پروین اعتصامی ..



 

 

 پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از شاعران قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین شعرای مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است.

رمز توفیق این شاعرارزشمند فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر اوست .
یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت . 
 

کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان ، در جامعه ایرانی رخ می نمود.

اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با
ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.


زندگینامه

 

رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند خود -که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود- رشد کرد.

 

 

نمونه اثر

  

 

 اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسید مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است 

  

پروین پیرو متقدمانی نظیر ناصرخسرو است و اشعارش بیشتر شامل مضامین اخلاقی و عرفانی می باشد. پروین موضوعات حکمتی و اخلاقی را با چنان زبان ساده و شیوایی بیان می دارد که خواننده را از هر طبقه تحت تاثیر قرار می دهد. او در قدرت کلام و چیره دستی بر صنایع و آداب سخنوری همپایه ی گویندگان نامدار قرار داشته و در این میان به مناظره توجه خاص دارد و این شیوه ی را که شیوه ی شاعران شمال و غرب ایران بود احیاء می نماید. پروین تحت تاثیر سعدی و حافظ بوده و اشعارش ترکیبی است از دو سبک خراسانی و سبک عراقی .
شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمونهای متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد.
چاپ اول دیوان که آراسته به مقدمه شاعر و استاد سخن شناس
ملک الشعرای بهار و حاوی نتیجه بررسی و تحقیق او در تعیین ارزش ادبی و ویژگیهای سخن پروین بود شامل بیش از یکصد و پنجاه قصیده و مثنوی در زمان شاعر و با قطعه ای در مقدمه از خود او تنظیم شده بود. پروین با اعتقاد راسخ به تأثیر پدر بزرگوارش در پرورش طبعش، دیوان خود را به او تقدیم می کند .
قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست.
پروین اعتصامی بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی).
دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.



آرزوی پرواز 

 

 کبوتر بچه‌ای با شوق پرواز
بجرئت کرد روزی بال و پر باز
پرید از شاخکی بر شاخساری
گذشت از بامکی بر جو کناری
نمودش بسکه دور آن راه نزدیک
شدش گیتی به پیش چشم تاریک
ز وحشت سست شد بر جای ناگاه
ز رنج خستگی درماند در راه
گه از اندیشه بر هر سو نظر کرد
گه از تشویش سر در زیر پر کرد
نه فکرش با قضا دمساز گشتن
نه‌اش نیروی زان ره بازگشتن
نه گفتی کان حوادث را چه نامست
نه راه لانه دانستی کدامست
نه چون هر شب حدیث آب و دانی
نه از خواب خوشی نام و نشانی
فتاد از پای و کرد از عجز فریاد
ز شاخی مادرش آواز در داد
کزینسان است رسم خودپسندی
چنین افتند مستان از بلندی
بدن خردی نیاید از تو کاری
به پشت عقل باید بردباری
ترا پرواز بس زودست و دشوار
ز نو کاران که خواهد کار بسیار
بیاموزندت این جرئت مه و سال
همت نیرو فزایند، هم پر و بال
هنوزت دل ضعیف و جثه خرد است
هنوز از چرخ، بیم دستبرد است
هنوزت نیست پای برزن و بام
هنوزت نوبت خواب است و آرام
هنوزت انده بند و قفس نیست
بجز بازیچه، طفلان را هوس نیست
نگردد پخته کس با فکر خامی
نپوید راه هستی را به گامی
ترا توش هنر میباید اندوخت
حدیث زندگی میباید آموخت
بباید هر دو پا محکم نهادن
از آن پس، فکر بر پای ایستادن
پریدن بی پر تدبیر، مستی است
جهان را گه بلندی، گاه پستی است
 

 

سخن آخر

عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان ، اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین را می خوانند و وی را ستایش می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است.
استاد بهار در مورد اشعار وی می گویند :" پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد. "
سرانجام آنکه دیوان او دیوان خوبی و پاکی است .

تبریک نوروزی

 

 

 باسلام وعرض تبریک نوروز باستانی به همه دوستان وبلاگ وتقدیم 

 

 غزلی ازحافظ به همین مناسبت.

 

 

شاهدان گر دلبری زین سان کنـند
زاهدان را رخنه در ایمان کـنـند
هر کـجا آن شاخ نرگس بشکـفد
گـلرخانـش دیده نرگسدان کنند
ای جوان سروقد گویی بـبر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنـند
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چـه فرمان تو باشد آن کنـند
پیش چشمم کمتر است از قطره‌ای
این حـکایت‌ها که از طوفان کنـند
یار ما چون گیرد آغاز سـماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشتـه شد
در کـجا این ظلم بر انسان کنـند
خوش برآ با غصه‌ای دل کاهـل راز
عیش خوش در بوته هجران کنـند
سر مکـش حافظ ز آه نیم شـب
تا چو صبحت آینه رخشان کـنـند  .

 

شعری برای زینب (س) . سید محمدرضا هاشمی نژاد

 

 شعری دروصف زینب (س) 

 

 سید محمدرضاهاشمی نژاد

 

 

هیچکس مانند زینب دین حق یاری نکرد..... 

 

باکلام آتشین خویش دینـــداری نکرد
 

هیجکس مانند زینب شط خون کربلا...... 

 

.در کویر تشنه ی عالم چنین جاری نکرد
 

هیچ خواهر با برادر در ره احیای دین..... 

 

.باتمام صبـــــر خود اینگونه همکاری نکرد
 

تا دل نو باو ها از درد واز غم نشکند... .. 

 

خون دل میخورد اما اشک خود جاری نکرد
 

با تمام آن مصیبت ها که بر زینب رسید... 

 

..در تمام آن سفر یک لحظه هم زاری نکرد
 

آنکه با پیغام خون در وسعتی ازشب نوشت.. 

..باهمان خون حسینی جلوه ی زینب نوشت...... 

 

   ...هاشمی زاده 

 

یلدا در شعرشاعران ایران - سایت تبیان زنجان

 

یلدا در شعر شاعران

 

شب یلدا به معنای تیرگی و سیاهی و بلندی و درازی در ادبیات فارسی مورد استعاره و تشبیه قرار گرفته و شاعران پارسی گوی، زلف و چشم و دل یار را در سیاهی، و روز هجران و جدایی و دوری را در درازی به شب یلدا تشبیه کرده اند:

 

عنصری سروده:

 

چون حلقه ربایند به نیزه تو به نیزه

خال از رخ زنگی بربایی شب یلدا

 

 منوچهری سراید:

 

نور رویش تیره شب را روز نورانی کند

دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند

ناصر خسرو فرموده:

گر نیابد خوی ایشان، در نیابد خلق را

روز روشن، در بر دانا شب یلدا شود

قندیل ضروری به شب قدر به مسجد

مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا

او بر دوشنبه و تو بر آدینه

تو لیل قدر داری و او یلدا

 

 مسعود سعد سروده:

 

کرده خورشید صبح ملکتِ تو

روز همه دشمنان، شب یلدا

 

 معزّی سراید:

 

ایزد دادار مهر و کین تو گویی

از شب قدر آفرید و از شب یلدا

زان که به مهرت بُوَد تقرب مؤمن

زان که به کینت بُوَد تفاخر ترسا

 

 سیف اسفرنگی سروده:

 

سخنم بلند نام از سخن تو گشت و شاید

که دراز نامی از نام مسیح یافت یلدا

 

معزّی سراید:

 

تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است

تو شمع فروزانی و گیتی شب یلدا

 

خاقانی فرموده:

 

گر آن کیخسرو ایران و تور است

چرا بیژن شد اندر چاه یلدا

آری که آفتاب مجرد به یک شعاع

بیخ کواکب شب یلدا برافکند

همه شب های غم آبستن روز طَرَب است

یوسف روز به چاه شب یلدا بیند

با جفای تو بر، که خورد از عمر

شب یلدا رفو که کرد پرند

هست چون صبح آشکارا کاین صباح چند را

بیم صبح رستخیز است از شبِ یلدای من

 

 سعدی فرماید:

 

همه بر آن همه دردم امیدِ درمان است

که آخری بُوَد آخر شبان، یلدا را

روز رویش چو برانداخت نقاب از سر زلف

گویی از روز قیامت شب یلدا برخاست

یادِ آسایش گیتی، بزند بر دل ریش

صبح صادق ندمَد تا شب یلدا نرود

برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد

که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

نظر به روی تو هر بامداد نوروزی است

شبِ فراق تو هر گه که هست یلدایی است

 

 انجمن آرا سروده:

 

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست

گریه های سحرم را اثری پیدا نیست

 

 رضا قلی خان هدایت سراید:

 

در سالی اگر شبی است یلدا

در یک مه آن صنم دو یلداست

 

و در نثر فارسی آمده است:

 

«و در شب های یلدای ظلم که آفتابِ ملکِ من به مغربِ زوال، افول نماید،  

 

چراغ فراغ چگونه افروزند» .

 

نویسندگان عرب نیز از شب یلدا به شب میلاد (لیله المیلاد) یاد کرده اند که عیسی (ع) در آن شب بزاد، و در بلندی و درازی و وصال یار، مانند شاعران و نویسندگان پارسی گوی، در صناعاتِ لفظی به استعاره و تشبیه اش گرفته اند. ابونواس شاعر تازی، شعری سروده که برگردان پارسی آن چنین است:

 

ای شب میلاد! آیا دانی که در عشق ورزی

از پگاهی که بوده ای از من درازتری!

 

و عبدالله پسر عبدالله طاهر سروده که برگردان پارسی آن چنین است:

شب میلاد بلندترین شب سال هم گذشت

و کوتاه ترین آن، این دویند دوگونه

به یک معنا بلند شد و کوتاه گشت

در کنار معشوق و اجتماع سالانه .