I said, from lovers learn
How with compassion burn
Beauties, you said in return
Such common tricks transcend.
Your visions, I will oppose
My mind's paths, I will close
You said, this night-farer knows
Another way will descend.
With the fragrance of your hair
I'm lost in my world's affair
You said, if you care, you dare
On its guidance can depend.
I said hail to that fresh air
That the morning breeze may share
Cool is that breeze, you declare
With beloved's air may blend.
I said, your sweet and red wine
Granted no wishes of mine
You said, in service define
Your life, and your time spend.
I said, when will your kind heart
Thoughts of friendship start?
Said, speak not of this art
Until it's time for that trend.
I said, happiness and joy
Passing time will destroy.
Said, Hafiz, silence employ
Sorrows too will end my friend.
Shahriar
Los Angeles, Ca
hahriariJanuary 4, 2000
گفتـم غـم تو دارم گفتا غمت سر آید
گفتـم کـه ماه من شو گفتا اگر برآید
گفـتـم ز مـهرورزان رسم وفا بیاموز
گـفـتا ز خوبرویان این کار کمـتر آید
گفـتـم کـه بر خیالت راه نظر ببندم
گفـتا که شب رو است او از راه دیگر آید
گفتـم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گـفـتا اگر بدانی هم اوت رهـبر آید
گفـتـم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفـتا خنـک نسیمی کز کوی دلبر آید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گـفـتا تو بـندگی کن کو بنده پرور آید
گفـتـم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفـتا مـگوی با کس تا وقت آن درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید
باسلام .
دراین صفحه به بینید.
حدیثی ازمولاعلی (ع) به چهارزبان
شعری درمورد میلاد
حضرت امام موسی کاظم (ع)
نامه معاویه به علی وپاسخ از :
مرحوم ابوتراب جلی
و سفری به قمصر در ۷ قسمت
نویسنده : م - ا- زائر
مطالب مارابخوانید وبه دوستان بگویید
که بخوانندوآیات قرانی و احادیث وبلاگ
مارابه دوستان هدیه کنید.
ثابت قدم : تشکر ویژه از مدیرعزیز وبلاگهای زیتون یک در
بلاگ اسکای و۷ درپرشین بلاگ که نسبت به انتشارآیات قرانی واحادیث
و لینک مطالب ادبی ما اقدام کرده اند.
بررسی و تحلیل ساقی نامه حافظ :
ساقی نامه حافظ در قالب مثنوی و بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) سروده شده است. مشخصهای که ساقی نامه را از خمریه متمایز میسازد و به آن شکل مستقل میدهد ، وزن و قالب مشترک ساقی نامههاست. تعداد ابیات ساقی نامة حافظ پنجاه و هشت است و با خطاب به ساقی آغاز میگردد و با جملهای امری امّا مفهوم ومعنایی خبری و انگیزه تشویقی. این نوع خطاب و سخن با ساقی در اغلب ابیات شعر عیناً تکرار میشود.
بیا ساقی آن می که حال آورد کرامت فـــــــزاید کمال آورد
فعل امر (بیا) از واژههای کلیدی و پربار حافظ است که نزد سخنوران دیگر کمتر دیده میشود و
« معنای آن ، معنای عادی کلمه نیست بلکه معنی باریک دیگری است و آمیخته است از تشویق و موافقت طلبی و کمابیش برابر است با (بدان) ، (باورکن) ، (بپذیر) ، (ملاحظه) و (موافقت کن) »9
استخوانبندی و فرم شعر حافظ صرف نظر از قالب و وزن با خمریه ابن فارض تفاوت چندانی ندارد. حافظ از ساقی باده میطلبد ـ الهی بودن باده از کمال و کرامت بخشیدن آن به آدمی در همان بیت نخست اثبات میگردد ـ بادهای که سرشته به عبیر ملایک است ، بعد از طلب به توصیف شگفت کاریهای باده میپردازد و در نهایت همچون ابن فارض توصیه میکند که (در این عرصه خونفشان رستخیز) تنها راه رهایی و طرب در گرو ریختن خون صراحی و ساغر است.
با نظر به سبک ایهامی خواجه در غزلیات که تفاسیر و برداشتهای گوناگون از شعرش را سبب میگردد تا جایی که گاه برداشتها در تعارض و تقابل با یکدیگر قرار میگیرند ، واژه کلیدی باده در ساقی نامه او از پرده ایهام چهره مینماید و قراینی محکم در ابیات ذکر میگردد که هرگونه دوگونه انگاری را بر مخاطب میبندد.
انتخاب وزن ضربی متقارب و قالب پیوسته مثنوی برای توصیف باده الهی و یار ساختن مغنّی به ساقی ، تناسب و هارمونی بسیار زیبایی به شعر حافظ بخشیده است. ساقی کام و مغنّی گوش جان را مینوازد . حافظ با استخدام ساقی و مغنّی و ابزار و آلات بزم ، محفلی روحانی میسازد و تشنه کامان را بر خوان باده عشق مینشاند و پس از تشویق آنها اندیشهها ، افکار ، احساسات و عواطف خویش را به بهترین شکل به خواننده و شنونده منتقل میکند، و گرده عواطف و احساسات مخاطب را به کمند سخن و اندیشه خویش فرومی برد. و این نشان از آن هارمونی و تناسبهای پنهان و ظریف دارد.
حافظ در توصیف از ساقی و باده و جام ، تلمیحات متنوع و متعددی به وقایع و داستانهای ملی و اساطیری دارد. با روزگار عتاب میکند ، به اندیشه رندان و اعتقادات سرمستان باده محبت گریز میزند. مدح ممدوح را نیز به عرصه شعر میکشد و بهترین توصیـفها را از می بیان مـیدارد و از تمـام مضـامین آفریده طبع ظریف شاعر یک هارمونی و سمفونی بسیار دلفریب برای توصیف و ارسال پیامهای ارزنده شاعر ایجاد میگردد.
تقلید و تأثر حافظ از شاعران پیش وهمعصر وی مورد تأیید تمامی صاحبنظران است و کمی تأمل در شعر شاعر و اندک آشنایی با دواوین شاعران این نکته را بروشنی بیان میدارد. حافظ از جنبهها و گونههای مختلف تقلید بهره جسته. وزن ، قافیه ، ردیف ، مضمون ، اندیشه و فکر شاعران مختلف را عاریت گرفته است ، امّا آنچه عمدتاً از حافظ است و نمود ظریفترین آفرینش هنری است طرز بیان و «آنِ» نهان شعر اوست که از او شاعری همیشه زنده با اثری ماندگار پدید آورده است. آنِ شعرِ او بهترین مشخصه زیبایی است. 10
حافظ خمریههای رودکی ، منوچهری ، معزی و فرخی را در اختیار داشته است بخصوص ساقی نامـه و مغنّی نامههای نظامی را که میتوان گفت حافظ بدون شک تحت تأثیر شیوه نظامی در ساقی نامه و مغنّـی نامـه سرایی بوده است و از سویی نگاه حافظ به باده نگاهی نو و تازه نیست ؛ پیش از او سنایی ، عطار و مولانا و عراقی نیز از باده الهی گفته اند و به توصیف آن پرداختهاند امّا انچه در این امر صرفاً از آنِ حافظ است شیوه پرداختن و بیان او و گزینش دقیق و تناسب شگفت انگیز واژهها و ترکیبات با معانی مطلوب او بوده است.
در ساقی نامه حافظ از عناصر خیال به بهترین وجه استفاده شده است : تشبیه ، کنایه ، استعاره ، مجاز ، تلمیح ، حصر ، ایهام ، مراعات النظیر و ... به انتقال پیام او کمک شایانی کردهاند.
در ساقی نامه نیز عنصر غالب وصف است ؛ وصف باده الهی و شگفت کاریهای آن. همین عنصر مرکزی و ایده ی اساسی عناصر حاشیهای دیگری را به کار گرفته است. او معتقد است نوشیدن باده محبت آدمی را از اسرار و رموز کاینات با خبر میسازد و آدمی را توان مقابله با فتنهگریهای روزگار میبخشد.
ویژگییی که حافظ برای می بر میشمارد عبارتند از : آگاه سازی از اسرار هستی که از دیده ادراک آدمی بخصوص هشیاران پنهان است. عطای کامرانی و عمر دراز ، بدنامی که در مکتب رندی عین نام است. شجاعت بخشی ، خوش سازی مشام خرد ، شادابی و طراوت ، برائت از عیب ، دیدن جلوههای یار ، بخشش حکمت ، بی نیازی ، پادشاهی در عین گدایی و فقر ، نصرت و کامیابی وپرداختن دل ازغم.
از آن جا که حافظ مشرب سُکری دارد ، مستی شرط طی طریق است ؛ یعنی مستی و بیخبری است که آدمی را به بارگاه انس راهبر میشود ، از دید او انسان باید خراب باده و جام گردد تا چون شیری بیشه سوز دام گرگ پیر روزگار را بردَرد.
حافظ بر این عقیده است که عرصه روزگار ، عرصه رستخیر است و آدمی برای دست یافتن به آسایش از صدمات غم و اندوه نیازمند مستی و از خود بیخودی است. فریب جهان قصه روشنی است که بر سر هر بازاری هست و انسان نمیداند که شب آبستن چگونه حوادثی است ؛ پس باید دم را غنیمت شمرد و از شادی آمیخته به زهر روزگار گلی چید.
احساسات و عواطف و هیجانات ساقی نامه حافظ بسیار قوی و پرنیروست. در همان ابتدای خطاب به ساقی ، جَولان لگام گسیخته احساس و عاطفه و شور و حال را مشاهده میکنیم. شعر حافظ از سرچشمه پهن و گسترده آست و در میانه و پایان نیز همان گستردگی را حفظ میکند و گویی طبع
حافظ نسبت به ابن فارض از تراوش و جوشش قویتری برخوردار آست
بررسی تطبیقی خمریه و ساقی نامه
زبان هر دو شاعر پاک و زلال از هرگونه ابهام و کهنگی و پیچیدگی است. زبان آنان زبان روزگار خویش است. واژهها خوش تراش ، موسیقی دل نشین و ساختار جمله ها متناسب است. ترکیبات نو و پرمغز است و تناسب و سلامت لفظ و معنی در همان ابیات آغازین جلب توجه میکند. به عبارتی بهتر لفظ و ترکیب و تعبیر به اقتضای نگاه و اندیشه نو است.
از نظر ادبی هر دو منظومه تصویری هستند و از صور خیال و آرایههای لفظی و معنایی به تناسب استفاده کردهاند به گونهای که تصویرها و ایماژها تأثیر و انتقال و توصیف را غنی و قوی ساخته اند.
فکر و اندیشه دو سراینده عرفانی است. هر دو سکری مشرباند و اهل طرب و دشمن اندوه و غم.
ابن فارض جسورانه و بی پرده خود را مست باده الهی میداند و حافظ با نظر به شیوه ایهامیاش بهرمند از می محبت است زیرا از راز و رمزمی بخوبی با خبر است ، سخنان و توصیفش خبر از تجربهای دیر آهنگ دارد. و هر دو بر این عقیدهاند که در این بدنامی حیات باید مست باده محبت شد و لحظات عمر را دریافت.
حافظ و ابن فارض بیباکانه بر روزگار و ناملایمات دهر میتازند و رفتار آن را با مردان آزاده به تمسخر میگیرند. دنیا در دید آنان ناستوده و یغماگر است که خوان شادمانی را برمیچیند و از می شادی بخش محبت جز تهماندهای باقی نمیگذارد و جانهای سرد را از آتش عشق دورتر و دورتر میسازد. حاکی از این اندیشهاند ابیات زیر :
بـده تا روم بر فلک شـیر گـیر به هم برزنم دام ایـن گرگ پیر بیت21
وَلَم یُبقِ مِنها الدَّهرُ غَیرَ حَشاشَهٍ کَاَنَّ خِفَاها فِی صُدُورِ النُّهی کَتمُ بیت 4
در هر دو شعر به تناسب موضوع که باده الهی و محبت لم یزلی است ، یاد و نام صوفیان و عارفان حق مذکور است ، حافظ به بدیهه و آشکار و ابن فارض با زبانی کنایی به نام و یاد و اندیشه عارفان اشاره میکند :
رهی زن که صوفی به حالت رود به هستی وصلش حوالت رود بیت 51
هـَنیئاً لِاَهلِ الدَّیـرِ کَم سَکَروا بـِها وَ ما شَرِبُوا مِنها وَلَکنَّهمَ هَمّوُا بیت 34
در شعر زیر از ابن فارض منظور از (رکب) و (ملسوع) سالک طریق و صوفی صافی است :
وَلَو اَنَّ رَکبَاً یَمَّمُوا تُربَ اَرضـِها وَ فِی الرَّکبِ مَلسوعٌ لِما ضَرَّهُ السَّمُ بیت 15
نزدیکی و شباهت اندیشه و وحدت مضمون و معنی اصلی شعر هر دو سراینده پدیدار است و اگر حافظ را متأثر از ابن فارض بدانیم بیراهه نرفتهایم. برای نمونه مضمون زیر از ابن فارض عیناً در شعر حافظ ذکر گردیده است :
ابن فارض در شگفت کاریهای می محبت چنین میسراید :
وَلَو عَبِقَت فِی الشَّرقِ اَنفاسُ طِیبِها وَ فِی الغَربِ مَزکُومٌ لَعادَلَهُ الشَّمُّ بیت 12
در دید ابن فارض باده محبت شفابخش است طوری که اگر بوی آن باده در شرق عالم پراکنده شود در غرب عالم شامه از دست رفته زکام گرفته را به او باز میگرداند. این مضمون هرچند آمیخته به اغراق مینماید امّا از نظر عرفانی حقیقت است. در عالم عرفان شرق محل وزش رایحة محبت لم یزلی است و غرب ،عالم بشری و محل استتار انوار ربوبی است. مزکوم همان محرومی است که برودت هوای نفس و کثافت طبیعت بشری مشام ذوق و ادراک را از ربوده است. هر آینه سرعت روایح باده الهی میتواند مشام او را گشاده کند و دیگر بار روایح لم یزلی را حس کند. چنان که « انی لِاَجِدُ نفس الرحمن مِن جانب الیمن » 11
حافظ نیز این اندیشه و شگفتی را به تأثر از ابن فارض چنین میسراید :
بده تا بخوری در آتش کنم مشام خرد تا ابد خوش کنم بیت 23
ابن فارض از دیگر شگفت کاریهای باده الهی مهذب الاخلاق بودن آن بیان میدارد و میگوید :
تُهَذّبَ اَخلاقَ النَدامی فَیَهتَدی بِها الطَّریقِ العَزمِ مَن لالَهُ العَزمُ بیت 18
حافظ نیز چنین میگوید :
میم ده که تا گردم از عیب پاک بر آرم به عشرت سری زین مغاک بیت 25
از ویژگیهای دیگر باده در نظر ابن فارض شادی بخشی آن است. از دید او تنها خطور یاد باده حقیقت غمها را از خواطر میزداید و سلطان شادمانی در سراپرده دل جای میگیرد :
وان خطرت یوما علی خاطر امریء اقامت به الافراح و ارتحل الهم بیت 7
فَـما سَکنَت وَالهَـمَّ یَومَاً بِمَوضعٍ کَذلِکَ لَم یَسکُن مَعَ النَّغَمِ الغَمُّ بیت 31
حافظ نیز بدین ویژگی چنین اشارت دارد :
بده ساقی آن می که شادی دهـــد به پاکی او دل گواهـی دهــد بیت24
هر دو سراینده بر این باورند که مغنّی و پردههای او تأثیر باده محبت را چند برابر میکند :
ودُونَکَها فی اَلحانِ و استَجلها بِــهِ علی نَغَم الالحان فَهِیَ بِها غُنمُ بیت 37
فَــما سَـکَنَت والهَمَّ یَوماً بِــمَوضعٍ کذلِکَ لَم یَسکُن مَعَ النَغَمِ الغَمُّ بیت 38
و حافظ میگوید :
مــغنی کجـایی به گلبــانگ رود بهیادآورآن خسروانی سرود بیت 32
مــغنی بــزن آن نــو آیین سرود بـگو با حـریفان به آواز رود بیت 43
مــغنی نوای طــرب ســاز کـن به قول و غزل قصه آغـاز کن بیت 45
مــغنی مــلولم دو تــایی بــزن به یکتایـی او که تـایـی بـزن بیت 54
ابن فارض در وصف باده میگوید : مُقعدی که یارای برخاستن ندارد می محبت به آن نیروی برخاستن و شور حرکت میبخشد. در شعر حافظ نیز با این مضمون روبرو میگردیم با این تفاوت که خطاب حافظ به مغنی است و بی تردید ضرب آهنگهای مغنی در تشحیذ و برانگیختن آدمی بسیار ملموستر از سرکشیدن جام می است. زمین گیری حافظ از غم است ، غمی که عالم بر کاسة عمر آدمی میریزد. خط عمودی توصیفات و تصاویر ابن فارض چون بر خط کش توصیف عقلی ترسیم میگردد از توصیفات ملموستر و عینیتر خالی است. البته حافظ بارها و بارها بدین خاصیت می بخصوص غم زدایی آن اشاره دارد و آن را به عنوان یک قانون غیر قابل تغییر در دیوان غزلیات خود به خواننده اعلام میکند.12 ابن فارض این ویژگی می را با جمله شرطی زیبایی بیان میکند.
و لَوقَرّبُوا مِن حانها مُقعَداً مَشی و یَنطِقُ مِن ذِکری مَذاقَتِها البُکمُ بیت11
جامی در شرح خود مقعد را چنین معرفی میکند : « کسی که غم دنیا دارد و از هستی چشم نپوشیده است. تربیت پیر و مرشد میتواند او را به رفتار آورد تا گام بر سر دنیا و آخرت نهد و با
« خطوتین و قد وصل » به پیشگاه وصال درآید.»13
حافظ این ویژگی را به نوای مغنّی نسبت میدهد :
که بار غمم بر زمین دوخت پای به ضرب اصولم برآور ز جای14 بیت46
از دیگر اوصافی که ابن فارض برای می ذکر میکند آن است که ننوشیدن باده محبت بر خلاف باده انگوری گناه است. اگر یاد باده بر خاطر اهالی سرزمینی درآید آنان را مست خواهد کرد و این مستی نه گناه است و نه عیب و عار :
وَ اِن ذُکِرَت فی الحَیِّ اَصبَحَ اَهلُهُ نشاوی ، ولا عارٌ عَلَیهِم و لااِثــمٌ بیت5
و قالوا شَرِبتَ الاِثـمَ کلاّ و اِنـّها شَرِبتُ الّتی فِی تُرکِها عِندِیَ الاثمُ بیت33
حافظ نیز طالب بدنامی و ننگ است و این اندیشه بی تردید حکایت از ملامتی بودن حافظ دارد. زیرا بدنامی در نزد ملالتی عین نام است. او در غزلیاتش بارها عشق خود را نسبت به بدنامی بازگو میکند.
به مـن ده که بدنام خواهم شدن خراب می و جام خواهم شدن بیت19
شواهدی که به عنوان وجوه تشابه از دو سراینده نامی ذکر گردید ، حکایت از این دارد که حافظ به احتمال قوی در سرودن ساقی نامه خود بی توجه به شعر ابن فارض نبوده است همچنان که بی توجه به خمریات و ساقی نامههای فارسی نبوده است. ابن فارض در عین حال جسورانهتر سخن میگوید و زندگی واقعی را از آن مستان باده می میداند و هشیاران را برکنار از زندگی واقعی به حساب میآورد و چنین داد سخن سر میدهد :
فَلا عَیشَ فی الدُنیا لِمَن عاشَ صاحِیا و مَن لَم یَمُت شُکراً بِها ، فاتَهُ الحَزمُ بیت39
از دیگر وجوه مشترک حافظ و ابن فارض اشاره به اندیشه ، آداب و اعتقادات کهن و رسم و اندیشه صوفیانه است :
حافظ گوید :
به مـــن ده که در کیش رندان مست چه آتش پرست و چه دنیا پرست بیت17
دگــر رنـد مـن آتشـی مـیزنــد نـدانم چـراغ کـه بـر میکند بیت56
که تـا وجــد را کـارسـازی کنـم به رقص آیم و خرقه بــازی کنم بیت33
ابن فارض گوید :
وَ اِن ذُکــِرَت فی الحَـیِّ اَصــبَحَ اَهلُهُ نَشاوی ، ولا عـارٌ عَلًیهِم ولا اِثـمٌ بیت 5
و لَـَو رَسَمَ الرّاقی حُرُوفَ اسمِها عَـلَی جَبینِ مُصابِ جُنَّ اَبــرَأهُ الرَّسمُ بیت16
همان طور که در شرح و تفصیل و نقد خمریه ابن فارض گفته شد ، تمام سخن ابن فارض در شرح اوصاف باده است و از مسائل فرعی و حاشیهای در خمریه او خبری نیست هرچه هست وصف می است و شگفت کاریهای آن. امّا در ساقی نامه حافظ ، مسائل فرعی و حاشیهای که ارتباطشان با باده کمی دور مینماید ، زیاد است مثل مدح ممدوح که حدود هفت بیت از کل پنجاه و هشت بیت (هشت درصد) ساقی نامه را به خود اختصاص داده است.
از جمله :
خـدیو زمیـن پادشـاه زمـان مـه بـرج دولت شه کامران
که تمکین اورنگ شاهی ازوست تن آسایش مرغ و ماهی ازوست ابیات35/36
حافظ در ساقی نامه خود از تعلق روح به عالم روحانی سخن میگوید امّا ابن فارض چنین اشارهای ندارد.
چو شد بــاغ روحانیان مسکنم در این جا چـرا تـخته بنـد تنـم بیت26
تمام مضامین ابیات دو سروده مشترک و در یک سطح بیان نیستند ، بخصوص حافظ بر خصوصیتی از باده اشاره دارد که ابن فارض از آن چشم پوشیده است و آن ویژگی یکی از مبانی اختلاف سُکریان و صحویان است و آن آگاه شدن نوشندة باده محبت از اسرار آفرینش و وصول به کشف و شهود مغیبات است. حافظ از آن جا که اهل شکر و مستی است آن را بیان داشته و با تکرار ، بر وجود این ویژگی می تأکید بخشیده است :
بـده تا بگـویـم بـه آواز نــی که جمشید کی بود و کاووس کی
بـده سـاقی آن مـی کزو جام جم زنـد لاف بینـایـی اندر عدم
به من ده که گـردم به تأیید جـام چو جـم آگه از سِـرّ عالم تمام
من آنم که چون جام گیرم به دست ببینم در آن آینـه هـر چه هست
به مستی تـوان دُرّ اسـرار سـفت که در بیخـودی راز نتوان نهفـت
ابیات 2 / 7 / 8 / 28 / 30
البته این ویژگی می در غزلیات حافظ نیز به کرات ذکر گردیده است.
سرایندگان هر دو منظومه سر عتاب با روزگار دارند امّا در عتاب و تازش آن دو اختلاف هست . ابن فارض در تازش به روزگار شیوه احتیاط پیش میگیرد و ابیات اندکی را به آن اختصاص میدهد ولی حافظ جسورانهتر و متنوعتر و به تکرار این عمل را انجام میدهد.
تمامی خطاب حافظ با ساقی و مغنی است. در حالی ک ابن فارض خطابی به ساقی ندارد و تنها یک مورد به گونهای استعاری از انگشت ساقی یاد میکند که گرداننده شراب خورشید وش در جام بدر منیر آسمان است. این اشاره بسیار تصویری و ایماژی است که در عین زیبایی گواهی است بر آسمانی بودن شراب معرفت. زیرا ابزار تخیل آن تمامی آسمانی است چون خورشید ، ماه ، ستاره و هلال ؛ آن جا که میگوید :
لَها البَدرِ کأسٌ و هِیَ شَمسٌ یُدیرُها هــِلالٌ و کَم یبدو اِذا مُــزِجَت نَجمُ بیت 2
ابن فارض بادة عشق را ازلی و سائقه آفرینش الهی میخواند که یادآور حدیث « کنز مخفی » است در حالی که این اشاره با چنین صراحتی در ساقی نامه حافظ نیست.
تَقَـدَّمَ کـُلَّ الکائِنـاتِ حَــدیثُها قَدیماً ولا شکلُ هُناکَ ولا رَسمُ بیت24
در خمریه ابن فارض به اصطلاحات فلسفی و اندیشههای حکمت آمیز بسیاری بر میخوریم به عبارتی شاعر از اصطلاحات فلسفی و اندیشههای کلامی کمک میگیرد تا قدیمی بودن عشق و بادة معرفت را به تأیید خواننده یا شنونده برساند در حالی که حافظ در ساقی نامه از این اصطلاحات نظری بهره نمیگیرد.
برای نمونه میتوان ابیات زیر را نقل کرد :
و قامَت بِها الاشیـاءُ ثُـمَّ لِحِکمهٍ بِها احتَجَبَت عَن کُلّ مَن لا لَهُ فَهمُ بیت25
و هامَت بها رُوحی بِحَیثُ تمازُجَاً اِتّحاداً و لا جِـرمٌ تَـخَلَّلَهُ جـِرمُ بیت26
ابن فارض شناخت و توصیف باده محبت را تنها از آن خود میداند و با تفاخری شاعرانه و عالمانه خود را شایسته توصیف آن میخواند :
یَقُولونَ لِی صِفها و اَنتَ بِوَصفِها خَبیرٌ اَجَل عِندی بِاَوصافِها عِـلمُ بیت21
ازبیت فوق چنین بر میآید که :
ابن فارض خمریه مزبور را به سفارش دیگری سروده است و دیگر آن که ابن فارض اولین کسی است که باده را در معنای رمزی بر مذاق اهل دل سروده است و پیش از او اگر خمریهای بوده است فقط وصف باده انگوری بودهاست ،همچون خمریههای ابونواس ، ابنمعتز و ... . امّا حافظ چنین ادعایی ندارد. حافظ با تمام وجود آماده سر کشیدن بادة عشق است و هر لحظه ساقی را طلب میکند تا او را به مستی برساند ، امّا ابن فارض توصیهای به سرکشیدن بادة عشق ندارد و از آن به نگاهی بسنده میکند. در هیچ بیتی از ابیات ابن فارض ، مخاطب دعوت به خوردن باده نمیشود بلکه تنها آشنا ساختن شامه را به رایحه باده کافی میداند ، و این خود تفاوتی اساسی بین مسلک عشق با دیگر مسلکهاست. برخی عشق را از دور میپسندند و برخی یکی شدن و فنای در عشق را توصیه میکنند.
بادة محبت ابن فارض و رایحه خوش و تلالوی درخشان آن خواهنده را به سوی خود هدایت میکند و در این توصیف ابن فارض از صورتهای خیال مدد میجوید. امّا در شعر حافظ از این خصیصه باده خبری نیست در عوض حافظ راهنمایی و رهنمونی باده عشق را به سالکان طریق در کشف و شهود ذکر میکند.
وَلَولا شَذَاها مَا اهــتَدَیتُ لِحــانِها وَلَولا سَناها ما تَصَوَّرها الوهمُ بیت3
وَلَو خُضِبَت مِن کَأسِها کَفُّ لامِسٍ لَما ضَلَّ فِی لَیلٍ و فی یَده النَّجمُ بیت13
از این قرار است ابیات 2 / 18 / 31 از خمریه ابن فارض.
ابن فارض در آغاز خود را مست باده معرفی میکند و آنچه را که از این مستی به کف آورده ، به صورت گزارش یکنواخت به مخاطب ارائه میدهد. در حالی که حافظ از ساقی طلب باده میکند و قرینهای و نشانی در سرمستی حافظ نیست و با توجه به ویژگیهایی که حافظ برای باده محبت نقل میکند و کاربردی که جملات امری در معانی ثانوی دارند ، میتوان یقین کرد که حافظ از باده معرفت بهرهمند شده است که چنین در قالب جملات امری مخاطب را به شوق وامیدارد. امّا آنچه هست کلام او صراحت کلام ابن فارض را در این خصوص ندارد.
ابن فارض به صراحت و با استفاده از ابزارهای متنوع خیال آسمانی بودن باده خود را ابراز میدارد امّا آن گونه که از سبک حافظ انتظار میرود ، صراحت و روشنی در این خصوص وجود ندارد ولی صفاتی که حافظ بر میشمرد ، صفاتی است که آن باده را از باده انگوری امتیاز میدهد ، امتیازی با چاشنی ایهامهای لطیف.
در ساقی نامه حافظ تلمیح به شخصیتهای اساطیری ایران به خصوص خسرو ، کاووس و جمشید به چشم میخورد و همین اسامی چیستی باده معرفت را دو سویه میسازد همچنین برخی از وقایع و شخصیتهای تاریخی را نیز در شعر حافظ میبینیم در حالی که خمریه ابن فارض از این خصیصه تهی است. در ساقی نامه حافظ مژده بیت اشاره و تلمیح به موضوع یاد شده داریم و این خود با توجه به تعداد ابیات ساقی نامه قابل توجه است. علی الخصوص تلمیحات یاد شده به توصیف دقیقتر باده و تأثیر و جایگاه آدمی در روزگار کمک بسیار میکنند.
همان منزل است این جهان خراب که دیده است ایـوان افـراسیاب
بیت10
کجـارای پیـران لشکر کشش کجا شیده آن ترک خنجر کشش بیت11
همان مرحله است این بیابان دور که گم شد درولشکر سلم و تور بیت13
به جـای سـکندر بمان سالها به دانا دلـی کشف کن حالها بیت40
هدف از تکرار این ابزار تأکید و تفهیم است. تکرار ضرب آهنگی است که بر جان و روح اثر میگذارد و به همین خاطر در شعر حافظ تکرار بیت و واژه و ترکیب و موضوع به چشم میخورد امّا در شعر ابن فارض چنین تکراری وجود ندارد.
از این قرار است :
بیا ساقی آن می که عکسش زجام به کیخسرو و جم فرستد پیـام بیت3
بیا ساقی آن می که عکسش زجام به کیخسرو و جم فرستد پیـام بیت3
بده سـاقی آن مـی کزو جـام جـم زند لاف بینـایی انـدر عـدم بیت7
هارمونی و تناسب و انسجام ابیات خمریه ابن فارض به اقتضای طبیعت قصیده بیشتر از ساقی نامه حافظ است ؛ تمام سخن ابن فارض از می و شگفت کاریهای آن است ولی کلام حافظ تمامی ارتباط مستقیم با می ندارد. حافظ چون مستان پراکنده گفته است و از هر دَری دُری سفته است. نا گفته نماند ذکر پراکنده از سبو ، صبوحی ، ساقی ، جام ، مغنّی ، عُدر روزگار و ... از ویژگیهای خمریات و ساقی نامه است ولی در کل چرخش ابیات و مضامین بر حول محور باده در شعر ابن فارض ، چرخشی موزیکال و هماهنگ است.
پای نوشتها و مآخذ
1 ـ فرهنگ اصطلاحات ادبی ، سیما داد ، چاپ دوم ، تهران ، انتشارات مروارید ، 1375 ، ص185 .
2 ـ تاریخ ادبیات عرب ، تألیف ج.م.عبدالجلیل ، ترجمه آذرتاش آذرنوش ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات امیر کبیر ، 1363 ، ص 113 .
3 ـ تاریخ ادبیات زبان عربی ، تألیف حناء الفاخوری ، ترجمه عبدالمحمد آیتی ، چاپ چهارم ، انتشارات توس ، 1378 ، ص 296 .
4 ـ مطلع شعر رودکی ( مادر می را بکرد باید قربان بچه او را گرفت و کرد به زندان) ر.ک : اشعار رودکی ، به کوشش خلیل خطیب رهبر ، چاپ پنجم ، انتشارات صفی علیشاه ، 1369 ، ص 27 .
5 ـ تذکره میخانه ، تألیف ملا عبدالنبی فخرالزمانی قزوینی ، تصحیح احمد گلچین معانی ، چاپ پنجم، انتشارات اقبال ، 1367 ، ص 10 ـ 11 .
6 ـ تاریخ ادبیات عرب ، تألیف ج.م.عبدالجلیل ، ص 198 .
7 ـ متن برگرفته از : شرح دیوان ابن فارض ، شیخ حسن البورینی و عبدالغنی النابلی ، دارالتراث بیروت ، مصر ، صص 174 ـ 196 .
8 ـمتن برگرفته از : دیوان حافظ ، به تصحیح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی ، چاپ چهارم ، انتشارات زوار ، 1362 .
9 ـ حافظ نامه ، تألیف بهادالدین خرمشاهی ، چاپ پنجم ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1373 ، جلد اول ، ص 345 ـ 346 .
10 ـ جیمز جویس ایرلندی میگوید : شناخت ما از زیبایی بر اساس سه مشخصه استوار است : هماهنگی ، انسجام و ویژگی . هماهنگی (هارمونی) نسبت و نیز رابطههای موجود میان اجزا میباشد که در ارتباط با انسجام کل اثر هنری عملی اساسی است. انسجام (همگرایی) یعنی داشتن وحدت ترکیبی و ضروریات. مشخصه (ویژگی) :هر اثر زیبا ویژگیهای خاص خود را داراست و قابل تشبیه به فرآوردههای تولید جمعی نیست ؛ ویژگی یعنی داشتن چیستی یا همان « آن » در ادب فارسی. [ گفتاری در باب هنر (زیبایی شناسی) ، عبدالحسینی فرزاد ، مجله رشد ادب فارسی ، شماره 28 ، بهار 71 ، صفحات 16 ـ 20 ]
11 ـ جایی نیز به جنبه عرفانی بیت اشاره دارد. ر.ک : لوامع و لوایح ، عبدالرحمن جامی ، چاپ اول ، انتشارات فرهنگ ایران زمین ، 1360 ، صص 159 ـ 160 .
12 ـ چو نقش غم ز دور ببینی شراب خواه تشخیص کردهایم و مداوا مقرر است [ دیوان حافظ ، تصحیح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی ، ص 28 ]
13 ـ ر.ک : لوامع و لوایح ، ص 158 .
14 ـ اصول را حکما از نبض فراگرفتهاند و آن را ضرب القدیم نام نهادهاند. اصل در موسیقی آن است که نطق و ضرب و زمان موافق باشد و زمان آن میان دو ضرب واقع شود و دریافتن مقدار زمان که « بین الضربین » است و نگاه داشتن قانون آن امری است ذاتی و حیاتی و جبلی. اصول همان رِنگ اصولی است که بسیار مفصل بوده است. امّا امروز فقط قسمتی از آن در شور باقی است. سعدی گوید :
به دوستی تو که ز دست تو ضربت شمشیر چنان موافق طبع افتدم که ضرب اصول
[ ر.ک : تاریخ موسیقی ایران ، تألیف حسن مشحون ، چاپ اول ، چاپخانه فرح ، 1373 ، جلد اول ، ص 342 ـ 343 / 369 ـ 370 .
15 ـ تکرار اسامی اساطیری کیخسرو و جمشید حاوی نکتة ظریفی در ارتباط با باده و شراب است و آن این که جمشید کاشف باده و جام است و کیخسرو دارندة جام و انسان آرمانی حماسه است. کیخسرو همان است که پیش از فرا رسیدن اجل معهود ، مرگ را در آغوش گرفت و روزگار و عالم فانی را به صاحبانش سپرد و در عوض به جامی دست یافت که حقایق نهان از دسترس عوام را به روشنی مینمود. کیخسرو و جمشید از شاهان اساطیر ملی ایران هستند که حافظ از میان دیگر شاهان اساطیری به آنها تعلق خاطر داشته است.
سروده ای از مرحوم استاد حسینعلی منشی کاشانی
در توصیف دیار ایمان و علم و ادب کاشان :
شهر کاشانست آن شهری که در ایام پیش
داشت در علم و هنر هر جا به عالم اشتهار
اطلس گلدار آن میرفت تا روم و فرنگ
مخمل زرتار آن می بود در چین و تتار
نقش کاشی های زیبایش به چندین آب و تاب
داده زینت بر در و دیوار هر شهر و دیار
این همان شهر است کز آن مردمی برخاستند
کز همه در صفحه تاریخ باشد یادگار
فاضل فحل نراق داشت در بومش مکان
فیض و باباافضل الدین داشت در خاکش مزار
گه بدامانش صباحی بود گاهی محتشم
گه سپهر و گه صبا را بود مهد و گاهوار
گاه شیبانی نمودی تربیت گاهی کلیم
گه غیاث الدین جمشید آن شهیر نامدار
هم صنیع الملک ها آورده است اندر وجود
هم کمال الملک ها پروده است اندر کنار
و در جای دیگر ملک الشعراء بهار در پاسخ نامه منظوم
پرتو بیضائی آرانی به هنر و هنرمند کاشان اشاره دارد
و می گوید:
یاد آباد مهین خطه کاشان که مدام
مهد هوش و خرد و صنعت و بینائی بود
هر که برخاست بهر پیشه ز شهر کاشان
در فن خویشتنش فرط توانائی بود
لفظ کاشانه و کاشان بلغت های قدیم
معبد و جایگه جشن و دل آسائی بود
صنعت کاشی از اینجا بد گر جای رسید
کاین هنر ویژه این شهر به تنهائی بود
فرش زیباش کنون شهره دهر است چنانک
زری و مخمل او شاهد هر جائی بود