مشاعره 151
هرباغبان که گل بسوی برزن آورد
شیراز رادوباره به یادمن آورد
دکترصورتگر
=
دل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست
خانه آینه راروشنی ازروزن نیســـــــت
صائب
=
تابه من پرتو آن مهر درخشان نرسد
شب هجرمن دل خسته به پایان نرسد
نوذراصفهانی
=
دل چو عاشق شدود ازننگ چه پروا دارد
شیشه چو ن آب شد ازسنگ چه پروا دارد
میرزا محمد اکبر
=
دل چهر تو , مهر آسمان گفت
روشن تزازاین نمی توان گفت
مشفق کاشانی
=
تابه یمن عشق چشم اشکباری یافتم
راه کسب آبرو واعتباری یافتــــــــــم
کمال اجتماعی
=
مردم آخر همه مردند زبیماری دل
به امیدی که تورابرسربیمارآرند
فروغی بسطامی
=
دل حافظ که به دیدارتو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
حافظ
=
شب اگردست به گیسوی نگاری بزنیم
ره صدقافله دل درشب تاری بزنیم
عارف قزوینی
=
مردم آزار محال است خجالت نکشد
که نمک آب شود چون به جراحت گذرد
صائب تبریزی
=
گردآوری : م .الف زائر
ولادت امام خوبی ها، امام رضا(ع) رو بهتون تبریک میگم.با آرروزی بهترینها
986518