بامدادن که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی ، از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقت است که در خانه بخُفتی بیکار
بلبلان، وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو ، بنال ای هشیار
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
سعدی شیرازی
*****
عالم شکرستان شد ...
تاباد چنین بادا...
شب رفت صبوح آمد...
غم رفت فتوح آمد...
خورشید درخشان شد...
تاباد چنین بادا..
عید آمد وعید آمد...
یاری که رمید آمد...
عیدانه فراوان شد...
تا باد چنین بادا...
مولانا
*****
هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟
بر مرغزار دیلم و طرف سپیدرود
کز سبزه و بنفشه و گلهای رنگ رنگ
گویی بهشت آمده از آسمان فرود
دریا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل کبود و کوه کبود و افق کبود
جای دگر بنفشه یکی دسته بدروند
وین جایگه بنفشه به خرمن توان درود
ملک الشعرایی بهار
******
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
گل از نسرین همیپرسد که چون بودی در این غربت
همیگوید خوشم زیرا خوشیها زان دیار آمد
سمن با سرو میگوید که مستانه همیرقصی
به گوشش سرو میگوید که یار بردبار آمد
بنفشه پیش نیلوفر درآمد که مبارک باد
که زردی رفت و خشکی رفت و عمر پایدار آمد
همیزد چشمک آن نرگس به سوی گل که خندانی
بدو گفتا که خندانم که یار اندر کنار آمد
صنوبر گفت راه سخت آسان شد به فضل حق
که هر برگی به ره بری چو تیغ آبدار آمد
******
باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبه بزاز پردیبا شود
راغ همچون طبله عطار پرعنبر شود
روی بند هر زمینی حله چینی شود
گوشوار هر درختی رشته گوهر شود
چون حجابی لعبتان خورشید را بینی به ناز
گه برون آید زمیغ و گه به میغ اندر شود
افسر سیمین فرو گیرد زسر کوه بلند
بازمینا چشم و زیبا روی و مشکین سر شود
عنصری
******
علم دولت نوروز به صحرا برخاست
زحمت لشکر سرما ز سر ما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
تا رباید کله قاقم برف از سر کوه
یزک تابش خورشید به یغما برخاست
طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند
شکرآن را که زمین از تب سرما برخاست
این چه بوییست که از ساحت خلخ بدمید؟
وین چه بادیست که از جانب یغما برخاست؟
چه هواییست که خلدش به تحسر بنشست؟
چه زمینیست که چرخش به تولا برخاست
طارم اخضر از عکس چمن حمرا گشت
بس که از طرف چمن لل لا لا برخاست
موسم نغمهی چنگست که در بزم صبوح
بلبلان را ز چمن ناله و غوغا برخاست
سعدی شیرازی
*****
نوروز درآمد ای منوچهری
با لالهء لعل و با گل خمری
مرغان زبان گرفته را یکسر
بگشاده زبان رومی و عبری
یک مرغ سرود پارسی گوید
یک مرغ سرود ماورالنهری
در زمجره شد چو مطربان، بلبل
در زمزمه شد چو موبدان، قمری
ماند ورشان به مقری کوفی
ماند ورشان به مقری بصری
در دامن کوه، کبک شبگیران
در رفت به هم به رقص با کدری
بر پر الفی کشید و نتوانست
خمیده کشید الف ز بیصبری
بر پربکشید هفت الف یا نه
از بیقلمی و یا ز بیحبری
طوطی به حدیث و قصه اندر شد
منوچهری
******
عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
هر مردهای ز گوری برجست و پیشش آمد
دل را زبان بباید تا جان به چنگش آرد
جان پاکشان بیاید کان یار سرکش آمد
جان غرق شهد و شکر از منبع نباتش
مه در میان خرمن زان ترک مه وش آمد
خاک از فروغ نفخش قبله فرشته آمد
کب از جوار آتش همطبع آتش آمد
جان و دل فرشته جفت هوای حق شد
گردون فرشتگان را زان روی مفرش آمد
دیوان شمس مولانا
******
هر باغبان که گل به سوی برزن آورد
شیراز را دوباره به یاد من آورد
آنجا که گر به شاخ گلی آرزوت هست
گلچین به پیشگاه تو یک خرمن آورد
نازم هوای فارس که از اعتدال آن
با دامبن شکوفه مه بهمن آورد
نوروزماه، فاخته و عندلیب را
در بوستان، نواگر و بربطزن آورد
ابر هزارپاره بگیرد ستیغ کوه
چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ
تا دلنواز من خبر از گلشن آورد
آید دوان دوان و نهد برکنار من
آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد
دکتر لطفعلی صورتگر