سوره دخان.. تفسیر المیزان .

ترجمه المیزان: سوره دخان آیات 59 - 1


ترجمة المیزان ج : 18ص :195


( 44 )سوره دخان مکی است و پنجاه و نه آیه دارد ( 59)


سورة الدخان‏


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ حم‏(1) وَ الْکتَبِ الْمُبِینِ‏(2) إِنَّا أَنزَلْنَهُ فی لَیْلَةٍ مُّبَرَکَةٍإِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ‏(3) فِیهَا یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ‏(4) أَمْراً مِّنْ عِندِنَاإِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ‏(5) رَحْمَةً مِّن رَّبِّکإِنَّهُ هُوَ السمِیعُ الْعَلِیمُ‏(6) رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَاإِن کُنتُم مُّوقِنِینَ‏(7) لا إِلَهَ إِلا هُوَ یحْی وَ یُمِیترَبُّکمْ وَ رَب ءَابَائکُمُ الأَوَّلِینَ‏(8)


ترجمه آیات


به نام خدایی که هم رحمان است و هم رحیم .


حم ( 1) .


سوگند به کتاب روشنگر ( 2) .


که ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم ، چون از آغاز خلقت همواره سنت ما بر انذار خلق جریان داشته است ( 3 ) .


در آن شب مبارک هر امر در هم فرو رفته باز می‏شود ( 4) .


البته هر امر بدان جهت که نزد ما است ، چون ما همواره فرستنده رسول بوده‏ایم ( 5) .


و نازل کردن این کتاب رحمتی بود از ناحیه پروردگارت ، چون که او شنوا و دانای به حاجت خلق است ( 6) .


مالک و مدبر آسمانها و زمین و موجودات بین آندو است ، اگر اهل یقین باشید ( 7) .


جز او معبودی نیست ، او است که زنده می‏کند و می‏میراند ، هم مالک و مدبر شما است ، و هم


ترجمة المیزان ج : 18ص :196


مالک و مدبر پدران گذشته شما ( 8) .


بیان آیات


غرض سوره در یک کلمه خلاصه می‏شود ، و آن این است که می‏خواهد کسانی را که به کتاب خدا شک دارند از عذاب دنیا و عذاب آخرت انذار کند .


و این غرض را در این سیاق بیان می‏کند که : قرآن کتابی است روشن که از ناحیه خدا نازل شده بر کسی که او به سوی مردم گسیل داشته ، تا انذارشان کند.


و به این منظور نازل کرده تا رحمتی از او به بندگانش باشد .


و در بهترین شب نازل کرده ، شب قدر که در آن شب هر امری بطور خلل‏ناپذیری تقدیر می‏شود .


چیزی که هست مردم - یعنی کفار - در باره آن خود را به شک می‏اندازند ، و با هوی و هوس خود بازی می‏کنند ، و به زودی عذابی دردناک در دنیا از هر سو ایشان را احاطه می‏کند ، آنگاه به سوی پروردگار خود برمی‏گردند ، و خداوند بعد از فصل قضاء و محاسبه دقیق با عذابی جاودانه از ایشان انتقام می‏گیرد .


آنگاه برای آنان مثالی در خصوص عذاب دنیوی می‏آورد و آن داستان موسی (علیه‏السلام‏) است ، که به سوی قوم فرعون و برای نجات بنی اسرائیل گسیل شد ، و فرعونیان او را تکذیب کردند ، و خداوند به همین جرم در دریا غرقشان کرد .


و سپس برای عذابدومشان که آن را انکار می‏کردند ، یعنی بازگشت به خدا در روز فصل قضا ( قیامت ) چنین اقامه حجت می‏کند که : قیامت آمدنی است ، چه بخواهند و چه نخواهند .


و در آخر پاره‏ای از اخبار قیامت را و آنچه بر سر مجرمین می‏آید و آنچه از انواع عذاب به آنها می‏رسد ، برشمرده ، قسمتی هم از ثوابهایی را که به متقین می‏رسد که حاصل جمعش عبارت است از حیاتی طیب و مقامی کریم ، بیان می‏کند .


و این سوره - همانطور که در آغاز ذکر کردیم - در مکه نازل شده ، و شاهد بر این مدعای ما سیاق آیات آن است .


حم و الکتاب المبین واو در این جمله برای سوگند است .


و مراد از کتاب مبین قرآن است .


انا أنزلناه فی لیلة مبارکة انا کنا منذرین مراد از لیله مبارکه‏ای که قرآن در آن نازل شده شب قدر است ، چون از آیه شریفه


ترجمة المیزان ج : 18ص :197


انا انزلناه فی لیلة القدر این طور استفاده می‏شود .


و منظور از مبارک بودن آن شب این است که ظرفیت خیر کثیری را داشت ، چون برکت به معنای خیر کثیر است ، و قرآن خیر کثیری است که در آن شب نازل گشت ، و رحمت واسعه‏ای است که دامنه‏اش همه خلق را گرفت ، همچنان که خودش فرموده : و ما ادراک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر .


از ظاهر لفظ آیه چنین برمی‏آید که شب مزبور یکی از شب‏هایی است که در روی زمین دور می‏زند ، و از ظاهر جمله فیها یفرق کل امر حکیم با در نظر داشتن اینکه صیغه مضارع ( یفرق ) استمرار را می‏رساند ، فهمیده می‏شود که شب مزبور همواره در روی کره زمین تکرار می‏شود .


و از ظاهر جمله شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن چنین برمی‏آید که مادامی که ماه رمضان در کره زمین تکرار می‏شود ، آن شب نیز تکرار می‏شود ، پس نتیجه می‏گیریم که شب مزبور همه‏ساله تکرار می‏شود ، و در هر سال قمری در ماه رمضان همان سال یک بار تکرار می‏گردد .


و اما اینکه شب قدر کدامیک از شبهای رمضان است ؟ از آیات قرآن کریم چیزی نمی‏توان استفاده کرد ، ولی در روایات تعیین شده که - ان شاء الله - در بحث روایتی آینده از نظر شما خواهد گذشت .


و مراد از نازل شدن کتاب در شبی مبارک به طوری که از ظاهر آیه انا انزلناه فی لیلة مبارکة و از آیه انا انزلناه فی لیلة القدر و از آیه شهر رمضان الذی انزل فیه القران هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان استفاده می‏شود نزول تمامی قرآن کریم است ، ( چون در همه این آیات تعبیر به انزال شده که به معنای نازل شدن یک باره است) .


پس دیگر نباید اشکال شود به اینکه آیه شریفه و قرانا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا می‏رساند که قرآن به تدریج نازل شده .


و همچنین آیه و قال الذین


ترجمة المیزان ج : 18ص :198


کفروا لو لا نزل علیه القران جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤآدک و رتلناه ترتیلا که از ظاهر آن دو برمی‏آید قرآن به تدریج نازل شده ، و آیاتی دیگر مؤید آن است ، مانند آیه فاذا انزلت سورة محکمة و آیه و اذا ما انزلت سورة نظر بعضهم الی بعض و نیز آیاتی دیگر و همچنین روایات بسیاری که متضمن شان نزول آیات است .


برای اینکه ممکن است بگوییم که قرآن کریم دو نوبت نازل شده ، بار اول تمامی آن در یک نوبت ، و این در ماه رمضان و در شب قدر که یکی از شبهای رمضان است .


و بار دوم ، به تدریج و قسمت قسمت در طول بیست و سه سال نبوت و دعوت رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) .


و لیکن مطلبی که سزاوار نیست در آن تردید شود این است که قرآن کریم که مرکب از سوره‏ها و آیاتی است ، با اختلافی که بر حسب موارد شخصی و جزئی نزولش در سیاق آن هست ، با این احتمال که یک دفعه نازل شده باشد سازگار نیست ، برای اینکه آیاتی که در باره وقایع شخصی و حوادث جزئی نازل شده ، ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصه‏ای دارد که در باره آن اشخاص و آن احوال و در آن زمان و مکان نازل شده ، و معلوم است که چنین آیاتی صادق و درست درنمی‏آید ، مگر آنکه زمان و مکانش برسد ، و واقعه‏ای که در باره‏اش نازل شده رخ بدهد ، به طوری که اگر از آن زمانها و مکانها و وقایع خاصه صرفنظر شود ، و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده ، آن وقت قهرا موارد آن آیات حذف می‏شود ، و دیگر بر آنها تطبیق نمی‏کند ، پس ممکن نیست احتمال بدهیم که قرآن کریم به همین هیئت که هست دو بار نازل شده یک بار دفعة و یکجا ، و بار دیگر به تدریج .


پس اگر بخواهیم بگوییم دو بار نازل شده ، لازم می‏شود که قائل به فرق بین این دو دفعه به اجمال و تفصیل بشویم ، همان اجمال و تفصیلی که آیه شریفه کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر و آیه انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام


ترجمة المیزان ج : 18ص :199


الکتاب لدینا لعلی حکیم بدان اشاره می‏کند ، که بحثش در تفسیر سوره هود و زخرف گذشت ، و گفتیم که احکام و تفصیل چه معنایی دارد .


بعضی از مفسرین گفته‏اند : مراد از نزول کتاب در لیله مبارکه این است که ابتدای نزول تدریجی‏اش در شب قدر در ماه رمضان بوده .


و خلاصه ، ابتدای نزول قرآن سوره علق و یا سوره حمد بوده که در شب قدر واقع شده .


از این گفتار به خوبی پیدا است که گوینده آن معتقد بوده که بین نازل شدن قرآن یکباره در شب قدر ، و بار دیگر به تدریج - که آیات سابق بر آن دلالت دارند - منافات وجود دارد ، و حال آنکه خواننده عزیز متوجه شد که هیچ منافاتی در کار نیست .


علاوه بر اینکه خواننده محترم توجه دارد که این تفسیر خلاف ظاهر آیات است .


بعضی دیگر گفته‏اند : قرآن یک نوبت تمامیش به آسمان دنیا نازل شده ، و آن در شب قدر بوده ، و سپس از آسمان دنیا به تدریج و در طول بیست و سه سال دعوت رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به زمین نازل شده .


و این تفسیر از اخباری استفاده شده که در تفسیر آیاتی وارد شده که می‏رساند قرآن یک دفعه نازل شده - که ان شاء الله - آن روایات در بحث روایتی آینده از نظر خواننده خواهد گذشت .


انا کنا منذرین - این جمله در جای تعلیل قرار گرفته ، و دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی قبل از این انذار هم ، بطور مستمر انذار می‏کرده ، و این خود دلالت دارد بر اینکه نزول قرآن از ناحیه خدای سبحان چیز نوظهوری نیست ، چون قرآن یک انذار است ، و انذار سنت همیشگی خدای تعالی است که همواره در امت‏های گذشته از طریق وحی به انبیاء و رسولان جریان داشته ، و دائما انبیایی را مبعوث می‏کرده تا بشر را انذار کنند .


فیها یفرق کل امر حکیم ضمیر در فیها به لیلة برمی‏گردد .


و فرق - که ماده اصلی یفرق است - به معنای جدا کردن چیزی از چیز دیگر است ، به طوری که از یکدیگر متمایز شوند .


و در مقابل این معنا کلمه احکام قرار دارد .


پس امر حکیم عبارت است از امری که الفاظش از


ترجمة المیزان ج : 18ص :200


یکدیگر متمایز نباشد ، و احوال و خصوصیاتش متعین نباشد ، همچنان که آیه و ان من شی‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم نیز به این معنا اشاره دارد .


بنا بر این ، امور به حسب قضای الهی دارای دو مرحله‏اند ، یکی اجمال و ابهام ، و دیگر مرحله تفصیل .


شب قدر هم بطوری که از آیه فیها یفرق کل امر حکیم برمی‏آید ، شبی است که امور از مرحله احکام و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون می‏آیند .


و از جمله امور یکی هم قرآن کریم است ، که در شب قدر از مرحله احکام درآمده ، و نازل می‏شود ، ( یعنی در خور فهم بشر می‏گردد) .


و چه بسا که خدای سبحان پیامبر خود را به جزئیات حوادثی که به زودی در زمان دعوت او در هنگام نزول هر آیه و یا آیات و یا سوره رخ می‏دهد خبر داده ، و نیز آگاه کرده که در باره هر حادثه آیه یا آیاتی نازل می‏شود ، و از همین جهت هر پیشامدی می‏کرده ، منتظر بوده آیه و یا آیاتی در باره آن نازل شود ، پس در حقیقت قرآن یک بار دفعة و یکپارچه بر او نازل شده ، و یکبار هم تدریجا و متفرق .


برگشت این وجه به این است که بگوییم رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) قبل از آنکه قرآن بر زمین نازل شود ، و در مرحله عین و خارج قرار گیرد ، در مرحله‏ای که داشت بهقضاء تفصیلی نازل می‏شد ، بر آن اطلاع و اشراف داشت .


و بنابر این وجه ، دیگر حاجتی نیست که دو مرحله را به عنوان مرحله اجمال و تفصیل که در وجه قبلی بود تقسیم کنیم .


و ظاهر گفتار بعضی از مفسرین این است که خواسته‏اند بگویند : مراد از جمله فیها یفرق کل امر حکیم تفصیل و جداسازی معارف و احکام و سایر جزئیاتی است که در قرآن بیان شده .


ولی این حرف صحیح نیست ، چون از ظاهر جمله فیها یفرق استمرار فهمیده می‏شود .


به عبارت ساده‏تر : از آن استفاده می‏شود که همه امور حکیمه همه‏ساله از یکدیگر جدا می‏شود .


پس مراد از امور حکیمه باید امور تکوینی باشد که در هر شب قدر بعد از احکام ، تفریق و تقسیم می‏شود .


و اما معارف و احکام الهی معنا ندارد که همه‏ساله تفریق و تقسیم شود ، پس اگر مراد از تفریق ، تفریق معارف بود ، جا داشت بفرماید : فیها فرق - در آن شب معارف و احکام فشرده قرآن تجزیه و تقسیم شد .


بعضی دیگر گفته‏اند : حکیم بودن امر ، محکم کردن آن بعد از تجزیه و تفصیل است ، نه محکم بودن آن قبل از تفصیل ، و معنی جمله این است که : خدای تعالی در آن شب قضای


ترجمة المیزان ج : 18ص :201


هر امری را می‏راند ، و آن را محکم می‏کند ، که دیگر زیاده و نقصان و یا هیچ دگرگونگی دیگری نپذیرد .


و لیکن از همه این وجوه روشن‏تر وجهی است که ما بیان کردیم .


أمرا من عندنا انا کنا مرسلین مراد از کلمه أمر در اینجا شان است .


و این کلمه حال از کلمه امر قبلی است ، و معنای جمله این است : در آن شب هر امری تجزیه و تفصیل می‏شود ، در حالی که امری است از جانب ما ، و آغاز شده‏ای از درگاه ما .


ممکن هم هست مراد از این کلمه همان معنای مقابل نهی باشد ، و آن وقت معنایش چنین می‏شود : در آن شب هر أمری به فرمان ما تفصیل داده می‏شود .


و این کلمه چه بهمعنای شان باشد ، و چه به معنای فرمان ، متعلق است به کلمه یفرق .


و نیز ممکن است که بگوییم متعلق است به جمله انزلناه یعنی در حالی که آن نازل شده شانی از ما است و یا به فرمانی از ما نازل شده است .


و جمله انا کنا مرسلین خالی از تایید این احتمال نیست ، و آن را تعلیل می‏کند .


و معنایش این است که : ما آن کتاب را در حالی که امری از ناحیه ما بود نازل کردیم ، چون سنت ما بر فرستادن پیامبران و رسولان جاری است .


رحمة من ربک انه هو السمیع العلیم یعنی نازل کردن آن رحمتی بود از پروردگار تو .


و یا معنایش این است که ما آن را بدین جهت نازل کردیم تا رحمتی از خود را بر مردم افاضه کرده باشیم : و یا این است که نازل کردنش به خاطر آن بود که رحمت پروردگارت اقتضای انزال آن را داشت .


پس کلمه رحمة بنا بر معنای اول ، حال خواهد بود ، و بنا بر معنای دوم و سوم مفعول له ، و بیان علت .


و در کلمه من ربک التفاتی از تکلم مع الغیر به غیبت بکار رفته ، چون خدای تعالی قبلا متکلم مع الغیر فرض شده بود ، می‏فرمود : ما چنین و چنان کردیم .


و در این کلمه غایب فرض شده می‏فرماید از ناحیه پروردگارت .


وجه این التفات این است که اظهار عنایتی در باره رسول گرامی خود فرموده باشد ، چون آن کسی که قرآن را بر آن جناب نازل کرده ، پروردگار او است ، و منذر حقیقی که پیامبر را به سوی مردم فرستاده او است .


انه هو السمیع العلیم - یعنی او شنوای درخواست‏ها ، و دانای حوائج است .


درخواست آنان را می‏شنود ، و حاجت‏شان را که همان اهتداء به هدایت پروردگار تو است می‏داند ، و به همین جهت کتاب نازل می‏کند و رسول ارسال می‏کند ، چون نسبت به


ترجمة المیزان ج : 18ص :202


بندگانش رحمت دارد .


رب السموات و الأرض و ما بینهما ان کنتم موقنین از آنجا که وثنیها معتقد بودند که هر صنف از اصناف خلق ، اله و معبودی جداگانه دارد - حال یا یکی و یا بیشتر - و چه بسا می‏شد که یک طایفه از آنها اله مخصوصی برای خود داشتند ، غیر آن اله که قوم دیگر اتخاذ کرده بودند ، لذا در این آیه شریفه به دنبال جمله من ربک که در آخر آیه قبلی بود ، فرمود : رب السموات ... تا کسی از آنان خیال نکند که ربوبیت خدا نسبت به رسول گرامیش در جمله ربک - پروردگار تو ربوبیت خاصی است ، و قرآن هم قائل به چند ربوبیت است .


و نیز بفهماند که پروردگار رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) همان پروردگار آسمانها و زمین و موجودات بین آندو است ، و به همین جهت دنبال این آیه در آیه بعدی هم فرمود : لا اله الا هو .


ان کنتم موقنین - این اشتراط - همانطور که زمخشری هم گفته - از قبیل اشتراطی است که گاهی خود ما در گفتگوهایمان می‏آوریم ، مثلا می‏گوییم این تحفه و انعام زید است که مردم همه جا از کرم او سخن می‏گویند و سخاوتش را شهرت داده‏اند .


البته اگر داستان بخشش و سخای او را شنیده باشی ، و برایت گفته باشند .


و در حقیقت معنای این اشتراط این است که بفهمانیم سخاوت زید را همه اهل یقین می‏دانند .


در آیه مورد بحث هم معنای اگر اهل یقین بوده باشید همین است که بفهماند خدا همان کسی است که همه اهل یقین او را می‏شناسند ، و می‏دانند که تنها او رب آسمانها و زمین و ما بین آن دو است ، و اگر شما هم از ایشان باشید البته خواهید دید که او رب همه چیز است .


لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب آبائکم الاولین از آنجا که آیه قبلی می‏فهماند که ربوبیت یعنی ملک و تدبیر منحصر در خدای تعالی است ، و نیز چون الوهیت یعنی معبودیت به حق از لوازم ربوبیت است ، لذا دنبالش کلمه توحید را آورد که تمامی آلهه غیر خدا را نفی می‏کند ، و می‏فرماید : لا اله الا هو .


یحیی و یمیت - این دو صفت از خصوصی‏ترین صفات خدای تعالی است که از شؤون تدبیرند ، و در نامبردن آن دو ، نوعی زمینه‏چینی است برای انذار به معاد که به زودی می‏آید .



ترجمة المیزان ج : 18ص :203


ربکم و رب آبائکم الاولین - در این آیه بطور کامل تصریح شده به اینکه خدای تعالی رب ایشان و رب پدران و نیاکان ایشان است پس باید تنها او را بپرستند ، و به خاطر پیروی از پدران در پرستش بت‏ها ، نباید تعلل ورزند ، و عذر و بهانه بیاورند .


و به منظور تکمیل این تصریح ، جمله مورد بحث در سیاق مخاطب آمده و فرموده : رب شما و رب پدران شما .


و این دو جمله ، یعنی جمله یحیی و یمیت و جمله ربکم هر دو خبرند برای مبتدائی که حذف شده ، و تقدیرش هو یحیی و یمیت و نیز هو ربکم است .


بحث روایتی


در مجمع البیان در ذیل جمله انا أنزلناه فی لیلة مبارکة می‏گوید : لیله مبارکه همان شب قدر است .


این معنا از امام باقر و امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت شده .


و در کافی به سند خود از علی بن ابراهیم ، از پدرش ، از ابن ابی عمیر ، از عمر بن اذینه ، از فضیل ، و زراره ، و محمد بن مسلم ، از حمران روایت کرده که از امام باقر (علیه‏السلام‏) از این کلام خدا که می‏فرماید انا أنزلناه فی لیلة مبارکة پرسیده ، فرمود : بله ، منظور شب قدر است ، که هر سال در هر ماه رمضان ، در دهه آخر آن تکرار می‏شود ، پس قرآن نازل نشده مگر در شب قدر ، همچنان که خدای تعالی در باره آن می‏فرماید : فیها یفرق کل امر حکیم یعنی در شب قدر هر سال همه امور آن سال که باید تا سال بعد جریان یابد تقدیر می‏شود ، چه خیر و چه شر ، چه اطاعت و چه معصیت ، و چه مولودهایی که باید به عرصه وجود قدم بگذارند ، و چه اجلها و رزقها .


پس هر چه که در آن شب برای آن سال تقدیر شود ، و قضایش رانده شود ، آن قضاء حتمی است ، ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آن دخل و تصرف دارد .


مؤلف : اینکه فرمود آن قضاء حتمی است ، ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آن دخل و تصرف دارد معنایش این است که از نظر اسباب و شرایط حتمی است ، یعنی هیچ سبب و شرطی نمی‏تواند تغییرش دهد ، مگر آنکه خدای تعالی بخواهد .


و در کتاب بصائر از عباس بن معروف ، از سعدان بن مسلم ، از عبد الله بن سنان،


ترجمة المیزان ج : 18ص :204


روایت کرده که گفت : من از او از نیمه شعبان پرسیدم .


گفت من در این باره اطلاعی ندارم ، و لیکن این قدر می‏دانم که چون شب نوزدهم رمضان می‏شود ، ارزاق را تقسیم می‏کنند و اجلها را می‏نویسند ، و سفر حجاج مقدر می‏شود و خدای تعالی توجهی به بندگان خود نموده ، آنان را می‏آمرزد ، مگر کسانی را که مسکر می‏نوشند .


و چون شب بیست و سوم رمضان می‏شود ، هر امر حکیم در آن تجزیه و تفریق می‏گردد و آنگاه آن را امضاء کرده به دست او می‏سپارند .


من پرسیدم به دست چه کسی می‏سپارند ؟ گفت به دست صاحبتان .


و اگر این نبود صاحبتان از حوادث آینده خبری نمی‏داشت .


و در الدر المنثور است که محمد بن نصر ، ابن منذر و ابن ابی حاتم ، از ابن عباس روایت کرده‏اند که در ذیل آیه فیها یفرق کل امر حکیم گفته : در شب قدر آنچه در آن سال باید پیش بیاید نوشته می‏شود ، چه رزق ، چه مرگ و زندگی ، و چه آمدن و نیامدن باران ، حتی این هم نوشته می‏شود که چه کسانی موفق به حج می‏شوند .


مؤلف : در مورد مساله لیلة القدر ، و آنچه که خدا قضایش را در آن می‏راند ، و اینکه لیلة القدر چه شبی است ، روایات بسیار زیادی هست که عمده آنها در سوره قدر از نظر خواننده عزیز می‏گذرد - ان شاء الله تعالی .



