
روزی مردی به خونه اومد و دید که دختر سه ساله اش قشنگترین و گرونترین کاغذ
کادوی موجود در کمد اون رو تیکه تیکه کرده و با اون یه جعبه کفش قدیمی رو تزیین
کرده !!! مرد دخترک رو بخاطر اینکار تنبیه کرد و دختر کوچولو اون شب با گریه به
رختخواب رفت و خوابید..فردا صبح وقتی مرد از خواب بیدار شد و چشاش رو باز کرد ، دید
که دخترک بالای سرش نشسته و ج...عبه تزیین شده رو به طرف اون دراز کرده!! مرد
تازه یادش اومد که امروز ، روز تولدشه و دختر کوچولوش اون کاغذ رو برای تزیین کادوی
تولد اون استٿاده کرده. با شرمندگی دخترش رو بوسید و جعبه رو از اون گرفت و درش رو
باز کرد. اما در کمال تعجب دید که جعبه خالیه !!! مرد دوباره به دخترش پرخاش کرد که : «
جعبه خالی که هدیه نمیشه!! باید توش یه چیزی میذاشتی !!!». دخترک با تعجب به
صورت پدرش خیره شد و گفت : « اما این جعبه خالی نیست. من دیشب هزار تا بوس
توش گذاشتم تا هروقت دلت برام تنگ شد یکی از اونا رو برداری و استٿاده کنی از اون
روز به بعد ، پدر همیشه اون جعبه رو همراه خودش داشت و هروقت دلتنگ دخترش می
شد در اون رو باز می کرد و با برداشتن یه بوسه آروم می گرٿت. هدیه کار خودش رو
با درودی بیکران
چه فایده اون کتکی که اون دخترک خورد تا ابد زخمی بر چهره روح کوچک و زیبایش شد