حزب توده
در سال 1320، پس از اشغال خاک ایران توسط متفقین، مسؤلین "انترناسیونال
کمونیستی شوروی"(کمینترن) مسئلهی تأسیس یک حزب سیاسی را که حامل اهداف
و منافع اتحاد شوروی در فضای سیاسی نوین ایران باشد را در دستور کار خود قرار
دادند. با اشغال ایران و در پی آن سقوط رضا شاه، فضای سیاسی مناسبی ایجاد شد و
تعداد زیادی از زندانیان سیاسی آزاد شدند که از آن جمله تعدادی از "گروه 53 نفره"
بودند که هسته اولیهی حزب توده را تشکیل دادند.
موسسین اولیه حزب توده عبارت بودند از: سلیمان محسن اسکندری (رئیس حزب)،
عباس اسکندری، ایرج اسکندری، رضا رادمنش، عبدالصمد کامبخش، عبدالحسین نوشن،
رضا روستا، اردشیر آوانسیان، نورالدین الموتی و....
این گروه چهار هدف موقت و اولیهی داشت:
1- آزادی باقی مانده 53 نفر
2- به رسمیت شناخته شدن حزب توده به عنوان سازمانی قانونی.
3- انتشار روزنامه، تهیه و تدوین برنامهای برخلاف برنامههای غیرمذهبی پیشین و
بدون برانگیختن مخالفت علما.
4- امکان جذب دموکراتها، سوسیالیستها، و کمونیستهای کهنه کار و جوان
مارکسیست و حتی غیر مارکسیستهای رادیکال را فراهم کنند.
مرامنامه حزب توده
حزب توده پس از تشکیل، نخستین شعار و مبارزهی حزب را، مقاومت همهی طبقات
و قشرهای آزادیخواه، در مقابل رجعت دیکتاتوری اعلام داشت و به این منظور
دو نکته را هدب خویش قرار داد:
1- بدست آوردن آزادیهایی که به موجب قانون اساسی برای ملت ایران شناخته
شده است.
2- - جلوگیری از ارتجاع و استبداد با اتکاء به جمع توده ایران.
اصول اساسی مرامنامه حزب توده
1- حفظ استقلال و تمامیت ایران.
2- برقراری رژیم دموکراسی و تأمین حقوق فردی و اجتماعی از قبیل آزادی بیان، قلم،
عقیده و اجتماعات.
3- تعدیل مالیاتها یا در نظر گرفتن منافع توده.
4- اصلاحات اساسی در امور فرهنگی، بهداری، آموزشی، اقتصادی و بازرگانی.
5- اصلاحات لازمه در طرز استفاده از زمین و بهبود بخشیدن به وضع زارعین،
دهقانان و توده زحمتکش.
6- ضبط اموال و دارایی پادشاه سابق(رضا شاه) به نفع ایران.
همچنین حزب اعلام نمود که مجموعهای از چهار طبقه: کارگران، دهقانان،
روشنفکران و پیشهوران است و سیاست داخلی حزب مبتنی بر دفاع از منافع ملی،
قانون اساسی و دموکراسی است و از نظر خارجی مدافع سیاست ضد فاشیست و
ضد استعماری میباشد.
فعالیت حزب توده از سال 1320 تا 1357
فعالیت حزب توده در بین این سالها فراز و نشیبهای زیادی داشت، در مقاطعی
حزب قدرتمند، و در مقاطعی تا حد انحلال و فروپاشی پیش میرفت.
در مجلس چهاردهم، حزب توده توانست شرکت کند و 8 نماینده به مجلس شورای ملی
بفرستد. در "دولت قوام"، 3 وزیر او از حزب توده بودند.
در بهمن ماه 1327 به دنبال سوء قصد به جان شاه، که ضارب تودهای شناخته شد،
حکومت نظامی برقرار شد و اعضای حزب دستگیر شدند و حزب غیرقانونی اعلام گردید.
در سال 1328 حزب با اعلام رسمی "مارکسیسم – لنینیسم" به عنوان مرام حزبی،
رویهی خود را کاملا آشکار ساخت. به طور کلی حزب توده به هنگام اوج قدرتش در
سالهای قبل از کودتای 28 مرداد 1332 دارای صدها کادر کارآزموده و تشکیلاتی،
روزنامه، هفتهنامه، و ماهنامههای متعددی را هدایت میکرد و کنترل اتحادیهی کارگری
را بر عهده داشت و همینطور طرفداران بسیاری در دانشگاهها و مدارس و بین
هنرمندان و نویسندگان و حتی نظامیان به دست آورد.
اما پس از کودتای 28 مرداد 1332 حزب توده یکدفعه فروپاشید و قدرت
آن به شدت کاهش یافت و اعضای آن یا به زندان و یا به اعدام محکوم شدند. به نظر
"یرواند آبرهامیان":
1- ضربات سخت نیروهای امنیتی رژیم علیه رهبران حزب.
2-تبلیغات رژیم علیه حزب.
3- دگرگونیهای اجتماعی حاصل از نوسازی سریع.
4- تضعیف رهبری حزب و مرگ پیشکسوتان در این افول موثر بودند.
کم کم ضعف حزب توده باعث شد که در میان روشنفکران و جریانات رادیکال محبوبیت
خود را از دست بدهد و در بین سالهای 34 و 35 باقیماندهی رهبری حزب مجبور
به ترک وطن و اقامت اجباری در اروپای شرقی شدند و تنها گروه کوچکی در ایران
باقی ماندند. فعالیت حزب توده در دهه 40 و 50 به طور عمده در کشورهای بلوک
شرق متمرکز بود و در حد انتشار مجله، بیانیه و راه اندازی ایستگاه رادیویی در
خارج از کشور و فعالیت برخی هستههای مقاومت بسیار کوچک زیرزمینی در داخل
کشور محدود شد. حزب توده در طی این سالها دو کنگره و 16 پلنوم(نوعی
گردهمایی با حضور همه اعضاء) برگزار کرد که تمامی تصمیمگیریهای حزبی، اهداف،
خط مشی و فعالیت حزب در این گونه جلسات مورد بررسی و تصمیمگیری قرار میگرفت
و به انجام میرسید.
حزب توده بعد از انقلاب
با اوجگیری انقلاب و فعالیت شدید نیروهای خط امام در آستانهی انقلاب اسلامی،
رهبران حزب توده در خارج از کشور شعار سرنگونی رژیم ضد ملی و ضد خلقی
محمدرضا شاه را مطرح کردند. ولی در آستانهی انقلاب اسلامی بین اسکندری و
کیانوری اختلاف نظر بود. آنها در ملاقاتی که با شورویها داشتند نظرات خود را
مطرح کردند. اسکندری معتقد بود که هنوز وقت سرنگون کردن رژیم نرسیده و اکنون
کافی است که برای دموکراسی و آزادی مبارزه شود؛ ولی کیانوری معتقد بود باید از
امام خمینی و جنبش مسلمانان انقلابی حمایت کرد. با پیشرفت انقلاب در ایران،
موضعگیری جناح طرفدار روش کیانوری محکمتر و روشنتر شد و بالاخره کیانوری
به "دبیر اولی" حزب انتخاب شد.
با وقوع انقلاب اسلامی، حزب توده توانست برای نخستین بار بعد از سال 1332،
به سازماندهی علنی بپردازد و اعضاء آن به ایران برگشتند. در بهمن 57،
پلنوم شانزدهم حزب در خارج کشور تشکیل شد بنابر اسناد این پلنوم، حزب پشتیبانی
خود را از رهبری آیت الله خمینی اعلام و بر ارتباط نزدیک حزب توده و اتحاد شوروی
تأکید کرد و تشکیل "جبهه متحد خلق" را برای مقابله با تهدیدهای امپریالیسم نسبت به
انقلاب پیشنهاد کرد و به تجدید سازمان خود در داخل ایران در دو بخش علنی و
مخفی پرداخت.
در این مقطع، اعضای رهبری حزب توده عبارت بودند از: نورالدین کیانوری
(دبیر اول)، حمید صفری(دبیر دوم)، منوچهر بهزادی، احسان طبری، ایرج اسکندری،
دکتر حسین جودت، امیرعلی لاهرودی، و....
حزب توده در این مقطع برای بازسازی وجههی پایگاه اجتماعی از دست رفته خود،
استراتژی دو گانهای را در پیش گرفت: نخست، تلاش فشردهای به منظور جعل تاریخ
حزب آغاز شد و کتابها و مقالههایی به منظور اعاده حیثیت از حزب در رخدادهای
تاریخی مهمی چون کودتای 28 مرداد 1332، و همچنین سازش و مدارای حزب با
رژیم شاه و مناسباتش با اتحاد شوروی منتشر شد. دوم، حزب برای جبران نداشتن
یک پایگاه تودهای، به جذب نیرو از سازمانهای دیگر از طریق افشاء و یا بهرهبرداری
از شکافها و انشعابهای آن متوسل شد.
فعالیتهای حزب توده بعد از انقلاب
به طور کلی فعالیت حزب در نظام جمهوری اسلامی را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:
1- دوره انتقال:
این دوره نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب را در بر میگیرد که طی آن رهبری
حزب توده به داخل کشور منتقل شد. در این زمان، فعالیت گروهها و محفلهای وابسته
به حزب توده در داخل کشور(به ویژه در محیطهای دانشگاهی تهران) تشدید شد.
مهمترین گروههای تودهای در این مقطع که به مسقطالرأس و مرکز تجمع سایر
گروهها و محفلها و افراد بدل شدند عبارت بودند از 1- گروه نوید،2- گروه منشعب از
سازمان چریکهای فدائی خلق، 3- اتحاد دموکراتیک مردم ایران، 4- محفل زندانیان تودهای.
2- دوره تجدید سازمان:
این دوره به طور عمده سال 1358 را در برمیگیرد. در این زمان فعالیت تشکیلاتی
رهبری حزب توده معطوف به جذب گروهها و محفلها و افراد تودهای و متشکل ساختن
آنها در چارچوب سازمانهای علنی و مخفی بود.
3- دوره تثبیت:
این دوره سالهای 1359 و 1360 را در بر میگیرد که اوج فعالیت حزب توده
محسوب میشود. در این دوره حزب توده حمایت کامل و در بعضی از موارد بی چون
و چرای خود را از سیاستهای جمهوری اسلامی و شخص امام خمینی و حتی
حزب جمهوری اسلامی را ابراز میداشت که در میان مردم و برجستگان،
ضربالمثلهایی را ایجاد کرده بود، از جمله واژهی "آیتالله کیانوری" برای رهبری حزب.
در این دوره حزب توده با تبلیغات وسیع میکوشید تا خود را حامی استراتژیک
خط امام معرفی کند و با موضعگیری در مقابل "حزب دموکرات کردستان"،
"دولت لیبرالی مهندس بازرگان"، حمایت از "اشغال لانه جاسوسی"، مشارکت در
دفاع مقدس، مقابله تبلیغاتی با "خط بنی صدر"، کمک برای جلوگیری از "کودتای نوژه"
و حتی ارائه برخی اطلاعات به نهادهای انقلابی علیه ضد انقلاب راست و
چپ افراطی و "مائوئیسم" سعی میکرد تا جای پای خویش را در جامعه تحکیم بخشد.
حزب توده تلاش میکرد در ارگانها و نهادهای حکومتی و در احزاب و گروههای
سیاسی چه اسلامی و چه لیبرال و سلطنت طلب و چپ گرا نفوذ کند، هدف حزب
از این فعالیتهای نفوذی، کسب اطلاعات از فعل و انفعالات و جناحبندیهای
درونی این گروهها، به دست آوردن اسناد داخلی آنها، القای نظریات خود در داخل
این گروهها، تلاش برای رسمیتدهی مواضع عقیدتی و سیاسی آنها در جهت
مورد نظر و مطلوب حزب و کسب اطلاعات برای شوروی بود. ولی در عین
ارائهی برخی از این اطلاعات به مقامات جمهوری اسلامی (مانند کودتای نوژه)،
سعی میکرد تا حسن نیت و همکاری خود را با مقامات جمهوری اسلامی نشان بدهد
و از این طریق زمینهی نزدیک شدن به آنها را فراهم آورد.
استراتژی حزب توده در جانبداری جناح خاصی از اسلامگرایان
(جناح رادیکال جمهوری اسلامی) بر پایهی "نظریهی راه رشد غیرسرمایهداری" بود.
نظریهپردازان حزب کمونیست اتحاد شوروی این نظریهی را ابداع کرده و مدعی بودند
که در اندیشهی لنین ریشه دارد. به موجب این نظریهی، کشورهای در حال توسعه
با رهبری انقلابی عناصر غیر کمونیست به شرط همکاری نزدیک با شوروی
میتوانند سرمایهداری را دور بزنند و یا آن را بشدت محدود کنند و
سرانجام به سوی "سوسیالیسم" گذرنمایند.
4- دوره فروپاشی:
این دوره سالهای 1361 و 1362 را در بر میگیرد؛ در این زمان حزب توده
دستخوش مجموعهای ار اختلافات و درگیریهای درونی بود، که به صورت یک
بحران آن را از درون میخورد و زمینههای فروپاشی و اضمحلال سریع آن را
در تقابل با نظام جمهوری اسلامی فراهم میآورد؛ علل این اختلافات درونی:
1- تاثیرات ناشی از پیوندهای تابع و متبوع میان حزب توده با حزب کمونیست شوروی،
2- اختلاف نظرها و تحلیلهای متضاد سیاسی و 3- تعارض جاهطلبیها و قدرتجوییها
و دیگر انگیزههای ناسالم مادی و اخلاقی افراد با هم بود
بالاخره در این دوره بر اثر پیگیری نهادهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران،
اسرار توسعهی شبکهی مخفی و نظامی حزب توده وارتباط جاسوسی آن
با "ک. گ. ب. شوروی" کشف میشود و حزب آماج کنترلها و هشدارهای
اطلاعاتی – عملیاتی قرار میگیرد. در تاریخ 17 بهمن 1361 اولین گروه از
رهبران و کادرهای درجه اول حزب دستگیر میشوند و به جاسوسی و اشتباه
خود اعتراف میکنند بالاخره در تاریخ 6/ 2 / 1362 سازمانهای علنی و
مخفی حزب توده فرو میریزد و در پی آن با اطلاعیهی دادستانی کل انقلاب
اسلامی عمر 42 ساله حزب توده در ایران به پایان میرسد.