ترجمة المیزان ج : 18ص :205


بَلْ هُمْ فی شکٍ یَلْعَبُونَ‏(9) فَارْتَقِب یَوْمَ تَأْتی السمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِینٍ‏(10) یَغْشی النَّاسهَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‏(11) رَّبَّنَا اکْشِف عَنَّا الْعَذَاب إِنَّا مُؤْمِنُونَ‏(12) أَنی لهَُمُ الذِّکْرَی وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسولٌ مُّبِینٌ‏(13) ثمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مجْنُونٌ‏(14) إِنَّا کاشِفُوا الْعَذَابِ قَلِیلاًإِنَّکمْ عَائدُونَ‏(15) یَوْمَ نَبْطِش الْبَطشةَ الْکُبرَی إِنَّا مُنتَقِمُونَ‏(16) × وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسولٌ کرِیمٌ‏(17) أَنْ أَدُّوا إِلی عِبَادَ اللَّهِإِنی لَکمْ رَسولٌ أَمِینٌ‏(18) وَ أَن لا تَعْلُوا عَلی اللَّهِإِنی ءَاتِیکم بِسلْطنٍ مُّبِینٍ‏(19) وَ إِنی عُذْت بِرَبی وَ رَبِّکمْ أَن تَرْجُمُونِ‏(20) وَ إِن لَّمْ تُؤْمِنُوا لی فَاعْتزِلُونِ‏(21) فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلاءِ قَوْمٌ مجْرِمُونَ‏(22) فَأَسرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکم مُّتَّبَعُونَ‏(23) وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواًإِنهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ‏(24) کمْ تَرَکُوا مِن جَنَّتٍ وَ عُیُونٍ‏(25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِیمٍ‏(26) وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیهَا فَکِهِینَ‏(27) کَذَلِکوَ أَوْرَثْنَهَا قَوْماً ءَاخَرِینَ‏(28) فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السمَاءُ وَ الأَرْض وَ مَا کانُوا مُنظرِینَ‏(29) وَ لَقَدْ نجَّیْنَا بَنی إِسرءِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ‏(30) مِن فِرْعَوْنَإِنَّهُ کانَ عَالِیاً مِّنَ الْمُسرِفِینَ‏(31) وَ لَقَدِ اخْترْنَهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلی الْعَلَمِینَ‏(32) وَ ءَاتَیْنَهُم مِّنَ الاَیَتِ مَا فِیهِ بَلَؤٌا مُّبِینٌ‏(33)



ترجمة المیزان ج : 18ص :206


ترجمه آیات


لیکن ایشان در شکی که دارند سرخوشند ( 9) .


پس تو منتظر آن روزی باش که آسمان دودی آشکار بیاورد ( 10) .


دودی که چشم مردم را بگیرد و این عذابی است دردناک ( 11 ) .


(آن وقت است که می‏گویند ) پروردگارا این عذاب را از ما بردار که ایمان خواهیم آورد ( 12) .


اما کجا می‏توانند متذکر شوند با اینکه رسولی بیانگر برایشان آمد و متذکر نشدند ( 13) .


بلکه از او اعراض کرده گفتند دیوانه‏ای است که دیگران تعلیمش داده‏اند ( 14) .


ما مقدار کمی از عذاب را از شما برمی‏داریم ولی شما باز به کفر خود برخواهید گشت ( 15) .


روزی که با گرفتنی سخت و بزرگ می‏گیریم که ما انتقام گیرنده هستیم ( 16) .


ما قبل از این قوم فرعونیان را آزمودیم که رسولی کریم به سویشان آمد ( 17 ) .


که این بندگان خدا ( یعنی بنی اسرائیل ) را به من بسپارید که من رسولی امین هستم ( 18) .


و اینکه بر خدا تکبر نورزید که من با دلیلی روشن نزد شما آمدم ( 19) .


و من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می‏برم از اینکه مرا هدف قرار دهید ( 20) .


و اگر به من ایمان نیاورید پس حد اقل از من کناره‏گیری کنید ( 21) .


پس خدای خود را خواند که این قوم مجرمند ( 22) .


(خدایش پیام داد ) پس بندگان مرا شبانه حرکت ده که دنبال خواهید شد ( 23) .


و دریا را همچنان به صورت راهرو بگذار که ایشان لشکری هستند که باید غرق شوند ( 24 ) .


چه بسیار از باغها و چشمه‏ها که از خود بجای گذاشتند ( 25) .


و چه زراعتها و جایگاه‏های کریم ( 26) .


و نعمتها که از آن برخوردار بودند ( 27) .


ما این چنین همه آن اموال را به قومی دیگر ارث دادیم ( 28) .


در حالی که نه آسمان به حال آنان گریست و نه زمین و نه مهلتی به آنان داده شد ( 29) .


و در عین همین احوال بنی اسرائیل را از عذابی خوار کننده نجات دادیم ( 30) .


از فرعون که مردی بلند پرواز و از اسرافگران بود ( 31) .


و ما بنی اسرائیل را با علم و اطلاع بر عالمیان آن روز برگزیدیم ( 32 ) .


و از آیات چیزهایی به آنان دادیم که در آن آزمایشی روشن بود ( 33) .



ترجمة المیزان ج : 18ص :207


بیان آیات


بعد از آنکه در آیات قبل فرمود : قرآن کتابی است مبین که در بهترین شب بر رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نازل شد ، تا رحمت خدا و انذاری از سوی وی باشد ، اینک در این آیات ارتیاب و تردید مشرکین را در حقانیت قرآن یادآور شده تهدیدشان می‏کند به عذاب دنیا و عذاب روز قیامت ، و به همین منظور داستان فرستادن موسی به سوی فرعون را برایشان مثل می‏آورد که فرعون و قومش او راتکذیب کردند و خدای تعالی غرقشان کرد .


و این قصه خالی از این اشاره نیست که خدای تعالی به زودی با بیرون کردن یاغیان قریش از مکه ، رسولش و مؤمنین را از شر آنها نجات می‏دهد ، و سپس سران قریش را که به تعقیب رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و مؤمنین برمی‏خیزند هلاک می‏نماید .


بل هم فی شک یلعبون ضمیر جمع هم به قوم رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) برمی‏گردد ، یعنی مردمی که معاصر آن جناب بودند .


و کلمه بل اعراض از مطلبی است که حذف شده ، مطلبی که سیاق قبلی می‏فهماند چیست ، و تقدیرش این است که ایشان با این حرفها ، یعنی رسالت رسول و اوصاف کتابی که بر او نازل شده صاحب یقین و دارای ایمان نمی‏شوند ، بلکه همچنان در شک و ریب می‏مانند ، و سرگرم بازی با اشتغالات دنیوی خود هستند .


این نظریه ما بود در معنای بل ، ولی زمخشری گفته : این کلمه اعراض از جمله ان کنتم موقنین است .


فارتقب یوم تاتی السماء بدخان مبین یغشی الناس کلمه فارتقب امر از باب ارتقاب است ، و ارتقاب به معنای انتظار است .


می‏فرماید : منتظر روزی باش که آسمان دودی آشکار بیاورد .


و این تهدیدی است به عذابی که از هر سو مردم را فرا می‏گیرد .


مفسرین در اینکه منظور از این عذاب چیست اختلاف کرده‏اند : بعضی گفته‏اند : مراد همان قحطی است که اهل مکه بدان مبتلا شدند ، چون بعد از


ترجمة المیزان ج : 18ص :208


آنکه بر کفر خود و بر آزار رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و مؤمنین اصرار ورزیدند ، رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نفرینشان کرد و عرضه داشت : بار الها آنها را به قحطیی نظیر قحطی زمان یوسف گرفتارشان فرما .


بدنبال این نفرین دیگر زمین گیاه نرویانید ، و قریش به قحطی شدیدی دچار شدند ، به طوری که افراد از شدت گرسنگی گویی دودی جلو چشمشان را گرفته و آسمان را پر از دود می‏دیدند .


و برای سد جوع مردار و استخوان می‏خوردند ، تا آنکه نزد رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) رفته ، عرضه داشتند : ای محمد ! تو آمده‏ای تا بشر را به صله رحم دعوت کنی ، اینک قوم تو و ارحامت دارند می‏میرند ، و آنگاه وعده دادند که اگر این گرانی و قحطی برطرف شود به وی ایمان خواهند آورد .


پس رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) دعا کرد و از خدا خواست تا نعمت را بر آنان فراخ و فراوان کند ، و خدا هم دعایش را مستجاب نمود .


اما مردم دوباره به کفر قبلیشان برگشته ، عهد خود بشکستند .


بعضی دیگر گفته‏اند : دخان مذکور در این آیه از علامتهای قیامت است که هنوز محقق نشده ، و قبل از قیام قیامت محقق می‏شود .


و دود در گوشهای مردم داخل می‏شود ، به طوری که سرهایشان مانند سر گوسفند بریان می‏گردد ، اما مؤمنین تنها دچار زکام می‏شوند ، و زمین تمامیش مانند خانه‏ای بدون روزنه می‏شود که در آن آتش افروخته و دود به راه انداخته باشند .


زمین چهل روز چنین حالتی به خود می‏گیرد .


بعضی هم چه بسا گفته باشند که : مراد از روزی که دود بیاورد ، روز فتح مکه است ، که لشکر اسلام وارد آن شد ، و دود اجاقهایشان فضای مکه را پر کرد ، و تاریک ساخت .


و چه بسا بعضی دیگر گفته باشند : مراد از آن ، روز قیامت است ، و این دو قول یعنی قول سوم و چهارم به طوری که ملاحظه می‏فرمایید چندان قابل قبول نیست .


یغشی الناس - یعنی دودی است که از هر طرف بر مردم احاطه می‏یابد .


و مراد از ناس بنا بر قول اول ، اهل مکه ، و بنابر قول دوم عموم مردم است .



ترجمة المیزان ج : 18ص :209


هذا عذاب الیم ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون این جمله حکایت گفتار مردمی است که دچار عذاب دخان شدند ، و معنایش این است که در آن روز که آسمان دودی آشکارا می‏آورد ، مردم می‏گویند : پروردگارا این عذاب را از ما بردار که ایمان خواهیم آورد .


و در این گفتار خود ، هم به ربوبیت خدا اعتراف می‏کنند و هم اظهار ایمان می‏کنند که ما به این دعوت حقت ایمان می‏آوریم .


انی لهم الذکری و قد جاءهم رسول مبین یعنی از کجا می‏توانند متذکر شوند ، و به حق اعتراف کنند ، در حالی که این حق را رسولی آشکارا آورد ، و مع ذلک به آن ایمان نمی‏آورند ، رسولی که رسالتش بسیار روشن بود و جای هیچ شکی در آن نبود .


و خلاصه این آیه شریفه به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) اعلام می‏دارد که اینان در وعده‏ای که می‏دهند راست نمی‏گویند .


ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون کلمه تولوا جمع ماضی از مصدر تولی است ، که به معنای پشت کردن و اعراض است .


و ضمیر در عنه به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) برمی‏گردد .


و جمله معلم مجنون دو خبر است برای مبتدائی که حذف شده ، و تقدیرش هو معلم و مجنون است .


و معنایش این است که : سپس از رسول اعراض کرده گفتند : او معلم است ، یعنی دیگران یادش داده‏اند و مجنون است یعنی جن او را آسیب زده .


پس هم به آن جناب تهمت زدند که دیگران یادش داده‏اند ، و او به دروغ سخنان خود را به خدا نسبت می‏دهد ، همچنان که در آیه و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر نیز این تهمت را نقل کرده ، و هم اینکه تهمت زدند که جن به عقل او آسیب رسانده و در نتیجه عقلش اختلال یافته .


