفته ست منم

حسین مروجی

=

گردآوری : م.الف زائر



مشاعره 266


مشاعره 266

شبنم زباغبان نکشد منت وصال

معشوق درکناربود پاک دیده را

صائب

=

آن که جان داده ومهر توخریده ست منم

وان که دل ازهمه غیرازتو بر یده ست منم

دولت ابادی ( حسام )

=

مگرخودساقی خودبوده ای شاخ گل امشب

که آتنش می زند درخارمژگان ارغوان تو

صائب

=

وفانکردی وکردم ,خطاندیدی ودیدم

شکستی ونشکستم ؛, بریدی ونبریدم

مهرداداوستا

=

مگردرس کتاب هجرمی گوید ادیب امروز

که می اید صدای گریه طفلان زمکتب ها

صحبت لاری

=

آن که چون اشک زچشم ترمن رفته توئی

وان که چون آه بدنبال تو بوده است منم

رهی معیری

=

مگرفریفته حسن  خویشتن شده ای

که هرد» آینه گیری و اندراونگری

روشن

=

یک عمر می توان سخن ا زز لف یارگفت

دربند آن مباش که مضمون نداده است

صائب

=

توحاکمی ومراسربرآستانه ی توست

مکن خرابی ملک دلم که خانه توست

عماد فقیه کرمانی

=

تو حکیمی توعظیمی تو کریمی تو رحیمی

تونماینده فضلی تو سزاوار ثنائی

سنائی

=

گردآوری : م.الف زائر