مشاعره 120
دست دادامشب حنارارخصت پابوس او
ازحناکمترنیی ای گریه وقت دست و پاست
واعظ قزوینی
=
توعاشق پرور ومن عشق بازم
توزیباروی ومن زیباپرستم
محمدبزرگ نیا( دانش )
=
مرابه روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم دنیا دوباره باید دیــــــــد
صائب
=
دریغ ودرد که تااین زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
حافظ
=
قاتل هرکه دررسد تن به هلاک دردهد
تن به هلاک دردهم من برود چو قاتلم
پرتواصفهانی
=
مرابه صبروشکیب آن صنم اشارت کرد
خبرنداشت که خودهرچه بود غارت کرد
مینو شیرازی
=
دست رحمت کس به سوی من نمی سازد در از
چون گل پژمرده برروی مزار افتــــــــــــــاده ام
صائب
=
مرابه علت بیگانگی ازخویش مران
که دوستان وفادار بهتر ازخویشند
سعدی
=
دراین زمانه رفیقی که خالی ازخلل است
صراحی می ناب وسفینه غزل است
حافظ
=
توعهدشکن خواهی ومن بس که ضعیف
یک عهد به صدسال شکستن نتوانم
فصیحی هروی
=
گردـآوری : م.الف زائر