مشاعره 228


مشاعره 228

هرچند که زلف تو سپاهی است جهانگیر

 زین گونه پریشان نتوان کرد سپه را

امیرخسرودهلوی 

=

آن شاخه ای که مرغ برآن می کند  قرار

باور نمی کند که زمانی قفس شود

کمال اجتماعی (گلبانگ )

=

دیگرزشاخ سروسهی بلبل  صبور 

گلبانگ زد که چشم بدازروی گل بدور

حافظ

=

رفتی ازاین دیاروندادی خبر مرا

نشنیدی ازکسی که چه آمد به سرمرا؟

ابوالحسن ورزی 

=

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یارب این تاثیر دولت درکدامین کوکب است

حافظ

=

تلخ ا ست بی تو صبر دل غم  فزوده را

نتوان چشیدداروی ناآزموده را

شاهی سبزواری 

=

آن شب که من واو می گلگون زده بودیم 

برلشکر اندوه شبیخون زده بودیم 

حسین امینی 

=

مشوی ای دیده نقش غم زلوح سینه ی حافظ

که زخم تیغ دلداراست ورنگ خون نخواهد شد

حافظ

=

دیگری نیست که غیرتونشیند دردل 

 غیرگل هم نفس بلبل شید انشود

دکتربصاری (طلعت )

=

دی گفت طبیب ازسرحسرت  چومرادید

هیهات که درد تو زقانون شفارفت 

حافظ

=

گردآوری : م.الف زائر


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد