مشاعره عاشورائی 5
دراین عزا زاشک پیاپی مکن دریغ
ازدیده جای اشک اگر خون رودکم است
صبا
=
تاج مصیبتی که فلک تاب آن نداشت
برفرق فرقدان شه لافتی زدند
علامه کمپانی
=
دربارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه برزانوی غم است
محتشم کاشانی
=
تاحشر ازلب تو بود شرمسارآب
زین روست همچو عاشق توبی قرارآب
مهدی
=
بابرادرگفت زینب کاش بی تو درجهان
مرغ بی پر, باغ بی بر,نخل بی سرمی شدم
بخشوده
=
ماپروریم جسم خودوازناز وای در یغ
کان جسم نازپرور او برزمین بود
وصال شیرازی
=
درحلقه حلقه ی ثقلین این عزاببین
ارجن وانس شورملائک فزون نگر
عاشق اصفهانی
=
رخشند ه بد سرتو به بزم یزید , آه
زان سان که خاتم جم ازانگشت اهرمن
وصال شیرازی
=
نسبت نمی توان به قضا داد این ستم
گویاگسسته بود فلک ازفضازمام
عاشق اصفهانی
=
ماراببخش ماکه درآن جا نبوده ایم
ای امتداد زخم , به پهلوی مادرت
محسن احمدی
=
گرد آوری : م.الف زائر
اباعبدالله الحسین (ع)
5-اِذااَرَدَت عَلیَ العاقِلِ مُلِمَّهُ . قَمَعَ الحُزنِ بِالحزمِ وَفَرَعَ العَقلَ لِلاختِیالِ .
وقتی برای خردمند دردسری پیش آید . غم خودراباهوشیاری
ودوراندیشی ازمیان می برد وعقل خودرابه چاره جوی وا می دارد.
A wise man , when faced with trouble , overcomes his grief by
.prudence and tries to seek a remedy through wisdom.
آن راکه بود زعقل برخورداری
چون گشت دچارسختی ودشواری
غم رابرد ازمیانه باهشیـاری
وزعقل گره گشای خواهد یــاری .
=
کتاب هزارگوهر
سیدعطاء الله مجدی
=
گردآوری : م.الف زائر
مولاعلی ع
مشاعره عاشورائی 4
لباس کهنه بپوشیدزیرپیرهنش
مگرکه برنکشدخصم بدمنش زتنش
وصا ل شیرازی
=
شدآفتاب دین چو روان سوی قتلگاه
ازدود آه پردگیان شدجهان سیاه
نیّر
=
هرجامه ای که برتن مردم شود کبود
پیوندآن دهند به دامان کربلا
وصال شیرازی
=
آنش زدند چون به خیام حریم او
زان روز نارغم به دل اولیا بود
-
طوطی همدانی
=
دامن گرفته خون هزاران پیامبرت
ای طشت واژگون که چنین پرزخون شدی
وصال شیرازی
=