انا کاشفوا العذاب قلیلا انکم عائدون یعنی ما عذاب را برای مدتی برمی‏داریم و لیکن شما ایمان نخواهید آورد ، و دوباره به کفر خود برمی‏گردید و تکذیب خود را از سر می‏گیرید .


البته این در صورتی است که قول اول در تفسیر آیه یوم تاتی السماء بدخان مبین را اختیار کنیم که می‏گفت منظور از دخان ، عذاب مشرکین در روز فتح مکه است،و این آیه مانند جمله أنی لهم الذکری ... صدق گفتار و وعده مشرکین را رد می‏کند ، و این رد را تاکید می‏نماید .



ترجمة المیزان ج : 18ص :210


و اما بنا بر قول دوم که منظور از دخان یکی از علامتهای نزدیک قیامت بود معنایی که از آیه نزدیک‏تر به ذهن باشد این است که : شما به سوی عذاب روز قیامت برمی‏گردید .


یوم نبطش البطشة الکبری انا منتقمون کلمه بطش به طوری که راغب گفته - به معنای چیزی را با صولت گرفتن است .


و منظور از روزی که خدا کفار به بطشی بزرگ بطش می‏کند بنا بر تفسیر اول آیه یوم تاتی السماء بدخان مبین روز جنگ بدر است ، که خدا کفار را هلاک کرد .


و بنا بر تفسیر دوم ، روز قیامت است .


و چه بسا توصیف بطشه با کلمه کبری مؤید همین تفسیر دوم باشد ، چون این توصیف ، بطشه را بطشه‏ای معرفی می‏کند که بزرگتر از آن تصور نمی‏شود ، و چنین بطشه‏ای همان بطشه روز قیامت است که عذابش از هر عذابی سخت‏تر است ، همچنان که قرآن کریم فرموده : فیعذبه الله العذاب الاکبر کما اینکه پاداش قیامت هم بزرگترین پاداش است ، و در آن باره می‏فرماید : و لاجر الآخرة اکبر .


و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون و جاءهم رسول کریم کلمه فتنا ماضی از مصدر فتنه است .


و فتنه به معنای امتحان و ابتلاء است تا به وسیله آن حقیقت آن چیزی که مورد امتحان واقع شده روشن گردد .


و رسول کریم موسی (علیه‏السلام‏) است کریم کسی را گویند که متصف به خصال حمیده باشد .


راغب می‏گوید : لفظ کریم چون صفت خدای عز و جل قرار گیرد نامی از احسان و انعام‏های روشن او می‏شود ، همچنان که در آیه ان ربی غنی کریم واقع شده .


و چون صفت انسانی قرار گیرد اسم می‏شود برای اخلاق و افعال پسندیده که به وسیله عمل ظاهری جلوه می‏کند .


البته کسی را کریم نمی‏گویند مگر وقتی که عملی حاکی از کرامت نفسش از او سربزند .


و نیز گفته : هر چیزی که در نوع خودش شرافتی داشته باشد آن را هم کریم می‏گویند و از این بابت است که خدای سبحان می‏فرماید : و انبتنا فیها من کل زوج کریم ، و نیز می‏فرماید : و زروع و مقام کریم ، انه لقرآن کریم ، و قل لهما قولا کریما .


أن أدوا الی عباد الله انی لکم رسول أمین این آیه تفسیری است برای آمدن رسول در جمله و جاءهم رسول کریم چون معنای


ترجمة المیزان ج : 18ص :211


آمدن رسول تبلیغ رسالت است ، نه اینکه از جایی بیاید .


و از جمله پیامهای الهی و رسالت‏های موسی به فرعون و قوم اویکی این بوده که بنی اسرائیل را به دست موسی بسپارند .


و از آزار و شکنجه آنان دست بردارند .


و مراد از کلمه عباد الله همان بنی اسرائیل است ، و اگر از آنان این طور تعبیر کرده برای این بوده که هم نسبت به آنان اظهار ترحمی کرده باشد ، و هم به فرعونیان فهمانده باشد که استکباری که نسبت به بنی اسرائیل می‏کنید ، و تعدی و تجاوزی که به حقوق آنان روا می‏دارید خود استکبار بر خدا است ، برای اینکه بنی اسرائیل بندگان خدایند .


و در جمله انی لکم رسول امین که موسی خود را به امانت توصیف می‏کند ، این احتمال دفع شده که : مبادا در رسالتش خیانت کند و مامور نجات بنی اسرائیل از سیطره فرعونیان و بیرون کردن آنان از سرزمین فرعونیان نباشد ، و از پیش خود این ادعاها را کند .


همچنان که بنا به حکایت قرآن ، فرعون این احتمال را در ذهن قومش تقویت می‏کرد و به بزرگان قوم خود می‏گفت : ان هذا لساحر علیم یرید ان یخرجکم من ارضکم بسحره .


بعضی از مفسرین گفته‏اند : کلمه عباد الله ندایی است به فرعون و قومش ، و تقدیرش ان أدوا الی ما آمرکم به یا عباد الله می‏باشد ، یعنی ای بندگان خدا آنچه دستورتان می‏دهم عمل کنید .


لیکن این تفسیر خیلی مناسب نیست .


چون کلمات زیادی تقدیر گرفته شده که خلاف ظاهر است .


و ان لا تعلوا علی الله انی آتیکم بسلطان مبین یعنی با تکذیب رسالت من و اعراض از آنچه خدا دستورتان می‏دهد بر خدا تجبر و تکبر مکنید ، چون تکذیب یک رسول در رسالتش استعلاء و تجبر بر کسی است که آن رسول را فرستاده .


و دلیل بر اینکه مراد این است ، تعلیل نهی مذکور است با جمله انی آتیکم بسلطان مبین چون معنای این جمله این است که آیات و یا معجزاتی که من آورده‏ام دلالتش بر نبوت و رسالت من بارز و روشن است .


بعضی از مفسرین گفته‏اند : در این جمله فصاحت و شیرینی تعبیر به کار رفته ، چون از یک سو بین اداء رسالت و امانت جمع کرده ، و از سوی دیگر بین علو و سلطان .



ترجمة المیزان ج : 18ص :212


و انی عذت بربی و ربکم أن ترجمون یعنی من به خدای تعالی پناه می‏برم از اینکه مرا سنگسار کنید ، و نتیجه این پناهندگی من این است که شما قادر نیستید که سنگسارم کنید .


ظاهرا این جمله اشاره باشد به تامینی که پروردگارش به او داده بود ، چون قبل از آنکه موسی (علیه‏السلام‏) به سوی فرعونیان روانه شود ، به حکایت قرآن که فرموده قالا ربنا اننا نخاف ان یفرط علینا أو أن یطغی قال لا تخافا اننی معکما أسمع و أری خداوند او را مطمئن کرده بود ، چه در این آیه موسی و هارون عرضه داشتند : ما می‏ترسیم فرعون به ما تجاوز کند ، و یا طغیان بورزد ، خدای تعالی فرمود : نترسید که من با شما هستم ، و هر چه شما بشنوید و ببینید می‏شنوم و می‏بینم .


با بیانی که گذشت این معنا روشن شد که گفتار بعضی از مفسرین که گفته‏اند : پناه بردن موسی به خدا قبل از آن بوده که خدای تعالی با جمله فلا یصلون الیکما خبر از ناتوانی آنها به رجم موسی بدهد سخن درستی نیست .


و ان لم تؤمنوا لی فاعتزلون یعنی : و اگر ایمان نمی‏آورید پس از منکناره‏گیری کنید ، نه دوستی کنید ، و نه دشمنی ، نه به خیر متعرض من شوید ، و نه به شر .


بعضی از مفسرین گفته‏اند : مراد از فاعتزلون این است که از من دور شوید و با من رابطه نداشته باشید .


ولی این معنای بعیدی است .


فدعا ربه أن هؤلاء قوم مجرمون یعنی موسی پروردگار خود را خواند که : خدایا این قوم مردمی مجرمند .


و در این دعایش علت آن را مجرم بودن آنها معرفی می‏کند ، جرمی که بخاطر آن مستحق هلاکت بودند ، ولی در این جمله نیامده که از خدا چه خواسته است ، ولی از جمله بعدی که پاسخ خدای تعالی به موسی است ، فهمیده می‏شود که وی درخواست هلاکت ایشان را کرده .


فاسر بعبادی لیلا انکم متبعون کلمه اسر امر از مصدر اسراء است که به معنای سیر شبانه است ، در نتیجه


ترجمة المیزان ج : 18ص :213


کلمه لیلا تاکید و تصریح به معنای آن کلمه است .


و منظور از کلمه عبادی بنی اسرائیل است .


و معنای جمله انکم متبعون این است که : همین که بنی اسرائیل را شبانه حرکت دهی فرعونیان تعقیبتان خواهند کرد .


و این جمله در حقیقت جمله‏ای استینافی است ، که منظور از ذکر آن فقط پیشگویی حادثه‏ای است که به زودی بعد از اسراء واقع می‏شود .


و در این آیه با حذف کلماتی ایجاز به کار رفته و تقدیر کلام چنین است : أسر بعبادی لیلا انکم متبعون یتبعکم فرعون و جنوده - شبانه بندگان مرا در شب حرکت بده که شما تعقیب خواهید شد ، فرعون و لشکریانش شما را تعقیب خواهند کرد .


و اترک البحر رهوا انهم جند مغرقون راغب در مفردات گفته : کلمه رهوا به معنای ساکنا است .


و معنای جمله و اترک البحر رهوا این است که از دریا به آرامش بگذر .


بعضی گفته‏اند : کلمه رهو به معنای وسعت راه است .


و این معنا صحیح است .


و جمله انهم جند مغرقون تعلیل جمله و اترک البحر رهوا است .


و در این کلام حذف و ایجاز به کار رفته و تقدیر آن چنین است : فاسر بعبادی لیلا یتبعکم فرعون و جنوده حتی اذا بلغتم البحر فاضر به بعصاک لینفتح طریق لجوازکم فجاوزوه و اترکه ساکنا او مفتوحا علی حاله فیدخلونه طمعا فی ادراککم فهم جند مغرقون - ای موسی بندگان مرا شبانه حرکت بده تا فرعون و لشکریانش به تعقیب شما برخیزند ، شما به دریا می‏رسید ، با عصا به دریا بزن تا راهی برای عبورتان باز شود ، همین که از دریا گذشتی ، آب را همچنان ساکن و یا همچنان باز و به حال خود بگذار تا فرعونیان برسند ، و به امید رسیدن به بنی اسرائیل داخل دریا شده همگی غرق شوند .


کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین کذلک کلمه کم تکثیر را افاده می‏کند ، و به جمله چنین معنا می‏دهد : چه بسا از باغها و چشمه‏ها و زراعتها که به جا گذاشتند .


و جمله من جنات ... بیان چیزهایی است که به جای گذاشتند .


و منظور از مقام کریم قصرها و خانه‏های زیبای فرعونیان ، و منظور از نعمة - به فتح نون - تنعم است .


و این کلمه مانند کلمه ضربة که به معنای یکبار زدن است ، یکبار تنعم را می‏رساند ، ولی اگر به کسره نون خوانده شود ، نوعی از تنعم را افاده


ترجمة المیزان ج : 18ص :214


می‏کند ، مانند کلمه جلسة - به کسر جیم - که به معنای نوعی نشستن است .


مفسرین کلمه نعمة را در این آیه تفسیر کرده‏اند به آنچه که وسیله تنعم است و این تفسیر با کلمه ترک مناسب‏تر است .


و کلمه فاکهین از ماده فکاهة به معنای حدیث نفس گرفته شده ، و شاید مراد از آن در اینجا تمتع باشد ، همانطور که مردم از فاکهه ( انواع میوه‏ها ) تمتع می‏برند .


و کلمه کذلک به قول بعضی از مفسرین به معنای الامر کذلک - مطلب از این قرار است می‏باشد .


بعضی - دیگر گفته‏اند : معنایش این است که ما در باره هر که بخواهیم هلاکش کنیم این چنین عمل می‏کنیم .


و بعضی دیگر گفته‏اند : کلمه مذکور اشاره است به بیرون راندنی که از کلام سابق استفاده می‏شد ، و معنایش این است که ما این طور ایشان را از مصر بیرون راندیم .


ممکن هم هست کلمه کذلک حال باشد از مفعول کلمه ترکوا که حذف شده و معنایش این است که : بسیاری از چیزها را به حال خود ترک کردند و رفتند - و خدا داناتر است .


و اورثناها قوما اخرین ضمیر ها به مفعول ترکوا که گفتیم حذف شده و با جمله من جنات بیان شده برمی‏گردد ، و معنای جمله روشن است .


فما بکت علیهم السماءو الأرض و ما کانوا منظرین نه آسمان به حال آنان گریه کرد و نه زمین و نه خدا مهلتشان داد .


منظور از گریه کردن آسمان و زمین بر چیزی که فوت شده کنایه از این است که آسمان و زمین از فوت و نابودی آن تغییر حالت نمی‏دهند و متاثر نمی‏شوند .


و در آیه مورد بحث هم کنایه است از اینکه هلاکت قوم فرعون هیچ اهمیتی برای خدا نداشت ، چون در درگاه خدا خوار و بی مقدار بودند .


و به همین جهت هلاکتشان هیچ اثری در عالم نداشت .


و جمله و ما کانوا منظرین کنایه است از سرعت جریان قضای الهی و قهر ربوبی در باره آنان ، و اینکه هیچ مانعی جلو این جریان را نگرفت ، و هیچ چیزی چاره آن را نکرد و آن را بر طرف نساخت تا به وسیله یکی از این امور تاخیری در قضای الهی رخ دهد .



ترجمة المیزان ج : 18ص :215


و لقد نجینا بنی اسرائیل من العذاب المهین ما بنی اسرائیل را از عذاب خوار کننده نجات دادیم ، که عبارت است از اسارت در دست فرعونیان که فرزندانشان را سرمی‏بریدند ، و زنان و دختران را زنده می‏گذاشتند ، و نیز بلاهای دیگر .


من فرعون انه کان عالیا من المسرفین جمله من فرعون بدل است از جمله من العذاب حال یا به اینکه مضافی از آن حذف شده که تقدیرشمن عذاب فرعون بوده ، و یا اینکه چیزی حذف نشده و خود فرعون برای مبالغه عین عذاب قرار داده شده و معنای جمله انه کان عالیا من المسرفین این است که : فرعون مردی متکبر و از اهل اسراف و تجاوز از حد بود .


و لقد اخترناهم علی علم علی العالمین یعنی ما بنی اسرائیل را با علمی که به استحقاق آنان داشتیم ، برگزیدیم .


و این معنا از سیاق فهمیده می‏شود .


و مراد از عالمین تمامی امت‏های عالم است .


البته این در صورتی است که مراد از اختیار اختیار از بعضی جهات باشد ، مانند زیاد داشتن انبیاء ، چون آنها از سایر امت‏ها انبیاء بیشتری داشتند .


و نیز این امتیاز را داشتند که سالهایی طولانی در بیابان سرگردان شدند ، و در طول آن مدت ابر آسمان برایشان سایه می‏افکند ، و طعامشان من و میوه‏شان سلوی بود ، و امتیازاتی دیگر از این قبیل .


و اما اگر اختیار از تمامی جهات باشد در این صورت منظور از عالمین اهل زمانه خود آنها می‏باشد .


چون بطور مسلم بنی اسرائیل بر امت اسلام برتری ندارند ، برای اینکه امت اسلام به حکم آیه شریفه کنتم خیر امة اخرجت للناس و نیز آیه شریفه هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج بر تمامی امت‏های عالم برتری و فضیلت دارد .


و آتیناهم من الآیات ما فیه بلاء مبین .


کلمه بلاء به معنای آزمایش و امتحان است ، و معنای آیه این است که : ما از آیات و معجزات نمونه‏هایی به بنی اسرائیل دادیم که در آنها امتحانی روشن بود .


و خلاصه معجزاتی برای آنان آوردیم که نمونه‏اش در هیچ امتی نبود ، و به همین جهت امت بنی اسرائیل


ترجمة المیزان ج : 18ص :216


آزمایشی روشن شدند .


بعضی از مفسرین گفته‏اند : در این آیه اشاره‏ای است به این که غیر از آن معجزات امور دیگری هم بوده که در آزمودن بنی اسرائیل نظیر معجزه بوده است .


و در این که در ذیل این ماجرا چهار آیه را آورده که از جمله و لقد نجینا بنی اسرائیل شروع شده ، و به جمله بلاء مبین ختم می‏شود ، نوعی دلخوشی است که به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) می‏دهد ، و اشاره می‏کند به اینکه خدای تعالی به زودی او و مؤمنین به او را از فراعنه مکه نجات می‏دهد ، و بر کفار برمی‏گزیند ، و زمین را در اختیارشان قرار می‏دهد ، تا ببیند که چگونه عمل می‏کنند .


بحث روایتی


از جوامع الجامع نقل شده که در تفسیر آیه فارتقب یوم تاتی السماء بدخان مبین گفته است که در معنای دخان اختلاف شده ، بعضی گفته‏اند : دودی است قبل از قیام قیامت از آسمان می‏آید و داخل گوشهای کفار می‏شود ، به طوری که سر آنها مانند سر کباب شده می‏شود ، ولی مؤمنین از آن دود تنها دچار حالتی نظیر زکام می‏گردند ، و روی زمین با همه وسعتش مانند اطاقی در بسته می‏شود که در آن کاه دود کرده باشند ، و این وضع تا چهل روز ادامه می‏یابد - این معنا از علی و ابن عباس و حسن روایت شده .


مؤلف : این حدیث را الدر المنثور هم از همان نامبردگان نقل کرده .


و نیز از حذیفة بن یمان و ابی سعید خدری از رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) ، و نیز از ابن عمر بدون ذکر نام رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) آورده است .


و در تفسیر قمی در ذیل همین آیه گفته است : این در وقتی است که اهل رجعت از قبور درآیند ، در آن روز تمامی مردم در ظلمت فرو می‏روند ، و می‏گویند که این عذاب الیمی است ، پروردگارا این عذاب را از ما برطرف کن که ما دارای ایمانیم .


و در مجمع البیان آمده که زرارة بن اعین از امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت کرده که


ترجمة المیزان ج : 18ص :217


آن جناب فرمود : آسمان بر یحیی پسر زکریا و بر حسین بن علی (علیهماالسلام‏) چهل روز گریه کرد .


عرضه داشتم گریه آسمان چه بود ؟ فرمود آفتاب با سرخی طلوع می‏کرد ، و با سرخی هم غروب می‏نمود .


و در الدر المنثور است که ابن ابی حاتم از عبید المکتب از ابراهیم روایت کرده که گفت : از روزی که دنیا خلق شده آسمان نگریسته ، مگر به حال دو نفر .


شخصی از عبید پرسید آیا جز این است که آسمان و زمین به حال مؤمن می‏گریند ؟ گفت : این در همان محلی است که مؤمن در آنجاست ، و اعمالش از آنجا به آسمان بالا می‏رود ، و اما هیچ می‏دانی که معنای گریستن آسمان در این آیه چیست ؟ گفت : نه .


گفت آسمان سرخ می‏شود و گلگون می‏گردد ، و این دو نوبت شده ، یکی در آن وقتی که یحیی بن زکریا کشته شد ، و آسمان خون ببارید ، و یکی هم در وقتی که حسین بن علی (علیهماالسلام‏) کشته شد که در آن روز نیز آسمان سرخ شد .


و در فقیه به سند خود از امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت آورده که فرموده : وقتی مؤمن می‏میرد نقاط مختلف زمین که مؤمن در آن نقاط خدا را عبادت می‏کرده بر او می‏گریند .


و نیز از درهای آسمان آن دری که اعمالش از آن به سوی بالا صعود می‏کرده ، و نیز محل سجده‏اش بر او می‏گرید .


مؤلف : و در این معنا و در معنای دو روایت سابق روایات دیگری از طرق شیعه و طرق اهل سنت نقل شده .


و اگر در معنای گریه آسمان و زمین اساس را همین ظاهر روایات قرار دهیم دیگر احتیاجی نیست به اینکه گریه آن دو را حمل کنیم بر کنایه تخییلیه .


و در تفسیر قمی در ذیل جمله و قالوا معلم مجنون آمده که این سخن را وقتی گفتند که دیدند هنگام نزول وحی به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) حالت غشوه و بیهوشی به او دست می‏دهد ، لذا گفتند او مجنون ( جن زده ) است .



ترجمة المیزان ج : 18ص :218


إِنَّ هَؤُلاءِ لَیَقُولُونَ‏(34) إِنْ هِی إِلا مَوْتَتُنَا الأُولی وَ مَا نحْنُ بِمُنشرِینَ‏(35) فَأْتُوا بِئَابَائنَا إِن کُنتُمْ صدِقِینَ‏(36) أَ هُمْ خَیرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْأَهْلَکْنَهُمْإِنهُمْ کانُوا مجْرِمِینَ‏(37) وَ مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَیْنهُمَا لَعِبِینَ‏(38) مَا خَلَقْنَهُمَا إِلا بِالْحَقّ‏ِ وَ لَکِنَّ أَکثرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏(39) إِنَّ یَوْمَ الْفَصلِ مِیقَتُهُمْ أَجْمَعِینَ‏(40) یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلی عَن مَّوْلًی شیْئاً وَ لا هُمْ یُنصرُونَ‏(41) إِلا مَن رَّحِمَ اللَّهُإِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‏(42) إِنَّ شجَرَت الزَّقُّومِ‏(43) طعَامُ الأَثِیمِ‏(44) کالْمُهْلِ یَغْلی فی الْبُطونِ‏(45) کَغَلی الْحَمِیمِ‏(46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سوَاءِ الجَْحِیمِ‏(47) ثمَّ صبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ‏(48) ذُقْ إِنَّک أَنت الْعَزِیزُ الْکرِیمُ‏(49) إِنَّ هَذَا مَا کُنتُم بِهِ تَمْترُونَ‏(50) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فی مَقَامٍ أَمِینٍ‏(51) فی جَنَّتٍ وَ عُیُونٍ‏(52) یَلْبَسونَ مِن سندُسٍ وَ إِستَبرَقٍ مُّتَقَبِلِینَ‏(53) کذَلِک وَ زَوَّجْنَهُم بحُورٍ عِینٍ‏(54) یَدْعُونَ فِیهَا بِکلّ‏ِ فَکِهَةٍ ءَامِنِینَ‏(55) لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْت إِلا الْمَوْتَةَ الأُولیوَ وَقَاهُمْ عَذَاب الجَْحِیمِ‏(56) فَضلاً مِّن رَّبِّکذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏(57) فَإِنَّمَا یَسرْنَهُ بِلِسانِک لَعَلَّهُمْ یَتَذَکرُونَ‏(58) فَارْتَقِب إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ‏(59)


ترجمه آیات


این مشرکین خواهند گفت ( 34) .



ترجمة المیزان ج : 18ص :219


مرگی بجز همین مرگ اول نداریم و ما مبعوث شدنی نیستیم ( 35) .


اگر هستیم و شما راست می‏گویید پدران گذشته ما را زنده کنید ( 36) .


آیا آنها بهتر بودند یا قوم تبع پادشاه یمن و کسانی که قبل از آنان بودند .


ما همه را هلاک کردیم چون مردمی مجرم بودند ( 37) .


آری ما آسمانها و زمین و ما بین آن دو را به بازی نیافریدیم ( 38) .


نیافریدیمشان مگر به حق و لیکن بیشتر مردم نمی‏دانند ( 39) .


به یقین که روز فصل میعاد همه آنان است ( 40) .


روزی که هیچ دوستی هیچ باری از دوست خود نمی‏کشد و به هیچ وجه یاری نمی‏شوند ( 41) .


مگر کسی که خدایش رحم کند که او عزیز و رحیم است ( 42) .


به یقین درخت زقوم ( 43) .


طعام گنه دوستان است ( 44) .


مانند سرب آب شده که در شکم غلیان کند ( 45) .


آنهم غلیانی چون آبجوش ( 46) .


بگیرید او را و وسط دوزخ بکشید ( 47) .


و سپس از عذاب جوشان بر سرش بریزید ( 48) .


(و به وی بگویید ) بچش که تو همان نازپرورده گردن‏کشی هستی ( 49) .


براستی این همان است که عمری در باره آن در شک بودید ( 50) .


براستی مردم با تقوی در مقامی امین هستند ( 51) .


در بهشت‏ها و چشمه‏سارها ( 52) .


جامه‏های نازک و کلفت از ابریشم به تن کرده روبروی هم می‏نشینند ( 53) .


آری این چنین - و علاوه بر این از حور عین به ازدواجشان درمی‏آوریم ( 54) .


هر میوه‏ای که بخواهند با کمال امنیت طلب می‏کنند ( 55 ) .


در بهشت ، دیگر طعم مرگ را نمی‏چشند مرگشان همان مرگ اول بود و خدا از عذاب دوزخ حفظشان می‏کند ( 56) .


این فضلی است از ناحیه پروردگارت و رستگاری عظیم هم همین است ( 57) .


ما درک آن را به زبان تو ساده کردیم تا شاید متذکر شوند ( 58) .


پس منتظرش باش که ایشان نیز منتظرند ( 59) .



ترجمة المیزان ج : 18ص :220


بیان آیات


بعد از آنکه کفار را به عذاب دنیوی و سپس به عذاب اخروی انذار و تهدید کرد و در عذاب دنیوی به ماجرای قوم فرعون تمثل جست که موسی از طرف پروردگارش به رسالت به سویشان گسیلشد ، و مردم او را تکذیب کردند ، و در نتیجه غرق گشته و منقرض شدند ، اینک در این آیات به عذاب اخروی آنان پرداخته ، و انکار معاد را از ایشان حکایت می‏کند که معتقد بودند به اینکه بعد از مرگ اولی دیگر حیاتی نیست ، و آنگاه بر اثبات معاد احتجاج می‏کند و برهان اقامه می‏نماید ، و سپس به پاره‏ای از عذابهای آخرت که به زودی مجرمین بدان مبتلا می‏شوند و نیز به پاره‏ای از نعمت‏های دائمی که متقین به آن می‏رسند اشاره می‏کند ، و در اینجاست که سوره با تذکر همان مطلبی که با آن آغاز شده بود یعنی نزول کتاب به منظور تذکر خلق و دستور به انتظار کشیدن رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) خاتمه می‏یابد .


ان هؤلاء لیقولون ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین در این آیه به آغاز کلام که می‏فرمود : بل هم فی شک یلعبون بازگشت شده .


و اشاره هؤلاء اشاره به قریش و سایر اعراب وثنی مسلک و منکرین معاد است .


و این که گفتند : ان هی الا موتتنا الاولی منظورشان از آن این است که بعد از مرگ زندگی دیگری نیست ، و معلوم است که لازمه نبودن زندگی بعد از مردن نبودن معاد است ، به دلیل اینکه بعد از آنکه گفتند چیزی ماورای مرگ اولمان نیست اضافه کردند و ما نحن بمنشرین یعنی ما مبعوث نخواهیم گردید ، همچنان که در کشاف گفته : وقتی گفته می‏شود أنشر الله الموتی و نشرهم معنایش این است که خداوند مردگان را مبعوث کرد .


پس اینکه گفتند : ان هی الا موتتنا الاولی ضمیر هی در آن ضمیر عاقبت و نهایت است ، و معنایش این است که عاقبت امر ما و نهایت وجود و حیات ما نیست مگر همان مرگ اولمان که با آن مرگ نابود می‏شویم ، و دیگر بعد از آن ابدا حیاتی نخواهیم داشت .


و در اینکه چرا در آیه شریفه موت را مقید به کلمه اولی کرده ، بعضی از


ترجمة المیزان ج : 18ص :221


مفسرین چنین توجیه کرده‏اند که قید مزبور احترازی نیست ، یعنی نمی‏خواهد در مقابل موتهای دیگر موت اول را اثبات ، و بقیه را نفی کند ، چون هیچ ملازمه‏ای بین موت اول و موت دیگر یا بین موت اول و موت دوم نیست ، چون ممکن است موت اول باشد ، و این موت ، دومی نداشته باشد و در مقابلش موت دیگری نباشد .


در این بین وجه دیگری هست که آن را زمخشری در کشاف آورده ، می‏گوید : حال اگر بگویی نزاع بین دین توحید و کیش وثنیت بر سر حیات دوم یعنی حیات بعد از مرگ بود ، نه در باره مرگ دوم ، تا آنها بگویند غیر از مرگ اول دیگر چیزی نیست ، با اینکه باید گفته باشند غیر از حیات اول حیاتی دیگر نیست ، و ما بعد از حیات اول دیگر مبعوث نمی‏شویم ، همچنان که در جای دیگر قرآن مرام آنها را همینطور حکایت کرده و فرموده : ان هی الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین .


و خلاصه اشکال این شد که معنای موتتنا الاولی چیست ، مگر بحث در این بود که ما مرگ دیگری هم داریم ، تا بگویند : نه همان مرگ اولی است و لا غیر ؟ در پاسخ می‏گویم : - و الله الموفق للصواب - معنایش این است که همانطور که قبلا مرگی داشتید و به دنبال آن حیاتی باز هم مرگی در پی دارید و به دنبالش حیاتی ، همچنان که در آیه و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم به این معنا است مشرکین هم که منکر معادند گفته‏اند : نه غیر از مرگ اولی چیزی نیست .


و منظورشان این است که مرگی که دنبالش حیاتی باشد غیر از همان مرگ اولی که به دنبالش زندگی دنیا قرار دارد نیست ، دیگر چنین مرگی در پی نداریم ، مرگی که در پی داریم مرگی است که دنبالش حیات نیست ، در نتیجه این آیه همان مطلبی را بیان می‏کند که آیه : ان هی الا حیاتنا الدنیا آن را بیان می‏کرد .


این بود گفتار زمخشری در کشاف .


ممکن هم هست ما آیه را به وجه سومی توجیه کنیم ، و بگوییم : این گفتار مشرکین بعد از شنیدن آیه قالوا ربنا امتنا اثنتین و أحییتنا اثنتین ... بوده که در تفسیر آن گفتیم که منظور از اماته اول ، مرگ بعد از زندگی دنیا است ، و مراد از اماته دوم مرگ بعد از زندگی برزخ است ، و


ترجمة المیزان ج : 18ص :222


مشرکین با این کلام خود : ان هی الا موتتنا الاولی مرگ دوم را که مستلزم زندگی بعد از مرگ و در برزخ است نفی کردند ، چون مرگ آدمی را انعدام و بطلان ذات او می‏پنداشتند .


و ممکن است آن را به وجه چهارمی توجیه کرد ، و گفت : قید اولی به حکایت بر می‏گردد ، نه به مطلب حکایت شده ، و تنها سخن کفار این بوده باشد که : ان هی الا موتتنا .


و بنا بر این معنای کلام این می‏شود : مشرکین حیات بعد از موت را انکار و نفی می‏کنند : و می‏گویند : ان هی الا موتتنا و منظورشان از کلمه موتتنا همین مردن اولی از آن دو مرگی است که ما در آیه قالوا ربنا امتنا اثنتین ... ذکر کردیم .


و این وجوه چهارگانه از نظر نزدیکی و دوری از ذهن مختلفند ، از همه آنها نزدیک‏تر وجه سوم ، و سپس چهارم و آنگاه اول است .


فاتوا بابائنا ان کنتم صادقین این جمله تتمه کلام مشرکین منکر معاد است ، و خطابشان در آن به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و مؤمنین است که مساله معاد و احیاء مردگان را به رخ آنان می‏کشیدند .


و مشرکین در این جمله از گفتار خود ، آن را رد نموده ، گفته‏اند که اگر راست می‏گوید پدران ما را بیاورید یعنی پدران گذشته ما را با دعای خود و یا با هر وسیله که در دست دارید زنده کنید تا بدانیم که در ادعای خود که اموات به زودی زنده می‏شوند و مرگ عبارت از انعدام نیست راست می‏گویید .


أ هم خیر أم قوم تبع و الذین من قبلهم اهلکناهم انهم کانوا مجرمین این آیه شریفه تهدیدی است به کفار مشرک که خدا هلاکشان خواهد کرد ، همانطور که قوم تبع و اقوام قبل از ایشان را هلاک کرد .


تبع که در این آیه شریفه نامش آمده ، یکی از پادشاهان حمیر است که در یمن حکومت می‏کردند ، و به طوری که نقل کرده‏اند نامش اسعد ابو کرب و به قول بعضی دیگر سعد ابو کرب بوده ، و به زودی پاره‏ای از داستانش در بحث روایتی خواهد آمد .


و در آیه شریفه نوعی اشاره هست به اینکه خود تبع هلاک نگشته است .


و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما لاعبین ما خلقناهما الا بالحق و لکن اکثرهم لا یعلمون ضمیر تثنیه در کلمه بینهما به جنس سماوات و ارض برمی‏گردد ، نه به الفاظ آنها،


ترجمة المیزان ج : 18ص :223


چون اگر به الفاظ آنها که جمع است برمی‏گشت ، باید ضمیر را هم جمع می‏آورد ، و می‏فرمود : بینها .


و حرف باء در کلمه بالحق باء ملابست است ، و جمله را چنین معنا می‏دهد : ما آسمانها و زمین و بین آن دو را نیافریدیم ، مگر در حالی که متلبس به حق بودند.


بعضی از مفسرین احتمال داده‏اند که باء برای سببیت باشد ، و معنا چنین باشد : ما آنها را به هیچ وسیله و سببی از اسباب نیافریدیم ، مگر به سبب حق که همان ایمان و اطاعت و بعث و جزاء است .


ولی دوری این احتمال از ذهن برای خواننده عزیزپوشیده نیست .


و مضمون این دو آیه شریفه یک حجت برهانی است بر ثبوت معاد ، به این بیان که اگر فرض کنیم ماورای این عالم عالم دیگری ثابت و دائم نباشد ، بلکه خدای تعالی لایزال موجوداتی خلق کند ، و در آخر معدوم نموده ، باز دست به خلقت موجوداتی دیگر بزند ، باز همانها را معدوم کند این را زنده کند ، و سپس بمیراند ، و یکی دیگر را زنده کند ، و همینطور الی ألابد این عمل را تکرار نماید ، در کارش بازی‏گر و کارش عبث و بیهوده خواهد بود ، و بازی عبث بر خدا محال است ، پس عمل او هر چه باشد حق است ، و غرض صحیحی به دنبال دارد .


در مورد بحث هم ناگزیریم قبول کنیم که در ماورای این عالم عالم دیگری هست ، عالمی باقی و دائمی که تمامی موجودات بدانجا منتقل می‏شوند ، و آنچه که در این دنیای فانی و ناپایدار هست مقدمه است برای انتقال به آن عالم و آن عالم عبارت است از همان زندگی آخرت .


و ما در باره این برهان در تفسیر آیه 16 از سوره انبیاء و آیه 27 از سوره ص بحث مفصل کرده‏ایم ، بدانجا مراجعه شود .


و جمله و لکن اکثرهم لا یعلمون توبیخ کفار است به نادانی .


ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین این آیه شریفه خصوصیات و صفات آن روز را که برهان قبلی اثباتش می‏کرد بیان می‏کند ، و می‏فرماید در روز قیامت تمامی مردم از اولین و آخرین برای رب العالمین بپا می‏خیزند .


و اگر آن را یوم الفصل خوانده ، بدین جهت است که خدای تعالی در آن روز بین


ترجمة المیزان ج : 18ص :224


حق و باطل جدایی می‏افکند ، و محق را از مبطل ، و متقی را از مجرم جدا می‏کند .


ممکن هم هست از این جهت باشد که آن روز روز قضاء فصل الهی است .


میقاتهم اجمعین - یعنی روز فصل روز میقات همه آنان است .


ممکن هم هست منظور از همه ، تمامی مردم نباشد ، بلکه تمامی نامبردگان در سابق ، یعنی قوم تبع و قوم فرعون و قریش و دیگران باشد .


یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون این آیه شریفه یوم الفصل را بیان می‏کند .


و کلمه مولی به معنای کسی است که حق دارد در امور دیگری تصرف کند ، و هم به آن کسی که وی نسبت به او ولایت دارد اطلاق می‏شود ، و کلمه مولی ی اولی در آیه شریفه به معنای اول و دومی به معنای دوم است .


و آیه شریفه نخست این معنا را نفی می‏کند که در آن روز کسی به درد کس دیگر بخورد .


و در ثانی خبر می‏دهد از اینکه در آن روز کفار یاری نخواهند شد .


و فرق بین این دو معنا این است که به درد خوردن و اغناء ( بی نیاز کردن ) در اموری است که بی‏نیاز کننده خودش به تنهایی و مستقلا آن امر را عهده‏دار شود ، و برای دیگری و عوض او انجامش دهد ، و دیگری هیچ دخالتی در آن کار نداشته باشد ، ولی نصرت در جائی استعمال می‏شود که هم ناصر دخالت داشته باشد و هم منصور ، چیزی که هست دخالت منصور به تنهایی برای انجام آن کار کافی نباشد ، و با نصرت ناصر تکمیل گردد .


وجه اینکه هم اغناء را نفی می‏کند و هم نصرت را ، این است که اینگونه کمک‏ها همه در دنیا مؤثر واقع می‏شوند ، و اسباب پیشرفت کار به شمار می‏آید ، و روز قیامت روزی است که تمامی سبب‏های دنیوی از کار می‏افتد ، همچنان که قرآن کریم در جای دیگر فرموده : و تقطعت بهم الاسباب و نیز فرموده : فزیلنا بینهم .


الا من رحم الله انه هو العزیز الرحیم این استثناء از ضمیر جمع در لا ینصرون است ، یعنی از بین همه مردم که گفتیم یاری نمی‏شوند ، تنها کسانی استثناء شده‏اند که مورد ترحم خدا واقع شده باشند .


پس می‏توان گفت : این آیه شریفه یکی از ادله شفاعت در قیامت است که تفصیل کیفیت دلالتش در


ترجمة المیزان ج : 18ص : 225


بحث شفاعت در جلد اول این کتاب گذشت .


البته این در صورتی است کهضمیر در لا ینصرون به عموم مردم برگردد ، همچنان که ظاهرش هم همین است ، و اما اگر تنها به کفار برگردد - آن چنان که بعضی احتمالش را داده‏اند - آن وقت استثناء مذکور منقطع و بدون مستثنا منه خواهد بود ، و معنایش این می‏شود که : کفار یاری نمی‏شوند ، و لیکن کسی که مورد رحمت خدای تعالی قرار گیرد که همان متقیانند ، یاری می‏شوند ، چون آنان بی‏نیازند از مولائی که به دردشان بخورد ، و از ناصری که یاریشان دهد .


و اما این احتمال که بعضی داده‏اند که استثناء متصل است و مستثنا منه لفظ مولی باشد ، فسادش از بیان گذشته ما روشن گردید ، برای اینکه در معنای کلمه اغناء گفتیم که در مواردی تحقق می‏یابد که دست خود انسان از تمامی سببهای نجات قطع شده باشد ، و آن وقت دیگری آدمی را نجات دهد .


در این حال است که می‏گوییم : فلانی بی‏نیاز از ما شد ، و کسی که مولائی ندارد که بی‏نیاز از او باشد دیگر استثناء پذیر نیست ، و کسی که به حکم و لا هم ینصرون ناصری ندارد نیز استثناء پذیر نیست ، چون گفتیم که نصرت عبارت است از ضمیمه شدن عاملی از خارج به عاملی از ناحیه خود انسان ، تا کاری از پیش برده شود .


و در آیه مورد بحث کسی ممکن است یاری شود و شفیع آدمی گردد که از ناحیه خود آدمی هم عامل نجاتی - که عبارت است از دین پسندیده - وجود داشته باشد که بیان مفصلش در بحث شفاعت گذشت .


بله این احتمال را می‏توان با مضمون روایت شحام که به زودی خواهد آمد توجیه نمود .


انه هو العزیز الرحیم - یعنی او غالبی است که هرگز مغلوب چیزی نمی‏شود ، و چیزی نیست که بر او غالب آید تا بتواند از عذاب هر کس که بخواهد عذاب کند جلوگیرش شود ، و یا از افاضه خیر بر کسی که بخواهد بر او ترحم کند و به او خیر برساند ، مانع آید.


این نکته هم از نظر خواننده پوشیده نیست که بین این دو اسم از اسماء خدای تعالی تناسبی با مضامین آیات وجود دارد که شاید در نامهای دیگر ، آن تناسب نباشد .


ان شجرة الزقوم طعام الاثیم در سابق در تفسیر سوره صافات در معنای شجره زقوم سخن رفت .


و اما کلمه أثیم به معنای کسی است که در اثر تکرار یک گناه و یا گناهان بسیار روحیه‏ای عصیانگر


ترجمة المیزان ج : 18ص :226


و گناه دوست پیدا کرده باشد ، و این آیه تا هشت آیه بعدش حال اهل آتش را بیان می‏کند .


کالمهل یغلی فی البطون کغلی الحمیم کلمه مهل به معنای مذاب مس ، قلع و دیگر فلزات می‏باشد .


و کلمه غلی و کلمه غلیان هر دو به معنای جوشیدن است .


و کلمه حمیم به معنای آب بسیار داغ است و کلمه کالمهل خبر دوم برای ان است ، همچنان که جمله طعام الاثیم خبر اول آن است .


و جمله یغلی فی البطون کغلی الحمیم خبر سوم آن است ، و معنای آیه روشن می‏باشد ، ( می‏فرماید : شجره زقوم سه خصیصه دارد ، اول اینکه طعام گناه دوستان است ، و دوم اینکه چون سرب و یا مس مذاب است ، و سوم اینکه در درون شکمها چون آب جوش غلیان می‏کند) .


خذوه فاعتلوه الی سواء الجحیم کلمه اعتلوا جمع امر حاضر از مصدر عتل است ، که به معنای کشیدن به عنف و به زور است ، و سواء الجحیم به معنای وسط دوزخ است .


و خطاب بگیرید او را به ملائکه‏ای است که موکل بر آتشند .


و معنای آیه این است که : ما به ملائکه می‏گوییم این گنه‏پیشه را بگیرید ، و به عنف به سوی وسط دوزخ بکشید ، تا آتش از همه جهات بر او احاطه یابد .


همچنان که در جای دیگر فرموده : و ان جهنم لمحیطة بالکافرین .


ثم صبوا فوق رأسه من عذاب الحمیم گویا مراد از عذاب وسیله عذاب است ، و اضافه عذاب به کلمه حمیم اضافه بیانیه است ، و معنای آیه این است که : سپس از بالای سرش آن مایع مذاب و جوشانی که وسیله عذاب او است بر سرش بریزید .


ذق انک انت العزیز الکریم این جمله خطابی است به گناه‏پیشه‏ای که در حال چشیدن عذاب‏های پی در پی است .


و اگر او را عزیز و کریم خواند ، با اینکه در نهایت ذلت و پستی و ملامت است در حقیقت نوعی استهزاء به او است تا عذابش شدیدتر گردد .


چون اینگونه افراد در دنیا برای خود عزت و کرامتی قائل هستند و به هیچ وجه حاضر نیستند از آن عزت و کرامت موهوم دست بردارند ، همچنان که از آیه و ما اظن الساعة قائمة و لئن رجعت الی ربی ان لی عنده للحسنی که حکایت گفتار همین گونه مردم است ، این


ترجمة المیزان ج : 18ص :227


پندار به خوبی به چشم می‏خورد .


ان هذا ما کنتم به تمترون کلمه تمترون جمع مضارع حاضر از مصدر امتراء است که به معنای شک و تردید است ، و این آیه شریفه هم تتمه گفتار ملائکه به گناه‏پیشگان است ، که در آن ، عذاب آنها را تاکید و خطاکاری و لغزش آنها در دنیا را اعلام می‏دارد ، چون در دنیا در چیزی شک و تردید کردند که امروز آن را با تمام وجود خود لمس می‏کنند ، و به همین جهت از تحمل عذاب تعبیر کرد به چشیدن ، چون وقتی بخواهند بگویند درک من نسبت به آن درد و یا آن لذت درکی تام و تمام بود ، می‏گویند من آن درد را چشیدم ، یا من آن لذت را چشیدم .


ممکن هم هست آیه شریفه استیناف و کلامی نو از خدای تعالی باشد ، که بعد از ذکر حال کفار در قیامت ایشان را با آن مخاطب می‏سازد .


و چه بسا جمله کنتم به تمترون مؤید این احتمال باشد ، برای اینکه خطاب‏های سابق همه به صورت مفرد بود و در خصوص این آیه خطاب به صیغه جمع است .


ان المتقین فی مقام امین کلمه مقام به معنای محل قیام ، یعنی محل ثبوت و پابرجایی هر چیز است ، و به همین جهت محل اقامت را نیز مقام گفته‏اند .


و کلمه أمین صفتی است از أمن یعنی نرسیدن مکروه .


و معنای جمله این است که : پرهیزکاران - در روز قیامت - در محلی امن از هر مکروه و از مطلق ناملایمات ثابت و مستقر می‏باشند .


با این بیان روشن می‏شود که نسبت دادن أمن به مقام و گفتن مقام امین از باب مجاز در نسبت است ، چون گفتیم امین صفت صاحب مقام است و در ظاهر به خود مقام نسبت داده شده است .


فی جنات و عیون این جمله بیانی است برای جمله فی مقام امین .


و اگر عیون - چشمه‏ها را هم منزلگاهی برای اهل بهشت معرفی نموده ، به اعتبار این است که اهل بهشت در مجاورت چشمه‏ها قرار دارند ، و نیز بدین جهت است که چشمه‏ها هم در همان بهشت‏ها واقعند ، و اگر جنات را جمع آورده ، با اینکه ظرف و محل زندگی هر کس یک جنت است ، به این اعتبار است که بهشت‏ها دارای انواعی هستند .


و یا برای این بوده که برای هر فرد از متقین به تنهایی یک بهشت و یا چند بهشت است .



ترجمة المیزان ج : 18ص :228


یلبسون من سندس و استبرق متقابلین کلمه سندس به معنای پارچه نازکی است که از ابریشم بافته شده باشد ، و کلمه استبرق پارچه ضخیم ابریشمی است ، و هر دو کلمه در اصل فارسی بوده ، و به زبان عرب داخل شده است .


متقابلین - یعنی روبروی همند تا با هم انس داشته باشند ، چون نزد اهل بهشت هیچ ناملایمی نیست ، زیرا فرمود : در مقامی امین قرار دارند .


کذلک و زوجناهم بحور عین یعنی به همین منوال است که وصف کردیم ، و مراد از تزویج اهل بهشت با حوریان این است که قرین حوریان هستند ، چون این تزویج به معنای ازدواج اصطلاحی نیست ، بلکه از زوج به معنای قرین است ، که معنای اصلی لغوی آن است .


و کلمه حور جمع حوراء است ، که به معنای زنی است که سفیدی چشمش بسیار سفید ، و سیاهی آن نیز بسیار سیاه باشد ، و یا به معنای زنی است که دارای چشمانی سیاه چون چشم آهو باشد .


و کلمه عین جمع کلمه عیناء یعنی درشت چشم است و از ظاهر کلام خدای تعالی برمی‏آید ، که حور العین غیر زنان دنیایند ، که آنان نیز داخل بهشت می‏شوند .


یدعون فیها بکل فاکهة آمنین یعنی تمام اقسام میوه‏ها را می‏طلبند ، و می‏خورند ، در حالی که از ضرر آنها ایمنند .


لا یذوقون فیها الموت الا الموتة الاولی و وقیهم عذاب الجحیم یعنی غیر از مرگ اول دیگر مرگی نمی‏چشند ، و در بهشت خلد به حیاتی ابدی که دیگر دستخوش مرگ نمی‏شود زنده‏اند .


بعضی از مفسرین در این آیه اشکال کرده‏اند ، به اینکه استثناء مرگ اول از جمله در بهشت مرگی نمی‏چشند مگر مرگ اول را ، چنین می‏رساند که در بهشت یک مرگ می‏چشند ، در حالی که قطعا خلاف این معنا منظور است .


و به بیانی روشن‏تر اینکه : منظور از مرگ اول مسلما مرگ در دنیا است که نسبت به اهل بهشت پیشامد گذشته‏ای است ، و محال است که انسان در آینده‏اش یعنی در بهشت متصف و متلبس به چیزی باشد که در گذشته واقع شده ، و گذشته است ، و با این حال چه معنا دارد که در آیه بفرماید : در آینده یعنی در بهشت نمی‏چشند مگر مرگ در گذشته را ؟ .


البته در اینجا اشکال دیگری نیز هست که مفسرین متعرض آن نشده‏اند ، و آن این


ترجمة المیزان ج : 18ص :229


است که در سابق در تفسیر آیه : ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین گفتیم که بین زندگی دنیا و قیامت ، دو بار مرگ اتفاق می‏افتد ، یکی مرگ در دنیا برای انتقال از دنیا به برزخ و یکی هم مرگ در برزخ برای انتقال از آن به زندگی آخرت .


و ظاهرا مراد از مرگ اول در آیه مورد بحث ، مرگ دنیا است که آدمی را به برزخ منتقل می‏کند ، حال اشکال این است که بر فرض که استثناء موتة الاولی را به وجهی اصلاح کردیم ، مرگ دومی چرا استثناء نشده ؟ و چه فرقی است بین آن دو که بفرماید داخل بهشت نمی‏شوند ، مگر بعد از چشیدن مرگ اول ، و حال آنکه باید بفرماید مگربعد از چشیدن دو مرگ .


بعضی از مفسرین از اشکال اول پاسخ داده‏اند به اینکه استثناء الا الموتة الاولی استثناء منقطع ، و بی ربط به ما قبل است ، و معنای لکن را می‏دهد ، و معنای آیه چنین است که : در بهشت مرگی نمی‏چشند ، لیکن مرگ همان بود که در دنیا چشیدند و از دنیا به عالم برزخ منتقل شدند پس عموم جمله در بهشت مرگی نمی‏چشند به حال خود باقی است .


و به فرضی هم که استثناء منقطع نباشد می‏توان کلمه الا را به معنای سوای و جمله : الا الموتة الاولی را بدل از کلمه الموت دانست ، آن وقت اصلا استثنایی در بین نمی‏آید ، و معنای آیه این می‏شود : در بهشت سوای مرگ اول چیزی از مرگ نمی‏چشند ، و اما مرگ اول را چشیدند ، و دیگر محال است همان را بچشند .


بعضی دیگر جوابهای دیگری داده‏اند که قابل اعتناء نیست .


و خواننده گرامی خود توجه دارد که این دو پاسخی هم که نقل کردیم این اشکال را که چرا کلمه اولی را به میان آورد جواب نمی‏دهد ، و ما در تفسیر آیه شریفه ان هی الا موتتنا الاولی وجوهی در پاسخ این سؤال آوردیم .


و اما از اشکال دوم ممکن است همان جواب دوم از اشکال قبلی را داد ، و گفت که کلمه الا به معنای سوای است ، چون گفتیم آدمی دارایدو مرگ است ، یکی مرگ اول که آدمی را از دنیا به برزخ نقل می‏دهد ، و دوم مرگی که آدمی را از برزخ به آخرت می‏برد .


و وقتی کلمه الا به معنای سوای باشد ، و مجموعا جمله الا الموتة الاولی بدل از کلمه الموت باشد ، آیه شریفه در این سیاق و این مقام خواهد بود که غیر از مرگ اول را - یعنی مرگ دوم را که همان مرگ برزخی است - نفی کند ، و بفرماید در بهشت آخرت اصلا


ترجمة المیزان ج : 18ص :230


مرگی نیست ، نه مرگ اول و دنیای ، برای اینکه آن را چشیدند ، و نه غیر آن که مرگ برزخ باشد .


با این بیان علت تقیید موت به اولی روشن می‏شود .


و وقیهم عذاب الجحیم - کلمه وقیهم مفرد ماضی از مصدر وقایت است ، که به معنای حفظ هر چیز است از اینکه چیز دیگری آن را اذیت کند و به آن ضرر بزند .


پس معنای جمله این است که : خداوند ایشان را از عذاب دوزخ حفظ می‏کند .


در این آیه شریفه بعد از آنکه مردن را از بهشتیان نفی کرد ، و به عبارتی دیگر فرمود که بهشتیان به وسیله مرگ از آن عالم به عالمی دیگر منتقل نمی‏شوند اینک در آخر آیه می‏فرماید : از حالت تنعم و سعادت در بهشت ، به حالت شقاوت و عذاب در جهنم نیز منتقل نمی‏گردند تا هر دو قسم انتقال را تکمیل کرده باشد ، هم انتقال مکانی را و هم انتقال حالی را .


فضلا من ربک ذلک هو الفوز العظیم این جمله ، جمله‏ای است حالیه از کرامت و نعمتی که قبلا ذکر شده بود .


ممکن هم هست مفعول مطلق و یا مفعول له باشد .


در هر صورت چه حال باشد و چه مفعول مطلق ، و چه مفعول له این معنا را افاده می‏کند که آن کرامت و نعمت که گفته شد فضلی است از ناحیه خدا ، نه اینکه بندگان خدا از او چنین چیزی را طلب‏کار باشند ، و آنچنان مستحق آن باشند که خدا بر خود لازم و واجب بداند که آن بهشت را به عنوان پاداش به ایشان بدهد ، برای اینکه خدامالک است ، مالکی غیر مملوک ، و هیچ چیزی و هیچ موجودی مالک حقی که آن را از خدا طلب کند نیست تا خدا را محکوم به دادن آن حق کند ، بلکه داستان نعمت بهشت تنها وعده‏ای است که خدا به بندگان صالحش داده ، و این خود او است که فرموده خدا خلف وعده نمی‏کند .


و ما در بحث‏های گذشته بحث مفصل این معنا را گذراندیم .


کلمه فوز به معنای ظفر یافتن به مقصود است ، و اگر بهشت را پیروزی و فوزی عظیم خوانده ، بدین جهت است که آخرین سعادتی است که آدمی بدان نائل می‏شود .


فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون مضمون این آیه به خاطر حرف فاء که در اول آن درآمده ، نتیجه و فرع همه مطالب گذشته - از اول سوره تا اینجا - می‏باشد ، و در حقیقت این مضمون خلاصه و نتیجه‏گیری از همه آن مطالب است .


کلمه یسرنا صیغه متکلم مع الغیر ، از فعل ماضی از مصدر تیسیر است ، و تیسیر که مصدر باب تفعیل است به معنای آسان کردن است ، و ضمیر در یسرناه به کتاب برمی‏گردد .


و خطاب در بلسانک به رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) است ، که لسانش عربی است .



ترجمة المیزان ج : 18ص :231


می‏فرماید : ما فهم قرآن را با زبان و بیان خود تو که زبانی عربی است آسان کردیم تا شاید ایشان - یعنی قوم تو - متذکر شوند .


در نتیجه آیه مورد بحث قریب المعنی با آیه انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون می‏باشد .


ولی بعضی از مفسرین گفته‏اند : مراد از تیسیر کتاب به لسان رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) ، این است که با اینکه آن جناب امی و درس ناخوانده بود ، قرآن را بر زبانش جاری ساخت تا آیت و معجزه‏ای بر صدق نبوتش باشد .


ولی این معنا از سیاق قبلی که گفتیم خلاصه مطالب سوره است بعید است .


فارتقب انهم مرتقبون گویا این جمله نیز - بخاطر حرف فایی که با آن ابتداء شده - متفرع بر همان چیزی است که آیه قبلی متفرع بر آن بود .


و حاصل معنا چنین است : ما قرآن را به وسیله عربیت آسان کردیم به این امید که مردم متذکر شوند ، ولی متذکر نشدند ، بلکه همچنان در شک خود سرگرم بازی هستند ، و منتظر عذابی هستند که برای تکذیب کنندگان مفری از آن نیست ، پس منتظر آن عذاب باش ، همچنان که خود آنان منتظرش هستند .


و اینکه آنان را منتظر خوانده ، از باب استهزاء به ایشان است .


یکی از حرف‏های بی ربطی که در تفسیر این آیه گفته‏اند این است که : این آیه نسخ شده ، چون دستور متبارکه با کفار را می‏دهد ، و آیه جهاد آن را نسخ کرده است .


بحث روایتی


در مجمع البیان در ذیل آیه ا هم خیر ام قوم تبع می‏گوید : سهل بن ساعد از رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) روایت کرده که فرموده : تبع را ناسزا مگویید ، چون او اسلام آورده بود .


مؤلف : این معنا در الدر المنثور هم از ابن عباس ، و نیز از ابن عساکر ، از عطاء بن ابی رباح ، از رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) روایت شده .



ترجمة المیزان ج : 18ص :232


و نیز در همان کتاب آمده که : ولید بن صبیح از امام صادق (علیه‏السلام‏) روایت کرده که فرمود : تبع به اوس و خزرج گفت شما دراین سرزمین منزل کنید تا شاید ظهور این پیامبر را درک کنید ، من نیز اگر درک کنم به خدمتش درمی‏آیم و با او خروج می‏کنم .


و در الدر المنثور است که ابو نعیم - در کتاب دلائل - از عبد الله بن سلام روایت کرده که گفت : تبع از دنیا نرفت تا آنکه نبوت رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) را تصدیق کرد ، چون یهودیان ( که از شام به مدینه آمده بودند ، و بدانجا مهاجرت کرده بودند ، تا ظهور آن جناب را درک کنند ) جریان نبوت آن جناب را به وی گفته بودند .


مؤلف : اخبار در داستان تبع بسیار زیاد است ، و در بعضی از آنها آمده : او اولین کسی بود که برای کعبه پوششی درست کرد .


و در کافی به سند خود از زید شحام روایت کرده که گفت : امام صادق (علیه‏السلام‏) در شب جمعه‏ای که در خدمتش به راهی می‏رفتیم به من فرمود : امشب شب جمعه است ، قرآنی بخوان .


من این آیه را خواندم : ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون الا من رحم الله .


حضرت صادق (علیه‏السلام‏) فرمود : به خدا سوگند استثناء شدگان ماییم که به درد مردم می‏خوریم .


مؤلف : این روایت به مساله شفاعت اشاره می‏کند و معلوم است که مستثنا منه را مولای اولی گرفته است .


و در تفسیر قمی آمده که : قرآن سپس فرموده ان شجرة الزقوم طعام الاثیم و این آیه در باره ابو جهل بن هشام نازل شده .


و امام در باره جمله کالمهل فرموده : یعنی مس ذوب شده .


یغلی فی البطون کغلی الحمیم یعنی مانند آبی که در نهایت درجه جوشش و غلیان است .


مؤلف : از طرق اهل سنت نیز روایاتی رسیده که مؤید این معنا است که آیه شریفه در باره ابو جهل نازل شده است

نظرات 1 + ارسال نظر
fateme دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:46

سلام. احسنت بر شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد