مشاعره 119
مرابه حلقه صحبت مخوان زتنهائی
که نخل خوش ثمر من غنی زپیونداست
صائب
=
توشمع بزم اغیاری و من درآتش غیرت
زبرق آه روشن می کنم کاشانه خودرا
بابافغانی شیرازی
=
آفتابی زد وویرانه دل روشن کــــــرد
لیک افسوس که زود ازسردیوار گذشت
عمادخراسانی
=
توشه بخل میندوز که دوداست وغبار
سوزن کینه مپرتاب که خنجر گردد
پروین اعتصامی
=
دست برسینه ازآن درصف محشر دارم
که نیفتد دل صدپاره زچاک کفنم
محمود میرزا
=
مرابه حنجره داد ازنبودن داداست
مصیبت پدرآری زداغ اولاد است
امیرحسن صلاحی
=
توصبح عالم افروزی ومن شمع سحرگاهی
گریبان بازکن درصبح تامن جان برافشانم
صائب تبریزی
=
مرابه رندی وعشق آن فضول عیب کند
که اعتراض براسرار عالم غیبت کنـــــد
حافظ
=
دستت به قدرتی است که د ست خدا بود
پایت زدوش خاتم پیغمبران گذشت
صبا
=
توصنم قبله صاحب نظرانی امروز
که زنخدان تو آتش به جه زمزم زد
فروغی بسطامی
=
گردآوری : م.الف زائر