]چندشعر ازسایه.


ترانه


تا تو با منی زمانه با من است
 بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
 شور و شوق صد جوانه با من است
 یاد دلنشینت ای امید جان
 هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
 شور گریه ی شبانه با من است
 برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
 رقص و مستی و ترانه با من است
 گفتمش مراد من به خنده گفت
 لابه از تو و بهانه با من است
 گفتمش من آن سمند سرکشم
 خنده زد که تازیانه با من است
 هر کسش گرفته دامن نیاز
 ناز چشمش این میانه با من است
 خواب نازت ای پری ز سر پرید
 شب خوشت که شب فسانه با من است

 

تنگ غروب


یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
 تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
 خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
 ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد
 ای ایت امید به فریاد من برس
 از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف
 می خواره را دریغ بود خدمت عسس
جز مرگ دیگرم چه کس اید به پیشباز
رفتیم و همچنان نگران تو باز پس
 ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است
 سهل است سایه گر برود سر در این هوس

 

افسانه ی خاموشی


 چه خوش افسانه می گویی به افسون های خاموشی
 مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
 ز موج چشم مستت چون دل سرگشته برگیرم
 که من خود غرقه خواهم شد درین دریای مدهوشی
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی ، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی
سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
 چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی
نمی سنجد و می رنجند ازین زیبا سخن سایه
 بیا تا گم کنم خود را به خلوت های خاموشی
 

 

قصه ی آفاق


دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند
 دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
 تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
 چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند
خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن
 که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند
 من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
 تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند
 قصه ی عشق من آوازه به افلک رساند
 همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
 سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
 اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند

 

سایه ی سرگردان


پای بند قفسم باز و پر بازم نیست
 سر گل دارم و پروانه ی پروازم نیست
 گل به لبخند و مرا گریه گرفته ست گلو
چون دلم تنگ نباشد که پر بازم نیست
 گاهم از نای دل خویش نوایی برسان
 که جزین ناله ی سوز تو دمسازم نیست
در گلو می شکند ناله ام از رقت دل
 قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست
 ساز هم با نفس گرم تو آوازی داشت
 بی تو دیگر سر ساز و دل آوازم نیست
 آه اگر اشک منت باز نگوید غم دل
 که درین پرده جیزن همدم و همرازم نیست
 دلم از مهر تو درتاب شد ای ماه ولی
 چه کنم شیوه ی ایینه ی غمازم نیست
 به گره بندی آن ابروی باریک اندیش
 که به جز روی تو در چشم نظر بازم نیست
 سایه چون باد صبا خسته ی سرگردانم
 تا به سر سایه ی آن سرو سرافرازم نیست

 

همنشین جان


 بی تو ای جان جهان ، جان و جهانی گو مباش
 چون رخ جانانه نتوان دید جانی گو مباش
همنشین جان من مهر جهان افروز توست
 گر ز جان مهر تو برخیزد جهانی گو مباش
 یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش تر است
 بر وصال دوست عمر جاودانی گو مباش
در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
 طایر خلد آشیانی خکدانی گو مباش
 در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست
 از منخلوت نشین نام و نشانی گو مباش
چون که من از پا فتادم دستگیری گو مخیز
چون که من از سر گذشتم آستانی گو مباش
 گر پس از من در دلت سوز سخن گیرد چه سود
 من چو خاموشی گرفتم ترجمانی گو مباش
 سایه چون مرغ خزانت بی پناهی خوش تر است
 چتر گل چون نیست بر سر سایبانی گو مباش

 

زبان نگاه


نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
 تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
 گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
 روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
 حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
 همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
 گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
 ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
 این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
 گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
 نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
 هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
 سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
 وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

 

سایه ی گل


 ز پرده گر بدر اید نگار پرده نشینم
 چون اشک از نظر افتد نگارخانه ی چینم
 بسازم از سر زلف تو چون نسیم به بویی
 گرم ز دست نیابد که گل ز باغ تو چینم
مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو
 که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم
ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک
کشید پرده به چشمم که رفتن تو نبینم
ز تاب آن که دلم باز سر کشد ز کمندش
 کمان کشیده نشسته ست چشم او به کمینم
اگر نسیم امیدی نبود و شبنم شوقی
 گلی نداشت خزان دیده باغ طبع حزینم
 به ناز سر مکش از من که سایه ی توام ای سرو
چو شاخ گل بنشین تا به سایه ی تو نشینم

 

حسرت پرواز


چند یاد چمن و حسرت پرواز کنم
 بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم
 بس بهار آمد و پروانه و گل مست شدند
 من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم
 خار حسرت زندم زخمه به تار دل ریش
 چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم
بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ
 من دگر با چه دلی لب به سخن باز کنم
سرم ای ماه به دامان نوازش بکذار
 تا در آغوش تو سوز غزلی ساز کنم
به نوایم برسان زان لب شیرین که چو نی
 شکوه های شب هجران تو آغاز کنم
 با دم عیسوی ام گر بنوازی چون نای
 از دل مرده بر آرم دم و اعجاز کنم
بوسه می خواستم از آنمه و خوش می خندید
 که نیازت بدهم آخر اگر ناز کنم
سایه خون شد دلم از بس که نشستم خاموش
 خیز تا قصه ی آن سرو سرافراز کنم

 

آخر دل است این


 دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
 آهن که نیست جان من آخر دل است این
 من می شناسم این دل مجنون خویش را
 پندش مگوی که بی حاصل است این
 جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز ، عجب عاقل است این
گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست
 ای وای بر من و دل من ، قاتل است این
 کنت چرا نهیم که بر خک پای یار
 جانی نثار کردم و ناقابل است این
 اشک مرا بدید و بخندید مدعی
 عیبش مکن که از دل ما غافل است این
پندم دهد که سایه درین غم صبور باش
 در بحر غرقه ام من و بر ساحل است این

 

چنگ شکسته


بازم به سر زد امشب ای گل هوای رویت
 پایی نمی دهد تا پر وا کنم به سویت
 گیرم قفس شکستم وز دام و دانه جستم
 کو بال آن خود را باز افکنم به کویت
 تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار
 چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت
از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل
 چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت
 ای گل در آرزویت جان و جوانی ام رفت
 ترسم بمیرم و باز باشم در آرزویت
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
 تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت
 تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت
 چون سایه در پناه دیوار غم بیاسای
 شادی نمی گشاید ای دل دری به رویت

 

همیشه بهار


گذشتم از تو که ای گل چو عمر من گذرانی
 چه گویمت که به باغ بهشت گم شده مانی
 به دور چشم تو هر چند داد دل نستاندم
 برو که کام دل از دور آسمان بستانی
گذشتم به جگر داغ عشق و از تو گذشتم
به کام من که نماندی به کام خویش بمانی
 بهار عمر مرا گر خزان رسید تو خوش باش
 که چون همیشه بهار ایمن از گزند خزانی
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
 که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
 چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی
 کنون غبار غم برفشان ز چهره که فردا
 چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی
 چه سال ها که به پای تو شاخ گل بنشستم
که بشکفی و گلی پیش روی من بنشانی
 تو غنچه بودی و من عندلیب باغ تو بودم
 کنون به خواری ام ای گلبن شکفته چه رانی
 به پاس عشق ز بد عهدی ات گذشتم و دانم
 هنوز ذوق گذشت و صفای عشق ندانی
 چه خارها که ز حسرت شکست در دل ریشم
 چو دیدمت که چو گل سر به سینه ی دگرانی
خوشا به پای تو سر سودنم چو شاهد مهتاب
 ولی تو سایه برانی ز خود که سرو رانی

 

فسانه ی شهر


صبا به لرزش تن سیم تار را مانی
 به بوی نافه سر زلف یار را مانی
 به گوش یار رسان شرح بی قراری دل
 به زلف او که دل بی قرار را مانی
 در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
بمان که مردم چشم انتظار را مانی
سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
 که در سکوت شبم آبشار را مانی
به پای شمع مه از اشک اختران ای چرخ
 کنار عاشق شب زنده دار را مانی
 ز سیل اشک من ای خواب من ندیده هنوز
 چه بستری تو که دریا کنار را مانی
گذشتی ای مه ناسازگار زودگذر
 که روزهای خوش روزگار را مانی
 مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
 که پیش آن گل نورسته خار را مانی
 امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی
 غزال من تو به افسون فسانه در همه شهر
 ترانه ی غزل شهریار را مانی
نوید نامه ات ای سرو سایه پرور من
 بگو بیا که نسیم بهار را مانی

 

خنده ی غم آلود


 چون باد می روی و به خکم فکنده ای
 آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
 حس و هنز به هیچ ، ز عشق بهشتی ام
 شرمی نیامدت که ز چشمم فکنده ا ی؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
 مرگم به لب نهاده غم آلود خنده ای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
 کز دست کودکی بربایی پرنده ای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
 آنگه شناختم که تو برق جهنده ای
 بی او چه بر تو می گذرد سایه ای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زنده ای

 

مرغ پریده


هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده
هوا گرفتی و رفتی ز کف چو مرغ پریده
 تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
 که این فرشته برای من از بهشت رسیده
بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم
خدای را به کجا رفتی ای فروغ دو دیده
هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
 که چونی ای به سر راه انتظار کشیده
 چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران
سپید کردی چشمم در انتظار سپیده
به دست کوته من دامن تو کی رسد ای گل
 که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده
 ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
 خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
 که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده

 

خاکستر


 چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت
 نامهربان من که به ناز از برم گذشت
 چون ابر نوبهار بگریم درین چمن
از حسرت گلی که ز چشم ترم گذشت
 منظور من که منظره افروز عالمی ست
 چون برق خنده ای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
 آمد ولی چو باد به خکسترم گذشت
 دریای لطف بودی و من مانده با سراب
 دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت
 منت کش خیال توام کز سر کرم
همخوابه ی شبم شد و بر بسترم گذشت
جان پرورست لطف تو ای اشک ژاله ، لیک
 دیر آمدی و کار گل پرپرم گذشت
 خوناب درد گشت و ز چشمم فرو چکید
هر آرزو که از دل خوش باورم گذشت
 صد چشمه اشک غم شد و صد باغ لاله داغ
هر دم که خاطرات تو از خاطرم گذشت
خوش سایه روشنی است تماشای یار را
 این دود آه و شعله که بر دفترم گذشت

 

قصه ی درد


 رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم
 آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم
 اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد
 که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم
 شومم از اینه ی روی تو می اید اگر نه
 آتش آه به دل هست نگویی که فسردم
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان
 من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
 می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
 حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
 تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم
 غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم
 خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم

 

ناله ای بر هجران


گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
 ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه نالیدن
 گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
 خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم ، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
 این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی

 

نی شکسته


 با این دل ماتم زده آواز چه سازم
 بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم
 در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز
 با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
 گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
 با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
 گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
 با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم
 تار دل من چشمه ی الحان خدایی ست
 از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دو از تو من دل شده آواز چه سازم

 

نی خاموش


 باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
 آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
 تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
 خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
 از چشم من ببین که چو غوغاست در دلم
من نالی خوش نوایم و خاموش ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
 دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
 زین موج اشک تفته و توفان آه سرد
 ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
 باری امید خویش به دلداری ام فرست
 دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
 گم شد ز چشم سایه نشان تو و هنوز
 صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
amir سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 15:04 http://www.sabetq1.blogfa.com


توضیح : این مطلب فقط برای اشنائی مخاطبان امده است وبرای تحقیق دوستانی که علاقمند به تحقیق هستند و وبلاگ هیچ گونه نظری دررد یاتایید ندارد.
-----
احمد اسماعیل کاطع کیست؟


مدتی است که در برخی از شبکه های اجتماعی و سایت های اینترنتی و حتی مسنجرهای مختلف نظیر پالتالک و بایلوکس افرادی با نام و مشخصاتی مشخص برای بیعت با فردی به نام «احمد الحسن » که مدعی است «یمانی» موعود می باشد تبلیغ می کنند.


یمانی در نگاه شیعیان

بر اساس اعتقاد علمای شیعه در میان نشانه های حتمی ظهور[آخرین امام شیعیان] (1)، از قیام فردی به نام یمانی نام برده شده است. گفته می شود وی همزمان با شورش سفیانی در شام(این منطقه دربرگیرنده سرزمین‌هایی است که کشورهای کنونی سوریه، اردن، لبنان، فلسطین و اسرائیل برآن بنا شده اند) از یمن قیام می کند .
حرکت یمانی هم زمان با شورش سفیانی و خراسانی در یک سال، یک ماه و یک روز بیان شده است. (2)

آنچه که مکرراً در روایات در خصوص یمانی مطرح شده است رنگ پرچم وی می باشد.بر اساس این روایات یمانی از یمن با پرچم های سفید خروج می کند تا جایی که در این روایات از وی به نام سپید نشان یاد شده و پرچمش را پرچم جهاد مسلّحانه دانسته اند.(3)

