گارسیالورکا

 

 

فدریکو گارسیا لورکا

فدریکو گارسیا لورکا (۵ ژوئن ۱۸۹۸ - ۱۹ آگوست ۱۹۳۶) شاعر و نویسنده اسپانیایی است. او همچنین نقاش، نوازنده پیانو، و آهنگ‌ساز نیز بود. او یکی از اعضای گروه نسل '۲۷ بود. لورکا در ۳۸ سالگی احتمالا به دست پارتیزان‌های ملی در جنگ داخلی اسپانیا کشته شد.[

 

دوران جوانی

فدریکو به تاریخ ۵ ژوئن ۱۸۹۸ در دهکده Fonte Vacros در جلگه غرناطه ،چند کیلومتری شمال شرقی شهر گرانادا زاده شد در خانوداه‌ای که پدر یک خرده مالک مرفه و مادر فردی متشخص و فرهیخته بود. نخستین سالهای زندگی را در روستاهای غرناطه ؛ پایتخت باستانی اسپانیا، شهر افسانه‌های کولیان و آوازهای کهنه می‌گذراند. شاید از این روی و به خاطر بیماری فلج که تا ۴ سالگی با او بود و او را از بازیهای کودکانه بازداشت، فدریکوی کودک به داستان‌ها و ترانه‌های کولی رغبت فراوانی پیدا می‌کند، آنچنانکه زمزمه این آوازها را حتی پیش از سخن گفتن می‌آموزد. این فرهنگ شگرف اسپانیایی کولی است که در آینده در شعرش رنگ می‌گیرد. لورکا بدست مادر با موسیقی آشنا می‌شود و چنان در نواختن پیانو و گیتار پیشرفت می‌کند که آشنایانش او را از بزرگان آینده موسیقی اسپانیا می‌دانند، ولی درگذشت آموزگار پیانویش به سال ۱۹۱۶چنان تلخی عمیقی در او به جای می‌گذارد که دیگر موسیقی را پی نمی‌گیرد. هم‌زمان با فرا رسیدن سن تحصیل لورکا، خانوداه به گرانادا نقل مکان می‌کند و او تا زمان راهیابی به دانشگاه از آموزش پسندیده با طبقه اجتماعی اش برخوردار می‌شود .(در همین سالهاست که فدریکو موسیقی را فرا می‌گیرد.) ولی هر گز تحصیل در دانشگاه را به پایان نمی‌رساند، چه در دانشگاه گرانادا و چه در مادرید. باری در همین سالهاست که در Residencia de Etudiante مادرید – جایی برای پرورش نیروهایی با افکار لیبرالی ـ لورکا، شعرش را بر سر زبانها می‌اندازد و در همین دوره‌است که با نسل زرین فرهنگ اسپانیا آشنا می‌شود.

 زندگی هنری

پژوهشهای لورکا، هرگز در چارچوب «فلسفه» و«حقوق» که به تحصیل آنها در دانشگاه سرگرم بود، باقی نمی‌ماند. مطالعه آثار بزرگان جهان از نویسندگان جنبش ۹۸ چون ماچادو (Machado) و آسورینAzorin) (وهمینطور آثارشاعران معاصر اسپانیا چون روبن داریو (Roban Dario)، خیمنز گرفته تا نمایشنامه‌های کلاسیک یونانی، از لورکا شاعری با دستان توانا و تفکری ژرف و گسترده می‌سازد. لورکا نخستین کتابش (به نثر) را در سال ۱۹۱۸ به نام «باورها و چشم اندازها» (Impersiones y Viajes) در گرانادا به چاپ می‌رساند.

به سال ۱۹۲۰ نخستین نمایشنامه اش با نام «دوران نحس پروانه‌ها» (el malificio de la mariposa) را می‌نویسد و به صحنه می‌برد که با استقبال چندانی روبرو نمی‌شود. و سال بعد (۱۹۲۱)، «کتاب اشعار» (Libre de Poems) که نخستین مجموعه شعرش است را منتشر می‌کند. ۱۹۲۲ سالی است که با مانوئل دفایا جشنواره بی همتا کانته خوندو(Conte Jondo)، آمیزه‌ای از افسانه‌ها، آوازها و پایکوبیهای کولیان اسپانیا که می‌رفت در هیاهوی ابتذال آن سالهای فلامنکو به دست فراموشی سپرده شود، را برپا می‌کند .

لورکا در ۱۹۲۷ «ترانه‌ها (Canciones)» را منتشر می‌کند و نمایشنامه «ماریانا پیندا» (Mariana Pineda) را در ماه ژوئن همین سال به صحنه می‌برد و در بارسلونا نمایشگاهی از نقاشی‌هایش بر پا می‌شود. در ۱۹۲۸ محبوبترین کتابش، «ترانه‌های کولی» (Romancero Gitano) منتشر می‌شود. نشانی که بسیارانی آن را بهترین کار لورکا می‌دانند. مجموعه‌ای که شهرتی گسترده را برای فدریکو به ارمغان می‌آورد چنانکه لقب «شاعر کولی» را بر او می‌نهند.

شکل گیری هسته نمایشنامه «عروسی خون» با الهام از خبر قتل نیخار(Nijar) در روزرنامه‌ها، نیز به سال ۱۹۲۸ بر می‌گردد.

در تابستان ۱۹۲۹ شاعر به نیویورک سفر می‌کند و برای آموختن انگلیسی وارد دانشگاه کلمبیا می‌شود. در نیویورک است که لورکا به شعر سختش می‌رسد. به سرزنش از شهری با معماریهای مافوق آدمین، ریتم سرگیجه آور و هندسهٔ اندوهناک می‌رسد.

حاصل سفر نیویورک مجموعه اشعاری است با نام«شاعر در نیویورک» که در ۱۹۴۰ (پس از مرگ شاعر) منتشر می‌شود. واژه‌هایی که مملو از همدردی با سیاهان آمریکا است و اثر دیگری که نمایشنامه‌ای شعرگونه و ناتمام و کارایی گرفته از سفر شاعر به آمریکاست «مخاطب»Audience و یا به تعبیر گروهی دیگر «مردم»(people) نام دارد.

فدریکو، دربهار ۱۹۳۰ خسته از زندگی سیاه «هارلم» و ریشه‌های فولادی آسمان خراشهای نیویورک، در پی یک دعوت نامه جهت سخنرانی در «هاوانا» به آغوش سرزمینی که آنرا «جزیره‌ای زیبا با تلألو بی پایان آفتاب» می‌خواند، پناه می‌برد .شاید دوماه اقامت لورکا درکوبا و خو گرفتن دوباره‌اش با ترانه‌های بومی و تم اسپانیایی آن بود که سبب گشت تا شاعر به اندلس اش بازگردد. در همین سال است که نگارش «یرما» را آغاز می‌کند. با بازگشت به اسپانیا در خانه پدری (گرانادا) ساکن می‌شود و «مخاطب» را در جمع دوستانش می‌خواند و در زمستان «همسر حیرت آور» (la zapatero prodigiosa) را به صحنه می‌برد (در مادرید).

مجسمه فدریکو گارسیا لورکا

سال بعد (۱۹۳۱) «چنین که گذشت این ۵ سال» را می‌نویسد که تنها پس از مرگش یه صحنه می‌رود و پس از آن کتاب جدیدش به نام «ترانه‌های کانته خوندو» el poems del Conte Jondo، که در ادامه کار بزرگش در جشنواره کانته خوندو و «ترانه‌های کولی» است را منتشر می‌کند.

در ماه آوریل حکومت جمهوری در اسپانیا اعلام موجودیت می‌کند و این سبب می‌شود تا شاعر، که تئاتر را بی وقفه به روی مردم می‌گشاید، بیش از پیش موفق شود. چرا که در ۱۹۳۲ به نام کارگردان یک گروه تئاتر سیار (la barraca) که کسان آن را بازیگران آماتور پایه ریزی می‌دادند به شهرها و روستاهای اسپانیا می‌رود و آثار کلاسیک و ماندگاری چون کارهای لوپه دبگا) l’ope de vega (و کالدرون) Calderon) و ..را به اجرا در می‌آورد.

در زمستان همین سال «عروسی خون» را در جمع دوستانش می‌خواند و به سال ۱۹۳۳ آنرا به صحنه می‌برد(مادرید). اجرای این تراژدی با کامیابی و استقبال بی مانندی روبه رور می‌شود، و همچنین وقتی در همین سال شاهکارش را به آرژانتین می‌برد و در بوئینس آیرس به نمایش در می‌آورد، این کامیابی برای لورکا تکرار می‌شود.

در همین سفر (از سپتامبر ۱۹۳۳ تا مارس ۱۹۳۴) است که هسته” دنا رزیتا” شکل می‌گیرد. ۱۹۳۴ سالی است که فدریکو، «یرما» (Yerma) و «دیوان تاماریت)» (Divan del Tamarit) را به پایان می‌رساند. «یرما» نیز چونان اثر پیشین (عروسی خون)تراژدی است که از فرهنگ روستائیان اندلس و ناامیدی ژرف اشان سرچشمه می‌گیرد. و درخشانترین جای شعر لورکا (و حتی اسپانیا) به همین سال است که رقم می‌خورد. «مرثیه‌ای برای ایگناسیو سانچز مخیاس» Mejias Lianto por Ignacio Sanchez ؛ سوگنامه‌ای که برای همیشه در تاریخ ادبیات جهان بی مانند و بی جانشین ماند؛ شعری جادویی برای دوستی گاوباز که مرگی دلخراش را در میدان گاوبازی درآغوش می‌کشد.

 مرگ

با توجه به اینکه لورکا عمدتاً غیر سیاسی بوده‌است  و در بین هردو طرف جنگ داخلی اسپانیا دوستانی داشته‌است ، فرضیه‌هایی در مورد نقش حسادت همجنسگرایانه در مرگ لورکا وجود دارد.به هرحال، مرگ او در ۱۹ آگوست ۱۹۳۶، نزدیک گرانادا اتفاق افتاده‌است.

 آثار

نمایشنامه «دوران نحس پروانه‌ها» ۱۹۲۰

شعری از لورکا برای چه گوارا

ترجمه : احمد شاملو

 


دلاور برخیز!

برای : چه‌گوارا


و مرد افتاده ‏بود .
یکى آوازداد : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده ‏بود .
دو تن آوازدادند : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده ‏بود .
ده‌ها تن و صدها تن خروش برآوردند : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده ‏بود .
هزاران تن خروش برآوردند : دلاور برخیز !
و مرد همچنان افتاده ‏بود .
تمامى‏‏ آن‏ سرزمینیان گرد آمده اشک‌ ریزان خروش برآوردند :
دلاور برخیز !
و مرد به ‏پاى برخاست
نخستین کس را بوسه‌ئى داد
و گام در راه نهاد  

 

 

منابع . ویکی پدیا.  خانه شاعران جهان  

 

یادی ازشاعره جوان کازرونی . انجمن شعرکازرون

 

هوالجمیل

 

      هنگامی که برای اولین بار چشم بر این جهان گشود 29 آذر 1361 

                                     

                                           بود و شهر کازرون .

 

 

کازرون بود و شش ماهه نوزادی که رخت سفر به سوی قم بسته بود تا زندگی را در آنجا تجربه کند، بی آنکه بداند تا کی ؟!!!

قم بود و میهمان کوچولویی که سفرنامه اش درس هیچ مدرسه ای نشد جز دبستان اوسطی و راهنمایی نرجسیه و دبیرستان شهدای چهارمردان و بعد دانشکده‌ی عمران همدان و در حاشیه‌ی این سفرنامه رفت و آمد های مدوام به زادگاهش کازرون .

غم که به سراغش می آمد در و دیوارو خط کش و نقاله و پرگار هم شاعر می شدند و با او شعر می سرودند ، تجربه های شعری اش را در مدرسه ارائه داد و بر هر دوست یا معلمی می خواند ، زیبایی را با زبانش در عمق جان او می ریخت .

حاصل حیات شعری او 30 عنوان برتر جشنواره های ادبی است از جشنواره های دانش آموزی گرفته تا کنگره‌ی دفاع مقدس و کنگره بندرعباس و شبهای شهریور و . . .  و 4 دفتر شعر و دفترچه‌ی خاطره‌ای که هر گز کامل نشد . اما سر انجام چه زود حروف آن جدول سه حرفی را پیدا کرد معمای جدول را حل کرد و 31 شهریور 1384 بی آنکه چشمش آسمان کازرون را ببیند به زادگاهش کوچید و آسمان کازرون شاهد خاکسپاریش گردید .

سال 1385 بود که 39 غزل نجمه زارع را انتشارات فرهنگ مردم منتشر ساخت تا بدانیم که : « عشق قابیل است »

 بهار 1389 ، دومین اثر او با عنوان : «یک سرنوشت سه حرفی» توسط انتشارات "نشر شانی" به دوست داران شعر عرضه گردید. این اثر شامل 141 شعر از زنده یاد "نجمه زارع" می‌باشد. 

 

یک شعر ازآن شاعره جوان

 تو نیستی و این درو دیوار هیچ ‎وقت...‏

غیر از تو من به هیچ‎کس انگار هیچ ‎وقت...‏

اینجا دلم برای تو هی شور می ‎زند

از خود مواظبت کن و نگذار هیچ ‎وقت...‏

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است

من باورم نمی ‎شود،اخبار هیچ ‎وقت...‏

حیفند روزهای جوانی،نمی‎ شوند

این روزها دو مرتبه تکرار هیچ ‎وقت

من نیستم بیا و فراموش کن مرا

کی بوده ‎ام برات سزاوار؟!‏‎…‎هیچ‎ وقت

بگذار من شکسته شوم توصبور باش

جوری بمان همیشه که انگار هیچ‎ وقت...‏ 

 

                                               8 / 2 / 80  

سپیده کاشانی

سرمایه اصلی سپیده کاشانی،شعر اوبود

 


لاله کویر، زندگینامه‌ داستانی سپیده ‌کاشانی (سرور اعظم‌باکوچی) است به‌نویسندگی «محمدرضا اصلانی» در 126 صفحه در قالب نثر روان و داستانی از سری مجموعه‌های مفاخر ملی ـ مذهبی که انتشارات سوره‌مهر سازمان تبیلغات اسلامی نیز، آن را به‌چاپ رسانده است.

شاعر نامور و بلند آوازه دوران انقلاب، خانم سپیده کاشانی (سرور اعظم‌باکوچی) به‌حق یکی از چهره‌های تابناک شعر معاصر بود که با سلامت طبع، استعداد شگرف و ذوق و قریحه سرشار، آثاری ارزنده و ماندگار از خود به یادگار نهاد.

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، شاعر در 1313 کاشان بدنیا می‌آید، که طبیعت زیبا و پر گلاب قمصر را در آغوش پذیرفته است. کاشانی در همان اوایل کودکی و آغاز تحصیل در دبستانی در کاشان به کتاب و شعر روی‌ می‌آورد و قصه‌های کودکانه و شعرهای روان کودک، زندگی وی را از سایر کودکان متمایز می‌کند، سرانجام در سال 1325 (ه.ش) اولین شعر بر وی الهام می‌شود و این نخستین ودیعة الهی سرآغازی می‌شود، برای سرایش شعرهای بعدی. سپیده کاشانی پس از پایان آموزش متوسطه به ادامه تحصیل در منزل می‌پردازد؛. در سال 1331 ازدواج می‌کند و به تهران می‌رود تا در کنار بزرگان آن دیار بیشتر بیاموزد و شعر را به منزل مقصود برساند. در تهران به زودی وی غم سنگینی را در قلب شاعرانه‌اش احساس می‌کند، او معلم واقعی‌اش، مادرش را از دست می‌دهد.

وی درباره خانواده خود می گوید: «خانواده من یعنی پدر و مادرم به مطالعه کتاب و خواندن دیوان‌های شعر استادان متقدم و متأخر علاقه و عشقی وافر داشتند. طبیعی است که من نیز از همان کودکی، با شعر خصوصا با اشعارحافظ و سعدی و مولانا آشنا می‌شوم و اشعار حافظ، بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار می‌داد و هر بار که در بحر تفکر در آثار حافظ غرق می‌شوم، صدفی یا گوهری تازه به دست می‌آورم. باید بگویم که شعر و ادبیات، نیمی از زندگی من شد که در تنهایی پناهگاه من است».           
1347 آغاز فعالیت وی با مطبوعات است و در این سالها پدر را نیز از دست می‌دهد و اندوه مضاعف را به دوش می‌کشد.
اولین مجموعه شعر وی در سال 1352 به چاپ می‌رسد و در سال 1358 با صدا و سیمای جمهوری اسلامی همکاری می‌کند و به عضویت شورای شعر و سرود در می‌آید. حضور مکرر وی در جبهه‌های جنگ تحمیلی همراه با فرزند ارشدش، وی را شاعر جنگ می‌کند و در سال 1363 در یک دیدار رسمی استاد شهریار را می‌بیند که تأثیر بزرگی بر وی می‌گذارد.         
سپیدة‌ کاشانی‌، در یکی‌ از روزهای‌ سال‌ 1358، هنگامی‌ که‌ کمتر از یک‌ سال‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ شکوهمند اسلامی‌ مردم‌ ایران‌ به‌ زعامت‌ «امام‌ خمینی‌» می‌گذشت‌، دعوت‌ شد تا به‌ ادارة‌ رادیو برود.     
در روزهای‌ پرشور انقلاب‌ اسلامی‌، از شعرهای‌ او برای‌ ساختن‌ سرودهای‌ انقلابی‌استفاده‌ شده‌ بود:

           
«به‌ خون‌ گر کشی‌ خاک‌ من‌، دشمن‌ من

بجوشد گل‌ اندر گل‌ از گلشن‌ من

تنم‌ گر بسوزی‌، به‌ تیرم‌ بدوزی

جدا سازی‌ ای‌ خصم‌، سر از تن‌ من

کجا می‌توانی‌، ز قلبم‌ ربایی

گل‌ صبر می‌پرورد دامن‌ من‌

جز از جام‌ توحید هرگز ننوشم‌

زنی‌ گر به‌ تیغ‌ ستم‌ گردن‌ من‌

بلند اخترم‌، رهبرم‌، از در آمد

بهار است‌ و هنگام‌ گل‌ چیدن‌ من‌«

           
این‌ دعوت‌، برایش‌ غافلگیرکننده‌ و هیجان‌انگیز بود. با این‌ حال‌، با توکل‌ بر خداوند، آن‌ را پذیرفت‌ و به‌ آن‌ اداره‌ رفت‌.
تا آن‌ روز، هرگز راضی‌ نشده‌ بود که‌ با قبول‌ مسئولیتهای‌ گوناگون‌، از انجام‌ وظایف‌ مهم‌ تعلیم‌ و تربیت‌ فرزندان‌، خانه‌داری‌ و تدبیر منزل‌ شانه‌ خالی‌ کند. از آن‌ به‌ بعد نیز، انجام‌ کارهای‌ خانه‌، همسرداری‌ و سرپرستی‌ فرزندانش‌ را مقدس‌ می‌شمرد، و به‌ عهده‌دار بودن‌ آن‌ افتخار می‌کرد.         
یک‌ سال‌ پس‌ از همکاری‌ او با ادارة‌ رادیو، آقای‌ مجید حداد عادل‌، شاعر معاصر، «حمید سبزواری‌»، را مأمور تشکیل‌ «شورای‌ شعر و سرود» کرد. پس‌ از آن‌ مأموریت‌ و بعد از سنجش‌ دقیق‌ توانایی‌ها و استعدادها، عاقبت‌، کار این‌ شورا آغاز شد. استاد مهرداد اوستا، محمود شاهرخی‌، علی‌ معلم‌، مجتبی‌ کاشانی و سپیدة‌ کاشانی‌، از اعضای‌ این‌ شورا بودند.        
سپیدة‌ کاشانی‌، در همان‌ روزها و زمانی‌ که‌ هجوم‌ دشمن‌ به‌ خاک‌ وطن‌ و آغاز جنگ‌ تحمیلی‌ نزدیک‌ بود، در گفتگویی‌ که‌ با مجله‌ «سروش‌» انجام‌ داد، گفت‌: «امروز موقع‌ آن‌ رسیده‌ که‌ دیگر شعر را به‌عنوان‌ یک‌ سلاح‌ تیز و برّنده‌ جدی‌ بگیریم‌... شعر امروز ما می‌تواند با مروری‌ در آیات‌ قرآن‌، انقلابی‌ به‌ وجود آوَرَد، و از این‌ دریای‌ یگانه‌، گوهرها برگیرد.»      
او بارها به‌ همراه‌ پسرش‌ در جبهه‌های‌ جنگ‌ حضور یافت‌ و از نزدیک‌، مقاومت‌ و ایثار رزمندگان‌ دلیر و باایمان‌ اسلام‌ را دید. میزان علاقه‏مندی سپیده کاشانی به حضرت امام خمینی (ره) تا آن اندازه بود که وقتی امام بزرگوار در بستر بیماری افتاد او نیز کارش به بیمارستان کشید.

1364 همسرش را از دست می‌دهد و به ادامه فعالیتهای فرهنگی و هنری روی می‌آورد. در سفر رسمی به کشور تاجیکستان از هم‌گرایی، هم‌زبانی می‌گوید ودر سال 1371 به انگلستان جهت معالجه اعزام می‌شود که پایان سفر دنیا و سفر آخرت را آغاز می‌کند. 
وی در بیست و دوم بهمن همان سال به جهان باقی می‌شتابد و در بهشت زهرا خاک پذیرنده را به آغوش می‌کشد. «لاله کویر» کتابی است زیبا و روان که تمام این ماجرای قشنگ شاعر را به تفصیل بیان کرده است و نعمتی است بزرگ برای دوست داران شعر و ادب و جوانانی که در پی شناخت مفاخر ملی مذهبی خود هستند.

سپیده کاشانی، در روزهایی به عنوان یک زن شاعر مسلمان انقلابی قدم به میدان نهاد که دشمن مدعی بود در صحنه های فرهنگ، ادب و هنر این انقلاب، جایی برای زنان نیست. او ثابت کرد که چنین دیدگاهی، باطل است. وجود او، به خودی خود گویای این حقیقت بود که می توان یک زن بود و با حفظ همه ویژگی های مثبت یک زن، و با رعایت همه حدود و ضوابط اسلامی و با حفظ حجاب، عفت و متانت، در فعالیت های سیاسی، اجتماعی و ادبی شرکت کرد.

غزل تاجبخش درباره زنان شاعر کشورمان، می‌گوید: زنان شاعر سعی می‌کنند گذشته‌هایی را که زن به فراموشی سپرده شده بود و او را بی‌اهمیت فرض می‌کردند، با حضور جدی و مستمرشان، جبران کنند. اکنون من هنگامی که آثار شاعران زن را می‌بینم، نسبت به این حضور و تلاش امیدوار می‌شوم.

«حمید سبزواری» درباره ویژگی های شعر و شخصیت «سپیده کاشانی» می‌گوید: «اعتقاد در شعر سپیده موّاج است؛ اعتقاد به خدا، به پیامبر و به اولیای خداوند، و تعهد در آثارش چشم گیر، او هرگز سخن به هوس نسروده است. اشعارش هدفدار و موضع گیرانه است. سپیده، شعر را نوعی عبادت می‌دانست و این باور را به دیگران نیز توصیه می کرد... . سپیده، خانمی بود پرجرات و جسور در سخت ترین شرایط، از انجام وظیفه شرعی و وجدانی خود غافل نبود. ... هرگز از مبارزه با دشمن مهاجم دست بر نمی‌داشت. با شعر، سرود، با حضور در سنگرهای مقدم جبهه و پشت جبهه، با خواندن شعر و... مایه تشجیع و ترغیب بود... . سپیده، الگوی یک زن مسلمان بود... . در اعمال و رفتار خود، به زهرای اطهر علیهاالسلام و زینب کبری علیهاالسلام تأسی می‌جست».

یکی از نویسندگان معاصر، در توصیف شعر و عملکرد خانم «سپیده کاشانی» می‌گوید:«سرمایه اصلی سپیده کاشانی، شعر او بود که آن را بی کم و کاست به انقلاب اسلامی تقدیم کرده بود. او انقلاب را نه برای خود، بلکه برای اسلام می‌خواست در طول سیزده چهارده سالی که او را می شناختم، هرگز به یاد ندارم که از کمبودها و مشکلات طبیعی ناشی از انقلاب، شکوه و شکایتی کرده باشد و سهمی و غنیمتی مطالبه کند. طبعی بلند و طبیعتی نجیب و اخلاقی کریمانه داشت. بسیار صبور و آرام بود و هرگز خود را وارد بعضی جنگ و جدال های لفظیِ کودکانه و درگیری های شخصی نمی کرد... . شعر سپیده کاشانی، خوب و پراحساس بود و صداقت و صمیّمیت در آن موج می زد. او در شعر، زبانی مخصوص به خود داشت. زبانی که از ابهام و ایهام و تعقید و تکلف و صنایع پیچیده شعری دور بود؛ روان و ساده شعر می گفت... . با این همه، رنگ و بوی مسلمانی و تعهد و دردمندی انقلابی، در همه اشعارش به وضوح به چشم می خورد.

یکی از کسانی که مدت زیادی با «سپیده کاشانی» در حوزه اندیشه و شعر همکاری داشته، در مورد ایشان می گوید:«خانم کاشانی در یک جمله و به معنای واقعی عبارت، یک شاعر «ملتزم شیعی» بود... . کاشانی، به التزامات و تعهدات گوناگون ملتزم است: اوّلاً التزام عمیق به مکتب و جهان بینی توحیدی داشت. تا جایی که من مطلع هستم، از همان اوان جوانی تا دوران ارتحال، در تفکر و مذهب هیچ گونه لغزش و میلی به این سوی و آن سوی نداشته است و دقیقا پای بند موازین دینی و شرعی بوده است؛ ثانیا التزام خاصی به مبانی انقلاب اسلامی داشت و عقیده مند به محور انقلاب و ولایت بود؛ ثالثا التزام به مسایل اخلاقی، وجه دیگر شخصیّت خانم کاشانی بود. متانت و وقار در سراسر اشعار ایشان مشهود است».

فرزند کاشانی، در ضمن توصیف ویژگی‌های مادر بزرگوارش می‌گوید: «ایشان هم پدر بود و هم مادر. چون پدر در سال 1364 از دنیارفت، برای ما مادری مهربان بود و همیشه فرزندانش را به صبر و استقامت دعوت می‌کرد. به عنوان مادر، همسر و خانم خانه، مسایل زندگی برای او در اولویت قرار داشت. مادر خود را مدیون انقلاب و نظام اسلامی می‌دانست. در بدترین شرایط بیماری، خانه را برای انجام امور مربوط به انقلاب، جنگ و نظام ترک می‌کرد. حتی پزشکان برای ایشان استراحت مطلق صادر کرده بودند، اما ایشان اصرار می‌ورزید که باید در خدمت مردم و انقلاب باشند و ما هم سعی می‌کردیم به رغم بیماری ایشان، جلوگیری نکنیم، چون روح و روان ایشان به انقلاب تعلق داشت».

«محمد رضا اصلانی»، در سال 1332 در تبریز متولد شد، در کودکی به تهران مهاجرت کرد و اکنون در تهران دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق در مدرسه عالی شهید مطهری است.     
او نشریه ندای عدالت را در دادگستری راه‌اندازی کرد و از سال 1350 نیز با بیشتر روزنامه‌های رسمی کشور در خصوص چاپ شعر، داستان و مقاله همکاری داشته است. از بین آثار او، داستان «بازبینها» در جشنواره مطبوعات سال 76 برگزیده شده است.          
اصلانی با زبان محبت (سال 73)، ساعت ضد آب (سال 73)، خواب لیلا (سال 78)، پاییز مادربزرگ (سال80)، گزیده ادبیات معاصر (سال 81)، اسب نقره‌ای (سال 81)، بازگشت به زندگی (سال 81)، پهلوان غریب (سال 81)، بوی دستهای پدر (سال 81)، شمع و پروانه (سال 83) و لاله کویر (سال 83) را در کارنامه کاری خود دارد.

فریدون توللی وشعری ازاو .

 

فریدون توللی 

 

 

tavalloli


یکی از اشعار وی

 

مریم

 

در نیمه های شامگاهان آن زمان که ماه
زرد و شکسته می دمد از طرف خاوران
استاد ه در سیاهی شب مریم سپید
آرام و سرگردان
او مانده تا که از پس دندانه های کوه
مهتاب سر زند کشد ا ز چهر شب نقاب
 بارد بر او فروغ و بشوید تن لطیف
در نور ماهتاب
بستان به خواب رفته و می دزدد آشکار
دست نسیم عطر هر آن گل که خرم است
شب خفته در خموشی و شب زنده دار شب
چشمان مریم است
مهتاب کم کمک ز پس شاخه های بید
دزدانه می کشد سرو می افکند نگاه
جویای مریم است و همی جویدش به چشم  

در آن شب سیاه
دامن کشان ز پرتو مهتاب تیرگی
رو می نهد به سایه اشجار دور دست
 شب دلکش است و پرتو نمناک ماهتاب
خواب آور است و مست
اندر سکوت خرم و گویای بوستان
مه موج می زند چو پرندی به جویبار
می خواند آن دقیقه که مریم به شستشو است  

 

فریدون توللی در سال 1298 در شیراز به دنیا آمد 
 
 پس از پایان دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی در این شهر وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1320 در رشته باستان شناسی دانشکده ادبیات این دانشگاه فارغ التحصیل شد سپس به کار باستان شناسی روی آورد چندی رییس اداره باستان شناسی استان فارس بود پس از شهریور 1320 وارد فعالیتهای سیاسی شد و در راستای این فعالیتها به نوشتن مقالاتی تحت  عنوان التفاصیل پرداخت پس از مرداد 1332 که تب و تابهای سیاسی جامعه فرو نشست از فعالیت سیاسی دست شست و در کتابخانه دانشگاه پهلوی شیراز به کار مشغول شد
توللی بر اثر آشنایی با نیما در شعر به شیوه جدید گرایش یافت و به یکی از پیشروان آن تبدیل شد دفترهای شعر رها و نافه او محصول همین دوران است وی بعد ها در مرز میان شیوه نو و کهنه متوقف ماند و به مخالفت با فرم آزادی نیمایی پرداخت و سر انجام با انتشار پویه که مجموعه ای از غزل و قصیده به شیوه قدیم است پا در راه بازگشت نهاد
وی درسال 1364 در گذشت
 . 

ویلیام شکسپیر

 

ویلیام شکسپیر


William Shakespeare


۱۵۶۴-۱۶۱۶

 

              

 

 

 

ویلیام شکسپیر از بزرگترین درام نویسان انگلستان بود که
آثار دوران نخستین حیاتش چندان قابل توجه نبود ولی
چون به مرحله استادی و تکامل رسید به خلق آثار جاویدانی
توفیق یافت البته بیشتر داستانهائی که این دارم نویس خلق
کرده قبلاً به صورت نیمه تاریخ یا قصه و افسانه به رشته تحریر
درآمده بود از جمله نمایشنامه هاملت 6 سال پیش از اینکه
شکسپیر آن را به رشته تحریر و بر روی صحنه نمایش بیاورد
 در لندن به معرض نمایش گذاشته شد و نویسنده اش
فرانسوادوبلفورست یا ساکسوگراماتیکوس بود البته چون
آن نمایشنامه که تحت عنوان سرگذشت های غم انگیز بود
در دست نیست تا بتوان میزان و نحوه اقتباس شکسپیر را
تعیین کرد.

نمایشنامه رومئو و ژولیت را شکسپیر از داستان مازوکیو و باندلو
اقتباس کرد البته این اثر را نخست آرتور بروک در انگلستان در
سال 1562 به رشته نظم درآورد و شکسپیر از روی این اثر
منظوم یا اثر دیگری در سال 1595 بر روی صحنه آورد.
روی هم رفته شکسپیر هر ساله در زمینه نمایشنامه و
اجرای آن در صحنه های تآترها موفقیت  فراوان به دست
می آورد از جمله در اتهامی که به پزشک مخصوص ملکه
در سال 1594 که یک نفر یهودی بود زدند و عوام اعدام
این یهودی را خواستار بود و درمیخانه ها از قساوت و
بیرحمی یهودیان سخنان فراوان گفته می شد‏، شاید
شکسپیر بواسطه این طغیان عمومی عوام یا با
مأموریت یک مقام دولتی به نوشتن و بر روی صحنه
آوردن تاجر ونیزی که در آن شایلاک تاجر یهودی با تصویری
 هر چه زشت تر نشان داده شده است‏، پرداخت.
شکسپیر مدت پنج سال به نوشتن نمایشنامه های کمدی
 و خیالی و اجرای آنها بر روی صحنه ها‏، مشغول بود و
در این مدت نمایشنامه هائی از قبیل: رؤیای یک
نیمه شب تابستان،
هر چه پایانش نیکوست خوش است، هیاهوی بسیار بر
سر هیچ،
شب دوازدهم، رام کرن زن سرکش (بدزبان) بر روی
صحنه آورد و برای تآتر پولی از این طریق فراهم ساخت
زیرا این گونه نمایش نامه های خیالی و کمدی در دل
عوام مورد پسند می افتاد تا اینکه شکسپیر با نوشتن
و عرضه نمایشنامه دو قسمت
هانری چهارم (1595- 98)‏، هانری پنجم (1599) که
سرگذشت شاهان با درآمیختن به مسائل هزل آمیز و
ظاهر شدن اراذل و اوباش در اینگونه نمایش هاست‏،
 مردم را سخت دلباخته تماشا کرد.
شکسپیر با درآمیختن جنبه هزل و جد توفیق و معروفیت
 فراوان بدست آورد. در سال 1579 سر تامس نورث کتاب
شرح حال رجال نامی پلوتارک را به انگلیسی ترجمه
 کرد، شکسپیر از ایناثر تاریخی سه داستان برگزید از
جمله تراژدی ژولیوس سزار را پدید آورد که یکی از
قوی ترین و با ارزش ترین آثار نمایشنامه نویسی است.
مخصوصاً سخنرانی بروتوس (بعد از قتل قیصر
بوسیله توطئه گران) جالب ترین نوع سخنرانی است
 و این از ابداعات شکسپیر است.
شکسپیر نمایشنامه هایش را غالباً در حضور ملکه الیزابت و
جیمز اول بر روی صحنه می آورد و مورد استقبال فراوان واقع
می شد. اتللو در سال (1604) پدید آورد اتللو سرداری نیرومند
اما احمق گونه و دزدمونا زنی وفادار و یاگو مردی پلید است
که سرانجام با کشته شدن دزدمونا بدست شوهرش اتللو و
خودکشی اتلو نمایشنامه پایان می پذیرد اما باید توجه داشت
که بیش از حد غلو در امر خیانت و حماقت بشر درین اثر
بچشم می خورد.
نمایشنامه مکبث (1605) یک نمونه کامل و وحشتناک از بدی
مطلق است. در نمایشنامه لیرشاه (1606) اوج عاطفی
شکسپیر بکمال می رسد این تراژدی را نخست جفری
از مردم مانمو نوشته آنگاه هالینشد از آن اقتباس کرد
سپس یک نفر درام نویسگمنام آنرا بنام تاریخ حقیق کینگ
لیر بر روی صحنه آورد و سرانجام شکسپیر آنرا بصورت
نمایشنامه ای که لیرشاه درین نماشنامه دیوانه و مخلوع
سپس فوت می شود.
گلوستر بوسیله شاه لیر کور می شود اما جلو زنا را نمی گیرد
و می گوید زیرا سرباز ندارم در بین نمایشنامه تقوی حجابی
برای پوشش شهوات نفسانی و رشوه خواری و قتل آدمی
بدست آدمی در سراسر داستان با شدت به چشم
می خورد و بدی و زشتی در همه نمایشنامه سایه افکنده و
قهرمان داستان از مشاهده عمومیت و غلبه ظاهری بدی
دیوانه و از خدای عدالت نومید می گردد.
در نمایشنامه آنتوان و کلئوپاترا (1607) شکسپیر شخصیت
 متضادی از کلئوپاترا نشان می دهد این زن در میدان جنگ
ترسو اما در خودکشی با عزمی قوی است و عشق آنتوان به
 ملکه مصر تا حد زیادی ساختگی و باورنکردنی است. موضوع
 داستان این نمایشنامه از قصه رایج زمان نویسنده اقتباس
گشته است.
در نمایشنامه تیمون آتنی بدبینی کمتر بچشم می خورد و
 قهرمان اصلی آن کوریولانوس مردمان را تهی مغز
 متلون و متملق و تمدن را برای آدمی زیان آور می داند
تیمون مردی ثروتمند بود که دوستان متملق قراوان
بدور خود داشت اما چون ثروتش رااز دست داد یاران از او
 کناره جستند تیمون گوشه گیری و ازریشه گیاهان تغذیه
می کند ضمن شکافتن زمین به طلا برمی خورد دوستان
 بدورش جمع می شوند اما تیمون آنها را از خود می راند
ولی به زنان هرجائی طلا می دهد تا هر چه بیشتر مردان
را به امراض مقاربتی دچار کنند!
 == 
 
                   سخنانی  از  ویلیام شکسپییر.

                 با خنده و شادی،

 نگذار چین و چروک­های پیری از راه

 برسند. 

------------ ---------

 چقدر بدبختند

 آنان که صبر و شکیبایی ندارند؛ مگر

 نه آن است که زخم ذره ذره التیام

 می­یابد. 

 ------------ ---------
  
ترسو قبل از مرگش

 بارها می­میرد؛ دلیر فقط یک بار

 طعم آن را می­چشد. 

 ------------ ---------
 
 عجیب است که گوش بشر در مقابل نصیحت

کر شود ولی نسبت به چاپلوسی شنوا .

 ------------ ---------