قیام مزدک . وبلاگ ماء طهور


طلوع آیین مزدک


مذهب مزدک را اشتقاقی از مانویت دانسته اند. مزدک در عهد قباد پدر انوشیروان مدعی نوعی رهبری مذهبی شد و قباد در ابتدا از روی عقیده و علاقه یا بعنوان یک نقشه سیاسی برای کوباندن طبقه اشراف و روحانیون زردشتی به او گروید و کار مزدک سخت بالا گرفت، ولی به فاصله اندکی در همان زمان قبادیه دستیاری فرزندش انوشیروان و یا در زمان سلطنت خود انوشیروان مزدکیان قتل عام شدند و از آن پس به صورت یک فرقه سری در آمدند. مزدکیان در دوره اسلام نیز لااقل تا دو سه قرن وجود داشته اند. در دوره اسلام، نهضتهای ایرانی ضد خلافت و احیانا ضد اسلامی را غالبا مزدکیان رهبری می کرده اند به همین جهت زردشتیان با آنها همراهی نکرده، با مسلمین علیه آنها همکاری می کردند. می گویند بانی اصلی آیین مزدکی، مردی زردشت نام از اهل فسای شیراز بود و به نوعی مانویت دعوت می کرد مخالف کیش رسمی مانوی. این مرد دعوت خود را در روم ظاهر کرد و سپس به ایران سفر کرد و به دعوت پرداخت در روم این شخص به نام ''بوندس'' معروف بوده است.


مؤسس آیین مزدک


بنا به گفته کریستن سن ایران شناس دانمارکى، آئین مزدک یکى از شاخه هاى دین مانى است که در رم و در روزگار دیو کلسین (300 م) بوجود آمد. پایه گذار این آئین شخصى به نام زرتشت فرزند خرکان بوده که بوندوس نیز نامیده مى شده است. پیروان این آئین خود را درست دینان مى نامیدند. آوازه پیروان زرتشت خرکان دو قرن بعد بلندتر شد. به گفته همین ایران شناس خرکان از مردم فسا (فارس) بوده و همو است که مؤسس آئین مزدک بوده است. زرتشت حامى مزدک بوده است. محققان زادگاه مزدک را شهر پسا یا فسا مى دانند. زرتشت حامى مزدک در خوذاى نامک نیز مسطور است. به هر حال مزدک پسر بوندس به ایران سفر کرد و به دعوت مردم پرداخت. ایرانیان کیش او را تون دارس شنون یعنى دین خداى خیر مى گفتند؛ چرا که او گفته بود خداى خیر با خداى شر نبرد کرد و او را مغلوب ساخت. پس باید خداى غالب را پرستید. این آئین در زبان پهلوى به درست دینان مشهور است. منابع عربى و ایرانى که از خداى نامک استفاده کرده اند، على رغم اشکال در ضبط اسامى ایرانى (پهلوى) نشان مى دهند که دین مزدک همان آئین درست دینان است که بوندس آن را انتشار داد. بوندس مانوى بوده و از روم به ایران رفته تا عقایدش را تبلیغ کند، و این مبین اصالت ایرانى بوندس است. کلمه بوندس شباهتى به اعلام ایرانى ندارد، اما مى توان گفت که این واژه لقب این شخص بوده است.


ابن ندیم در الفهرست مى گوید که بوندس مقدم بر مزدک بوده و در خوذاى نامک اسم او را زرتشت قید کرده اند. در کتاب منسوب به استیلتیس (معاصر مزدک) همین اسم را براى فرقه مزبور ذکر کرده اند. تحقیقا مى توان گفت که بوندس و زرتشت نام یک شخص بوده است. در یک کتیبه یونانى، نام بوندس (زرتشتى) آمده است که در آن سخن از اشتراک در اموال و زنان رفته است. زرتشت بنیان گذار آئین مزدک با پیامبر مزدیسنیان هم نام بوده است. از این اقوال مى توان نتیجه گرفت که مزدک شعبه اى از آئین مانى است و در روم پایه گذارى شده و مؤسس آن یک ایرانى به نام زرتشت خرکان از اهالى پسا یا فسا (در فارس) بوده است.محققان معترف هستد که اطلاعات درباره مزدک بسیار اندک است. آنچه درباره او بدست آمده، مقرون به صحت نیست. در مورد زادگاه او نیز وضع چنین است. و خلاصه همان اطلاعات داده شده نیز با احتمال و تردید همراه است: شاید زادگاه او شهر پسا یا فسا باشد؟ شاید زرتشت همان بوندس باشد که از روم به ایران آمده است؟طبرى مورخ مشهور زادگاه مزدک را مدریا (احتالا: شهر فعلى کوت العماره در شمال شرقى دجله) مى داند. برخى اسم مزدک و پدرش را بامداد مى دانند. دینورى مى گوید مزدک از مردم استخر بوده است. مؤلف تبصرة العوام او را اهل تبریز مى داند.بنابراین، درست دین که شریعت بوندس (زرتشت) و مزدک باشد، در واقع اصلاحى در کیش مانى محسوب مى شده است.در منابع عربى آمده است که: مزدک فرزند بامداد در سده پنجم میلادى در زمان پادشاهى قباد ظهور کرد. قباد از پیروان او گردید. در ترجمه طبرى آمده است که چون ده سال از عهد قباد بگذشت، مردى به نام مزدک در خراسان و از شهر نسا ادعاى پیامبرى کرد. بدون شک منابع عربى بنا به عادت دیرینه، در تحریف بیوگرافى و عقاید مزدک کوشیده اند و تا آنجا که توانسته اند، در تهمت بر مزدک و جعل مطالبى منسوب به او خوددارى نکرده اند. بنابراین چون تاریخ آن به دست دشمنان تدوین شده و چهره اش را قلم معاندان بر صفحه روزگار نقش ‍ کرده اند، نمى توان تصویر روشنى از گفته ها و نوشته هایش به دست داد؛ ولى آنچه مسلم است این است که مزدک یکى از پیشوایانى بود که اهمیت مسائل اقتصادى و مادى را در زندگى انسانها دریافته و راهى باز کرده که در صورت موفقیت، دگرگونى هاى ناپیوسته اى در جهان بوجود مى آورد.

کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید: دین مزدک همان آیین " درست دین " است که " بوندس " انتشار داد، اگر این شخص مانوی یعنی بوندس پس از شروع به دعوت جدید در روم، به ایران رهسپار شد تا عقائد خود را تبلیغ کند، می توان حدسی قریب به یقین زد که اصل او ایرانی بوده است. کلمه " بوندس " شباهتی به اعلام ایرانی ندارد، ولی می توان آنرا لقب این شخص دانست. نه تنها کتب اسلامی که ماخوذ از " خوذای نامگ " هستند، بلکه الفهرست هم که منبع دیگر داشته مؤسس فرقه مزدکیه را شخصی دانسته مقدم بر مزدک، و در خوذای نامگ اسم او را زردشت قید کرده اند، و از این جا نام فرقه " زردشتگان " پیدا شده است. بنابراین به طور تحقیق می توان گفت که " بوندس " و زردشت اسم یک شخص بوده است و زردشت نام اصلی آورنده این دین است و این شخص با پیامبر مزدیسنان همنام بوده است. پس نتیجه این می شود که فرقه مورد بحث ما یکی از شعب مانویه بوده که قرب دو قرن قبل از مزدک در کشور روم تأسیس یافته و مؤسس آن یکنفر ایرانی زردشت نام پسر " خورگان " از مردم " پسا " بوده است.از اشارات مندرجه در کتب عربی چنین مستفاد می شود که زردشت (فسائی) پیشوایی بوده که دعوت او فقط جنبه نظری داشته است، اما مزدک که مرد عمل بوده و به قول طبری در نزد طبقه عامه خلیفه زردشت به شمار می آمده است، رفته رفته نام مؤسس اصلی را تحت الشعاع قرار داد و در همان عهد خود، فرقه را به اسم مزدکیه مشهور نمود. از این رو در ادوار بعد مردمان پنداشته اند که بانی حقیقی فرقه نیز مزدک نام داشته.

زمینه هاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى قیام مزدک


آئین مزدک شاید نخستین دینى بود که امور اقتصادى و مذهبى را با هم آمیخته بود و گامى بود براى بهبود وضع طبقات محروم. این دین زودتر از دورانى که جبر تاریخ اجازه مى داد، مطرح شده بود. مزدکى گرى حاکى از جهش ‍ فکرى عظیمى بود که در جامعه اى متعصب و خشک مغز، محال بود بوجود بیاید و ریشه بدواند. آئین مزدک از یک سو پاسخ دهنده غریزه دستبرد و تصاحب مال غیر است که در دل هر کسى با شدت و ضعف در حال خلجان است، ولى معمولا کسى جراءت ابراز آن را ندارد، و از سوى دیگر آرزوى ایجاد وضعى که عدالت اجتماعى را در جامعه تأمین نماید. مزدکى گرى از میان رفت، ولى اندیشه عصیان علیه وضع موجود و بهم ریختن نظام جامعه را پس از آنکه در میان مردم پراکنده شد، به دشوارى مى توان از میان برد، و به همین دلیل در ایران مسلمانان، مزدکیان گاهى به نام خرم دینان و گاهى به نام بابکیه و یا نام هاى دیگر قیام مى کردند و باعث آشوب هاى عظیم مى شدند. ادیان دیگر از جمله دین مسیح فقط از رابطه میان آفریدگار و بندگانش سخن مى گفت و کارى به کار امیران و پادشاهان نداشت. ولى مزدک به تنهایى روابط نوى میان بنده و خدا بوجود آورد، بلکه در امور اقتصادى هم سخنان تازه و عقاید جدیدى پیش کشید. وى براى بار اول در تاریخ، اعلام کرد که: دارایى هر چه هست، از آن خداست و همه مردم در آن حق تصرف دارند و کسانى که اموال مورد نیاز مردم را جمع مى کنند و وقت خود را با شمردن آن مى گذرانند و دست به تقسیم آن نمى زنند، مانند کسانى هستند که نوش دارو را از بیمار دریغ مى کنند و باید با آنها مانند آدمکشان رفتار کرد. دشمنى با مزدک و عقاید او تنها جنبه عربى - اسلامى ندارد، اشرافیت ایرانى نیز در این راه با تازیان همگام بوده است.

جامعه طبقاتى - اشرافى ایران چگونه فقر را در گستره جامعه عینیت بخشیده بود.ثروتمندان ایرانى در پگاه نخستین شعاع قیام مزدک، بر او شوریدند و موبدان و مغان زرتشتى کینه او در دل گرفتند و سرانجام در کنار تخت انوشه روان، شاهد قتل عام مزدکیان که تعدادشان به سیصد هزار مى رسید، بودند و قهقهه مى زدند. و از آن پس نیز، وقتى ایران به اشغال تازیان درآمد، رعایا از دو سو تحت ستم مضاعف قرار گرفتند؛ از سوى فاتحان بدوى تازه بدوران رسیده و از جانب فئودال هاى ایرانى همدست خلیفه. آئین مزدک مشخصه روشنگرائى جامعه متمدن ایرانى است که با جهل و جور روحانیون و موبدان و شاهان مستبد در ستیز بود. مزدک گرائى فریاد اعتراض آگاهان جامعه علیه اشرافیت پلید طبقاتى و فقرافزائى سلطه سیاسى - اقتصادى بود. این فریاد نوخاسته، به خون کشیده شد و اندکى بعد در راستاى قیامهاى ملى و مردمى ایرانیان در قالب نهضت مقاومت ملى مردم ایران، علیه استیلاى تازیان، حلقوم خلیفه عربى و سران قبائل مهاجم بدوى و متحدان فئودال ایرانیشان را فشرد. قیام مزدک معلول دورانى است که تاریخ در ترسیم آن درنگ به خود راه نمى دهد: امپراطورى کهن سال ساسانیان، نظام اشرافى - طبقاتى، روابط و مناسبات بحرانى و پیچیده جامعه ایرانى، قطب هاى ممتاز دوازده گانه دربار شاهنشاهى، موبدان و... تزویر مذهبى و تخدیر توده ها، آوارگى و فقر روستائیان، هجوم گرسنگان به شهرها، ازدحام زنان و دختران در حرمسراها، تجارت برده و زن به دیگر سرزمینها، دستکرت هاى بزرگ و بى انتها و تجلى تمام عیار فئودالیسم کهن سال و متمرکز در شاهنشاهى ساسانى و... مشخصه هاى بارز جامعه ایرانى عصر ساسانى است.

نظام طبقاتی زرتشتیان و ظهور مزدکیان


سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران در خصوص ظهور فرقه های انقلابی در عهد ساسانی می گوید: امتیاز طبقاتی و محروم بودن عده کثیر از مردم ایران از حق مالکیت ناچار اوضاع خاصی پیش آورده بود و به همین جهت جامعه ایرانی در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق الکلمه نبوده و توده های عظیم از مردم همیشه ناراضی و نگران و محروم زیسته اند این است که دو انقلاب که پایه هر دو بر این اوضاع گذاشته بود و هر دو برای این بود که مردم را به حق مشروع خداداد خود برساند، در این دوره روی داده است: نخست در سال 240 میلادی در روز تاجگذاری شاپور اول، یعنی چهارده سال پس از تاسیس این سلسله و نهادن این اساس، مانی دین خود را که پناهگاهی برای این گروه محروم بوده است اعلان کرد و پیش برد. تقریبا پنجاه سال پس از این واقعه زرادشت نام از مردم فسای فارس اصول دیگری که معلوم نیست تا چه اندازه اشتراکی بوده است اعلان کرد و چون وی کاری از پیش نبرد، دویست سال پس از آن بار دیگر " مزدک " پسر " بامداد " همان اصول را به میان آورد.سرانجام می بایست اسلام که در آن زمان مسلکی آزادمنش و پیشرو و خواستار برابری بود این اوضاع را در هم نوردد و محرومان و ناکامان اجتماع را به حق خود برساند. مسلک مزدکی به حکم اینکه طرفدار طبقه محروم بود و در جامعه ای طبقاتی ظهور کرد رواج و شیوع فوق العاده یافت. کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در این باره بیان می دارد: اگر چه کیش مزدک پس از ورود به طبقات سافله اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیاسی انقلابی گرفت ولی اساس دیانتی آن باقی بود و پیروان این آیین در میان طبقات عالیه هم وجود داشته اند. عاقبت مزدکیان خود را به اندازه ای قادر یافتند که شروع به ترتیب مراتب روحانی خود نموده، یک نفر رئیس روحانی انتخاب کردند.


نحوه قیام مزدک


در شاهنامه فردوسى مى خوانیم که مزدک مردى خردمند و سخنور بود. روزى دید مردم گرسنه و بینواى کشور در اطراف کاخ پادشاه آمده اند و از او نان مى خواهند. مزدک که در دربار منصبى داشت، از پادشاه پرسید: اگر کسى را مار گزیده و در حال مردن باشد، ولى دوست یا همسایه او نوشدارویى داشته باشد و از دادن آن مضایقه کند، با این شخص چه باید کرد؟ قباد پاسخ داد: سزاى او مرگ است. مزدک پرسید: اگر مردم نیازمند نان باشند و کسى که نان دارد، به ایشان ندهد، سزاى او چیست؟ قباد پاسخ داد: سزاى او مرگ است. تیسفون، شهر بیکرانه، مکعب ها و چهارگوش هائى از سنگ و گل تا بى نهایت، میلیونها آبراهه، کوى ها و کوچه هاى بیشمارش تا دل شب کشیده شده بود. شهر کاخ ها و آتشکده ها... انبوه مردم، به دور مکعب سیاهى گرد آمده اند که آتشکده اى بسیار بزرگ و بى در و پنجره است. همه نگاهها به آن سو است. سپس مردم تکانى مى خورند و پس مى روند.مردى سرخپوش پدیدار مى شود؛ چشمان درشت کبودش با حالتى هوشمندانه و زیرکانه انبوه مردم را در مى نوردد. مزدک خطاب به انبوه جمعیت مى گوید:این اهریمنان ناپاک را دروغ و کینه و ویرانى زنده مى کند. اما از این ها نیز بدتر، زردوستى و خواسته اندوزى است. همان گونه که الگ آسیابان پر از گندم و خس و خاشاک است که سرانجام از هم جدا خواهند شد، جهان امروز نیز آمیزه اى از روشنائى و تیرگى، خوبى و بدى است... مزدک در این هنگام با دست اشاره به مرده اى در میدان مى کند:نان این مرد را که خورده؟ زنى را که آفریدگار براى او فرستاده بود، چه کسى از او گرفته؟


مزدک در جمع موبدان و دبیران و اسپهبدان فریاد زد: آئین ما به ما مى آموزد که هر چه هست، از سه گوهر است که مزدا به مردم ارزانى داشته؛ این سه گوهر جاودان آتش، آب و خاک است. خداوندگار، در آفرینش گیتى، این سه گوهر را پخش ‍ نکرد تا از آن به یکى اندک، و به دیگرى بیشتر دهد؛ میوه هاى برآمده از این سه گوهر را نیز به همگان داد. شادى زیستن را به برابرى به همه داد. نظم مزدا این است. هر چه جز این، آشفتگى و تیرگى است. اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک سه بنیاد سترگ آئین مزداست. نیاز ما به روشنى تنها اندیشه است؛ سرودهاى ما در بزرگداشت آتش، تنها گفتارى است و بس. کردارى که باید این دو بنیاد را در برگیرد، کجاست؟ مردم از گرسنگى مى میرند، و انبارهاى ما انباشته است، بستر مردان و زنان سرد است، و شبستانهاى ما از زنان ما انباشته است. تنها به هم کیشان شکم سیر خود خوراک مى دهیم و زنان خود را نیز براى گذران شب به آنان پیشکش ‍ مى کنیم و فراموش مى کنیم که سیرى و شکمبارگى، به همان اندازه که گرسنگى و پرهیز، خون را سست مى کند... نگهداشت آتش در آتشکده هایمان به چه کار مى آید هنگامى که تیرگى بر روان هایمان چیره است؟... نباید به یک پنجم از اندوخته هاى خود بسنده کنیم، چرا که این اندک چیزى جز صدقه نیست و از صدقه چیزى زشت تر نیست؛ چرا که هم دهنده و هم گیرنده را به دروغ مى آلاید. باید درها و همه قفل ها گشوده شود. آنگاه است که روشنى مزدا، آنگونه که هست، در روان مردم افروخته خواهد شد.در اینجا مزدک به نمایندگى از سوى توده مردم ایران سخن مى گفت. دولتیان سخنان او را به لبخند برگزار کردند. کره ناى ها غریدند که:قباد، پرستنده مزدا، خدایگان و شاه شاهان ایران و انیران، از نژاد خدایگان، فرزند پیروز پادشاه و خدایگان، سخنان شما رسته هاى ایرانى را شنید.

انفجار توده ها


تیسفون شعله ور بود. پرستشگاهها، بیشه زاران، جزیره هاى پر از نخل و برج هاى بیشمار آن همه سرخ بود. باران مزدک، آزادان، همه شب را تاخته بودند. شب نیز سرخ بود. در چپ و راست آتش هایى مى سوخت. کوه نشینان نیز بیدار مانده بودند. ستونهایى از دود سیاه با روشنایى بامداد در مى آمیخت. مردانى سپید جامه با مشعل هایى پردود در دست از هزاران راه و کوره راه به سوى شهر روان بودند. گرسنگانى صد صد و هزار هزار همچون توده اى فشرده سراسر زمین را پوشانده بودند. اسبان در دریاى مردان شناور شدند.مزدک در متن مردم: درستى کجاست اى مزدک؟درستى در نان و زن است.میدان سیاه در برابر کاخ تهى است. خروش کره ناى ها زمین را مى لرزاند.. مزدک میدان سیاه و تهى را مى پیماید و هزاران مغ سرخ به سوى او مى روند. آنچه اتفاق افتاده است، هرگز تاریخ ایران بیاد ندارد. مردم همه شگفت زده شده اند. شیران شاه هراسناک بر زمین مى آرامند سراپرده سنگین پادشاهى از پهنا و درازا به لرزه در مى آید... هیبت و ابهت و عظمت و شوکت و خشونت شاهنشاهى فرو مى ریزد. پیکر باریک ردا پوش موبدان موبد از بیم و هراس در هم مى پیچد... مزدک در برابر تخت پادشاهى مى ایستد. مشعل را بالا مى برد. آنگاه خدایگان و شاه شاهان بر مى خیزد، به شتاب دو گام پیش مى نهد و دست راست خود را به نشانه کهن درود بر گیتى و بر زندگى بر مى افرازد.توده ها به میدان یورش بردند. سواران و سپاه جاویدان خود را کنار کشیدند. سرهاى میلیونها تن، همچون تیغى آخته به سوى طاقى کاخ پیش مى رفت. سلطنت با یل و کوپالش در برابر اراده توده ها خلع سلاح شده بود و جنگاوران و پاسداران و تیغ داران و پیل سواران و... به مجسمه هائى تبدیل شده بودند. تنها مزدک، مشعل به دست، در برابر ایستاده بود و نمى جنبید.


شاهنشاه که خود فرمانروایى و خدایگانى خود را به کنارى نهاده بودن آن بالا کنار تخت، تنها بود. بزرگان خود را به دیوارها مى فشردند... مزدکیان، سرخ جامگان با شمشیرى راست بر کمر، بر همه جا مسلط بودند. مغ بزرگ، مزدک مشعل به دست، بر این جایگاه ایستاده بود و از پیروزى و درستى سخن مى گفت. شب هنگام قفل از همه دستکرت ها گشودند، گرسنگان خود را روى گندم ها مى انداختند، گندم را خام خام مى خوردند و بسیارى از آنان همانجا در کنار دیوارهاى انبار مى مردند. روزبه، یاز مزدک، دبیران را فراخواند و به همه گفت که همه مردم در برابر قانون یکسان اند؛ هر کس بر اساس شایستگى خود دستمزد خواهد گرفت. دیگر دبیران به پنج رسته بخش نخواهند شد. مزدک دستور داد که باید از همه دارایى دستکرت ها، به ویژه گندم انبارهاى آنها، صورتى فراهم کنند. باید گرسنگى مردمى را که به تیسفون روى آورده اند، فرو نشانند، و سپس گندم همه دستکرت هاى محلى را میان همه دهکده ها پخش کنند... در سراسر آن شیب و فردا و فردا شب آن، گندم خشک و زرد و در دستمال ها مى ریختند. زنان را از حرمسراها خارج ساختند. حرمسراى زرمهر گاومیش هفتاد و دو زن داشت. زندانها و سیاهچالهاى ساسانى گشوده شد. گرگ خونان، وفاداران نظام طبقاتى، از اوضاع آشفته سود مى جستند و به دزدیدن زنان مى پرداختند، دستکرت ها را مى سوزاندند و مردم را مى کشتند. دستکرت ایران دبیر بدکریتر نیز همه قفل هایش گشوده شده بود؛ از اثاثه کاخ و گندم و روغنى که میان گرسنگان پخش مى شد، صورت بر مى داشتند. دو کاروان بزرگ را که صد اشتر داشت، با بار کیسه و خم هاى سفید به تیسفون فرستادند. کار پخش زنان از همه آسوده تر بود. همان گونه که مزدک دستور داده بود، باید پذیرش آنان را مى گرفتند. و همه بجز دو تن، پذیرفتند که آنان را میان خاندان دهقانان و خانواده هاى کشاورزان پخش کنند. گندم ها و زنان دستکرت فرشید ورد برادر زرمهر گاومیش تقسیم شده بود. او هشتاد و یک زن در دستکرت داشت. مزدکیان یا درست دینان در میان مردم آرد سفید سرخ شده در روغن شیرین، پخش مى کردند. تکه هاى گوشت خشک گاو را به دوازده بخش مى کردند، پنیر را با تیغ تکه تکه مى کردند، زردآلو، خرما و انجیر را با کلاه پیمانه مى کردند و... بدین سان نکبت فقر، اندکى و مدتى کاهش یافت و لطافت برابرى و عدل و داد بر ایران شهر مستولى شد. قباد به فرمان مزدک گردن نهاد و از جبروت جباریت سلطنت دست کشید و بسان مردم زیست. این قیام هر چند کوتاه و ناپایدار بود، اما در تاریخ ایران جاودانه ماند و الهام بخش نسلها در عصر گردید.

اندکى بعد، دوباره گرگخونان غلبه یافتند و به دریدن گوسفندان پرداختند. انوشه روان ساسانى مزدک را بکشت، و مزدکیان سرخ جامه را در پهندشت تیسفون تا گردن در زمین بکاشت و ستوران جاوید سپاه خویش را در آن باغ سرخ مزدک نشان به جولان آورد، و سیصد هزار مزدکى را این سان قتل عام نمود. باغ سرخ مزدک در تاریخ این مرز و بوم، پاسخ کسانى است که پیشینه تاریخ شرق را استبدادى مى بینند و ایرانیان را پذیراى نظام استبدادى !و اما مردم این سرزمین که على رغم ظاهرى آرام و صبور که حکام مستبد را همیشه فریب مى دهد، باطنى ناآرام و پرجوش و خروش دارند و همچون آتشى داغ نهفته در زیر خاکسترى سرد، در انتظار وزش نسیمى اندک، لحظه شمارى مى کنند، شگفتا که تاریخ از اینان چه دیده است! آنگاه که ستم سیصد ساله ساسانى مقهور ستم چند ده ساله تازیان بدوى شد و خلافت عربى، سیماى سیاه سلطنت را سپید کرد، همین مردم مزدک نشان، دوباره بیاد سلطنت سیاه ساسانى اشک ریختند و آه کشیدند. براستى! تازیان چه ستمى بر این مردم روا داشتند که ستمکده شاهانه برایشان موعود شد و در اعاده آن چند قرن کوشیدند؟!شگفتا که این مردم در چه مدار بسته ى گیر افتاده اند! اینان براى نفى خلافت به اثبات سلطنت پرداختند، از چاه به چاه و بالعکس! و جا دارد که آن شاعر معاصر بگوید: ملت ما حافظه تاریخى ندارد. و در این دور تاریخى اگر این بار چنان شود، منصفانه باید گفت که: این ملت شعور تاریخى ندارد. که هرگز چنان مباد.

قضاوت صحیح درباره مزدک


در نگاه و وجدان تاریخ بشر، مزدک بنیانگذار یک فلسفه سیاسى - اجتماعى - اقتصادى نوینى است که قبل از او در تاریخ حیات انسان سابقه نداشته است. او از تساوى حقوقى و برابرى اجتماعى سخن گفته است. اباجیگرى تهمت ناجوانمردانه روحانیون دولتى و اشراف و فئودالهاى ایرانى است که حرمسراهاى اختصاصى شان بخش بزرگى از زنان جامعه ایرانى را در خود جاى داده بود. بدون شک تاریخ دوره ساسانى از سرنوشت سیاه زن ایرانى ورقها سیاه کرده است. تاریخ نشان مى دهد که در جامعه ساسانى، زن به صورت کالا نگریسته مى شد و مانند گندم و... در انبارها و ابنانها، در حرمسراها و دستکرت ها نگهدارى (احتکار!) مى شد. تاریخ شاهد است که در دوره ساسانى زن ایرانى به دیگر کشورها صادر مى شد. تنها از یک منطقه مرزى سالى دوازده هزار زن به روم و... صادر مى شد. نظام سیاسى - اقتصادى - اجتماعى جامعه ساسانى در دست هفت فامیل بزرگ اداره مى شد. این هفت فامیل بر تمام کشور سایه ستم و تجاوز خود را گسترده بودند و به وسیله موبدان هر گونه ناروائى را بر جامعه تحمیل مى کردند. ثروت یک کشور بزرگ که در حدود یک صد و چهل میلیون نفر را در خود جاى داده بود، در اختیار چند طبقه ممتاز قرار گرفته بود. قوه مقننه و مجریه یکى شده بود. تجملات دربار شاهان حد نداشت.


حداقل احتکارهاى شاهانه در تاریخ ساسانى چنین است: سه هزار زن، چندین هزار دختر زیباى رومى، سه هزار نوکر و خدمه، هشتهزار و پانصد اسب سوارى شخصى، هفتصد و شصت فیل اختصاصى، دوازده هزار استربارى و کوههائى از طلا و جواهر و اشیاء گرانبها و... و... تمام عایدات کشور پهناور ایران به خزانه طبقات چندگانه ممتاز مى رفت. طبعا در چنین هنگامه اى از بیعدالتى و فقر مطلق اکثریت قریب باتفاق جامعه ایرانى، قیام مزدک انتظار مى رفت. ابن طریق که در سالهاى 263-328 هجرى مى زیسته، مى گوید: اصول عقاید مزدک بر این اساس بود که خداوند ارزاق را در روى زمین آفرید که مردم آنها را میان خود تقسیم نمایند، ولى مردم نسبت به یکدیگر ستم مى کنند و تفوق و فزونى مى جویند. ما مى خواهیم در این کار نظارت داشته باشیم و مال فقرا را از اعیان و اشراف و توانگران بگیریم و به فقرا بدهیم. از هر کس که اموال و امتعه بیش از حد داشته باشد، از وى گرفته به بى چیزان مى دهیم، تا مساوات برقرار شود. نظام الملک مى گوید: مزدک مى گفت مال بخشیدنى است میان مردمان، زیرا همه بندگان پروردگار و فرزندان آدم اند و چون احتیاج پیدا کنند، باید مال یکدیگر را خرج کنند تا هیچ کسى ناتوان و نادار نباشد و همه متساوى المال باشند.


کریستن سن مى گوید: پیشوایان مزدکیه دریافتند که مردم عادى نمى توانند از چنگال شهوت و هوس مادى نجات یابند مگر اینکه به آنها بدون مانع برسند. این فکر مبناى عقاید آنان شد. و چون دنبال این اصل را گرفتند، متهم به اباحه و ترویج فحشا و منکرات شدند، در صورتى که این کارها در آئین آنان راه نداشت و مباینت تام با زهد و پارسائى شان داشت. زرتشت و مزدک هر دو تاءکید مى کردند که انسان مکلف به عمل خیر است.منابع تاریخى به درستى نشان مى دهند که دامنه دعوت و قیام مزدک حوزه وسیعى را در بر گرفته بود. آئین مزدک در آغاز بدون شک جنبه دینى داشته و شخص مزدک به اصلاحات اجتماعى مى اندیشیده است. او خواهان زندگى بهتر براى مردم ایران بود و افکار او به هیچ وجه مشوب به غرض نبوده است. جنبه مذهبى این دعوت بر بعد سیاسى - اجتماعى آن برترى داشته است. اگر چه آئین مزدک پى از ورود به طبقات پائین و سالفه اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیاسى - انقلابى بخود گرفت، ولى جوهره دیانتى آن باقى ماند. در زمان خلع قباد و دوره جاماسب مزدکیه ظاهرا چندان پیشرفتى نداشته است، مع ذلک افکار این فرقه رفته رفته در عامه رسوخ کرد و در ابتدا به آهستگى و سپس بسرعت انتشار یافت.

 

شورا ی شهر .... سرمقاله ۴ مرداد روزنامه عصر مردم

 
 
شورای شهر شیراز بداند

معمولاً قانوناً و شرعاً یکی از وظایف مهم شورای اسلامی شهر شیراز توجه به فرهنگ و روند کنونی آن است به گونه­ای که اگر در کلانشهر شیراز شاهد معاشرت و ارتباطات مستمر و مداوم شهروندان هستیم و گستره شهر به لحاظ ساخت و ساز و تراکم جمعیت روز به روز افزون و افزون­تر می­شود، علاوه بر توسعه کمی که حاصل آن ایجاد امکانات بیشتر، آب، برق، گاز، تلفن و خط اینترنت است، نیاز به اصلاح، بازسازی و تحول فرهنگی نیز هست تا جامعه بتواند به سلامت از چالش­های پیش رو بیرون آمده، تنش­ها، درگیری­ها، تخلفات و نهایتاً جرایم کوچک و بزرگ کم و کمتر شوند.
یکی از ابزارهای سهل­الوصول و کم­هزینه که بیشتر در شیراز توسط بخش خصوصی آماده­سازی و  تدارک می­شوند، مطبوعات و در اولویت روزنامه­های محلی هستند. روزنامه­ها با انتشار اخبار محلی، کشوری و جهانی از یک سو و از دیگر سوی تحلیل و ارائه گزارش­های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ورزشی ذائقه خوانندگان را هر روز محک می­زنند و نیز در تنویر افکار عمومی و هدایت آحاد جامعه به منظور اعتلای فرهنگ عمومی و آگاهی از علل بروز و ظهور وقایع با زحمات زیاد قدم­هایی درخور توان و بضاعت برمی­دارند.
اغراق نیست اگر دانسته­های خود را به اطلاع اعضای محترم شورای شهر شیراز برسانیم که جز یک روزنامه باسابقه 4 روزنامه دیگر با سیلی روی خود را سرخ نگه می­دارند و بعضاً تا چند ماه قادر به پرداخت حق­الزحمه و حقوق کارکنان خود نیستند. مضافاً به چاپخانه­های شهر هم مبالغ هنگفتی بدهکار شده­اند. اما با این وصف دست از تلاش و رسالت برنداشته­ با عشق و علاقه­ای ناشناخته و پنهان مانده به امید فردای بهتر قلم می­زنند و آگاهانه قدم برمی­دارند. در چنین شرایطی، آیا می­توان به روزنامه­ها که برای ماندن در حال حاضر نیاز مبرم به کمک مالی دارند دیکته کرد که درصدی از درآمد آگهی­های چاپ شده بابت عوارض به شهرداری بپردازند؟
مگر برای جبران کسری کمبودهای شهرداری راه­های دیگر فراموش شده و یا ناشناخته­اند که فشار را بر روزنامه­هایی گذاشته­اید که از صبح تا شام عکاس و خبرنگار مجانی در اختیارتان گذاشته­اند تا هر چه دلتان می­خواهد آنها بنویسند و چاپ شود و اگر یک روز غفلت شود و مطالب و سخنرانی­های شما در جلسات و یا دیگران در اینجا و آنجا چاپ و منتشر نشود زبان اعتراضات بلند می­شود که مگر با ما دشمنی دارید!
فی­الحال این سؤال برای نگارنده­ای که بیش از 30 سال است کار مطبوعاتی می­کند و در این راه قلم می­زند هنوز بی­پاسخ مانده که مگر اعضای محترم شورای شهر واقعاً از حال و روز روزنامه­ها و بدهی آنها به بانک­ها بی­اطلاعند که چنین عوارضی را بر آگهی­ها وضع کرده و شهرداری را ملزم کرده­اند با مکاتبات عدیده مدیر درآمد شهرداری دست به تهدید هم بزند که اگر نپرداختید، خودمان محاسبه و اعلام می­کنیم.
کدام آگهی؟ مگر جز یکی دو صفحه آگهی­های ثبتی و دادگستری که هزینه­های دریافتی آنها حتی کفاف پول کاغذهایشان را هم نمی­دهد قابل ارزیابی برای عوارضند؟
اگر واقعاً اعضای محترم اطلاع ندارند تا به عرضشان برسانم که نرخ فعلی آگهی­های ثبتی و دادگستری مربوط به 20 سال پیش است و چاپ این آگهی­ها صرفاً برای فروش روزنامه است وگرنه نفع دیگری ندارد.
مضافاً اینکه امروز هر نسخه روزنامه 16 صفحه­ای با تیراژهای فعلی نزدیک به نهصد تومان هزینه برمی­دارد که آخرین نرخ تعیین شده آن هم­اکنون سیصد تومان است و از این سیصد تومان، پس از کسر هزینه­های توزیع فقط 150 تومان برای روزنامه­ها باقی می­ماند و نیز ناگفته پیداست که وضعیت روزنامه­های کشوری هم جز این نیست.
از طرفی بعد از 16 سال که از انتشار روزنامه «عصر مردم» می­گذرد امروز قبض جریمه­ای از طرف سازمان بیمه­های اجتماعی شعبه 2 به دست اینجانب رسیده که مربوط می­شود به زمانی که هنوز روزنامه «عصر مردم» منتشر نشده و فقط دارای تابلو بوده است.
واقعاً اگر آدم از این اوضاع و احوال شاخ در آورد جا دارد زیرا وقتی برای وصول بهای اشتراک روزنامه به بعضی از ادارات مراجعه می­کنیم، پاسخ می­دهند باید از محل قند و چای و صرفه­جویی در آبدارخانه پول اشتراک را بدهیم زیرا مجوز خرید روزنامه نداریم و مدتی است بودجه قند و چای هم تمام شده.
اعضای محترم شورای اسلامی شهر شیراز به اصطلاح هنردوست و هنرپرور! آیا با بیان این حقایق و روبه­رو شدن با این وقایع ترویج فرهنگ روزنامه­خوانی و مطالعه که بارها در صحن شورا اعضای محترم در مورد آن داد سخن داده­اند بیش از یک شعار نیست؟
چه کسانی در این شهر متولیان اشاعه فرهنگ و حفظ و حراست از آن هستند؟
آیا کارشناسان و مشاوران کارشناسی که چنین پیشنهاداتی می­دهند بهتر نیست سری به شرکت­ها، اصناف و واسطه­های میدانی که هر روز بیش از روز قبل جیب مردم را خالی می­کنند بزنند و از آنها طلب عوارض بیشتر کنند!
والله درآمد یک روزنامه امروز در حد یک آشپزی که صبح­ها با صف 500 نفری مواجهند نیست. بررسی بفرمایید چه میزان عوارض پرداخت می­کنند؟
در شیراز برای کدام روزنامه صف می­کشند؟اگر قصد شورای شهر تعطیلی روزنامه­هاست و خود شورا به تنهایی قادر است روزنامه منتشر کند و عوارض هم ندهد بفرمایید! این گوی و این میدان. این رسالت را از دوش ما بردارید تا خیالمان راحت شود. برویم سراغ همان معلمی که از آنها عوارض طلب نمی­کنند.
راستی ما به کجا می­رویم که از یک روزنامه فرهنگی هم تقاضای عوارض می­کنیم در صورتی که بیشترین درآمدها را برای یک روزنامه تجاری ایجاد می­کنیم. وقتی همه آگهی­ها را به آن سمت سرازیر می­کنیم و حتی دولت هم بخشنامه می­کند که آگهی­های دولتی فقط به فلان روزنامه داده شود؟
اگر اعضای محترم اجازه فرمایند، نگارنده در جلسه شورا حاضر شده وضعیت تک به تک نشریات استان را به اطلاعتان برسانم تا این مصوبه غیرمنصفانه و صرفاً احساساتی لغو شود و شهرداری شیراز هم فکری برای روزنامه­هایی بکند که به علت گرانی بی­رویه کاغذ، فیلم، زینک، مرکب و قطعات دستگاه­های فنی عنقریب تعطیل شده و مدیران مسئول عطایش را به لقایش خواهند بخشید و غزل خداحافظی خواهند خواند.
زیاده زحمت است.
والسلام

نواب چهارگانه امام زمان (عج)


به نام خدا
نویسنده:حجت الاسلام خدامراد سلیمیان



در مدت غیبت صغرا، چهار سفیر یا نایب خاصّ، نامه‏ها و توقیعات حضرت مهدی علیه السلام را به مردم می‏رساندند و خود به زیارت ایشان نایل می‏شدند. این سفیران یا نواب چهارگانه، به ترتیب عبارت‏اند از:

۱٫ ابوعمرو عثمان بن سعید عمری
نخستین ‏نایب خاص حضرت مهدی عجل الله فرجه ، ابوعمروعثمان بن سعیدعمری بود. نام وی «عثمان بن سعید»، کنیه‏اش «ابوعمرو» و لقبش «العمری»، «سمّان»، «اسدی» و «عسکری» می‏باشد. علت ملقب شدن او به «سمّان» این بود که به تجارت روغن می‏پرداخت تا این کار، مسئولیت اصلی او را بپوشاند و از شرّ حکومت حفظش نماید.[۱] شیعه، اموال و نامه‏ها را به ایشان می‏رساندند و وی آنها را در پوست گوسفند و امثال آن ـ که به عنوان ظرف روغن به کار می‏برد ـ می‏نهاد تا کسی به آنها پی نبرد. آن گاه آنها را به سوی امام علیه السلام می‏فرستاد.[۲]
وی از یاران، اصحاب و شاگردان مورداطمینان امام دهم و امام یازدهم بود. او مردی جلیل‌القدر و مورد اطمینان بود که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام به خدمت‏گزاری، و کسب فقه، حدیث و آموزه‌های اسلامی اشتغال داشت و شاگردِ تربیت یافته، و امامت بود.
شاید یکی از دلیل هایی که ایشان در محضر دو امام پیش از حضرت مهدی عجل الله فرجه بود، این است که دیگر کسی در شأن و عظمت او تردید نداشته باشد و به راحتی نیابت او از طرف حضرت مهدی عجل الله فرجه را بپذیرد.
از احمدبن اسحاق نقل شده است: «از حضرت هادی علیه السلام سؤال کردم: با چه کسی معامله کنیم؟ و از چه کسی مطلب را بگیریم؟ و گفته چه کسی را بپذیریم؟ امام فرمود: عمری مورد اعتماد من است؛ آن چه را از من به تو برساند، به طور قطع از من می‏رساند و آن چه را از قول من برای تو گوید، به حتم از من می‏گوید. سخن وی را گوش کرده، اطاعت نما، زیرا او مورد اعتماد و امین است».[۳] وی پس از سپری شدن عمر شریفش، به دستور حضرت مهدی عجل الله فرجه ، فرزندش محمّدبن عثمان را پس از خود به عنوان نایب خاص منصوب کرد. البته پیش از این، امام عسکری علیه السلام ، فرزند عثمان‌بن سعید را که فرد موثق و مطمئنی بود، برای فرزندش حضرت مهدی عجل الله فرجه معیّن شده بود.[۴]

۲٫ محمّدبن عثمان
محمّدبن عثمان، دومین نایب از «نواب چهارگانه» امام زمان عجل الله فرجه و فرزند نایب اول است. در زمان حیات پدرش از طرف امام عسکری علیه السلام به نیابت امام غایب معرفی شده بود. بدین صورت که آن حضرت وقتی گروهی از شیعیان یمن در شهر «سامرا» به حضورش شرف یاب شدند، ایشان عثمان‌بن سعید را نزد خود فرا خواند، و بر وکالت و وثاقت او تصریح کرد. در ادامه فرمود: گواه باشید که عثمان بن سعید عمری، وکیل من است و فرزندش محمّدبن عثمان وکیل فرزند من، مهدی شما است».[۵]
عثمان‌بن سعید به هنگام مرگ خود، نیابت را به دستور حضرت مهدی عجل الله فرجه به فرزند خود «محمّد» سپرد. به علاوه خود حضرت ولی عصر علیه السلام نیز در توقیعاتی، تصریح به نیابت او فرمود.[۶]
آن حضرت در توقیعی چنین فرمود: «ما برای خداییم و بازگشتمان به سوی او است، تسلیم فرمان خدا و راضی به قضای الهی هستیم. پدرت سعادت مندانه زیست و نیکو از این جهان دیده بر بست. خدای رحمتش کند و او را به اولیا و موالی خود ملحق سازد که همواره در راه آنان کوشا بود و در چیزهایی که او را به خدا نزدیک سازد، تلاش فراوانی داشت. خدای و تعالی رویش را سفید و درخشنده گرداند و لغزش‏هایش را ببخشد».[۷]
در بخش دیگری از آن توقیع شریف فرمود: «از کمال سعادت او بود که خداوند چون تو فرزندی را روزی‏اش ساخت که جانشین او باشد و به امر او قیام کند».[۸]
هم چنین در توقیع دیگری فرمود: «… و اما محمّدبن عثمان عمری، پس خداوند از او و پدرش خشنود و راضی باشد، همانا او مورد وثوق من و نوشته او نوشته من است».[۹]
محمّدبن عثمان، به رغم مخالفت‏هایی که از طرف مدعیان دروغین نیابت با وی صورت می‏گرفت و با وجود فشارهایی که از طرف حکام و خلفای آن دوران اعمال می‏شد، توانست جایگاه سفارت ولی عصر عجل الله فرجه را در کارهای واگذاشتة به خود, به گونه‌ای شایسته حفظ نماید و نگذاشت غالیان با ترفندهای دروغین خود، شیعیان را متوجه خود سازند و نیابت او را متزلزل کنند. از این رو دوست داران ائمه علیهم السلام هیچ‏گاه درباره نیابت و وثاقت ایشان، دچار شک و تردید نگشتند.
نایب دوم، بیشترین‏مدت را در نمایندگی امام زمان علیه السلام به خود اختصاص داد و حدود چهل سال به عنوان نایب و رابط بین امام و شیعیان بود؛ به همین دلیل توفیق یافت مشکلات و مسائل فقهی، کلامی، اجتماعی و… بیشتری از محضر مبارک حضرت مهدی علیه السلام بپرسد و در اختیار مردم قرار دهد.
ابوجعفرمحمّدبن عثمان، طبق قول مشهور در سال ۳۰۵ هـ.ق در آخر ماه جمادی الاولی وفات یافت. قبر او در کنار قبر مادرش،[۱۰] بر سر راه کوفه و در محلی که خانه‏اش آنجا بود، واقع است. این محل در غرب بغداد واقع شده است.[۱۱]

۳٫ حسین بن روح
سومین سفیر خاصّ از سفیران چهارگانه حضرت مهدی عجل الله فرجه ، محدث، فقیه و متکلم شیعی ایرانی، حسین بن روح نوبختی است. وی در میان شیعیان بغداد، شهرت ویژه ای داشت و یکی از افراد مورد اطمینان و اعتماد محمّدبن عثمان عمری بود.
او در بین سال‏های ۳۲۶ ـ ۳۰۵ قمری به عنوان نایب امام زمان علیه السلام ، واسطه بین امام و شیعیان بود. اگر چه حسین‌بن روح دارای فضیلت‏های فراوانی بود، به صورت عمده شهرت و اعتبار او، به مسئله نیابتش بازمی‏گردد.
محمّدبن عثمان، او را حلقه اتصال بین خود و وکلای دیگرش در بغداد قرار داد. وی در دربار عباسی در زمان حیات نایب دوم، نفوذ زیادی داشت و از طرف بعضی از مقامات دولتی، کمک‏های مالی به ایشان می‏رسید.[۱۲]
نایب دوم، از دو یا سه سال پیش از وفات خود، با ارجاع برخی از شیعیان به حسین‌بن روح نوبختی ـ که اموالی از سهم امام و غیر آن پیش او می‏بردند ـ زمینه را برای نیابت وی از طرف امام زمان علیه السلام هموار می‏کرد و به کسانی که در این موضوع دچار شک و تردید می‏شدند، تأکید می‏کرد که این دستور، از طرف امام علیه السلام صادر شده است.[۱۳]
او در انتصاب حسین‌بن روح به جانشینی خود، تأکید فراوانی می‏کرد. گاهی به صورت انفرادی و گاهی در میان شیعیان مخلص و وکلای خویش، این مطلب را تذکر می‏داد. این تأکید بدان علّت بود که از طرف ائمّه علیهم السلام، نصّی که دلالت بر وثاقت، امانت و نیابت حسین‌بن روح باشد، صادر نشده بود. از طرفی در میان وکلای بغداد، کسانی بودند که در ظاهر، ارتباط محمّدبن عثمان با آنان بیشتر بود؛ از این رو عوام و خواص شیعیان، تصور نمی‏کردند حسین‌بن روح به جانشینی انتخاب گردد. بدین جهت، نایب دوم برای رفع شک و تردید آنان،از هر فرصتی برای تبیین نیابت ایشان از طرف امام زمان علیه السلام ، استفاده می‏کرد.[۱۴]
پس از وفات ابوجعفر عمری و وصیت او در نصب حسین‌بن روح به عنوان نایب سوم امام غایب، ابوالقاسم حسین‌بن روح به «دارالنیابة» در بغداد آمد و بزرگان شیعه به گرد او جمع شدند.
حسین‌‌بن روح با هم کاری وکلای بغداد و دیگر مناطق، کار خویش را در جایگاه نیابت امام زمان علیه السلام شروع کرد و توانست با روش و شیوه‌ای اندیشمندانه و منطقی، در بین دوست و دشمن از جایگاه بالایی داشته باشد.
احادیث، حاکی از آن است که موقعیت حسین‌بن روح به عنوان سفیر امام دوازدهم ـ برعکس سفیر اول و دوم ـ در بین پیروان اهل بیت علیهم السلام آشکار بود. به همین دلیل بعضی از عوام امامیّه، تصمیم گرفتند تا وکلای نواحی خود را نادیده گرفته، به طور مستقیم با خود او در تماس باشند؛ ولی رفته رفته با انجام تغییراتی در دستگاه حکومت و برکنارشدن برخی حامیان او، وضع دگرگون شد؛ به گونه ایی که وی بخشی از اواخر عمر خود را در زندان به سر برد.
از جمله حوادث مهم دوران نیابت حسین‌بن روح، جدا شدن ابوجعفر محمّدبن علی شلمغانی (معروف به ابن ابی عزاقر) از آیین شیعی و تکفیر او به دست آن نایب خاص است.[۱۵]
حسین‌بن روح در سال ۳۲۶ قمری از دنیا رفت. اگرچه در سال وفات او اختلافی نیست، ولی در محل دفن ایشان اختلاف وجود دارد. قبر ایشان در بغداد است؛ ولی مشخص نیست در قسمت غربی آن است یا قسمت شرقی.

۴٫ علی‌بن محمّد سمری
ابوالحسن علی‌بن محمّد سمری، چهارمین و واپسین سفیر حضرت ولی عصر عجل الله فرجه است. وی پس از رحلت حسین‌بن روح به مقام سفارت منصوب شد و مدت سه سال عهده‌دار این منصب بود.
سمری از خاندانی با ایمان و شیعه بوده است که در خدمت گزاری به «سازمان امامیّه» از شهرت زیادی برخوردار بودند و همین اصالت خانوادگی او، باعث شد که در امر سفارت با مخالفت چندانی روبه رو نگردد.[۱۶]
سمری فرصت زیادی برای فعالیّت نداشت؛ به همین دلیل مثل نایبان قبلی نتوانست فعالیت‏های گسترده‏ای انجام دهد و تغییرات قابل ملاحظه‏ای در روابط خود و وکلا به وجود آورد؛ اما اعتقاد شیعیان به جلالت و وثاقت او، مثل دیگر نایبان بود و وی مقبول همه شیعیان بود.[۱۷]
شش روز پیش از رحلت او، توقیعی از سوی امام دوازدهم صادر شد که در آن صاحب الامر علیه السلام مرگ نایب چهارم را پیش گویی و زمان مرگ او را نیز تعیین کرده بود. متن این توقیع شریف، نمایان‌گر پایان غیبت صغرا و انقطاع نیابت خاصه و آغاز غیبت کبرا و نیابت عامه است. این توقیع در بسیاری از کتاب‏های حدیثی با اختلاف اندکی آمده است. [۱۸]این حادثه اسف‌بار در سال ۳۲۹‌قمری رخ داد و قبر او در بغداد است.
برخی از مهم‌ترین وظایف نایبان خاصّ ـ که حضرت مهدی عجل الله فرجه بر عهدة آنان گذاشته بود ـ عبارت بود از:

از احادیثی که نواب خاص نقل کرده اند و از توقیعات صادر شده از طرف امام زمان علیه السلام به دست آنان، معلوم می‏شود که نایبان، یک وظیفه دوجانبه داشته‏اند:
از یک طرف، نام و محل زندگی امام را نه فقط از دشمنان، بلکه از شیعیان پنهان نگه می‏داشتند و به وکلای خود آموزش می‏دادند که مبادا اسمی از آن حضرت به میان آورند. از این رو توانستند شیعیان را از خطر عباسیان حفظ کنند.
از سوی دیگر، بر آنان لازم بود که وجود مبارک امام علیه السلام را برای هواداران مورد اعتماد، به اثبات رسانند تا خط انحراف، نتواند شک و تردیدی در میان آنها پدید آورد.
ایشان در موقعیت‏های گوناگون، به افراد مورد اطمینان می‏گفتند که حضرت را دیده‏اند و مکان‏های حضور او را یادآور می‏شدند تا غبار شک از قلوب آنها زدوده شود.

