نجات غریق ... رسول یونان

     Bird_Freedom2.jpg   


 

شعری از رسول یونان


نجات،غریق


 


داشتم از این شهر میرفتم


صدایم کردی


جا ماندم


از کشتی ای که رفت و غرق شد


البته...


این فقط می تواند یک قصه باشد


در این شهر دود و آهن


دریا کجا بود


که من بخواهم سوار کشتی شوم و...


تو صدایم کنی


فقط می خواهم بگویم


تو نجاتم دادی


تا اسیرم کنی

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 13:27 http://sunset-sunrise.blogfa.com

سلام عمو!خوندم!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد