وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
رُوِىَ اَنَّ صاحِباً لاَِمیرِالْمُوْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ یُقالُ لَهُ هَمّامٌ، کانَ رَجُلاً عابِداً،
روایت شده: یکى از یاران امیرالمؤمنین علیه السّلام که او را همّام مى گفتند و مردى عابد بود
فَقالَ لَهُ: یا اَمیرَ الْمُوْمِنینَ صِفْ لِىَ الْمُتَّقینَ حَتّى کَاَنّى اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ. فَتَثاقَلَ عَلَیْهِ السَّلامُ
به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانکه گویى آنان را مى بینم براى من وصف کن. امام در پاسخ
عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: یا هَمّامُ: اِتَّقِ اللّهَ وَ اَحْسِنْ فـَ «اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا
او درنگ کرد، سپس فرمود: اى همّام، تقواى الهى پیشه کن و کار نیک انجام ده، زیرا خداوند با اهل تقواوَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامٌ بِهذَا الْقَوْلِ حَتّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللّهَ
و اهل کار نیک است. همّام به این مقدار سخن قناعت نکرد و حضرت را قسم داد. حضرت خدا را سپاسوَ اَثْنى عَلَیْهِ وَ صَلّى عَلَى النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ثُمَّ قالَ:[
و ثنا گفت و بر پیامبر ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ درود فرستاد و سپس فرمود:اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالى خَلَقَ الْخَلْقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً
اما بعد، خداوند پاک و برتر مخلوقات را آفرید در حالى که از اطاعتشان
عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاتَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصاهُ،
بى نیاز، و از گناهشان ایمن بود، زیرا عصیان عاصیان به او زیان نمى رساند،
وَ لاتَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ اَطاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ
و طاعت مطیعان او را سود نمى دهد. پس روزى آنان را در میانشان تقسیم کرد، و هر کس را در دنیا
الدُّنْیا مَواضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فیها هُمْ اَهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ
در جایى که سزاوار بود قرار داد. پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند، گفتارشان
الصَّوابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِْقْتِصادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ. غَضُّوا
صواب، پوشاکشان اقتصادى، و رفتارشان افتادگى است. از آنچه
اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا اَسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النّافِعِ
خدا بر آنان حرام کرده چشم پوشیده، و گوشهاى خود را وقف دانش بامنفعت
لَهُمْ. نُزِّلَتْ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلاءِ کَالَّتى نُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ، وَ لَوْلاَ
نموده اند. آنان را در بلا و سختى و آسایش و راحت حالتى یکسان است، و اگر
الاَْجَلُ الَّذى کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ
خداوند براى اقامتشان در دنیا زمان معینى را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب
طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ.
به انـدازه چشـم به هم زدنى روحشـان در بدنشان قـرار نمى گرفت.
عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ. فَهُمْ
خداوند در باطنشان بزرگ، و غیر او در دیدگانشان کوچک است. آنان
وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَالنّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها
با بهشت چنانند که گویى آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند که گویى
فَهُمْ فیها مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ،
آن را مشاهده نموده و در آن معذبند. دلهایشان محزون، همگان از آزارشان در امان،
وَاَجْسادُهُمْ نَحیفَةٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَةٌ، وَ اَنْفُسُهُمْ عَفیفَةٌ. صَبَرُوا
بدنهایشان لاغر، نیازهایشان سبک، و نفوسشان با عفّت است. روزى چند را در راه حق صبر کردند
اَیّاماً قَصیرَةً اَعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَویلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ.
که براى آنان راحتى جاوید به دنبال آورد، این است تجارتى سودآور که خداوند براى آنان مهیّا نمود.
اَرادَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَمْ یُریدُوها، وَ اَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اَنْفُسَهُمْ مِنْها.
دنیا آنان را خواست و آنان آن را نخواستند، به اسارتشان کشید و آنان با پرداخت جانشان خود را آزاد کردند.
اَمَّا اللَّیْلُ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لاَِجْزاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً،
به هنگام شب براى عبادت برپایند، در حالى که اجزاى قرآن را شمرده و سنجیده تلاوت کنند،
یُحَزِّنُونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ، وَ یَسْتَثیرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ. فَاِذا مَرُّوا بِآیَة فیها
خود را به آیات قرآن اندوهگین ساخته، و داروى دردشان را از آن برگیرند. و چون به آیه اى
تَشْویقٌ رَکَنُوا اِلَیْها طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَیْها شَوْقاً، وَ ظَنُّوا
بشارت دهنده بگذرند به مورد بشارت طمع کنند، و روحشان از روى شوق به آن خیره گردد، و گمان
اَنَّها نُصْبَ اَعْیُنِهِمْ. وَ اِذا مَرُّوا بِآیَة فیها تَخْویفٌ اَصْغَوْا اِلَیْها
برند که مورد بشارت در برابر آنهاست. و چون به آیه اى بگذرند که در آن بیم داده شده
مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهیقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ.
گوش دل به آن دهند، و گمان برند شیون و فریاد عذاب بیخ گوش آنان است.
فَهُمْ حانُونَ عَلى اَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ
قامت به رکوع خم کرده اند، به وقت سجده پیشانى و دست و زانو و انگشتان پا
وَ اَطْرافِ اَقْدامِهِمْ، یَطْلُبُونَ اِلَى اللّهِ تَعالى فى فِکاکِ رِقابِهِمْ. وَ اَمَّا
بر زمین مى گذارند، و از خداوند آزادى خود را از عذاب مى طلبند، اما به هنگام
النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِیاءُ. قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداح ِ،
روز، بردباران و دانشمندان و نیکوکاران و پرهیزکارانند. بیم از حق جسمشان را چون تیرِ تراشیده لاغر کرده،
یَنْظُرُ اِلَیْهِمُ النّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضى، وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض،
مردم آنان را مى بینند به تصور اینکه بیمارند، ولى بیمار نیستند،
وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطوا، وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظیمٌ.
و مى گویند دیوانه اند، در حالى که امرى عظیم آنان را بدین حـال درآورده .
لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَلایَسْتَکْثِرُونَ الْکَثیرَ. فَهُمْ
به طاعت اندک خشنود نمى شوند، و طاعت زیاد را زیاد ندانند. بنابراین
لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ. وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ. اِذا زُکِّىَ اَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ
خود را به کوتاهى در بندگى متّهم کنند، و از عبادت خود در وحشتند. هرگاه یکى از آنان را تمجید کنند
مِمّا یُقالُ لَهُ فَیَقُولُ: اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَیْرى، وَ رَبّى اَعْلَمُ بى مِنّى
از آن تمجید بیم نموده و گوید: من از دیگران به خود آگاه ترم، و پروردگارم از خودم به من
بِنَفْسى; اللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنى بِما یَقُولُونَ، وَاجْعَلْنى اَفْضَلَ مِمّا
داناتر است; خداوندا، مرا به آنچه درباره ام گویند مگیر، و از آنچه مى پندارند
یَظُنُّـونَ، وَ اغْفِرْ لى ما لایَعْلَمُـونَ.
بهتر گردان، و زشتى هایى را که از من خبر ندارند بر من ببخش.
فَمِنْ عَلامَةِ اَحَدِهِمْ اَنَّکَ تَرى لَهُ قُوَّةً فى دین، وَ حَزْماً فى لین،
از نشانه هاى دیگرشان آن است که هر کدام را داراى نیرومندى در دین، دوراندیشى با نرمى،
وَ ایماناً فى یَقین، وَ حِرْصاً فى عِلْم، وَ عِلْماً فى حِلْم، وَ قَصْداً فى
ایمان همراه با یقین، حرص در دانش ، علم با بردبارى ، میانه روى در
غِنًى، وَ خُشُوعاً فى عِبادَة، وَ تَجَمُّلاً فى فاقَة، وَ صَبْراً فى شِدَّة،
توانگرى، فروتنى در عبادت، آراستگى در تهیدستى، بردبارى در سختى،
وَ طَلَباً فى حَلال، وَ نَشاطاً فى هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع . یَعْمَلُ
جویایى حلال، نشاط در هدایت، و دورى از طمع بینى. در عین به جا آوردن
الاَْعْمالَ الصّالِحَةَ وَ هُوَ عَلى وَجَل. یُمْسى وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ
اعمال شایسته ترسان است. شب مى کند در اندیشه شکر، و روز مى کند
وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ. یَبیتُ حَذِراً، وَ یُصْبِحُ فَرِحاً: حَذِراً لِما حُذِّرَ مِنَ
در اندیشه ذکر. شب را به سر مى برد با خوف، و ر وز مى نماید دلشاد: خوف از غفلتى که او را از آن
الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِما اَصابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَةِ. اِنِ اسْتَصْعَبَتْ
برحذر داشته اند، و دلشاد از فضل و رحمت حق که به دست آورده. اگر نفس او را در آنچه
عَلَیْهِ نَفْسُهُ فیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِها سُؤْلَها فیما تُحِبُّ.
بر او سنگین است از او پیروى نکند او نیز آنچه را که نفس به آن رغبت دارد به او نمى دهد.
قُرَّةُ عَیْنِهِ فیما لایَزُولُ، وَ زَهادَتُهُ فیما لایَبْقى.
روشنى چشمش در آن چیزى است که جاوید است، و بى رغبتى اش در آن است که فانى شدنى است.
یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. تَراهُ قَریباً اَمَلُهُ، قَلیلاً زَلَلُهُ،
بردبارى را با دانش، و گفتار را با عمل آمیخته مى کند. آرزویش کم و کوتاه، لغزشش اندک،
خاشِعاً قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً اَکْلُهُ، سَهْلاً اَمْرُهُ، حَریزاً دینُهُ،
دلش فروتن، نفسش قانع، خوراکش اندک، زندگیش آسان، دینش محفوظ،
مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ. اَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَاْمُونٌ.
شهوتش مرده، و خشمش فروخورده است. خیرش را متوقّع، و از شرّش در امانند.
اِنْ کانَ فِى الْغافِلینَ کُتِبَ فِى الذّاکِرینَ، وَ اِنْ کانَ فِى الذّاکِرینَ
اگر در میان غافلان باشد از ذاکرانش به حساب آرند، و اگر در میان ذاکران باشد
لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلینَ. یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ،
در شمار غافلانش نیارند. از آن که بر او ستم کرده بگذرد، به آن که او را محروم نموده عطا کند،
وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ. بَعیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غائِباً مُنْکَرُهُ،
و با کسى که با او قطع رحم نموده صله رحم نماید. زبان دشنام ندارد، گفتارش نرم است، زشتیش پنهان،
حاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ، فِى الزَّلازِلِ وَقُورٌ،
و خوبیش آشکار است، نیکى اش روى آورده، و شرّش روى گردانده، در حوادث آرام،
وَ فِى الْمَکارِهِ صَبُورٌ، وَ فِى الرَّخاءِ شَکُورٌ. لایَحیفُ عَلى مَنْ یُبْغِضُ،
در ناخوشیها شکیبا، و در خوشیها شاکر است. بر دشمن ستم نمى کند،
وَ لایَأْثَمُ فیمَنْ یُحِبُّ. یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ اَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ. لایُضیعُ
و به خاطرمحبوبش مرتکب گناه نمى شود. پیش ازحاضر کردن شاهد، خود اقرار به حق مى نماید. امانت
مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لایَنْسى ما ذُکِّرَ، وَ لایُنابِزُ بِالاَْلْقابِ،
را تباه نمى کند، و آنچه را به یادش آرند به فراموشى نمى سپارد، احدى را با لقب زشت صدا نمى کند،
وَ لایُضارُّ بِالْجارِ، وَ لایَشْمَتُ بِالْمَصائِبِ، وَ لایَدْخُلُ فِى الْباطِلِ،
به همسایه زیان نمى زند، به بلاهایى که به سر مردم مى آید شادى نمى نماید، در باطل وارد نمى شود،
وَ لایَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. اِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ اِنْ ضَحِکَ
و از حق خارج نمى گردد. اگر سکوت کند سکوتش غمگینش نکند، و اگر بخندد
لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ، وَ اِنْ بُغِىَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذى یَنْتَقِمُ
قهقهه نزند، چون به او ستم روا دارند صبر پیشه سازد تا خدا انتقامش را
لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فى عَناء، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَة. اَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ،
بگیرد. از خود در رنج است، و مردم از او در راحتند. در امر آخرت خود را به زحمت اندازد،
وَ اَراحَ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَباعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزاهَةٌ،
و مردم را از جانب خود قرین آسایش کند. دوریش از آن که دورى مى کند محض زهد و پاک ماندن،
وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لینٌ وَ رَحْمَةٌ، لَیْسَ تَباعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة،
و نزدیکى اش به آن که نزدیک مى شود به خاطر نرمىو رحمت است، دوریش از راه تکبّر و خودخواهى،
وَ لا دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدیعَة.
و نزدیکى اش از باب مکر و فریب نیست.
] قالَ: فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فیها. فَقالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ:[
راوى گفت: چون سخن به اینجا رسید همّام فریادى برکشید و جان داد. حضرت فرمود:
اَما وَاللّهِ لَقَدْ کُنْتُ اَخافُها عَلَیْهِ. ] ثُمَّ قالَ:[ هکَذا تَصْنَعُ الْمَواعِظُ
به خدا قسم از چنین پیشامدى بر او مى ترسیدم. سپس ادامه داد: اندرزهاى رسا
الْبالِغَةُ بِاَهْلِها! ] فَقالَ لَهُ قائِلٌ: فَما بالُکَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ؟ فَقالَ عَلَیْهِ السّلامُ:[
با اهلش این گونه معامله مى کند! یکى از حاضران فضول به حضرت گفت: خودت چه حالى دارى؟ فرمود:
وَیْحَکَ، اِنَّ لِکُلِّ اَجَل وَقْتاً لایَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لایَتَجاوَزُهُ.
واى بر تو، هر اجلى را وقت معیّنى است که از آن نمى گذرد، و علّتى است که از آن تجاوز نمى کند.
فَمَهْلاً، لاتَعُدْ لِمِثْلِها، فَاِنَّما نَفَثَ الشَّیْطانُ عَلى لِسانِکَ.
بازایست و دیگر اینچنین مگوى که این سخنى بود که شیطان بر زبانت جارى ساخت.
==
ترجمه شعری.
شهاب تشکری آرانی
خدامخلوق عالم آفرید وداد سامانش
نه حاجتمند طاعت بود ونه ترسان زعصیانش
نه طاعات مطیعان بهرخالق بود سود آور
نه عصیان خلایق موجب نقضان وخسرانش
میان خلق شدتقیسم رزق وقسمت آنان
سپس درجای خود هرخلقتی رادادسامانش
فضیلت های ممتازی است هرپرهیزگاری را
سخن ها صدق وپوشش براساس عدل میزانش
بودمخصوص کسب علم گوش مرد باتقوا
برآن کایزدکندتحریم شد پوشیده چشمانش
چنان درروز محنت جان او شد قانع وراضی
که گوئی حق دهد ازلطف الطاف نمایانش
بودعمرش مقدر ورنه اوازحق نمی خواهد
به قدرلحظه ای ازترس نازوشوق رضوانش
خدادرچشم جان اوبزرگ وغیراو کوچک
بهشت آن سان که گوئی دیده نعمت های الوانش
جهنم آنچنان بهرش که گوئی دیده تعذیبش
دلش مانده است درسختی به اندوه فراوانش
تنش لاغرنیازش کم به پیکرپاک ودرعفت
همه مخلوق ایمن مانده اند ازجرم وعصیانش
به دنیا صبرکرده تاقیامت رابه دست آرد
چین سودای سود آورعطافرموده رحمانش
تلاشی داشت دنیا درفر یبش تا به دام افتد
اسیروغره بردنیا نشد تادادن جانش
به شبها درنمازاست وتلاوت می کند قران
دلش ازآن شود محزون واین حزن است درمانش
نویدی چون درآن یابد چنان درآن کندرغبت
که گوئی اجر فردوس است اینک پیش چشمانش
چوتهدیدی درآن بیند چنان سویش سپارد دل
که گوئی شد طنین افکن به گوشش صوت نیرانش
کند قامت خم وبرخاک ساید دست وپاوسر
نجات خود زدوزخ خواهد ازدرگاه یزدانش
بودهرروز نیکوکارودانائی صبور آن سان
که ازترس خدا پیداست همچون چوب ستخوانش
به ظاهر اوست بیماروندارد هیچ بیماری
بود آشفتگی هایش نشان ازسرپنهانش
همه اعمال نیکش کم شماردنیست زان راضی
بداردمتهم امیال و درهردم هراسانش
چومدحش می کنند افتدبه ترس ازمدح ومی گوید
که هرکس می شناسد خویشتن رابه زاخوانش
بگوید ای خدامارابه ازمامی شناسی تو
زحق خواهدکه سازد زان سخن مشغول غفرانش
دعاداردکه حق رااوبسازد زان سخن برتر
ببخشد ازگناهانی که مداح است نادانش
نشان متقی این شد که دردین است پرقوت
به خو. نرم است ودوراندیش درایمان وایقانش
حریص کسب دانش بردبارودرغناعادل
فروتندرعبادت بینی ودرفقر شادانش
به سختی صابر وکسبش حلال ودرهدایت هم
بودپرهیزگاری ازطمع ورزی وطغیانش
به کارنیک مشغول است وباشکرخدا روزش
به شب می آورد بس ترس دارد ازگناهانش
بهشب خوابدبهجان ترسان وبرخیزد بسی شادان
بودخائف زغفلت شادمان ازفضل رحمانش
اگرنفسش مطیع اونگردد درره سختی
کند ازخواستها دور وقرین رنج وخذلانش
بود درپایداری رای وکارمرد باتقوی
بود حلمش به علم ودرسخن کار ست برهانش
امل کوتاه ولغزش اندک و قلبش بود خاضع
غذاکم نفس قانع سعل ره محفوظ ایمانش
بودمیل حرامش مرده هرخشمش فروخورده
مصون مردم زآزاروی وراجی به احسانش
اگردرجمع غفلت پیشگان باشد به ناچاری
کند مکتوب بایارآوران حق نام وعنوانش
وگرباشد به جمع ذاکران غافل ندانندش
ببخشد آن ستمگر راکه اومی خواست حرمانش
به پیوندد به هرکس دور ازاو شد هم کند دوری
زگتفاریکه برهرزشتی وکذب است بنیانش
رسد خیرش به خلق وایمنند ازشراومردم
بودخیرش عیان شرغایب وازدیده پنهانش
به سختی ها صبور ودرخوشی ها شاکریزدان
نه بایاران گهنکارو نه ظالم بهرعدوانش
کند پیش ازگواهی اعتراف ومی شود حافظ
امانتهایخلق ودرتذکرنیست نسیانش
به نام زشت مردم رانخواند کس نیازارد
نگردد شاد ازرنج ومصیبت های اقرانش
زکارناروا پرهیزد وازحق نپرهیزد
خموشی ها نسازد غمگن وسردرگریبانش
نخندد پس بلند وگرکسی براو ستم آرد
شکیبائیکند تاحق ستاند زود تاوانش
بودنفسش به رنج ودیگران ازدستشآسوده
به زحمت افکند بهر ره عقبی تن وجانش
کند دوری به زهدومی شود نزدیک بامهرشنه دراین هست نیرنگ ونه باشد کبر درآنش
.یکی زدصیحه ای درجمع ورفت ازهوش پس گفتا
.به حق حق که من ازپیش هم بودم هراسانش .
کند پندرسا تاثیربراهل خرد این سان.
یکی گفتا چرابرتو نشد تاثیر این سانش
بگفتا وای برتو هراجل وقت وسبب دارد
مگوچیزی که برکام توجاری کرد شیطانش .
شکست منتظران
نویسنده
شیخ ناظم عقیلی
فهرست
اهدا ........................................................................................................................................ ٣
مقدمه ..................................................................................................................................... ٥
پیامبر خدا نوح (ع)..................................................................................................................... ٨
پیامبر خدا صالح (ع)...................................................................................................................0 ١
پیامبر خدا موسى (ع) ................................................................................................................ ١١
پیامبر خدا دانیال (ع) ................................................................................................................. ١٣
پیامبر خدا عیسى (ع) ................................................................................................................ ١٤
امام مهدى (ع) ........................................................................................................................ ١٩
بشارت هاى از تورات وانجیل...................................................................................................... ١٩
وعده به امام قائم (ع) در قرآن کریم.............................................................................................. ٢١
بلاهای امت در غیبت امام مهدى (ع)............................................................................................. ٢٣
شکست در شناخت امام مهدی (ع) و استقبال از ایشان ....................................................................... ٢٧
شکست در همراهی وحرکت با امام مهدی (ع).................................................................................. ٢٩
خاتمه .................................................................................................................................... ٣٢
إهداء
به او که پهلویش را شکستند ...
او که جنینش سقط شد...
او که حقش غصب شد ...
این تلاش ناچیز را مادر پدر و شفیع محبینش ، فاطمه زهرا(ع)
اهداء می کنم ...
به شفاعت ایشان امیدوارم، در روزی که نه مال و نه فرزند نفعی دارد
جز آنان که با دلى پاک نزد خداوند متعال روی آورد ...
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
خداوند انس و جن و تمام دنیا را به این خاطر آفرید که او را عبادت کنند، تا عبادت قلبى و یک معرفت حقیقی نسبت به او پیدا کنند ، و نه عبادت ظاهری که سودی برای صاحبش نداشته و ضرری را از او دفع نمی کند ، و برای رسیدن به حقیقت و معرفت خدا، بایستى راههایى باشد که انسان را به این مقصد برساند ، چرا که خداوند از صحبت مستقیم و بدون واسطه با انسانها منزه است بلکه برای اینکه انسانها خداوند را بشناسند خداوند فرستادگان و پیامبران را برای معرفت خود با دلایل روشن و آشکار فرستاد ، و کسى که توفیق راهیابى به معرفت را پیدا کند و پیامبران و اوصیاء را الگو قرار داده و در راه آنان گام بردارد، برحسب استعداد و صفای دل و پاکى فطرت به درجاتى از کمال می رسد اما اگر کور بوده و عاشق دنیا باشد از راه به در می شود و وارد جهنم می شود و مصداق این آیه (ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخرجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ الَّلهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور)(النور 40)
( در تاریکی هایى بسیار فرو رود بطوریکه اگر دست خود را در مقابل دیدگانش قراردهد آن را نمی بیند و هر که را خداى نور نبخشد هرگز روشنى نخواهد یافت)
و نکته مهم شناخت حال مردم در برخورد با پیامبران و دریافتن این نکته که چرا مردم آنها را تکذیب می کردند و چرا همیشه اکثریت فرستادگان را تکذیب می کردند و جواب سؤال در این آیه است
(وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَفَرِیقاً یَقْتُلُونَ )
(وما برای آنها فرستادگانى ارسال کردیم وهر گاه که پیامبران ما آنها را به راه راست هدایت کردند چون به مذاق آنها خوش نمی آمد عده ای از آنها پیامبران را تکذیب کردند و عده ای دیگر پیامبران را کشتند)
وهوای نفس همان درخت خبیثه ای است که دارای شاخه های فراوان است که در دل کافران و اهل شک جوانه زده و آنها از جوانه های این درخت که مانند سر شیاطین است می خوردند و شکم هایشان را از این تاریکی ها پر می کنند بطوریکه دیگر نمی توانند خودشان را ببینند جز هوای نفس اماره شان را که به هر سو بخواهد آنها را می کشد و آنها مصداق این گفته شاعر شدند که :
بنی إنّ من الرجال بهیمة فی صورة الرجل السمیع المبصر
فطنٌ لکل رزیة فی مالهِ وإذا أُصیب بدینه لم یشعر
فرزندم بعضى از انسانها ، نهاد حقیقت حیوانند که به صورت انسانى بینا وشنوا درآمده اند همه هوش و توان خود را در مورد اموالشان بکار می برند و از هر ضرری ناراحت می شوند و اگر در دین او ضرری حاصل شود اهمیتى نمی دهد .و این سنت خداوند است که تغییر نمی یابد و آن هنگام که امتى از راه مستقیم خداوند دور می شود و احکام الهی را ترک می کنند و به سوی هوای نفس و دنیا و مناصب می روند که اتباعش فراوان است ... و هنگامی که پیامبر یا فرستاده با اخلاق آسمانى و احکام الهی که مخالف نفس انسانهای منحرف که اکثریت قشر جامعه را تشکیل می دهند می آید ، و همان کسانى که تابع دنیا هستند ، این دعوت های الهی را تکذیب می کنند چرا که مخالف نفس آنان است و آنها به پیامبران، دروغ ها و تهمت های فراوان نسبت می دهند، سنتى که در تمامی زمان ها جاری بوده و به فرستادگان خدا می گفتند: ساحر و مجنون و دروغگو و ...و نکته ای را که می خواهم بر آن تاکید کنم این است که تمامی امت ها منتظر فرستاده موعود خود بودند و آنها را با تمامی اسم ها و صفات می شناختند و در زمان ظلم و ستمی که گریبان گر آنها بوده به سوی خدا تضّرع و زاری و التماس می نمودند که برای آنها پیامبری بفرستد تا آنها را از این خفت وخواری نجات دهد ، و لیکن هنگامى که خداوند ، پیامبر موعود را با تعالیم الهی خود که بر خلاف امیالشان است مى فرستد ، شروع به تکذیب او می کنند و اتهام جادوگری و جنون و دروغ را به او نسبت می دهند ، و از او روی می گردانند ، و برخى پا را فراتر نهاده و پیامبران را می کشتند یا به صلیب می کشیدند یا آنها را از شهرشان بیرون می راندند و این رویداد و حادثه بزرگ نیز دوباره با بازگشت امام مهدی(ع) تکرارمی شود و همانگونه که در روایات ائمه آمده ما به او می گوئیم (ای پسر فاطمه بازگرد که ما را با تو کاری نیست ) و به همین خاطر و با توکل بر خداوند و برای شناخت احوال بعضى از امت ها که منتظر انبیاء الهی بوده اند شروع به نوشتن این تحقیق متواضعانه کردم ، و هنگامی که در انتظار شکست خوردند و پیامبران را تکذیب کردند و آنها را بیرون راندند و به آنها گفتند که ما هیچ گونه احتیاجى به شما نداریم و آنچه پدرانمان می پرستیدند را عبادت می کنیم و ما شما را از گمراهان می بینیم. .
و باید بدانیم که: شکست در انتظار بر دو نوع است :
اول: شکست در استقبال و معرفت پیامبر یا امام ، و دوم: شکست در همراهی پیامبر یا امام که بعد از استقبال و معرفت ایشان اتفاق می افتد، بطور مثال قوم نوح (ع) در استقبال و شناخت پیامبر خود شکست خوردند و قوم موسى (ع) از پیامبر خود استقبال کرده و ایشان را شناختند و لیکن در همراهی با او شکست خوردند ، و آن هنگام که فرعون آنها را تعقیب کرده و در کنار نیل آنها را محاصره کرد، بنى اسرائیل گفتند که آنها به ما رسیدند و موسى به آنها گفت که خدا با من است و مرا هدایت می کند ، و آن هنگام که آنها را دعوت به جنگ کرد .
گفتند: (فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُون) (مائده :24)
(تو و خدایت بروید و بجنگید ما همین جا می نشینیم)
و هنگامی که حضرت موسى (ع) به مدت ۴۰ روز از میان آنها رفت، روی به اطاعت از سامری کرده و شروع به پرستیدن گوساله به جای خداوند کردند و اما هنگام ظهور امام مهدی (ع) هر دو نوع شکست اتفاق خواهد افتاد ، پس قومی در معرفت و استقبال از ایشان شکست می خورند و البته آنها اکثریت مردم هستند ، و سپس کسانى که به او ایمان آورده اند و در همراهی ایشان شکست خواهند خورند .
و این یک دعوتى است تا ما با تفکری عمیق به شناخت و مرور احوال امت هایى که در این راه شکست خورده اند، بپردازیم و از آن پند بگریم تا بار دیگر این وقایع برای ما تکرار نشود و راه آنان را نرویم . و از خداوند می خواهیم که به ما توفیق دهد که حق را بشناسیم و ما را در زمره یاری دهندگان آن حضرت قرار دهد که او شنوا و مجیب و پاسخ دهنده ندای منادیان است .
(آدم علیه السلام):
خداوند وعده خلق آدم (ع) و اختیار او به عنوان خلیفه در زمین را به فرشتگان داده بود و فرمود :
(إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة) (من در زمین خلیفه اى خواهم گماشت )
و آن هنگام که خداوند آدم (ع) را آفرید به فرشتگان دستور داد تا برای او سجده کنند ، و همگی این کار را انجام داده جز ابلیس که امتناع کرده و تکبر نمود و آن سخن معروفش را گفت: ( قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ )(ص:76)
(گفت :که من از او برترم مرا از آتش آفریدی و او را از گِل)
و ابلیس از فرشتگان محسوب مى شد بلکه در میان فرشتگان به طاووس فرشتگان معروف بوده و هیچ مکانى برروی زمین باقى نمانده بود که اثری از سجده های او بر آنجا نباشد و روایت شده که خدا را ۶۰۰۰ سال عبادت کرد و روایت شده که وی دو رکعت نماز را در مدت ۶۰۰ سال خواند وعلیرغم تمامی اینها ابلیس در امتحان خداوندی شکست خورد و نافرمانى کرد و اوّلین شکست خورده در انتظار همان ابلیس است - که لعنت خدا بر او باد .
نوح علیه السلام :
ادریس پیامبر(ع) از شیعه خود غائب شد تا اینکه غذائى نزد آنها نماند و ظالمان خون بسیاری از آنها را ریختند و بقیه را ترساندند ، سپس إدریس ظهور کرد و مژده آمدن منجی آنها از سلاله خود یعنى نوح(ع) را داد و پس از آن خداوند إدریس(ع) را به آسمانها عروج داد و طرفدارانش، قرن ها و نسل های بسیار منتظر قیام حضرت نوح(ع) بودند و بر ظلم ستمکاران صبر می کردند تا اینکه نوح ظهور کرد. (إلزام الناصب 252)
وهمان گونه که ذکر شد شیعه ی نوح(ع) منتظر ظهورش بودند و وعده او را شنیده بودند و او کسى بود که آنها را نجات می داد و این وعده إدریس پیامبر بود .
ولیکن نگاهی بیندازیم به قوم نوح که آیا او را تصدیق و یا آنکه او را انکار کردند و به عبارت دیگر آیا در امتحان انتظار موفق شدند یا شکست خوردند ؟
صاحب کتاب إلزام الناصب به نقل از کتاب اکمال الدین شیخ صدوق داستان نوح(ع) با قوم خود هنگام بعثت را نقل می کند (در هنگامی که پس از شداید و سختى های بسیار نوح(ع) ظهور کرد ولى مردم او را قبول نکرده بلکه به مخالفت با او پرداختند و وی را مورد ضرب و شتم قرار می دادند، طوری که بعضى اوقات تا سه روز بیهوش می شد و در حالیکه به هوش می آمد که از گوشش خون بیرون می آمد و پس ازگذشت ۳۰۰ سال از دعوت ایشان مردم به او روی نمی آوردند و او آنها را به طور مخفیانه یا علنى دعوت کرد ولى آنها فرار می کردند تا آنکه در روزی بعد از نماز صبح برای دعا نشست که سه فرشته از آسمان هفتم در صبحگاه بر او نازل شدند و به او گفتند : که از تو خواسته ای داریم ، فرمود: بگوئید ، گفتند ، که دعای خود را از این مردم دریغ دار و این اوّلین خشم خدا بر این قوم است. فرمود: دعوت خود را تا ۳۰۰ سال دیگر به تاخیر می اندازم . و پس از انقضای آن مدت نوح دعوت خود را همانند قبل بر آنها ادامه داد ولى باز هم آنها به همان رفتار سابق خود ادامه دادند تا آنکه در ظهرگاه روزی برای دعاء نشست و سه فرشته از آسمان ششم بر او نازل شدند و آنچه را که سه ملک و فرشته از آسمان هفتم طلب کرده بودند طلب کردند و نوح نیزهمان جواب را به آنها داد و پس از گذشت آن مدت نوح دوباره آنها را دعوت کرد ولى باز هم همان رفتار گذشته را داشتند تا اینکه اندک شیعه او که به او ایمان آورده بودند نزد وی آمدند و از ستم ظالمان به نوح شکایت کردند ، نوح استجابت کرد و دعا کرد، جبرئیل بر او نازل شد و به او گفت : به شیعه خود بگو که محصول خرمای امسال را بخورند و دانه آنرا بکارند که اگر ثمر این دانه به بارنشست، فرج آنان نزدیک است یعنى عذاب خداوند بر کافران نازل می شود ، آنها خوشحال شدند و محصول را خوردند و دانه های آنرا کاشتند ، پس از به ثمر نشستن دانه ها آنها نزد نوح آمدند ، جبرئیل بار دیگر بر او نازل شد و گفت :که بایستى محصول امسال را هم بخورند و دانه های آن را بکارند اگر محصول این بار به ثمر نشست آن وقت است که فرجشان می رسد ، عده ای با این باور که نوح می خواهد خلف وعده کند به او پشت کردند یعنى یک سوّم آنها رفته و دو سوّم بر دین خود باقى ماندند. پس از آن دوباره آنان محصول را خوردند و دانه ها را کاشتند و باز هم همان داستان بالا تکرار شد و این بار نیز یک سوّم دیگر از نوح روی گرداندند و یک سوّم باقى مانده دوباره محصول را خوردند و دانه ها را کاشتند و آن هنگام که ثمر داد به نزد نوح آمدند و از او طلب کردند که به وعده اش عمل کند چرا که آنها یک عده بسیار کمی باقى مانده بودند و می ترسیدند که آنان نیز از راه به درشوند ، نوح نماز خواند و به درگاه خدا دعا کرد و خدا نیز دعای او را اجابت کرد و به او گفت که کشتى را بساز و بین ساختن کشتى تا طوفان پنجاه سال فاصله بود. (الزام الناصب ص 241، اکمال الدین 164)
و آن هنگام که نوح شروع به ساخت کشتى نمود عده ای او را به باد مسخره می گرفتند و او به آنها می گفت :
(إِنْ تسَخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نسَخَرُ مِنْکُمْ کَماَ تسَخَرُونَ *فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ) (هود38-39)
(اگر امروز شما ما را مسخره می کنید ما هم روزى شما را پاسخى بدهیم که بعد از این بدانید *و معلوم شما شود که ما و شما کدام به عذاب ذلت و خوارى گرفتار عذاب دائم خدا را مستوجب خواهیم شد)
طوفان آمد و نوح و یاران ایشان که در انتظار خود پیروز شدند نجات یافتند و کافران شکست خوردند چرا که پیامبر موعود خود را نشناختند .و اهل دل و بصیرت که از نظر تعداد در اقلیت بودند در انتظار پیروز شدند و با استناد به کتب تاریخ تعداد آنها ۸۰ نفر بوده است.
پیامبر خدا صالح (ع):
از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: صالح پیامبر(ع) مدتى از انظار قومش دور بود و آن هنگام که غیبت کرد جوانى رعنا و زیبا با ریشی پرپشت و چهار شانه بود ، و آن هنگام که دوباره به سوی مردم خود بازگشت او را به قیافه نشناختند و مردم آن زمان بر سه طبقه تقسیم شدند. یک گروه منکر که اصلا از حرف خود باز نمی گشتند ، و گروه دوم که شک داشتند و گروه سوّم که یقین داشتند او باز می گردد ، و هنگامی که بازگشت در ابتدا به سراغ طبقه دوّم و اهل شک رفت ولى آنها او را نپذیرفتند و بعد به سراغ گروه اوّل رفت ؛ آنها نیز او را مسخره کردند و گفتند که صالح(ع) فرد دیگری است پس از آن به سراغ گروه سوّم رفت. به او گفتند که ما به تو ایمان می آوریم و می دانیم که خداوند بر همه چیز تواناست ولى ما نیز دلایلى داریم که بوسیله آن دلایل که آسمانى بوده می توانیم منجی را بشناسیم ، صالح گفت: که من آورنده آن ناقه ام ، گفتند :راست مى گوئى ، آیا می توانى نشانه های آن را به ما بدهی ؟ گفت: که این ناقه یک روز از آب می خورد و روز بعد شمائید که می توانید از آن آب بنوشید گفتند :ما به تو ایمان می آوریم ، و در اینجاست که قرآن می فرمود :
( أن صالحاً مرسل من ربه ) ( فقال : أهل الیقین )
( إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا(وهم الشکاک والجحّاد) إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ) (أعراف 75-76)
(مؤمنان جواب دادند بلى ما بر این عالم و مطمئنیم، ما بى هیج شک ، به آئینى که از طرف خدا بر او فرستاده شده ایمان داریم *متکبران بى ایمان گفتند ما هم بى هیچ شکی به آنچه شما ایمان دارید کافریم) (کمال دین: ج ١ص ١٦٨)
و من می گویم که این قوم صالح(ع) نیز در امتحان شکست خوردند و اکثر آنها از امتحان سربلند بیرون نیامدند و عذاب خداوندی شامل حال کافران شد و ایمانى که در ابتداى رسالتش به او آورده بودند .
بعد از اینکه خداوند آنها را با غیبت صالح(ع) امتحان نمود ، در آخر امر نفعى برایشان نداشت. و این حال تمامی کسانى که منتظر امام مهدی (ع) هستند در حالیکه او جوان ظهور می کند و همه اعتقاد دارند که او مسن است.
و از امام صادق(ع) آمده است (که اگر قائم ظهور کند، مردم او را انکار می کنند چرا که او بصورت جوانى موفق ظاهر می شود مگر آنکسى که خداوند در عالم ذر اوّل از او پیمان گرفته است). و در روایتى دیگر از امام صادق(ع) که فرمود:( و بزرگترین امتحان آنست که صاحب آنها جوان ظاهر می شود در حالیکه انتظار دارند که او پیر باشد). (غیبت طوسی ص 240 ح 3)
حضرت موسی(ع):
از پیامبر(ص) روایت شده است که ( آن هنگام که یوسف در حال احتضار بود اطرافیانش و یارانش را جمع کرد و برای آنها سختى هایى را که خواهند دید و اینکه مردانشان کشته می شوند و شکم زنان باردار دریده می شود و نوزادانشان را می کشند خبر داد ؛ و به آنها گفت که این اتفاق تا زمان ظهور حقّ که او فرزندی از فرزندان یعقوب است ادامه خواهد داشت. و او مردی است سبزه و بلند قد و تمامی مشخصات ایشان را برای آنها شرح داد و به آن تمسک جستند تا اینکه در زمان غیبتش شداید بر بنى اسرائیل سرازیر شد و آنها به مدت چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند تا ا ینکه بشارت ولادتش را دادند وعلامات ظهورش را دیدند و سختیها بر آنها فراوان گشت و مجبور شدند که بیشتر کار کنند ، و آنها از فقیه خود خواستند که در مورد ظهور با آنها صحبت کند ولى او قبول نکرد ، کسى را به نزد او فرستادند و گفتند که ما در وقت شداید با سخنان شما دلگرم می شویم و وی آنها را به صحرا برد و در آنجا حدیث قائم را برای آنها بازگو کرد و به آنها گفت که ظهورش نزدیک است ؛ و در آن هنگام موسى(ع) برای هدایت آنها ظهور کرد و او جوانى نزد فرعون بود و بر آنان با هیئتى که از ناز و نعمت خبر می داد، ظاهر شد، سوار بر قاطر و با لباس پوستین که بر تن داشت ، فقیه وقتى او را دید شناخت و خم شد و گفت: خدا را شکر که نمردم و ناجى بنى اسرائیل را دیدم و مردم فهمیدند که او موسى است سجده کردند و خدا را شکر گفتند و موسى(ع) چیزی جز آن که خداوند فرجتان را نزدیک گرداند نگفت و پس از آن به مدت پنجاه و اندی سال به شهر مدین رفت و دوباره از نظرها غایب شد و این بار سختگیری ها بیشتر شد و مردم بار دیگر نزد فقیه رفتند و او پنهان شده بود ، کسى را به نزد او فرستادند و گفتند که ما دیگر صبری نداریم و تو پنهان شدی ، پس وی به صحرا رفت و آنها را به خویشتنداری دعوت کرد و گفت: که فرج آنها ۴۰ سال دیگر است و همگی خدا را شکر گفتند و خداوند بخاطر این سخنشان آن را ۳۰ سال قرار داد .
سپس گفتند: که تمامی نعمت ها از خداوند است ، خداوند به او وحى کرد که این مدت را ۲۰ سال قرار دادم ، سپس خداوند به او وحى کرد و گفت که به آنها بگو نروند چرا که فرجشان را در همین ساعت قرار دادم بعد موسى ظاهر شد در حالیکه سوار بر دراز گوشى بود ، فقیه خواست تا آنچه که او می داند را نیز یارانش بدانند ، نزدیک شد و سلام کرد و گفت: تو کیستى ؟ گفت: موسى ، فقیه گفت: فرزند کى هستى ؟ گفت :فرزند آل عمران ، فقیه گفت : فرزند کى ؟ گفت :فرزند قاهب فرزند لاوی فرزند یعقوب ، فقیه گفت :برای چه به اینجا آمدی؟ گفت :که من رسالتى ازطرف پروردگار دارم ، فقیه بلند شد و دست او را بوسید سپس باهم نشستند و پس از مدتى دستور تفرق آنها را داد و بین آن جلسه تا فرجشان ۴۰ سال وقت و فاصله بود. ( اکمال دین: ص 145 , الزام الناصب: ج 1 ص 25)
این قصه وعده قیام موسى (ع) وغیبت ایشان و سختى هایى را که مردم در آن زمان کشیده بودند. و محل شاهد ما در اینجاست که آیا بنى اسرائیل به موسى(ع) ایمان آوردند و او را یاری کردند یا آینکه در انتظار موسى(ع) و تکذیب او شکست خوردند. بسیاری از قوم بنى اسرائل به موسى(ع) ایمان آوردند و لیکن در ادامه مسیر و حرکت با ایشان شکست خوردند.
و آنها بر پنج دسته تقسیم می شوند:
گروه اوّل : که به تبعیت از طاغوت زمان خود فرعون ملعون پرداختند و اینان صاحبان جاه و مقام بودند همان کسانى که ترس از حکومت فرعون بر آنها چیره شد .
گروه دوّم: که تابع بلعم بن باعوراء و او فقیه و عالم آن زمان بود که ۱۲ هزار نفر نویسنده زیر دست او مینوشتند و وی علوم الهی را تدریس می کرد و دارای جزئى یا همه اسم اعظم بود همانگونه که بعضى از روایات او را توصیف می کنند. به کتاب قصص الأنبیاء تألیف نعمة لله جزایری مراجعه کنید .
و به رغم تمامی این علوم دینى و منزلت، او درخواست فرعون را هنگامی که از او خواست تا موسى و قومش را بوسیله اسم اعظم نفرین کند، بخاطر پول و جاه و مقام و تقرب به فرعون قبول کرد و خداوند در مذمت او فرمود :
(وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ) (أعراف: ١ )
(و بخوان بر این مردم حکایت آن کس را که ما آیات خود را به او عطا کردیم از آن آیات به عِصیان سر پیچید چنانچه شیطان او را تعقیب کرد و از گمراهان عالم گردید)
گروه سوّم :فرقه ای که از سامری تبعیت کردند آن هنگام که برای آنان گوساله ای از طلا درست کرد و به آنها گفت که این خداوند شما است و موسى به شما دروغ گفته و آن هنگامی بود که موسى بمدت چهل شب برای ملاقات خداوند رفته بود و سامری از اوّلین انصار موسى(ع) بوده و جبرئیل را می دید و لکن شیطان او را فریب داد و از راه حقّ منحرف ساخت پس، از غیبت موسى(ع) استفاده کرد و گوساله ای ساخت و آنها را به عبادت آن امر کرد و آن هنگام که بر عبادت گوساله اصرار ورزیدند، مردم بسیاری را گمراه ساخت.
گروه چهارم: آن دسته از بنى اسرائیل که از موسى نافرمانى کردند و مثلاً هنگامی که آنها را به جنگ امر کرد به ایشان می گفتند: که تو و پروردگارت بروید و بجنگید و ما همین جا نشسته ایم ، و از رفتن به جنگ خوداری کردند.
گروه پنجم: و آنها اقلیت بنى اسرائیل هستند که به موسى(ع) ایمان آوردند و در همراهی او نیز موفق بودند چرا که آنها نور خدا را دیدند و باور کردند و در این راه از سرزنش هیچ کس نهراسیدند و که خوشا بحال آنان باد .و سنّت خداوند با موسى(ع) موعود و مصلح قوم بنى اسرائیل نیز تکرار شد و اندک افرادى به او ایمان آورده بودند و اکثر مردمى که در انتظار فرجش بودند شکست خوردند و به او انواع اتهامات مثل سحر و جادوگر و دروغگو و غیره را زدند .
دانیال پیامبر(ع):
پس از مرگ سلیمان پیامبر(ع) جانشین ایشان آصف بن برخیا(ع) بود و شیعه او جواب احکام دینى را از ایشان می گرفتند و او نیز مدتى از انظار انسان ها دور شد و سپس بازگشت تا آنگاه که خداوند خواست او را برای همیشه از نظرها پنهان کند ، مردم از او پرسیدند : بار دیگر کى می توانند او را ببینند و محل ملاقات کجاست؟ گفت: نزد صراط ، پس از آن از نظرها غائب شد و بلاها و مصیبت های فراوانى بر قوم بنى اسرائیل نازل گشت تا اینکه خداوند چهار نفر از اهل بیت یهوذا را برگزید و دانیال از آنها بود و از فرزندان هارون نیز عزیر را برگزید و آنها کودکانى بیش نبودند و بنى اسرائیل به شدت در سختى بودند ، پس از آن نیز دانیال پیامبر توسط بخت النصر که لعنت خدا بر او باد دستگیر شد و به مدت نود سال به زندان افکنده شد و پس از آنکه بخت النصر فهمید که او همان پیامبر موعود یهود است او را در چاهی افکند که در آن شیری گرسنه را نگهداری می کردند ، تا او را بخورد ولى شیر این کار را نکرد پس از آن بخت النصر دستور داد که برایش غذا نبرند تا ازگرسنگی بمیرد ولى خداوند همیشه توسط یکی از پیامبرانش برایش غذا می برد و او روز را روزه می گرفت و شب ها با آن غذا افطار می کرد. و سختى های بسیاری بر قوم بنى اسرائیل رفت و بسیاری از آنان بخاطر طولانى شدن مدت انتظار در دین شک کردند ، و شبى بخت النصر در خواب دید که تمامی فرشتگان از آسمان بر زمین آمدند و وارد آن چاهی که دانیال در آن بود شدند و به او سلام کردند و مژده فرج را دادند ، بیدار شد و به آنجا رفت و دستور آزادی دانیال را داد و از او بخاطر این کار معذرت خواست و امور مملکت و قضا را بدست او سپرد ، پس از خروجش مردم و شیعه او به دورش حلقه زدند در حالیکه به ظهور او یقین داشتند فقط تعداد اندکى از مرم بر راهش باقى ماندند و او مدت زیادی در میان آنان نماند تا اینکه فوت کرد و پس از او امور کارها به عزیر واگذار شد. (الزام الناصب: ج ١ , ص ٢)
عیسی(علیه السلام):
بلایا بر قوم بنى اسرائیل شدت می یافت تا اینکه یحیى بن زکریا(ع) متولد شد و به سن نه سالگی رسید و پس از آن در مجلسى خطبه ای را بیان کرد که ابتدا به مدح و ثنای خداوند پرداخت و سپس روزهای خدا را براى آنها یادآور شد و پس از آن به آنها گفت که بلاهای صالحین بخاطر گناهان امت بوده و عاقبت از آن متقین است ، و آنها را به ظهور مسیح پس از بیست و اندی سال وعده داد و آن هنگامی که مسیح متولد شد، خداوند امر ولادت او را مخفی نگه داشتند و او را از نظرها پنهان کرد ، چرا که مریم آن هنگام که آبستن بود، خود را مخفی کرد و در جایى عزلت پیشه گرفت ، بعد از آن زکریا و خاله مریم آمدند که امر مسیح را بازگو کنند که دیدند مردم به سمت مریم هجوم بردند و او را با فرزندش دیدند و مریم گفت: (یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا)(ای کاش من قبل از این مرده بودم یا فراموش می شدم)
و خداوند زبان او را به عذرش و اظهار حجتش باز نمود و پس از ظهور او بلاهای بسیاری بر بنى اسرائیل فرود آمد و آنها ظلم بیشتری را از طواغیت و ستمکاران روزگار دیدند تا اینکه آنچه که خداوند در مورد مسیح به آنها گفته بود همگی به حقیقت پیوست. (الزام الناصب: ج ١ ص ٢٥٦ , اکمال الدین: ص ١)
و این علمای بی عمل! بزرگترین دشمن عیسى(ع) علمای بنى اسرائیل بودند که از مسیر اصلى تعلیمات موسى(ع) منحرف شده و بوسیله اموال فقراء و بیچارگان یک زندگی مرفهی را برای خود دست و پا کرده بودند و این علمای بی عمل و در رأس آنها مرجعیت دینى قوم بنى اسرائیل (حنانیا) به شدت بر علیه عیسى(ع) برخاستند در حالى که می دانستند او همان پیامبر موعود است و در این راه بسیاری از بنى اسرائیل را با خود همراه کرده بودند و در این هنگام بزرگترین کار عیسى(ع) رسوا نمودن این گروه گمراه و کشف حقیقت آنان برای مردم بود.
عیسى(ع) با کلماتى زندگى مرفه علماء را به زیر سؤال برده و می فرمودند ( خادم من دستان و جنبنده من پاهایم هستند و فرش من زمین و بالشت من سنگ است و در زمستان خودم را با شروق آفتاب بر زمین گرم می کنم و در شب نور و چراغ من ماه است و با گرسنگی به سرمی کنم و شعار و و لباسم از پشم زبر است و میوه و سبزی ام آنچه در زمین برای وحوش و حیوانات می روید و صبح را به شب و شب را به صبح می رسانم در حالیکه هیچ چیزی ندارم ولى با این حال بر روى زمین هیچکس از من ثروتمند تر نیست)(إرشاد القلوب مؤلف دیلمی , قصص الانبیاء مؤلف جزائری)
و همین طور در نکوهش علماء بنى اسرائیل می فرمود: ( آنها را ترک کنید که خود آنها کور و عده ای کور دیگر را رهبری می کنند و اگر کوری، عصاکش کور دیگر را هدایت کند، هر دو با هم در چاه می افتند).
و همین طور می فرماید: معلمان شریعت و فریسیون (طائفه ای از یهود) بر کرسى موسى(ع) تکیه زدند پس به آنچه می گویند گوش فرا دهید و به آن عمل کنید ولى همانند اعمال آنها را انجام ندهید چون به هر آنچه را می گویند عمل نمی کنند ...وای بر شما ای معلمان شریعت درهای ملکوت را بر انسانها می بندید و نه خود وارد می شوید و نمی گذارید که دیگران داخل شوند ، وای بر شما ای معلمان شریعت و فریسیون که شما از خانه بیوه زنان می دزدید و می خورید در حالیکه به نماز طولانى و عبادت تظاهر می کنید، ای رهبران کور دل بدانید که خداوند شدید ترین عذاب ها را برای شما در نظر میگیرد.
و در نتیجه علماء وشاگردان و پیروان آنها و اکثریت مردم و طاغوت زمان بیلاطس در انتظار ظهورعیسى(ع) شکست خوردند .
پیامبر خدا محمّد مصطفی صلى الله علیه و آله و سلم
همه پیامبران و فرستادگان به رسالت پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) بشارت داده بودند خداوند میفرماید:
(یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْأِنْجِیل) (اعراف: ١)
(ایشان و نشانه هایش را در تورات و انجیل می یابند)
خداوند می فرماید: (محمّد رَسُولُ الَّلهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ الَّلهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْأِنْجِیلِ) (فتح : ٢ )
(محمّد پیامبر خدا و کسانى که با ایشان بودند بر کفار سختگیر وبین خودشان مهربان هستند آنها رادرحال رکوع وسجود می بینى و به دنبال فضل ونعمت خداوندی و بهشت اویند آثار سجود بر پیشانى آنها نقش بسته و این نشانه هایى است که در تورات و انجیل نیز آن را می یابى)
یهود و مسیح منتظر پیامبر خدا(ص) بودند و ایشان را همانگونه که فرزندان خود را می شناختند، از ایشان (ص) شناخت کامل داشتند و خداوند می فرمود :
(وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِندِ الَّلهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْ نَةُ الَّلهِ عَلَى الْکَافِرِینَ) (بقره: ٨)
(و چون کتاب آسمانى قرآن از نزد خدا براى هدایت آنها آمد با وجودى که کتاب تورات ایشان را تصدیق مى کرد و با آنکه خود آنها پیش از بعثت انتظار فتح و غلبه به واسطه ظهور پیغمبر خاتم بر کافران داشتند آنگاه که آمد و با مشخصات شناختند که همان پیغمبر موعود است بازکافر شدند و به نعمت وجود ایشان ناسپاسى کردند که خشم خدا بر گروه کافران باد)
ودر جای دیگر می فرمایند:
(یَعْرِفُونَهُ کَماَ یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ) (بقره: ١)
(آن گونه که فرزندانشان را می شناسند او را میشناختند)
امام حسن عسکری(ع)می فرماید: خداوند یهود را سرزنش کرده و فرمودند: «و لما جاءهم » منظور هنگامی که برای یهود و برادران آنها آمد و«کتاب» از نزد پروردگار، قرآن و«تصدیق کننده» آن کتاب، لما معهم یعنى تورات آمد که در آن آمده است که محمّد امی (ص) از فرزندان اسماعیل مؤید بهترین خلق خداوند است و بعد از ایشان على جانشین و خلیفه خداوند است «و کانوا» (یعنى این یهود) قبل از ظهور پیامبر(ص)«یستفتحون» یعنى از خدا می خواستند که فتح و پیروزی شان را نزدیک گرداند «على الذین کفروا» بر دشمنانشان و مخالفانشان و خداوند ایشان را یاری می داد و پیروز می کرد خداوند فرمود: «فلما جاءهم» وقتى که برای این یهودیها آمد «ما عرفوا» اوصاف پیامبر را شناختند «کفروا به» نبوت او را بخاطر حسادت و دشمنى با ایشان انکار کردند و خداوند فرمود:« و لعنة لله على الکافرین» و لعنت خدا بر کافرین باد( تفسیر البرهان: ص ١٢)
از اسحاق ابن عمار آمده که روزی از امام حسین(ع) در مورد معنى این آیه پرسیدم:
(وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ الَّلهِ عَلَى الْکَافِرِین)( بقره : ٨)
(و با آنکه خود آنها پیش از بعثت انتظار فتح و غلبه به واسطه ظهور پیغمبر خاتم بر کافران داشتند آنگاه که آمد و با مشخصات شناختند که همان پیغمبر موعود است باز کافر شدند و به نعمت وجود ایشان ناسپاسى کردند که خشم خدا بر گروه کافران باد)
فرمود: در زمان ما بین پیامبر خدا حضرت محمد(ص) و حضرت عیسى(ع) قومی بودند که به مشرکان می گفتند: اگر رسول خدا ظهور کند، بت های شما را خواهد شکست و وعده و وعید می دادند و تهدید می کردند و آنگاه که رسول خدا(ص) خروج کرد به ایشان کفر ورزیدند.( تفسیر البرهان: ج 1ص ١٢)
از اصبغ ابن بناته از حضرت على(ع) فرمود : و اما اصحاب المشأمة همان یهود و مسیح هستند که خداوند عز و جل مى فرماید:
(الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَماَ یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُم) (بقره: ١٤)
(آنهایى که کتاب را به آنها دادیم او را می شناسند همانگونه که فرزندانشان را می شناسند)
محمّد(ص) و ولایت را در تورات و انجیل را مى شناختند همانگونه که فرزندان خود را در خانه خود می شناسند: (الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِین)( بقره: ١٤٧)
(حق از جانب پروردگارت است وازمشرکین نباش)
و هنگامی که به آنچه از قبل شناخت داشته منکر شدند، خداوند آنها را بدین وسیله مورد امتحان قرار داده و روح ایمان را از آنها سلب کرد و سه روح را در بدن آنها مستقر کرد ،روح قدرت و روح شهوت و روح جسم را و آنها را در زمره چهار پایان قرار داد:
(إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَام)(اینان مانند چهار پایانند)
چرا که چهارپایان بوسیله روح قدرت تحمل حمل اشیاء را داشته و با روح شهوت علف می خورند ومی خوابد و با روح بدن حر کت و سیر می کند.(تفسیر البرهان: ج ١ ص ١٦)
و به همین خاطر یهود، همراه با اوس و خزرج ساکن مدینه شدند چونکه آنها اطلاع داشتند که محمد خاتم(ص) در نهایت به این مکان مهاجرت خواهد کرد و هنگامی که محمّد(ص) مبعوث شد و به مدینه آمد، چون مطابق هوای نفسانى آنها نبود به ایشان کفر کرده و اتهام دروغ ، سحر و جادو و شاعری و دیگر اتهاماتى که به انبیاء پیشین گفته بودند را به رسول اکرم(ص) نسبت دادند .
خداوند در قرآن می فرمود:
( أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لا تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ ) (بقره: ٨٧)
( هرگاه فرستاده ای نزد شما آمد چون مطابق هوای نفسانى شما نبود به ایشان تکبر کرده وبعضى از شما فرستادگان را متهم به دروغ و عده ای دیگر آنها را می کشید)
و منتظران حضرت محمد(ص) همان یهود و علماء آنها و مسیح و علماء آنها و احناف و علماء آنها بودند که در انتظار خود مگر عده ای اندک، همگی شکست خوردند و رسول اکرم(ص) شدیدترین سختى ها را از دست کسانى که کافر شدند، کشید و حتى گاهی اوقات پیامبر(ص)را با سنگ می زدند و آنقدر به اذیت و آزار خود ادامه می دادند بطوری که پیامبر(ص) از بدنشان خون جاری می شد و از شدت این آزار غش می نمودند ولى با این حال این خواست خدا بود که دینش را با محمد(ص) وعلى(ع) و خدیجه(ع) شروع کند و سپس منتشر شود و سراسر دنیا را فرا بگیرد .خداوند می فرمود:
(یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ الَّلهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى الَّلهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ )
(می خواهند که بادهانشان نور خدا را خاموش کنند ولى خدا می خواهد که نورش را گسترش دهد و منتشر کند اگرچه به مذاق کافران خوش نیاید)
امام مهدی( علیه السلام):
قضیه انتظار برای مصلحی که در آخر زمان می آید را نزد همه ادیان سابق می یابید و همه انبیاء و فرستادگان به قیام قائم(ع) بشارت دادند . و او از ذریه پیامبر خاتم محمد(ص) و دوازدهمین خلیفه ایشان است .
اما یهود همان گونه که به پیامبری عیسى(ع) و محمّد (ص) ایمان نیاوردند، اعتقاد دارند که مصلح که در آخر زمان می آید همان پیامبر خدا ایلیا(ع) است که خدا ایشان را به آسمانها برده و در آخر الزمان ظهور میکند. و مسیحیان همان گونه که به پیامبری محمّد(ص) ایمان نیاوردند، اعتقاد دارند که حضرت عیسى(ع) همان مصلح منتظر که در آخر الزمان ظهور می کند و ایشان به آسمان بالا برده شد و در نهایت در آخر الزمان به زمین باز می گردد و زمین را بعد از خراب آن اصلاح می کند . ولى این اعتقاد همانند دو گروه دیگر قابل قبول نیست چون کتب انجیل و تورات به صراحت بر آمدن پیامبر خاتم محمد(ص) تاکید کرده و قائم از نسل و دوازدهمین خلیفه ایشان(ص) است و اوست که زمین را پس از آنکه از ظلم و ستم پر شده از عدل و داد پر می کند ، و در نهایت ایلیا(ع) و عیسى(ع) و خضر(ع) همگی جهت یاری امام مهدی(ع) محمّد بن حسن عسگری در آخر الزمان باز خواهند گشت.
و برای اثبات این قضیه بعضى از بشارت هایى را که در تورات و انجیل و قرآن و سنت نبوی آمده را بیان می کنیم که همگی بر این نکته بشارت و تاکید می کنند که مصلح و قائم محمّد بن الحسن العسکری و از نسل رسول خدا و دوازدهمین خلیفه ایشان است .
اولاً :بشارت های از تورات و انجیل
از اقبال از ابى المفضل در حدیثى طولانى آمده که علمای مسیح نجران صحیفه بزرگ آدم(ع) را آورده و از آن در مورد پیامبر(ص) وصفات ایشان و صفات اهل بیت و جانشینان پس از ایشان و منزلت آنها در نزد خداوند عزوجل حدیث طولانى را نقل کردند تا اینکه گفت: سپس مردم بر آنچه که بر موسى نازل شده رفتند و این جلمه را از سفر دوّم از تورات حذف کردند: من رسولى از ذرّیه اسماعیل را در میان مردم امی مى فرستم و کتابم را بر او نازل کرده و او را با شریعت ارزشمند به سوی تمامی خلایق روانه می کنم ، از حکمت خویش به او می دهم و با فرشتگان و سربازان خویش او را تأیید می نمایم ، ذریّه او را از دخترش مبارک ایشان قرار دادم و سپس از ذریّه ایشان دو فرزند برومند مانند اسماعیل و إسحاق که از دو اصالت برای دو ملت بزرگ هستند ، بزرگترین ملت که ۱۲ خلیفه از میان آنهاست که رسالت محمّد(ص) و آنچه را که من به او وحى کردم کامل می کنند و برای محمد و با آنچه ایشان را ارسال نمود بلاغ و حکمت دینى را کامل کرده و پیامبران و فرستادگان خود را با او خاتمه میدهم پس ساعت بر محمد(ص) و امت ایشان بر پا می شود. (اقبال الاعمال : ٢/ ٢٤٠/،الزام الناصب: ج ١ ص ١٣٠)
در حسام الشیعه فصل اوّل از کتاب صفینا آمده : نزدیکی ظهور صاحب الأمر ، روزگار تلخی خواهد بود و شجاعان از آن فرار می کنند و قلب ها ناراحت و احوال مردم پریشان است ، ظلمت و درد و طوفان و گرد و خاک زیاد می گردد و سر وصدای بلند دامنگیر شهر های آباد و خانه ها می شود ، و مردم پریشان احوال و همانند کوران راه می روند چرا که آنها عصیان امر صاحب را کرده اند و خون هایشان ریخته می شود و جسدهایشان له می شود و در آن روز دیگر طلا و نقره شان به دردشان نمی خورد چرا که آن روز ، روز غصب و خشم صاحب است و خشم او تمامی زمین را در بر می گیرد. (الزام الناصب: ج 1ص ١٤)
و از عبدلله بن سلیمان که اهل مطالعه کتب بود گفت که در انجیل وصف پیامبر(ص)را خواندم تا آنگاه که گفت خدای تبارک و تعالى به عیسى(ع) فرمودند : من تو را به نزد خویش می آورم و در آخر الزمان تو را دوباره به زمین باز می گردانم ، تا از امت محمّد (ص) عجائب فراوانى را ببینى ، و تااینکه آنها در نابود کردن دجال ملعون یاری نمایى ، تو را در وقت نماز فرو می فرستم تا با آنها نماز بخوانى چرا که آنها امت مرحومی هستند. (الزام الناصب ج 1ص ١)
و برای مطالعه مطالب بیشتر در این خصوص خواننده گرامی به جلد اوّل کتاب الزام الناصب مراجعه کنید چونکه در این کتاب سى و شش بشارت از کتب انبیاء پیشین آمده است.
وعده به امام قائم(ع)در قرآن کریم:
خداوند متعال می فرمایند:
)یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ الَّلهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَالَّلهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُون* هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ( (صف ٩− ٨)
)کافران میخواهند تا نور خدا را با گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش کنند و البته خدا نور خود را هرچند کافران خوش ندارند کامل و محفوظ خواهد داشت *اوست خدائى که فرستاده خود را به هدایت خلق و ابلاغ دین حق فرستاد تا او را هر چند کافران خوش ندا ن رد بر همه ادیان عالم غالب گرداند(
حضرت(ع) فرمودند: ( هنگام خروج قائم آل محمّد(ع) دین خداوند گسترش می یابد و همگی به دین اسلام می گرایند و این معنای سخن ، جهان را پر از عدل و داد می کند همانگونه که از ظلم و جور پر شده است. (قمی: ج ٢ ص ٣٦٥)
از امام جعفر صادق(ع)در مورد قول خداوند متعال آمده است:
(یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ)
( و آن روزی که بعضى ازنشانه های خداوند آشکار می شود دیگر ایمان آن بندگانى که از قبل ایمان نیاورده اند فایده ای ندارد).
امام(ع) در تأویل این آیه فرمودند:منظور از آیات ائمه هستند و آیه منتظره همان قائم است و اگر شخصى قبل از قیام با شمشیر به ایشان ایمان نداشته باشد اگر چه به پدرانش ایمان داشته باشد دیگر آن ایمان به دردش نمی خورد. (إکمال دین: ١)
خداوند متعال فرمودند:
(أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ الَّلهِ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ) (نمل: ٦٢)
( کیست که به یاری مظلومان بشتابد وبلاهایشان را حل کند وشما را خلیفه خود در زمین قرار دهد آیا خدایى دیگر با خدا هست تعداد کمی از شما فقط به یاد می آورید)
از امام باقر(ع) در مورد تأویل این آیه( أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاه) آمده است این آیه در مورد قائم(ع) نازل شده و هنگامیکه خروج کند عمامه ای را بر سر می نهد و در مقام نماز خوانده و دعا می کند و پس هیچ درخواستى از ایشان دریغ نمی شود). (تأویل الایات: ج 1ص ٤)
خداوند متعال فرمودند:
(قُلْ کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَى) (طه: ١)
(بگو همگی شما در معرفى کمین هستید و کمین کنید ودرنهایت خواهید فهمید که اصحاب صراط چه کسانى هستند و چه کسانى هدایت شده اند)
از عیسى بن داود از امام کاظم(ع)در مورد تفسیر آیه بالا سؤال کرد و حضرت(ع) فرمود:
(فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَى)
(که به زودى خواهید دانست ما و شما کدام به راه مستقیم سعادت رفته و طریق هدایت یافته ایم و کدام به راه جهل و شقاوت شتافته ایم)
امام(ع) فرمودند :الصِّرَاطِ السَّوِیِّ همان قائم(ع)است و کلمه اهْتَدَى یعنى کسانى که به اطاعت ایشان هدایت شدند و همانند این آیه در کتاب خدا آمده است:
(وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى) (طه: ٨)
(و من کسانى را که توبه کرده و ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدایت شوند را مورد عفو و بخشش قرار می دهم)
امام در تأویل این آیه فرمود: به ولایت ما هدایت می شوند.
خداوند فرمود:
( قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ) ) آیا آن هنگام که آبتان به منجلاب تبدیل می گردد کیست که آبى گوارا را برای شما نازل می کند)
از ابو بصیر از امام باقر(ع) در مورد تفسیرآیه ( قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ )
فرمودند ، این آیه در مورد قائم(ع) نازل شده وفرمودند: آن زمان که امامتان غائب است و شما از جای ایشان بى اطلاع هستید چه کسى امام ظاهر را برای شما می آورد که اخبار آسمان ها وزمین وحلال وحرام خداوند را برای شما آورد. (اکمال دین: ج ١ص ١)
و ده ها آیه دیگر که به امام مهدى(ع)وعده داده و هر کس مطالب بیشتری در این خصوص بخواهد به کتب معتبر حدیث رجوع کند .
بلاهای امت در غیبت امام مهدى(ع)
کسانى که روایات صادره از اهل بیت(ع) را پیگیری می کنند اینگونه خواهند یافت که بزرگترین بلایا همان مصیبت غیبت امام قائم(ع)است که به خاطر ازدیاد آشوبها و فتنه ها در آن دوران جهل و تاریکی است و به همین خاطر به تفصیل این بلایا را از طریق روایات اهل بیت (ع) مرور می کنیم .
از امام على(ع) آمده است که فرمودند : (این آیه در مورد ما نازل شده است:
(وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ )( و او آن را در پى خود سخنى جاویدان کرد باشد که آنان {به توحید}بازگردند).
و امامت در فرزندان حسین(ع) تا روز قیامت جاری است و غائب ما دو غیبت خواهد داشت که یکی کوتاه ودیگری بلند مدت است اما اوّلى شش روز یا شش ماه یا شش سال به طول می انجامد و دیگری بیش از آنکه تصورش را بکنند ، و هیچ کس بر این امر پایدار نخواهد ماند مگر آنانکه به ما ایمانى قوی و یقین داشته باشند). (الزام الناصب: ج ١ ص ٢)
از امام رضا(ع)که ایشان از پدرانش از حضرت على(ع)که ایشان نیز
اباعبدالله الحسین (ع):
ترجمه انگلیسی وشعر : مرحوم ابوالقاسم حالت
صاحبُ الحاجَهِ لَم یَکرِم وَجهَهُ عَن
سوالِک فَاکرِم وَجهَکَ عَن َردِّه .
نیازمند بادست درازکردن پیش تو. آبروی خودرا
حفظ نکرد. توباخودداری ازرد کردن او آبروی
خودراحفظ کن.
If a needy man does not save his
reputation by refraining from
askingyou, save yours by
grantin his request
محتاج چو پیش تو کند گردن خــــم
کن حاجت اورواو رنجش راکــــــم
اوریخت گر آبروی خود باخواهش
توحفظ کن آبروی خودرابه کــــرم
|+| نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در تاریخ جمعه 13 اسفند ماه سال 1389 در موضوع احادیث | چاپ یادداشت | 0 نظر
مولاعلی (ع) .ترجمه انگلیسی وشعری. ابوالقاسم حالت
کُلُّ یَحصِدُ مازَرعَ وَیُجزی بِما صَنَعَ .
One reaps what he sows; and is rewarded
as to how he behaves .
هرکس درو می کند آنچه راکه می کاردو جزامی بیند
به آنچه عمل می کند.
زشتی بینی اگر به زشتی گروی
نیکی بینی چوراه نیکی بروی
درمزرعه عمل تو چون برزگری
هرتخم که کشته ای همان می دروی .
|+| نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در تاریخ جمعه 6 اسفند ماه سال 1389 در موضوع احادیث | چاپ یادداشت | 1 نظر
مولاعلی (ع) .ترجمه انگلیسی وشعری. ابوالقاسم حالت
مَن اَبصَرَ زَلَّتَهُ صَغُرَت عِندَهُ زَلَهَ غَیرُه
He who is able to see his own
defect can easily overlook the
defect of others.
کسی که برلغزش خود بینا گردد لغزش دیگران
راکوچک شمارد.
نادان که حساب عیب مردم را داشت
خودرامگرازعیوب عاری پنداشـــت
هرکس که به عیب خویش بینا گردد
عیب دگران به هیچ خواهد انگاشت
|+| نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در تاریخ یکشنبه 24 بهمن ماه سال 1389 در موضوع احادیث | چاپ یادداشت | 6 نظر
مولاعلی (ع) .ترجمه انگلیسی وشعری. ابوالقاسم حالت
مَن حَفَرَبِئرَا لاَخیهِ . وَقَعَ فیهِ.
He who digs a well for his brother
falls in it himself.
کسی که درراه برادرش چاه کند. خود در آن افتد.
گمراه که خواهد ره کس رابزند
این دام چوعنکبوت برخویش زند
خودپیشتر ازاو فتد اندرته چاه
هرکس به ره برادرش چاه کند.
|+| نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در تاریخ یکشنبه 24 بهمن ماه سال 1389 در موضوع احادیث | چاپ یادداشت | 2 نظر
مولاعلی (ع) .ترجمه انگیسی وشعری. ابوالقاسم حالت
مَن اَفضَلِ الوَرَعِ اَن لاتَعتَمِل فی خَلوتِکَ ماتَستَحی
مِن اِظهارِهِ فی عَلانیَتِک .
It is a great virtue never to make in secret
a plan that you would blush to disclose.
نشانه پرهیزکاری آن است که درنهان کاری نکنی
که آشکارنتوانی کرد.
آنست بهین نشان نیکوکاری
کزهیچ جهت راه بدی نسپاری
وانکارکه می کنی اگر درپرده است
شرمت ناید که پرد ه زان برداری
پایتخت عطش
بازدید : 1350 مرتبه
تاریخ : 12 آبان 1391
نخلها تشنهی شط العرب زمزم تست
تشنگی بر لب تب سوختهی علقم تست
خیمه در آن طرف سدره بر افراشتهای
هشتمین باغ جنان منتظر مقدم تست
میوزد از نفس گرم صبا عطر بهشت
باد خود زندهی جاوید مسیحا دم تست
ای که با زخمهی زخمت شده هستی به سماع
کربلا پردهای از سمفونی اعظم تست
لالهها از دل گودال سر آورده برون
دشتها پر شفق از تابش جام جم تست
کیست این تشنهی سودا زدهی بحر به دوش؟
که دو دست قلمش سبزترین پرچم تست
ای سفر کرده! پس از کوچ غریبانهی تو
زینب در به درت آینهدار غم تست
ای که در خاتم انگشتریات نقش وجود!
کربلا شعلهای از شعشعهی خاتم تست
شاعر: کاظم نظری بقا
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
حضرت علی اصغر(ع)
بازدید : 5357 مرتبه
تاریخ : 11 آذر 1390
تقدیم دوست کردم، هفتاد ماهپاره
تنها به روی دستم، مانده است، یک ستاره
با دستهای بسته، خوانَد قنوت ایثار
با چشم نیم بازش، بر من کند نظاره
شیران کارزارم، رفتند از کنارم
باشد همه سپاهم این طفل شیرخواره
نه اشک تا بگرید، نه شیر تا بنوشد
نه نور یک نگاهش، نه تاب یک اشاره
امروز در نهادم، شد تازه داغ محسن
کآوردهام به همراه، یک محسن دوباره
دوش از عطش نخفته، با دوست راز گفته
احیا گرفته تا صبح در بین گاهواره
ای حرمله ندیدی، وقتی که زه کشیدی
جوشید خون قلبم، از این گلوی پاره
تنها نه چند روزی تا صبح روز محشر
بر این شهید گریند، ارض و سما هماره
«میثم» ز خون اصغر تکمیل شد شهادت
باید بر او گرفتن هر روز یادواره
غلامرضا سازگار
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (3)
دامن قنداقه شد غرقاب خون
بازدید : 4788 مرتبه
تاریخ : 11 آذر 1390
تا در آغوش پدر ماوا گرفت
موج در آغوش دریا جا گرفت
دامن قنداقه شد غرقاب خون
تا پدر قنداقه را بالا گرفت
تیر دشمن تا گلویش را شکافت
خنده کرد و اشک از بابا گرفت
غنچه نشکفتهای پژمرد لیک
جان ز جسم باغبان یکجا گرفت
از بر یعقوب دشت کربلا
گرگ تیر، آن یوسف زهرا گرفت
کرد از داغش گریبان چاک چاک
وز غم او بانگ واویلا گرفت
جام گلگون شهادت را به شوق
کودک شش ماهه از مولا گرفت
لالههای نینوا «یاسر» ببین
رنگ خون زین ماتم عظمی گرفت
شاعر: صافی گلپایگانی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
پیام مسلم به اباعبدالله
بازدید : 4707 مرتبه
تاریخ : 4 آذر 1390
دهید اندکی اهل کوفه امانم
که تا بر حسینم سلامی رسانم
سلام ای حسین! ای فروغ محبت!
ببین مسلمت را به وادی غربت
سلام ای گل گلشن آل طاها
سلام ای جگر گوشهی شاه بطحا
سلام ای گل باغ زهرای اطهر
سلام ای عزیز دل و جان حیدر
مبادا ای پسر عَمّ به کوفه بیایی
که خود را گرفتار کوفی نمایی
الا ابن عَمّ، کوفیان بیوفایند
از آن ترسم این قوم،خوارت نمایند
در اول به من عهد و پیمان ببستند
ولی زود آن عهد و پیمان شکستند
ز من کوفیان، خوب احسان نمودند
مرا مرد و زن، سنگ باران نمودند
چو بستند بر روی من، راه چاره
بیاورد خصمم به دار الاماره
به بالای بام، از جفای خصم کافر
جدا سازد از کینه، از پیکرم سر
محمد شرمی کاشانی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
وداع شاهزاده علی اکبر(ع)
بازدید : 4283 مرتبه
تاریخ : 4 آذر 1390
مادر خون جگرم
خاک غم شد به سرم
قامتم گشته کمان
خیز و بنگر پسرم
مادرم من مادرم
ای علی اکبرم
دیده بگشا و ببین
گشتهام زار و غمین
میزند بر سر خود
مادر زار و حزین
مادرم من مادرم
ای علی اکبرم
لالهی این چمنی
ز چه گلگون کفنی
لب گشا گو سخنی
به خدا جان منی
مادرم من مادرم
ای علی اکبرم
ازغم دوری تو
پسر با ادبم
روز من گشته سیاه
جان رسیده به لبم
مادرم من مادرم
ای علی اکبرم
ای مه برج وفا
گشتهام غرق عزا
رفتی و از کف من
دگر افتاده عصا
مادرم من مادرم
ای علی اکبرم
تا که دیدم رخ تو
طاقتم رفته ز دست
مردم و زنده شدم
پشتم از غصه شکست
مادرم من مادرم
ای علی اکبرم
ای گل پرپر من
نوجوان اکبر من
مادر دیده ترم
رفتهای از بر من
مادرم من مادرم
ای علی اکبرم
فرهاد فکری
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
ورود به کربلا
بازدید : 4191 مرتبه
تاریخ : 4 آذر 1390
بار بگشائید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
السلام ای سرزمین کربلا
السلام ای منزل نور خدا
السلام ای وادی دلجوی عشق
وه چه خوش میآید اینجا بوی عشق
السلام ای خیمهگاه خواهرم
قتلگاه جانگداز اکبرم
کربلا گهوارهی اصغر توئی
مقتل عباس مه پیکر توئی
آمدم آغوش خود را باز کن
بستر مهمان خود را ساز کن
آمدم با شَهپَرجان آمدم
آتشم اما چون طوفان آمدم
حبیبالله چایچیان
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (1)
خاتمه آشنایی
بازدید : 3850 مرتبه
تاریخ : 4 آذر 1390
خواهرم اینجا زمین کربلاست
سرزمین غصه و درد و بلاست
این زمین بوی جدایی میدهد
خاتمه بر آشنایی میدهد
خواهرم اینجا اسیرت میکنند
در همین ده روزه پیرت میکنند
میشوی تو غرق ناله، غرق آه
میزنم من دست و پا در قتلگاه
دخترم را در غریبی میکُشند
گوشوار از گوشهایش میکِشند
خصم حیدر تیغ بر رویم کِشد
شهر بیشرم و حیا مویم کِشد
در همین جا کوفیان دف میزنند
در عزایم هلهله، کف میزنند
میبرند اینجا گلو و حنجرم
پیش تو بر روی نی آید سرم
استاد میرحسینی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
قیام عاشورا
بازدید : 2678 مرتبه
تاریخ : 27 مرداد 1390
بارد چه؟ خون! که؟ دیده، چه سان؟ روز و شب! چرا؟
از غم، کدام غم؟ غم سلطان کربلا!
نامش چه بود؟ حسین، ز نژاد که؟ از علی!
مامش که بود؟ فاطمه! جدٌش که؟ مصطفی
چون شد؟ شهید شد! به کجا؟ دشت ماریه
کی؟ عاشرِ محرم! پنهان؟ نه، بر ملا
شب کشته شد؟ نه روز، چه هنگام؟ وقت ظهر
شد از گلو بریده سرش؟ نی نی، از قفا!
سیراب کشته شد؟ نه! کس آبش نداد؟ داد!
که؟ شمر، از چه چشمه! ز سرچشمهی فنا...
مظلوم شد شهید؟ بلی، جرم داشت؟ نه
کارش چه بُد؟ هدایت، یارش که بُد؟ خدا
این ظلم را که کرد؟ یزید، این یزید کیست؟
ز اولاد هند؟ از چه کس؟ از نطفهی زنا
خود کرد این عمل؟ نه فرستاد نامهای
نزد که؟ نزد زادهی مرجانهی دغا
ابن زیاد زادهی مرجانه بُد؟ نعم
از گفتهی یزید تخلٌف نکرد؟ لا
این نابکار کشت حسین را به دست خویش؟
نه او روانه کرد سپه سوی کربلا
میر سپه که بُد؟ عُمرِ سعد، او برید
حلق عزیز فاطمه؟ نه شمر بیحیا
خنجر برید حنجر او را نکرد شرم؟
کرد، از چه پس برید؟ نپذیرفت ازو قضا
بهر چه؟ بهر آنکه شود خلق را شفیع
شرط شفاعتش چه بُود؟ نوحه و بکا
کس کشته شد هم از پسرانش؟ بلی، دو تن
دیگر که؟ نُه برادر! دیگر که؟ اقربا
دیگر پسر نداشت؟ چرا داشت، آن که بود؟
سجٌاد! چون بُد او؟ به غم و رنج، مبتلا
ماند او به کربلای پدر؟ نی، به شام رفت
با عز و احتشام؟ نه، با ذلٌت و عنا!
تنها؟ نه با زنان حرم، نامشان چه بود؟
زینب، سکینه، فاطمه، کلثوم بینوا
بر تن لباس داشت؟ بلی، گَردِ روزگار
بر سر عمامه داشت؟ بلی، چوب اشقیا
بیمار بُد؟ بلی! چه دوا داشت؟ اشک چشم،
بعد از دوا غذاش چه بد؟ خون دل غذا
کس بود همرمش؟ بلی اطفال بی پدر
دیگر که بود؟ تب که نمیگشت از او جدا
از زینت زنان چه بهجا مانده بد؟ دو چیز
طوق ستم به گردن و خلخال غم به پا!
گبر این ستم کند؟ نه! یهود و مجوس؟ نه
هندو؟ نه! بتپرست؟ نه! فریاد از این جفا
«قاآنی» است قائل این شعرها؟ بلی
خواهد چه؟ رحمت، از که؟ ز حق، کی؟ صفِ جزا
شعری از قاآنی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
اربعین نوحه سی
بازدید : 2516 مرتبه
تاریخ : 26 آذر 1389
ائی گئچهن ایکی قوْلۇندان، صاحیب-ی-علهم قارداش
شـامیــدهن گلیـب گئتسیـن، یثـریبــه حــرم قــارداش
ائی آتام علی اوْغلۇ، ائی وفالی قارداشێم
دۇر پوْزۇلدۇ پرقاریم، ائی رشید علهمداریم
بیز گلهنده یثریب دهن بۇ بلالی صحرایه
پاسبانیدی یوْلدا، سن بنات-ی-زهرایه
ایندی یوْخ اوْلا اکبر، سرپرست-ی-لئیلایه
قالمایێب منه محرهم، بیر نفهر خدهم قارداش
ائی آتام علی اوْغلۇ، ائی مه-ی-بنی هاشم
قئبلهگاه-ی-آمالێم، ائی وفالی قارداشێم
سن شهید اوْلان گۆندهن، قان اوْلۇبدۇ گؤز یاشێم
دمبئدهم گلیب موجه، گؤزلهریمده یم قارداش
تا بۇ غملی صحراده، تاپدێ ال سنه لئشگهر
قارداشێم حۆسئن اؤلدۆ، یاندێ خئیمهلهر یئکسهر
قالمادێ بنی هاشم، قێزلارێندا بیر معجهر
سؤیدۆ آل-ی-اطهاری، فرقهیئ ظؤلهم قارداش
هاشمیلهر اهل-ی-شامه، گؤر نه دستگیر اوْلدۇ
مه جبین بالا قێزلار، باش آچێق اسیر اوْلدۇ
پاسبان خاتونه، فرقهیئ شریر اوْلدۇ
سرو قددیمی ائتدی، بۇ قضیه خم قارداش
بۇ سفرده اندوهیم، گرچه چوْخ مزید اوْلدۇ
قددیمی بۆکهن امما، مجلیس-ی-یزید اوْلدۇ
بیر مقامه ایش چاتدێ، دۇرماغێم شدید اوْلدۇ
زیر-ی-تار-ی-قلبیمدهن، اوْلدۇ ناله بیم قارداش
قلبیمی بۇ نیسگیل چوْخ، گتدی محنت و درده
جان خرابه ده وئردی، بیر بالام قۇرۇ یئرده
حالینه باخێب تؤکدۆم، گؤزیاشێ روْخ-ی-زرده
قالدێ بیکفهن دوْخت-ی-شاه-ی-مؤحتهشهم قارداش
گنج-ی-عیصمهته مدفهن، اوْلدۇ کوْنج-ی-ویرانه
آل حیدرین اشکین، دؤندهریب بۇ غم قانه
اوْل گۆل ایله ویرانه، دؤندۆ بیر گۆلۆستانه
رشک ائدهر اوْ گۆلزاره، گۆلشهنه ارم-ی-قارداش
شاعر: سعدی زمان
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
اربعین نوحهسی
بازدید : 2608 مرتبه
تاریخ : 26 آذر 1389
قافیلهیئ غم دوباره گلدی دشت-ی-نئینوایه
زینب-ی-سییاه معجـهر، تئزهدهن باتێب قـرایه
قبــر-ی-پـاکـه یئتمـهمیش کیـم، دۇردۇ بیــر ازهل دایـانــدێ
رنگی سوْلدۇ دۆشدۆ بیهوش، بسکی قلب-ی-زاری یاندێ
سپــدی ســۇ یــۆزینــه بیمــار، آچــدێ گــؤزلـهرین اوْیاندێ
چکـدی تـا اؤزیـن یـئتیــردی، قبـــر-ی-شـــاه-ی-کربـــلایــه
دیل آچاندا اووهل-ی-امر، اوْلمادێ دیلـی دانێشسێن
تـا گلیـب دئـدی بـرادهر، کاش کـی بـۇ زینب اؤلسۆن
من نئجه گؤرۆم مزارین، کاش گؤزلهریـم کوْر اوْلسۇن
هاردادێر اجهل کی وئرسین، عؤمریمی منیـم فنایـه
مــن فــدا سنیـن وفـاوا، ائــی عـزیز-ی-جان برادهر
باش گؤتۆر مزاریدهن دۇر، باشێمه اوْلـۇب نه کۆللـهر
سن اؤلهن سوْرا گؤرۆبدۆر، بۇ باجێن نه قاره گۆنلهر
دستگیر اوْلۇبدۇ شئمر-وْ-ائبن-ی-سعد-ی-بیحیایه
سن شهید اوْلۇب داغێلدێ، شؤکهت-وْ-جلال-وْ-جاهێم
اۆستۆمه قوْشۇن تؤکۆلدۆ، یاندێ جۆمله خئیمهگاهیم
چادریــم تالانــدێ بــاشــدان، اوْلمــادێ بیــر پنـاهیـم
تـاپمـادێـم اومـۇد قـارداش، یـالـوارێب گئـدیـم هـارایـه
باش آچێــق بــۆرههنــه نــاقــه، زینبــون سـوار اوْلۇبدۇر
کوفه دهن دییار-ی-شامه، شئمر-ی-دون دوْلانـدێرێبدیر
چارسوده خلق ایچینده، اهـل-ی-بئیتی ساخـلاییبـدیر
صف بئصهف ائدیب تماشا، دۆشمهن آل –ی مصطفییه
جۆمله غملهریندهن آرتێق، بیرجه غم منی آلێبـدێر
چوْخدۇ خیجلهتیم برادهر، نه دئییم بیلهن نوْلۇبـدۇر
بیــر رقیــه آدلــێ نـازلـێ، خورداجا قێزین اؤلۆبدۆر
آج خرابه تــوْپـراق اۆستـه، دردی یئتمـهدی دوایـه
ساچـلارێــم آغـاردێ غمــدهن، بسکــی آه-وْ-نـالـه قێلدێم
گؤزلهریم دۆشۆب اێشیقدهن، آغلادێم زئ بس کوْر اوْلـدۇم
اؤز ائـویمـی یاخشـێ یێخــدێـم، من نئجه بۇ دشته گلدیم
اینـدی گــؤر قالێبـدێـر حســـرهت، لئیلـی تـک آنــا بـالایــه
نائحــا حــۆسئینــه هــر کــس، زائــر اوْلســا اربـعیــن ده
وار یقین اوْ شخص-ی-مؤمئن، یوْخ هراسی جان وئرهنده
ائــی خــودا نصیــب ائیلــه، بیــرجــه اربعیــن گــۆنــۆنده
زائر اوْلسۇن اهل-ی-مجلیس، جۆمله شاه-ی-کـربـلایـه
شاعر: نائح
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
قتلگاه نوحهسی
بازدید : 2423 مرتبه
تاریخ : 26 آذر 1389
گـۆن دۇتـۇلدێ باتدێ آی، گلـدی شب-ی-یلـدا یئـره
زولف-ی-زینبدن آخۇب، قان ظهر-ی-عاشورا یئره
پُر تلاطیم ائیلهدی، گـویـا سێنـۇب عرش-ی-خـودا
حنجهره خنجهر قوْیۇب، قاتیل؛ ائـدوب خنجهر نــوا
بوسـهگـاه-ی-حضــرت-ی-محمــودی اؤپــدۆ برمـلا
معجهرین باشدان سروب صدّیقهی-ی-کبری یئره
قانیلهن بیر دستهماز آلدێ، حۆسئن روکن-ی-نماز
خنجــهر آلتێنــدا ائـــدوب، آلـلاهـیلــهن راز-وْ-نییـاز
عاشیق-ی-قرآنیدیر، شاهنشه-ی-مولک-ی-حئجاز
جبـرئیــل امــر خـودا دهن گتـدی بیـر تغـرا یئــره
سایه سالدێ شهپهریندهن شاه-ی-دین اعضاسینه
قـان یــارالاردان آخار اولدی، آخـۇب صحـراسینـه
گـؤردی جبـریـل غــرق اوْلـۇبدۇر، لخته قان دریاسینه
باش آچۇب گلسون گرهک، پئیغهمبهر-ی-طاها یئره
عرض ائدوب آللاه سنه، گؤندهردی مندهن بیر سلام
وئـر ایجـازه دوْغـرانـان قـۇربـانـلارۇن ائتسـون قییـام
سجدهدن قالخێـزدێ باشێـن بـاخـدێ بـالایـه ایمـام
گؤردی سایه جبرئیـل، سالمێـش عجـهب تنهـا یـئره
نوطقه گلدی شهپهرون چـک سایـه سالمـا یارهیـه
شمس-ی-عالهم تؤکسۆن آتش خون-ی-بافوارهیـه
قـانیلــهن اوْخــلار چکـوب، اعضا دل-ی-صد پارهیه
یارهلـردهن قـان آخـۇب، یـازدێ بـۇ گۆن اینشا یئره
وئـرمیشـهم قـۇربـان جـوانانـی سۇسۇز ایسلامه من
ائیلهرهم خیدمهت کسیلمیش، باشیلهن احکامه من
قتـلگـَهـدهن گئتمـهرهم ائــی جئبرئیـل اخیـامـه مـن
خئیمــهده زولفــون یـوْلـۇب معجـهر آتـۇب افتـا یئـره
حضرت-ی-پئیغهمبـهریـن قانــۇنێنــێ ائحیـا ائــدهم
آیهی کهفـی جیدا اۆسته، گئدۇب معنــا ائــدهم
قانیمیلـهن مـن علی حقّین یازۇب اینشا ائـدهم
دۆشمۆشـهم آتدان سلـامــهت جبـرئیـل آیا یئـره
اۆچ یـاشێنـدا بیـر قێـزێـم وار زولفلهرین آلمێش اله
داغ-ی-اکبــر واردێ دیلــده، اوْخ وۇرۇبــدۇر حرملــه
قــوْلـلارێ باغلـێ مینیر اهـل-وْ-عیالیــم محمیلــه
آخمئیـۇب قـانێـم یـارالاردان بـۇ گـۆن بیجا یئــره
«ثابیتا» ال آت حۆسئینین دامهنیندهن دۇت اؤزۆن
آلتێ گوشه قبـریده قالـدێ سنون آغلار گـؤزۆن
هر مکاندا داییر ائتدی ماتهمـی نیسگیل سـؤزۆن
زینـبون آهـێ گتـوردی محشهر-ی-کبری یئره
قوْشار: اردبیللی ثابت
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
حضرت علی اکبر(ع) نوحهسی
بازدید : 2370 مرتبه
تاریخ : 26 آذر 1389
گلئیدی لئیلی جانینه، گؤزۆن فداسی اکبریم
اوْلۇبدۇ باشێوێن قانێ، الون حناسی اکبریم
تالانمێسان ورق-ورق، چمنده یاسمن کیمی
جهانه بیر اوْغۇل گلهر، مگر دوباره سن کیمی
نه بیر آنا اسیر اوْلار، کمند-ی-ظۆلمه من کیمی
سالار شراره عالمه، اۆرهک نواسی اکبریم
اوْن سگگیز ایلدی من سنون، انیس-وْ-غمگسارۇوام
دیندیر منی گؤزل بالا، اسیر-ی-داغدارۇوام
سن مست-ی-کردگارسن، منده سنون خمارۇوام
دۇر دۇت الیمدهن ای منیم، الیم عصاسی اکبریم
عبانی یۆزدهن آچ باخێم، تئلوندا نقش اوْلان قانا
آنا دئ سسله سن منی، هوسله من دئییم جانا
اؤپۆم اوْ قانلێ گؤزلرون، سێزێلدایێم یانا-یانا
سالێندێ باشێمه دئییم اوْغۇل قاراسێ اکبریم
قوْیما اوْ قانلێ کێپرێگۇن، پرده چکه گؤز اۆستۆنه
بۇندان علاوه غملرون، کؤز قالێیا کؤز اۆستۆنه
قوْی بیر یارالێ باشێوێ، ایندی آلێم دیز اۆستۆنه
گؤر نئجه دیلده لئیلینین، وار اوْخشاماسێ اکبریم
دیداریوه اگر علی، گلهنده قالمێشام دالا
نفسدهن آز قالێر منی، بۇ غملی آیرێلێق سالا
ایجازه وئر یانا-یانا، آیاغێوێ اؤپۆم بالا
یوْخ سندهن اؤزگه لئیلینین، بیر آشناسێ اکبریم
دانێش بیرآز دیلونداکی، اوْلان ملالیوی بیلیم
هؤرۆگۆمۆ آچێم علی، دوْداغێوێن قانێن سیلیم
ثوابی واردێ لۆطف ائله، یۆزۆمه گۆل قێزێل گۆلۆم
اوْلسۇن گۆلهن یۆزۆن منه، وصلت نداسی اکبریم
درخت-ی-باغ-ی-عؤمریدهن، گۆل-ی-مُرادی درمهدیم
توْیۇندا لاله یاندێرێب، گلین هؤرۆگۆ هؤرمهدیم
بخت اوْتاغێن آچاندا سن، الی حنالی گؤرمهدیم
ساغالمایاندێ قلبیمین، بۇ بیر یاراسێ اکبریم
منیم اۆرهکده دردیمی، فراق اوْدۇن چکهن بیلهر
اوْغۇل دالێجا دائما"، یوْللارا گؤز تیکهن بیلهر
پرپر اوْلان گۆلۆن غمین، شئیدا بیلهر، اکهن بیلهر
آنانێ فوری پیر ائدهر، هیجران بلاسی اکبریم
باشیوه قاتلون وۇرۇب، جدّون علی کیمی یارا
اۆستۆمه قَیتهریب منیم، بخت آینامێ پارا-پارا
سن هارا نازنین اوْغۇل، قانه باتان عبا هارا؟
یاراشمئییر وجودیوه، بۇ توْی لیباسی اکبریم
دارێخدێ قلبیمین باشێ، دانێش منیله گۆل یۆزه
اوْ قاره زۆلفێوێ بالا، بۇ قدری سالما گۆل یۆزه
آدامسێزام، کؤمهکسیزهم، بیر باخ منیله گؤز-گؤزه
گلئیدی سینهمه دئییم، گؤزۆن قاداسێ اکبریم
قوْشار: سیّد تقی سیفی اردبیلی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
حضرت علی اکبر(ع) نوحهسی
بازدید : 2328 مرتبه
تاریخ : 26 آذر 1389
اکبـر دیلـه گـل، غمـزده لئیلانـی دانێشـدێر
آچ قانلێ گؤزۆن بۇ ائوی ویرانی دانێشدێـر
چسبنده ائدیب بیربیرینه لبلریوی قان
دیلدهن سنی نه نوع سالێب فرقهی-ی-عُدوان
یا اینکه سێنێب قلبون آنوْندان سنه قۇربان
دیندیرمه منی زینب-ی-عُلیانی دانێشدێر
قان پرده چکیب گیزلهنیب آی ماه جمالون
هرچه باخێرام گؤرمۆرهم اوْل هاشیمی خالون
هیجران یئلی خاموش ائلهییب شمع-ی-وصالون
سنسن آناوێن شمع-ی-فروزانی دانێشدیر
ای شمع-ی-شبستان سنی کیم ائیلهدی خاموش
قێرمێز سنه گئیدیردی آنوْن اوْلدۇ سییهپوش
باخدێقجا سنه محنت-وْ-دردیم ائلهییر جوش
قلبیم آلێشێر بۇ دل-ی-سوزانی دانێشدێر
کیم وار کیمه ایظهار ائلهییم دردیمی بیر بیر
منلهن دیله گلمیرسن اوْغۇل منده نه تقصیر
هئچ من دئمیرهم من آنوْوام بیر منی دیندیر
آغوشیوه آل اصغر-ی-عطشانی دانێشدێر
کم نور ائلهییبسهن گؤزۆمۆ ای دۇتۇلان آی
کشف ائیلییهبیلمهم سؤزۆمۆ ای دۇتۇلان آی
من کی دئمیرهم تک اؤزۆمۆ ای دۇتۇلان آی
بیر عدّه گؤزۆ یاشلێ پریشانی دانێشدێر
باخدۇقجا سنه ائیلهییرهم قلبدهن افسوس
عؤمریندهن ائدیب درد-وْ-غمون لئیلینی مأیوس
جیسمیم ائلهییب خسته اوْلان روحیمی محبوس
قوْیما علی روحیم اوْلا زندانی دانێشدێر
عفو ائیله اوْغۇل قالدێم اگرچه گئجه گلدیم
واللاهی اێشێقلێ گۆنۆم اوْلدۇ گئجه گلدیم
گلدیم باشێوێن اۆستۆنه امّا نئجه گلدیم
مندهن خبر آل سن بۇ قضایانی دانێشدێر
قوْشار: نخستین اردبیلی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
حضرت علی اکبر(ع) استمدادی
بازدید : 2256 مرتبه
تاریخ : 26 آذر 1389
گل عُقابیدهن یێخێلدێم، بابا ارض-ی-کربلایـه
قالێـب اکبـرون آراده تئـز اؤزۆن یئتیـر هـرایه
اوْ گـۆلـه وارێمـدێ بنــزهر قێـرێلێبــدێ خـول بۇداقدان
سارالێبدێ شاخ-وْ-برگیم قان آخێر سۇسۇز دوْداقدان
نئجه گؤر دوچار-ی-خارهم، بابا دۆشمۆشهم آیاقـدان
گتیـریــب بـابـام پئیمبــر، ســۇ اؤزۆ سـۇسـۇز فدایه
اوْ قدهر وۇرۇبلا یاره، سۇ کیمی راواندێ قانێم
یارا یاره اۆسته دگمیش یارالاندێ خسته جانیم
منه گل ترحّم ائیله سنه وار فقط گۆمانیم
یئتیر ای اومید-ی-عالم، اۆزۆنۆ بۇ غم فزایه
من اوْ اکبرم جمالیم رُخ-ی-مصطفیٰیه بنزهر
گۆل-ی-گۆلشن-ی-پئیمبر، گۆل-ی-باصفایه بنزهر
گۆل سُرخ تک یایاقلار داغێلان دمایه بنزهر
اوْلۇ جاری قان یۆزۆمدهن گئدیرهم بۇ گۆن بقایه
سنی گؤزلۆر اکبر اوْغلۇن بیلیسهن جمالی سوْلمۇش
قان آخێب دوْلۇب عُذاریم نئجه بحر موجه دوْلمۇش
بلی کوکب-ی-امامت یۆزۆ احمرانه اوْلمۇش
گۆنۆ گؤزلئییر سیتاره، آخێرێ بۇ نئینوایه
بۇ صدانی شمس-ی-عزّت ائشیدهنده رنگی سوْلدۇ
گؤزۆنه چکیلدی پرده نئجه چیشمه آب دوْلدۇ
دۇتۇلۇبدۇ مئهر-ی-تابان، غمی بینهایت اوْلدۇ
دئدی فوری ذوالجناحی گتیرین گئدیم مینایه
اوْ شهین جمالی سوْلدۇ دوْلانێب دؤنۆبدۆ زرده
بیر الی بئلینده گلدی گؤرۆب اکبرینی یئرده
اوْدۇ شاه-ی-کربلانین اۆرهگی گلیبدی درده
بۇیۇرۇب منیمده آهیم چێخێب ایندی نُه سمایه
نئجه رزمگاهه گلدی گئدیب الدهن ایختیاری
بلی ذوالجناحین اۆستهن یئره دۆشدۆ انکساری
دئدی وای اوْغۇل کسیلدی آتاوێن داخێ قراری
یۆزۆ اۆسته تا سۆرۆننهم عمل ائیلهرهم وفایه
قوْشار: حیرانی اردبیلی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
حضرت علی اصغر(ع) نوحهسی
بازدید : 2245 مرتبه
تاریخ : 26 آذر 1389
الیم اۆسته شیرخواره، بالام اوْخلانێبدێ زینب
ال آیاق چـالانـدا اصغـر، اۆرهگیم یانێبدێ زینب
دئ روبابه ائیلهمهز ناز سنه سۆد امهر دوباره
بوْیانێب قومادی قانه بوْغازینه دگدی یاره
قالاجاق همیشه خالی، بیلیرهم اوْ گاهواره
پر آچێب اۆچۆب بهئشته، قوْنا یوْللانێبدێ زینب
باجێ مُرغ-ی-دل بۇ چؤلده قفس-ی-جهانی آتدێ
نه گؤزۆن آچێب اوْیانماز، قانێنا بوْیاندێ یاتدێ
دوْلانێب هیلال-ی-ماهیم، الیم اۆسته چێخدێ باتدێ
آلێشێب فراق اوْدۇندا اۆرهک اوْدلانێبدێ زینب
دئ روبابه گلمهز اصغر، آلاجاق کمین قۇجاقه
اوْنۇلان حسین قوْیۇبدۇر باجێ بیر دوْداق دوْداقه
باجێ من گلهنده قێزلار، قوْل آچێب گلیب قباقه
بۇ امامت حقّین اعداء، جمع اوْلۇب دانێبدێ زینب
بیری اوْلمادێ بۇ چؤلده بالامێ آلا الیمدهن
اۇجالێب سمایه آهیم، باجێ یارهلی دیلیمدهن
بۇ حسین کئچیبدی جاندان چکیلیب الیم ائلیمدهن
سۇ یوْلۇ حسینه گؤردۆن، نئجه باغلانێبدێ زینب
باجێ جوشه گلدی قانێم، بالامێن چێخاندا جانی
اوْخا باخدێ بۇ حسینین، باشا یئتدی امتحانی
نظر ائیله اللریمدهن بوْیادێ بۇ قان هوانی
بۇ خییامیده عزاسی، اوْدۇ باشلانێبدێ زینب
دایانێب اوْ قان هواده، باجێ روز-ی-محشر اوْلسۇن
شُهدا دؤشۆنده قانێ، چو مئدال-ی-اکبر اوْلسۇن
اوْ مئدال-ی-پُربهایه، یازێلان پئیمبر اوْلسۇن
بالامێن اوْدۇر هواده، قانێ ساخلانێبدێ زینب
اوْ قانێن جلالی چوْخدۇر باجێ سهل سانماق اوْلماز
علم-ی-یزیدی یێخدێ، اوْ علم باجێ اۇجالماز
منی سربلند ائدیبدیر باجێ یئرده قانی قالماز
اۆرهگیم بۇ کربلاده نئجه داغلانێبدێ زینب
باجێ مُهر ائدیبدی اصغر، قانێ دفتر-ی-حسینی
بَشره ائدیبدی ثابت، چون علی ولایتینی
بۇ قانێن شراره ناری سالا شامه شور-وْ-شینی
بوْغازێ کیمین حسینین دیلی اوْخلانێبدێ زینب
قوْشار: ثابت اردبیلی
طبقه بندی: اشعار عاشورایی
ارسال توسط N_Behzad
نظرات (0)
آخرین مطالب
شعری در وصف خدا
پایتخت عطش
دوشموش معنبر سنبلون
اغیار الماسون
هلاله دوندی
تسلیت شهادت امام علی
عاشیق دلخسته گؤر دلداره دؤندرمیش یوزون
مژده که شد ماه مبارک پدید
میلاد حضرت حجت مبارک باد
آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شبست
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
معلّمت همه شوخی و دلبری آموخت
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
مست اولدو دیوان تیترهدی
دینجلسین
بولود
آذر قئزی
واریم
نه ائتمهلیام؟
از شیخ محابا هست از شیر محابا نیست
ریاست میزی
مینی ژوب
ساقی، بیار می، که فرو رفت آفتاب