مائده : وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن
أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ
إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ ﴿ 27 ﴾ جزء 6
و داستان دو پسر آدم را به درستى بر ایشان بخوان ، هنگامى که[ هر یک از آن دو، ]
قربانیى پیش داشتند .پس ، از یکى از آن دو پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد
[ .قابیل ]گفت> :حتما تو را خواهم کشت[ <.هابیل ]گفت> :خدا فقط از
تقواپیشگان مى پذیرد.
But recite unto them with truth the tale of the
two sons of Adam, how they offered each a sacrifice,
and it was accepted from the one of them and it
was not accepted from the other. (The one) said:
I will surely kill thee. (The other) answered:
Allah accepteth only from those who ward off (evil).
· مائده : لَئِن بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لَأَقْتُلَکَ
إِنِّی أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ ﴿ 28 ﴾ جزء 6
اگر دست خود را به سوى من دراز کنى تا مرا بکشى ، من دستم
را به سوى تو دراز نمى کنم تا تو را بکشم ، چرا که من از خداوند،
پروردگار جهانیان مى ترسم.
Even if thou stretch out thy hand against me to kill me,
I shall not stretch out my hand against thee to kill thee,
lo! I fear Allah, the Lord of the Worlds.
· مائده : إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِی وَإِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ
وَذَلِکَ جَزَاء الظَّالِمِینَ ﴿ 29 ﴾ جزء 6
من مى خواهم تو با گناه من و گناه خودت[ به سوى خدا ]بازگردى ،
و در نتیجه از اهل آتش باشى ، و این است سزاى ستمگران.
Lo! I would rather thou shouldst bear the punishment
of the sin against me and thine own sin and become
one of the owners of the Fire. That is the
reward of evil doers.
· مائده : فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ
مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿ 30 ﴾ جزء 6
پس نفس[ اماره]اش او را به قتل برادرش ترغیب کرد، و وى را کشت
و از زیانکاران شد.
But (the other's) mind imposed on him the killing
of his brother, so he slew him and became one
of the losers.
بخوان ماجرای دوفرزند را
کن آویزه گوش این پندرا
که بهرتقرب به وجهی نکوی
به قربان نمودن نهادند روی
زهابیل حاجت پذیرفته گشت
به قابیل نامد چنین سرگذشت
به هابیل گفتا هماناکه من
سرت راجدامی نمایم زتن
بگفتاگنهکارهرگزنیم
پذیرد خداوند قربانیم
که قربانی متقین راخدا
به رغبت پذیرد به شوق ورضا (۲۷)
اگردست اری سوی کشتنم
نه برقتل تو هیچ دستی زنم
که می ترسم ازکردگارجهان
کنم آشکارا. نسازم نهان (۲۸)
بخواهم که گردی ازاصحاب نار
گناهان توراافتد اندرشمار
گناه تخلف زامر خدا
دوم هم گناهی که کشتی مرا
بلی ظالمان راببایست سوز
درآن شعله آتش پرفروز(۲۹)
سپس نفس اماره اش خوارکرد
به قتل برادرش وادارکرد
به قتلش رسانید وخونش بریخت
کجااززیانش تواند گریخت (۳۰)
سلام
باسلام .تشکرازحضور. به دیدارشما آمدم .