کتاب : برگ سبز
تالیف : سید محسن خلیق رضوی
شروع ابیات باحرف " ث "
ثمر علم ای پسرعمل است
ورنه تحصیل علم دردسراست .
همای شیرازی
ثناباد برجان پیغمبرش
محمد فرستاده ورهبرش
اسدی
ثنای حضرت عزت نمی توانم گفت
که ره نمی برد آنجا قیاس ووهم وخیال
سعدی
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی برخوشه چینی
سعدی
ثنایت خوانم ای ناخوانده مهمان
مکن ترکم تراخوانم من ازجان
م- ا- زائر
یکشنبه 2 فروردین 1394
English
العربیه
آگهی
درباره ما
آرشیو
تماس با ما
1 دقیقه قبل
تهران گردی روز دوم سال نو: زندان هارون را ببینید و بقعه سیدملک خاتون
صفحه نخست
سیاست
اقتصاد
فرهنگ
جامعه
بین الملل
ورزش
دانش
فناوری اطلاعات
طنز و کاریکاتور
چند رسانهای
وبلاگ
Instagram
سینما
تلویزیون
ادبیات
موسیقی
تجسمی
رسانه
تئاتر
دین و اندیشه
کتاب
مدیریت فرهنگی
+ A - یکشنبه 6 اسفند 1391 - 14:32:00 چاپ
امتیاز به مطلب 22 نفر
آنهایی که در ایران برای امام زمان نقشه راه میکشند/ چه کسانی معتقدند«ظهور نزدیک است»/ سوءاستفاده برخی از روایات نامعتبر درباره مهدویت
فرهنگ > دین و اندیشه - آیت الله علی کورانی عاملی، چهره برجسته و محققی است که تولید کنندگان "سی دی ظهور" تمام اعتبار حرف های خود را به وی منتسب می کردند.
او یکی از علمای برجسته لبنان و ساکن شهر قم است. تا کنون دهها عنوان کتاب دربارۀ تاریخ اسلام و کلام شیعه منتشر کرده، نخستین مرکز نرم افزاری اسلامی جهان را در ایران بنیان گذاشته و در چند شبکه ماهواره ای به زبان عربی و فارسی برنامه دارد. اما در ایران بیش از هر چیز، با کتاب «عصر ظهور» شناخته میشود.
تعبیر عصر ظهور که برای توصیف دوران قیام حضرت مهدی(ع) و رخدادهای پیش از آن به کار میرود، حدود 25 سال پیش از این، با تألیف این کتاب رواج یافت. نویسنده در مقدمه این کتاب، منظور خود را از این عبارت، ظهور دین توسط حضرت مهدی(ع) و دولت او بیان میکند. ترجمۀ فارسی کتاب عصر ظهور که تا کنون بیش از هفتاد بار تجدید چاپ شده است، نخستین بار در زمان جنگ تحمیلی منتشر شد. علی کورانی در کتاب عصر ظهور، با گردآوری و تحلیل احادیث شیعه و سنی دربارة نشانههای ظهور مهدی(ع) و برپایی حکومت عدل الهی در آخر الزمان، به بازخوانی این احادیث پرداخته و با زبان معاصر، تصویری کلّی از دوران پیش از ظهور حضرت مهدی(ع) ارائه میدهد.
از مهمترین مباحث این کتاب، بیان وضعیت ایرانیان، عرب، یهود، ترکان و رومیان (مطابق با غربیان)، در دوران ظهور است، به گونه ای که در کنار تحلیلی از وضعیت جهان معاصر، موجب میشود تا خواننده دوران ظهور را نزدیک به خود حس کند. نخستین بار در این کتاب بود که انقلاب اسلامی ایران، یکی از تغییرات زمینهساز ظهور حضرت مهدی(ع) تلقّی گردید. برخی از صاحب نظران، کتاب عصر ظهور را کتابی مهم در زمینه نظریه پردازی و اصالت بخشی به انقلاب اسلامی ایران دانسته و معتقدند که جنبه اعتقادی و دینی انقلاب در این کتاب به شکلی نو و آیندهنگر بیان شده است.
اما به نظر برخی، این کتاب، تأثیری منفی در فرهنگ دینی ایران گذاشته، زیرا انقلاب اسلامی ایران را به اموری غیبی مرتبط کرده و راه را برای ادعاهای مهدویت باز نموده است.
در این جا قصد داریم که ابتدا با خود نویسنده مصاحبه کرده و سپس با تعدادی از صاحب نظران در این زمینه گفتگو کنیم. مصاحبه زیر، در بهمن 1391 در قم، به زبان فارسی و گاه عربی، در بیش از پنج جلسه انجام شده و به مباحثی همچون سوء استفاده از آموزههای مهدوی، اصطلاح سازیها، کرامات و منامات، ادعای ارتباط با امام زمان(ع) در ایران و عراق امروز، شیخیه، بابیت و بهائیت، معنای امید و انتظار، راه کاهش آسیب ها، وهمچنین دلیل تألیف کتابهایی چون «عصر الظهور» و «دجال البصره» میپردازد.
آسیب شناسی « ظهور نزدیک است» و سوء استفاده برخی از موضوع مهدویت در گفت وگوی مشروح خبرآنلاین در 5 جلسه با آیت الله علی کورانی عاملی، محقق مهدویت و نویسندۀ کتاب "عصر ظهور" را می خوانید.
آسیب شناسی مهدویت؟!
-عنوان مصاحبه، آسیبشناسی مباحث مهدویت است. اگر دربارۀ عنوان مطلبی دارید بفرمایید.
این عنوان به نظر من مناسب نیست. آسیبشناسی مباحث مهدویت یعنی چی؟ این موضوع، مختص به مهدویت نیست. مربوط به تمام مسائل است؛ مسائل توحید، نبوت و... آسیبشناسی اعتقاد به مهدویت، عنوانی علمی و موضوعی [=ابجکتیو] نیست، بی طرفانه و عادلانه نیست.
به نظر میرسد این عنوان [آسیبشناسی]، گرایشی انتقادی به اعتقاد به مهدویت دارد. مانند آن است که از«زیانهای احتمالی ایمان» سخن بگویید، اما «زیانهای احتمالی کفر» را نادیده بگیرید. اگر دو نفر باشند که یکی به مهدویت اعتقاد نداشته و دیگری اعتقاد داشته باشد، وقتی این دو نفر عنوان «آسیبشناسی اعتقاد به مهدویت» را بشنوند، آن که اعتقاد ندارد خوشحال میشود. وقتی او خوشحال میشود یعنی طرفدار او هستیم. خدا و پیغمبر گفتهاند قرار است امامی بیاید، جهان را اصلاح کند و دولت عدل الهی برپا کند. این اعتقاد عموم مسلمانان است. پس عدم اعتقاد به مهدویت آسیبشناسی دارد. چرا این را نمیگویید؟ به هر حال، در آغاز باید توضیح بدهیم که مقصود از این عنوان چیست. آیا مقصود ما انتقاد از مهدویت است؟ انتقاد از اعتقاد به مهدی(ع)؟ خیر.
-می خواهیم سوءاستفادهها را بررسی کنیم.
سوءاستفاده، مسئله ای دیگر است. آیا شما به هرسوءاستفاده ای میگویید آسیب؟ من نمیدانم بار معنایی کلمه آسیب در فارسى چیست و به موضع بی طرفانه، زیان میرساند یا نه. بنابر این میگویم سوءاستفاده و نمىگویم آسیب. «انواع سوءاستفاده از اعتقاد به امام مهدی(ع)».
-سوءاستفاده تنها به معنی بهرهگیری غرضمند از چیزی است. اما بدفهمیها نیز مدنظر ما هست.
بله، دو حالت داریم: یکی حالتِ خلل اندیشه در این موضوع، و دیگری حالت سوءاستفاده دنیوى و سیاسی.
مهدویت، اعتقاد همۀ مسلمانان است
-و اما پرسش نخست: با توجه به این که شما در میان معاصران، فردی شناخته شده در مباحث مهدویت هستید، ابتدا میخواهیم تعریفی جامع و کامل از مهدویت و انتظار بر اساس مبانی محکم اعتقادی شیعه بفرمایید تا وارد مباحث اصلی شویم.
معنی مهدویت این است: اعتقاد تمام مسلمانان - و نه فقط شیعیان- این است که پیامبر(ص) به مسلمانان خبر داده، مژده داده که خداوند -تبارک و تعالی- نقشه و برنامه دارد که دین اسلام، سراسر زمین را شامل شود.
و این نقشه به دست یکی از فرزندان پیامبر محقق میشود که خدا او را میفرستد و نامش مهدی است و دولت عدل الهی در تمام جهان بر پا میکند. این مطلبی است که در آیه ای محکم [در مقابل آیات متشابه] در قرآن آمده است. خدا میفرماید: اوست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن [دین] را بر تمام ادیان ظاهر کند «هُوَ الذّی أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَى ودینِ الحَق لِیُظهِرَهُ عَلَى الدین کُلّه».
خداوند –تبارک وتعالی- حضرت عیسی مسیح را نیز نگه داشته تا هنگام آمدن مهدی او را همراهی کند. وجود حضرت عیسی، برای طرفداران او لازم است و در نقشه جهان تأثیری اساسی دارد. بدون او نمیتوان وحدت ایجاد کرد و دولت جهانی عدل الهی برقرار نمود.
نظر شیعیان دربارۀ مهدویت
این اعتقاد تمام مسلمانان بود. علاوه بر این، اعتقاد ما [شیعیان] این است که پیامبر فرمود «ائمه دوازده تن هستند و امام دوازدهم، امام مهدی(ع) است». او اکنون در غیبت است و ما، هم به امامت او اعتقاد داریم، هم به غیبتش. و هر زمان آمد، تکلیف ماست که یاریاش کنیم.بُعد اول انتظار: مدارا و مماشات یا تشکیل حکومت.
-تعریف انتظار چیست؟
انتظار دو بُعد دارد: [بُعد اول: ] گاهی انتظار یعنی منتظر بمانید، دولت تشکیل ندهید تا امام مهدی بیاید. یعنی صبر کن و دست نگه دار. زیرا شما نمیتوانید دولتی عادل تشکیل دهید. پس هیچ دولتی تشکیل ندهید [و مسئولیت آن را به عهده نگیرید]. بعضی از فقهای ما قائل به این رأی هستند و تشکیل دولت را قبل از ظهور امام زمان قبول نمیکنند.
-قبول نمیکنند یعنی واجب نمیدانند یا این که حرام میدانند؟
میگویند تکلیف ما نیست. بعضیهایشان حرام میدانند، بعضیهایشان میگویند جائز است ولی وظیفه نیست.
-تشکیل حکومت یا هرگونه فعالیت سیاسی؟
خیر. فقط تشکیل حکومت. فعالیت سیاسی به نظر اینها گاهى لازم است. اما بعضیها هم تشکیل حکومت را جایز میدانند. بعضی از باب حِسبه، یعنی أحیاناً برای نظم جامعه جایز میدانند، مانند آیتالله عظمى خویی؛ و بعضی هم از باب ولایت فقیه، نه تنها جایز، بلکه وظیفه و واجب میدانند، مانند امام خمینی.
پس نظر اینها دربارۀ انتظار با هم فرق دارد. از نظر امام خمینی یعنی انتظار داشته باشید ولی در عین حال فعالیت کنید و در خط امام مهدی(ع) دولت تشکیل بدهید، اما بعضی میگویند نه وظیفه ما این نیست. پس انتظار دو معنی دارد. انتظار با انقلاب و تشکیل حکومت، و انتظار بدون تشکیل حکومت که میگوید نه ما نمیتوانیم دولت عدل تشکیل دهیم، پسبا حکومتهایی که هست میسازیم تا امام زمان بیاید. البته همزمان میکوشیم تا به حکومت جهت دهیم و راهنماییاش کنیم تا از ظلمش بکاهیم.
-میگویند باید بسازیم یعنی مماشات کنیم؟
بله. مماشات، مدارا و همزیستی. ولی در عین حال، میگویند که دفاع از میهن واجب است، امر به معروف و نهی از منکر هم واجب است. یعنی اصلاح.
-اما امر به معروف و نهی از منکر را به معنی تشکیل حکومت نمیدانند؟
نه. به معنی اصلاح طلبی میدانند، اصلاحات اجتماعی و مطالبات اصلاحی. یعنی وقتی دولتی روی کار است، ما دولت را نمیخواهیم بگیریم، ولی مطالباتی از دولت داریم. [یعنی] حرکت اصلاحی. میگویند فقها باید حرکت اصلاحی بکنند، نه حرکت انقلابی که دولت را بگیرند.
بُعد دوم انتظار: امید به نزدیکی ظهور
- پس حداقل تعریف مشترک از انتظار نزد شیعیان چیست؟ تعریفی که مورد اتفاق تمام فقهای شیعه باشد.
ببینید، این یک بُعد از انتظار بود. این که حکومت تشکیل بدهیم یا ندهیم. بُعد دیگر [که مورد اتفاق همه شیعیان است]، انتظار به معنی امید و توقع است. یعنی یقینی عمیق به این که آینده از آنِ دولت عدل الهی است. یعنی به جای یأس و ناامیدی، امید داشته باشید، شاید هر لحظه خدا این کار را شروع کرده و ظهور امام را آغاز کند.
-میشود توضیح دهید که منظور از این بُعد چیست؟ آیا فعالیت خاصی را نمیطلبد؟
بعضیها وقتی میبینند چه قدر فساد و ظلم هست، چه قدر مردم بی دین شدهاند، مأیوس میشوند. [این باور] میگوید مأیوس نشوید. کار جهان به دست خداست. خدا این اجازه را داده، اما [در نهایت] نقشه و برنامۀ دیگری دارد.
-پس یعنی اعتقاد به این که این سیر تاریخ بشر، هدفی داشته و نهایت خوشی دارد.
احسنت. یعنی «الخط البیانی»، یعنی سیر تاریخی امت اسلامی، حتماً باید به اوج خود، یعنی شمول اسلام بر کل جهان برسد. «لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّه» هدف است و حتمی و قطعی است. کی اتفاق میافتد؟ نمیدانیم. ولی توقع داریم شاید امسال باشد، شاید سال آینده، شاید هم هزار سال دیگر.
غیبت امام (ع)، به خودی خود، وظیفۀ ویژهای را ایجاب نمیکند
-خب این بُعد انتظار، تکالیف خاصی را ایجاب نمیکند؟
هرگز. هیچ یک از فقهای ما نگفته که ما برای انتظار، تکالیف خاصی داریم.
-پس این همه که میگویند و مینویسند و کتاب و جزوه منتشر میکنند که وظایف منتظران چیست، چه میشود؟
خب چه کسی فتوا داده [که چنین کاری باید کرد]؟ هیچ کس. سخن این نظریه پردازان دربارۀ «واجبات انتظار»، سخنی غیر فقهی است؛ یا اخلاقی است، یا انشائی، یا خیالی. و منشأ آن از این جاست که نویسنده یا گوینده، مفهومی بیش از ظرفیت متن [آیه و حدیث] را بر متن تحمیل میکند. معمولاً سخنشان منبعی ندارد و از خودشان است.
-یعنی کاری فقهی و فقاهتی نیست.
نه. هرگز. ما چیزی به عنوان «تکالیف زمان غیبت»، «به علت غیبت» یا «در انتظار» نداریم. تکلیف واجب برای مکلّف، همان تکالیف عمومی زمان حضور امامان است و نه چیزی بیشتر. فقط همان است.
تکلیف ما در زمان غیبت و حضور معصوم فرقی نمیکند. متون رسیده از اهل بیت تأکید دارد که تنها کار واجب در زمان غیبت امام این است: ایمان و انتظار فرج او. فقط ما راتشویق کردهاند که برای او دعا کنیم و با او ارتباط روحی داشته و به او توسل کنیم.
-پس وظیفه فرد منتظر که بعضی همه اش روی آن تأکید می کنند؟...
وظیفه ای که مربوط بشود به جامعه، نداریم. هیچ وظیفهای برای انتظار [و مخصوص آن] نداریم.
-پس وظیفه منتظر شد فقط انجام واجبات و ترک محرّمات و دعا.
همین تکالیف شرعی ثابت شده است. یعنی حلال و حرام و واجب و مستحب و مکروه. هر کس که به اینها عمل کند، واجبات را انجام دهد و گناهان را ترک کند، یعنی منتظر است و مورد قبول.
-پس فرق کسی که به امام زمان اعتقاد دارد و کسی که ندارد در چیست؟
خب این منتظر است و توقع دارد [امام ظهور کند]، ولی آن، توقع ندارد.
-یعنی تفاوتشان تنها در یک حالت روحی است؟
تفاوت آنها در باورها و عواطف است. و این کم چیزی نیست. این یک تفاوت اساسی است. این [=منتظر] اعتقاد دارد که خط سیر جهان به طرف تکامل و به طرف دولت عدل الهی است.
-آخر میگویند اگر کسی اعتقادی داشته باشد باید عملی را متناسب با اعتقادش انجام دهد.
خیر. این یک قاعدۀ کلی نیست. مثلا ما به آسمانهای هفتگانه معتقدیم، حال، تکلیف متناسب با آن چیست؟! اعتقاد به امام مهدی(ع) ، تکالیف ویژه ای را که موازی با آن باشد، ایجاب نمیکند. حداکثر میتوان گفت ایمان به او، دعا برای او، و احساس آمادگی برای کمک به او در صورت ظهورش، موازی با اعتقاد به اوست.
-یعنی بخشی از دین داری شیعه است و چیزی مستقل نیست که فعالیت مستقلی را بطلبد.
همین طور است. هرگز.
-پس نظر قائلان به تشکیل حکومت چه میشود؟ آن را وظیفه منتظران در زمان غیبت نمیدانند؟
این هم مختص به زمان غیبت نیست. غیبت وظیفه خاصی را ایجاب نمیکند. حتی ولایت فقیه هم از نظر قائلان به آن، هم در حضور و هم در غیبت معصوم مطرح است. و در مورد نیابت فقیه از معصوم به حدیث «جَعَلتُهُ عَلَیکم حاکماً» از امام صادق(ع) استناد میکنند که به زمان حضور امام هم برمی گردد.
از پیامبران دروغین، تا مهدیان دروغین
-و اما پرسش دوم: میدانیم که بحث ظهور منجی موعود، تنها به مذهب تشیع و دین اسلام اختصاص ندارد. در ادیان دیگر نیز به شیوههای مختلفی این آموزه وجود دارد. به اندازه طول عمر این آموزه، آسیب نیز اطراف آن وجود داشته است. میتوانید یک سیر تاریخی از سوءاستفادههای انجام شده از این آموزه را پس از اسلام بفرمایید؟
از اعتقاد به امام مهدی، سوء استفاده بسیاری شده، ولی این مختص به اعتقاد به امام مهدی نیست. مثلا از نبوت هم بسیار سوءاستفاده شده است.
پس از این که پیامبر مبعوث شد، ببینید چقدر متنبّی پدید آمد. حتی در زمان حیات پیامبر(ص) هنگامی که قبیلههای مختلف دیدند که پیامبر به چه موفقیتهایی رسیده است، شروع کردند به ادعای نبوت. اسود عنسی در یمن، مُسَیلمه در نجد وریاض و طُلَیحة اسدی در حایل. تنها شصت روز از وفات پیامبر(ص) گذشته بود که طلیحه با سپاهی چهل هزار نفرهآمد و گفت: نبوّت، نصفش مال قریش، نصفش هم مال ما! تا آن که امیرالمؤمنین با آنان مقابله کرد. شرحش را در کتاب «قراءة جدیدة لحروب الردّه» نوشتهام.
خب به این چه میگویید؟ آسیب نبوّت؟ آسیب شناختِ خدا چطور؟ از همان اول که حضرت آدم به زمین آمد، قابیل منکرشد. بله، درست است، درجایش هم میگویم؛ مسئلۀ امام مهدی(ع) یکی از مسائلی است که بیشترین دروغ دربارۀاش گفته شده. خودش موضوعی است که قابلیت اسطوره شدن را دارد. قابل جعل است. ولی بیانصافی است که فقط یک سوی موضوع را بگیریم.
-یعنی زمینه جعل و دروغ و شبهه درست کردن را دارد؟
احسنت. جاذبیت خاصی برای دروغگویان دارد. موضوعش قابلیت جعل دارد.
-و چون به پیش گویی آینده مربوط میشود، حساب و کتابی هم ندارد.
احسنت. منکشف نمیشود. از این رو، زیاد است. فقط این نیست که آسیب دارد، ولی این بیش از بقیه پیداست. و اکنون سخن ما از امام مهدی(ع) است.
نخستین مهدی دروغین، معاویه بود
-سؤال از سیر تاریخی سوءاستفادههایی است که شده.
اولین سوءاستفاده ای که شد، توسط معاویه بود. معاویه از ابن عباس پرسید: «آیا شما اعتقاد دارید که از یک نفر از میان شما میآید و حاکم میشود و کل جهان را میگیرد؟» ابن عباس گفت «بله». معلوم است که معروف بوده که امام مهدی از بنیهاشم است. وقتی که بنیهاشم درگیر شدند –اول، امیرالمومنین با خلفا بعد با عایشه و اهل جمل و صفین و خوارج- مشهور شد که بنیهاشم میگویند پیامبر به ما گفته که حکومت جهان در دست شما خواهد بود. از این روستکه میبینیم وقتی که مثلا از قول ابن مسیّب -یکی از علمای بزرگ که از ابن عباس روایت میکند- میپرسند که آیا مهدی حق است؟ میگوید بله. ولی وقتی میپرسند او کیست؟ میگوید از قریش است. کدام تیرۀ قریش؟ نمیگوید. میگوید همین که از قریش است کافی است، نمیگوید از بنیهاشم است. یا مثلا راویان حکومتی، از قول پیامبر(ص) میگویند «مهدی از امّت من است». آسیبش این سانسور است که نمیگویند از ذریه فاطمه و علی(ع) است.
بعد ببینید معاویه چه میکند. میگویند پیغمبر برای معاویه دعا کرده که «خدایا این معاویه را مهدی قرار بده. «اللهمَّ اجعَلهُهادیاً مهدیاً.» رجوع کنید به کتاب «جواهر التاریخ» جلد دوم. اولین ادعای مهدویت برای معاویه است.
-یعنی اولین کسی که ادعای مهدویت کرد، اولین مهدی دروغین، معاویه بود؟
بله. معاویه خودش دنبال این ادعا بود. پس از او هم عایشه برای موسی بن طلحه ادعای مهدویت کرد. طلحة بن عبیدالله تیمی، از قبیله تیم، قبیله ابوبکر بود. عایشه خواست ابوبکر برای پسرش عبدالرحمن برای خلافت وصیت کند، نگذاشتند. بعد خلافت را برای طلحه خواست. زمان عثمان برای طلحه خیلی فعالیت کردند. وقتی که عایشه در حج بود، شنید عثمان کشته شده، خوشحال شد و گفت آیا با طلحه بیعت کردند؟ -آخر طلحه ثروتمند بود و خرج هم میکرد-. گفتند: نه، با علی بیعت شد. تعجب کرد و حالش عوض شد. خب طلحه خلیفه نشد ودر بصره در جنگ جمل کشته شد. گفتند که موسی ابن طلحه، فرزند او، مهدی است، و آن مهدی که پیغمبر میگفت همین موسی بن طلحه است. که از تیم بود و قریشی هم بود. (وکانوایرونه فی زمانهم المهدی فغشیه الناس. رک: تاریخ دمشق: 60 /431 وسیر اعلام النبلاء از ذهبی: 4 /365) .
از این بیشتر؛ برای عبد الله بن زبیر، خواهر زاده عایشه هم ادعای مهدویت کردند. چرا؟ چون در مکه پناه گرفته بود و ارتش سفیانی هم به جنگ او آمده بودند. یعنی ارتش امویِ آل ابوسفیان. از امّ سلمه [همسر پیامبر] پرسیدند: آیا این همان ارتشی است که پیغمبر میگفت؟ گفت نه، پیامبر گفته بود یکی از فرزندان او به مکه پناه میبرد. وانگهی، آن ارتش در فلان جا که پیامبر ایستاد و نشان داد، در زمین فرو خواهد رفت. پس این آن ارتش نیست.
منصور عباسی اعلام کرد پسرش مهدی موعود است
-پس این شایعههااز آن زمان بوده است ومعاویه و موسی بن طلحه و عبدالله بن زبیر، نخستین مهدیان دروغیناند. پس از آنها هم ادعای مهدویت بود؟
پس از آنها، حسنیان و عباسیان بودند. پیامبر(ص) فرموده «المهدی من وُلدی» مهدی از فرزندان من است. سادات حسنی میگفتند یکی از فرزندان امام حسن(ع) است که همین عبدالله المهدی است و نامش محمد است. پدر او، نام فرزندش را محمد گذاشت و از کودکی او را مخفی کرده بود. آنها تلاش کردند تا از برخی از علما و تابعین گواهی بگیرند که مهدی موعود، همین عبدالله بن حسن المثنی است.
سپس منصور دوانیقی بر آنان پیروز شد و آنان را کشت. در بغداد جشنی گرفت و شاهدانی را آورد که گواهی دادند مهدی موعود پسر اوست و نام او را مهدی گذاشت! منصور حدیثِ «اسمُهُ اسمی و اسمُ ابیهِ اسمُ ابی» (او و پدرش همنام من و پدرم هستند) را قبول داشت و گفت عبدالله خودمن هستم-آخر، اسمش عبدالله منصور بود-، اسم فرزندش را هم محمد گذاشت و گفت: فرزند من، همان مهدی است. شد «المهدی محمد بن عبدالله». برایش مراسمی بر پا کرد و فقها و روات را آورد و شهادت دادند که بله بر او منطبق است. در بغداد و بعد از شکست دادن مهدی حسنیان. عباسیان دیدند حدیثی قطعی و متواتر از پیامبر هست که میگوید یاران امام مهدی اهل خراسان و اهل پرچمهای سیاه هستند. گفتند شما هم پرچمهای سیاه بلند کنید تا این حدیث بر شما منطبق باشد. یعنی احادیث مهدی را به نفع عباسیها مصادره کردند.
ولی مهدی عباسی، پسر عبدالله منصور، اصلا به این چیزها اعتقاد نداشت. حرفهای بدی دربارۀ پدرش زد. برادرش هم او را مسخره میکرد و میگفت این برادرم «المهدی» است؟! خود المهدی عباسی، دائم به دنبال شراب و شکار بود. او بیشتر وقتش را بغداد نبود. بچۀ ایذه بود، در جنوب ایران. ولی به همدان علاقه داشت و برای شکار به آن منطقه میرفت. گاه شکارش یک ماه طول میکشید. سرانجام هم سوار بر اسب به دنبال آهو بود که وارد خرابه ای شد، اما در خرابه کوتاه بود، سرش به درگاه خورد و از اسب افتاد و مرد. این هم از عاقبت این مهدی دروغین!
انواع ادعا همیشه بوده است. از فاطمیان در مغرب [=مراکش]، تا کارگران سیاه زنگی در بصره و دهها و صدها مدّعی در سرزمینهای گوناگون. در عصر حاضر حتی وهابیان میگویند المهدی از ما و از منطقه نجد است و یاران او که صاحبان پرچم سیاهند، همین طالبان افغانستاناند. تا این حد.
ادعای مهدویت و سفارت امام(ع) برای جاهطلبان جذاب است
-سخن از پیشینۀ سوءاستفاده از مهدویت بود.
سوءاستفاده از مهدویت، امری طبیعی است. زیرا مژدۀ انسانی که خواهد آمد و بر جهان حکومت خواهد کرد، هم پتانسیل اسطوره شدن را دارد، هم پتانسیلی برای جاهطلبانِ طمعکار است. پس سرشتِ این موضوع، جذاب و فریبنده است. هر کسی ممکن است ادعا کند من آن مهدیم که بر جهان حکومت میکند. حتی تیمور لنگ، حتی معاویه، میگفت من مهدیام.
پس مادام که پیامبر مژده داده است که جهان به دست انسانی اصلاح خواهد شد، این مسئله اغواگر است. ولی این نقصی برای این موضوع نیست. این اغواگری، تنها به مهدویت هم اختصاص ندارد. نبوت هم اغواگر است و باب ادعاهای پیامبری بسیاری را گشوده است. طبیعت ایمان به غیب نیز چنین است. این که در انسان، معنایی غیبی (ناپیدا) باشد، به خودی خود اغواگر است. خود مسئلۀ خلافت پیامبر با سوءاستفاده از ایمان و با چنین ادعایی آغاز شد. ادعا کردند که به ابوبکر و عمر الهام میشود و این دو نفر، از بُعدی غیبی برخوردارند. فضایل عمر و ابوبکر را بخوانید. آوردهاند که فرشته ای هست که بر زبان ابوبکر سخن میگوید. اصولاً خود دین، به خودی خود آسیب دارد. عبادت، آسیب دارد. و نه تنها دین، مثلاً موفقیت هم آسیب دارد. مثلاًوقتی کسی میشنود که ذوالقرنین جهان را گرفته بود، به این فکر میافتد که او هم دنیا را بگیرد.
اما ویژگی مهدویت در این است که به آینده مربوط میشود. البته دیوار بزرگی هست که باعث میشود، هر مدعی دروغینی شکست بخورد. دروغ او با عملش مشخص میشود. کسی نمیتواند ادعایش را پیش ببرد، زیرا نمیتواند دنیا را پر از عدل و داد کند. زود رسوا میشود. زیرا نمیتواند عدالت را در سراسر جهان برقرار کند.
از مهدیان دروغین، تا سفیانیهای دروغین!
هنگامی که پیامبر(ص) فرمود در مقابل مهدی، سفیانی میآید، و سفیانی از بنی امیه و از نسل ابوسفیان است، برخی از امویان آمدند و گفتند «پیامبر «بشارت» داده که سفیانی میآید!» هر چندکه بر باطل است. «پیامبر گفته از میان ما پادشاهی برخواهد خاست، اینک من آن پادشاهم!»
انقلابهای سفیانی کم نیستند، من در منابع تاریخی، حدود 10 انقلاب و شورش به نام سفیانی یافتهام؛ سفیانیهایی که از مردم بیعت گرفتهاند، بر شام سیطره یافته و حکومت کردهاند. با این که سفیانی باطل است. وقتی احتجاج میشود و به اینهاگفته میشود آخر سفیانی که یک شخصیت منفی است، میگویند نه، دو سفیانی داریم، یکی خوب و دیگری بد.
-یعنی همین که اندیشۀ سفیانی مطرح شد، از آن سوءاستفاده کردند. چه رسد به مهدی!
بله. همین طور است. ببینید اکنون کسانی که ادعای مهدویت کرده و در ایران دستگیر شده و در زنداناند، چقدر زیادند. در مصر که بیست-سی نفر هستند! اکنون، در عصر ما، اگر تحقیق کنید میبینید که در کشورهای اسلامی، در اندنزی، مصر، سودان، فلسطین، یمن، جاهای مختلف، ادعای مهدویت و مانند آن هست.
حالا میگویید چه کنیم؟ مردم را به امام مهدی دعوت نکنیم که شاید آسیب داشته باشد؟ خب پس به خدا و پیغمبر هم دعوت نکنیم؟ به اسلام و به آخرت و به غیب هم دعوت نکنیم؟ این چه حرفی است. اعتقاد به امام مهدی، فرقی با دیگر اعتقادات دینی ندارد. در قابلیت آسیب مثل بقیه است.
جدیدترین مهدیان دروغین!
-اکنون میتوانید از نمونههای جدیدتر سوءاستفاده بگویید. مثلا از قرن دهم هجری به بعد؟
خب مهدی سودانی [برای نمونه] کافی است. مهدی سودانی با انگلیس جنگید. فرمانده بزرگ انگلیسی را کشت و در ابتدا پیروز شد، ولی سپس مغلوب انگلیسیها گردید. او به رغم آن که سلاحهای سادهای داشت و انگلیسیها مجهز بودند، توانست در ابتدا پیروز شود.
-در شرق اسلامی چطور؟
علیمحمد باب و عدهای دیگر نیز ادعای مهدی بودن کردند. الآن در فلسطین هم مهدویت داریم. ابناللحیدان در عربستان در میان وهابیان ادعای مهدویت کرده. در اینترنت جستجو کنید و ببینید. هر روز ایمیلهایی برای ما میآید. در مالزی مهدی آمده، در یمن مهدی آمده و غیره.
-در نامههایشان از شما چه میخواهند؟ با شما چه کار دارند؟
میگویند مهدی آمده است. شما شهادت بدهید که خودِ اوست. از من تأیید میخواهند.
شما چه پاسخی به دعوت مدعیان مهدویت میدهید؟
-شما چه پاسخی به این نامهها میدهید؟
میگویم اگر راست میگویید معجزه بیاورید. امام(ع) با معجزه شناخته میشود.
کسی که ادعای مهدی بودن میکند، از سه حالت خارج نیست: یا خلل روانی دارد، یا دنبال کسب قدرت است، یا واقعاً مهدی موعود است که باید از طرف خدا معجزه و کاری خارج از قدرت بشر انجام دهد و ثابت کند.
جهالت مردم و پایین بودن سطح فرهنگ، سوءاستفادهها را افزایش میدهد
-گفته میشود از قرون نخستین که بگذریم ادعاهای مهدویت کمتر میشود. چرا این گونه است؟
تعداد ادعاها کمتر نمیشود. جنبشها کوچکتر شده. تأثیرش و پذیرش مردم کمتر شده است.
هم حالت ارتباط شیعیان با امام زمان مهم است، هم حالت تنگنا و فشار، میتواند از عوامل مؤثر باشد. ولی مسأله اصلی جهالت مردم است. مثلا در عراق، در زمان صدام و بعثیان، طی سی-چهل سال، فرهنگ شیعه ممنوع بوده، انتشار کتاب شیعی، تبلیغ علما ممنوع بوده. در نتیجه، زمینهای برای ادعافراهم شده است. [اکثر مردم] شیعهاند، ولی هیچ نخواندهاند. در شرایط ضعف فرهنگ دینی، شیطانهایی میآیند و میگویند این کتاب را ببینید، فلان کتاب و حدیث را میآورند و مردم را فریب میدهند.
-یعنی وقتی علما و افراد باسوادِ جامعه از تبلیغ محروم میشوند، ادعا زیاد میشود؟
وقتی سطح فرهنگی و سطح آگاهی دینی مردم پایین باشد، زمینه مناسبی برای سوءاستفاده فراهم میشود.
[در ادامه به ذکر عوامل دیگر، از جمله سوءاستفاده از عواطف مردم، مقاصد سیاسی و گستردگی عرفان کاذب میپردازیم.]
مخالفان عراق، برای اسقاط رژیم عراق، از مدعیان مهدویت حمایت میکنند
-به نظر شما اکنون این ادعاها زیاد نشده؟
ادّعا زیادتر از قبل نشده. اکنون در عراق 7-8 نفر [مدّعی مهدویت یا سفارت] هستند. در ایران هم زیاد داریم. ولی در ایران مدعیان را میگیرند.
اما در عراق دو حالت هست؛ یکی این که عراق هنوز دولت [قدرتمند] ندارد و هنوز قانونی برای اینها نیست، یکی هم این که عربستان و وهابیان وارد میشوند و مدعیان را تقویت میکنند. خب میخواهند این رژیم [عراق] را ساقط کنند. خیلی جالب است، وهابیان از جنبشهای مدعیان مهدویت در مناطق شیعه حمایت کرده و میلیونها دلار هزینه اینها میکنند. دو جنبش مهم کنونی [در عراق] از سوی وهابیان تقویت شده، ولی با اقبال گسترده روبه رو نشده است.
ادعای مهدویت در ایران، بیش از هرجای دیگر است
-در ایران وضع ادعاهای مهدویت چگونه است؟
ادعای مهدی بودن در ایران از عراق بیشتر است. ولی برخورد میشود و کنترل میشود. اما در ایران نوعی ادعای پنهان و باطنی مهدویت (ادعاء المهدیة المَخفی المُبطن) نیز وجود دارد.
-یعنی به نظر شما اکنون ادعای مهدویت در ایران بیشتر از عراق و کشورهای دیگر است؟
بله. حتماً بیشتر است.
چرا؟ به خاطر نا آگاهی مردم؟ دلیلش چیست؟
نه. محبت مردم به امام مهدی هم هست، ولی شیطانها میخواهند از این محبت گسترده سوءاستفاده کنند.
شیطانها یعنی که؟
شیطانی که ادعا میکند. کسی که میبیند مردم به امام مهدی علاقه مندند و میخواهد سوءاستفاده کند. با خود میگوید زمینه اش آماده است که من ادعایی کنم و بگویم من با امام مهدی مرتبط هستم.
یعنی افراد مغرض.
بله. افراد مغرض. ولذا، هر کجا که علاقه و عاطفۀ مردم به امام مهدی قوی شود، ولی آگاهی آنها کم شود، در آن جا ادعاهای دروغ رشد میکند.
حساب شیخیه از بابیه و بهائیه جُداست
در مورد شیخیه و بابیه و بهائیه چه میفرمایید؟
خواهش میکنم حساب شیخیه را از بابیه و بهائیه جدا کنید. شیخیان، یعنی پیروان مرجع شیخ احمد احسائی، ویژگیشان یک رویکردی در فهم معصومین(ع) و مقامات آنان و طرز برخورد با آنان است. این رویکرد، قرائتی از مذهب تشیع است و مانند بابیت و بهائیت ادعای ارتباط با امام مهدی(ع) ندارند.
پس پیروان نسلهای بعدشاناند که منحرف شدهاند؟
این بابیه و بهائیهاند که میگویند از شیخیه متفرّع شدهاند. سوءاستفادههایی کردند و جنبشی تأسیس شد. حتی اکنون هم در میان شیخیها نمیبینید که کسی ادعای مهدویت کند. چنین چیزی ندارند.
مشکل شیخ احمد احسائی، زبان رمزآلود و استعاری است
امروزه شیخیان کجا هستند؟
در کویت و عربستان. عواطف آنان به اهل بیت گرم و پرشور است. مثلا در تمام سال در حسینیههایشان روضه دارند. مراسم، زیارت، جشنها و تفصیلات و بیان سیره اهل بیت را خیلی پرشور برگزار میکنند.
یعنی شیخیه در چارچوب تشیع رسمی میگنجند؟
بله.
و چیز خاصی ندارد که انحراف حساب شود؟
خیر. ببینید؛ دربارۀ شیخ احمد زینالدین، علمای ما دو رأی دارند. بعضیها میگویند نه ما انحرافی از او ندیدهایم، بعضیها هم میگویند او منحرف است و ادعای فلان و بهمان دارد و اهل بیت را تألیه کرده است. اما جنبشی پیدا شد و تکفیرشان کردند و مناظره بر پاشد و مسئله، سیاسی شد و الخ...
و میفرمایید خود شیخیان کنونی مشکل جدیای ندارند؟
یعنی برای من ثابت نشده که اینها انحرافی از اصول شیعه داشته باشند. حتی شیخشان. آخر شیخ احمد احسائی با زبان ویژه ای حرف میزد. فلسفی و باطنی بود. خودش هم پرشور بود و جَوَلان ذهنش عجیب بود. شبیه مثنوی مولوی حرف میزد و زبان مخصوص به خود را داشت. خب ما نمیدانیم منظورش از حرفهایی که میزده چیست. ظاهراً و بر حسب سخن گفتن متعارفِ ما، سخنان او انحراف و کفر است. ولی من نمیدانم منظور خود او چه بوده. او زبان ویژۀ خود را داشت و دربارۀ امامان و مقامات آنان، با آن زبان سخن میگفت. یا خود او باید این سخنان را تفسیر کند، و یا کسی که نمایندۀ شیخیان و معتمد آنان باشد.
یعنی شیخ احمد، بیانی هنری داشته؟
اصطلاحات خاصی دارد. ببینید، عموم ایرانیان از شیخیان زده شدند و شیخ احمد احسائی را تکفیر کردند. الآن گرایش حوزههای علمیه هم همین است. میگویند او اهل بیت را تألیه کرده. البته او ادعای مهدویت نکرد. برای خودش ادعایی نکرد. ولی گفتند نوعى تألیه دارد و انحرافش هم از این نظر [از نظر غلو] است. وگرنه ربطی به مهدویت ندارد.
اما [پس از او] شاگردان او، و یا شاگردانِ شاگردان او، آمدند و ادعا کردند که ما با امام مهدی ارتباط داریم و «باب الامام» هستیم و بابیه و بهائیه را به وجود آوردند.
پس در نهایت نظر شما دربارۀ شیخ احمد احسائی چیست؟
نظر من این است که برای من ثابت نشده که انحراف دارد. زیرا روش سخن گفتن ویژه ای دارد و معلوم نیست که قصدش چیست. محتمل است این باشد و محتمل است که آن باشد. ولی میتوانیم بگوییم عبارتها و زبان و مصطلحاتش واضح نیست و دوپهلو است و ما [اهل علم] نباید دربارۀ ائمه از چنین زبانی استفاده کنیم. زبانی که قابل تفسیرهای گوناگون است مناسب نیست. باید به زبان روشن و صریح صحبت کرد.
شباهت بابیت و بهائیت به جنبشهای قرعاوی و احمد الحسن
حال بفرمایید نظرتان دربارۀ بابیه و بهائیه چیست؟
بابیه و بهائیه را روسها و انگلیسیها آمدند و تشکیل دادند. همان طور که [چند سال پیش] وهابیها آمدند و جندالسماء را تشکیل دادند. حرکت مسلحانۀ آنان میخواست نجف را بگیرد. میگفتند نطفه امام علی(ع) محفوظ بوده و گرعاوی از آن پدید آمده و فرزند امام علی(ع) است. یارانش اعتقاد دارند که این ضیاء القَرعاوی (گرعاوی) ، رهبر جُندُ السماء، پسر امام است، خودش هم امام مهدی(ع) است و...
قرعاوی چقدر یار جمع کرد؟
هزار نفر بیشتر که با اسلحه جنگیدند. دولت عراق در آن وقت نتوانست کاری کند و از آمریکاییها کمک گرفت. در نزدیکی نجف، در زرقاء، چندین روز درگیر جنگ بودند. حدود 300 نفر از جندالسماء کشته شد! بعضیهایشان واقعاً به قرعاوی اعتقاد داشتند، بعضیهایشان هم وهابیانی بودند که میخواستند نجف را بگیرند و مراجع را بکشند.
جریان بصره چه بود؟
قرعاوی حدوداً در سال 2003-2004 بود. بعد از او احمد الحسن، در 2008 در بصره قیام کرد. آن جا هم 100 نفری کشته شدند. او 500 یار مسلّح و فدایی داشت. یکی از آنان از من پرسید: «نظرت دربارۀ ما چیست؟» گفتم «به نظر من شما دو دسته اید: مساکین و شیاطین!» زیرا در میان آنها، هستند کسانی که معتقدند او واقعاً فرزند امام مهدی(ع) است، ولی اکثرشان میدانند که این تنها یک جنبش سیاسی است، و با طمع کسب قدرت با او همراه شدهاند.
این جنبشهای بابی و بهائی هم عیناً مانند اینهاست. اینها دو دستهاند: سرانشان شیطاناند، ولی بعضیهایشان نه؛ سادهاند، ساده لوحاند و باور دارند.
مخلص ولی بیفکر.
همین است.
خب اینها چه ربطی به مهدویت دارند؟
بابیان و بهائیان به مهدویت مربوطاند. ولی شیخیان اصلاً ربطی به مهدویت ندارند. نه شیخیان و نه اخباریان، ربطی به مهدویت ندارند. ویژگی اخباریان در روش فقهی، روش فهم احادیث، و جایگاه عقل و نقل است و به مباحث علمی دربارۀ این دو موضوع [عقل و نقل] برمی گردد. ویژگی شیخیان هم در تفسیر مقامات اهل بیت و نقش اهل بیت در جهان و ولایت تکوینی است و ربطی به مهدیت ندارد. اما بابیان وبهائیان از اینها متفرّع [منشعب] شدهاند و به مهدویت مربوط هستند.
شباهت جنبش بهائیت به جنبشهای جدید عراق
حال بفرمایید، آیا وضعیت فکری روزگار پیدایش بابیه و بهائیه، شباهتی به وضعیت کنونی ما دارد؟
شما در پرسش خود، پاسخ را داده اید. بله. محرّکهای سیاسی ای که بابیه و بهائیه را به وجود آورد، به محرّکهای جنبشهای منحرف مهدوی در روزگار ما، شباهت دارد. این جا باید توجه کرد، بعضیها دوست دارند دلیل پیدایش این جنبشها را بر مذهب شیعه و اعتقاد به مهدی موعود(ع) تحمیل کنند. این اشتباه است. زیرا –همان طور که گفتیم- اگر چیزی، امکان سوءاستفاده و بهرهبرداری نادرست را داشت، معنیاش این نیست که باطل است.
بله، اکنون هم انگلیس و صهیونیست در این جنبشها نقش دارند. نشانِ پرچم احمد الحسن، [مهدی دروغین بصره] ستاره داود است. او میگوید این ستاره مقدس است، از یهود و اسرائیل با احترام نام میبرد، و به عراقیها اشکال میگیرد که چرا پرچم اسرائیل را زیر پا میاندازند. این یعنی چه؟ یعنی وهابیان -که هزینههای او را تأمین میکنند- این را با موساد شرط کردهاند. چون اکنون تقدیس این ستاره یعنی تقدیس اسرائیل.
حمایت دشمنان از نقاط ضعف و مقولات منحرف درون شیعه
خب یک زمینۀ فرهنگی وجود داشته که روس و انگلیس توانستهاند اینها را از آن دربیاورند.
بله. هنگامی که دشمنان ما میخواهند در جامعۀ ما، فعالیت تخریبی انجام دهند، قاعدتاً روی نقاط ضعف ما دست میگذارند. هنگامی که میخواهند باور مهدویت را تخریب کنند، در قم و تهران و مراکز شیعهنشین، میگردند و مقولات منحرف مهدویت را پیدا میکنند، افرادی را که هوس تأسیس جنبشی به نام مهدی(ع) در سر دارند، پیدا میکنند. سپس آنها را تشویق و حمایت میکنند. مثلا هنگامی که میبینند رئیس جمهور یا فلان عالم، دارد افکار ویژه ای را دربارۀ امام مهدی(ع) مطرح میکند، بررسی میکنند تا ببینند آیا این افکار، میتواند پایۀ یک جنبش مهدوی در جامعه بشود و جامعه را تا جنبش را به هدفهایی که میخواهند برسانند؟
خب ما که نمیتوانیم عوامل خارجی را تغییر دهیم، نمیتوانیم روسیه و انگلیس و صهیونیست را عوض کنیم، پس بیاییم خودمان را اصلاح کنیم تا آنها هم نتوانند سوءاستفادهای کنند.
این حرف خوبی است. ولی فقط تئوری است، عملی نیست. ما نمیتوانیم از پیدایش جنبشهای منحرف به نام مهدی(ع) صد در صد جلوگیری کنیم. اما بله، میتوانیم مردم را آگاه کنیم تا منحرفان، طرفداران زیادی پیدا نکنند و از یارانشان کم شود.
مشکل از امید نیست، امیدواری عاقلانه، یک اصل است
اصل اعتقاد را هم که نمیتوان حذف کرد.
هرگز. میگویند شما امید به مردم ندهید، مأیوسشان کنید، بگویید شاید ظهور پنج هزار سال دیگر باشد! نه، این درست نیست.
یک نفر در برنامهای [در تلویزیون] میپرسید: شما از کجا میدانید آغاز ظهور چه وقتی است؟ گفتم: خیلی خب؛ احتمال این که پنج هزار سال دیگر باشد هست، ولی احتمال این که فردا باشد هم هست. گفت: بله. گفتم: خب چرا میخواهید من روی آن پنج هزار سال تأکید کنم؟ این درست نیست.
یعنی نمیتوان گفت امید را حذف کنیم، یعنی امید، زمینه این انحرافات نیست؟
نه، نمیتوان این پدیدهها این گونه فهمید که تقصیر تماماً از ماست و ما زیاد امید دادهایم. این اشتباه است و سادهلوحی است. امید، ضروری است. امید، یکی از پایههای دین و مذهب ماست. روایت شده که شیعیان با امید پرورش مییابند. «علی بن یَقطین» متفکری مهم و وزیراعظم هارونالرشید بود. او میگفت: اگر بگویند مهدی هزار سال دیگر میآید، شیعیان ناامید و نابود میشوند، بگویید نزدیک است، نزدیک است، امید داشته باشید. شیعیان به امید زندهاند، پرورش مییابند.
این سخن که امید دادن زیان دارد، اشتباه است؛ اما باید امید را توأم با عقلانیت به مردم عرضه کرد. همان طور که عقلانیت توأم با ناامیدی درست نیست، امید بدون عقلانیت هم درست نیست. بله؛ برخی از سخنرانان و منبریان به خطا میروند و در سخنانشان، جنبۀ امید بر عقلانیت غلبه میکند. قاعدۀ درست این است: باب امید باز است، ولی توقیت ممنوع است.
فایدۀ امید برای فرد و جامعه: «آن جا چراغی روشن است»
ولی بعضیها امیدواری را غیرواقع گرایانه میدانند.
احتمالاً اصحابِ این روش، خود، افسرده و ناامیدند. شاید به سن یأس رسیدهاند. باورشان این است که عصرِ ما، عصرِآمدن امام مهدی نیست، «احتمال» این که عصر او باشد هم نیست. اینها حاضرند -و خوشحال هم میشوند که- به مردم بگوییم نه، نه، خبری از امام مهدی نیست و پنج هزار سال دیگر میآید.
اینها به دلیل این که «مبادا به اشتباه بیفتیم»، میخواهند ناامیدی را در جامعه رواج دهند. حال آن که ما میگوییم امید به آینده، برای حرکت جامعه امری ضروری و مفید است، حتی اگر این امید، به زودی تحقق نیابد.
چرا امید مفید است؟
ائمه به ما گفتهاند. و سخن ائمه، سخن خدا، و عقل و حکمت است.
حتماً روی حسابی گفتهاند؛ شما فکر میکنید دلیلش چیست؟ یعنی چه کارکردی دارد؟ چه سودی میرساند؟
اصلا انسان دو روش دارد: روش ناامیدانه و روش امیدوارانه.
کسی که میگوید من کاری به این حرفها ندارم، چطور؟
یعنی ناامید است. رو به ناامیدی دارد. ما از روش قرآن و اهل بیت(ع) میفهمیم که گفتهاند [عصر امام] نزدیک است، نزدیک است. «عَسَی أن تَکونَ قریبا، عَسیَ أن تکونَ قریبا». مانند حالت انتظار مرگ؛ حتی به یک جوان، اگر بگویید مرگ ممکن است نزدیک باشد، ممکن است نزدیک باشد، برای بهبود شخصیتش بهتر است، برای اصلاح جامعه هم بهتر است.
یعنی انتظار مهدویت را به انتظار مرگ تشبیه میکنید؟
برای اصلاح انسان بله. از یک بُعد بله. به این معنی که ظهور امام مهدی(ع) نیز، مانند مرگ، حتمی است. بله، زمان آن را نمیدانیم. اما باید حساب آن را بکنیم. در برنامههایمان امکانش را در نظر بگیریم، و امیدوار باشیم که نزدیک باشد.
بیشتر توضیح دهید. این خیلی جالب است.
ببینید، انسان در جامعه خیلی صدمه میبیند، خیلی در ظلم و فشار است. دائم چیزهای منفی، منفی، منفی. ولی با خود میگوید با این که بدی زیاد است، اما حتماً پیش روی ما نور است. با آن که در دور و برش تاریکی میبیند، میگوید ولی یک نوری، یک چراغی آن جا هست. چراغ کجاست؟ ان شاءالله نزدیک است، ان شاءالله نزدیک است. این طرز فکر، به شخصیت انسان تعادل میدهد و او را حفظ میکند.
واکنش ما به مدعیان ارتباط با امام زمان: یا معجزه یا مجازات!
سؤال بعدی ما این است: در جامعه امروز، باید چه مؤلفههایی را رعایت کنیم تا دچار آسیبهای سوءاستفاده از مهدویت نشویم؟
نمیشود هرگز دچار نشد. جامعه، قابل آسیب هست. تمام جوامع بشری چنین آسیبهایی را دارند.
یعنی اصلِ این آسیبها گریزناپذیر است.
البته. آسیب، همیشه هست. طبیعی است. وقتی میبینیم از توحید سوءاستفاده میکنند، نمیتوانیم توحید را لغو کنیم. این آسیبها را فقط می شود کم کرد.
راه حل در رعایت حُکم شرعی است: از مدّعی معجزه بخواهید!
چگونه؟ باید چه کنیم تا آسیب کم شود؟
باید احکام شرعی را رعایت کنیم. «الامام، یُعرَفُ بِالنَّص و المعجِزة»، «امام، یا با نص شناخته میشود یا با معجزه». باید به مردم یاد بدهیم که هر کس ادعای ارتباط خاصی با امام مهدی دارد، مثلا میگوید سفیر اوست یا پسرش است یا خودش است، به او بگویند: معجزه نشان بده!
بله، وقتی نص ندارد [=حدیث صریحی در تأیید او وجود ندارد]، پس باید معجزه نشان بدهد.
به مردم بگوییم تا یک نفر آمد و گفت «من از طرف امام مهدی به شما میگویم این کار را بکن» به او بگویید «صبر کن. به امام مهدی بگو من این را نمیپذیرم و از تو معجزه میخواهم.» چه معجزه ای؟ مثلا مرگ «ناتانیاهو» در روزی مشخص! تمام شد.
میتوانیم معجزه را تعیین کنیم؟
بله حتماً. بگویید «برو به امام مهدی بگو اینها نمیپذیرند و میگویندتو دروغگویی. اگر راست میگویی معجزه بیاور». همین. این فرهنگ را باید به مردم آموخت. ادعاهای خالی را نپذیرید.
تمام ادعاهای ارتباط با امام زمان (ع) دروغ است، مگر خلافش ثابت شود
یعنی پیشفرض این است که همۀ این ادعاها کاذب است، و اصل بر دروغ بودن است، مگر این که خلافش ثابت شود.
بله. حتماً. نه فقط ادعای مهدویت، حتی این که ادعا کند من از طرف امام مهدی آمدهام و این سخن را میگویم. همین که بگوید امام مهدی به من گفت ابلاغ کن، یعنی «ادعای سفارت»، و شرعاً معجزه میخواهد.
حتی در خواب؟
خواب یا بیداری فرقی نمیکند. چه خواب، چه بیداری. حتی اگر گفت امام گفته این را به فلانی بگو، حتی اگر بگوید در خواب مرا منصوب کرد. یعنی من از طرف امام مهدی به شما میگویم و این یعنی ادعای سفارت.
هر کسی که باشد؟ هر پیغا