سعدی شاعرمحبوب جهان

 
سعدی شاعر محبوب جهان
 
دکتر سیدحسین محیی‌الدین الهی قمشه‌ای
 


در معرفی سعدی و شرح حال او خوانندگان را به کتابهای بسیاری که در این زمینه نوشته شده از جمله کتاب «زبان خوش سعدی» اثر استاد فقید، عبدالحسین زرین کوب، ارجاع می‌دهیم و برای آشنایی با کلیات اندیشه سعدی و پیام‌های او مطالعه مقاله «از نفس تا عشق» اثر نگارنده را در کتاب مقالات توصیه می‌کنیم. همچنین در مقدمه جلد دوم یا سوم این مجموعه که 365 روز در صحبت شکسپیر است مقایسه نسبتاً مفصلی بین سعدی و شکسپیر آمده است که به نظر علاقمندان خواهد رسید. در اینجا تنها به ذکر این نکته اکتفا می‌کنیم که:

سعدی از شاعران محبوب جهان است و ترجمه‌های متعدد از گلستان و بوستان او از زمان رنسانس به بعد به زبان‌های مختلف اروپایی و آسیایی عرضه شده و نیز غزلیات و قصاید او نیز به محافل ادب مغرب و مشرق راه‌یافته است. وقتی اولین بار گلستان و بوستان سعدی به زبان لاتین ترجمه شد، یکی از کشیشان مسیحی پس از مطالعه کتاب چنین تصور کرده بود که این کتاب متعلق به یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل است که اثرش تازه پیدا شده است! آثار سعدی در غرب در مجموعه کتب مقدسه به طبع رسیده و پیوسته مورد ستایش و منبع الهام بزرگان مغرب زمین بوده است. هنری دیود ثورو ـ شاعر و نویسنده بزرگ آمریکایی در قرن نوزدهم، نویسنده کتاب معروف والدن ـ از عاشقان سعدی بوده و گفته است که: «من همان سعدی هستم که پس از شش قرن باز آمده‌ام و یا سعدی همان ثورو است که شش قرن پیش به نام سعدی در جهان زیسته است!»

امرسون ـ شاعر و نویسنده آمریکایی ـ نیز از ستایشگران سعدی بوده و او را در کنار شکسپیر و دانته و همر و در شمار شاعرانی قرار داده است که سخنانشان پیوسته تازه و باطراوت است و این قضاوت‌ها نشان درستی است از اینکه اهمیت سعدی چنان‌که بعضی از محققان معاصر گمان برده‌اند، تنها به زبان فصیح و سحر کلامش نیست، بلکه چنان‌که خود سعدی اشاره کرده، آن زبان جادویی تنها نقابی است بر چهره شاهد زیبارویی است که مقصود و محبوب اوست.

نقابی است هر سطر من زین کتیب

فروهشته بر عارضی دلفریب

معانی است در زیر حرف سیاه

چو در پرده معشوق و در میغ، ماه

در اوراق سعدی نگنجد ملال

که دارد پس پرده چندین جمال

مرا کاین سخن‌هاست مجلس‌فروز

چو آتش در او روشنایی و سوز

نرنجم ز خصمان اگر برتپند

کزین آتش پارسی در تب‌اند(بوستان)

نه صورتی است مزخرف سروده سعدی

چنان‌که بر در گرمابه می‌کند نقاش

که برقعی است مرصع به لعل و مروارید

فرو گذاشته بر روی شاهد جمّاش

(غزلیات)

این شاهد جماش، همان گوهر معنی است و به گفته شمس تبریزی «المعنی هوالله». معنی و جانِ جانِ جان همه معانی خداست و لذا توصیه سعدی این است که:

رفیقان، چشم از این ظاهر بدوزید

که ما را در میان سرّی است مکتوم

همه عالم گر این صورت ببینند

کس این معنی نخواهد کرد معلوم

بدین نگاه، شیرین زبانی سعدی محصول شور عاشقانه و عارفانه‌ای است که در دل اوست و به حقیقت آن شور است که این شیرینی‌ها را خلق می‌کند.

هم بوَد شوری در این سر بی خلاف

کاین‌همه شیرین زبانی می‌کند(غزلیات)

آتشی از سوز عشق در دل داوود بود

تابه فلک می‌رسید بانگ مزامیر او

سعدی شیرین سخن! این همه شور از کجا؟

شاهد ما آیتی است، این همه تفسیر او

(غزلیات)

البته مقام افصح المتکلمین برای سعدی محرز است و به قول خود او «سخن، ملکی است سعدی را مسلم» و جادوی سخن او هزاران قافله دلها را مفتون و شیدای خود کرده است؛ اما اگر آتش عشق و نور حکمت و معرفت سعدی در پیش این کاروان سحر نبود، تاثیر آن مانند هر جادوی دیگر به تدریج کمرنگ می‌شد و از رونق می‌افتاد:

لاف مزن سعدیا، شعر تو خود سحرگیر

سحر نخواهد خرید غمزه جادوی دوست

و به‌خصوص از ورای ترجمه قادر به جلوه‌گری و دلبری نبود و اگر چنین نبود، ثورو که فارسی نمی‌دانست، نمی‌گفت که: «من همان سعدی‌ام!» و امرسون با مطالعه ترجمه آثار سعدی او را در کنار شکسپیر نمی‌نهاد و دیگر بزرگان جهان که اغلب فارسی نمی‌دانستند، از او به عظمت یاد نمی‌کردند و شعر معروف او «بنی آدم اعضای یک پیکرند» بر در سازمان ملل به چشم نمی‌خورد.

در خاتمه، ترجمه شعری از پرفسور نیکلسون انگلیسی ـ مترجم و مفسر مثنوی مولانا و یکی از بزرگترین مستشرقان دوران اخیرـ را در ستایش سعدی می‌آوریم و نیز به عنوان نمونه‌ای از تاثیرسخن سعدی در بزرگان اروپا، ترجمه یک قطعه شعر از خانم مارسلین دبور ـ شاعره فرانسوی ـ را درج می‌کنیم و خوانندگان علاقه‌مند را به مطالعه مقالات متعددی که در باب تاثیر سعدی در غرب به انگلیسی و فارسی وجود دارد حوالت می‌دهیم.

حکیم خندان

‌ای حکیم خندان!

ای گنجینه حکمت انسانی،

ای هوراس پارس،

ای که برصفحات گلستانت...

که کودکان بدان خواندن می‌آموزند

و بزرگان به خواندنش دانا می‌شوند...

درهم آمیخته‌ای

نصیحت را با شادی

و حکایت را با حقیقت

چنان که از خواندنش خیال افسون می‌شود

و به شیوه بیانش معانی بر دل می‌نشیند

چرا که جامه‌ای ساده برتن دارد

و به نرمی دل می‌رباید

و عزیز می‌کند لطیفه معنا را

و لطیف می‌کند طنز بی‌پروا را

(رینولدنیکلسون)

گل‌های سعدی

امروز صبح می‌خواستم دامنی از گل سرخ برایت بیاورم

اما آنقدر گل به دامن ریختم که گره دامن تاب نیاورد و گسست

گره دامن گسست و گل‌ها به همراه باد به پرواز آمدند

و همه در دامن دریا ریختند

و همراه امواج رفتند و دیگر باز نگشتند

فقط امواج را گلگونه کردند

و آتشی در دل دریا انداختند

امشب دامن من هنوز از آن گل‌های بامدادی عطرآگین است

اگر می‌خواهی بوی خوش آن گل‌ها را احساس کنی

سردر دامن بگذار.

(مارسلین دبور ـ شاعره فرانسوی)

شعرفوق ملهم از قطعه زیر در دیباچه گلستان سعدی است: «به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پرکنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم، بوی گل چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.»

سپاس خدای را که بدین بنده کمترین توفیق عنایت فرمودکه دامنی از گل‌های باغ و بوستان سعدی پرکنم و در پای جوانان و نوجوانان و جمله اصحاب ذوق افکنم تا دماغ جان معطر کنند و به بوی خوش آن سرو خرامان بروند. و سلام بر زناربندان معبد زیبایی باد!

codex27x

فرش کاشان درخطرنابودی . همشهری ان لاین

           

              فرش‌کاشان در خطر نابودی

 

فرش‌کاشان در خطر نابودی 

فرهنگ و تاریخ > میراث‌ایران  - گروه شهری:
به‌رغم ثبت مهارت‌های بافت فرش کاشان در فهرست جهانی یونسکو، فعالان بافت فرش دستباف در کاشان از وضعیت بد این حرفه خبر می‌دهند.

مدیر سایت فرش دستباف کاشان و از کارشناسان فرش در گفت‌وگو با همشهری اعلام کرد: متأسفانه به‌دلیل پایین بودن دستمزدها و استقبال کم جوانان از ورود به حرفه فرش دستباف کاشان، فرش دستباف کاشان در خطر نابودی است. ماشاءالله شاطریان با ابراز تأسف از بافت فرش کاشان در شهرکی در چین به نام کاشان افزود: متأسفانه کشور چین شهر کاشان بنا می‌کند و فرش‌های بافته شده خود را به نام فرش کاشان به جهان می‌فروشد.

کارشناس فرش دستباف کاشان افزود: مهارت بافت فرش در کاشان تنها به گره‌هایی که با سرانگشتان بافندگان بر فرش‌ها نشسته است، شناخته نمی‌شود بلکه برخی بافندگان آنقدر مهارت دارند که تنها با نگاه به یک طرح می‌توانند بدون محاسبه همان نقش را روی فرش ترسیم کنند.

 

خروج از انقراض با حمایت دولت

 

همچنین دکتر چیت‌سازیان نویسنده کتاب تاریخ درخشان فرش کاشان و استاد دانشگاه به قدمت 3 هزار ساله فرش کاشان اشاره کرد و گفت: فرش کاشان که مهارت‌های بافت آن در فهرست یونسکو نیز به ثبت رسیده جزء بهترین‌ فرش‌های جهان است.

چیت‌سازیان که دکترای صنایع‌دستی در رشته فرش دارد با اشاره به مشکلات فرش کاشان در ایران گفت: متأسفانه این مشکل در ایران وجود دارد که افراد یا هنرها در دوره رونق نیز مورد حمایت قرار نمی‌گیرند. وی افزود: اگر دولت از فرش کاشان حمایت کند می‌توان فرش کاشان را از خطر انقراض برخی جنبه‌های آن خارج کرد.

وی گفت: فرش‌های باستانی کاشان دارای طرح‌های هندسی بوده که معمولا ذهنی بافته می‌شد ولی بعد از این دوره نقش‌های شهری نیز به‌وجود آمد که یکی از معروف‌ترین آنها همان فرشی است که در موزه ویکتوریاآلبرت نگهداری می‌شود که به فرش شیخ صفی معروف است و در دوره شاه طهماسب صفوی بافته شد و اکنون در خارج از ایران نگهداری می‌شود.

زندگی مولیر ومطلبی ازاو .

 

مولیر مفهوم توقیف نمایش را خوب می دانست 

 

 

 

 

مولیر - نمایشنامه نویس مشهور فرانسوی - در طول فعالیت هنری خود بارها با توقیف نمایش هایش مواجه می شد و این مفهوم را خوب درک می کرد.

به گزارش خبرنگار تئاتر " مهر"،  ژان باپتیست پولکن مشهور به مولیر در 15 ژانویه ( 25 دی ) 1622 در پاریس متولد شد. پدرش تاجری بود که به دربار لویی سیزدهم رفت و آمد داشت و به عنوان تاجر سلطنتی برخی از وسایل مورد نیاز درباری ها را برای آنها تهیه می کد. با این حال خانواده آنها از امکانات مالی چندان گسترده ای برخوردار نبود. مولیر 10 ساله بود که مادرش را از دست داد و این مساله روح را به شدت آزرد. او همزمان با تحصیل در کنار پدر مشغول کار و تجارت شد. برای تحصیل مقدماتی به مدرسه کلرمون رفت. پس از آن مدرسه حقوق را برگزید و با ارایه دانشنامه از این مدرسه دانش آموخته شد. مدتی برای کسب درآمد به شغل پدر ادامه داد و به همین در دربار شغلی گرفت و پس از مدتی به عنوان پیشخدمت مخصوص لویی سیزدهم به کار پرداخت.

در سال هایی که به عنوان پیشخدمت مخصوص در دربار خدمت می کرد با تئاتر آشنا شد که آن زمان هنر مورد علاقه طبقه اشراف و متوسط جامعه محسوب می شد. آشنایی او با خواهران " بژار " که در آن زمان یک گروه کوچک تئاتری را تشکیل می دادند به طور کلی مسیر زندگی او را مشخص کرد. او با این گروه به فعالیت پرداخت و استعداد و قدرت خلاقیت خود در نگارش و به صحنه بردن نمایش را کشف کرد. به همین دلیل به طور کلی تجارت و کار در دربار را رها کرد و با ارسال نامه ای به پدرش از او درخواست کرد تا تمامی ارثیه مادرش را به او ببخشد تا به این وسیله بتواند، تماشاخانه ای خریداری کند و به فعالیت های تئاتری خود تمرکز ببخشد. اما خرید این تماشاخانه و نبود استقبال کافی از نمایش های این گروه که به گروه تئاتر " نامدار " تغییر نام داده بود، مولیر را با مشکلات شدید مالی و عدم توانایی در بازپرداخت بدهی ها مواجه ساخت. چنان که طلبکارها او را به زندان انداختند.

مولیر با کمک هایی که از سوی دربار و دوستان تاجر خود دریافت کرد، به مشکلات مالی اش تا حدودی سامان بخشید و از سال 1646 سفری سراسری به کشور فرانسه را آغاز کرد و در هر شهر به اجرای نمایش با گروه خود می پرداخت. در همین زمان دلدادگی او به مادلن بژار ازدواج آنها را موجب شد که سالها به عنوان زوج هنری در کنار هم فعالیت می کردند. او در شهر لیون فرانسه نمایشنامه " طبیب فراری " را به صحنه برد که در آن زمان شهرت بسیاری یافت. مولیر پس از دوازده سال یعنی به سال 1658 در حالی به پاریس بازگشت که سرشار از تجربه های مفید و شهرت در سراسر کشور بود. او در بدو ورود نمایش " نیکومد " که بر اساس نمایشنامه ای از پیر کرنی شکل گرفته بود را در تالار لوور پاریس بر صحنه بود که در آن زمان معتبرترین سالن نمایش فرانسه به شمار می رفت. شهرت فراگیر در کنار نگاه مهربان و حمایتی دربار از مولیر شرایط حسادت همکاران و رقیبان تئاتری او که نمایش های کم ارزش را بر صحنه می بردند را در سطح وسیعی به وجود آورد.

انتقادهای تند و شدیدی که مولیر از زندگی و نگاه بورژوازی اشراف و درباریان می کرد در کنار طعنه های تندی که نسبت به کشیشان ریاکار و متعصب و رباخوار داشت و آنها را با مهارت خاصی در نمایشنامه های خود مطرح می کرد، باعث رنجش خاطر و احساس ناامنی در به خطر افتادن منافع این عده شد و همین مساله موجب اقدام این عده در حذف مولیر بود. اما دوستی و حمایت لویی چهاردهم و آشنایی مولیر با ژان دو لا فونتن - نویسنده و شاعر افسانه های فرانسوی - که در آن زمان به شدت مورد احترام و علاقه دربار و شاه فرانسه بود، تا حدود زیادی او را از این دشمنی ها مصون داشت و حتی شرایطی را فراهم می آورد که مولیر تلاش بدخواهان و دشمنان خود را با نگارش کمدی هایی تند پاسخ بدهد.

در بین سال های 1658 تا 1665 مولیر به نگارش و اجرای نمایش هایی پرداخت که جزو آثار با ارزش او به شمار می رود.  دکتر عاشق، مسخره بازی های با ارزش، مکتب شوهران، مکتب زنان، ژرژ داندن یا شوهر خیالی، تارتوف، ازدواج اجباری و دون ژون از جمله آثاری است که او در این دوره به نگارش درآورد و آنها را بر صحنه برد. در این میان نمایش " مکتب زنان " شهرت زیادی برای مولیر به همراه آورد و او را موفق به دریافت جایزه شاعر برجسته کمدی کرد که معادل 1000 فرانک بود و در آن زمان پول بسیار زیادی به شمار می رفت. نمایش " تارتوف " نیز که در تالار ورسای بر صحنه رفته بود پس از 5 شب اجرا، در شبی که نمایش برای شاه و خانواده سلطنتی اجرا می شد، نمایش به مذاق مادر شاه خوش نیامد و اجرای آن متوقف شد. نمایش " ازدواج اجباری " این هنرمند نیز پس از 15 اجرا به دلیل مخارفت اسقف پاریس از صحنه پایین آمد.

این هنرمند در سال 1665 به عنوان مسوول نمایش های گروه سلطنتی دربار برگزیده شد. در این سال ها به دلیل حمایت مادی و معنوی که از سوی دربار می شد، موفق به نگارش و بر صحنه بردن آثار بسیاری شد. مولیر بین سال های 1966 تا 1969  میزانتروپ یا مردم گریز، طبیب اجباری، آمفی تریون، خسیس، شهری جنتلمن، نیرنگ های اسکاپن، اسکار نارل، زنان دانشمند، مریض خیالی و عشاق باشکوه را اجرا کرد. در این دوره نمایشنامه " خسیس " بسیار مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. این نمایش به بطن جامعه به خصوص طبقه محروم توجه خاص نشان می داد و همین مساله اثر را با سرعت زیادی میان مخاطبان تئاتر در آن زمان محبوب ساخت.

مجموعه آثار مولیر در این دوره نشان از دیدگاه او به زندگی و شرایط کلی جامعه داشت. این هنرمند مسایل مالی را به عنوان مهمترین و جدی ترین مشکل اقشار مختلف جامعه مطرح می کرد و همواره فقر را دلیل برای رفتارهای غیر اخلاقی می دانست. او به مساله بهره کشی طبقه ثروتمند از افراد پایین دست جامعه به شدت اعتراض می کرد و با ارایه آثار کمدی که به هجو رفتارهای سلطه جویانه و برتری طلبانه اشراف می پرداخت همواره دل آزمندان جامعه را دچار ترس و دلهره می کرد. او حتی در نمایش های خود از نوعی انقلاب و مبارزه علیه ثروتمندان زورمدار خبر می داد و هرج و مرج و بدبختی های جامعه را ناشی از نبود عدالت اجتماعی و ریشه دار شدن فساد در بین پولداران و کشیش ها می دانست. هر چند که در این میان فعالیت های رندانه افراد کم درآمد را مورد تایید قرار نمی داد. از سوی دیگر، مولیر نوعی بدبینی و بی اعتمادی افراطی نسبت به پزشکان داشت و آنها را نمایندگان فرشته مرگ می دانست که کار او را تسریع می بخشند و به همین خاطر حاضر نبود نزد پزشک برود و این مساله را به شکل های مختلف در نمایشنامه های خود مطرح می کرد و مورد تایید قرار می داد.

مولیر در بخشی از نمایشنامه " خسیس " از زبان یکی از شخصیت های خود می آورد: " گرچه زندگی من با رنج ها و شادی ها توام بوده است، ولی همیشه خود را سعادتمند یافته ام و امروز که زیر فشار زحمات و مشقات در هم شکسته شده ام، بدون اینکه بتوانم بر روی هیچ یک از خوشی ها و لذات زندگی تکیه کنم، می بینم که باید صحنه را ترک کنم. "

از آغاز سال 1670 شرایط روحی و مشکلات جسمی بر مولیر نمایان می شود و او را به شدت آزار می دهد، چنان که از نظر جسمی و روحی با مشکل مواجه می شود. اطلاع مولیر از خیانت همسر و ادامه آن زندگی زناشویی و مشترک او را به شدت تهدید می کند و روح بذله گو و حساس این هنرمند را به شدت آزار می دهد. این مساله پس از مدتی به جدایی مولیر از همسرش می انجامد. او را برای التیام زخم های روحی خود با آرماندو خواهر کوچکتر همسرش ازدواج می کند، در حالی که با او 21 سال اختلاف سنی داشت. اما این مساله هم نمی تواند روح دردمند او را آسوده سازد.

مولیر در فوریه 1673  نمایش " مریض خیالی " را در پاله رویال - تماشاخانه سلطنتی - بر صحنه می برد که موفقیت بی نظیری از نظر جذب مخاطب به دست می آورد. اما در چهارمین شب اجرا در حالی که مولیر اجرای نقش آرگن را بر عهده داشت، ناگهان حالش دگرگون می شود و او را از صحنه بیرون می برند. او پس از اینکه مقدار زیادی خون استفراغ می کند، به طور کامل بستری می شود و همان شب چشم از جهان فرو می بندد.

ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن درباره مولیر آورده است: " مولیر یکی از چهره های درخشان تئاتر به شمار می رود. در آثار وی آنچه که به طور ویژه نظر مخاطب را جلب می کند، اشاره های فلسفی و هجوهای تند و هزل شیرین آنها است. این آثار در اساس و شالوده خود مبتنی بر فلسفه خود گرایی استوار بودند که در باطن مورد پسند متفکران قرن هجدهم قرار داشت. "

نمایشنامه های مولیر از جمله قدیمی ترین آثار نویسندگان غربی است که به فارسی برگردانده شده است. ازدواج اجباری در سال 1290، طبیب اجباری به سال 1291،  زنان دانشمند در سال 1324، بیمار خیالی در حدود سال 1333، خسیس ( به ترجمه محمد علی جمالزاده ) به سال 1336، مردم گریز در سال 1338 و نیرنگ های اسکاپن در سال 1354 ترجمه و طی همین سال ها بر صحنه رفته اند. همچنین تارتوف، عروس بی جهاز، و طبیب اجباری در سال 1352 ترجمه شده اند.

 

 Presque tous les hommes meurent de

leurs remèdes,et non pas de leurs

maladies.

 

Molière

 

تقریباً تمام آدم ها از راه های درمانشان می میرند نه

 

 از بیماری هایشان.

 

 ازکتاب : بیمارخیالی 

 

== 

 

 

باتشکرازمریم عباس بیگی دانشجوی کارشناسی ارشد زبان فرانسه که درتهیه این مطلب مارایاری کرده اند. 

 

داستان کوتاه . روزنامه اطلاعات

 
داستان کوتاه
 
گاوچران

 

گاوچرانی برای انجام کارهای خود مجبور شد به شهر بیاید، در نیمه  
راه گرما و گرسنگی امان او را برید.

گاوچران در شهری که به غریبه‌آزاری شهره بودند، مجبور به توقف شد.  
به داخل کافه‌ای رفت و درخواست غذا و آب کرد. مرد شروع کرد به خوردن  
غذا و پس از آن که از کافه خارج شد،دریافت که اسبش را ربوده‌اند.

گاوچران دوباره به کافه بازگشت و با همان تبحر در هفت‌تیرکشی‌اش،  
چند تیر هوایی شلیک کرد و پرسید: چه کسی اسب مرا دزدیده است؟  
از کسی صدایی درنیامد.

گاوچران خطاب به جمعیت حاضر گفت: من یک لیوان دیگر آب  
می‌خورم و تا آن وقت بایـــد اسب من جلو در باشد وگرنه آن کاری 
 را که در تگزاس انجام دادم، خواهم کرد. همه خود را جمع و جور کردند. 
 گاوچران لیوان آب را آرام‌آرام نوشید و به سوی در خــــروج رفت و دید  
که اسبش آماده و زین کرده در کنار کافه به میله‌ای بسته شده است.

کافه‌چی که از این رفتار گاوچران متعجب شده بود آرام به کنار او خزید  
و گفت: جان من بگو که تو در تگزاس چه کرده بودی؟ گاوچران گفت:  
آنجا هم اسب مرا دزدیدند و مجبور شدم بقیه راه را پیاده بروم.

مترجم: آرش میری‌خانی

codex23x

فقر- دکتر شریعتی

 

 

فقر

 

میخواهم بگویم......

فقر همه جا سرک میکشد......

فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست......

فقر چیزی را "نداشتن" است ولی آن چیز پول نیست، طلا و غذا نیست......

فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش نرفته یک کتاب فروشی می نشیند......

فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت هست، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند......

فقر، کتیبه سه هزارساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند......

فقر، پوست موزی است که از پنچره اتومبیل به خیابان انداخته میشود......

فقر، همه جا سرک میکشد......

فقر، شب را بی غذا سر کردن نیست......

فقر، روز را "بی اندیشه" سر کردن است

دکتر علی شریعتی 

 

برگرفته ازوبلاگ :  

 جنین دیروز