خورشید
شعری ازاستاد بهمن رافعی
چشمی که پرده های نگاهش غریب نیست
دردیده نگاهشناسان عجیب نیست
قلبی که خودگرفته به دنیای نانجیب
با عشق ارتباط ندارد نجیب نیست
درفصل خوشه ریز کسی جز مسیح تاک
شایسته ی عروج به اوج صلیب نیست
خورشید عاشقی است که ازهرنگاه او
هرذره را نصیبی و خودرانصیبب نیست
پیوسته می فروزد و می سوزد وهنوز
اورادرآسمان سخاوت رقیب نیست
اوبرخلاف این همه عشاق صورتی
آلوده ی تظاهر ومکروفریب نیست
دیری ست شعله می کشد وخنده می زند
چون اوبه روزگار. کسی راشکیب نیست .
سلام اگر مایل به تبادل لینکی بیا سایتو جوری طراجی کردم که همون لحظه لینکتو ثبت کنه
باسلام. آمدم ندانستم لینک برای چه منظوری ؟
سلام
داشتم به روز هارو نگاه میکردم یکدفعه نام وبلاگ دوست عزیزمان را دیدم آمدم ببینم چه خبراست؟
به به خیلی زیباست.
باسلام .تشکر ازحضور تان وتشویق گرم .
سلام
وتقدیم یک شعر زیبا
------------------------------------------------
آسمان دل من آبیست
در نهان دل من سازیست
کوکست ولی همیشه خاموش است
جملگی خانه دل خالیست
آفتاب دل من سوزان
عاشقانه گرم فروزان
حس تردید با من است هر روز
یاز تبریزی و جوزان
با فلک من گویی در جنگم
جملگی او شیشه من سنگم
ناخوشم شکر زنده ام اکنون
قصه افتست و بادمجون...
----------------------------------------------
قشنگه نه
باسلام .شعر بادمجون خوب بود. یاسرراسلام برسان
با سلام و احترام
با تشکر از مطالب مفیدتون.
خوشحال میشم اگه از وبلاگ من هم دیدن کنید.
موفق باشید.
باسلام .دیدن شد ولینک درشماره یک