I said, from lovers learn
How with compassion burn
Beauties, you said in return
Such common tricks transcend.
Your visions, I will oppose
My mind's paths, I will close
You said, this night-farer knows
Another way will descend.
With the fragrance of your hair
I'm lost in my world's affair
You said, if you care, you dare
On its guidance can depend.
I said hail to that fresh air
That the morning breeze may share
Cool is that breeze, you declare
With beloved's air may blend.
I said, your sweet and red wine
Granted no wishes of mine
You said, in service define
Your life, and your time spend.
I said, when will your kind heart
Thoughts of friendship start?
Said, speak not of this art
Until it's time for that trend.
I said, happiness and joy
Passing time will destroy.
Said, Hafiz, silence employ
Sorrows too will end my friend.
Shahriar
Los Angeles, Ca
hahriariJanuary 4, 2000
گفتـم غـم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتـم کـه ماه من شو گفتا اگر برآید
گفـتـم ز مـهرورزان رسم وفا بیاموز
گـفـتا ز خوبرویان این کار کمـتر آید
گفـتـم کـه بر خیالت راه نظر ببندم
گفـتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتـم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گـفـتا اگر بدانی هم اوت رهـبر آید
گفـتـم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفـتا خنـک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گـفـتا تو بـندگی کن کو بنده پرور آید
گفـتـم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفـتا مـگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
October 23, 1999
ای که دایم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
گرد دیوانـگان عشق مـگرد
کـه به عقل عقیله مشهوری
مستی عشق نیست در سر تو
رو کـه تو مست آب انـگوری
روی زرد اسـت و آه دردآلود
عاشـقان را دوای رنـجوری
بـگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر می طلب که مخـموری
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
April 3, 1999من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبـه کردم و دیگر نمیکـنـم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکـنـم
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفـتـم کـنایتی و مـکرر نمیکنم
هرگز نـمیشود ز سر خود خـبر مرا
تا در میان میکده سر بر نـمیکـنـم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محـتاج جنـگ نیست برادر نمیکنم
این تـقواام تمام که با شاهدان شـهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکـنـم
حافظ جناب پیر مغان جای دولت است
مـن ترک خاک بوسی این در نمیکنم