جمعیت فدائیان اسلام
بنیان گذار این جمعیت سید مجتبى میرلوحى در سال 1303 شمسى در محلهى خانیآباد
تهران دیده به دنیا گشود. پدرش سید جواد از خاندان میرلوحى و خود در
کسوت روحانیون بود و مادرش را از دودمان صفویه دانستهاند. سید مجتبى هنوز
کودک بود که پدرش لباس روحانى را رها کرده به وکالت در عدلیه پرداخت و به هنگام
اشتغال به همین شغل بود که گفته میشود روزى با على اکبر داور وزیر وقت عدلیه
درگیر شده و در نتیجه دستگیر و به تحمل سه سال زندان محکوم گردید. وى
کوته زمانى پس از انقضاى مدت محکومیت و آزادى از زندان از دنیا رفت و
سر پرستى سید مجتبى که در این زمان نه سال داشت، بر عهدهى دایى او
سید محمود نواب صفوى قرار گرفت که او نیز در عدلیه کار میکرد و از همین
زمان بود که احتمالاً براى در امان ماندن مجتبى از تبعات فرزند یک محکوم،
نام خانوادگى مادرش را بر او نهادند و او با عنوان نواب صفوى شهره شد.
آبراهامیان تغییر نام خانوادگى او را واجد مفهوم نمادین اعلام وحدت با
بنیان گذاران نخستین دولت شیعى در ایران دانسته است که به نظر میرسد
درست نباشد.چرا که نه صفویه نخستین دولت شیعى در ایران بود
و نه این تغییر عنوان به هنگام اعلام تشکیل گروه فدائیان اسلام صورت گرفت.
سید مجتبى به دبستان حکیم نظامى رفت و چهار سال ابتدایى را در دو سال به
اتمام رسانید. او از همان کودکى دائماً ذکر میگفت و آن چنان به دستورات اسلامى
تقید داشت که لب به میوه و غذاى منزل خواهرش که همسر یکى از تجار بود
نمیزد و آنها را حرام میدانست و به زنان بیحجاب پرخاش میکرد. وى علیرغم
داشتن چنین گرایشاتى به اصرار داییاش جهت ادامه تحصیل به دبیرستان صنعتى
ایران ـ آلمان رفت. در سن پانزده سالگى دبیرستان را رها کرده و پس از توقف
چند ماههاى در آبادان، عازم نجف شد. زمان ورود وى به نجف مشخص نیست.
خوش نیت اواخر سال 1320 را زمان ورود نواب به نجف میداند.
شهید حاج مهدى عراقى در مورد او به گونهاى سخن میگوید که آذر و دى ماه سال
1322 به عنوان زمان ورود نواب به نجف به دست میآید.اما قرائن حاکى از آن است
که وى اواخر سال 1318 یا اوایل سال 1319 به نجف رفته است. نواب در نجف در
حجرهاى واقع در مدرسهى بزرگ آخوند خراسانى مسکن گزید و فراگرفتن دروس دینى
را آغاز نمود. وى از وجوهات شرعى استفاده نمیکرد و در ساعات فراغت براى
تأمین مخارج خود در کارگاهى کار میکرد. او در نجف از محضر اساتید معتبرى
همچون علامه امینى صاحب الغدیر، شیخ ابوالحسن شیرازى و شیخ محمد آقا تهرانى
استفاده نموده است.
در دوران تحصیل در نجف بود که یکى از کتابهاى سید احمد کسروى (1269ـ1324)
به نام شیعیگری، به دست نواب رسید. کسروى در این کتاب که سال 1322 منتشر گردید
و در حمله به معتقدات دینى شیعیان هیچ حریمى را رعایت نکرده بود، اصرار داشت
که روحانیون را از مواضع خویش آگاه سازد. لذا هدایاى نقدى علاقهمندان خود را
صرف ترجمهى آن اثر به عربی، چاپ و ارسال آن به قم و نجف کرد. نواب که از مطالعهى
اثر کسروى به خشم آمده بود در مجلس درس تفسیر شیخ محمد تهرانى به هنگام طرح
بحث نوشتههاى کسروى و ابراز اندوه استاد از اینکه کسروى به امام زمان و
امام صادق علیه السلام صریحاً توهین میکند و کسى هم نیست که نفس او را
خفه کند و مشتى به دهانش بکوبد با صداى بلند میگوید:
فرزندان على هستند که جواب او را بدهند.
ضمناً او از علامه امینى و
آیتالله حاج آقا حسین قمى
فتواى ارتداد کسروى را
میگیرد و روانهى ایران میشود.
نخست در آبادان بر ضد
آموزههاى کسروى
سخنرانى میکند
زیرا شنیده بود که کسروى
در این شهر پیروان زیادى
دارد. سپس به تهران آمده
چندین جلسه با کسروى
به گفتگو مینشیند تا از ارتداد او آگاهى یابد. این مناظرات به نتیجه نرسید
و نواب راه دیگرى در پیش گرفت.
گفتنى است که نواب به تأثیر نامطلوب جوانى خویش در کسروى آگاه بود لذا در
فاصلهى دیدارها و مباحثاتش با کسروى جمعیت مبارزه با بیدینى را به همراه تنى
چند از دانشوران دینى مقیم تهران بنیاد نهاد. هدف این جمعیت که با همکارى
حاج سراج انصاری، شیخ قاسم اسلامى و شیخ مهدى شریعتمدارى شکل گرفت مبارزه
با تمام بیدینیها و مفاسد اجتماعى بود. ولى هدف اصلى آن پاسخگویى به آثار و
نوشتههاى کسروى بوده است. با تشکیل این جمعیت نشریات متعددى توسط
حاج سراج انصارى و دیگر دانشمندان اسلامى انتشار یافت لیکن هیچ کدام از
این اقدامات در کسروى مؤثر واقع نگشت.
بدین ترتیب نواب از اصلاح کسروى نا امید شد و مصمم شد که حکم شرعى و فتواى
استادان خود را اجرا کند. نخست شمشیرى خرید اما آن را براى مقصود خویش کارآمد
ندید. پس براى تهیهى پول به شیخ محمد حسن طالقانى امام جماعت مسجد
ظهیر الاسلام و داماد آیتالله صدر که یکى از علماى پرهیزکار تهران بود، متوسل شد
و وى چهار صد تومان در اختیار نواب نهاد. با این پول سلاحى تهیه شد و نواب به
همراه محمد آقا خورشیدى در هشتم اردیبهشت 1324 به کسروى حمله کرد. پس از
شلیک دو تیر، اسلحه از تیر اندازى باز ماند و نواب به نزاع تن به تن با کسروى
پرداخت. اطرافیان کسروى گریخته بودند اما مأموران انتظامى سر رسیدند و نواب را
دستگیر کرده، کسروى را به بیمارستان رساندند. کسروى از مرگ نجات یافت و
نواب زندانى شد.
جریان مضروب شدن کسروى به دست نواب و سپس دستگیرى وی، موجى از
حمایتهاى مردمى در سراسر کشور به ویژه در محافل مذهبى پدید آورد. برخى از
علما از جمله آیتالله حاج آقا حسین قمى که خود از مشوقین نواب در برخورد با
کسروى بود با ارسال تلگرافی، خواستار آزادى فورى وى شدند. این حمایتها
موجب شد که نواب پس از دو ماه به قید کفیل و به قرار دوازده هزار تومان
که از سوى اسکویى بازرگان تأمین شد، آزاد گردد. محمد خورشیدى نیز چندى
بعد آزاد شد.
نواب پس از آزادى همچنان در پى کشتن کسروى بود و جمعیت مبارزه با
بیدینى نیز به شیوهاى آشکار کسروى را در مورد ده موضوع از نوشتههایش به
مناظره طلبید. کسروى نه تنها به این درخواست پاسخ مساعد نداد که در دى ماه
1324 جزوهى جناب آقا از میدان در رفت را منتشر ساخت و در آن اتهامات پیشین
خود به روحانیون و باورهاى آنان را تکرار نمود. نواب که از لجاجتهاى کسروى
به ستوه آمده بود تصمیم گرفت تشکیلات منظمى را به وجود آورد تا در سایهى آن
کلیت جریان ضد دینى به وجود آمده در آن دوران را بخشکاند. با این اندیشه،
وى در سال 1324 (ه.ش) با صدور اعلامیهاى موجودیت جمعیت فدائیان اسلام
را اعلان کرد. نواب خود اذعان کرده بود که فعالیتهاى فرهنگى کافى نیست بلکه
باید با تشکیل گروهى رزمندهى ضربتى در مقابل تهاجمات ایستاد و غرض
او از راهاندازى جمعیت فدائیان اسلام نیز همین بوده است. اولین اعلامیهى
این جمعیت پس از اعلان موجودیت داراى لحنى تند بود و از واژگانى تند همچون
انتقام، در محکمهى الهی، دادگاه خونین و لکم فى القصاص حیوهی، مفسدین
فى الارض و.... بهره میبرد.
در حول و حوش تأسیس جمعیت فدائیان اسلام (10 اسفند 1324)، اعتراضات
مردمى و علما به ویژه اجتماع بازاریان و تظاهرات آنان بر ضد کسروى بالا گرفت
و وى به دادگاه احضار شد. مدتى به بهانهى نداشتن امنیت از حضور در دادگاه
خوددارى نمود و سر انجام در 20 اسفند در حالى که تحت حمایت مأموران پلیس
و گروه رزمندهى خود و قریب به پنجاه نفر از دوستانش قرار داشت وارد
دادگسترى شد.فدائیان از فرصت به وجود آمده استفاده نموده و طرح کشتن وى را
در دادگاه پیریزى کردند. از میان داوطلبان شرکت در قتل وى افرادى همچون
سید حسین امامی، سید على محمد امامی، مظفری، قوام، على فدائی، الماسیان،
رضا گنج بخش، صادقی، مداح، على حسین و حسن لشگرى (دو برادر ارتشی)
جهت مشارکت در عملیات انتخاب شدند. بر اساس طرح از پیش تعیین شده برادران
لشگرى که لباس نظامى بر تن داشتند به سربازان درب دادگسترى فرمان دادند
که به اتاقهایشان بروند. آنان نیز به گمان اینکه این دو از مقامات ارشد خود هستند
اطاعت نمودند و بدین صورت راه را براى ورود یاران نواب به دادگسترى باز نمودند.
سید حسین امامى بیدرنگ با دشنه بر بدن کسروى کوبید و آنگاه سید على
محمد امامى با شلیک گلولهای، کسروى را به قتل رساند. پس از کشته شدن کسروی،
سید حسین رسید. على محمد امامى که از ناحیهى دست مجروح شده بودند، به
همراه على فدائى خود به بیمارستان رازى مراجعه و سپس دستگیر میشوند.
چهار تن دیگر از ضاربان نیز خود را معرفى میکنند.
نواب نیز طبق قرار قبلى روز بیستم اسفند عازم مشهد شد و مأمورین نتوانستند
در آن شهر وى را دستگیر کنند. وى در مشهد در خانهى حجت الاسلام شیخ
غلامحسین تبریزى (پدر محمد مهدى عبدخدایى ضارب سید حسین فاطمی) مخفى شد
و سریعاً براى آزادى بازداشت شدگان دست به فعالیت زد و سیل تلگرافات را به سوى
تهران جارى ساخت. صدور اعلامیههاى تهدید آمیز ازسوى موافقان قتل کسروى
مجال ابراز عقیده را از مخالفان این قتل گرفت. به نوشتهى نواب یکى از این
اعلامیهها که از سوى بازاریان تهران صادر شد، عنوانش چنین بود:
یک عید بر اعیاد مسلمین دنیا افزوده شد و طى آن به ملت ایران هشدار داده بود که
هشیار باشند تا تاریخ تکرار نشود. از سوى مقابل، هواداران کسروى و جمعیت
با هماد آزادگان با صدور اعلامیهها، طومارها و نامهها، این روز را عزاى
آزادیخواهان خواندند و خواستار مجازات مسببین اصلى این حادثه شدند.
طرفداران کسروی، سراج انصاری، نواب صفوی، مهدى شریعتمدارى و
قاسم اسلامى را از مهرگان اصلى ضاربین خواندند.
یقیناً چون نواب مجتهد نبود از همان آغاز این پرسش مطرح بود که قتل کسروى به
فتواى کدام یک از مراجع دینى صادر شده است؟
همسر نواب از علامه امینى سخن میگوید. حسین اکبرى یکى از یاران نواب تصریح
کرده که چون در مورد مهدورالدم بودن کسروى دچار تردید شده است از آیتالله محمد
على شاه آبادی، شیخ محمد حسن طالقانی، آیتالله کاشانى و آیتالله سید محمد بهبهانى
کسب تکلیف نموده و همگى او را به کشتن کسروى تشویق کردهاند. وى
همچنین مدعى است که خود نواب حکم قتل کسروى را از شیخ محمد حسین مستبط
(کمپانی) و آقا شیخ محمد تهرانى دریافت کرده بود. اگر چه حکم و فتواى کتبى هیچ یک
از مراجع و علماى نامبرده مبنى بر ضرورت قتل کسروى به دست نیامد ولى رفع
اتهام از سید حسین امامى در دادگاه تجدید نظر نشانگر اقدام علما و اعلام
مهدورالدم دانستن کسروى و مشروع دانستن عمل فدائیان اسلام است.
ناگفته نماند که شمس قنات آبادى مدعى است آیتالله کاشانى در بین اقدامات فدائیان اسلام،
قتل هژیر و رزمآرا را تأئید میکرد ولى از کشتن کسروی، خشنود نبود. چون ترورش
او را به امامزادهاى تبدیل کرد.
پرسش دیگرى که در اینجا مطرح میشود آن است که چرا فدائیان اجازه ندادند
محاکمهى کسروى سیر عادى خود را بپیماید و نظر دادگاه اعلام شود؟ خوش نیت معتقد
است که همه میدانستند ره به جایى نمیبرند و خواستهى مردم و علما را تأمین
نمیکند. به همین دلیل بود که نواب تصمیم گرفت کار او را یکسره سازد.
بدین ترتیب کسروى کشته شد و نواب به مشهد رفت و از دستگیرى در امان ماند.
او پس از مسافرت به نیشابور، گرگان، رشت، قزوین، همدان و کرمانشاه از مرز
خسروى به عتبات عالیات رفت و به ترغیب علماى آن دیار به آزاد کردن ضاربین
کسروى پرداخت. آیتالله قمى از نجف تلگرافى به دولت ایران مخابره کرد و
خواستار آزادى فورى ضاربین شد. مدتى بعد با رحلت آسید ابوالحسن اصفهانى
در نجف، هیأت بلند پایهاى از سوى شاه عازم نجف اشرف گردید. در اولین
جلسهى دیدار این هیأت با علما و مراجع نجف، آیات عظام خویى و سید جواد تبریزی،
عدم رضایت و نگرانى حوزهى علمیهى نجف را از ادامهى بازداشت ضاربین کسروى
اعلان کردند. حتى آیتالله قمى در پاسخ به سؤال یکى از اعضاى هیأت مذکور
عمل فدائیان را مانند نماز از ضروریات دانسته که احتیاجى به فتوا ندارد.
چند روز پس از بازگشت هیأت به ایران بنا به وعدههاى داده شده و تحت فشار
افکار عمومی، ضاربین تبرئه و از زندان آزاد شدند. رهایى فدائیان به منزلهى
یک پیروزى بزرگ براى جمعیت تازه تأسیس آنها به شمار میرفت. به گونهاى
که موجب علاقهمندى کثیرى از جوانان و نیز نفوذ بعدى آنها در تحولات سیاسى
کشور گردید.
نواب پس از اقامتى چند ماهه در نجف، به ایران بازگشت. در ایران با سازماندهى
فدائیان علیه بیحجابى به نبرد پرداخت و با سفر به اطراف، وحدت امت اسلامى
را ترویج نمود. در سال 1327 پس از اعلام موجودیت دولت اسرائیل، اجتماع
عظیمى در مسجد سلطانى تهران به راه انداخت و با تلاش خود پنج هزار فدائى
اسلام را جهت عزیمت به فلسطین مهیا ساخت که ابراهیم حکیمى نخست وزیر
وقت با تجهیز آنها و اعزامشان به خارج مخالفت به عمل آورد.
در کنار این قبیل اقدامات، نواب به توجیه نظریات سیاسى خود پرداخت. گذشته
از سخنرانیهایى که براى اقشار مختلف مردم ایراد مینمود در سال 1328
به نگارش کتاب راهنماى حقایق پرداخت. که به سبب تنگناهاى مالی، چاپ و
نشر آن بیش از یک سال به طول انجامید. در کنار این روشنگریها، از
اقدامات سیاسى هم غافل نبود. و چون مجلس به نخست وزیرى عبدالحسین هژیر
رأى اعتماد داد، به درخواست آیتالله کاشانى تظاهراتى در مخالفت با نخست وزیرى
هژیر به راه انداخت. این تظاهرات چهار روز به طول انجامید و طى آن به کوشش
نواب براى نخستین بار پس از شهریور 1320 بازار تهران سه روز تعطیل شد.
پس از این ماجرا نواب به همراه برادران واحدى به لرستان و شیراز رفت و با عشایر
آن دیار به گفتگو نشست. غرض او احتمالاً ایجاد حکومت اسلامى بود. او خود در
راهنماى حقایق با عبارت در همین روزهاى نزدیک به برپایى مقدمات چنین دولتى
اشاره کرده بود.
شاید چنین ایدههایى نه برخاسته از شرایط اجتماعى ـ سیاسى بلکه معلول
آرزوهاى جوانان مسلمان آرمانگراى جمعیت فدائیان اسلام بوده است. درست
است که در مجالس سخنرانى نواب و واحدى چندین هزار نفر شرکت میکردند
اما تعداد فدائیان اسلام هرگز به چند صد تن نیز نرسید. و در همان زمان حتى
سایر پیروان آیتالله کاشانى با مواضع نواب همخوانى نداشتند. به
نوشتهى شمس قنات آبادى در انتخابات هیأت مدیره مجمع مسلمانان مجاهد که در
14 بهمن 1327 انجام شد، از یک هزار و هشتصد تن شرکت کنندگان در رأیگیری،
نواب فقط هشتاد رأى آورد و قنات آبادى به اتفاق آرا به عنوان مدیر جمعیت انتخاب شد.
تأکید بر این روایت از این جهت اهمیت داشت که نشان دهد نواب حتى در بین مسلمانان
مبارز که رهبرى آیتالله کاشانى و دخالت فعال در سیاست را پذیرفته بودند، پایگاه
محکمى به دست نیاورد. تا چه رسد به مسلمانان سنتی. لحن بیان فدائیان اسلام بسیار
تند بود و معلول روحیهى انقلابى و متأثر از روح انقلاب زمانه و نیز نوعى تاکتیک
مبارزه بود. البته این تاکتیک در مبارزه هم کارساز بود و نواب بارها شاهد موفقیت
آن بود.
یک روز پس از انتخابات مجمع مسلمانان مجاهد، شاه از یک سوء قصد جان سالم
به در برد. دولت به همین بهانه حزب توده را غیر قانونى اعلام کرد و آیتالله کاشانى
را زندان و پس از آن به لبنان تبعید نمود. در انتخابات مجلس شانزده،
آیتالله کاشانى طى نامهاى از لبنان از نواب خواست که به انتخاب ملّیون یارى رساند.
نواب علیرغم تردیدى که در پایبندى برخى از نامزدها به دین داشت، خواستهى وى را
برآورد و برخى از یاران خود را مأمور نظارت بر انتخابات و حفاظت از
صندوقهاى رأى کرد.
تلاش اینان با دخالت مأموران انتظامى ناکام ماند و به بهانهى برگزارى مراسم
عزادارى سالار شهیدان، صندوق آرا از مسجد سپهسالار به محل فرهنگسراى
ایران منتقل شد و تقلب مورد نظر دولت به عمل آمد و کاندیداهاى ملى به
مجلس راه نیافتند. درهمین زمان سید حسین امامى در 13 آبان (12 محرم) 1328،
عبدالحسین هژیر وزیر دربار را که در مسجد سپهسالار مشغول خلعت دادن به
رؤساى هیأت عزادارى بود ترور کرد. هژیر در گذشت و امامى بلا فاصله
چهار روز بعد محاکمه و اعدام شد.
ترور هژیر، موجب باطل شدن انتخابات گردید و در انتخابات مجدد، نمایندگان
جبههى ملى و آیتالله کاشانى وارد مجلس شدند. هژیر از دیرباز متهم به
ارتباط نزدیک با انگلیسیها بود. به خصوص مأموریت چند سالهى او در
انگلستان و سپس تصدى مقامهاى مهم در کشور، او را در مظان اتهام قرار
داده بود. او از کسانى بود که با خانم لمبتون مأمور انگلستان در
ایران رابطهى خوبى بر قرار کرده بود و همین امر رهگشاى او به سوى
احراز پستها و مقامات بالاى کشورى بود. آیتالله کاشانى که به او خوشبین نبود،
اعلامیهاى شدیداللحن علیه نخست وزیریاش منتشر کرد.
فدائیان اسلام در اعتراض به نخست وزیرى وى تظاهرات گستردهاى
علیه او به راه انداختند. در یکى از این تظاهرات (27 خرداد)، در حالى که
قرآن بزرگى میان پرچم سه رنگ در دست تظاهرات کنندگان بود، مأمورین
انتظامى به جمعیت معترض حمله کردند و 26 نفر را مجروح ساختند.
این مسأله موجب نزدیکى وکلاى جبههى ملى و آیتالله کاشانى و نواب
صفوى گردید.
همچنین آیتالله العظمى بروجردى با صدور اعلامیهاى حمایت قاطع خود را از
مبارزات آیتالله کاشانى در برابر هژیر اعلام کرد. علاوه بر این، هژیر متهم
بود که در آزادى انتخابات مجلس شانزدهم دست برده و مانع از رسیدن نمایندگان ملى
به مجلس شده است.
هژیر ترور شد و یک روز بعد در گذشت و سید حسین امامى نیز در هفدهم آبان
1328 با شعار زنده باد اسلام در میدان سپه به دار آویخته شد. امامى همان
کسى بود که چندى قبل کسروى را به قتل رسانده بود و به عنوان یک چهرهى
انقلابى مذهبی، معروف شد. مرگ امامى که اولین قربانى مبارزات مسلحانهى
جمعیت فدائیان اسلام بود، تأثیر عمیقى بر روحیهى مبارزه طلبى همرزمان او
گذاشت و نواب و یارانش را به شدت متألم کرد.
بدین ترتیب ترور هژیر و ابطال انتخابات و برگزارى مجدد آن، به سود اعضاى
جبههى ملی، تمام شد و راه براى ورود نمایندگان مورد نظر آیتالله کاشانى و
ملیون به مجلس شوراى ملى فراهم شد. با گشایش مجلس،آیتالله کاشانى که
در شمار وکلاى منتخب تهران قرار داشت و از مصونیت پارلمانى برخوردار
بود از تبعیدگاه خود لبنان به کشور بازگشت و به صفوف اقلیت مجلس پیوست.
بازگرداندن جنازهى رضا شاه:
در اواخر همان سال موضوع باز آوردن جنازهى رضا شاه از مصر مطرح شد.
محمدرضا شاه بر آن بود که جسد پدر را به قم برده پس از آن که یکى از
مراجع بر آن نماز خوانده، در حرم عبد العظیم دفن نماید. تدارک شاه و
دربار براى آوردن جنازه، گسترده بود و کسى از مراجع قم نیز بر جنازهى وى
اقامهى نماز نکرد. در این میان فدائیان اسلام سخت فعال بودند و مرتب از
جنایات او سخن میگفتند. سخنرانیهاى سید هاشم حسینى و
سید عبدالحسین واحدى و تظاهرات هر روزه در مدرسهى فیضیه و موفقیت آنان
در ناکام گذاشتن شاه و دربار، موجب شد که برخى از وابستگان رفتند و ذهن
آیتالله بروجردى را مشوب کردند و گفتند اینها اخلالگرند.آیتالله بروجردى
نیز در دهم خرداد سال 1329 در سر درس، آنها را طلاب علوم دینى مردود ا
علام کرد که به وظایف روحانى خود آشنا نیستند. پس از این سخنرانی،
احساسات طلاب بر ضد فدائیان اسلام بر انگیخته شد و چون در غروب روز
14 خرداد، آنان پس از نماز آیتالله خوانسارى به پخش اعلامیه پرداختند،
طلاب مخالف به آنان حمله برده و تنى چند از فدائیان اسلام را مضروب ساختند
و شهریهى طلاب پیرو نواب از سوى آن معظمله، قطع شد و به گفتهى محلاتى
این طلاب تا یک سال حق ورود به مدرسهى فیضیه را نداشتند.
ترور رزمآرا
(عملکرد فدائیان اسلام از نهضت ملى شدن صنعت نفت تا کودتاى 28 مرداد
1332):
در پنجم تیر ماه 1329، سپهبد رزمآرا به حمایت انگلیس و امریکا به نخست وزیرى
رسید. او در زمانى به نخست وزیرى رسید که نمایندگان جبههى ملى و آیتالله کاشانى
در صدد ملى کردن صنعت نفت بودند. وکلاى جبههى ملى در مجلس و سایر مبارزین در
خارج از مجلس به مخالفت با وى پرداختند. رزمآرا پس از کسب رأى اعتماد
از مجلسین، شروع به مذاکره با مخالفان خود کرد. یکى از مخالفان، نواب صفوى
بود که دولت رزمآرا نخست سعى در دستگیرى وى نمود که موفق نگردید و سپس
با وعدهى از بین بردن کلیهى سوابق فدائیان در دادگستری، ارتش و شهربانی، از
او خواست تا سر از مخالفت با دولتش بردارد. نواب در پاسخ، پروندههاى مذکو
ر را فاقد ارزش دانست. همچنین رزمآرا افرادى را نزد آیتالله کاشانى فرستاد ولى
از همراهى ایشان هم ناامید شد و بناى سختگیرى بر جبههى ملى گذاشت.
دکتر حسین فاطمى مدیر روزنامهى باختر امروز را دستگیر و دستور توقیف
چاپخانهاى را داد که روزنامهى شاهد دکتر بقایى در آنجا چاپ میشد. علاوه بر
این رزمآرا از قرار داد الحاقى نفت درمجلس دفاع نمود و طى نطقى با بیان
اینکه ایرانى لیاقت ساختن آفتابه گلى را ندارد چگونه میخواهد صنایع نفت خود
را اداره کند، به همهى نمایندگان و مردم ایران توهین نمود و در نهایت تهدید
کرد که مجلس را در پى ملى کردن صنعت نفت بر سر اقلیت خراب خواهد کرد.
گفته شده است وى سرهنگ قوامى را مأمور آماده سازى مقدمات کودتا کرده بود.
با این همه، مخالفتها، تحصنها و اعتراضات متعدد به جایى نرسید و رزمآرا
همچنان با قدرت زمام امور را در دست داشت و وکلاى ملى ناتوان از انجام
هیچ کار و ترسان از کودتاى رزمآرا، به نواب صفوى متوسل شدند.
نواب نیز شرط کرد که اگر دولت ملى سر کار آید احکام اسلام را به اجرا در آورد و
قوانین غیر اسلامى را ملغى نماید، او خواستهى آنان را به اجابت میرساند.
نواب دو روز طى جلسهى مشابهى با آیتالله کاشانى خواستهى آنان را
منوط به خواستههاى خود کرد و از آنان تعهد گرفت. بدین ترتیب به تعبیر
حاج مهدى عراقى وکلاى جبههى ملى فتواى قتل رزمآرا را از نظر سیاسى
و آیتالله کاشانى فتواى قتل او و شش تن دیگر را از جهت شرع صادر کرد.
شمس قنات آبادى هم در خاطرات خود چندین بار تأکید کرده که آیتالله کاشانی،
رزمآرا را مفسد فى الارض و مهدورالدم میدانست. بدین گونه فدائیان بار دیگر فتواى
یک مجتهد مسلم را جهت کشتن مصداقى دیگر گرفته و عمل به آن را وظیفه و
تکلیف شرعى دانستند. از این رو آنان در قتل رزمآرا، مشکل شرعى نداشتند
اما میبایست به وى هشدار میدادند. به همین دلیل عبد الحسین واحدى پنج
روز قبل از ترور رزمآرا از وى خواست از نخست وزیرى کنارهگیرى کند و با
صراحت تهدید کرد اگر رزمآرا تا سه روز دیگر خود کنار نرود، او را کنار
خواهیم فرستاد. رزمآرا به این هشدار اعتنایى نکرد. چون روز شانزدهم اسفند
در مجلس ترحیم آیتالله فیض در مسجد سلطانى شرکت نمود آماج تیر
خلیل طهماسبى قرار گرفت و به قتل رسید و طهماسبى نیز دستگیر شد.
پس از قتل رزمآرا مجلس طى ماده واحدهاى نظر کمیسیون نفت براى ملى شدن
صنعت نفت در سراسر کشور را به تصویب رساند و با تصویب این طرح در
مجلس سنا در روز 29 اسفند سال 1329، خواستهى مردم ایران براى
تصویب ملى شدن صنعت نفت تحقق یافت.
پس از قتل رزمآرا، حسین علا به نخست وزیرى رسید. پنج روز پس از روى
کار آمدن علا در 28 اسفند یعنى 12 روز پس از ترور رزمآرا، جوان دانشجویى
از دانشکدهى معقول و منقول به نام نصرت الله قمی، دکتر زنگنه وزیر فرهنگ
را با انگیزهى شخصى به قتل رسانید. اما این حادثه از نظر عموم به فدائیان اسلام
نسبت داده شد. به همین دلیل فرماندار نظامى تهران شب عید 1320 و در نخستین
روزهاى فروردین عدهاى از فدائیان اسلام را دستگیر کرد.
در هفتم اردیبهشت ماه 1330 حسین علا به علت ناکامى در برابر اقلیت در
مجلس مستعفى شد و مجلس به دکتر مصدق رأى اعتماد داد. او در دوازدهم
اردیبهشت کابینهى خود را معرفى کرد. در آغاز انتظار میرفت وى اعضاى
کابینهى خود را از میان عناصر خوش نام، صالح و فعال انتخاب کند در حالى
که مصدق در پى جلب نظر شاه و دربار بود و به جز کریم سنجابى هیأت وزیران وی،
متشکل از همان وزراى سابق بودند. آیتالله کاشانى با صدور اعلامیهاى خود
را از مداخله در طرز تشکیل این دولت مبرا دانست. چنین ترکیبى همراه با عدم
اعتقاد مصدق به اجراى احکام شرعی، موجب شکاف میان وى و نواب صفوى شد.
اختلاف تا آنجا پیش رفت که مصدق معتقد به توافق با شاه جهت ادامهى ملى شدن
صنعت نفت بود ولى نواب آن را مقدمهى برپایى حکومت اسلامى میدانست و از
آنجا که نوع و شکل حکومت براى نواب اهمیت چندانى نداشت و وجود افراد
صالح و متعهد را شرط ضرورى براى حکومت مورد نظر خود میدانست،
کابینهى مصدق را تفالههایى میدانست که نمیتوان با آنها کنار آمد. در حالى
که از نظر مصدق، در آن شرایط ملى شدن نفت اهمیت داشت و برپایى
حکومت اسلامى مجالى دیگر میطلبید که اکنون فراهم نیست. نواب صفوى
حتى از تعلل آیتالله کاشانى در برپایى حکومت اسلامی، گلهمند شد و در نامهاى
خطاب به او نوشت:
شما به قیمت خون فرزندان اسلام از خطرهاى حتمى نجات یافتید و به حکومت
رسیدید و سر انجام با تبانى با دشمنان اسلام به قدرى به فرزندان دلسوختهى
اسلام جنایت کردید که روى جنایتکاران عالم سفید شد.
در این نامه تندترین حملات به جبههى ملى به ویژه آیتالله کاشانى صورت گرفت
و مخالفان فدائیان اسلام از فواحش پاریس، پستتر و نانجیبتر به
حساب آمدهاند.
متعاقب حملات اخلاقى و سیاسى نواب به اقلیت مجلس و آیتالله کاشانی،
دکتر مصدق در 30 اردیبهشت 1330 یعنى 24 روز بعد از گرفتن رأى
اعتماد از مجلس، جمعیت فدائیان اسلام را متهم کرد که قصد کشتن وى را دارند.
در پى این اتهام و با نظر مساعد مصدق، نواب و جمعى دیگر از فدائیان اسلام
بازداشت و روانهى زندان شدند.
این واقعه سر آغاز یک دورهى سخت مبارزهى فدائیان اسلام با دولت مصدق شد.
مبارزاتى که تمامى طول حکومت مصدق را در برگرفت و سر منشاء بسیارى
از حوادث و اتفاقات در این دوره از حیات سیاسى کشور شد.
فدائیان اسلام جهت آزادى زندانیان خود اعلامیه، تحصن، ملاقاتها و
نامههاى عدیدهاى را صورت دادند ولى نتیجهاى نگرفت و چون همهى تلاشهاى
آنان جهت آزاد ساختن نواب بیثمر ماند در روز 21 دى 1330 پنجاه و یک تن
از آنان پس از ملاقات با نواب از زندان خارج نشدند. آنان در زندان اعلام کردند
که تا رهبرانشان آزاد نگردند در زندان خواهند ماند. رایزنیهاى دولت جهت
پایان دادن به این تحصن نتیجهاى نداد و آنها 18 روز بندهاى زندان را در
اختیار داشتند. دستگاههاى قضایى و انتظامى به جاى رسیدگى به تقاضاى
متحصنین، ترتیب حملهى نیروهاى ویژه را به زندان دادند و این نیروها
نیمه شبى به فدائیان حمله کرده آنها را سخت کتک زدند و به سلولهاى انفرادى
انداخته براى همه یک پروندهى اتهامى تشکیل دادند.اعتصاب غذا و
به وخامت گرویدن حال برخى از زندانیان، سبب شد تا رژیم 39 نفر از آنان را
آزاد کنند. با این حال تعداد 14 نفر از متحصنین همچنان در زندان باقى ماندند.
طى مدتى که نواب در زندان به سر میبرد سید عبدالحسین واحدى که چندى پیش
آزاد شده بود، عملاً رهبرى فدائیان اسلام را بر عهده داشت. او از
محمدمهدى عبدخدایى نوجوانى 25 ساله ـ خواست که دکتر حسین فاطمى
معاون سابق نخست وزیرى و مدیر روزنامهى باختر را ترور کند. فاطمى در
حالى که در تاریخ 25/11/1330 بر سر قبر محمد مسعود ـ روزنامهنویسى
که چند سال پیش از آن به طور مرموزى کشته شد ـ سخنرانى میکرد به
دست عبدخدایى مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد.
فاطمى همانند مصدق در اجراى شریعت اسلام اهمال میورزید و در روزنامهى
باختر امروز، شدیدترین حملات را به فدائیان اسلام مینمود. حتى فدائیان بر
این باور بودند که عامل اصلى یورش مأموران زندان به آنان، دکتر
فاطمى بوده است.
بدین ترتیب فدائیان که نمیتوانستند اسارت رهبر و آزار یاران خود در زندان را
تحمل کنند بدین نتیجه رسیدند که میبایست به حکومت دکتر مصدق درس عبرتى
بدهند. با این همه عبدخدایى از واحدى میخواهد که حکم مراجع را براى
انجام این کار ارائه دهد. واحدى به او میگوید که ما از آیتالله صدر حکم کلى
داریم. از واحدى میپرسد چرا فاطمى انتخاب شده است؟ پاسخ میشنود که
چون فاطمى رابط مصدق و دربار است.
دوران فترت:
محاکمهى متهمان فدائیان اسلام متحصن در زندان قصر، در تیر ماه سال
1331 به پایان رسید. در مرداد ماه همان سال مجلس هفدهم که نواب شرکت در
انتخابات آن را تحریم کرده بود، طرح سه فوریتى آزادى خلیل طهماسبى را
تصویب کرد و نامبرده در 24 آبان ماه 1331 از زندان آزاد شد. در 14
بهمن ماه همان سال نواب صفوى نیز آزاد گردید. نواب پس از آزادى با انتشار
اعلامیهاى ابراز داشت که در شرایط آن روز که نه شاه و نه مصدق، هیچ یک پابند
اجراى احکام اسلام نیستند، در فعالیتهاى سیاسی، دوران فترت را آغاز میکند و
صرفاً به تبلیغات دینى میپردازد. با این همه موضع جدید نواب خوشایند برخى از
یارانش نبود. دولت مصدق در قبال فشارهاى دولت انگلیس ناتوان شده بود. در
چنین شرایطی، برخى از فدائیان اسلام، علاقهمند به نزدیک شدن به آیتالله کاشانى و
حمایت از دولت مصدق در قیام سى تیر 1331 بودند و براى تحقق خواستهى
خود نواب را تحت فشار گذاشتند. اینان نخست به انتقاد از واحدى پرداختند و خواستار
حذف وى شدند.
واحدى از فدائیان کناره گرفت و اعلام کرد که خود گروهى جدا تشکیل خواهد داد.
پس از جدایى و شکاف بین مصدق و کاشانی، اینان علاقهمند به یارى رساندن
آیتالله کاشانى در مخالفت با مصدق بودند و براى وارد کردن نواب به پذیرش
خواستهى خود، یکى یکى شروع به استعفا کردند. نواب براى مقابله با این وضع
اعلامیهاى صادر کرد و مخالفان را از جمع فدائیان اسلام اخراج کرد.
پس از کودتاى 28 مرداد نیز امیر عبد الله کرباسچیان از فدائیان اسلام جدا شد.
چند ماه بعد در پى بازگشت نواب از سفر به فلسطین و اردن و مصر،
حاج ابراهیم حرافان از آنان جدا شد و در فروردین 1333 سید هاشم
حسینى با صدور اعلامیهای، نواب را در ارتباط با اجانب دانست و حتى سیاست
او را انکار نمود. این جدایى و آن اعلامیه، سخت نواب را آزرد. البته خوش نیت
بر آن باور است که داوطلبى نواب براى انتخابات مجلس هجدهم عامل مخالفت سید
هاشم حسینى با او بود. سید هاشم پس از جدایى از نواب به بسط معارف دینى روى
آورد که سه مجلد با عنوان عقاید الانسان حاصل تلاش این دورهى اوست.
تردیدى نیست که این جداییها موجب تضعیف توان فدائیان اسلام شد و در
فرجام نهایى آنان تأثیر گذاشت.
کودتاى 28 مرداد و سکوت نواب صفوى
دکتر مصدق که با حمایت کاشانى در جریان تظاهرات مردمى 30 تیر و
با سقوط دولت چند روزهى قوام مجدداً بر سر کار آمده بود، هرگز تمایلى
به اداى دین به آیتالله کاشانى نشان نداد و تنها بر پشتیبانى و حمایت مردمى
از دولتش اتکا داشت و در مسألهى کسب اختیارات فوق العاده، در مقابل کاشانى
رئیس مجلس و اکثریت نمایندگان مخالف قرار گرفت. با متقاعد کردن اقلیت
طرفدار خود در مجلس به استعفا و برگزارى رفراندوم، به انحلال مجلس شوراى ملى
دورهى هفدهم مبادرت ورزید. سپس بر سر کنترل و فرماندهى نیروهاى مسلح با شاه نی
ز درگیر شد. درست در همین زمان طرفدارانش در جبههى ملى نیز به دلیل خود
محوریهایش از او کناره گرفتند. همزمان تودهایها را نیز در فعالیتهاى
سیاسى شان باز گذاشت.
در مقابل، خشم و تنفر مذهبیون از جمله فدائیان، برانگیخته شد. مصدق
در چنین اوضاع و احوالی، همه چیز را براى از دست دادن تمام حاصل تلاش
مردم در راه کسب آزادیهاى سیاسى و منافع ملی، فراهم ساخت. سرانجام در
28 مرداد 1332 در برابر حیرت همگان، عدهاى اوباش مزدور که از سوى
عمال وابسته به امریکا هدایت میشدند، دولت وى را به سادگى و با کمترین
مقاومت مردمى سر نگون کردند. فدائیان اسلام که از گسترش فعالیتهاى
تودهایها نگران به نظر میرسیدند و از سوى دیگر نسبت به دکتر مصدق قطع امید
نموده بودند در قضیهى کودتاى 28 مرداد تنها تماشاگر اوضاع شدند.
در مرداد ماه 1332، همسر دوم نواب درگذشت. گزارشگر شهربانى از سخنان نواب
در آن ایام گزارشى به دست داده که طى آن، نواب مرگ همسر خود را معلول مزاحمتهاى
وقت و بیوقت مأموران مصدق و ترساندن خانم دانسته، افزوده است:
صبح 28 مرداد خود خواستم قیام کنم، چون دیگر تحمل جایز نبود. و از دست
تودهایها داشتم دیوانه میشدم. در ختم عیالم استخاره کردم استخاره فرمود که صبر کن که
من هم صبر کردم که از جانب خدا تودهایها کوبیده شدند.
دنبالهى این گزارشات، بیانگر موضع نواب نسبت به دولت زاهدى است. نواب بیان کرد،
که:
میدانستم این دولت کمى بیدین است و از علائم بیدینى دولت زاهدى این است که
فکر مردم بیکار و گرسنه نیست. خمس و زکات را از مردم ثروتمند نمیگیرد که
خرج فقرا کند. اما چونکه با تودهایها مبارزه میکند و مصدقیها را میکوبد من فعلاً
حرف ندارم و سکوت میکنم.[284]
با این همه نواب پس از گذشت پنج روز از کودتا، ضمن ارسال نامهى
تهدید آمیزى به زاهدی، با انتشار اعلامیهاى مواضع شفاف فدائیان اسلام در
برابر دولت کودتا را اعلام کرد. نواب در آن اعلامیه با اشاره به فشارهاى
حکومت مصدق بر آنان و یاد آورى اصل دوم متمم قانون اساسى آن دوره، شاه
و رجال سیاسى کشور را به ترویج احکام اسلامى دعوت کرد. وى صریحاً
هیأت حاکم و دولت کودتا را غاصب و غیر قانونى خواند.
بدین گونه نواب پس از کودتاى 28 مرداد، هم همچنان بر مواضع و اصول خود
استوار ماند و همچنان خواهان اجراى احکام اسلام شد.
دولت زاهدى که تازه بر خرابههاى کودتا دولت تشکیل داده بود، نه تنها اعلامیهى تند
نواب را به دل نگرفت بلکه چند تن را نزد نواب فرستاد و به وى پیشنهاد پذیرش
وزارت فرهنگ کرد، لیکن وى نپذیرفت. با این همه نه نواب کارى به دولت زاهدى
داشت و نه زاهدى از فعالیتهاى مذهبى و دینى او ممانعت به عمل میآورد.
حتى در آذر ماه 1332 به تشویق دولت، نواب براى شرکت در مؤتمر اسلامى
به اردن رفت و در آن جا درخشید.
دورهى آخر
بدین ترتیب فدائیان اسلام پس ازکودتا به فعالیت مذهبى و فرهنگى روى آوردند
و هر از چندگاهى نیز به دولت کودتاى حاکمه حملات صریحى مینمودند که تنها
از سوى پان ایرانیسمها مورد هجوم قرار میگرفتند.
به روایت خوش نیت، فدائیان در این دوران تصمیم داشتند افرادى چون سپهبد زاهدی،
سرتیپ بختیار، جمال امامى و دکتر امینى را به دلیل هجوم به مقدمات اسلامى از میان
بردارند اما بنا به دلایلى موفق به این کار نشدند. نواب در این دوره
همچنین به در خواست مردم مذهبى قم میخواست در دورهى 18 مجلس شوراى ملی،
نمایندهى مردم آن شهر گردد تا از مصونیت پارلمانى سود جوید و آزادانه از
تریبون مجلس به بیان ایدههاى اسلامیاش بپردازد. این حادثه مهمترین
شیفتى بود که در زندگى سیاسى وى رخ میداد. چرا که وى یکباره در شرایطى
که موفقیتهاى زیادى از مسیر مبارزهى مسلحانه به دست آمده بود، به مبارزهى
سیاسى از طریق پارلمان روى آورد. محمد جواد حجتى کرمانى اقدام او را تنزل
از فاز نظامى به فاز سیاسى و به نوعى پویایى فکر سیاسى او تفسیر میکند که
براى خیلى از معاصرانش قابل درک نبود.
تا اینکه با مخالفتها و انتقاداتشان، بناى جدایى گذاردند و نواب را از نامزدى
انصراف دادند. نواب با صدور اعلامیهاى اعلام کرد که نامزدى نمایندگى را
با وجودی که از هر مرگى دردناکتر میداند، به خاطر دفاع از اسلام و پیشبرد
اهداف اسلامى در جامعه پذیرفته است که به دلیل کوتهبینى عدهای، مبادرت به
انصراف نموده است. سید هاشم حسینى از معترضین به نواب در این
جریان بود که با انتشار اعلامیهى شدید اللحنى جدایى خود را از صفوف فدائیان
اعلام کرد.
به هر ترتیبى که بود نواب از نامزدى منصرف شد و دیگر در عرصهى سیاسى حضور
پررنگى نداشت تا اینکه در سال 1334، مسألهى پیوستن ایران به پیمان نظامى بغداد
با شرکت عراق، ترکیه، پاکستان و عضویت امریکا و انگلیس پیش آمد. نواب از
این پیشامد احساس خطر کرد و اعلامیهاى در محکومیت پیوستن ایران به این
پیمان صادر نمود. اما تلاشهاى او به جایى نرسید و لذا بر آن شد تا با ترور
حسین علا نخست وزیر وقت، مانع انجام این کار شود.
مظفرعلى ذوالقدر، اهل خمسهى زنجان که در آبادان به فدائیان پیوسته بود،
براى ترور علا انتخاب شد. وى در 25 آبان همان سال، حسین علا را که براى
شرکت در مجلس ختم مصطفى کاشانى فرزند آیتالله کاشانى به مسجد شاه آمده بود
هدف تیر سلاح خود قرار داد. علا زخمى سطحى برداشت و با سرباند پیچى شد
ه براى امضاى پیمان به عراق رفت. ذوالقدر دستگیر شد و فدائیان اسلام تحت
تعقیب قرار گرفتند.
اسدالله علم مبلغ سى هزار تومان جایزه براى دستگیرى نواب صفوى قرار داد.
دورانى فرارسیده بود که هیچ کس جرأت و توان یارى رساندن و پناه دادن به آنها را
نداشت. در این شرایط حساس تنها آیتالله طالقانى به آنها در منزلش پناه داد. پس از
لو رفتن منزل مذکور، مکانى دیگر رفتند و در همانجا دستگیر شدند.
پس از بازداشت آنان و صدور حکم اعدام براى نواب صفوى و سه تن از یارانش،
بسیارى از علما و روحانیون تصور نمیکردند رژیم دست به چنین اقدامى بزند.
علیرغم حمایتهاى نیمهجانى که از فدائیان شد، رژیم در سپیده دم 27 دى 1334،
آنان را با چشمانى باز تیرباران کرد و بدین صورت به یک دهه مبارزهى
مسلحانهى اسلامگرایان رادیکال پایان داد.
تقد یم به قرآن پژوهان عزیز
فهرست سوره های قرآن مجید به نظم
م.ا.زائر
لعن بسیــــــــار به شیطان رجیـــــــــــــم
بِسمِ اَلله وَ آن ربِّ رَحیــــــــــــــــــــــــــــم
چارده سوره وصد در قـــــــــــــــــــــرآ ن
شده ازسوی خداونــــــــــــــــــــد بیــــــان
این کتابی است که بی شک وگمــــــــــــان
باشد آن راهبـــــــــــــــــــــــر متقیـــــــا ن
ازتروخشک همه کر ده بیــــــــــــــــــان
نیست ناگفتـه وپنهــــــــــــــــــــان درآ ن
سوره ها ذکر کنـــــــــــــــــم بااشعـــــــار
تاکه خوانــــــــــــی وبگیـــــر ی تو به کار
فاتحه . البقر ه . در آغــــــــــــــــــــــا ز
آل عمران ونسا . انســـــــــــــــان ســـــاز
پنجمین مائده و شش انعــــــــــــــــــــا م
اهل اعراف به امیــــــــــــــــدِ تمــــــا م
گویدانفـــــــــــــــــال زجنگ وپیکــــــــار
که شودچیره همان صد به هـــــــــــــزار
توبه ویونس واندرپـــــــــــــــــی هـــــود
یوسف ورعد هم ازآن معبـــــــــــــــو د
بت شکن دشمن ظلـــــــــــــــــم ابراهیم
نارشد سرد برآن قلب سلیـــــــــــــــــــــم
حجرو نحل است وپس ازآن اســـــــــــــرا
همه آیات دل انگیز خـــــــــــــــــــــــــدا
کهف و پس مریم و بیستم طـــــــــــــــه
انبیـــــــــــــــا بیست و یکم ازبشــــــری
الحج والمومنــــــــــــــون دیگر نـــــور
کرده فرقان . شعرا جان مســـــــــــــرور
نمل وآنگه قصص است ای جانــــــــان
عنکبوت . روم بود پس لقمـــــــــــان
سجده . احزاب وسبا . هم فاطـــــــــــــر
یاسین و صافات و ص پس زُمـّـــــــــر
غافروفصّلـت است ازتبیــــــــــــــــــان
شورا وزُخرُف وهم الدخــــــّــــــــان
بعد ازآن جاثیه و احقــــــــــــاف است
زخدا سوی بشر الطاف اســــــــــــت
بی نیازاست محمــّــــد زاوصــــــا ف
فتح و حجرات و سپس ســــــوره ق
ذاریات . طور بود نجــــم وقمـــــــــر
که دهد شرح مکافات سقـــــــــــــــر
پنچ و پنجاه که الرّحمــــــــن اســت
واقعه خاستن انســــــــــان اســــت
الحدید . مجادله بعد الحشـــــــــــــــــر
ممتحنه .صف و پس جمعه به نشــــر
شصت وسه منافقون وصف نفاق
پس تغابن که بود قبـــــل طـــلاق
تحریم والمُلک و القلــــــــم اســـت
که قلم دشمن ظلم وستم اســــــت
دیگر الحاقه . معــــارج هفــــــتاد
نوح وجن است تو بسپــار به یاد
المزمل بود و مدّ ثــــــــــر است
القیامه که جهانی دگــــــــر است
دهر هفتادوشش اســـت ازقر آن
مرسلات است ونبا یوم گـــــران
نازعات است وعبس از پی آن
بعد تکویر ز تغییر جهـــــــــان
انفطار آمده و مطفّفیــــــــــــن
انشقاق است وبروج است ببین
طارق وبعد بود الاعلـــــــــــی
غاشیه . فجروبلَــَـــد شهرخــدا
شمس ولیل آمده والضحـّـــــی
انشراح .تین و قسم برسینـــــا
علق وامر خدا برخوانـــــــــدن
قد رورحمت به زمین افشاندن
بیّنه آمد ه وپس زلـــــــــــزال
عادیات. قارعه وزن اعمـــــال
التکاثر بود العصــــرزمـــــــان
بی عمل غرق زیان است انسان
هُمََزه عیب زن هرزه زبــــــــان
که بود دردل آتش ســــــــوزان
بعد فیل است وقریش واکنـــون
آمده سوره نغــــــــز ماعـــون
کوثراز فاطمه آورده سخـــــــن
کافرون.نصرولهب آن دشمــن
بعدازاخلاص وفلق درپایـــــــان
ناس و هشــــدار زشر شیطان.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در جمعه سی ام مرداد 1388 و ساعت 23:56 | آرشیو نظرات
جدول لیک برتر فوتبال - 30 مرداد 88
نام
تعداد برد باخت تساوی تفاضل امتیاز
1 ذوب آهن 3 2 0 1 5 7
2 مقاومت سپاسی 3 2 0 1 4 7
3 استقلال 3 2 0 1 2 7
4 استیل آذین 3 2 1 0 1 6
5 صبا 3 2 1 0 1 6
6 سایپا 3 2 1 0 -1 6
7 پیروزی 3 1 0 2 1 5
8 استقلال اهواز 3 1 0 2 1 5
9 پیکان 3 1 1 1 2 4
10 تراکتورسازی 3 1 1 1 1 4
11 ملوان انزلی 3 1 1 1 -3 4
12 سپاهان 3 1 2 0 0 3
13 راه آهن 3 1 2 0 -1 3
14 ابومسلم 3 0 1 2 -1 2
15 فولاد خوزستان 3 0 2 1 -2 1
16 شاهین بوشهر 3 0 2 1 -3 1
17 پاس همدان 3 0 2 1 -3 1
18 مس کرمان 3 0 2 1 -4 1
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در جمعه سی ام مرداد 1388 و ساعت 21:59 | آرشیو نظرات
رمضان ماه عترت وقرآن .. کتاب : ازعاشوراتاغدیر
ماه عترت و قرآن
رمضان ، شهر عشق و عرفان است
رمضان ، بحر فیض و احسان است
رمضان ، ماه عترت و قرآن
گاه تجدید عهد و پیمان است
رمضان امتداد جاده نور
در گذرگاه هر مسلمان است
ماه تحکیم اشنائیـــــــها
ماه تعطیل قهر و حرمان است
ماه شب زنده دارى عشاق
ماه بیدار باش وجدان است
ماه اشک و خروش و ناله و اه
ماه برگشت هر پشیمان است
ماه تحصیل دانش و تقوى
ماه تطهیر و ماه ایمان است
ماه اکرم عترت و قــــرآن
ماه اطفاء نار نیران است
عید مسعود زاد روز حسن
روز پرفیض نیمه ان است
شب قدرش ، سلام بر مهدى
مشرق ماهتاب قرآن است
مغرب آفتاب عمر علــــــــــــــــى
مشرق ماهتاب قرآن است
در چنین مه که انس و جان یارب
بر سر سفره تو میهمان است
نظرى سوى دردمندان کن
اى که نامت شفا و درمان است
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در جمعه سی ام مرداد 1388 و ساعت 21:48 | آرشیو نظرات
ماه رمضان ... کتاب ازعاشورا تاغدیر
ماه رمضان المبارک ماه مناجات و دعا
اى دوست ز رحمت دل اگاهم ده
در ماه دعا سیر الى اللهم ده
ماه رمضان و ماه مهمانى توست
در محفل مهمانى خود را هم ده
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در جمعه سی ام مرداد 1388 و ساعت 21:41 | آرشیو نظرات
سفربه کرمان - قسمت اول - عکس واطلاعات از سایت گواشیر
سفربه کرمان - ۱
م- ا- زائر
یکشنبه ۲۵مرداد ۸۸ عازم کرمان شدیم هوایپما هم با ۴۵دقیقه تاخیر بالاخره حرکت
کرد و حدود ساعت ۹ونیم صبح هم درکرمان بودیم . با عیال باهم رفتیم .
حاج احمد هم که ازدوستان کرمانی است منتظرما بود ومارابه خانه برد.
عصر به باغ شاهزاده- شاه نعمت الله ولی و پارک جنگلی رفتیم . باغ شاهزاده را
به بینید تا آنجا که بتوانم تصویر هم خواهم آورد . باغ شاهزاده شلوغ وپرازجمعیت
بود که ازشهرهای مختلف آمده بودندو کرمانی ها هم حضور داشتند و باخانواده ها
آمده بودند .
به محض دیدن باغ شاهزاده که برای دومین باربه آن آمده بودم بیاد باغ فین کاشان
افتادم لکن باغ شاهزاده فضای بزرگترو بازتری رادارد روی تابلو نگاه کردم که
مساحت آن را۷۵هزارمترمربع نشان می داد. فعلا باغ شاهزاده رابه بینیم تا
جاهای دیگر.
باغ شاهزاده ماهان
باغ شاهزاده ماهان ( ماهان - 1298 هجری قمری )
SHZDH1.jpg
باغ شاهزاده یکی از عالیترین و زیباترین باغهای سنتی ایران محسوب می شود .
این باغ در نیم فرسنگی ماهان در دامنه کوههای تیگران جلوه گری می کند و از
یادگارهای عبدالحمید میرزا فرمانفرما - حاکم کرمان در اواخر دوره قاجاریه است
. گویند که جون خبر مرگ ناگهانی حاکم را به ماهان بردند بنایی که مشغول تکمیل
سردر ساختمان بود تغار گچی را که بدست داشت محکم به دیوار کوبید و کار را
رها کرده و فرار نمود آنطور که جای خالی کاشی ها همچنان بر سردرورودی
خودنمایی می کند .
SHZDH2.jpg
این باغ دارای سردر ورودی بسیار زیبا - عمارت شاه نشین و حمام می باشد .
از قسمتهای ارزشمند باغ شکه آبرسانی و حوض های آن می باشد که در محور
مرکزی باغ قرار دارد درجلوی عمارت اصلی حوض بزرگی با 5 فواره مشاهده
می شود و آب این حوض که سرچشمه آن قنات معروف تیگران است به پاشویه سنگی
اطراف آن ریخته و از آنجا به طرف ده شرشره آبشارگونه جاری می شود . این شبکه
آبرسانی از نظر طراحی شاهکار محاسبه و دقت بشمار می رود . بازسازی باغ شاهزاده
بعد از پیروزی انقلاب درسال 70 همزمان با برگزاری کنگره خواجوی کرمانی
انجام گردید . در حال حاظر قسمت شاه نشین به یک رستوران مبدل گردیده و
توسط بخش خصوصی اداره می گردد . این باغ دارای درختان میوه بسیاری از
جمله انگور -آلو- آلوچه (گوجه سبز) - هلو - گردو و ... می باشد که در
بین درختان زینتی جای گرفته و خودنمایی می کنند . هرساله گردشگران
بسیاری از سراسر ایران وجهان برای بازدید از این باغ به ماهان می آیند و
ساعتی را با آرامش و فارغ از دغدغه های زندگی سپری می نمایند .
ادامه دارد....
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در جمعه سی ام مرداد 1388 و ساعت 11:37 | آرشیو نظرات
جمعه ... ارسالی : غریبه آشنا - ویژه روز جمعه
جمعه یعنی یک بغــــل دلواپسی
جمـــعه یعنی گــــریههای بیکسی
جمعه یعنی روح سبـــز انتـــظار
جمعه یعنی لحــــظههای بیقــرار
بـیقـــــرار بیقـــــراریهای آب
جمــعه یعنی انتــــــــظار آفــــتاب
جمعه یعنی ندبهای در هجر دوست
جمعه خود ندبهگر دیــدار اوست!
جمعه یعنی یک کـــــویر بیقرار
از عطش سرخ و دلش در انتظار
انتــــظار قطـــــره باران عشــق
تا فروشوید غم هجــران عشــــق
جمعه یعنی بغــض بیرنگ غـزل
هـــق هــق بارانی چنــگ غـــزل
زخمهای از جنس غم بر تار دل
تا فرو شویَد غـــــم هجــــران دل
جمعه یعنی روح سبــز انتـــظار
جمعه یعنی لحــظههای بـیقـــرار
بـــیقرار بیقـــــــراریهای آب
جمعه یعنی انتـــــــظار آفــــــتاب.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در پنجشنبه بیست و نهم مرداد 1388 و ساعت 20:10 | آرشیو نظرات
یامرگ یا..... وبلاگ فریدصلواتی
"یا مرگ یا کهریزک"
آقای کروبی چرا خوراک بدست دشمن می دهید ؟ چرا نامه دروغ تو مملکت پخش می کنید.
مگه شما مثل خیلی های دیگه که ادعا می کنند با امام زمون ارتباط دارند ، خدارو نمی شناسید.
چرا مملکت گل و بلبل را به چالش می کشید . این حرفهای زشت و بی تربیتی چه بود که تو
نامه از خودتون نوشتید . و همه مسئولین بی گناه این کشور را ناگهان آزار دادید و شوکه کردید
؟آنها که شب و روزشان را وقف این ملت کرده اند را چرا عذاب میدهید .
مگر شما نیز مانند آنها خدا را نمی شناسید. ما کم کم می خواهیم این انقلاب را
به کشورهای دیگر صادر کنیم . بعد شما می آیید در نامه تان می گویید که به زندانیان تجاوز
شده. شما فکر کردید که در جنگل زندگی می کنید .اینجا حرف اول را قانون می زند.حالا ببینید
که چگونه با خاطیان برخورد می کنند.
ما شاالله هزار ماشاالله چقدر شما فراموش کارید آقای کروبی.
مگر ندیدید مسئولین این کشور با قاتل دکتر سامی چه کردند و او را به سزای اعمالش رساندند.
راستی فراموش کردید که قاتلین زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب چه بروزشان آمد.
شما واقعا ناشکرید که نمی توانید ببینید که قاتلین قتلهای زنجیره ای مثل داریوش فروهر ،
پوینده ، مختاری،سیرجانی ، و هزاران روشنفکر این مرزو بوم که برای اندیشه هایشان به
قتل رسیدند ، در دادگاه علنی محاکمه و به سزای اعمالشان رسیدند.
چرا شما به یاد نمی آورید در دادگاه ، رئیس وقت آموزش دانشگاه همدان که به دختر دانشجو
تعرض کرد ، چگونه جوابگوی اعمالش بود و شر شر اشک می ریخت و ابراز ندامت می کرد.
واقعا از شما آقای کروبی بعید است که فراموش کنید حکم دادگاه را برای رییس وقت پلیس
تهران که آن فساد اخلاقی را در کرج به وجود آورد .
حالا چند نفر هم به چهار تا بی تربیت تجاوز جنسی کردند .حالا مگه دنیا به آخر رسیده
که شما اینگونه آبروریزی کردید . مگر روحانی تویسرکانی نبود که تجاوز به زن شوهردار کرد
و فیلمش در موبایلها پخش شد ، مگر چه اتفاقی افتاد .حالا نمی شد شما هم دندان روی جیگر
می گذاشتید و تجاوز به زندانیان را ندید میگرفتید .
آقای کروبی کمی از بعضی مسئولین یاد بگیرید . ببینید چقدر زیبا چشمشان را روی مسائل می
بندند و آبروی کسی را نمی برند. حالا بیچاره یک جوانی به نام سعید عسکر پیدا شده با یک
اسلحه بی عقلی کرده و رفته سعید حجاریان را ترور کرده ، حالا حجاریان نمرده که . ما که
نباید آبروی این جوان آبرومند را ببریم . ایشان باید یک عمر در این کشور زندگی کند.
شیخ مهدی عزیز مگر باید در این کشور همه جوابگوی اعمالشان باشند. پس آبروی مردم را
چه کنیم ؟چند تا هواپیما در این روزهای اخیر سقوط کرد .خوب کرد که کرد .
همه جای دنیا هواپیما سقوط می کنه .
حالا درسته ما بیاییم و آبروی وزیر راه و ترابری را برای چند تا سقوط ببریم.
و وقت گران بهایش را بگیریم و سوال پیچشان کنیم و فکرشان را مشغول کارهای بیهوده کنیم .
آقای کروبی بروید و از خدا طلب عفو کنید اگر شما جای بعضی از مسئولین خدوم این زمان
بودید ..فکر کنم هر روز باید آبروی هزاران نفر را می بردید. مگر میلیاردها پول این ملت از
خزانه گم شد.کسی جوابگو بود و مسئولی آمد آبروی خلق خدا را ببرد.
حالا یک جایی به چند جوان در زندان تجاوز شده .شده که شده .
به نظر شما مسئله زندان کهریزک مهمتره یا آن بسیجی که کتک خورده .نمی خواد به من جواب
دهید.صد درصد مسئله کتک خوردن آن بسیجی مهمتر است و باید در بوق و کرنا کرد و
عواملش را رسوا کرد.
آقای کروبی مسئولین این مملکت که بیکار نیستند صبح تا شب ببینند، کی به کی تجاوز کرده.
پس کی به مملکت داری برسند؟ واقعا بی انصافی است که نبینیم قوه قضاییه را که چقدر زود
به دادگاه اغتشاشات اخیر رسیدگی کرد . همه پرونده هایی که سالهای سال است بدانها رسیدگی
نمی شود و محکومینشان علاف هستند را رها کرد و به این موضوع حیاتی پرداخت.
آقای شیخ مهدی کروبی بروید و ازخدا طلب عفو کنید که آبروی این کشور را در جهان بردید.
هیچکس از موضوع تجاوز به جوانها خبر نداشت . راستی حالا که موضوع تجاوز در زندان لو
رفت جناب آقای کروبی اگر همجنس بازان بریزن تو خیابان و شعار بدهند
"یا مرگ یا کهریزک"
ما چه خاکی به سرمون کنیم ؟
البته زبونم لال ما که تو این کشور بر خلاف همه جای دنیا
خدا را شکر اصلا همجنس باز نداریم . منظورم همجنس بازان آمریکا و انگلیس است
که مشتاق انقلاب مخملی هستند راستی چکار کنیم اگرهمه همجنس بازان دنیا به این کشور حمله
کردند و درخواست کنند که ما را به زندان بیاندازید ما اغتشاشگریم .
آیا به راستی ما برای همه این ها جا داریم.؟
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در چهارشنبه بیست و هشتم مرداد 1388 و ساعت 22:21 | آرشیو نظرات
حماسه..... فاطمه راکعی
حماسه است، حماسه، حماسه در وطن من
تهمتن است، تهمتن به عرصه، هموطن من
چه می کنند پلیدان، به خاک پاک من، ایران؟
که دیو راه ندارد به ساحت وطن من...
بگو به تیر زنندم به سر، ز پا فکنندم
که در اسارت دیوان، مباد جان و تن من
از این حماسه اگر چه به لکنت اند قلمها
ببین به الکن شعرم، وطن، وطن، وطن من
چه راه بکر بلندی! چه عزتی است خدایا!
به شوق رفتن راهت، به وجد آمدن من...
چراغ راه دلیران! ز تیغ و دشنه دیوان
چه لاله ها که شکفته به باغ پیرهن من!
حماسه شعری از فاطمه راکعی
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در چهارشنبه بیست و هشتم مرداد 1388 و ساعت 11:20 | آرشیو نظرات
جنبش سبز..... نویسنده آق میتی
نویسنده: آق میتی
دوشنبه 26 مرداد1388 ساعت: 0:43
یک پرسش و چند پاسخ پیرامون جنبش سبز
پرسش خبرنگار : تحلیل شما از
جنبش سبزچیست؟
تحلیل بورژوازی ملی
جنبش میخوای ؟ ایناها . آخرشه .بزنیداین اجنبی پرستها رو خلاص بشیم از دستشون ، زدن بازار رو ترکوندن.نه روسیه نه چینی مرگ به جنس چینی
تحلیل بورژوازی کمپرادور(وابسته)
جنبش سبز و آبی نداره .بیا یه جنبش چینی تازه وارد کردیم با برق و باطری روسی کار میکنه هر رنگی هم بخوای در میاد. بچاپید بچاپید ،علی تنها نماند.
تحلیل علمای شیعه
دست چپیهاش
آقا اینا زدن مملکت امام زمان رو ترکوندن . ای داد ای بیداد وامصیبتا وا اسلاما .رای علما رو پس بدین.
دست راستیهاش
آقا اینها میخوان مملکت امام زمانو بترکونن .ای داد ای بیداد وامصیبتا وا اسلاما. رای اونا رو پس ندین.
تحلیل ریاست جمبوری
ای آقا چه جنبشی ، اگه به تکون یه مشت سبزه هست که ما تو ولایت خودمون یونجه زار داریم تکون میخوره بیا به تماشا.
تحلیل نظامی
شلوغ پلوغش نکنید بابا بگذارید ما حواسمون جمع باشه یکدفعه از دستمون در میره بمبه میترکه ها ؟.
تحلیل یالثارات ...
یه دفعه ی دیگه ازین سوالها کنی چهار دست و پا میبرمت صدای خر بدی ها.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در چهارشنبه بیست و هشتم مرداد 1388 و ساعت 11:8 | آرشیو نظرات
انقلاب جهانی ... وبلاگ سه قطره خین .
انقلاب جهانی ، خوابهای دوره ی جوانی .
نویسنده : آق میتی
از سالها پیش ، زمانی که هنوز نوجوان بودم آرزوی انقلابی بودن و انقلابیگری بد
جوری یقه ام را چسبیده بود
و خدا خدا میکردم تا اتفاقی در مملکت ، نشد در استان ، اونم نشد در شهرمون ،
اونم نشد سگخور در دهی که در اون زندگی میکردم بیفته تا ما هم جنم انقلابیمون
رو یه جورایی به همه، خصوصا لیلا دختر آتیش پاره ی همسایمون نشون بدیم و اسمی
تو اسما در کنیم. اسمهایی مثل مارکس ،مطهری ، انگلس ، عبده ، شریعتی ، مارکوزه ،
خصوصا چه گوارا. هر شب بعد از کلی فک زدن با برو بچه ها همچین که سرمون
رو روی بالش میگذاشتیم که به ترتیب عینهو بختک مینشستند رو سینه مون و در
حالیکه ریش بعضیهاشون رفته بود توی دهنمون با توپ و تشر ازمون بازخواست
میکردن که چرا امروز ازشون یادی نکردیم و تا قسم حضرت عباس نمیخوردیم که
روز بعد پوزه ی طرف رو بخاک میمالیم ولکن ما نبودند ، بعد میفرمودن شب
خوش مومن.
زد و انقلاب شد و ما هم انقلاب کردیم توی شهرمون .چند روز بعد از انقلاب بود
که فهمیدیم اون حرفهایی که اون کچل روسی* زده بود همه اش کشکه و اون
خائن مرتد ** حرف های درستتری زده که انقلاب تا مداوم و پی در پی نباشه
اصلا انقلاب نیست .یه چیزمهم دیگه ای هم که حالیمون شد این بود که یکهو از دهن
امام حسین حرفهای چه گوارا رو میشنیدیم و مات و مبهوت میموندیم ، وقتی هم سوال
میکردیم میگفتند انقلاب انقلابه ، باس فکر توسعه اش بود وگرنه از دس میره.نیتت
رو صاف کن مومن.
.خلاصه افتادیم تو کار توسعه و هی نظریات انقلابی رو توسعه میدادیم . تا اینکه
اومدن گفتند چه نشستید که اینها همه اش روشنفکر بازیه و اون دنیا به قیمت نیم
کیلو پشم هم از ما قبولش نمیکنند ، و اینکه الآن تئوری کیلو چنده و پراتیکو بچسب
.گفتیم پس اونها چی میشن ؟گفتند روشنفکرهای کافه نشین رو وللش .
درد مستضعفا رو بچش . چشائیتو قوی کن کن مومن .
.باری ، اینجوری شد که مام رفتیم تو کلاس پراتیک و تئوری مئوری رو بوسیدیم
گذاشتیم بغل قرآن رو طاقچه اطاق مهمونخونه. خب اول بسم الله خواستیم انقلابمون
رو به دنیا صادر کنیم . اما بی مروتا ، این جهانخوارها نگذاشتن . هی سوسه
اومدن هی زیر پای ما رو خالی کردن .خواستیم با شعار صادر کنیم ، نشد. با تیر
و تفنگ ، نشد . با آدمهامون ، نشد . با کتاب ، نشد.با سیمینار ، نشد. بافوتبال ،
نشد.
با والیبال ، نشد . با بسکتبال ، نشد. فقط تو وزنه برداری قد یک یا ابالفرض
تونستیم جلو بریم. خب اونم بدرد نمیخورد.یعنی اگه قرار بود هر آدم انقلابی
اونور آب اندازه ی این چیفتن ما بشه که شما بگید میشد تو اون مملکت
انقلاب کرد ؟.
رفتیم گفتیم آقا نشد ، فرمودن بشونش مومن.
قید اونور آب رو زدیم و گفتیم حالا که صادرات انقلاب به دنیا نشد، به
مملکت خودمون که میشه .
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در جمعه بیست و سوم مرداد 1388 و ساعت 22:56 | آرشیو نظرات
تک بیت های ناب
تک بیت های ناب
کتاب : برگ سبز
تالیف : سیدمحسن خلیق رضوی
شروع ابیات باحرف " ف "
فرداکه جزای هرصفت خواهد بود
قدرتو بقدرمعرفت خواهد بـــــــــــود. خیام
فخری که ازوسیله دون همتی رسد
گرفهم وعقل داری ازآن فخر عار دار. اوحدی
فردا چوغم زیاده ازامروز در رســــــد
امروز خوردن غم فردا چه حاجت است . صائب
فرمانبرخداو نگهدارخلـــــــــــق باش
وین هردو قرن اگر بگرفتی سکندری . سعدی
فروغی ده این دیده کم ضیارا
توانا کن این خاطرناتوان را. پروین اعتصامی
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در پنجشنبه بیست و دوم مرداد 1388 و ساعت 22:40 | آرشیو نظرات
آغازابرها.. سایت استاذنا -( ویژه روز جمعه )
آغاز ابرها
در ساعت یک است به وقت نجف
کمی پس از دو
باران گرفت در کنار بقیع
درست ساعت سه طوفان شد
در کربلا
حالا به ساعت من
فقط کمی به لحظه موعود مانده است.
علیرضا قزوه
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در پنجشنبه بیست و دوم مرداد 1388 و ساعت 19:33 | آرشیو نظرات
فال حافظ
Openly I admit, with much joy and such glee;
Enslaved to your love, from both worlds I am free.
As a bird of Paradise, to parting I did agree
Fell in the trap of life and worldly tragedy.
I was an angel, I resided in the heavens;
Renovation of the world - the mission given to me.
The nymphs of paradise, the cool ponds and the tree
In the hope of union, swiftly left my memory.
On the tablet of my heart, inscribed from a to z
It is all about you, I can’t see other than thee.
No soothsayer foretold of my exit or entry
O Lord, this journey, why did you for me decree?
I am but a slave of the Tavern of Love
Each moment, a new pain becomes my new remedy.
If my bleeding heart pours out of my tearful eyes
It’s just, I deserve; why to others I make my plea?
Wipe away Hafiz’s tears with your hands so he can see
Or else, this flood, brings all of us to our knee.
© Shahriar Shahriari
Los Angeles, Ca
April 12, 1999
فاش میگویم و از گفته خود دلـشادم
بـنده عشقـم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهـم شرح فراق
کـه در این دامگه حادثه چون افـتادم
مـن ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لـب حوض
بـه هوای سر کوی تو برفـت از یادم
نیسـت بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چـه کـنـم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکـب بخـت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چـه طالـع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو بـه مـبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
کـه چرا دل به جگرگوشـه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشـک
ور نـه این سیل دمادم بـبرد بـنیادم.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در پنجشنبه بیست و دوم مرداد 1388 و ساعت 12:18 | آرشیو نظرات
برمزار سهراب ... م - ا- زائر
برمزار
سهراب
م -ا-
زائــــــــر
9 مرداد ماه 88
دیروز با "والذاریات " به قطعه
257 و مزار ندا رسیدم . امروز
جمعه تصمیم گرفتم که بروم
وکارناقص خود م رابه اتمام
برسانم و آن هم پیداکردن
مزارسهراب بود .عصرجمعه بود و
بهشت زهرا خلوت . تنها کسانی
آمده بودند که عزیزانشان تازه
درگذشته بودند .
بامتروبه بهشت زهرا وازآنجاهم
بامینی بوس تانزدیکی قطعات
256و 257 که مقصد من هم قطعه
257 بود.
خودم رابه مزارندا رساندم و
فاتحه ای دادم . جوانی که حدود
17الی 18سال داشت برسرمزار
ایستاده بود . پرسیدم ازخانواده
هستیید؟
گفت : نه . اما من درکنار ندا بودم
که تیرخورد . دیروز هم اینجا دنبال
من افتادند و من مجبور به
فرارشدم .
ازاو پرسیدم . قبر سهراب کجاست ؟
گفت : اینجا یک " مثلث " است .
قبر های ندا . سهراب ویک شهید
دیگرکه شاید منظوراو " اشکانی "
بود که البته من موفق به یافتن
مزاراونشده ام .
این که یک جوان هم بیاید و
برای فاتحه برمزار کسی وقت
بگذارد و هزینه هم بپردازد
واقعادرخور تحسین است.
او می تواند به کارهائی دیگری
بپردازد . برود تفریح کند ویافوتبال
تماشا کند . به سمت راست
قبرسهراب رفتم و با یک سئوال از
خانواده یک قبر مجاور
اوراپیداکردم .
گلهائی برسر قبراو بود که خشک
شده بودند وکسی هم برمزار
اونبود.البته باعکس هائی که
درتمام تلویزیونهای دنیا از
ندا نشان داده اند او امروز یک
شهید جهانی شده است . اما
سهراب ودیگران کمترواین به
عهده مااست که آن
عزیزان راهم دریابیم . آنها
راوخانواده هایدردمندشان را.
من هم که درتهران کسی راندارم
شاید یکی دونفر ازدوستان ویکی
از باجناق هااموات در اهواز
وشیراز پراکنده اند و فرزند شهیدم
هم در شیراز در گورستان
دارالرحمه است .
واجب تر ازاین عزیزانی که امروز
برای زیارتشان آمده ام کسی رانمی
شناسم نگاهی دیگر به مزار آن
گلگون کفنان کردم وراهی
مترو شدم که به خانه برگردم.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 و ساعت 22:1 | آرشیو نظرات
نکاتی بر ای زندگی مشترک .. سایت استاذنا
سلام؛
در ابتدای یک زندگی مشترک دانستن مسائلی و انجام دادن کارهایی زندگی را زیباتر می کند
که اگر همة ما انسانها از ابتدا شروع هر کاری، عوامل سعادت و پویایی آن را شناخته و به
کار ببندیم هرگز در گذر زمان گرفتار ناملایمات و شکستها نخواهیم شد، و به نظر یکی از
بزنگاههای مهم تربیتی همین شناخت است.
1. بهره مندی از بینشی روشن و بصیرتی آسمانی است.
2. با همسرتان با مهربانی و صداقت صحبت کنید.
3. نقش یک الگو را بازی کنید و با همسرتان همان طور رفتار کنید که دوست دارید
با شما رفتار شود.
4. زوجین باید در برخورد با رفتار ناشایست همسرشان صرفاً همان عمل را تقبیح نمایند
نه کل وجود را.
5. در مورد کارهای خوب همسرتان اظهار نظر کنید
6. کلامی که ما در ارتباط با دیگران به زبان می آوریم، بسیار بیشتر از آنچه تصور می کنیم
دارای پیام و معنا هستند، حجم و آهنگ صدا، نوع نگاه کردن، وضعیت ایستادن و حتی
نفس کشیدن ها، همگی به شنونده کمک می کند تا کلمات ما را تفسیر کند و پیام آنرا دریابد.
بنابراین اگر چه ممکن است ناخود آگاه مراقب این موارد در هنگام ارسال پیام خود نباشیم،
اما باید توجه داشته باشیم که به هر حال شیوة دریافت و استنباط یک سخن دقیقاً به
شیوة ابراز آن برمی گردد. از این روست که بسیار اتفاق می افتد که یک پیام به آسانی،
مغایر با منظور ما دریافت می شود. گفتار فقط«7 الی 24» درصد از کل پیام ما را تشکیل می
دهد.
7. از وضعیت روحی همسرتان درک درستی داشته باشید و متناسب با آن رفتار کنید.
8. در رابطة با برآوردن توقعات، آنچه مهم است چگونگی خواستن است. (نحوة بیان ما،
از لحن آمرانه و دستور به دور باشد و جمله ها، بیانی گرم و زبانی صمیمی داشته باشد.)
9. گوش دادن یکی از دشوارترین رفتارهایی است که انسان بدان احتیاج دارد. می توان
یکی از لوازم زندگی مشترک شیرین را«هنر گوش دادن» دانست و فراگیری آن ضروری است.
10. از کاه، کوه نسازید و مسایل را بزرگ نکنید.
11. به همسرتان اجازه دهید بعضی مواقع با خودش تنها باشد.
12- ...
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در چهارشنبه بیست و یکم مرداد 1388 و ساعت 21:58 | آرشیو نظرات
معنای گناه وراههای جلوگیری ... سایت استاذنا
سلام؛
گناه به معنای «خلاف» است. و در اسلام هر گونه کاری که بر خلاف فرمان خداوند باشد، گناه است، گناه هر چند کوچک باشد، چون نافرمانی خداست، بزرگ است.
راه کاهش لذّت بردن از گناه:
معرفت پیدا کردن نسبت به باطن گناه
این شناخت از چند راه حاصل میگردد:
1. از طریق توجه به کلام خداوند متعال که علمش به همه چیز احاطه دارد. در قرآن کریم، باطن بسیاری از گناهان را بیان فرموده است. مثلاً باطن غیبت را؛ خوردن گوشت برادر مرده میداند.(سوره حجرات، آیة 12) در جائی دیگر خوردن مال یتیم را به خوردن آتش توصیف میکند(سوره نساء، آیة 10)
2- در روایات منقول از ائمه اطهار و رسول مکرم اسلام ـ علیهم آلاف التحیة و السّلام ـ هم، باطن بسیاری از گناهان بیان شده است از جمله امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد باطن نظر به اجنبی میفرماید: «النظرة سهم من سهام ابلیس مسموم، من ترکها لِلّه عزوجل لا لغیره اعقبه الهه ایماناً یجد طعمه» (نظر به نامحرم تیری زهر آگین از شیطان است، کسی که آن را تنها بخاطر خدا ترک کند خداوند ایمانی در قلب او جایگزین میکند که لذت آن را بچشد.)
بنابراین کسی که به خداوند متعال و صدق کلام او ایمان دارد و میداند که نواهی الهی به خاطر مفاسدی است که در آن عمل وجود دارد و قول صادق مصدق را بپذیرد و به حقانیت آن ایمان آورد، کمکم از گناه پرهیز میکند و واقعاً وقتی که مرتکب گناهی میشود میترسد و از آن بیزار میشود.
3. دیدن باطن گناه از راه تقوی بعنوان.
مثال: حضرت علی ـ علیه السّلام ـ باطن رشوه را مانند غذائی میداند که یک افعی، آن را بلعیده باشد، با زهر درون او مخلوط گشته باشد و سپس آن را برگرداننده باشد و اکنون فردی بخواهد، این استفراغ افعی را تناول کند. باطن استفادة ناصواب از بیت المال را چون آهنی گداخته در آتش میداند. (نگاه کنید به خطبه 224/ و در بعضی نسخ 215)
بنابراین برای پائین آمدن لذت گناه یا از راه ایمان به غیب و تصدیق کلام خدا و معصومین ـ علیهم السّلام ـ که صادقان تصدیق شدهاند باید تعبداً بپذیریم که باطن گناه، آلودگی و آتش است و از آن بپرهیزیم یا باید بر اثر مخالفت هوای نفس و طی طریق تقوی به جایی برسیم که خود باطن گناه را ببینیم که این هم بدون طی طریق اوّل امکان پذیر نیست.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در دوشنبه نوزدهم مرداد 1388 و ساعت 23:3 | آرشیو نظرات
دهان شکسته ... سید عطا’الله مهاجرانی
دهان شکسته...
رقص شعله بر لب
و داغ گلوله بر پیشانی
جوانان، سبز و سرودخوان
از دهلیز تاریکی و تیزاب گذشتند...
*
مادران با نگاه حیران نگریستند
با سرانگشت لرزان، کاکل خونین جوانان را شانه زدند
بوسه ای بر دهان شکسته
*
از هر گوشه ندایی خاموش شد
در هر کنار سهرابی بر خاک افتاد
*
جنگلی از زمین جوشید
دریایی بر بام خانه ها
امواج : خدا بزرگترست...
از هر گوشه ندایی رویید
و در هر کنار سهرابی بر پا خاست...
*
تبسم گرم مادران
شوق لرزنده در چشمان.
سیدعطاءالله مهاجرانی
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در دوشنبه نوزدهم مرداد 1388 و ساعت 14:23 | آرشیو نظرات
عاقبت مابه خیر... م-ا-زائر
عاقبت ما به خیر...
م - ا- زائر
ازپنجشنبه اول مرداد حال خوبی نداشتم . شنیده بودم جوانی بنام رامین قهرمانی
درکوچه روبروی پارک شهر آرا از شهدای حوادث اخیراست و برای او حجله ای
زده اندو درخانه آنها هم دیدا ر باخانواده و قرائت فاتحه بر پااست .
عصرخودم را به محل رساندم و هیچ اثری از خانه و حجله نیافتم از مردم محل پرسیدم و
آنها گفتندکه درب خانه بسته و همه آثارهم برداشته شده است . کسل تر وخسته تر به
خانه آمدم تافرداکه روز جمعه است وبرمزار شهدابروم .
جمعه دوم مرداد حدود ساعت 10 صبح ازخانه خارج شدم و راهی بهشت زهرا شدم .
طبق معمول روزهای جمعه جمعیت زیادی حضور داشتند که برای زیارت عزیزان خود آمده
بودند و جنبه سیاسی هم مطرح نبودولی بسیاری همه بدنبال قطعه 275 بودند ومعلوم بود
د نبال چه می گردند .
من هم به قطعه 257 رسیدم و مشغول خواندن نام اسیران خاک برای یافتن ندا وسهراب
شدم .
سروصدای عجیب وکرکنند ه بلند گوها آرامش گورستان را برهم زده بود و کمترمی شد
باکسی صحبت کرد ازاین که برای یافتن این عزیزان آمده بودم احساس راحتی و ازاین که
آنهاراهم پیدانکردم ناراحت بودم وبهرحال برگشتم وکاررا به وقت دیگری موکول کردم .
حدودیک ساعت پیاده روی خسته ام کرده بود . به خانه برگشتم
درحالی که دردی که درپای راست داشتم به کشکک زانوی من منتقل شده بود و احساس
کردم براحتی نمی توانم قدم بردارم . حدود ساعت 3 بعد ازظهر بود که استراحت کردم
واین استراحت هم تا حدود 3 روزادامه داشت که توانستم مقداری از درد پا بکاهم و به
انتظار روز دیگری بنشینم که بازهم بروم واین دفعه مقبره آن عزیزان را پیداکنم .
روز پنجشنبه 8 مرداد ساعت 4 بعدازظهر هم برای این برنامه اعلام عمومی شده بود
وقراربود که آقایان میرحسین موسوی و آـیت الله کروبی هم دراین برنامه حضور داشته
باشند . حدود ساعت ونیم بعدازظهرباصرفنظر ازخواب بعد ازظهر که نیاز شدیدی هم به
ن داشتم راهی بهشت زهرا شدم . انبوه جمعیت به طرف بهشت زهرا سرازیر بود . به
آخرین ایستگاه یعنی حرم مطهرامام خمینی (ره ) رسیدیم . اتوبوسهاومینی بوسها طبق
روزهای معمولی آماده سرویس دهی نبودند و فضای امنیتی هم از همان مترو
مشهودبود . بدنبال مردمی که به طرف قطعه 257روان یودند راه افتادم و گروهی هم
بازمی گشتند وبه طرف مصلای تهران می رفتند که شعارهائی هم داده می شد.
تا حدود نیمه های راه رفته بودیم که یورش موتورسواران به مردم آغاز شد و مردم به
طرف قبرهافرارکردند و به آن مردگان پناه بردند وگاهی هم شعارالله اکبر شنیده می شد.
ایستادم تا موتورسواران یورش خودرابه اتمام برسانند و دوباره به راه بیفتم و باخودم
فکر می کردم که این کارها برای چیست ؟ مردمی آمده بودند که برای عزیزان خودفاتحه
ای بدهند و برای آنهاکه عزیز می دانند و چند شعار الله اکبر و زندانی سیاسی آزاد باید
گرد د هم هیچ لطمه ای به هیچ کس نمی زند وحتی شعارهای دیگرکه فوق آن مرگ بر
دیکتاتور بود که این شعار هم شعار ضد نظام وضدحکومت نیست .
مردمی که نه سلاحی داشتند . نه قصد اغتشاش وخرابکاری .. چرا باید اینگونه مورد
هجوم وحمله قرارگیرند .
آهسته آهسته راه افتادیم و بهرحال رسیدم به آن زیارتگاهی که دنبال آن بودم وآن هم
قبر نداآقاسلطان بود که حتی بقول بعضی ازخود آقایان هم بی گناه بوده است و ادعا شده
بودکه خبرنگار بی بی سی به یک نفرپول داده بود که اورا بکشد وخبرنگار هم ازاو فیلم
تهیه کند که جالب باشد !! و شاید به قصد تخریب جمهوری وحرفهای دیگر ... که حالا
خارج از بحث مااست .
سر قبر ندا مردم زیادی حضور داشتند و کمی دورتر هم طرفداران موج سبز تظاهراتی را
راه انداخته شعارهائی سر داده بودند .
درآنجا ایستادم دستگاه (ام – پی – تری ) راهم درگوش داشتم که نیت کرده بودم سوره
ای که گوش می دهم برای آمرزش همه اسیران خاک باشد.
مقبره ندا ازگل پوشیده شده بود و به گلها اضافه می شد واین گل پرپر باگلهای دیگر
امیخته بود۰ بطوری که خواندن پلاک سیاهی که بالای سراو بود بزحمت دیده می شد .
به پلاک نگاه کردم ونام زیبای ندا را برروی آن دیدم. دستی بر آن پلاک سیاه کشیدم .
عینک را ازچشم بر داشتم و آن را برچشم خودکشیدم. خستگی ها جای خودرا به
آرامش داد.
جوانی هم برسر قبر ایستاده بودبااوصحبت کردم که از خانواده شهید بود واوهم ازاین که
مادر ندا نتوانست حضور داشته باشد عذرخواهی کرد. عده زیادی بر سرقبر فاتحه می
دادندو حاضربه ترک محل نبودند که مرتبا ازطرف خانواده ندادرخواست می شد که بروند
تا زوار دیگرهم بتوانند زیارت کنند وفا تحه بدهند .
دوباره راهی متروی حرم امام خمینی شدم درراه یادم آمد که بسیاری از افرادی هستندکه
دوست داشته اند امروز را دربهشت زهرا باشند ولی موفق نشده اند . نایب الزیاره همه
آنها شدم .ازدور سلامی هم به آن عزیز فرستادم و دردل هم چند درددلی بااو که انقلا ب
عظیم او امروز به چنین روزی افتاده است و عذرخواهی ازاین که برای
اولین بار به این محل بیایم ونتوانم به زیارت او و یاران مجاوراو بروم .
به خانه برگشتم . خسته نبودم وپایم هم درد نمی کرد و درد پاهم بکلی
برطرف شده بود .
عده ای هم راهی مصلی شده اند که چنانجه بتوانند درآن محل به عزاداری بپردازند
و گویا آنجا هم به مردم حمله شده و مجلس عزا به تظاهرات خیابانی ودرگیری
تبدیل شده است .
درمتروی امام خمینی بنده خدائی کنارمن نشسته بود گفت : خدا آخر وعاقبت مارابه
خیرکند .
گفتم حتما خیراست و جز خیر چیز دیگری نیست .
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در دوشنبه نوزدهم مرداد 1388 و ساعت 12:37 | آرشیو نظرات
خداکند.. غریبه آ شنا
در انتظار نشستم خدا کند که بیاید
زتار و پود گسستم خدا کند که بیاید
عبور ثانیهها را که قطره قطره شمردم
و دانه دانه شکستم خدا کند که بیاید
میان این همه عاشق چنین صبور و شکسته
به انتظار که هستم؟ خدا کند که بیاید
به شوق اینکه ببینم، سوارْ آمدنش را
کنار جاده نشستم خدا کند که بیاید
نیامده ست و به یادش شکسته قفل دلی را
به پشت پنجره بستم، خدا کند که بیاید.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در دوشنبه نوزدهم مرداد 1388 و ساعت 10:9 | آرشیو نظرات
اباعبدالله الحسین (ع). ترجمه شعری : ابوالقاسم حالت
اَلسّخاءُالغنی.
بخشندگی بی نیازی است .
Generosity is like wealth.
احسان وکرم وسیله سازی باشــــــد
همدردی ولطف ودلنوازی باشـــــــــد
بخشش همه باب سرفرازی باشــــد.
زیراکه نشان بی نیازی باشــــــــــــد.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در یکشنبه هجدهم مرداد 1388 و ساعت 23:34 | آرشیو نظرات
باید تکلیف راروشن کرد... وبلاگ فرید صلواتی
باید تکلیف را روشن کرد.
یا رومی روم ، یا زنگی زنگ.
ثابت قدم : این مطلب را دروبلاگ فرید
صلواتی بخوانید.
+ نوشته شده توسط امیر ثابت قدم در یکشنبه هجدهم مرداد 1388 و ساعت 23:15 | آرشیو نظرات
شب قدروهجران ... سیدعلیرضابهشتی
شب قدر و هجران و امید
اندیشه - سیدعلیرضا بهشتی
در کتاب المراقبات عالم عامل و عارف کامل، مرحوم آیتالله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی در
روایتی به نقل از کمیل ابن زیاد آمده است که امام علی (ع) در پاسخ پرسش عدهای از یارانش
از معنی آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم» فرمود که منظور، شب نیمه شعبان است که در
آن هر چیزی به حکمت مشخص و معین میشود. و آنچه در هر شب قدر بدان توصیه شده
است، ا
To:
asabetr@yahoo.com
Dear Beloved Son.
It is by the grace of God that I received Christ, knowing the truth and the truth has set me free. Having known the truth, I had no choice than to do what is lawful and right in the sight of God for eternal life and in the sight of man for witness of Gods mercy and glory upon my life.
I am . Evelyn Daniels.I am married to Engr. Daniels Boswell who worked with Chevron/Texaco in London for twenty years before he died in the year 2006.We were married for twenty-seven years without a child. He was held hostage and slain to death by protesting youths of the region.
Before his death we were both born again Christians. Since his death I decided not to re-marry.
When my late husband was alive he deposited $10.5million usd with Barclays Bank of London. Presently, this money is still with the Bank and the management just wrote me as the beneficiary to come forward to receive the money or rather issue a letter of authorization to somebody to receive it on my behalf if I cannot come over.Presently, I'm with my laptop in a hospital where I have been undergoing treatment for cancer of the lungs you knows how painful it is, i have suffered a lot.
I have since lost my ability to talk and hear well and my doctors have told me that I have only a few months to live. It is my last wish to see that this money is invested and at the end of every year distributed among charity organization,orphanage home. I want a person that is God fearing that will use this money to fund orphanages and widows propagating good things, that is why my God directed me to you my dear. The Bible made us to understand that blessed is the hand that giver t. I took this decision because I know that there are allot of poor people suffering from different kind of disease and nobody to come to their aid. With God all things are possible dear.
I also took this decision because I don't have any child that will inherit this money and I don't want my husbands Hard-earned money to be misused. I am not afraid of Death hence I know where I am Going. I know that I Am going to be in the bosom of the Lord. Exodus 14 VS 14Says that the Lord will fight my course and I shall Hold my peace If you know truthfully that you can do exactly what i wish to use this money to do, i want you to use this fund for the good service as humanity i know with the love you have for God Almighty you can do that my son.
If you can honestly, do this that I request, I will be glad to hand you over the said $10.5million usd
I hope to hear from you.
Remain Blessed.
Mrs Rose williams