دور کواکب و گردش روزگار چندی میشد که سال شمسی را از 1200عبور داده بود اما زخم عهدنامه گلستان از بیکفایتی فتحعلیشاه قاجار همچنان ناسور بود. آن زمان 13سالی از عهدنامه گلستان میگذشت ولی بهدلیل به توافق نرسیدن نمایندگان روس و ایران برای حل اختلافات مرزی، همچنان نزاع و درگیری در منطقه قفقاز رواج داشت. عدم جدیت ایرانیان در این باره باعث بروز تجاوزاتی از طرف روسها شد و اغلب دهات و اراضی ایروان که جزو خاک ایران بود، به دست قوای تزاری به تصرف درآمد.
اینجا بود که سردمداران ایران با تراویچ که از طرف سردار روس آمده بود، به مذاکره پرداختند و لحن او را تهدیدآمیز یافتند. پس در 1240قمری (1203 شمسی) میرزا صادق وقایعنگار را به اتفاق تراویچ به تفلیس فرستادند، تا با سردار روس مذاکره کند، اما در پی درگذشت تزار روسیه، وقایعنگار که تحقیر نیز شده بود، بدون نتیجه به ایران بازگشت. با اینهمه، تجاوزهای ارتش روسیه به قلمرو ایران ادامه یافت، چنان که گوگچه توسط آنها در 1241قمری تسخیر شد. دولت ایران نسبت به این دستاندازی و بدرفتاری با مسلمانان گوگچه، شدیدا به دولت روسیه اعتراض کرد. نیکلای، تزار جدید روسیه هم
پرنس مِنچیکف را به دربار ایران فرستاد تا به موضوع رسیدگی کند اما خشونتی که پرنس روس در رفتار، گفتار و مکاتبات خود با ایرانیان به کار برد و نیز اخبار موحشی که از« زجر و شکنجه اهالی مسلمان قفقاز به دست روسها» میرسید، باعث بروز هیجان عمومی در تهران شد.
در این زمان، فتحعلیشاه در چمن سلطانیه مجلسی از اعیان، روحانیان و سرداران ایلات و عشایر ترتیب داد تا درباره مقابله با تجاوزها و سلطهجوییهای روسیه تصمیم گرفته شود. در این مجلس تقریبا همه حاضران، به استثنای چند نفر، بدون در نظر گرفتن شرایط نامطلوب ایران، معتقد به جنگ و صدور حکم جهاد از طرف علما بودند. زعیم مجتهدان و علمایی که فتوای جنگ با روسیه را صادر کردند، سیدمحمد اصفهانی بود که بعدها به سیدمحمد مجاهد معروف شد. قائممقام فراهانی که در این انجمن حضور داشت، از اظهارنظر خودداری کرد و چون فتحعلیشاه جدا از او خواست که رأی خود را اعلام کند، وی در پاسخ، به صراحت به مخالفت برخاست و آنگاه کسانی چون معتمدالدوله، میرزا عبدالوهاب و حاجیمیرزاابوالحسن ایلچی، وزیر خارجه نیز با جنگ مخالفت کردند، اما کسی بهنظر آنها وقعی ننهاد.
بهاینترتیب، ارتش بار دیگر مجددا به فرماندهی عالی عباسمیرزا، جنگی را شروع کرد که موقعیت و موجودیت ایران را سخت به خطر انداخت. در همین زمان (1826میلادی) معاهدهای سری میان دولتهای انگلیس و روسیه منعقد شد که دست روسها را برای هر اقدامی در ایران و عثمانی بازمیگذاشت. تشدید تجاوزات روسیه به ایران و واداشتن دولت ایران به مقابله، ازجمله نتایج همین پیمان بود. جنگ در 22ذیحجه 1241قمری (28جولای 1826میلادی) با هجوم حسینخان سردار، بیگلربیگی ایروان آغاز شد. حسینخان از مرزهایی که در عهدنامه گلستان تعیین شده بود، گذشت و سپاهیان روس را در هم کوبید و شکستهای بزرگ بر آنها وارد کرد.
در پیکارهایی که سپس رخ داد نیز ایرانیان موفق شدند بیشتر نواحی ازدست رفته بر اساس عهدنامه گلستان را بازستانند و روسها با دادن 4هزار کشته، شکی و شیروان را تخلیه کردند و اندکی بعد، لنکران و سالیان نیز آزاد شد. بر اثر این شکستها، تزار روسیه یرملف، فرمانده سپاه قفقاز را برکنار کرد و ژنرال پاسکویچ را به جای او نشاند. پاسکویچ بیدرنگ حملات تعرضی به قلعههای نظامی ایران را آغاز کرد و از اواخر سال 1242قمری عملیات جنگی به نفع روسیه اوج گرفت و پیشروی روسها آغاز شد.
عباسمیرزا که با توجه به روند حوادث، پیشبینی میکرد اوضاع برای ارتش ایران دشوار شود، دستور داد در مناطق مرزی غله انبار شود. چند ماه بعد در صفر 1243 نیز فتحعلیشاه دستور مشابهی صادر کرد اما روسها که همچنان پیش میآمدند، به ترتیب بر شهرهای گنجه، ایروان، نخجوان و قلعه عباسآباد و قلعه سردارآباد مستولی شدند.
در12 اکتبر 1827، پاسکویچ ایروان را تصرف کرد و به همین سبب ایروانسکی لقب یافت. در این هنگام، امیر اصلانخان دنبلی، حاکم خوی نیز با روسها همداستان شد و شهر را در اختیار پاسکویچ گذاشت. بهدنبال آن، مرند، قراچهداغ، مشکینشهر، سراب، گرمرود و برخی از محال مراغه نیز از دست ارتش ایران به در رفت و اردبیل هم به تصرف روسها درآمد و آنان کتب خطی و اشیاء نفیسی را که در آرامگاه شیخصفیالدین اردبیلی نگهداری میشد، تصاحب کردند و به مسکو و پترزبورگ فرستادند. ستاد فرماندهی شاه ایران که تا این زمان در سلطانیه بود، به محض ورود نیروهای روس به شهرهای شمالی، به تهران منتقل و منتظر وصول گزارش از عباسمیرزا شد. در این زمان، نیروهای ایران در دو جبهه قراباغ و ایروان سخت زیر فشار سپاه تزاری قرار داشتند. خانها و حکام نواحی بهرغم ملیت و پیشینههای تاریخیشان خود را به زیر پرچم روس کشیدند و در سواحل گرگان، سرکردگان ترکمان با فرماندهان مستقر در کشتیهای جنگی روس سازش کردند و علیه دولت مرکزی سر به طغیان برداشتند.
شاید مهمترین حادثه در این زمان، سقوط تبریز بود که بر اثر خیانت به دست روسها افتاد. گرچه به دستور شاه سربازان از نقاط مختلف عازم جبهههای جنگ بودند، اما شرایط نامطلوب سیاسی و نظامی ایران و بهخصوص تهدید تهران از طرف پاسکویچ، موجب وحشت شاه و دولتمردانی شد که خود، خواهان جنگ با روسیه بودند. بنابراین، چون روسها توسط اللهیارخان آصفالدوله که متهم به خیانت و سازش با روسها بر سر تبریز بود، پیشنهاد مذاکره و صلح دادند، عباسمیرزا پذیرفت و به بهراممیرزا که گویا در این زمان در حدود خوی فرمانده بود، نوشت که خود برای مصالحه به اردوی روسیه خواهد رفت. پاسکویچ هم شخصا از عباسمیرزا خواست که جلسهای با او منعقد کند و قرار مصالحه را بگذارد.
در این هنگام، حسینخان سردار به دستور نایبالسلطنه، با توپ و سپاه در دهخوارقان متوقف شد و 500تفنگچی و شمار بسیاری سوار به سوی خوی و گرگر اعزام کرد. از آن سو، کلنل مکدانلد، وزیر مختار انگلیس که به اقتضای مصالح دولت متبوع خود، مصمم شده بود مصالحه را تسریع کند، با عباسمیرزا وارد گفتوگو شد. عباس میرزا مصالحه را به 3 شرط مشروط کرد: اول اینکه ما خاک و ملک ندهیم، در عوض هر قدر گنجایش دارد، پول نقد و هرجا گرفتهاند، پس بدهند. دوم اینکه هرچه در دست ماست یا در دست آنهاست، به همین حالت بماند تا انقضای مدت متارکه و سوم آنکه هرگاه این دو شق صورت نگیرد، قرار بدهیم که رودخانه ارس سرحد دو مملکت باشد. قائممقام هم موافقت خود را با این عبارت که این مصالحه خیر هر 3 دولت است، به مکدانلد اعلام داشت ولی از قرار معلوم نه نخجوان بهعنوان محل مذاکره تعیین شد و نه به 3 شرطی که
عباسمیرزا گذاشته بود، اعتنا شد. ژنرال روس دهخوارقان (آذرشهر) را بهعنوان محل مذاکره تعیین کرد و عباسمیرزا، قائممقام، میرزامحمدعلی و میرزامسعود انصاری به آنجا رفتند. پاسکویچ و سایر همراهان او با تواضع به استقبال نایبالسلطنه آمدند و مذاکرات با حضور هیأت ایرانی و پاسکویچ، گریبایدوف، ابرسکف و چند نفر دیگر آغاز شد.
در این انجمن، پاسکویچ خواهان واگذاری ایالات ایروان، نخجوان، ماکو، تالش و مغان و پرداخت 20کرور اشرفی بهروسیه شد. پس از مذاکراتی، پاسکویچ به 15کرور تومان و تصرف ایالات شمال ارس راضی شد اما فتحعلیشاه از این پیشنهاد سخت برآشفت و دستور تجهیز قوا را برای ادامه جنگ صادر کرد. مکدانلد، سفیر انگلیس در تهران، برای حفظ منافع انگلستان، بهخصوص در هندوستان، به دربار فتحعلیشاه شتافت و شاه غضبناک را به پرداخت 10کرور تومان غرامت راضی کرد. آنگاه بهکوشش او مقرر شد، دور مذاکرات صلح در قریه ترکمانچای آغاز شود. از طرف دولت ایران عباسمیرزا، قائممقام و میرزاابوالحسنخان، وزیر امور خارجه و از طرف روسها پاسکویچ و افسران ستاد وی شرکت داشتند. دکتر جان مکنیل، پزشک سفارت انگلیس نیز بهعنوان ناظر در مذاکرات شرکت کرد.
سرانجام، پس از مذاکراتی طولانی مبلغ غرامت، همانطور که مکدانلد قول داده بود، 10کرور تومان تعیین و مقرر شد که دولت ایران این مبلغ را قبل از امضای معاهده به روسها بپردازد. لازم به توضیح است که طراح و نویسنده پیشنویس قرارداد ترکمانچای گریبایدوف بود زیرا وی در مذاکرات ترکمانچای فعالانه شرکت داشت و تمامی شرایط عهدنامه را او تهیه و تنظیم کرده و شکل بخشیده بود.
فتحعلیشاه با آنکه هنوز از پرداخت غرامت ناخشنود بود، بیدرنگ 6کرور تومان نقد از خزانه خود فرستاد تا معاهده صلح به امضا برسد و ضمنا به عباس میرزا اعلام کرد که باید 5کرور آن بهعنوان انعام و یک کرور به رسم مساعده و وام به روسها تلقی شود. به هر حال در 5شعبان 1243قمری (21فوریه 1828میلادی) عهدنامه ترکمانچای به امضای دو دولت ایران و روسیه رسید. چند عهدنامه جداگانه دیگر نیز برای تفسیر و تتمیم عهدنامه اصلی نوشته و به آن الحاق شد.
مفاد عهدنامه ترکمانچای
روز 2اسفند برابر با 21 فوریه سال ۱۸۲۸ عهدنامه ترکمانچای امضا شد. مفاد این عهدنامه ننگین بدین شرح بود:
واگذاری خانات ایروان و نخجوان به دولت روسیه و تخلیه تالش و مغان از سپاه ایران.
پرداخت 10کرور تومان (5میلیون تومان) بهطور اقساط از طرف ایران به روسیه بهعنوان غرامت جنگی.
اجازه عبور و مرور آزاد به کشتیهای تجاری روسی در دریای مازندران.
رضایت به انعقاد یک عهدنامه تجاری بین ایران و روسیه و حق اعزام کنسول و
نمایندگان تجاری به هر منطقه از مناطق ایران که روسها لازم بدانند.
حمایت روسیه از ولیعهدی عباسمیرزا و کوشش در به سلطنت رساندن وی پس از مرگ شاه.
استرداد اسرای طرفین.
اعطای حق قضاوت کنسولی (کاپیتولاسیون) به اتباع روسیه.
پس از اینکه انقلاب کمونیستی در شوروی به پیروزی رسید، لنین برای اثبات حسن نیت خود نسبت به ملل ضعیف جهان الغای تمام امتیازات استعماری دولت تزاری پیشین را اعلام کرد. دولت صمصامالسلطنه نیز از این فرصت استفاده کرد و در ۱۸شوال ۱۳۳۶ در مصوبهای الغای قرارداد ترکمانچای و دیگر امتیازات واگذار شده به دولت روسیه تزاری را اعلام کرد که این اقدام شامل لغو امتیاز کاپیتولاسیون برای اتباع روسیه نیز میشد. دولت ایران چند روز بعد مصوبهای برای لغو امتیاز کاپیتولاسیون برای کشورهای دیگر نیز صادر کرد چرا که چند کشور دیگر نیز پیش از این بر اساس قراردادهایی تحت عنوان دولت کامله الوداد از امتیاز کاپیتولاسیون مطابق قرار داد ترکمانچای برخوردار شده بودند و با لغو قرارداد ترکمانچای منطقا این بخش از این قراردادها نیز باید ملغی میشد. مصوبه دوم همانطور که انتظار میرفت توسط دولت بریتانیا رد شد.
خصوصا مردمان قلیلالبضاعه که در شهر قوه خریدن خانه و عمارت ندارند مأذوناند که در آنجاها خانه و عمارت بسازند و کسی آنها را ممانعت نکند و بعد از اذن و اجازت اولیای دولت قاهره این روزها قریب 200خانوار خانه و دکاکین و عمارت طرح کرده، مشغول ساختن میباشند.»
اعلامیه بالا، در دوران صدارت میرزاتقیخان امیرکبیر صادر شد تا مردم در زمینهای جنوب شهر تهران، بدون پرداخت وجه، صاحب زمین شده و در آن برای خود سرپناه بسازند. اشاره به «بیرون شهر، مابین دروازه محمدیه و دروازه شاهزاده عبدالعظیم(ع)» امروز حدفاصل میدان محمدیه (اعدام) تا چهارراه مولوی است و بهخوبی میتوان دریافت که «حدجنوبی» شهر تهران آن روزگار، کجا بوده است.
این اعلامیه مربوط به سال 1268قمری (1230شمسی) است و این امر مهم در آن روزگار با تدبیر وی از قوه به فعل آمد تا مردم بیخانمان، دارای خانه شوند.مساحت اولیه شهر تهران که در دوران آغامحمدخان قاجار- نوروز سال 1200 قمری-حداکثر 7کیلومترمربع بود، در سال 1247 شمسی- در بیست و دومین سال پادشاهی ناصرالدینشاه- به حدود 12کیلومترمربع (در داخل خندق) رسیده بود و در این سال، تهران از هر سو هزار ذرع(هر ذرع 104سانتیمترمربع)گسترش و 31کیلومترمربع افزایش یافت و این مهم از ارزش زمین بسیار کاست و قیمت را به حداقل خود رساند و حتی بیارزش کرد. این ازدیاد در شمال شهر ( خیابان انقلاب) 1500ذرع بود. تهران در این سال در محدوده خندق از غرب به خیابان کارگر( سیمتری نظامی) جنوب به خیابان شوش، شرق به خیابان هفدهشهریور و از شمال به خیابان انقلاب، منتهی میشد و آنچه در سال 1306 در دستور کار قرار گرفت، پر کردن خندقها بود و به این طریق با تخریب دروازهها و تسطیح خندقها، محدوده شهر کاملا از بین رفت و از چهارسو رو به رشد گذاشت و مردم تا سالها حاضر به خرید اراضی روستاهای واقع در شمال شهر نبودند. پر کردن خندقها 3سال به طول انجامید و در سال 1309 پایان یافت.
بعد از آنکه خیابان انقلاب شکل گرفت، اراضی بالادست آن را جلالیه مینامیدند و «آب کرج»(بلوار کشاورز) محل تفریح و تفرج مردم- البته خواص- بود و عموما رغبتی به ساخت و ساز در آن مشاهده نمیشد و علت «شنی» بودن زمین در این محدوده بود و نمیشد «خشت» از خاک آن ساخت و خانه بنا کرد اما هر چه به سمت جنوب شهر میرفت، این کار سهولت و سرعت بیشتری به خودش میگرفت؛ هر چند ناگفته نگذاریم که جاذبههای جنوب شهر، آنقدر بود که فقیر و غنی در آن سکنی گزینند.
در دوران ناصرالدین شاه، خانه میرزاتقیخان امیرکبیر، در حوالی کوچه تکیه دولت فعلی در جوار خیابان ناصرخسرو بود و تا سالها اصحاب قدرت و درباریان و دولتیان، در اطراف کاخ گلستان، خانه داشتند؛ مثلا خانه میرزاعلیاصغرخان اتابک (امینالسلطان) در خیابان لالهزار واقع شده بود و امروز این خانه را بهنام «خانه اتحادیه» یا همان خانه داییجان ناپلئون میشناسیم و در کوچه پسکوچههای محلات قدیمی تهران، هنوز هم اسامی و القاب دهانپرکن درباریان قاجار، باقی مانده است؛امین حضور یا رکنالدوله، بهاءالدوله، مطیعالدولهو... در محله قدیمی عودلاجان و سنگلج مشتی نمونه خروارند.
میرزاآقاخان نوری، صدراعظم خیانتپیشه ناصری، خانهای در کوچه خدابندهلو در خیابان ناصرخسرو داشت و باغ معروف نظامیه- جنوب میدان بهارستان تا چهارراه سرچشمه- خانه دیگر او و پسرش میرزاکاظمخان نظامالملک بود.
تهران را اگر در آن روزگار، شهر باغها مینامیدند، اسم بامسمایی بود. باغ معروف لالهزار، یکی از دهها باغ داخل خندق جدید تهران بود و آنقدر هوای تهران در فصل بهار پاک و منزه بود که دکتر یاکوب ادوارد پولاک، معلم طب و جراحی مدرسه دارالفنون در خاطراتش تأکید میکند که در هوای آزاد، اعمال جراحی را انجام میدادند.
با تخریب باغها و خانهسازی بدون توقف طی یکصدسال گذشته، تنها باغی که در محدوده قدیمی شهر باقی مانده، خانه حاجحسین آقا امینالضرب مهدوی- جد خانواده مهدوی- است اما خیلی از باغها از بین رفت و تسری تخریب باغها و خانهسازی، از محدوده داخل خندق به خارج از آن موجب شد تا باغهای بسیار وسیع مابین تهران و شمیران نیز «بنهکن» شوند تا محدوده تهران امروز، تا پای سلسله جبال البرز در شمال شهر گسترش یابد.
رشد سرطانی تهران را در دو مقطع انقلاب مشروطیت- 1285 شمسی- و 1320 شاهد هستیم. در دوران انقلاب مشروطیت و فتح تهران توسط قوای بختیاری و دیگر شهرها- قزوین، گیلان و مازندران و...- موجب شد تا مهاجران بسیاری پا به تهران بگذارند و این امر هرگز قطع نشد و با ساخت دانشگاهها و بیمارستانهای نسبتا مجهز در 2دهه آغاز این قرن حاضر و عدم وجود امکانات در تمامی بلاد، تهران دارای جاذبههای بسیاری شد که پس از هجوم متفقین به ایران و ایجاد ناامنی در استانهای آذربایجان و کردستان، هجوم جمعیت، فزونی گرفت و توجه بیش از پیش به تهران پس از کودتای 28مرداد، آنگونه شد که تهران با جمعیتی حدود210 هزار نفر در ابتدای قرن حاضر، در سال 1357، نزدیک به 6میلیون نفر را در خود جای داده بود.
آن وقتها که دروازههای تهران حدود و ثغور شهر را مشخص میکردند، گردشگاههای خوش آب و هوا - در اشکال مختلف- با اندکی پیمودن به وسیله درشکه قابل دسترسی بود و به ارزانی و فراوانی، همگان از آن بهره میبردند.
تا قبل از تعطیل کردن «ماشین دودی» در سال 1341، یکی از مهمترین تفریحات مردم سفر به حضرت عبدالعظیم(ع) در شهرری بود و با پرداخت اندکی پول، یک خانواده در باغهای اطراف حرم بیتوته کرده و «از یک کرشمه دو کار برمیآمد»؛ هم فال بود و هم تماشا، هم زیارت فراهم بود و هم سیاحت. برای همین بسیاری از خانوادههای قدیمی، این مسافرت یک روزه را یکی از بهترین خاطرات خود میدانند.
زیارت امامزادههای اطراف شهر، یکی دیگر از نکات قابل توجه بود. در اراضی جیبیرونک- دو امامزاده معصوم(ع) و حسن(ع)- با مزارع بسیار در اطراف آنها، مکان مناسبی برای «استخوان سبک کردن» و سیاحت بود و در اراضی طرشت در شمال این منطقه، باغ بزرگ اطراف بقعه شیخعبدالله، محل دیگری برای تفریح و زیارت بود. زیارت اهل قبور نیزیکی از کارهای واجب بود؛ مهم نبود که آنکه سر به تیره تراب گذاشته، خویش و قوم است یا غریبه و ناآشنا . مهم آن بود که مردم با خواندن فاتحهای، طلب بخشش و آمرزش برای خود و متوفی میکردند و بدینگونه بود که «نیستی و ترک دنیا» همواره در ذهنها جاری بود و هر گاه مردم بیتاب و عصبانی میشدند، ناخودآگاه با گفتن « استغفرالله» از عصبانیت خود کاسته و آستانه تحمل خود را بالا میبردند و مثل روزگار ما نبود که گذشت و اغماض گویی حکم کیمیا را یافتهاند.
سیده ملکخاتون و امامزاده اهلبنعلی(ع) در اراضی بیرون دروازه خراسان، حکم 2امامزاده تهران را داشتند و اماکنی بودند برای سیاحت و زیارت، و اندکی آن طرفتر، اراضی مسگرآباد قرار داشت که در دهههای1310-20 تبدیل به آرامستان شده بود و این مکان نیز یکی از اماکن مورد توجه مردم بود.
تفرجگاه «آبکرج» حتی آن زمان که به صورت بلوار درآمد و رفت و آمد خودروها در آن جریان داشت، تا دهههای 1330-40 نیز عاری از جمعیت و ساختمان بود و آب جاری در این بلوار، بسیاری از اهالی تهران- به خصوص جوانها و اهل هنر- را به این سمت تهران میکشید و خاطره گشتوگذار در «آبکرج» در خاطرات هنرمندانی همچون مرحوم بیژن ترقی ثبت و ضبط شده است و زلالی آب این نهر، زبانزد خاص و عام بود.
فاصله دور تهران تا شمیران غیر از جاده قدیم، با احداث خیابان ولیعصر(عج) در دهه دوم قرن حاضر، موجب شد تا قدری در این امر تسهیل شده و با ایجاد شبکه اتوبوسرانی در دهه 30، میان تهران تا شمیران، رفت و آمد باب شد اما فقط در فصول گرم سال ایاب و ذهاب صورت میگرفت و در غیر این حالت، چنین نبود.
در همین دهه بود که داشتن اتومبیل شخصی، عمومیت بیشتری پیدا کرد و انواع و اقسام خودروهای اروپایی و آمریکایی، رهسپار ایران شدند. با مونتاژ پیکان در سال 1346، تب استفاده و مالکیت از خودروی سواری، چنان شد که گفته میشد به آرزوی روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد. از سوی دیگر مسابقه تولید خانه- توسط بسازبفروشها- چنان اوج گرفت که در کمتر از 3دهه، تمامی باغهای تهران از جنوبیترین نقطه تا کوهپایههای البرز در شمال تهران، ریشهکن شدند و تفریح مردم تهران، در داخل تهران، رفتن به سینما و پارکها شد.
کلیدیترین نکته در مورد گسترش شهر تهران را در کنار عوامل یادشده، باید در بسط و توسعه «آب لولهکشی» دانست که از سال 1334 شروع شد و تهران آن روزگار که حدود 50 تا 60 کیلومترمربع وسعت داشت، از آب چندین قنات مشروب میشد. با سدسازی روی رودخانه کرج، ذخیره آب کافی برای تمامی فصول، فراهم آمد و به دنبال آن سدهای لار و لتیان موجب آبادانی شمال شهر تهران شدند و امروز سدهای طالقان و ماملو، این کار را کامل کردهاند.
امروز تهران در سطح، بیش از 800کیلومتر مربع است و از غرب به هشتگرد و از شرق به ورامین و از جنوب به شهرری و از شرق به اراضی منتهی به رودهن و بومهن رسیده است و بدین ترتیب بهرغم داشتن حدود و ثغور، روی نقشه، فاقد هر حد و حدودی است.
«المؤمن شاکر فى السّرّاء صابر فى البلاء خائف فى الرّخاء»
مؤمن بهنگام خوشى شاکر و موقع گرفتارى شکیبا و بوقت فراوانى نعمت بیمناک است
«الصّبر افضل سجیّة و العلم اشرف حلیة و عطیّة»
شکیبائى بالاترین خوى و دانش برترین زینت و نعمت است.
«الإیمان صبر فى البلاء و شکر فى الرّخاء»
نشانه ایمان صبر بهنگام گرفتارى و سپاس بوقت آسایش است
[14]ـ امام خمینى، ولایت فقیه، ص 81.
نگردد ملول ونیاساید او
«اللّسان میزان الإنسان»
زبان ترازوى سنجش انسانیّت آدمى است
هم ازاو بود فخر نام اوری
«العارف وجهه مستبشر متبسّم و قلبه وجل محزون»
خدا شناس گشاده رو و خندان و دلش ترسان
و اندوهناک است