فعالیت‏های سفیران، به این هدف صورت می‏گرفت که گروه امامیّه را از اختلاف حفظ کنند. برای رسیدن به این هدف، آنها آن دسته از گفتارهای پیامبر و ائمه علیهم السلام را که دلالت دارد مجموع امامان به دوازده ختم می‏شود و واپسین آنان غیبت خواهد نمود، بیان می‏کردند. نوّاب در این مرحله، به توفیق چشم گیری دست یافتند و توانستند شاخه های پدیدآمده در مکتب تشیّع را کمتر کرده و در نهایت به حداقل برسانند.

نایبان خاص، افزون بر پاسخگویی به پرسش‌های فقهی و شرعی شیعیان، مشکلات علمی و عقیده ای آنها را نیز جواب می دادند.


۲٫ جلوگیری از فرقه گرایی و اختلاف بین شیعیان ۳٫ پاسخگویی به پرسش های علمی ـ عقیدتی ۴٫ مبارزه با مدعیان دروغین نیابت. ۵٫ گرفتن ‏اموال متعلق ‏به امام و توزیع آن در موارد لازم. ۶٫ سامان‌بخشی به سازمان وکالت و وکیل‌های حضرت در مناطق مختلف.
۱٫ پنهان نگهداشتن نام و مکان حضرت مهدی علیه السلام و رفع شک و تردید درباره آن حضرت

پی نوشت :

[۱] . ر.ک: پیشین، ص ۳۵۴٫
[۲] . پیشین، ص ۳۵۳، ح ۳۱۴٫
[۳] . شیخ کلینی, الکافی، ج ۱، ص ۳۲۰؛ شیخ طوسی, کتاب الغیبة، ص ۳۵۴، ح ۳۱۵٫
[۴] . ر.ک: شیخ طوسی, کتاب الغیبة، ص ۳۵۶٫
[۵] . پیشین، ص ۳۵۶، ح ۳۱۷٫
[۶] . ر.ک: شیخ صدوق, کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۱۰، ح ۴۱؛ شیخ طوسی, کتاب الغیبة، ص ۳۶۱٫
[۷] . شیخ صدوق, کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۱۸۸، ح ۳۸٫
[۸] . پیشین.
[۹] . شیخ طوسی, کتاب الغیبة، ص ۳۶۲، ح ۳۲۶٫
[۱۰] . علامه حلی، رجال، ص ۱۴۹؛ شیخ طوسی, کتاب الغیبة، ص ۳۶۶٫
[۱۱] . ر.ک: شیخ طوسی,کتاب الغیبة، ص ۳۶۶٫
[۱۲] . پیشین، ص ۳۷۲، ح ۳۴۳٫
[۱۳] . پیشین، ص ۳۶۹، ح ۳۳۷ و ح ۳۳۵٫
[۱۴] . پیشین، ص ۳۶۹، ح ۳۳۶٫
[۱۵] . پیشین، ص ۳۸۹، ح ۳۵۵٫
[۱۶] . داود الهامی, آخرین امید، ص ۱۰۹٫
[۱۷] . شیخ صدوق, کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۱۷٫
[۱۸] . شیخ صدوق, کمال الدین و تمام النعمة, ج۲, ص۵۱۶, ح۴۴؛ شیخ طوسی, کتاب الغیبة, ص۳۹۵؛ قطب راوندی, الخرائج و الجرائح, ج۲, ص۱۱۲۸؛ طبرسی, احتجاج, ج۲, ص۴۷۸؛ علی بن عیسی اربلی, کشف الغمة فی معرفة الائمة, ج۲, ص۵۳۸؛ علی بن عبد الکریم نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة, ص۱۳۰٫
منبع:www. salimian.com
برگرفته از : سایت راسخون


احیای نقاشی ها .... خبرآن لاین .

 

 

احیای نقاشی‌های پاک‌شدۀ میدان فردوسی مشهد با همکاری آستان قدس!

  احیای نقاشی‌های پاک‌شدۀ میدان فردوسی مشهد با همکاری آستان قدس!

 
جامعه > شهری  - نقاشی‌های دیواری میدان فردوسی مشهد با همکاری آستان قدس رضوی و شهرداری مشهد احیا می‌شود.

به گزارش خبرآنلاین،  سخنگوی شهرداری مشهد، از هماهنگی بین آستان قدس رضوی و شهرداری برای احیای نقاشی‌های دیوار دور میدان فردوسی خبر داد.   

 


 

«علی حامد مقدم» به زمان دقیق این کار اشاره نکرده، اما تأکید کرد که «طی چند روزآینده همان نقاشی‌های قبلی احیا خواهد شد».

«هادی مظفری»، مدیر امور هنری شهرداری مشهد به خراسان گفت: به زودی گروهی از کارشناسان و هنرمندان مرمت آثار هنری کار خود را نسبت به پاک‌سازی رنگ‌های روی نقاشی‌ها آغاز می‌کنند و سعی می‌کنیم در کوتاه‌ترین زمان و با کمترین هزینه این نقاشی‌ها بر دیوارهای اطراف میدان فردوسی خودنمایی کند. 

خراسان نوشت: قرار است طی چند روز آینده آستان قدس رضوی و شهرداری مشهد بیانیه ای مشترک دراین باره صادر کنند.

گفتنی است چندی قبل آستان قدس در اقدامی عجیب، و به صورت شبانه نقاشی‌های دیواری گرداگرد میدان فردوسی مشهد را محو کرده بود. 

میدان فردوسی مشهد

 

ایااین اشخاص رامی شناسید. نشریه توفیق

 

ایااین اشخاص رامی شناسید؟ 

 

۱- کدام شاه بود  که درمشهد برسرقبر    نادرشاه رفت وپای خودراروی قبرنادرگذاشت  واظهارداشت این مرد بزرگی بود ولی یک عیب داشت که کارهای  ناکرده را قبلا می گفت . 

 

۲-کدام نخست وزیز بود که وقتی اورااستیضاح کردند درمجلس گفت من 

  نه اجیل می گیرم نه آجیل می دهم . 

 

۳-کدام وزیز درباری بودکه درمیهمانی که درشمیران داشت اظهارداشت : 

 به هزارویک دلیل ثابت می کنم خدائی وجود ندارد . بعداریک هفته یک دلیل 

 برا وثابت شد خدائی هست وگرفتارسیاه چال زندان شده وبه دیارنیستی رفت . 

 

۴- کدام نخست وزیز بودکه شبانه ازاو استعفا گرفتند وبه ز ور سرنیزه ارسرحد ایران اوراخارج کردند . 

 

۵- کدام وکیل مجلس بود که دردادن پاسخ راجع به هویت خودعاجزماند وهویت خودش را پیش وکلا فاش نکرد.  

 

۱- رضاشاه  

۲-مستوفی الممالک  

۳-تیمور تاش  

۴-سید ضیاء 

۵- پور رضا .  

 

 هفته نامه توفیق .  تیرماه ۱۳۲۵