در روایات شیعه درباره حضور مشترک یمانی و خراسانی در جنگ دمشق و آزادسازی آن از سیطره سفیانی چنین آمده است: « و [سفیانی] به روش ستمکاران نخستین عمل می کند ...آنگاه خدا جوانی را از مشرق فرا می خواند و بر علیه او برمی انگیزاند. احدی با ایشان به نبرد نمی پردازد، مگر اینکه او را شکست می دهند و سپاه قحطانی [یمنی] به حرکت درمی آید... و جوان یمنی در پی نابود کردن حمّاز جزیره [سفیانی] است تا آنکه در دمشق فرود می آیند و آن را [در مدت زمانی] سریع تر از دریا فتح می کنند»(4)

در ارتباط با نام و نسب یمانی در روایات شیعیان اختلاف نظر وجود دارد.در خصوص نام وی بین حسن یا حسین مردّد هستند(5) در برخی روایات دیگر سعید نامیده شده و او را «نصر» نیز خوانده‌اند.(6) نسب او را به قریش نسبت می دهند و پدرش را قریشی می دانند (7) و همینطور وی را از نسل امام حسین دانسته اند.(8)البته در برخی کتب نیز نام او را احمد و زاده بصره ذکر کرده اند.[9]

شیعیان معتقدند یمانی، چند ماه پس از قیام و نهضت خود در یمن، سرانجام به سرزمین حجاز می رود و پس از ظهور امام مهدی در کنار وی قرار می گیرد.

احمد الحسن ، مدعی یمانی کیست؟
احمد اسماعیل کاطع [احمد الحسن الیمانی] درسال 1349 (10) در استان بصره متولد شده است (11)وی تحصیلاتش را در رشته مهندسی عمران در دانشگاه بصره به پایان می برد. احمد حسن مدعی است که امام زمان را در عالم خواب به صورت مکرر در حرم امام هادی می دیده است و پس از آن موفق به دیدار امام زمان در بیداری می شود و از طریق وی نسبت به انحرافات عملی و مالی حوزه نجف آگاه می شود و سپس امام زمان او را مستقیماً تحت تربیت خود قرار می دهد و با دستور وی احمد حسن وارد حوزه علمیه نجف می شود و ماموریت می یابد که انحرافات حوزه را مطرح کند.(12)


عکسی که پلیس عراق از وی منتشر نموده است



وی برای تحصیلات دینی عازم حوزه نجف می شود ولی پس از مدتی بنا به ادعای خود از آنجایی که سطح تدریس را در حوزه نجف بسیار پائین می بیند و در آنجا تنها به تدریس زبان عربی و منطق و فلسفه و اصول و فقه و علم کلام می پرداخته اند تصمیم می گیرد از حوزه کناره گیری کند و در منزل به تنهایی و بدون کمک گرفتن از کسی به تحصیل علوم دینی بپردازد.(13)

وی همینطور ادعا می کند در سال 1378 امام زمان را برای دومین بار در حالت بیداری در کربلا دیده است و به دستور وی به نجف می رود و دعوت خود را علنی می سازد و پس از آنکه با واکنش شدید برخی علمای نجف مواجه می شود به بصره باز می گردد.احمد حسن پس از سقوط رژیم صدام حسین در سال 82 دعوت خود را بار دیگر به صورت علنیً تکرار می کند و می گوید که از سوی امام زمان ماموریت پیدا کرده است تا مردم زمین را علیه ظالمان دعوت نماید.(14)

احمد حسن درکتاب «پاسخ مختصر به فتنه یمانی» در پاسخ به اینکه چطور ادعا دارد فرزند امام زمان می باشد و از سوی دیگر اظهار می کند برای اولین بار امام زمان را در عالم خواب و سپس به صورت حضوری در سال 1378 دیده است می گوید تا قبل از آن خبر نداشته که وصی و از ذریه امام زمان است تا اینکه در عالم خواب به او خبر داده اند که فرزند امام زمان و وصی اوست.(15)

در چهارم بهمن سال 1386 شبکه الفرات عراق با انتشار تصاویری ویدئویی از بازداشت بیش از 40 نفر از اعضای گروه انصارالمهدی[جنبش یمانی] در بصره خبر داد و با نشان دادن بخشی از اعترافات شخصی به نام "سید حسن الحمامی" که در اعترافاتش خود را از اعضای سابق استخبارات عراق معرفی می کند مدعی شد که این افراد در حمله ای که به هیئت عزاداران در تاسوعای همان سال صورت گرفت و تعدادی زیادی از نفرات پلیس عراق از جمله دو سرهنگ بلند پایه کشته شده بودند دست داشته اند.الحمامی در اعترافات خود گفته بود که قصد داشتند پس از کشاندن دامنه حملات به سمت ناصریه با حرکت به سمت کربلا آنجا را به تصرف خود در آورده وخروج احمد اسماعیل کاطع را اعلام نمایند.

حسن الحمامی در اعترافات تلویزیونی خود تاکید کرد که یکی از اهداف آن عملیات ، حمله به حوزه علمیه نجف بوده است.پلیس عراق در گزارش خود در میان اسامی بازداشت شدگان ، نام تعدادی از اعضای بلندپایه این گروه را با مسئولیت هایی چون مسئول امور مالی ، تبلیغاتی و نظامی نیز ذکر کرده بود.(16)
چند روز پس از ماجرای بازداشت گسترده اعضای ارشد این گروه و اعترافات تلوزیونی آنها، شبکه «البروج الاخباریة» گزارش داد که احمد اسماعیل کاطع به امارات گریخته و در آنجا پناهنده شده است.

اسماعیل کاطع [احمد الحسن الیمانی] گزارش تلوزیون عراق را رد نکرد و ضمن تائید بازداشت اعضا گروه خود گفت: حسن الحمامی بیمار است و توان شرکت در عملیات را نداشته ، او این عملیات بازداشت گسترده را یک عملیات پیشگیرانه می خواند و حتی گریختن خود را به امارات تائید می کند و می گوید:«اگر یمانی به کشوری از کشورها برای حفظ رسالت خود هجرت کند مگر اشکالی دارد؟»(17)

احمد اسماعیل کاطع [احمد الحسن الیمانی] دارای یک سایت اینترنتی به نام «انصار المهدی» می باشد و خود را مهدی اول از مهدیون 12 گانه !معرفی می کند.در سایت اینترنتی وی کتاب هایی با عنوان «فتنه گوساله»،«حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم»،«پاسخ های روشنگرانه»،«پاسخی به فتنه یمانی»،«متشابهات»،«جهاد درب بهشت» «نبوت خاتمه» «داستان دیدارم با امام مهدی»،«سرگردان» و چندین کتاب دیگر منتشر نموده است.همچنین روزنامه ای اینترنتی به نام «الصراط المستقیم» توسط گروه "انصارالمهدی" منتشر می شود که به بیان مواضع وی می پردازد.

