مشاعره 91


مشاعره 91


تنها نه هردودیده من محوروی توست

سوی توام زهر سرمژگان اشاره ای ست

امیری  فیروز کوهی

=

تنهایکی به قله تاریخ می رسد

هرمردپاشکسته که تیمورلنگ نیست

محمدسلمانی

=

تنی زنده دل خفته درزیرگل

به ازعالمی زنده مرده دل

سعدی

=

لاله رخساره به خون شوید وسیراب شود

سروکوتاه کند دست وسرافراز آیــــــــــد

خواجوی کرمانی

=

درگشادِ کارِخودمشکل گشایان عاجزند

شانه نتواند گشوده طرهء شمشاد را

صائب

=

آشفته زلف راچو شب تارمی کنی

روزمرا سیه چوشب تارمی کنـــــی

وصال شیرازی

=

یافتم روشن دلی ازگریه های نیمشب

خاطری چون صبح دارم ازصفای نیمشب

رهی معیری

=

باادب باهمه سرکن که دل شاه وگدا

درترازوی مکافات به یک میزان است

صائب

=

توآفتاب خط استواومن شب قطبی

تو ازسلاله نوری  , من ازتبارظلالم

حسین منزوی

=

محمل بدارای ساربان ,تندی مکن باکاروان

کزعشق آن سروروان گوئی روانم می رود

سعدی

=

گردآوری : م.الف زائر




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد