ترجمة المیزان ج : 18ص :195
( 44 )سوره دخان مکی است و پنجاه و نه آیه دارد ( 59)
سورة الدخان
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ حم(1) وَ الْکتَبِ الْمُبِینِ(2) إِنَّا أَنزَلْنَهُ فی لَیْلَةٍ مُّبَرَکَةٍإِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ(3) فِیهَا یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ(4) أَمْراً مِّنْ عِندِنَاإِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ(5) رَحْمَةً مِّن رَّبِّکإِنَّهُ هُوَ السمِیعُ الْعَلِیمُ(6) رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَاإِن کُنتُم مُّوقِنِینَ(7) لا إِلَهَ إِلا هُوَ یحْی وَ یُمِیترَبُّکمْ وَ رَب ءَابَائکُمُ الأَوَّلِینَ(8)
ترجمه آیات
به نام خدایی که هم رحمان است و هم رحیم .
حم ( 1) .
سوگند به کتاب روشنگر ( 2) .
که ما آن را در شبی مبارک نازل کردیم ، چون از آغاز خلقت همواره سنت ما بر انذار خلق جریان داشته است ( 3 ) .
در آن شب مبارک هر امر در هم فرو رفته باز میشود ( 4) .
البته هر امر بدان جهت که نزد ما است ، چون ما همواره فرستنده رسول بودهایم ( 5) .
و نازل کردن این کتاب رحمتی بود از ناحیه پروردگارت ، چون که او شنوا و دانای به حاجت خلق است ( 6) .
مالک و مدبر آسمانها و زمین و موجودات بین آندو است ، اگر اهل یقین باشید ( 7) .
جز او معبودی نیست ، او است که زنده میکند و میمیراند ، هم مالک و مدبر شما است ، و هم
ترجمة المیزان ج : 18ص :196
مالک و مدبر پدران گذشته شما ( 8) .
بیان آیات
غرض سوره در یک کلمه خلاصه میشود ، و آن این است که میخواهد کسانی را که به کتاب خدا شک دارند از عذاب دنیا و عذاب آخرت انذار کند .
و این غرض را در این سیاق بیان میکند که : قرآن کتابی است روشن که از ناحیه خدا نازل شده بر کسی که او به سوی مردم گسیل داشته ، تا انذارشان کند.
و به این منظور نازل کرده تا رحمتی از او به بندگانش باشد .
و در بهترین شب نازل کرده ، شب قدر که در آن شب هر امری بطور خللناپذیری تقدیر میشود .
چیزی که هست مردم - یعنی کفار - در باره آن خود را به شک میاندازند ، و با هوی و هوس خود بازی میکنند ، و به زودی عذابی دردناک در دنیا از هر سو ایشان را احاطه میکند ، آنگاه به سوی پروردگار خود برمیگردند ، و خداوند بعد از فصل قضاء و محاسبه دقیق با عذابی جاودانه از ایشان انتقام میگیرد .
آنگاه برای آنان مثالی در خصوص عذاب دنیوی میآورد و آن داستان موسی (علیهالسلام) است ، که به سوی قوم فرعون و برای نجات بنی اسرائیل گسیل شد ، و فرعونیان او را تکذیب کردند ، و خداوند به همین جرم در دریا غرقشان کرد .
و سپس برای عذابدومشان که آن را انکار میکردند ، یعنی بازگشت به خدا در روز فصل قضا ( قیامت ) چنین اقامه حجت میکند که : قیامت آمدنی است ، چه بخواهند و چه نخواهند .
و در آخر پارهای از اخبار قیامت را و آنچه بر سر مجرمین میآید و آنچه از انواع عذاب به آنها میرسد ، برشمرده ، قسمتی هم از ثوابهایی را که به متقین میرسد که حاصل جمعش عبارت است از حیاتی طیب و مقامی کریم ، بیان میکند .
و این سوره - همانطور که در آغاز ذکر کردیم - در مکه نازل شده ، و شاهد بر این مدعای ما سیاق آیات آن است .
حم و الکتاب المبین واو در این جمله برای سوگند است .
و مراد از کتاب مبین قرآن است .
انا أنزلناه فی لیلة مبارکة انا کنا منذرین مراد از لیله مبارکهای که قرآن در آن نازل شده شب قدر است ، چون از آیه شریفه
ترجمة المیزان ج : 18ص :197
انا انزلناه فی لیلة القدر این طور استفاده میشود .
و منظور از مبارک بودن آن شب این است که ظرفیت خیر کثیری را داشت ، چون برکت به معنای خیر کثیر است ، و قرآن خیر کثیری است که در آن شب نازل گشت ، و رحمت واسعهای است که دامنهاش همه خلق را گرفت ، همچنان که خودش فرموده : و ما ادراک ما لیلة القدر لیلة القدر خیر من الف شهر .
از ظاهر لفظ آیه چنین برمیآید که شب مزبور یکی از شبهایی است که در روی زمین دور میزند ، و از ظاهر جمله فیها یفرق کل امر حکیم با در نظر داشتن اینکه صیغه مضارع ( یفرق ) استمرار را میرساند ، فهمیده میشود که شب مزبور همواره در روی کره زمین تکرار میشود .
و از ظاهر جمله شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن چنین برمیآید که مادامی که ماه رمضان در کره زمین تکرار میشود ، آن شب نیز تکرار میشود ، پس نتیجه میگیریم که شب مزبور همهساله تکرار میشود ، و در هر سال قمری در ماه رمضان همان سال یک بار تکرار میگردد .
و اما اینکه شب قدر کدامیک از شبهای رمضان است ؟ از آیات قرآن کریم چیزی نمیتوان استفاده کرد ، ولی در روایات تعیین شده که - ان شاء الله - در بحث روایتی آینده از نظر شما خواهد گذشت .
و مراد از نازل شدن کتاب در شبی مبارک به طوری که از ظاهر آیه انا انزلناه فی لیلة مبارکة و از آیه انا انزلناه فی لیلة القدر و از آیه شهر رمضان الذی انزل فیه القران هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان استفاده میشود نزول تمامی قرآن کریم است ، ( چون در همه این آیات تعبیر به انزال شده که به معنای نازل شدن یک باره است) .
پس دیگر نباید اشکال شود به اینکه آیه شریفه و قرانا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا میرساند که قرآن به تدریج نازل شده .
و همچنین آیه و قال الذین
ترجمة المیزان ج : 18ص :198
کفروا لو لا نزل علیه القران جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤآدک و رتلناه ترتیلا که از ظاهر آن دو برمیآید قرآن به تدریج نازل شده ، و آیاتی دیگر مؤید آن است ، مانند آیه فاذا انزلت سورة محکمة و آیه و اذا ما انزلت سورة نظر بعضهم الی بعض و نیز آیاتی دیگر و همچنین روایات بسیاری که متضمن شان نزول آیات است .
برای اینکه ممکن است بگوییم که قرآن کریم دو نوبت نازل شده ، بار اول تمامی آن در یک نوبت ، و این در ماه رمضان و در شب قدر که یکی از شبهای رمضان است .
و بار دوم ، به تدریج و قسمت قسمت در طول بیست و سه سال نبوت و دعوت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) .
و لیکن مطلبی که سزاوار نیست در آن تردید شود این است که قرآن کریم که مرکب از سورهها و آیاتی است ، با اختلافی که بر حسب موارد شخصی و جزئی نزولش در سیاق آن هست ، با این احتمال که یک دفعه نازل شده باشد سازگار نیست ، برای اینکه آیاتی که در باره وقایع شخصی و حوادث جزئی نازل شده ، ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصهای دارد که در باره آن اشخاص و آن احوال و در آن زمان و مکان نازل شده ، و معلوم است که چنین آیاتی صادق و درست درنمیآید ، مگر آنکه زمان و مکانش برسد ، و واقعهای که در بارهاش نازل شده رخ بدهد ، به طوری که اگر از آن زمانها و مکانها و وقایع خاصه صرفنظر شود ، و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده ، آن وقت قهرا موارد آن آیات حذف میشود ، و دیگر بر آنها تطبیق نمیکند ، پس ممکن نیست احتمال بدهیم که قرآن کریم به همین هیئت که هست دو بار نازل شده یک بار دفعة و یکجا ، و بار دیگر به تدریج .
پس اگر بخواهیم بگوییم دو بار نازل شده ، لازم میشود که قائل به فرق بین این دو دفعه به اجمال و تفصیل بشویم ، همان اجمال و تفصیلی که آیه شریفه کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر و آیه انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام
ترجمة المیزان ج : 18ص :199
الکتاب لدینا لعلی حکیم بدان اشاره میکند ، که بحثش در تفسیر سوره هود و زخرف گذشت ، و گفتیم که احکام و تفصیل چه معنایی دارد .
بعضی از مفسرین گفتهاند : مراد از نزول کتاب در لیله مبارکه این است که ابتدای نزول تدریجیاش در شب قدر در ماه رمضان بوده .
و خلاصه ، ابتدای نزول قرآن سوره علق و یا سوره حمد بوده که در شب قدر واقع شده .
از این گفتار به خوبی پیدا است که گوینده آن معتقد بوده که بین نازل شدن قرآن یکباره در شب قدر ، و بار دیگر به تدریج - که آیات سابق بر آن دلالت دارند - منافات وجود دارد ، و حال آنکه خواننده عزیز متوجه شد که هیچ منافاتی در کار نیست .
علاوه بر اینکه خواننده محترم توجه دارد که این تفسیر خلاف ظاهر آیات است .
بعضی دیگر گفتهاند : قرآن یک نوبت تمامیش به آسمان دنیا نازل شده ، و آن در شب قدر بوده ، و سپس از آسمان دنیا به تدریج و در طول بیست و سه سال دعوت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به زمین نازل شده .
و این تفسیر از اخباری استفاده شده که در تفسیر آیاتی وارد شده که میرساند قرآن یک دفعه نازل شده - که ان شاء الله - آن روایات در بحث روایتی آینده از نظر خواننده خواهد گذشت .
انا کنا منذرین - این جمله در جای تعلیل قرار گرفته ، و دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی قبل از این انذار هم ، بطور مستمر انذار میکرده ، و این خود دلالت دارد بر اینکه نزول قرآن از ناحیه خدای سبحان چیز نوظهوری نیست ، چون قرآن یک انذار است ، و انذار سنت همیشگی خدای تعالی است که همواره در امتهای گذشته از طریق وحی به انبیاء و رسولان جریان داشته ، و دائما انبیایی را مبعوث میکرده تا بشر را انذار کنند .
فیها یفرق کل امر حکیم ضمیر در فیها به لیلة برمیگردد .
و فرق - که ماده اصلی یفرق است - به معنای جدا کردن چیزی از چیز دیگر است ، به طوری که از یکدیگر متمایز شوند .
و در مقابل این معنا کلمه احکام قرار دارد .
پس امر حکیم عبارت است از امری که الفاظش از
ترجمة المیزان ج : 18ص :200
یکدیگر متمایز نباشد ، و احوال و خصوصیاتش متعین نباشد ، همچنان که آیه و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم نیز به این معنا اشاره دارد .
بنا بر این ، امور به حسب قضای الهی دارای دو مرحلهاند ، یکی اجمال و ابهام ، و دیگر مرحله تفصیل .
شب قدر هم بطوری که از آیه فیها یفرق کل امر حکیم برمیآید ، شبی است که امور از مرحله احکام و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون میآیند .
و از جمله امور یکی هم قرآن کریم است ، که در شب قدر از مرحله احکام درآمده ، و نازل میشود ، ( یعنی در خور فهم بشر میگردد) .
و چه بسا که خدای سبحان پیامبر خود را به جزئیات حوادثی که به زودی در زمان دعوت او در هنگام نزول هر آیه و یا آیات و یا سوره رخ میدهد خبر داده ، و نیز آگاه کرده که در باره هر حادثه آیه یا آیاتی نازل میشود ، و از همین جهت هر پیشامدی میکرده ، منتظر بوده آیه و یا آیاتی در باره آن نازل شود ، پس در حقیقت قرآن یک بار دفعة و یکپارچه بر او نازل شده ، و یکبار هم تدریجا و متفرق .
برگشت این وجه به این است که بگوییم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قبل از آنکه قرآن بر زمین نازل شود ، و در مرحله عین و خارج قرار گیرد ، در مرحلهای که داشت بهقضاء تفصیلی نازل میشد ، بر آن اطلاع و اشراف داشت .
و بنابر این وجه ، دیگر حاجتی نیست که دو مرحله را به عنوان مرحله اجمال و تفصیل که در وجه قبلی بود تقسیم کنیم .
و ظاهر گفتار بعضی از مفسرین این است که خواستهاند بگویند : مراد از جمله فیها یفرق کل امر حکیم تفصیل و جداسازی معارف و احکام و سایر جزئیاتی است که در قرآن بیان شده .
ولی این حرف صحیح نیست ، چون از ظاهر جمله فیها یفرق استمرار فهمیده میشود .
به عبارت سادهتر : از آن استفاده میشود که همه امور حکیمه همهساله از یکدیگر جدا میشود .
پس مراد از امور حکیمه باید امور تکوینی باشد که در هر شب قدر بعد از احکام ، تفریق و تقسیم میشود .
و اما معارف و احکام الهی معنا ندارد که همهساله تفریق و تقسیم شود ، پس اگر مراد از تفریق ، تفریق معارف بود ، جا داشت بفرماید : فیها فرق - در آن شب معارف و احکام فشرده قرآن تجزیه و تقسیم شد .
بعضی دیگر گفتهاند : حکیم بودن امر ، محکم کردن آن بعد از تجزیه و تفصیل است ، نه محکم بودن آن قبل از تفصیل ، و معنی جمله این است که : خدای تعالی در آن شب قضای
ترجمة المیزان ج : 18ص :201
هر امری را میراند ، و آن را محکم میکند ، که دیگر زیاده و نقصان و یا هیچ دگرگونگی دیگری نپذیرد .
و لیکن از همه این وجوه روشنتر وجهی است که ما بیان کردیم .
أمرا من عندنا انا کنا مرسلین مراد از کلمه أمر در اینجا شان است .
و این کلمه حال از کلمه امر قبلی است ، و معنای جمله این است : در آن شب هر امری تجزیه و تفصیل میشود ، در حالی که امری است از جانب ما ، و آغاز شدهای از درگاه ما .
ممکن هم هست مراد از این کلمه همان معنای مقابل نهی باشد ، و آن وقت معنایش چنین میشود : در آن شب هر أمری به فرمان ما تفصیل داده میشود .
و این کلمه چه بهمعنای شان باشد ، و چه به معنای فرمان ، متعلق است به کلمه یفرق .
و نیز ممکن است که بگوییم متعلق است به جمله انزلناه یعنی در حالی که آن نازل شده شانی از ما است و یا به فرمانی از ما نازل شده است .
و جمله انا کنا مرسلین خالی از تایید این احتمال نیست ، و آن را تعلیل میکند .
و معنایش این است که : ما آن کتاب را در حالی که امری از ناحیه ما بود نازل کردیم ، چون سنت ما بر فرستادن پیامبران و رسولان جاری است .
رحمة من ربک انه هو السمیع العلیم یعنی نازل کردن آن رحمتی بود از پروردگار تو .
و یا معنایش این است که ما آن را بدین جهت نازل کردیم تا رحمتی از خود را بر مردم افاضه کرده باشیم : و یا این است که نازل کردنش به خاطر آن بود که رحمت پروردگارت اقتضای انزال آن را داشت .
پس کلمه رحمة بنا بر معنای اول ، حال خواهد بود ، و بنا بر معنای دوم و سوم مفعول له ، و بیان علت .
و در کلمه من ربک التفاتی از تکلم مع الغیر به غیبت بکار رفته ، چون خدای تعالی قبلا متکلم مع الغیر فرض شده بود ، میفرمود : ما چنین و چنان کردیم .
و در این کلمه غایب فرض شده میفرماید از ناحیه پروردگارت .
وجه این التفات این است که اظهار عنایتی در باره رسول گرامی خود فرموده باشد ، چون آن کسی که قرآن را بر آن جناب نازل کرده ، پروردگار او است ، و منذر حقیقی که پیامبر را به سوی مردم فرستاده او است .
انه هو السمیع العلیم - یعنی او شنوای درخواستها ، و دانای حوائج است .
درخواست آنان را میشنود ، و حاجتشان را که همان اهتداء به هدایت پروردگار تو است میداند ، و به همین جهت کتاب نازل میکند و رسول ارسال میکند ، چون نسبت به
ترجمة المیزان ج : 18ص :202
بندگانش رحمت دارد .
رب السموات و الأرض و ما بینهما ان کنتم موقنین از آنجا که وثنیها معتقد بودند که هر صنف از اصناف خلق ، اله و معبودی جداگانه دارد - حال یا یکی و یا بیشتر - و چه بسا میشد که یک طایفه از آنها اله مخصوصی برای خود داشتند ، غیر آن اله که قوم دیگر اتخاذ کرده بودند ، لذا در این آیه شریفه به دنبال جمله من ربک که در آخر آیه قبلی بود ، فرمود : رب السموات ... تا کسی از آنان خیال نکند که ربوبیت خدا نسبت به رسول گرامیش در جمله ربک - پروردگار تو ربوبیت خاصی است ، و قرآن هم قائل به چند ربوبیت است .
و نیز بفهماند که پروردگار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همان پروردگار آسمانها و زمین و موجودات بین آندو است ، و به همین جهت دنبال این آیه در آیه بعدی هم فرمود : لا اله الا هو .
ان کنتم موقنین - این اشتراط - همانطور که زمخشری هم گفته - از قبیل اشتراطی است که گاهی خود ما در گفتگوهایمان میآوریم ، مثلا میگوییم این تحفه و انعام زید است که مردم همه جا از کرم او سخن میگویند و سخاوتش را شهرت دادهاند .
البته اگر داستان بخشش و سخای او را شنیده باشی ، و برایت گفته باشند .
و در حقیقت معنای این اشتراط این است که بفهمانیم سخاوت زید را همه اهل یقین میدانند .
در آیه مورد بحث هم معنای اگر اهل یقین بوده باشید همین است که بفهماند خدا همان کسی است که همه اهل یقین او را میشناسند ، و میدانند که تنها او رب آسمانها و زمین و ما بین آن دو است ، و اگر شما هم از ایشان باشید البته خواهید دید که او رب همه چیز است .
لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب آبائکم الاولین از آنجا که آیه قبلی میفهماند که ربوبیت یعنی ملک و تدبیر منحصر در خدای تعالی است ، و نیز چون الوهیت یعنی معبودیت به حق از لوازم ربوبیت است ، لذا دنبالش کلمه توحید را آورد که تمامی آلهه غیر خدا را نفی میکند ، و میفرماید : لا اله الا هو .
یحیی و یمیت - این دو صفت از خصوصیترین صفات خدای تعالی است که از شؤون تدبیرند ، و در نامبردن آن دو ، نوعی زمینهچینی است برای انذار به معاد که به زودی میآید .
ترجمة المیزان ج : 18ص :203
ربکم و رب آبائکم الاولین - در این آیه بطور کامل تصریح شده به اینکه خدای تعالی رب ایشان و رب پدران و نیاکان ایشان است پس باید تنها او را بپرستند ، و به خاطر پیروی از پدران در پرستش بتها ، نباید تعلل ورزند ، و عذر و بهانه بیاورند .
و به منظور تکمیل این تصریح ، جمله مورد بحث در سیاق مخاطب آمده و فرموده : رب شما و رب پدران شما .
و این دو جمله ، یعنی جمله یحیی و یمیت و جمله ربکم هر دو خبرند برای مبتدائی که حذف شده ، و تقدیرش هو یحیی و یمیت و نیز هو ربکم است .
بحث روایتی
در مجمع البیان در ذیل جمله انا أنزلناه فی لیلة مبارکة میگوید : لیله مبارکه همان شب قدر است .
این معنا از امام باقر و امام صادق (علیهالسلام) روایت شده .
و در کافی به سند خود از علی بن ابراهیم ، از پدرش ، از ابن ابی عمیر ، از عمر بن اذینه ، از فضیل ، و زراره ، و محمد بن مسلم ، از حمران روایت کرده که از امام باقر (علیهالسلام) از این کلام خدا که میفرماید انا أنزلناه فی لیلة مبارکة پرسیده ، فرمود : بله ، منظور شب قدر است ، که هر سال در هر ماه رمضان ، در دهه آخر آن تکرار میشود ، پس قرآن نازل نشده مگر در شب قدر ، همچنان که خدای تعالی در باره آن میفرماید : فیها یفرق کل امر حکیم یعنی در شب قدر هر سال همه امور آن سال که باید تا سال بعد جریان یابد تقدیر میشود ، چه خیر و چه شر ، چه اطاعت و چه معصیت ، و چه مولودهایی که باید به عرصه وجود قدم بگذارند ، و چه اجلها و رزقها .
پس هر چه که در آن شب برای آن سال تقدیر شود ، و قضایش رانده شود ، آن قضاء حتمی است ، ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آن دخل و تصرف دارد .
مؤلف : اینکه فرمود آن قضاء حتمی است ، ولی در عین حال مشیت خدای تعالی در آن دخل و تصرف دارد معنایش این است که از نظر اسباب و شرایط حتمی است ، یعنی هیچ سبب و شرطی نمیتواند تغییرش دهد ، مگر آنکه خدای تعالی بخواهد .
و در کتاب بصائر از عباس بن معروف ، از سعدان بن مسلم ، از عبد الله بن سنان،
ترجمة المیزان ج : 18ص :204
روایت کرده که گفت : من از او از نیمه شعبان پرسیدم .
گفت من در این باره اطلاعی ندارم ، و لیکن این قدر میدانم که چون شب نوزدهم رمضان میشود ، ارزاق را تقسیم میکنند و اجلها را مینویسند ، و سفر حجاج مقدر میشود و خدای تعالی توجهی به بندگان خود نموده ، آنان را میآمرزد ، مگر کسانی را که مسکر مینوشند .
و چون شب بیست و سوم رمضان میشود ، هر امر حکیم در آن تجزیه و تفریق میگردد و آنگاه آن را امضاء کرده به دست او میسپارند .
من پرسیدم به دست چه کسی میسپارند ؟ گفت به دست صاحبتان .
و اگر این نبود صاحبتان از حوادث آینده خبری نمیداشت .
و در الدر المنثور است که محمد بن نصر ، ابن منذر و ابن ابی حاتم ، از ابن عباس روایت کردهاند که در ذیل آیه فیها یفرق کل امر حکیم گفته : در شب قدر آنچه در آن سال باید پیش بیاید نوشته میشود ، چه رزق ، چه مرگ و زندگی ، و چه آمدن و نیامدن باران ، حتی این هم نوشته میشود که چه کسانی موفق به حج میشوند .
مؤلف : در مورد مساله لیلة القدر ، و آنچه که خدا قضایش را در آن میراند ، و اینکه لیلة القدر چه شبی است ، روایات بسیار زیادی هست که عمده آنها در سوره قدر از نظر خواننده عزیز میگذرد - ان شاء الله تعالی .
ترجمة المیزان ج : 18ص :205
بَلْ هُمْ فی شکٍ یَلْعَبُونَ(9) فَارْتَقِب یَوْمَ تَأْتی السمَاءُ بِدُخَانٍ مُّبِینٍ(10) یَغْشی النَّاسهَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ(11) رَّبَّنَا اکْشِف عَنَّا الْعَذَاب إِنَّا مُؤْمِنُونَ(12) أَنی لهَُمُ الذِّکْرَی وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسولٌ مُّبِینٌ(13) ثمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مجْنُونٌ(14) إِنَّا کاشِفُوا الْعَذَابِ قَلِیلاًإِنَّکمْ عَائدُونَ(15) یَوْمَ نَبْطِش الْبَطشةَ الْکُبرَی إِنَّا مُنتَقِمُونَ(16) × وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسولٌ کرِیمٌ(17) أَنْ أَدُّوا إِلی عِبَادَ اللَّهِإِنی لَکمْ رَسولٌ أَمِینٌ(18) وَ أَن لا تَعْلُوا عَلی اللَّهِإِنی ءَاتِیکم بِسلْطنٍ مُّبِینٍ(19) وَ إِنی عُذْت بِرَبی وَ رَبِّکمْ أَن تَرْجُمُونِ(20) وَ إِن لَّمْ تُؤْمِنُوا لی فَاعْتزِلُونِ(21) فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلاءِ قَوْمٌ مجْرِمُونَ(22) فَأَسرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکم مُّتَّبَعُونَ(23) وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواًإِنهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ(24) کمْ تَرَکُوا مِن جَنَّتٍ وَ عُیُونٍ(25) وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِیمٍ(26) وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیهَا فَکِهِینَ(27) کَذَلِکوَ أَوْرَثْنَهَا قَوْماً ءَاخَرِینَ(28) فَمَا بَکَت عَلَیهِمُ السمَاءُ وَ الأَرْض وَ مَا کانُوا مُنظرِینَ(29) وَ لَقَدْ نجَّیْنَا بَنی إِسرءِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ(30) مِن فِرْعَوْنَإِنَّهُ کانَ عَالِیاً مِّنَ الْمُسرِفِینَ(31) وَ لَقَدِ اخْترْنَهُمْ عَلی عِلْمٍ عَلی الْعَلَمِینَ(32) وَ ءَاتَیْنَهُم مِّنَ الاَیَتِ مَا فِیهِ بَلَؤٌا مُّبِینٌ(33)
ترجمة المیزان ج : 18ص :206
ترجمه آیات
لیکن ایشان در شکی که دارند سرخوشند ( 9) .
پس تو منتظر آن روزی باش که آسمان دودی آشکار بیاورد ( 10) .
دودی که چشم مردم را بگیرد و این عذابی است دردناک ( 11 ) .
(آن وقت است که میگویند ) پروردگارا این عذاب را از ما بردار که ایمان خواهیم آورد ( 12) .
اما کجا میتوانند متذکر شوند با اینکه رسولی بیانگر برایشان آمد و متذکر نشدند ( 13) .
بلکه از او اعراض کرده گفتند دیوانهای است که دیگران تعلیمش دادهاند ( 14) .
ما مقدار کمی از عذاب را از شما برمیداریم ولی شما باز به کفر خود برخواهید گشت ( 15) .
روزی که با گرفتنی سخت و بزرگ میگیریم که ما انتقام گیرنده هستیم ( 16) .
ما قبل از این قوم فرعونیان را آزمودیم که رسولی کریم به سویشان آمد ( 17 ) .
که این بندگان خدا ( یعنی بنی اسرائیل ) را به من بسپارید که من رسولی امین هستم ( 18) .
و اینکه بر خدا تکبر نورزید که من با دلیلی روشن نزد شما آمدم ( 19) .
و من به پروردگارم و پروردگار شما پناه میبرم از اینکه مرا هدف قرار دهید ( 20) .
و اگر به من ایمان نیاورید پس حد اقل از من کنارهگیری کنید ( 21) .
پس خدای خود را خواند که این قوم مجرمند ( 22) .
(خدایش پیام داد ) پس بندگان مرا شبانه حرکت ده که دنبال خواهید شد ( 23) .
و دریا را همچنان به صورت راهرو بگذار که ایشان لشکری هستند که باید غرق شوند ( 24 ) .
چه بسیار از باغها و چشمهها که از خود بجای گذاشتند ( 25) .
و چه زراعتها و جایگاههای کریم ( 26) .
و نعمتها که از آن برخوردار بودند ( 27) .
ما این چنین همه آن اموال را به قومی دیگر ارث دادیم ( 28) .
در حالی که نه آسمان به حال آنان گریست و نه زمین و نه مهلتی به آنان داده شد ( 29) .
و در عین همین احوال بنی اسرائیل را از عذابی خوار کننده نجات دادیم ( 30) .
از فرعون که مردی بلند پرواز و از اسرافگران بود ( 31) .
و ما بنی اسرائیل را با علم و اطلاع بر عالمیان آن روز برگزیدیم ( 32 ) .
و از آیات چیزهایی به آنان دادیم که در آن آزمایشی روشن بود ( 33) .
ترجمة المیزان ج : 18ص :207
بیان آیات
بعد از آنکه در آیات قبل فرمود : قرآن کتابی است مبین که در بهترین شب بر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شد ، تا رحمت خدا و انذاری از سوی وی باشد ، اینک در این آیات ارتیاب و تردید مشرکین را در حقانیت قرآن یادآور شده تهدیدشان میکند به عذاب دنیا و عذاب روز قیامت ، و به همین منظور داستان فرستادن موسی به سوی فرعون را برایشان مثل میآورد که فرعون و قومش او راتکذیب کردند و خدای تعالی غرقشان کرد .
و این قصه خالی از این اشاره نیست که خدای تعالی به زودی با بیرون کردن یاغیان قریش از مکه ، رسولش و مؤمنین را از شر آنها نجات میدهد ، و سپس سران قریش را که به تعقیب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنین برمیخیزند هلاک مینماید .
بل هم فی شک یلعبون ضمیر جمع هم به قوم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برمیگردد ، یعنی مردمی که معاصر آن جناب بودند .
و کلمه بل اعراض از مطلبی است که حذف شده ، مطلبی که سیاق قبلی میفهماند چیست ، و تقدیرش این است که ایشان با این حرفها ، یعنی رسالت رسول و اوصاف کتابی که بر او نازل شده صاحب یقین و دارای ایمان نمیشوند ، بلکه همچنان در شک و ریب میمانند ، و سرگرم بازی با اشتغالات دنیوی خود هستند .
این نظریه ما بود در معنای بل ، ولی زمخشری گفته : این کلمه اعراض از جمله ان کنتم موقنین است .
فارتقب یوم تاتی السماء بدخان مبین یغشی الناس کلمه فارتقب امر از باب ارتقاب است ، و ارتقاب به معنای انتظار است .
میفرماید : منتظر روزی باش که آسمان دودی آشکار بیاورد .
و این تهدیدی است به عذابی که از هر سو مردم را فرا میگیرد .
مفسرین در اینکه منظور از این عذاب چیست اختلاف کردهاند : بعضی گفتهاند : مراد همان قحطی است که اهل مکه بدان مبتلا شدند ، چون بعد از
ترجمة المیزان ج : 18ص :208
آنکه بر کفر خود و بر آزار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنین اصرار ورزیدند ، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نفرینشان کرد و عرضه داشت : بار الها آنها را به قحطیی نظیر قحطی زمان یوسف گرفتارشان فرما .
بدنبال این نفرین دیگر زمین گیاه نرویانید ، و قریش به قحطی شدیدی دچار شدند ، به طوری که افراد از شدت گرسنگی گویی دودی جلو چشمشان را گرفته و آسمان را پر از دود میدیدند .
و برای سد جوع مردار و استخوان میخوردند ، تا آنکه نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفته ، عرضه داشتند : ای محمد ! تو آمدهای تا بشر را به صله رحم دعوت کنی ، اینک قوم تو و ارحامت دارند میمیرند ، و آنگاه وعده دادند که اگر این گرانی و قحطی برطرف شود به وی ایمان خواهند آورد .
پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعا کرد و از خدا خواست تا نعمت را بر آنان فراخ و فراوان کند ، و خدا هم دعایش را مستجاب نمود .
اما مردم دوباره به کفر قبلیشان برگشته ، عهد خود بشکستند .
بعضی دیگر گفتهاند : دخان مذکور در این آیه از علامتهای قیامت است که هنوز محقق نشده ، و قبل از قیام قیامت محقق میشود .
و دود در گوشهای مردم داخل میشود ، به طوری که سرهایشان مانند سر گوسفند بریان میگردد ، اما مؤمنین تنها دچار زکام میشوند ، و زمین تمامیش مانند خانهای بدون روزنه میشود که در آن آتش افروخته و دود به راه انداخته باشند .
زمین چهل روز چنین حالتی به خود میگیرد .
بعضی هم چه بسا گفته باشند که : مراد از روزی که دود بیاورد ، روز فتح مکه است ، که لشکر اسلام وارد آن شد ، و دود اجاقهایشان فضای مکه را پر کرد ، و تاریک ساخت .
و چه بسا بعضی دیگر گفته باشند : مراد از آن ، روز قیامت است ، و این دو قول یعنی قول سوم و چهارم به طوری که ملاحظه میفرمایید چندان قابل قبول نیست .
یغشی الناس - یعنی دودی است که از هر طرف بر مردم احاطه مییابد .
و مراد از ناس بنا بر قول اول ، اهل مکه ، و بنابر قول دوم عموم مردم است .
ترجمة المیزان ج : 18ص :209
هذا عذاب الیم ربنا اکشف عنا العذاب انا مؤمنون این جمله حکایت گفتار مردمی است که دچار عذاب دخان شدند ، و معنایش این است که در آن روز که آسمان دودی آشکارا میآورد ، مردم میگویند : پروردگارا این عذاب را از ما بردار که ایمان خواهیم آورد .
و در این گفتار خود ، هم به ربوبیت خدا اعتراف میکنند و هم اظهار ایمان میکنند که ما به این دعوت حقت ایمان میآوریم .
انی لهم الذکری و قد جاءهم رسول مبین یعنی از کجا میتوانند متذکر شوند ، و به حق اعتراف کنند ، در حالی که این حق را رسولی آشکارا آورد ، و مع ذلک به آن ایمان نمیآورند ، رسولی که رسالتش بسیار روشن بود و جای هیچ شکی در آن نبود .
و خلاصه این آیه شریفه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اعلام میدارد که اینان در وعدهای که میدهند راست نمیگویند .
ثم تولوا عنه و قالوا معلم مجنون کلمه تولوا جمع ماضی از مصدر تولی است ، که به معنای پشت کردن و اعراض است .
و ضمیر در عنه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برمیگردد .
و جمله معلم مجنون دو خبر است برای مبتدائی که حذف شده ، و تقدیرش هو معلم و مجنون است .
و معنایش این است که : سپس از رسول اعراض کرده گفتند : او معلم است ، یعنی دیگران یادش دادهاند و مجنون است یعنی جن او را آسیب زده .
پس هم به آن جناب تهمت زدند که دیگران یادش دادهاند ، و او به دروغ سخنان خود را به خدا نسبت میدهد ، همچنان که در آیه و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر نیز این تهمت را نقل کرده ، و هم اینکه تهمت زدند که جن به عقل او آسیب رسانده و در نتیجه عقلش اختلال یافته .
انا کاشفوا العذاب قلیلا انکم عائدون یعنی ما عذاب را برای مدتی برمیداریم و لیکن شما ایمان نخواهید آورد ، و دوباره به کفر خود برمیگردید و تکذیب خود را از سر میگیرید .
البته این در صورتی است که قول اول در تفسیر آیه یوم تاتی السماء بدخان مبین را اختیار کنیم که میگفت منظور از دخان ، عذاب مشرکین در روز فتح مکه است،و این آیه مانند جمله أنی لهم الذکری ... صدق گفتار و وعده مشرکین را رد میکند ، و این رد را تاکید مینماید .
ترجمة المیزان ج : 18ص :210
و اما بنا بر قول دوم که منظور از دخان یکی از علامتهای نزدیک قیامت بود معنایی که از آیه نزدیکتر به ذهن باشد این است که : شما به سوی عذاب روز قیامت برمیگردید .
یوم نبطش البطشة الکبری انا منتقمون کلمه بطش به طوری که راغب گفته - به معنای چیزی را با صولت گرفتن است .
و منظور از روزی که خدا کفار به بطشی بزرگ بطش میکند بنا بر تفسیر اول آیه یوم تاتی السماء بدخان مبین روز جنگ بدر است ، که خدا کفار را هلاک کرد .
و بنا بر تفسیر دوم ، روز قیامت است .
و چه بسا توصیف بطشه با کلمه کبری مؤید همین تفسیر دوم باشد ، چون این توصیف ، بطشه را بطشهای معرفی میکند که بزرگتر از آن تصور نمیشود ، و چنین بطشهای همان بطشه روز قیامت است که عذابش از هر عذابی سختتر است ، همچنان که قرآن کریم فرموده : فیعذبه الله العذاب الاکبر کما اینکه پاداش قیامت هم بزرگترین پاداش است ، و در آن باره میفرماید : و لاجر الآخرة اکبر .
و لقد فتنا قبلهم قوم فرعون و جاءهم رسول کریم کلمه فتنا ماضی از مصدر فتنه است .
و فتنه به معنای امتحان و ابتلاء است تا به وسیله آن حقیقت آن چیزی که مورد امتحان واقع شده روشن گردد .
و رسول کریم موسی (علیهالسلام) است کریم کسی را گویند که متصف به خصال حمیده باشد .
راغب میگوید : لفظ کریم چون صفت خدای عز و جل قرار گیرد نامی از احسان و انعامهای روشن او میشود ، همچنان که در آیه ان ربی غنی کریم واقع شده .
و چون صفت انسانی قرار گیرد اسم میشود برای اخلاق و افعال پسندیده که به وسیله عمل ظاهری جلوه میکند .
البته کسی را کریم نمیگویند مگر وقتی که عملی حاکی از کرامت نفسش از او سربزند .
و نیز گفته : هر چیزی که در نوع خودش شرافتی داشته باشد آن را هم کریم میگویند و از این بابت است که خدای سبحان میفرماید : و انبتنا فیها من کل زوج کریم ، و نیز میفرماید : و زروع و مقام کریم ، انه لقرآن کریم ، و قل لهما قولا کریما .
أن أدوا الی عباد الله انی لکم رسول أمین این آیه تفسیری است برای آمدن رسول در جمله و جاءهم رسول کریم چون معنای
ترجمة المیزان ج : 18ص :211
آمدن رسول تبلیغ رسالت است ، نه اینکه از جایی بیاید .
و از جمله پیامهای الهی و رسالتهای موسی به فرعون و قوم اویکی این بوده که بنی اسرائیل را به دست موسی بسپارند .
و از آزار و شکنجه آنان دست بردارند .
و مراد از کلمه عباد الله همان بنی اسرائیل است ، و اگر از آنان این طور تعبیر کرده برای این بوده که هم نسبت به آنان اظهار ترحمی کرده باشد ، و هم به فرعونیان فهمانده باشد که استکباری که نسبت به بنی اسرائیل میکنید ، و تعدی و تجاوزی که به حقوق آنان روا میدارید خود استکبار بر خدا است ، برای اینکه بنی اسرائیل بندگان خدایند .
و در جمله انی لکم رسول امین که موسی خود را به امانت توصیف میکند ، این احتمال دفع شده که : مبادا در رسالتش خیانت کند و مامور نجات بنی اسرائیل از سیطره فرعونیان و بیرون کردن آنان از سرزمین فرعونیان نباشد ، و از پیش خود این ادعاها را کند .
همچنان که بنا به حکایت قرآن ، فرعون این احتمال را در ذهن قومش تقویت میکرد و به بزرگان قوم خود میگفت : ان هذا لساحر علیم یرید ان یخرجکم من ارضکم بسحره .
بعضی از مفسرین گفتهاند : کلمه عباد الله ندایی است به فرعون و قومش ، و تقدیرش ان أدوا الی ما آمرکم به یا عباد الله میباشد ، یعنی ای بندگان خدا آنچه دستورتان میدهم عمل کنید .
لیکن این تفسیر خیلی مناسب نیست .
چون کلمات زیادی تقدیر گرفته شده که خلاف ظاهر است .
و ان لا تعلوا علی الله انی آتیکم بسلطان مبین یعنی با تکذیب رسالت من و اعراض از آنچه خدا دستورتان میدهد بر خدا تجبر و تکبر مکنید ، چون تکذیب یک رسول در رسالتش استعلاء و تجبر بر کسی است که آن رسول را فرستاده .
و دلیل بر اینکه مراد این است ، تعلیل نهی مذکور است با جمله انی آتیکم بسلطان مبین چون معنای این جمله این است که آیات و یا معجزاتی که من آوردهام دلالتش بر نبوت و رسالت من بارز و روشن است .
بعضی از مفسرین گفتهاند : در این جمله فصاحت و شیرینی تعبیر به کار رفته ، چون از یک سو بین اداء رسالت و امانت جمع کرده ، و از سوی دیگر بین علو و سلطان .
ترجمة المیزان ج : 18ص :212
و انی عذت بربی و ربکم أن ترجمون یعنی من به خدای تعالی پناه میبرم از اینکه مرا سنگسار کنید ، و نتیجه این پناهندگی من این است که شما قادر نیستید که سنگسارم کنید .
ظاهرا این جمله اشاره باشد به تامینی که پروردگارش به او داده بود ، چون قبل از آنکه موسی (علیهالسلام) به سوی فرعونیان روانه شود ، به حکایت قرآن که فرموده قالا ربنا اننا نخاف ان یفرط علینا أو أن یطغی قال لا تخافا اننی معکما أسمع و أری خداوند او را مطمئن کرده بود ، چه در این آیه موسی و هارون عرضه داشتند : ما میترسیم فرعون به ما تجاوز کند ، و یا طغیان بورزد ، خدای تعالی فرمود : نترسید که من با شما هستم ، و هر چه شما بشنوید و ببینید میشنوم و میبینم .
با بیانی که گذشت این معنا روشن شد که گفتار بعضی از مفسرین که گفتهاند : پناه بردن موسی به خدا قبل از آن بوده که خدای تعالی با جمله فلا یصلون الیکما خبر از ناتوانی آنها به رجم موسی بدهد سخن درستی نیست .
و ان لم تؤمنوا لی فاعتزلون یعنی : و اگر ایمان نمیآورید پس از منکنارهگیری کنید ، نه دوستی کنید ، و نه دشمنی ، نه به خیر متعرض من شوید ، و نه به شر .
بعضی از مفسرین گفتهاند : مراد از فاعتزلون این است که از من دور شوید و با من رابطه نداشته باشید .
ولی این معنای بعیدی است .
فدعا ربه أن هؤلاء قوم مجرمون یعنی موسی پروردگار خود را خواند که : خدایا این قوم مردمی مجرمند .
و در این دعایش علت آن را مجرم بودن آنها معرفی میکند ، جرمی که بخاطر آن مستحق هلاکت بودند ، ولی در این جمله نیامده که از خدا چه خواسته است ، ولی از جمله بعدی که پاسخ خدای تعالی به موسی است ، فهمیده میشود که وی درخواست هلاکت ایشان را کرده .
فاسر بعبادی لیلا انکم متبعون کلمه اسر امر از مصدر اسراء است که به معنای سیر شبانه است ، در نتیجه
ترجمة المیزان ج : 18ص :213
کلمه لیلا تاکید و تصریح به معنای آن کلمه است .
و منظور از کلمه عبادی بنی اسرائیل است .
و معنای جمله انکم متبعون این است که : همین که بنی اسرائیل را شبانه حرکت دهی فرعونیان تعقیبتان خواهند کرد .
و این جمله در حقیقت جملهای استینافی است ، که منظور از ذکر آن فقط پیشگویی حادثهای است که به زودی بعد از اسراء واقع میشود .
و در این آیه با حذف کلماتی ایجاز به کار رفته و تقدیر کلام چنین است : أسر بعبادی لیلا انکم متبعون یتبعکم فرعون و جنوده - شبانه بندگان مرا در شب حرکت بده که شما تعقیب خواهید شد ، فرعون و لشکریانش شما را تعقیب خواهند کرد .
و اترک البحر رهوا انهم جند مغرقون راغب در مفردات گفته : کلمه رهوا به معنای ساکنا است .
و معنای جمله و اترک البحر رهوا این است که از دریا به آرامش بگذر .
بعضی گفتهاند : کلمه رهو به معنای وسعت راه است .
و این معنا صحیح است .
و جمله انهم جند مغرقون تعلیل جمله و اترک البحر رهوا است .
و در این کلام حذف و ایجاز به کار رفته و تقدیر آن چنین است : فاسر بعبادی لیلا یتبعکم فرعون و جنوده حتی اذا بلغتم البحر فاضر به بعصاک لینفتح طریق لجوازکم فجاوزوه و اترکه ساکنا او مفتوحا علی حاله فیدخلونه طمعا فی ادراککم فهم جند مغرقون - ای موسی بندگان مرا شبانه حرکت بده تا فرعون و لشکریانش به تعقیب شما برخیزند ، شما به دریا میرسید ، با عصا به دریا بزن تا راهی برای عبورتان باز شود ، همین که از دریا گذشتی ، آب را همچنان ساکن و یا همچنان باز و به حال خود بگذار تا فرعونیان برسند ، و به امید رسیدن به بنی اسرائیل داخل دریا شده همگی غرق شوند .
کم ترکوا من جنات و عیون و زروع و مقام کریم و نعمة کانوا فیها فاکهین کذلک کلمه کم تکثیر را افاده میکند ، و به جمله چنین معنا میدهد : چه بسا از باغها و چشمهها و زراعتها که به جا گذاشتند .
و جمله من جنات ... بیان چیزهایی است که به جای گذاشتند .
و منظور از مقام کریم قصرها و خانههای زیبای فرعونیان ، و منظور از نعمة - به فتح نون - تنعم است .
و این کلمه مانند کلمه ضربة که به معنای یکبار زدن است ، یکبار تنعم را میرساند ، ولی اگر به کسره نون خوانده شود ، نوعی از تنعم را افاده
ترجمة المیزان ج : 18ص :214
میکند ، مانند کلمه جلسة - به کسر جیم - که به معنای نوعی نشستن است .
مفسرین کلمه نعمة را در این آیه تفسیر کردهاند به آنچه که وسیله تنعم است و این تفسیر با کلمه ترک مناسبتر است .
و کلمه فاکهین از ماده فکاهة به معنای حدیث نفس گرفته شده ، و شاید مراد از آن در اینجا تمتع باشد ، همانطور که مردم از فاکهه ( انواع میوهها ) تمتع میبرند .
و کلمه کذلک به قول بعضی از مفسرین به معنای الامر کذلک - مطلب از این قرار است میباشد .
بعضی - دیگر گفتهاند : معنایش این است که ما در باره هر که بخواهیم هلاکش کنیم این چنین عمل میکنیم .
و بعضی دیگر گفتهاند : کلمه مذکور اشاره است به بیرون راندنی که از کلام سابق استفاده میشد ، و معنایش این است که ما این طور ایشان را از مصر بیرون راندیم .
ممکن هم هست کلمه کذلک حال باشد از مفعول کلمه ترکوا که حذف شده و معنایش این است که : بسیاری از چیزها را به حال خود ترک کردند و رفتند - و خدا داناتر است .
و اورثناها قوما اخرین ضمیر ها به مفعول ترکوا که گفتیم حذف شده و با جمله من جنات بیان شده برمیگردد ، و معنای جمله روشن است .
فما بکت علیهم السماءو الأرض و ما کانوا منظرین نه آسمان به حال آنان گریه کرد و نه زمین و نه خدا مهلتشان داد .
منظور از گریه کردن آسمان و زمین بر چیزی که فوت شده کنایه از این است که آسمان و زمین از فوت و نابودی آن تغییر حالت نمیدهند و متاثر نمیشوند .
و در آیه مورد بحث هم کنایه است از اینکه هلاکت قوم فرعون هیچ اهمیتی برای خدا نداشت ، چون در درگاه خدا خوار و بی مقدار بودند .
و به همین جهت هلاکتشان هیچ اثری در عالم نداشت .
و جمله و ما کانوا منظرین کنایه است از سرعت جریان قضای الهی و قهر ربوبی در باره آنان ، و اینکه هیچ مانعی جلو این جریان را نگرفت ، و هیچ چیزی چاره آن را نکرد و آن را بر طرف نساخت تا به وسیله یکی از این امور تاخیری در قضای الهی رخ دهد .
ترجمة المیزان ج : 18ص :215
و لقد نجینا بنی اسرائیل من العذاب المهین ما بنی اسرائیل را از عذاب خوار کننده نجات دادیم ، که عبارت است از اسارت در دست فرعونیان که فرزندانشان را سرمیبریدند ، و زنان و دختران را زنده میگذاشتند ، و نیز بلاهای دیگر .
من فرعون انه کان عالیا من المسرفین جمله من فرعون بدل است از جمله من العذاب حال یا به اینکه مضافی از آن حذف شده که تقدیرشمن عذاب فرعون بوده ، و یا اینکه چیزی حذف نشده و خود فرعون برای مبالغه عین عذاب قرار داده شده و معنای جمله انه کان عالیا من المسرفین این است که : فرعون مردی متکبر و از اهل اسراف و تجاوز از حد بود .
و لقد اخترناهم علی علم علی العالمین یعنی ما بنی اسرائیل را با علمی که به استحقاق آنان داشتیم ، برگزیدیم .
و این معنا از سیاق فهمیده میشود .
و مراد از عالمین تمامی امتهای عالم است .
البته این در صورتی است که مراد از اختیار اختیار از بعضی جهات باشد ، مانند زیاد داشتن انبیاء ، چون آنها از سایر امتها انبیاء بیشتری داشتند .
و نیز این امتیاز را داشتند که سالهایی طولانی در بیابان سرگردان شدند ، و در طول آن مدت ابر آسمان برایشان سایه میافکند ، و طعامشان من و میوهشان سلوی بود ، و امتیازاتی دیگر از این قبیل .
و اما اگر اختیار از تمامی جهات باشد در این صورت منظور از عالمین اهل زمانه خود آنها میباشد .
چون بطور مسلم بنی اسرائیل بر امت اسلام برتری ندارند ، برای اینکه امت اسلام به حکم آیه شریفه کنتم خیر امة اخرجت للناس و نیز آیه شریفه هو اجتبیکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج بر تمامی امتهای عالم برتری و فضیلت دارد .
و آتیناهم من الآیات ما فیه بلاء مبین .
کلمه بلاء به معنای آزمایش و امتحان است ، و معنای آیه این است که : ما از آیات و معجزات نمونههایی به بنی اسرائیل دادیم که در آنها امتحانی روشن بود .
و خلاصه معجزاتی برای آنان آوردیم که نمونهاش در هیچ امتی نبود ، و به همین جهت امت بنی اسرائیل
ترجمة المیزان ج : 18ص :216
آزمایشی روشن شدند .
بعضی از مفسرین گفتهاند : در این آیه اشارهای است به این که غیر از آن معجزات امور دیگری هم بوده که در آزمودن بنی اسرائیل نظیر معجزه بوده است .
و در این که در ذیل این ماجرا چهار آیه را آورده که از جمله و لقد نجینا بنی اسرائیل شروع شده ، و به جمله بلاء مبین ختم میشود ، نوعی دلخوشی است که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میدهد ، و اشاره میکند به اینکه خدای تعالی به زودی او و مؤمنین به او را از فراعنه مکه نجات میدهد ، و بر کفار برمیگزیند ، و زمین را در اختیارشان قرار میدهد ، تا ببیند که چگونه عمل میکنند .
بحث روایتی
از جوامع الجامع نقل شده که در تفسیر آیه فارتقب یوم تاتی السماء بدخان مبین گفته است که در معنای دخان اختلاف شده ، بعضی گفتهاند : دودی است قبل از قیام قیامت از آسمان میآید و داخل گوشهای کفار میشود ، به طوری که سر آنها مانند سر کباب شده میشود ، ولی مؤمنین از آن دود تنها دچار حالتی نظیر زکام میگردند ، و روی زمین با همه وسعتش مانند اطاقی در بسته میشود که در آن کاه دود کرده باشند ، و این وضع تا چهل روز ادامه مییابد - این معنا از علی و ابن عباس و حسن روایت شده .
مؤلف : این حدیث را الدر المنثور هم از همان نامبردگان نقل کرده .
و نیز از حذیفة بن یمان و ابی سعید خدری از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، و نیز از ابن عمر بدون ذکر نام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده است .
و در تفسیر قمی در ذیل همین آیه گفته است : این در وقتی است که اهل رجعت از قبور درآیند ، در آن روز تمامی مردم در ظلمت فرو میروند ، و میگویند که این عذاب الیمی است ، پروردگارا این عذاب را از ما برطرف کن که ما دارای ایمانیم .
و در مجمع البیان آمده که زرارة بن اعین از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که
ترجمة المیزان ج : 18ص :217
آن جناب فرمود : آسمان بر یحیی پسر زکریا و بر حسین بن علی (علیهماالسلام) چهل روز گریه کرد .
عرضه داشتم گریه آسمان چه بود ؟ فرمود آفتاب با سرخی طلوع میکرد ، و با سرخی هم غروب مینمود .
و در الدر المنثور است که ابن ابی حاتم از عبید المکتب از ابراهیم روایت کرده که گفت : از روزی که دنیا خلق شده آسمان نگریسته ، مگر به حال دو نفر .
شخصی از عبید پرسید آیا جز این است که آسمان و زمین به حال مؤمن میگریند ؟ گفت : این در همان محلی است که مؤمن در آنجاست ، و اعمالش از آنجا به آسمان بالا میرود ، و اما هیچ میدانی که معنای گریستن آسمان در این آیه چیست ؟ گفت : نه .
گفت آسمان سرخ میشود و گلگون میگردد ، و این دو نوبت شده ، یکی در آن وقتی که یحیی بن زکریا کشته شد ، و آسمان خون ببارید ، و یکی هم در وقتی که حسین بن علی (علیهماالسلام) کشته شد که در آن روز نیز آسمان سرخ شد .
و در فقیه به سند خود از امام صادق (علیهالسلام) روایت آورده که فرموده : وقتی مؤمن میمیرد نقاط مختلف زمین که مؤمن در آن نقاط خدا را عبادت میکرده بر او میگریند .
و نیز از درهای آسمان آن دری که اعمالش از آن به سوی بالا صعود میکرده ، و نیز محل سجدهاش بر او میگرید .
مؤلف : و در این معنا و در معنای دو روایت سابق روایات دیگری از طرق شیعه و طرق اهل سنت نقل شده .
و اگر در معنای گریه آسمان و زمین اساس را همین ظاهر روایات قرار دهیم دیگر احتیاجی نیست به اینکه گریه آن دو را حمل کنیم بر کنایه تخییلیه .
و در تفسیر قمی در ذیل جمله و قالوا معلم مجنون آمده که این سخن را وقتی گفتند که دیدند هنگام نزول وحی به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حالت غشوه و بیهوشی به او دست میدهد ، لذا گفتند او مجنون ( جن زده ) است .
ترجمة المیزان ج : 18ص :218
إِنَّ هَؤُلاءِ لَیَقُولُونَ(34) إِنْ هِی إِلا مَوْتَتُنَا الأُولی وَ مَا نحْنُ بِمُنشرِینَ(35) فَأْتُوا بِئَابَائنَا إِن کُنتُمْ صدِقِینَ(36) أَ هُمْ خَیرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْأَهْلَکْنَهُمْإِنهُمْ کانُوا مجْرِمِینَ(37) وَ مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَیْنهُمَا لَعِبِینَ(38) مَا خَلَقْنَهُمَا إِلا بِالْحَقِّ وَ لَکِنَّ أَکثرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ(39) إِنَّ یَوْمَ الْفَصلِ مِیقَتُهُمْ أَجْمَعِینَ(40) یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلی عَن مَّوْلًی شیْئاً وَ لا هُمْ یُنصرُونَ(41) إِلا مَن رَّحِمَ اللَّهُإِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ(42) إِنَّ شجَرَت الزَّقُّومِ(43) طعَامُ الأَثِیمِ(44) کالْمُهْلِ یَغْلی فی الْبُطونِ(45) کَغَلی الْحَمِیمِ(46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سوَاءِ الجَْحِیمِ(47) ثمَّ صبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ(48) ذُقْ إِنَّک أَنت الْعَزِیزُ الْکرِیمُ(49) إِنَّ هَذَا مَا کُنتُم بِهِ تَمْترُونَ(50) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فی مَقَامٍ أَمِینٍ(51) فی جَنَّتٍ وَ عُیُونٍ(52) یَلْبَسونَ مِن سندُسٍ وَ إِستَبرَقٍ مُّتَقَبِلِینَ(53) کذَلِک وَ زَوَّجْنَهُم بحُورٍ عِینٍ(54) یَدْعُونَ فِیهَا بِکلِّ فَکِهَةٍ ءَامِنِینَ(55) لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْت إِلا الْمَوْتَةَ الأُولیوَ وَقَاهُمْ عَذَاب الجَْحِیمِ(56) فَضلاً مِّن رَّبِّکذَلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ(57) فَإِنَّمَا یَسرْنَهُ بِلِسانِک لَعَلَّهُمْ یَتَذَکرُونَ(58) فَارْتَقِب إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ(59)
ترجمه آیات
این مشرکین خواهند گفت ( 34) .
ترجمة المیزان ج : 18ص :219
مرگی بجز همین مرگ اول نداریم و ما مبعوث شدنی نیستیم ( 35) .
اگر هستیم و شما راست میگویید پدران گذشته ما را زنده کنید ( 36) .
آیا آنها بهتر بودند یا قوم تبع پادشاه یمن و کسانی که قبل از آنان بودند .
ما همه را هلاک کردیم چون مردمی مجرم بودند ( 37) .
آری ما آسمانها و زمین و ما بین آن دو را به بازی نیافریدیم ( 38) .
نیافریدیمشان مگر به حق و لیکن بیشتر مردم نمیدانند ( 39) .
به یقین که روز فصل میعاد همه آنان است ( 40) .
روزی که هیچ دوستی هیچ باری از دوست خود نمیکشد و به هیچ وجه یاری نمیشوند ( 41) .
مگر کسی که خدایش رحم کند که او عزیز و رحیم است ( 42) .
به یقین درخت زقوم ( 43) .
طعام گنه دوستان است ( 44) .
مانند سرب آب شده که در شکم غلیان کند ( 45) .
آنهم غلیانی چون آبجوش ( 46) .
بگیرید او را و وسط دوزخ بکشید ( 47) .
و سپس از عذاب جوشان بر سرش بریزید ( 48) .
(و به وی بگویید ) بچش که تو همان نازپرورده گردنکشی هستی ( 49) .
براستی این همان است که عمری در باره آن در شک بودید ( 50) .
براستی مردم با تقوی در مقامی امین هستند ( 51) .
در بهشتها و چشمهسارها ( 52) .
جامههای نازک و کلفت از ابریشم به تن کرده روبروی هم مینشینند ( 53) .
آری این چنین - و علاوه بر این از حور عین به ازدواجشان درمیآوریم ( 54) .
هر میوهای که بخواهند با کمال امنیت طلب میکنند ( 55 ) .
در بهشت ، دیگر طعم مرگ را نمیچشند مرگشان همان مرگ اول بود و خدا از عذاب دوزخ حفظشان میکند ( 56) .
این فضلی است از ناحیه پروردگارت و رستگاری عظیم هم همین است ( 57) .
ما درک آن را به زبان تو ساده کردیم تا شاید متذکر شوند ( 58) .
پس منتظرش باش که ایشان نیز منتظرند ( 59) .
ترجمة المیزان ج : 18ص :220
بیان آیات
بعد از آنکه کفار را به عذاب دنیوی و سپس به عذاب اخروی انذار و تهدید کرد و در عذاب دنیوی به ماجرای قوم فرعون تمثل جست که موسی از طرف پروردگارش به رسالت به سویشان گسیلشد ، و مردم او را تکذیب کردند ، و در نتیجه غرق گشته و منقرض شدند ، اینک در این آیات به عذاب اخروی آنان پرداخته ، و انکار معاد را از ایشان حکایت میکند که معتقد بودند به اینکه بعد از مرگ اولی دیگر حیاتی نیست ، و آنگاه بر اثبات معاد احتجاج میکند و برهان اقامه مینماید ، و سپس به پارهای از عذابهای آخرت که به زودی مجرمین بدان مبتلا میشوند و نیز به پارهای از نعمتهای دائمی که متقین به آن میرسند اشاره میکند ، و در اینجاست که سوره با تذکر همان مطلبی که با آن آغاز شده بود یعنی نزول کتاب به منظور تذکر خلق و دستور به انتظار کشیدن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خاتمه مییابد .
ان هؤلاء لیقولون ان هی الا موتتنا الاولی و ما نحن بمنشرین در این آیه به آغاز کلام که میفرمود : بل هم فی شک یلعبون بازگشت شده .
و اشاره هؤلاء اشاره به قریش و سایر اعراب وثنی مسلک و منکرین معاد است .
و این که گفتند : ان هی الا موتتنا الاولی منظورشان از آن این است که بعد از مرگ زندگی دیگری نیست ، و معلوم است که لازمه نبودن زندگی بعد از مردن نبودن معاد است ، به دلیل اینکه بعد از آنکه گفتند چیزی ماورای مرگ اولمان نیست اضافه کردند و ما نحن بمنشرین یعنی ما مبعوث نخواهیم گردید ، همچنان که در کشاف گفته : وقتی گفته میشود أنشر الله الموتی و نشرهم معنایش این است که خداوند مردگان را مبعوث کرد .
پس اینکه گفتند : ان هی الا موتتنا الاولی ضمیر هی در آن ضمیر عاقبت و نهایت است ، و معنایش این است که عاقبت امر ما و نهایت وجود و حیات ما نیست مگر همان مرگ اولمان که با آن مرگ نابود میشویم ، و دیگر بعد از آن ابدا حیاتی نخواهیم داشت .
و در اینکه چرا در آیه شریفه موت را مقید به کلمه اولی کرده ، بعضی از
ترجمة المیزان ج : 18ص :221
مفسرین چنین توجیه کردهاند که قید مزبور احترازی نیست ، یعنی نمیخواهد در مقابل موتهای دیگر موت اول را اثبات ، و بقیه را نفی کند ، چون هیچ ملازمهای بین موت اول و موت دیگر یا بین موت اول و موت دوم نیست ، چون ممکن است موت اول باشد ، و این موت ، دومی نداشته باشد و در مقابلش موت دیگری نباشد .
در این بین وجه دیگری هست که آن را زمخشری در کشاف آورده ، میگوید : حال اگر بگویی نزاع بین دین توحید و کیش وثنیت بر سر حیات دوم یعنی حیات بعد از مرگ بود ، نه در باره مرگ دوم ، تا آنها بگویند غیر از مرگ اول دیگر چیزی نیست ، با اینکه باید گفته باشند غیر از حیات اول حیاتی دیگر نیست ، و ما بعد از حیات اول دیگر مبعوث نمیشویم ، همچنان که در جای دیگر قرآن مرام آنها را همینطور حکایت کرده و فرموده : ان هی الا حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین .
و خلاصه اشکال این شد که معنای موتتنا الاولی چیست ، مگر بحث در این بود که ما مرگ دیگری هم داریم ، تا بگویند : نه همان مرگ اولی است و لا غیر ؟ در پاسخ میگویم : - و الله الموفق للصواب - معنایش این است که همانطور که قبلا مرگی داشتید و به دنبال آن حیاتی باز هم مرگی در پی دارید و به دنبالش حیاتی ، همچنان که در آیه و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم به این معنا است مشرکین هم که منکر معادند گفتهاند : نه غیر از مرگ اولی چیزی نیست .
و منظورشان این است که مرگی که دنبالش حیاتی باشد غیر از همان مرگ اولی که به دنبالش زندگی دنیا قرار دارد نیست ، دیگر چنین مرگی در پی نداریم ، مرگی که در پی داریم مرگی است که دنبالش حیات نیست ، در نتیجه این آیه همان مطلبی را بیان میکند که آیه : ان هی الا حیاتنا الدنیا آن را بیان میکرد .
این بود گفتار زمخشری در کشاف .
ممکن هم هست ما آیه را به وجه سومی توجیه کنیم ، و بگوییم : این گفتار مشرکین بعد از شنیدن آیه قالوا ربنا امتنا اثنتین و أحییتنا اثنتین ... بوده که در تفسیر آن گفتیم که منظور از اماته اول ، مرگ بعد از زندگی دنیا است ، و مراد از اماته دوم مرگ بعد از زندگی برزخ است ، و
ترجمة المیزان ج : 18ص :222
مشرکین با این کلام خود : ان هی الا موتتنا الاولی مرگ دوم را که مستلزم زندگی بعد از مرگ و در برزخ است نفی کردند ، چون مرگ آدمی را انعدام و بطلان ذات او میپنداشتند .
و ممکن است آن را به وجه چهارمی توجیه کرد ، و گفت : قید اولی به حکایت بر میگردد ، نه به مطلب حکایت شده ، و تنها سخن کفار این بوده باشد که : ان هی الا موتتنا .
و بنا بر این معنای کلام این میشود : مشرکین حیات بعد از موت را انکار و نفی میکنند : و میگویند : ان هی الا موتتنا و منظورشان از کلمه موتتنا همین مردن اولی از آن دو مرگی است که ما در آیه قالوا ربنا امتنا اثنتین ... ذکر کردیم .
و این وجوه چهارگانه از نظر نزدیکی و دوری از ذهن مختلفند ، از همه آنها نزدیکتر وجه سوم ، و سپس چهارم و آنگاه اول است .
فاتوا بابائنا ان کنتم صادقین این جمله تتمه کلام مشرکین منکر معاد است ، و خطابشان در آن به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنین است که مساله معاد و احیاء مردگان را به رخ آنان میکشیدند .
و مشرکین در این جمله از گفتار خود ، آن را رد نموده ، گفتهاند که اگر راست میگوید پدران ما را بیاورید یعنی پدران گذشته ما را با دعای خود و یا با هر وسیله که در دست دارید زنده کنید تا بدانیم که در ادعای خود که اموات به زودی زنده میشوند و مرگ عبارت از انعدام نیست راست میگویید .
أ هم خیر أم قوم تبع و الذین من قبلهم اهلکناهم انهم کانوا مجرمین این آیه شریفه تهدیدی است به کفار مشرک که خدا هلاکشان خواهد کرد ، همانطور که قوم تبع و اقوام قبل از ایشان را هلاک کرد .
تبع که در این آیه شریفه نامش آمده ، یکی از پادشاهان حمیر است که در یمن حکومت میکردند ، و به طوری که نقل کردهاند نامش اسعد ابو کرب و به قول بعضی دیگر سعد ابو کرب بوده ، و به زودی پارهای از داستانش در بحث روایتی خواهد آمد .
و در آیه شریفه نوعی اشاره هست به اینکه خود تبع هلاک نگشته است .
و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما لاعبین ما خلقناهما الا بالحق و لکن اکثرهم لا یعلمون ضمیر تثنیه در کلمه بینهما به جنس سماوات و ارض برمیگردد ، نه به الفاظ آنها،
ترجمة المیزان ج : 18ص :223
چون اگر به الفاظ آنها که جمع است برمیگشت ، باید ضمیر را هم جمع میآورد ، و میفرمود : بینها .
و حرف باء در کلمه بالحق باء ملابست است ، و جمله را چنین معنا میدهد : ما آسمانها و زمین و بین آن دو را نیافریدیم ، مگر در حالی که متلبس به حق بودند.
بعضی از مفسرین احتمال دادهاند که باء برای سببیت باشد ، و معنا چنین باشد : ما آنها را به هیچ وسیله و سببی از اسباب نیافریدیم ، مگر به سبب حق که همان ایمان و اطاعت و بعث و جزاء است .
ولی دوری این احتمال از ذهن برای خواننده عزیزپوشیده نیست .
و مضمون این دو آیه شریفه یک حجت برهانی است بر ثبوت معاد ، به این بیان که اگر فرض کنیم ماورای این عالم عالم دیگری ثابت و دائم نباشد ، بلکه خدای تعالی لایزال موجوداتی خلق کند ، و در آخر معدوم نموده ، باز دست به خلقت موجوداتی دیگر بزند ، باز همانها را معدوم کند این را زنده کند ، و سپس بمیراند ، و یکی دیگر را زنده کند ، و همینطور الی ألابد این عمل را تکرار نماید ، در کارش بازیگر و کارش عبث و بیهوده خواهد بود ، و بازی عبث بر خدا محال است ، پس عمل او هر چه باشد حق است ، و غرض صحیحی به دنبال دارد .
در مورد بحث هم ناگزیریم قبول کنیم که در ماورای این عالم عالم دیگری هست ، عالمی باقی و دائمی که تمامی موجودات بدانجا منتقل میشوند ، و آنچه که در این دنیای فانی و ناپایدار هست مقدمه است برای انتقال به آن عالم و آن عالم عبارت است از همان زندگی آخرت .
و ما در باره این برهان در تفسیر آیه 16 از سوره انبیاء و آیه 27 از سوره ص بحث مفصل کردهایم ، بدانجا مراجعه شود .
و جمله و لکن اکثرهم لا یعلمون توبیخ کفار است به نادانی .
ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین این آیه شریفه خصوصیات و صفات آن روز را که برهان قبلی اثباتش میکرد بیان میکند ، و میفرماید در روز قیامت تمامی مردم از اولین و آخرین برای رب العالمین بپا میخیزند .
و اگر آن را یوم الفصل خوانده ، بدین جهت است که خدای تعالی در آن روز بین
ترجمة المیزان ج : 18ص :224
حق و باطل جدایی میافکند ، و محق را از مبطل ، و متقی را از مجرم جدا میکند .
ممکن هم هست از این جهت باشد که آن روز روز قضاء فصل الهی است .
میقاتهم اجمعین - یعنی روز فصل روز میقات همه آنان است .
ممکن هم هست منظور از همه ، تمامی مردم نباشد ، بلکه تمامی نامبردگان در سابق ، یعنی قوم تبع و قوم فرعون و قریش و دیگران باشد .
یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون این آیه شریفه یوم الفصل را بیان میکند .
و کلمه مولی به معنای کسی است که حق دارد در امور دیگری تصرف کند ، و هم به آن کسی که وی نسبت به او ولایت دارد اطلاق میشود ، و کلمه مولی ی اولی در آیه شریفه به معنای اول و دومی به معنای دوم است .
و آیه شریفه نخست این معنا را نفی میکند که در آن روز کسی به درد کس دیگر بخورد .
و در ثانی خبر میدهد از اینکه در آن روز کفار یاری نخواهند شد .
و فرق بین این دو معنا این است که به درد خوردن و اغناء ( بی نیاز کردن ) در اموری است که بینیاز کننده خودش به تنهایی و مستقلا آن امر را عهدهدار شود ، و برای دیگری و عوض او انجامش دهد ، و دیگری هیچ دخالتی در آن کار نداشته باشد ، ولی نصرت در جائی استعمال میشود که هم ناصر دخالت داشته باشد و هم منصور ، چیزی که هست دخالت منصور به تنهایی برای انجام آن کار کافی نباشد ، و با نصرت ناصر تکمیل گردد .
وجه اینکه هم اغناء را نفی میکند و هم نصرت را ، این است که اینگونه کمکها همه در دنیا مؤثر واقع میشوند ، و اسباب پیشرفت کار به شمار میآید ، و روز قیامت روزی است که تمامی سببهای دنیوی از کار میافتد ، همچنان که قرآن کریم در جای دیگر فرموده : و تقطعت بهم الاسباب و نیز فرموده : فزیلنا بینهم .
الا من رحم الله انه هو العزیز الرحیم این استثناء از ضمیر جمع در لا ینصرون است ، یعنی از بین همه مردم که گفتیم یاری نمیشوند ، تنها کسانی استثناء شدهاند که مورد ترحم خدا واقع شده باشند .
پس میتوان گفت : این آیه شریفه یکی از ادله شفاعت در قیامت است که تفصیل کیفیت دلالتش در
ترجمة المیزان ج : 18ص : 225
بحث شفاعت در جلد اول این کتاب گذشت .
البته این در صورتی است کهضمیر در لا ینصرون به عموم مردم برگردد ، همچنان که ظاهرش هم همین است ، و اما اگر تنها به کفار برگردد - آن چنان که بعضی احتمالش را دادهاند - آن وقت استثناء مذکور منقطع و بدون مستثنا منه خواهد بود ، و معنایش این میشود که : کفار یاری نمیشوند ، و لیکن کسی که مورد رحمت خدای تعالی قرار گیرد که همان متقیانند ، یاری میشوند ، چون آنان بینیازند از مولائی که به دردشان بخورد ، و از ناصری که یاریشان دهد .
و اما این احتمال که بعضی دادهاند که استثناء متصل است و مستثنا منه لفظ مولی باشد ، فسادش از بیان گذشته ما روشن گردید ، برای اینکه در معنای کلمه اغناء گفتیم که در مواردی تحقق مییابد که دست خود انسان از تمامی سببهای نجات قطع شده باشد ، و آن وقت دیگری آدمی را نجات دهد .
در این حال است که میگوییم : فلانی بینیاز از ما شد ، و کسی که مولائی ندارد که بینیاز از او باشد دیگر استثناء پذیر نیست ، و کسی که به حکم و لا هم ینصرون ناصری ندارد نیز استثناء پذیر نیست ، چون گفتیم که نصرت عبارت است از ضمیمه شدن عاملی از خارج به عاملی از ناحیه خود انسان ، تا کاری از پیش برده شود .
و در آیه مورد بحث کسی ممکن است یاری شود و شفیع آدمی گردد که از ناحیه خود آدمی هم عامل نجاتی - که عبارت است از دین پسندیده - وجود داشته باشد که بیان مفصلش در بحث شفاعت گذشت .
بله این احتمال را میتوان با مضمون روایت شحام که به زودی خواهد آمد توجیه نمود .
انه هو العزیز الرحیم - یعنی او غالبی است که هرگز مغلوب چیزی نمیشود ، و چیزی نیست که بر او غالب آید تا بتواند از عذاب هر کس که بخواهد عذاب کند جلوگیرش شود ، و یا از افاضه خیر بر کسی که بخواهد بر او ترحم کند و به او خیر برساند ، مانع آید.
این نکته هم از نظر خواننده پوشیده نیست که بین این دو اسم از اسماء خدای تعالی تناسبی با مضامین آیات وجود دارد که شاید در نامهای دیگر ، آن تناسب نباشد .
ان شجرة الزقوم طعام الاثیم در سابق در تفسیر سوره صافات در معنای شجره زقوم سخن رفت .
و اما کلمه أثیم به معنای کسی است که در اثر تکرار یک گناه و یا گناهان بسیار روحیهای عصیانگر
ترجمة المیزان ج : 18ص :226
و گناه دوست پیدا کرده باشد ، و این آیه تا هشت آیه بعدش حال اهل آتش را بیان میکند .
کالمهل یغلی فی البطون کغلی الحمیم کلمه مهل به معنای مذاب مس ، قلع و دیگر فلزات میباشد .
و کلمه غلی و کلمه غلیان هر دو به معنای جوشیدن است .
و کلمه حمیم به معنای آب بسیار داغ است و کلمه کالمهل خبر دوم برای ان است ، همچنان که جمله طعام الاثیم خبر اول آن است .
و جمله یغلی فی البطون کغلی الحمیم خبر سوم آن است ، و معنای آیه روشن میباشد ، ( میفرماید : شجره زقوم سه خصیصه دارد ، اول اینکه طعام گناه دوستان است ، و دوم اینکه چون سرب و یا مس مذاب است ، و سوم اینکه در درون شکمها چون آب جوش غلیان میکند) .
خذوه فاعتلوه الی سواء الجحیم کلمه اعتلوا جمع امر حاضر از مصدر عتل است ، که به معنای کشیدن به عنف و به زور است ، و سواء الجحیم به معنای وسط دوزخ است .
و خطاب بگیرید او را به ملائکهای است که موکل بر آتشند .
و معنای آیه این است که : ما به ملائکه میگوییم این گنهپیشه را بگیرید ، و به عنف به سوی وسط دوزخ بکشید ، تا آتش از همه جهات بر او احاطه یابد .
همچنان که در جای دیگر فرموده : و ان جهنم لمحیطة بالکافرین .
ثم صبوا فوق رأسه من عذاب الحمیم گویا مراد از عذاب وسیله عذاب است ، و اضافه عذاب به کلمه حمیم اضافه بیانیه است ، و معنای آیه این است که : سپس از بالای سرش آن مایع مذاب و جوشانی که وسیله عذاب او است بر سرش بریزید .
ذق انک انت العزیز الکریم این جمله خطابی است به گناهپیشهای که در حال چشیدن عذابهای پی در پی است .
و اگر او را عزیز و کریم خواند ، با اینکه در نهایت ذلت و پستی و ملامت است در حقیقت نوعی استهزاء به او است تا عذابش شدیدتر گردد .
چون اینگونه افراد در دنیا برای خود عزت و کرامتی قائل هستند و به هیچ وجه حاضر نیستند از آن عزت و کرامت موهوم دست بردارند ، همچنان که از آیه و ما اظن الساعة قائمة و لئن رجعت الی ربی ان لی عنده للحسنی که حکایت گفتار همین گونه مردم است ، این
ترجمة المیزان ج : 18ص :227
پندار به خوبی به چشم میخورد .
ان هذا ما کنتم به تمترون کلمه تمترون جمع مضارع حاضر از مصدر امتراء است که به معنای شک و تردید است ، و این آیه شریفه هم تتمه گفتار ملائکه به گناهپیشگان است ، که در آن ، عذاب آنها را تاکید و خطاکاری و لغزش آنها در دنیا را اعلام میدارد ، چون در دنیا در چیزی شک و تردید کردند که امروز آن را با تمام وجود خود لمس میکنند ، و به همین جهت از تحمل عذاب تعبیر کرد به چشیدن ، چون وقتی بخواهند بگویند درک من نسبت به آن درد و یا آن لذت درکی تام و تمام بود ، میگویند من آن درد را چشیدم ، یا من آن لذت را چشیدم .
ممکن هم هست آیه شریفه استیناف و کلامی نو از خدای تعالی باشد ، که بعد از ذکر حال کفار در قیامت ایشان را با آن مخاطب میسازد .
و چه بسا جمله کنتم به تمترون مؤید این احتمال باشد ، برای اینکه خطابهای سابق همه به صورت مفرد بود و در خصوص این آیه خطاب به صیغه جمع است .
ان المتقین فی مقام امین کلمه مقام به معنای محل قیام ، یعنی محل ثبوت و پابرجایی هر چیز است ، و به همین جهت محل اقامت را نیز مقام گفتهاند .
و کلمه أمین صفتی است از أمن یعنی نرسیدن مکروه .
و معنای جمله این است که : پرهیزکاران - در روز قیامت - در محلی امن از هر مکروه و از مطلق ناملایمات ثابت و مستقر میباشند .
با این بیان روشن میشود که نسبت دادن أمن به مقام و گفتن مقام امین از باب مجاز در نسبت است ، چون گفتیم امین صفت صاحب مقام است و در ظاهر به خود مقام نسبت داده شده است .
فی جنات و عیون این جمله بیانی است برای جمله فی مقام امین .
و اگر عیون - چشمهها را هم منزلگاهی برای اهل بهشت معرفی نموده ، به اعتبار این است که اهل بهشت در مجاورت چشمهها قرار دارند ، و نیز بدین جهت است که چشمهها هم در همان بهشتها واقعند ، و اگر جنات را جمع آورده ، با اینکه ظرف و محل زندگی هر کس یک جنت است ، به این اعتبار است که بهشتها دارای انواعی هستند .
و یا برای این بوده که برای هر فرد از متقین به تنهایی یک بهشت و یا چند بهشت است .
ترجمة المیزان ج : 18ص :228
یلبسون من سندس و استبرق متقابلین کلمه سندس به معنای پارچه نازکی است که از ابریشم بافته شده باشد ، و کلمه استبرق پارچه ضخیم ابریشمی است ، و هر دو کلمه در اصل فارسی بوده ، و به زبان عرب داخل شده است .
متقابلین - یعنی روبروی همند تا با هم انس داشته باشند ، چون نزد اهل بهشت هیچ ناملایمی نیست ، زیرا فرمود : در مقامی امین قرار دارند .
کذلک و زوجناهم بحور عین یعنی به همین منوال است که وصف کردیم ، و مراد از تزویج اهل بهشت با حوریان این است که قرین حوریان هستند ، چون این تزویج به معنای ازدواج اصطلاحی نیست ، بلکه از زوج به معنای قرین است ، که معنای اصلی لغوی آن است .
و کلمه حور جمع حوراء است ، که به معنای زنی است که سفیدی چشمش بسیار سفید ، و سیاهی آن نیز بسیار سیاه باشد ، و یا به معنای زنی است که دارای چشمانی سیاه چون چشم آهو باشد .
و کلمه عین جمع کلمه عیناء یعنی درشت چشم است و از ظاهر کلام خدای تعالی برمیآید ، که حور العین غیر زنان دنیایند ، که آنان نیز داخل بهشت میشوند .
یدعون فیها بکل فاکهة آمنین یعنی تمام اقسام میوهها را میطلبند ، و میخورند ، در حالی که از ضرر آنها ایمنند .
لا یذوقون فیها الموت الا الموتة الاولی و وقیهم عذاب الجحیم یعنی غیر از مرگ اول دیگر مرگی نمیچشند ، و در بهشت خلد به حیاتی ابدی که دیگر دستخوش مرگ نمیشود زندهاند .
بعضی از مفسرین در این آیه اشکال کردهاند ، به اینکه استثناء مرگ اول از جمله در بهشت مرگی نمیچشند مگر مرگ اول را ، چنین میرساند که در بهشت یک مرگ میچشند ، در حالی که قطعا خلاف این معنا منظور است .
و به بیانی روشنتر اینکه : منظور از مرگ اول مسلما مرگ در دنیا است که نسبت به اهل بهشت پیشامد گذشتهای است ، و محال است که انسان در آیندهاش یعنی در بهشت متصف و متلبس به چیزی باشد که در گذشته واقع شده ، و گذشته است ، و با این حال چه معنا دارد که در آیه بفرماید : در آینده یعنی در بهشت نمیچشند مگر مرگ در گذشته را ؟ .
البته در اینجا اشکال دیگری نیز هست که مفسرین متعرض آن نشدهاند ، و آن این
ترجمة المیزان ج : 18ص :229
است که در سابق در تفسیر آیه : ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین گفتیم که بین زندگی دنیا و قیامت ، دو بار مرگ اتفاق میافتد ، یکی مرگ در دنیا برای انتقال از دنیا به برزخ و یکی هم مرگ در برزخ برای انتقال از آن به زندگی آخرت .
و ظاهرا مراد از مرگ اول در آیه مورد بحث ، مرگ دنیا است که آدمی را به برزخ منتقل میکند ، حال اشکال این است که بر فرض که استثناء موتة الاولی را به وجهی اصلاح کردیم ، مرگ دومی چرا استثناء نشده ؟ و چه فرقی است بین آن دو که بفرماید داخل بهشت نمیشوند ، مگر بعد از چشیدن مرگ اول ، و حال آنکه باید بفرماید مگربعد از چشیدن دو مرگ .
بعضی از مفسرین از اشکال اول پاسخ دادهاند به اینکه استثناء الا الموتة الاولی استثناء منقطع ، و بی ربط به ما قبل است ، و معنای لکن را میدهد ، و معنای آیه چنین است که : در بهشت مرگی نمیچشند ، لیکن مرگ همان بود که در دنیا چشیدند و از دنیا به عالم برزخ منتقل شدند پس عموم جمله در بهشت مرگی نمیچشند به حال خود باقی است .
و به فرضی هم که استثناء منقطع نباشد میتوان کلمه الا را به معنای سوای و جمله : الا الموتة الاولی را بدل از کلمه الموت دانست ، آن وقت اصلا استثنایی در بین نمیآید ، و معنای آیه این میشود : در بهشت سوای مرگ اول چیزی از مرگ نمیچشند ، و اما مرگ اول را چشیدند ، و دیگر محال است همان را بچشند .
بعضی دیگر جوابهای دیگری دادهاند که قابل اعتناء نیست .
و خواننده گرامی خود توجه دارد که این دو پاسخی هم که نقل کردیم این اشکال را که چرا کلمه اولی را به میان آورد جواب نمیدهد ، و ما در تفسیر آیه شریفه ان هی الا موتتنا الاولی وجوهی در پاسخ این سؤال آوردیم .
و اما از اشکال دوم ممکن است همان جواب دوم از اشکال قبلی را داد ، و گفت که کلمه الا به معنای سوای است ، چون گفتیم آدمی دارایدو مرگ است ، یکی مرگ اول که آدمی را از دنیا به برزخ نقل میدهد ، و دوم مرگی که آدمی را از برزخ به آخرت میبرد .
و وقتی کلمه الا به معنای سوای باشد ، و مجموعا جمله الا الموتة الاولی بدل از کلمه الموت باشد ، آیه شریفه در این سیاق و این مقام خواهد بود که غیر از مرگ اول را - یعنی مرگ دوم را که همان مرگ برزخی است - نفی کند ، و بفرماید در بهشت آخرت اصلا
ترجمة المیزان ج : 18ص :230
مرگی نیست ، نه مرگ اول و دنیای ، برای اینکه آن را چشیدند ، و نه غیر آن که مرگ برزخ باشد .
با این بیان علت تقیید موت به اولی روشن میشود .
و وقیهم عذاب الجحیم - کلمه وقیهم مفرد ماضی از مصدر وقایت است ، که به معنای حفظ هر چیز است از اینکه چیز دیگری آن را اذیت کند و به آن ضرر بزند .
پس معنای جمله این است که : خداوند ایشان را از عذاب دوزخ حفظ میکند .
در این آیه شریفه بعد از آنکه مردن را از بهشتیان نفی کرد ، و به عبارتی دیگر فرمود که بهشتیان به وسیله مرگ از آن عالم به عالمی دیگر منتقل نمیشوند اینک در آخر آیه میفرماید : از حالت تنعم و سعادت در بهشت ، به حالت شقاوت و عذاب در جهنم نیز منتقل نمیگردند تا هر دو قسم انتقال را تکمیل کرده باشد ، هم انتقال مکانی را و هم انتقال حالی را .
فضلا من ربک ذلک هو الفوز العظیم این جمله ، جملهای است حالیه از کرامت و نعمتی که قبلا ذکر شده بود .
ممکن هم هست مفعول مطلق و یا مفعول له باشد .
در هر صورت چه حال باشد و چه مفعول مطلق ، و چه مفعول له این معنا را افاده میکند که آن کرامت و نعمت که گفته شد فضلی است از ناحیه خدا ، نه اینکه بندگان خدا از او چنین چیزی را طلبکار باشند ، و آنچنان مستحق آن باشند که خدا بر خود لازم و واجب بداند که آن بهشت را به عنوان پاداش به ایشان بدهد ، برای اینکه خدامالک است ، مالکی غیر مملوک ، و هیچ چیزی و هیچ موجودی مالک حقی که آن را از خدا طلب کند نیست تا خدا را محکوم به دادن آن حق کند ، بلکه داستان نعمت بهشت تنها وعدهای است که خدا به بندگان صالحش داده ، و این خود او است که فرموده خدا خلف وعده نمیکند .
و ما در بحثهای گذشته بحث مفصل این معنا را گذراندیم .
کلمه فوز به معنای ظفر یافتن به مقصود است ، و اگر بهشت را پیروزی و فوزی عظیم خوانده ، بدین جهت است که آخرین سعادتی است که آدمی بدان نائل میشود .
فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون مضمون این آیه به خاطر حرف فاء که در اول آن درآمده ، نتیجه و فرع همه مطالب گذشته - از اول سوره تا اینجا - میباشد ، و در حقیقت این مضمون خلاصه و نتیجهگیری از همه آن مطالب است .
کلمه یسرنا صیغه متکلم مع الغیر ، از فعل ماضی از مصدر تیسیر است ، و تیسیر که مصدر باب تفعیل است به معنای آسان کردن است ، و ضمیر در یسرناه به کتاب برمیگردد .
و خطاب در بلسانک به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، که لسانش عربی است .
ترجمة المیزان ج : 18ص :231
میفرماید : ما فهم قرآن را با زبان و بیان خود تو که زبانی عربی است آسان کردیم تا شاید ایشان - یعنی قوم تو - متذکر شوند .
در نتیجه آیه مورد بحث قریب المعنی با آیه انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون میباشد .
ولی بعضی از مفسرین گفتهاند : مراد از تیسیر کتاب به لسان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، این است که با اینکه آن جناب امی و درس ناخوانده بود ، قرآن را بر زبانش جاری ساخت تا آیت و معجزهای بر صدق نبوتش باشد .
ولی این معنا از سیاق قبلی که گفتیم خلاصه مطالب سوره است بعید است .
فارتقب انهم مرتقبون گویا این جمله نیز - بخاطر حرف فایی که با آن ابتداء شده - متفرع بر همان چیزی است که آیه قبلی متفرع بر آن بود .
و حاصل معنا چنین است : ما قرآن را به وسیله عربیت آسان کردیم به این امید که مردم متذکر شوند ، ولی متذکر نشدند ، بلکه همچنان در شک خود سرگرم بازی هستند ، و منتظر عذابی هستند که برای تکذیب کنندگان مفری از آن نیست ، پس منتظر آن عذاب باش ، همچنان که خود آنان منتظرش هستند .
و اینکه آنان را منتظر خوانده ، از باب استهزاء به ایشان است .
یکی از حرفهای بی ربطی که در تفسیر این آیه گفتهاند این است که : این آیه نسخ شده ، چون دستور متبارکه با کفار را میدهد ، و آیه جهاد آن را نسخ کرده است .
بحث روایتی
در مجمع البیان در ذیل آیه ا هم خیر ام قوم تبع میگوید : سهل بن ساعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده که فرموده : تبع را ناسزا مگویید ، چون او اسلام آورده بود .
مؤلف : این معنا در الدر المنثور هم از ابن عباس ، و نیز از ابن عساکر ، از عطاء بن ابی رباح ، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده .
ترجمة المیزان ج : 18ص :232
و نیز در همان کتاب آمده که : ولید بن صبیح از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود : تبع به اوس و خزرج گفت شما دراین سرزمین منزل کنید تا شاید ظهور این پیامبر را درک کنید ، من نیز اگر درک کنم به خدمتش درمیآیم و با او خروج میکنم .
و در الدر المنثور است که ابو نعیم - در کتاب دلائل - از عبد الله بن سلام روایت کرده که گفت : تبع از دنیا نرفت تا آنکه نبوت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را تصدیق کرد ، چون یهودیان ( که از شام به مدینه آمده بودند ، و بدانجا مهاجرت کرده بودند ، تا ظهور آن جناب را درک کنند ) جریان نبوت آن جناب را به وی گفته بودند .
مؤلف : اخبار در داستان تبع بسیار زیاد است ، و در بعضی از آنها آمده : او اولین کسی بود که برای کعبه پوششی درست کرد .
و در کافی به سند خود از زید شحام روایت کرده که گفت : امام صادق (علیهالسلام) در شب جمعهای که در خدمتش به راهی میرفتیم به من فرمود : امشب شب جمعه است ، قرآنی بخوان .
من این آیه را خواندم : ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون الا من رحم الله .
حضرت صادق (علیهالسلام) فرمود : به خدا سوگند استثناء شدگان ماییم که به درد مردم میخوریم .
مؤلف : این روایت به مساله شفاعت اشاره میکند و معلوم است که مستثنا منه را مولای اولی گرفته است .
و در تفسیر قمی آمده که : قرآن سپس فرموده ان شجرة الزقوم طعام الاثیم و این آیه در باره ابو جهل بن هشام نازل شده .
و امام در باره جمله کالمهل فرموده : یعنی مس ذوب شده .
یغلی فی البطون کغلی الحمیم یعنی مانند آبی که در نهایت درجه جوشش و غلیان است .
مؤلف : از طرق اهل سنت نیز روایاتی رسیده که مؤید این معنا است که آیه شریفه در باره ابو جهل نازل شده است
سلام. احسنت بر شما