احمد اسماعیل که خود را فرزند،وصی و فرستاده امام زمان می داند برای اثبات مدعای خود و اینکه ثابت کند یمانی موعود شیعیان است مدعیات خود را بر چند اصل بنا نهاد:1. خواب هایی که اشخاص درباره او می بینند و خواب هایی که خود وی در خصوص امام زمان دیده است.2.اخباری که از حوادث آینده مانند سقوط صدام داده است.3.آمادگی برای مناظره با علمای اسلام ،یهود و مسیحیت.

وی در پاسخ به کسانی که پرسیده اند چطور به راستگویی تو ایمان بیاوریم و چطور بفهمیم تو راست می گویی و اینکه معجزه ات چیست می نویسد:« اگر می خواهید بدانید من راست می گویم سه روز روزه بگیرید و دعایی که می گویم بخوانید اگر حقیقت به شکل رویا در خواب به شما نشان داده شود باید به من ایمان بیاورید.»(18)

اسماعیل کاطع در پاسخی دیگر برای اثبات ادعای خود می گوید :«اگر می خواهید به حقانیت من پی ببرید به قرآن استخاره کنید.»در سایت شخصی وی آمده است:« آیا تا الان کسی را دیده اید که بگوید دربارۀ من از خدا بوسیلۀ شهادت عالم ملکوت و شهادت قران سؤال کنید؟ آیا این دلیلی بر حقانیت ایشان نمی باشد؟» نحوه استخاره هم چنین ذکر شده است:« وضو بگیرید،سه بار سوره توحید،سه بار صلوات، ذکر استخاره: اللهم انی تفالت بکتابک و توکلت علیک فارنی من کتابک ما هو مکتوب من سرک المکنون فی غیبک؛نیت مشخص و بدون شرطی، مثلا ایشان دعوتشان حق است، قرآن را بگشایید اگر خوب آمد ایمان بیاورد.»(19)

سایت وی نیز با انتشار یک فایل تصویری که با صدای رعد و برق و آتش و صدای قرآن تنظیم شده است مدعی یکی دیگر از معجزات و کرامات وی شده است.در این فیلم فردی به نام "علی الشکری" در میان تصاویر میکس شده با آتش نشان داده می شود که در9 محرم 1432 قمری مصادف با یکم دی 1389 در حال صحبت بر علیه اسماعیل کاطع می باشد.در توضیحات این فیلم می آید که علی الشکری شش روز بعد یعنی 15 محرم 1432 گرفتار عذاب اسماعیل کاطع شده و در یک تصادف می میرد.!(20)


احمد اسماعیل مدعی است مادر امام زمان از نوادگان شمعون الصفا(سمعان بطرس) و از نسل یسّی است بنابراین امام زمان از سمت مادری از نوادگان اسرائیل (یعقوب) و از سمت پدری از نسل حضرت محمد است و چون وی خود را فرزند امام زمان می داند و مهدی اول از مهدیون 12 گانه ! است بنابراین نشان داوود[ستاره شش پر] را با خود حمل خواهد کرد.(21)

چنانچه در روایات ابتدایی ذکر شد شیعیان معتقدند که یمانی با پرچمی سفید قیام می کند و اسماعیل کاطع نیزمی گوید نشان ستاره داوود را جزئی از پرچم قیام خود همراه دارد.وی می گوید:«در روایات آمده که اگر پرچم حق ظاهر گردد اهل مشرق آن را لعنت خواهند کرد.»

اسماعیل کاطع درباره ستاره 6 پر می گوید:«این ستاره رمزی الهی است که به اسم خاتم سلیمان معروف است که در زبان عبری به آن ماجین و در عربی درع داود[زره پوش داوود] می گویند و از معتبرترین رموز ربانی می باشد که حضرت داوود آن را حمل می کرده است»

وی در کتاب «متشابهات» در اینباره می گوید:«ستاره شش گوش از جمله میراث پیامبران است و چون من وصی پیامبر و امام زمان هستم آن را به ارث برده ام..یهود این ستاره را سرقت نموده و آن را شعار خود قرار دادند...کسی که به این ستاره توهین کند مانند کسی که است که الله اکبر را بر پرچم عراق در زمان صدام مورد توهین قرار دهد.»(22)




تصویری از ستاره داوود منتشر شده توسط اسماعیل کاطع



بنابراین به صورت ضمنی می گوید که با پرچمی شبیه به پرچم اسرائیل کنونی قصد قیام خواهد داشت.

اسماعیل کاطع حتی برای اثبات خود به ماجد المهدی نویسنده کتاب «آغاز جنگ آمریکا علیه امام مهدی» به پیشگویی های نوستراداموس روی می برد و می گوید:«قرن ششم-خبر غیبی سی و سوم: ( در آخر دستش را به سمت« آلوس» خونی دراز می کند و از حمایت خود در دریا عاجز خواهد ماند و از سپاه بین النهرین خواهد ترسید و یک شخص سیاه و خشمگین او را از کرده خود پشیمان خواهد کرد)؛من ترجمه این پیش گویی را به تو می گویم،در اینجا نوستراداموس طبق عادت خود از جناس تصفیحی یا ترخیم استفاده کرده است.وی زمانی از این کلمه استفاده می کرد که مسئله مربوط به اسامی یا القاب باشد پس حرف [آی اینگلیسی] را از انتهای [آلوس] حذف کرده است پس اگر این حرف را به کلمه اضافه کنیم کلمه (الوصی) خواهد شد و معنی بسیار واضح و آشکار خواهد شد چرا که ما می دانیم لقب اوصیا به دوازده امام داده می شود و امام مهدی یکی از اوصیاست.نوستراداموس در اینجا شخص معینی را وصف می کند که فرمانده نظامی است یا رئیس یک کشوری که سعی می کند امام مهدی را به قتل برساند و نیروهای وی را از ابین ببرد ولی از سپاه امام مهدی در بین النهرین می ترسد ولی مردی از سپاه امام مهدی(که مردی سیاه است این بدان معناست که شیعه است چون به لباس سیاه اشاره دارد ) یا شاید یک مرد عرب مسلمان از آفریقا است او و نیروهایش را در حالی که در دریا هستند از بین می برد...وصی یاد شده در پیشگویی نوستراداموس امام مهدی نیست بلکه وصی امام مهدی و اولین مهدی از دوازده مهدی که در روایات همان یمانی است می باشد.»(23)

وی با اشاره به یکی از روایات برای اثبات ادعای خود می گوید:«از امام صادق روایت شده که فرموده:( از نسل ما بعد از قائم یازده مهدی از فرزندان امام حسین می آیند). در این روایت قائم همان مهدی اول است نه امام مهدی چون بعد از امام مهدی دوازده مهدی دیگر می آیند.»(24)

در جایی دیگر اسماعیل کاطع برای اثبات ادعای خود با استفاده از حروف ابجد و جمع و تفریق فراوان می نویسد:«از آنجایی که 27= 27 این یعنی ( هو یمانی=هو وصی المهدی) که اگر دو طرف را با حروف ابجد جمع کنیم می بینیم مساوی 27 می شود[!] و این عدد 27 اشاره دارد به اینکه از ابی عبدالله روایت شده است:علم 27 حرف است و همه آن علومی که پیامبران آورده اند دو حرف از علم است پس مردم تا امروز بیش از دو حرف نمی دانند پس هرگاه قائم[یمانی] قیام کند 25 حرف دیگر را در بین مردم منتشر خواهد کرد.)» (25)

وی در یکی از سخنرانی های خود که بخشی از آن در کتاب «پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج» پیاده شده است می گوید:پلیس عراق مزدور شیطان و سپاه شیطان یعنی آمریکا،در حال حاضر بعضی از پلیس ها به دعوت من ایمان آورده اند و من از همه این ها خواستم به آمریکا کمک نکنند حتی به اندازه شکافتن خرمایی و در همه حال آماده مبارزه با آمریکا و تابعین آن باشند.»(26)

رفتار مشکوک و سوال برانگیز مبلغان اسماعیل کاطع در داخل کشور
آنچه گذشت بخشی از زندگی و ادعاهای احمد اسماعیل کاطع ملقب به احمد بن الحسن الیمانی می باشد آنچنان که دیده شد بخش گسترده ای از ادعاهای وی بر پایه خواب و رویا استوار است که به باور علمای دینی از هیچگونه حجت عقلی و شرعی برخوردار نیست و نگارنده چنانکه در آغاز نوشتار اشاره کرد قصد ندارد در این مجال تناقض های متعددی که در کتب وی موجود است را ذکر نماید بلکه مسئله مهم فعالیت سوال برانگیر مبلغان وی در داخل کشور ایران و تلاششان برای نزدیک شدن به بدنه اجتماعی جنبش سبز و برخی از شخصیت های شناخته شده و اصرار برای گرفتن عکس یادگاری با آنها و انتشار در فضای مجازی می باشد.

با توجه به اینکه هم وزارت اطلاعات و هم سازمان اطلاعات سپاه مدیریت های ویژه ای برای برخورد با موضوع مدعیان ظهور دارند و آنچنان که دیده شده است برخورد جدی با مدعیان ارتباط با امام زمان و مهدویت می کند مشخص نیست این افراد چگونه با نام و مشخصات خود و حتی تصویر خود در شبکه های اجتماعی اقدام به تبلیغ می کنند و حتی برای بیان اطلاعات بیشتر به کاربران این شبکه ها شماره تلفن ارسال می کنند و قرار ملاقات حضوری می گذارند بدون اینکه هیچگونه ترسی از برخورد نهادهای امنیتی داشته باشند.

ماجرا از آنجا قابل تامل و سوال برانگیز می شود که وقتی به صفحات این افراد در شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک بروید علیرغم اینکه مدعی یمانی در کتاب «حاکمیت خدا نه حاکمیت مردم» اساس دموکراسی را بدعت و رای مردم را به استهزاء گرفته است ادعا می کنند که عضو جنبش سبز هستند و سعی کرده اند تصاویری که با برخی شخصیت های نسبتن شناخته شدۀ جنبش سبز گرفته اند را در صفحات خود قرار دهند.

چندی پیش نیز قبل از هر گونه تبلیغی برخی از این افراد به گروهی مجازی به نام «اطاق فکر سبز» که محل تجمع برخی کاربران سبز بوده است می روند و کم کم موضوع یمانی را مطرح می کنند با جذب چند نوجوان از آنها می خواهند که قرار ملاقات کوه بگذارند و سپس از آنها درخواست می کنند که با اسم و مشخصات و عکس خود از موضوع یمانی حمایت نمایند که برخی کاربران با مشکوک شدن به نحوه عملکرد این افراد گروه را ترک می کنند و آن گروه با هوشیاری اعضا بسته می شود.

البته مشخص نیست مبلغان احمد اسماعیل کاطع که می نویسد:«رسالت من این است که از جانب امام مهدی فرستاده شده ام تا امت را از اختلاف و پراکندگی که در بین آنها حاکم است برهانم و آنان را زیر پرچم امام زمان جمع کنم و با فکر و دموکراسی حزبی که مردم آن را به پا داشته اند بجنگم وحاکمیت خداوند را در روی زمین را تائید و تصدیق کنم.» (27)چگونه است به نزدیک شدن به شخصیت های شناخته شده جنبش سبز که به دنبال احقاق حاکمیت مردم هستند این همه علاقه دارند ، جنبشی که مولود شعار «رای من کجاست؟» می باشد و در منشوری که به امضای رهبران و نخبگانش رسیده است تاکید شده است:« احترام به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش از جمله اصول خدشه ناپذیر جنبش سبز است و نهاد انتخابات، به عنوان یکی از عمده ترین راه های تحقق آن، اهمیت می یابد. بر این اساس، جنبش سبز تلاش های خود را برای صیانت از آرای مردم تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، غیرگزینشی و منصفانه که شفافیت آن کاملا قابل تضمین باشد، ادامه خواهد داد. رأی و خواست مردم منشأ مشروعیت قدرت سیاسی است و جنبش سبز، اعمال هرگونه صلاحیت خودسرانه و گزینشی تحت عنوان نظارت استصوابی را مغایر با حق الهی کرامت و آزادی انسان، قانون اساسی، حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود و حقوق بنیادین آنها می داند.»

در مقابل مدعی یمانی معتقد است:«... علمای بی عمل اساس و ستون اصلی دین الهی که همان حاکمیت الهی و پس از آن خلافت ولی خدا را فرو گذاشتند و با دموکراسی و انتخاباتی که از آن پیروی کردند هیچ مجالی برای حکومت خلیفه های خدا بر زمین نگذاشتند..» وی ادامه می دهد:«...خدا قانون را از طریق قرآن بر زمین نازل فرمود،در حالی که آنها همچنان اصرار دارند که خلیفه را مردم انتخاب کنند و قانون اساسی توسط مردم نوشته شود،این علما با اعراض از پیروی و عمل به دین خداوند نام خود را در زمره پیروان شیطان ثبت کردند.»(28)

البته به دلیل جلوگیری از اطالۀ کلام نگارنده از بیان مشترکات فکری گسترده ای که میان مدعی یمانی[اسماعیل کاطع] و شبکه های صاحب نفوذی در داخل کشور مانند شبکه مصباح یزدی و همینطور علی یعقوبی وجود دارد صرف نظر کرده و مقاله ای که چندی پیش با عنوان «مشترکات فکری مصباح و علی یعقوبی ؛بی بصیرتی رهبری» منتشر شد را پیشنهاد می کند.

