خوشا شیراز
۱۲مهرماه 89
م – ا – زائر
تنها نشسته بودم . آهسته آهسته برای خواب آماده می شدم . اما دلم تاب نمی آورد . به یکی ازدوستا ن که تازه ازشیرازبرگشته بود اس ام اس زدم ونوشتم شیراز چه خبر...؟
مقداری هم تعریف کرده بود ازجاهائی که رفته بود .خلاصه بود .. اما من بلافاصله پیام دیگری دادم که خوشا شیراز وهمین دو کلمه بود که مرارها نکرد وحتی زمانی که به رختخواب رفتم مرا راحت نمی گدذاشت ویادشیراز . دوران تحصیل . دوران آموزگاری ...
بعد هم آهسته آهسته سربه کوچه های قدیمی شیراز . کوچه هائی که یکشنبه شب ها به آستانه می رفتم وگاهی اوقات هم گم می کردم وبرمی گشتم . پنجشنبه شب ها شاه جراغ ... مسجد نو . مسجد وکیل .. شهید دستغیب وآن لهجه شیرین و زیبایش ... وآن نهیب های مردانه اش .. دارالرحمه وشهدای عزیزی که درآن خفته اند...
شیطنت های دوران دبیرستان و سروصداو سربسر دبیرها وبچه ها گذاشتن . سعدی وبستنی سعدی . حافظ وفال گرفتن سرقبرحافظ . همه اینها خاطراتی بودکه گلوی مراگرفته ورهایم نمی کرد و اشعارهم همین طور توی ذهن من موج می زد ازحافظ خوشا شیراز. ازدکترصورتگر هرباغبان ... تارسیدیم به شعری هم ازیک شاعری که اسمش راکمتر شنیده بودم اما شعر زیبائی درمورد شیراز گفته بود...
خوشا شیراز و وضع بی مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
ز رکن آباد ما صد لوحش الله
که عمر خضر می بخشد زلالش
میان جعفرآباد و مصلا
عبیر آمیز می آید شمالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
که نام قند مصری برد آنجا
که شیرینان ندادند انفعالش
صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش
مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
چرا حافظ چو می ترسیدی از هجر
نکردی شکر ایام وصالش
" بهار شیراز"
هر باغبان که گل به سوی برزن آورد
شیراز را دوباره به یاد من آورد
آن جا که گر به شاخ گلی آرزوت هست
گل چین به پیشگاه تو یک خرمن آورد
نازم هوای فارس که از اعتدال آن
بادام بن شکوفه مه بهمن آورد
نوروز ماه ، فاخته و عندلیب را
در بوستان، نواگر و بربط زن آورد
ابر هزار پاره بگیرد ستیغ کوه
چون لشکری که رو به سوی دشمن آورد
من در کنار باغ کنم ساعتی درنگ
تا دل نواز من خبر از گلشن آورد
آید دوان دوان و نهد بر کنار من
آن نرگس و بنفشه که در دامن آورد
]]]
بهشت یا شیراز
ناصربخاری ( شاعرقرن هشتم )
سپیده دم چوشود تازه ازصبا شیراز
خوشاهوای مصلی و حبذاشیراز
زشرق بررخ ماچشمه هاروان گردد
درآن نفس که در آید به یادماشیراز
اگرچه ازره صورت جدا زشیرازیم
نمی شود زخیالم دمی جدا شیراز
زشهرهای جهان شهر عشق شیرازاست
بدین دلیل بود برج اولیا شیراز
چو آتشین شود ازلاله خاک رکناباد
چوب آب خضر روان بخشد ازهوا شیراز
به وقت صبح که نالد زباغ بلبل مست
شود زناله عشاق پرصدا شیراز
شکست قیمت بغدادو برد رونق مصر
زبس طراوت ورونق زبس صفا شیراز
زدلبران ختائی نژادزنگی زلف
هزارخلّخ و چین است وصدختا شیراز
زگونه گون ریاحین ز تازه تازه بهار
هزارروضه خلد است دائما شیراز
به جای اهل دل ازبخشش سعادت وبخت
همان کند که کند سایه هما شیراز
به جز که خطه شیرازنیست جای امان
که بادایمن ازآسیب فتنه ها شیراز
چو(ناصر)آن که طلب می کند سرای طرب
مکان اونبود جز بهشت یاشیراز.
اشعاررامی خواندم وباخاطرات مرور می کردم ولحظه ای هم احساس کردم
که چشمانم پرازاشک شده است . بلندشدم . چشمهایم راشستم ودوباره به
رختخواب رفتم وبایاد شیرازونام زیبایش به خواب رفتم .
تک بیت های ناب
کتاب : برگ سبـــــز
تالیف : سیدمحسن خلیق رضوی
شروع ابیات باحرف " پ "
پس ازمرگ نفرین بود برکســـــــی
کزو نام زشتی بماند بســــــــــــــــی.
فردوسی
پس طمع کورت کند این رابــــــدان
برتوپوشاند یقین رابی گـــــــــــمان.
مولوی
پرمعرفت ازلاف زدن مستغنی است
ظرفی که پراست کم صدامـــی باشد.
حالت
پدرخجلت کشد زاعمال ناشایست فرزنــــــدان
خطائی چون زتیرآید کمان برخویش می پیچد.
صائب
پشیمان زگفتاردیــــدم بســـــــــــــــی
پشیمان نگشت ازخموشی کســـــــی.
سنائی
اول ذى القعده ولادت کریمه اهل بیت
حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
روشن شده زین عید، جهان تاریک |
یا رب بنما ظهور مهدى نزدیک |
در گلشن زهرا ، گل دیگر بشکفت |
شد مولد معصومه ، به احمد تبریک |
جلوه گاه تجلى حق
ز افق نور دیگرى پیداست |
جلوه هاى منورى پیداست |
شادى بر هر که بنگرى پیداست |
شهد جان را چه شکرى پیداست |
یم عصمت چه گوهر آورده |
حجت حق چه دختر آورده |
از تبار پیمبر آورده |
آرى موسى ابن جعفر آورده |
شهر قم اشیان آل عباست |
حرم دختر ولى خداست |
جلوه گاه تجلى حق است |
اشرف از طور وادى سیناست |
بارگاه جلیل فاطمه است |
آنکه نور دو دیده زهراست |
آفتاب سپهر فخر و شرف |
گل بى خار گلشن طاهاست |
عمه اطهر امام جواد |
خواهر طاهر امام رضاست |
رحمت کردگار بر حرمش |
دائما نازل از طریق سماست |
استان فرشته دربانش |
ملجا خاص و عام و شاه و گداست |
دخت باب الحوائج است کزو |
حاجت هر نیازمند رواست |
سرمه اى از غبار مرقد او |
بر مریضان نا امید شفاست |
درگهش همچو استان رضاست |
باب امید و استجاب دعاست |
طوف قبر و زیارت حرمش |
ارزوى تمام اهل ولاست |
قول من زار فاطمه و جبت |
فله الجنه مقصد این ما واست |
ان درى را که گفته اند به قم |
باز مى گردد از بهشت اینجاست |
قبه و بارگاه و ایوانش |
برتر از قدس و مسجد الاقصاست |
بر سر اهل قم ز لطف خدا |
سایه اش همچو سایه طوباست |
شهر قم در پناه معصومه |
در امان از مصائب دنیاست |
هر که در خاک قم رذالت کرد |
سر نوشتش به دست باد فناست |
اعجاز فصل سبز
علی محمد مسیحائی
: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سبز:
تا بشکفدشکوفه اعجاز فصل سبز
اززرد بی ترانه اکنون سفرکنیم
تادرک شاعرانه آغازفصل سبز
باورکنیم باورفردای عشق را
دربیت بیت شعر غزلسازفصل سبز
درباور دوباره این شاخه های خشک
بیدارشو صمیمیت راز فصل سبز
خنیاگرقبیله باران بیا بیا
همراه چون تومی طلبد سازفصل سبز
پر کرده ایم دفتر احساس خویش را
ازواژه های ناب هم آوازفصل سبز
درانتظاردیدنت ای گل نشسته ایم
مادرکنارپنجره بازفصل سبز
سال شمار زندگی ابوتراب جلی
۱۲۸۷- تولد دردزفول
۱۲۹۶- سرودن اولین قصیده
۱۳۰۰- مسافرت به بین النهرین برای تحصیل
۱۳۰۲ - بازگشت به ایران واقامتدراراک
۱۳۱۸- همکاری باروزنامه ؛عراق؛ که درااراک منتشر می شد.
۱۳۱۹- سرودن قصیده معروف راه آهن
۱۳۲۰-بدلیل مقالات تندی که درروزنامه اراک می نوشت تحت تعقیب قرارگرفت ومدتی زندانی شد.
۱۳۲۱- سفرمجدد به بین النهرینوتکمیل تحصیلات حوزوی
۱۳۲۳- بازگشت ازبین النهرین واقامت درتهران وآغازهمکاری باروزنامه های مختلف درتهران ازجمله توفیق وچلنگر
۱۳۳۰- انتار نشریه ؛ شبچراغ؛ بامدیریت خودوهمکاری بانشریه ماه وسرودن مثنوی ؛ ابراهیم ؛ و ؛ موسی ؛ درچلنگر
۱۳۴۹- سرودن مثنوی ؛ کتاب علی ؛ در هفته نامه توفیق
۱۳۵۷- پس ازانقلاب همکاری با روزنامه " نهیب آزادی " و " بامداد"
1369- آغازهمکاری بانشریه " گل آقا"
1377- در14خرداد درآستانه ورود به 91 سالگی درتهران درگذشت .
دوشعرازاشعار اوتقدیم می شود.
ابراهیم در دادگاه
... چون که اسناد روبه راه شدند
جمله تحویل دادگاه شدند
آن زمان موقع محاکمه شد
نوبت دستگاه حاکمه شد:
- پسر اسم تو چیست؟ ابراهیم
پدرت؟ آذر ، اهل اورشلیم
- تو شبیخون زدی به بتخانه؟
تو فتادی به جان بت ها؟ نه!
تو نمودی به ضرب تیشه جدا
دست و پا از تن بتان؟ ابدا!
تو نهادی قدم در این خط سیر
که بتان سرنگون شوند؟ نخیر!
چه کسی خرد کرده بت ها را؟
-تهمت بی جهت مزن ما را
- بگو اصل قضیه را جانم/
-جان تو هیچ من نمی دانم
- دستخط پلیس در این باب؟
-خواست از من پلیس حق و حساب
- از تو اسنادی آمده است به دست
-مگه حرف پلیس هم سند است؟
- به خیالت که کار ما بازیست؟
-خیر کار شما سند سازیست
- چه کسی جز تو قاتل بت هاست؟
کار کار بت بزرگ شماست
- ناتوان است این بت از حرکت
-پس چرا خواستید از او برکت
این که عاجز به کار خویشتن است
از کجا پیشوای مرد و زن است
قطعه ای چوب و قالب بی جان
از کجا می دهد شما را نان؟...
==
شعری از مجله گل اقا
وعده
شنیدم کد خدای خشکه آباد
به دهقانان مفلس وعده می داد
که دیگر دوره سختی گذشته است
زمان فقروبدبختی گذشته است
دوماه دیکراین صحرای بی آب
سراسر می شود سرسبزو شاداب
برنج ازدامن این کوه واین دشت
روان گردد بسوی آمل ورشت
کند تامحتکر آنرا ذخیره
به کرمان می رود زین قریه زیره
زبوی عطر سیب خشکه آباد
دل اهل صفاهان می شود شاد
شما باید که ازحالا بجنبید
برای حمل این کالا بجنبید
نماند برزمین تااینهمه بار
فراهم آورید ازبهراین کار
شتر. قاطر.الاغ و اسب وگاری
هواپیما. ترن . ماشین باری
سحرگه اهل ده این کارکردند
تمام وعده هارابارکردند
زده ازشوق صابون معده هارا
به هرجا کاشتند آن وعده هارا.