مشاعره 106
درنیاید حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام
مولوی
=
مدح وذم این وآن راازکتاب دل بشوی
برکن ازدامان جان این وصله ناجوررا
خوشدل تهرانی
=
آشیان گم کرد مرغ دل چو ازکویت پرید
هرطرف شد درهوای دانه , جزدامی نیافت
محمدعلی ناصح اصفهانی
=
تودرجنگ آئی روم من به صلح
خدای جهان راجهان تنگ نیست
مولوی
=
تودرسنگین دلی , عاشق کشی , مشهورآفاقی
نه تنهامن براینم ,خلق گویند آنچه من گویم
شباب کرمانشاهی
=
مدعی ازسرکوی تو نرفت این سهل است
رفته رفته زسرکوی توبیرونم کـــــــــــرد
رفیق اصفهانی
=
در واژه هستی راجز ذوق مدان ای جان
این نکته شیرین رادردل بنشان ای جان
مولوی
=
نثارروی تو هربرگ گل که درچمن است
فدای قد تو هر سروبن که برلب جوست
حافظ
=
تورااگربه دل ای مه زمن غباری هست
مراهم ازستمت چشم اشکباری هست
چشمه ایروانی
=
تورااگر نفسی ماند جزکه عشق مکار
که چیست قیمت مردم ؟هرانچه می جوید
مولوی
=
گردآوری: م .الف زائر
مشاعره 105
توخوب مطلقی من خوبهاراباتومی سنجم
بدینسان بعدازاین خوبی عیاری تازه خواهی یافت
حسین منزوی
=
توخویش رامکن ازقتلِ چون منی بدنام
وگرنه مرگ من اززندگی بود خوشتـــر
طوفان مازندرانی
=
رحمتی بردل مسکین من ای خسروعشق
که نداریم بجز لطف تو فریاد رسی
عبدالمحمدآیتی بروجردی
=
یعقوب واروااسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
مولوی
=
تودرآیینه نظر داری وبس بی خبری
که به دیدارتو آیینه نظرها دارد
فروغی بسطامی
=
درنمازم خم ابروی توبایاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
حافظ
=
درنمازیّ ورشک می کشدم
باوجودی که باخدای منی
لاادری
=
یک بارحرف روی تو ام برزبان گذشت
چون غنچه می دمد زلبم بوی جان هنوز
عاشق اصفهانی
=
زاده آدمی این گونه پری وش نبود
یارب این فتنه گیتی زکدامین پدراست ؟
کاظم رجوی ( ایزد)
=
تودرآیینه نظرکن که چه دلبری ولیکن
توچو خویشن ببینی نظرت به ما نباشد
=
گردآوری : م.الف زائر
مشاعره 104
توحاکمی و مراسربرآستانه توست
مکن خرابی ملک دلم که خانه توست
عماد فقیه کرمانی
=
توحکیمی , تو عظیمی , تو کریمی تورحیمی
تونماینده فضلی تو سزاوار سنائــــــــــــــی
سنائی
=
یعقوب زمانم من ودرخلوت شبها
گریم ز غم یوسف افتاد ه به چاهی
مهدی سهیلی
=
یعقوب نکرد ازغم نادیدن یوسف
این گریه که دورازلب خندان توکردم
اسیری اصفهانی
=
مدتی چون غنچه درخون جگر پیجیده ام
تادراین جلزارچون گل یک دهن خندیده ام
صائب تبریزی
=
مدتی شدکه زدیدارتو ای جان دورم
خارخشکم که زیاران بهاران دورم
سرشک خراسانی
=
مدتی کش مکش افتادمیان من ودل
تاشد ازپرده برون راز نهان من ودل
ابوتراب جلی
=
لاله نبود کز کناربیستون سر می زند
دست خون آلود فرهاد است برسرمی زند
نجاتی
=
در نگاه خاموشت رازدل هویدانیست
ازبر ون این مینا رنگ باده پیدانیست
ابوالحسن ورزی
=
توخواستی که پریشان کنی مراورنه
به هم نمی زدی آن زلف پرشکن ای دوست
دکترنصرت الله کاسمی
=
گردآوری : م.الف زائر
مشاعره 103
وداع واپسین رابوسه دادن مستحب باشد
لبت کو قصد رفتن کرده ام جانم به لب باشد
گلبانگ
=
درمن طلوع آبی آن چشم روشن
یادآور صبح خیال انگیز دریاست
حسین منزوی
=
توتازشرم فکندی به چهره زلف سیاه
فغان زخلق برآمد که آفتاب گرفت
ظهیرفاریابی
=
توتنهاباتماشای خودازآیینه خشنودی
دل آیینه تنها ازتماشای تو می گیرد
فاضل نظری
=
درمنع گریه نامه که برمانوشته اند
خطی بودکه برسردریانوشته اند
دهقان سامانی
=
درنامه می نگنجدماراحدیث شوق
کوته کنم که قصه ماکاردفتراست
سعدی
=
توچشم لطف فروبسته ای زمن ورنه
به دل امید نگاهی که داشتم دارم
پارساتویسرکانی
=
مدت صحبت تو عمرگرانمایه ماست
حیف ازاین عمر گرانمایه که بس کوتاه است
جامی
=
توچنگ فزونی زدی برجهـــــــــــــان
گذشتند برتو بسی همرهــــــــــان
فردوسی
=
نخل بند چمن حسن تو برقدرت خویش
افرین کرد چو نخل قددلجوی تو ساخت
محتشم کاشانی
=
گردآوری : م.الف زائر
مشاعره 102
توبه از می خوارگی درمذهب رندان خطاست
عاشق دلخون کجا ازکف دهد پیمانه را؟
محمد مجد
=
آشنائی نه غیریب است که دلسوز من است
چون من ازخویش برفتم دل بیگانه بسوخت
حافظ
=
توبه جائی ننشستی که رقیبت ننشست
جزدل من که تو جاکردی و او بیرون ماند
شادی هروی
=
درملک عشق خواجگی وبندگی کدام
محمو دبین چگونه غلام ایازگشــــت
رشحه
=
توبه چندین نظر لطف نبینی مارا
مابه یک دیده زصدجا نگرانیم تورا
صائب تبریزی
=
آشوب قیامت همه شد درنظرم راست
چون قامت آن دلبر عیارکشیــــــــــدم
فرصت شیرازی
=
مدام خون ذل ا زجوی دیده ام جاری ست
مگرکه چشمه چشمم برای خون باری ست؟
سرخوش
=
توپادشاه کشور حسنی ومن گدای
باشد تفقدی به گدا پادشاه را
غلامرضا صدیق
=
آشیان برباد وگلشن غارت وپرسوخته
من زبی بال وپری , بی آشیانی , سوختم
سرهنگ شهبازی
=
مدت بیگانگی ها یافت جندان امتداد
کز ضمیرم رفت یاد آشنائی های تو
نورگیلانی
=
گردآوری : م.الف زائر