شاید اشتراکات گسترده فکری بین این دو مجموعه این سوال که چگونه در داخل با مبلغان یمانی برخورد نمی شود را تا حد زیادی پاسخ دهد.

ضمن اینکه وضعیت امنیتی این گروه در عراق و گزارش پلیس این کشور در ارتباط با بازداشت گسترده "انصارالمهدی" و اسناد فراوانی که از نقش نیروی قدس سپاه پاسداران در پشتیبانی از گروه های شبه نظامی در عراق به جهت نا امن کردن اوضاع امنیتی و ایجاد التهاب و شورش و چند دستگی در این کشور وجود دارد را نباید نادیده گرفت.

شاید این سناریو نیز محتمل به نظر برسد که بخواهند ابتدا این موضوع را بین گروه های سبز مطرح کنند و سپس با دستگیری چند نفر و استفاده از تصاویری که با شخصیت های شناخته شده جنبش سبز* گرفته شده است بهانه ای برای تخریب جنبش و فعالین سیاسی شناخته شده آن را فراهم آورند.در این شرایط حساس جا دارد که بدنه اجتماعی جنبش سبز و شخصیت های سیاسی در ارتباط با اینگونه افراد دقت بیشتری به خرج دهند و در آخر نگارنده از چهره های برجسته دینی تقاضا می کند وارد صحنه شده و در حد توان جلوی اینگونه انحرافات و فرقه سازی ها را با روشنگری های خود بگیرند.


*توضیح: جرس این تصاویر را در اختیار دارد. اما به خاطر رعایت آبروی افراد و پرهیز از هرگونه اتهام زنی، از انتشار آنها در این زمان خود داری می کند. چنانچه پیش بینی نویسنده درست باشد، دو تن از مشهورترین اصولگرایانی که در 2 سال اخیربه جنبش سبز پیوسته اند و با قلم ها و سایت خود در ایران منشاء اطلاع رسانی گسترده ای بوده اند، در مرکز این توطئه قرار دارند.

------------------------

منابع : 1.ارشاد مفید، ج۲، ص۲۷۹.1
2.بحارالانوار، ج۵۲، ص۲۳۲.2
3.مختصر اثبات الرجعـة، ح ۱۶.3
ابن حماد، الفتن، ص ۲۲۳، جزء ۵، ح ۸۷۷.
4.متقی هندی، کنزالعمال، ص۱۴، ح۳۹۶۸.4
5.بحارالانوار، ج 52، ص 162.5
6.کنز العمّال، ص 11، ح 31442 به نقل از ابن عساکر.6
7.ابن حمّاد، الفتن، ص 237.7
8.الفتلاوی، مهدی، رایات الهدی و الضلال فی عصر الظهور، ص 100.8
9.بشارة الاسلام ص 181 – کمال الدین ج 2 ص 653
10.در کتاب پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج در جمادی الاول سال 1426 قمری در پاسخ به سوالی در خصوص سنش ، خود را 35 ساله معرفی کرده است.
11.رجوع شود به سایت شخصی احمد اسماعیل کاطع ،بخش سیره
12.پاسخ مختصر به فتنه یمانی،احمد اسماعیل کاطع،ص 57
13.همان،ص 59 ، 48
14. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج،صفحه 111
15. پاسخ مختصر به فتنه یمانی،ص 120
16. مراجعه شود به لینک خبر
http://www.alforattv.net/index.php?show=news&action=article&id=16833
17. پاسخ مختصر به فتنه یمانی،ص 119
18. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج صفحات 7 و 95
19.مراجعه شود به لینک
http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9444&highlight=%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D9%87
20.مراجعه شود به لینک
http://www.youtube.com/watch?v=kH3-DzPwMJ0&feature=related

21. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج،ص 37
22. پاسخ مختصر به فتنه یمانی،ص 106
23. پاسخ های روشنگرانه از طریق امواج،ص 85
24.همان ،ص 86
25.همان ، ص 91
26.همان، ص 97
27.همان ،ص 62
28.حاکمیت خدا،نه حاکمیت مردم ، ص 7


----





نقدی بر مقاله جناب سلطانی
http://www.rahesabz.net/story/47458/


بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین الائمة و المهدیین و سلم تسلیما

با توجه به نشر مقاله ای از سوی جناب احسان سلطانی از دوستان خوب بنده، که البته با شتاب و بدون تحقیق کامل و از سر تعصب نسبت به جنبش مبارک و میمون سبز مردم مسلمان و مومن ایران علیه دروغ و خیانت و فریب، نگاشته شده، مراتب تعلق خاطر مشار الیه و مساعی و مقالات زیبای ایشان در خصوص مسائل سیاسی برای خود بنده همواره قابل استفاده بوده است، اما طبیعی است که ایشان به دلیل عدم اطلاع از مباحث دینی و عدم مناظره با انصار امام مهدی ع مقاله خود را با جمع بندی صحیحی نتوانسته اند به پایان برسانند، دلیل اصلی آن هم اعراض ایشان از گفتگو و مناظره و اتکای بیش از حد به انبوه بیش از 200جلد کتاب فوق تخصصی در خصوص مهدویت، آخر الزمان، شبهات صاحب حق، توحید ناب و .... که بیشترشان هم به زبان عربی و در سایت انصار امام مهدی ع می باشد، می توان برشمرد که انشاء الله نگارش این مقاله با نیت خیری که شروع گردیده، باب بررسی دقیق تر موضوع را بر ایشان هموار و همه شبهات ذهنی ایشان را بحول و قوه الهی پاسخ دهد.

روش حقیر در این پاسخ برای عدم اطاله کلام، ارائه مستندات کامل روایی بحث موجود از طریق لینکهای متعدد بوده است تا خواننده در جمع بندی مطالب دچار تشتت خاطر نشود.

به بهانه انتشار این مقاله از سوی برادر عزیز جناب سلطانی، همین جا از مناظره همه صاحب نظران، اساتید ارجمند و علمای بلاد در محیط فیس بوک و در چت روم انصار امام مهدی ع به شدت استقبال می نماید و آن را فتح بابی برای رسیدن به روایات ذیل تلقی می نماید:


امام باقر (ع) فرمود : قائم ما به حق قیام می کند ، بعد از مایوس شدن از شیعیان . مردم را سه بار دعوت می کند ، اما کسی جوابش را نمی دهد. دلائل الامامة : ص 455

امام صادق (ع) فرمود : اولین قائمی که از ما اهل بیت قیام می کند با شما با احادیثی سخن می گوید که طاقت تحمل آن را ندارید ، پس بر علیه او خروج می کنید
بحار الانوار : ج 52 ص 375

امام صادق (ع) هنگامی که درباره مهدی (ع) از ایشان سوال شد فرمود : با شـــــبهه ظاهر می شود تا شناخته شود
مختصر بصائر الدرجات : ص 179


امام باقر (ع) فرمود : هرگاه منتظرش باشید از سمتی بیاید و از سمتی دیگر آمد او را انکار نکنید
الامامة والتبصرة : ص 94

امام صادق (ع) فرمود : اگر قائم قیام کند مردم او را انکار مى کنند ، زیرا او به صورت جوانى موفق به سوى ایشان باز مى گردد
الغیبة للنعمانی : ص 219

إمام الرضا (ع): به خدا سوگند چیزی را که منتظرش هستید نمی بینید تا غربله و امتحان شوید تا فقط افراد خاص و نادر باقی بماند، غیبت نعمانی،ص208

امتحان شدن مردم براى قائم علیه السلام http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=10452
و اما نقد مطالب:

ایشان مانند نویسنده کتاب فتنه یمانی!، مدعی شده اند که یمانی از یمن قیام می کنند، در حالیکه یمانی از خراسان قیام می نماید!
ایشان برای انکار یمانی، به دلیل عدم تمییز مفهوم خروج و دعوت، عدم خروج خراسانی و سفیانی را دلیل اثبات خود تصور فرموده اند! در صورتیکه ایشان هنوز قیام نفرموده اند!

ایشان رنگ پرچم یمانی را سفید تصور کرده اند، در حالیکه پرچم یمانی سیاه و محل خروج ایشان از خراسان است و آن یمانی که از یمن قیام می کند، طبق روایات قبل از خروج سفیانی بوده و توسط سفیانی کشته شده و از فرزندان زید است درحالیکه یمانی موعود روایات همزمان با خروج سفیانی قیام نموده و پرچم او سیاه و از مشرق یا خراسان خروج می نماید نه از جنوب و یمن!

یمانی موعود (ع) کیست ؟ و از کجاست ؟ و از کجا قیام می کند ؟ http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=10306


نسب یمانی ع به طور مشخص از فرزندان امام مهدی ع و طبق روایات "خاملا اصله" می باشد یعنی کسی که همگان در نسب او ابهام دارند.

وقال أمیر المؤمنین(علیه السلام) على منبر الکوفة: " إن الله عزوجل ذکره قدر فیما قدر وقضى وحتم بأنه کائن لا بد منه أنه یأخذ بنى أمیة بالسیف جهرة، وأنه یأخذ بنى فلان بغتة ".وقال(علیه السلام): لابد من رحى تطحن، فإذا قامت على قطبها وثبتت على ساقها بعث الله علیها عبدا عنیفا """""خاملا أصله"""""، یکون النصرمعه، أصحابه الطویلة شعورهم، أصحاب السبال، سود ثیابهم، أصحاب رایات سود، ویل لمن ناواهم، الغیبة للنعمانی ص 264

مشخصات امام احمد الحسن ع مطابق روایات اهل بیت ع http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9792

روایت ذکر شده در خصوص نسب که ذکر شده (نام او حسن یا حسین می باشد) از یک کاهن پیشگو است که هیچ حجیتی ندارد.

بی تردید مطابق نص روایات او با وصیت پیامبر ص بر عالمیان احتجاج کرده و در وصیت پیامبر ص نامی جز احمد وجود ندارد!

فرزند امام مهدی علیه السلام قبل ایشان جهت زمینه سازى می آید . معنى اولین مؤمنان در وصیت http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9591


در خصوص اینکه امام احمد الحسن ع کیست، مختصری اشتباه در فهم جناب سلطانی وجود دارد، که توضیح کامل در لینکها تقدیم شده است

نام احمد علیه السلام در روایات اهل بیت علیهم السلام http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9539


در خصوص تصویر ادعا شده، تمامی انصاری که با ایشان ملاقات داشته اند، این عکس را قویا تکذیب می نمایند و ادعای دشمنان امام احمد الحسن ع در این خصوص فاقد حجیت است.

در خصوص انگهای زده شده و تهمتهای پلیس عراق، شنیدن این مطالب ما را به سناریوهای بسیار عجیب و غریبی می اندازد که دشمنان جنبش سبز در خصوص سران جنبش و ارتباط آنها با آمریکا و اسرائیل مطرح می کردند و انکار کنندگان را به بصیرتی متهم می نمودند!

در خصوص شخصیت مرجع تقلید بزرگ شیعیان عراق و تنها امام جماعت حرم امیرالمومنین ع یعنی سید حسن حمامی، عدم ارائه هرگونه فیلم ویدیویی درباره ادعای اعتراف ایشان در زندان عراق پس از اعلان علنی بیعت، باز هم ما را به یاد دادگاههای فرمایشی و اعترافات ساختگی می اندازد که از هیچ اعتباری برخوردار نیست!!

در خصوص ادعاهای پلیس عراق در خصوص حمله مسلحانه انصار امام مهدی ع، بطلان این ادعا طبق روایات متعددی که پیروان امام احمد الحسن ع برای اثبات ایشان با دیگران بدانها احتجاج می کنند، روشن است، چون خروج و قیام یمانی همزمان با قیام و خروج سفیانب و خراسانی است و اینگونه تبلیغات ما را به یاد بمب گذاری حرم امام رضا ع و بعد انتساب آن به مجاهدین خلق و بعد ادعای اعتراف فردی از آن سازمان و بعد کشته شدن او هنگام فرار می اندازد که باعث خنده مرغ پخته می گردد و از آقای سلطانی باور چنین سناریوهایی بسیار عجیب به نظر می رسد.

و اما آغاز دوران غیبت امام احمد الحسن ع دقیقا بعد از حمله به دفاتر و حسینیه های ایشان در شهرهای کربلا و نجف در روز عاشورای سال 2009 میلادی و کشتن برخی از انصار و حتی به آتش کشیدن آنها و زندانی نمودن باقی انصار امام احمد الحسن ع بوده است که ادعای جناب سلطانی در پذیرفتن رفتن به امارات و اعتراف به آن از سوی امام احمد الحسن ع بسیار موجب حیرت گردید چون اساسا کتاب پاسخ مختصر توسط انصار امام مهدی ع نوشته شده نه شخص امام ع!!!

در خصوص ایجاد شبهه در ایمان به غیب، شاید شنیدن ایمان به غیب پس از سه روز روزه و سوگند به حضرت زهرا س، برای آقای سلطانی ثقیل باشد، ولی مومنین و متقین به نص قران کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و انکار یا استهزاء یا اعراض یا تعجب ایشان از این موضع را باید در فاصله گرفتن مومنین از اسلام راستین در آخرالزمان ارزیابی نمود و مشابه چنین عملی در مفاتیح الجنان کاملا موجود می باشد.
رویاى صادقه ، یکى دیگر از دلایل پیامبران و فرستادگان و یمانی علیه السلام http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9439

در خصوص استخاره نیز پس از دوازده سال از آغاز این دعوت مبارک و هشت سال از علنی شدن این دعوت، هنوز کسی مدعی پاسخ استخاره اشتباه برای ایشان نشده و تنها سخن منکرین، عدم حجیت استخاره و رویای صادقه است که طبق نص روایات اهل بیت ع یکی از محکمترین راههای شناخت صاحب این حق، معرفی گردیده است

استخاره یکى دیگر از دلایل شناخت حقانیت یمانی علیه السلام http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=9444

در خصوص ستاره داوود ع، اتفاقا مهر امام احمد الحسن ع، نشانه حقانیت ایشان است نه موجب بطلان این دعوت مبارک!

ستاره داوود ع از دلایل حقانیت امام احمد الحسن ع در روایات اهل بیت و نشانه صاحب حق
http://farsi.almahdyoon.org/showthread.php?t=10324

در خصوص اسرائیلی خواندن ایشان هم، جای بسی شگفتی است کسی که به قران و تورات و انجیل و کلیه روایات اهل بیت ع و کتب اهل سنت عالم است، و خود را با هفتاد دلیل به همه پیروان ادیان ابراهیمی اثبات نموده است، اگر قرار باشد که از سوی اسرائیل چنین ماموریتی داشته باشد، هیچگاه پرچم خود را به این وضوح آشکار نمی کند!! بلکه به انحاء گوناگون انرا کتمان می نماید!
و مردم او را اسرائیلى می نامند و ناگزیرند که او را اسرائیلی بنامند . پیامبر خدا(ص) فرمود : نامم احمد است و من عبدالله هستم . نامم اسرائیل است و هر آنچه که او را امر کرده مرا نیز امر کرده است و هر آنچه او را اشاره کرده مرا نیز اشاره کرده است . تفسیر عیاشى ج 1 ص 44 . برهان ج 1 ص 95 . بحار الأنوار ج 7 ص 178


در خصوص صحت پیشگوئیهای انجام شده نیز، همگان را به تامل در پیش بینی های کاهنان فرعون از قیام قریب الوقوع موسی ع و تحقق دقیق همه پیشگوئیها بر حق آنها فرا می خوانیم، پیش گوئیهایی که دقیقا طبق روایات در خصوص تمامی مسائل آخراالزمان انجام شده ، تا شیادان نتوانند با تزویر و لباس حق، در دلهای پاک آنان ذره ای تردید ایجاد نمایند.

در خصوص دلیل تبلیغ امام احمد الحسن ع توسط انصار امام مهدی ع، ایشان بهتر است برخی از روایات مربوط به شجاعت انصار امام مهدی ع را بیشتر تامل فرمایند.، ضمن انکه عدم دستگیری یکی از مخالفین حاکمیت اگر دلیلی بر اتصال آنها با حاکمیت باشد، لابد تمام افراد سبزی که علیرغم مصاحبه ها، پستهای متعدد در محیطهای مجازی و.... هنوز دستگیر نشده اند، از جریان انحرافی تغذیه و تنها آقای سلطانی که در خارج از ایران حضور دارند، سبز هستند ...

در خصوص تغییر نظر اینجانب در مباحث سیاسی هم ذکر چند نکته ضروری است:

بنده حقیر معیار حق و باطل نیستم و گرایش سیاسی بنده الزاما صحیح نبوده، اما بنده به دلیل مشی ظلم ستیزی بخش متدین اصلاحات، صرفا از جهت مواضع سیاسی، برخی دیدگاههای جناب خاتمی و جناب موسوی را بیشتر می پسندیدم، در عین حال همواره نقدهای بسیار جدی نسبت به گروه گرایی مخرب طیف سبز که در تضاد و تناقض آشکار با حق مداری بوده داشته ام.

البته پس از لبیک به دعوت مبارک یمانی سلام الله علیه، مشی دموکراتیک کلیه احزاب سیاسی به معنای مشروعیت بخشی رای مردم را در جهت تعیین حاکم صرفا به دلیل رای مردم،باطل و خلاف حق یافتم. تصور بنده آن بود که حکومت دموکراتیک از استبداد فردی بهتر است، پس در زمان غیبت، مردم سالاری اولی است، اما پس از خواندن کتاب حاکمیت خدا یا مردم امام احمد الحسن ع، دریافتم فتنه دجال در آخر الزمان همانا طریقه ظاهر فریب بسیار شیک دموکراسی آمریکایی است و سعی داشتم با رنگ و لعاب دینی، همان را در جنبش سبز متبلور سازم.

ولی دریافتم که اساسا حاکمیت مــــــــردم به هیچ روی با حاکمیت خدا هم خوانی ندارد، و البته همان وقت نیز ،سیر دین گریزی بلکه دین ستیزی موجود در جامعه را معلول ِ سوء استفاده از ابزار پرقدرت دینی در دست حاکمان در تقدیس قدرت نامشروع خود می دانستم و تلاش داشتم با اصرار بر اجرای قانون و تفکیک قوا، میل بی حد مطلق اندیشی و استبداد را محدود و محصور نمایم.

بنابراین اکنون یگانه راه حل سیاسی نظام دینی در زمان غیبتی که سپری گردیده، را همان راه و تئوری سید خمینی ره می دانم و معتقدم تئوری ولایت فقیه ایشان که با اجماع(و نه رای مردم) مردم نسبت به فردی فقیه، متدین، مجاهد و متقی عادل نسبت به فرد اعلم قرار داشته، صحیح ترین شیوه اداره امور بوده که البته متاسفانه پس از رحلت ایشان، اساس روش ایشان با تفاسیر عجیب تغییر نمود که اعتراضات به حق فقیه عالیقدر آقای منتظری ره نیز نتوانست جو زدگی مسموم و بیمارِ سیاسی، اوضاع را به سمت حق طلبی تغییر داده و در عوض باعث گردید که به جای دین محوری و علم محوری، سیاست محوری و مصلحت اندیشی های مقتضی محور، بجای حق محوری و شریعت محوری عرصه را بر همه اندیشمندان و فرهیختگان تنگ نماید.

الحمد لله که خداوند باز هم ما را مورد لطف خاص خود قرار داده و با نصب ولیی از اولیای معصوم خود در این آخر الزمان ظلم و جور و نفاق، ما را از دام دجالان و سفسطه بازان و حق نمایان بی دین، نجات بخشید.

و الحمدلله وحده



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد