تک بیت های ناب - حرف ی


تک بیت های ناب

شروع ابیات باحرف (ی )

=

یادغمهای دیگران هردم

دل شکیبا کند به بردن غم

رشید یاسمی

=

یکایک به نوبت همی بگذریم

سزد گر جهان رابه بد نسپریم

فردوسی

=

یکی دربهاران نیفشانده جو

چه گندم ستاند به وقت درو

سعدی

=

یکی مرد نیک ازدرکارزار

به جنگ اندرون به زبددل هزار

اسدی

=

یوسف ازگرگ چون کند نالش

که به گرگش برادر اندازد

خاقانی

=

گردآوری : م.الف زائر


نظرات 2 + ارسال نظر
امیر.. سه‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 12:34 http://www.sabetq1.blogfa.com

سم الله الرحمن الرحیم

اَلْلهُمَّ أَنْتَ دَلیلُ الْمُتَحَیِّرین وَ مَفْزَعُ الْمَکْروبین وَ غِیاثُ الْمُسْتَغیثین مَا لْی إلٰهٌ غَیْرَک فَأَدْعوهُ وَ لا شَریک لکَ فَأَرْجوه صَلَّ عَلى مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَدٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ أَمْرِی فَرَجاً وَ اهْدِنِی لِاَقْرَبَ مِنْ هٰذا رَشَداً. قَرَعْتُ بابَکَ وَ أَنَخْتُ رَحْلِی بِساحَهِ قُدْسِکَ وَ جَنابِکَ طالِباً شَهادَتَکَ، وَ أَنا الْعَبْدُ الْخَسِیسُ الذَّلِیلُ، وَ أَنْتَ الرَّبُّ الْعَزیزُ الْجَلِیل، بَیِّنْ لِی أَمْرَ اَحَمَدَ الْحَسَن بِأَوْضَحِ بَیَانٍ وَ اَفْصَحِ لِسانٍ، فَاِنْ کَانَ وَلِیَّکَ صَدَّقْتُهُ وَ بَایَعْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ، وَ اِنْ کانَ عَدُوِّکَ کَذَّبْتُهُ وَ حَارَبْتُهُ.
خدایا؛ تو راهنمای سرگردانان هستی و پناه‌گاه دردمندان، و فریادرس فریادخواهان؛ خدایى جز تو ندارم که او را بخوانم و هیچ شریکی برای تو نیست تا از او التماس و تمنّا کنم. بر محمّد و خاندانش درود فرست و براى من در کارم گشایش قرار ده و مرا به راهى که نزدیک‌تر از این به صواب است هدایت کن. درب رحمت تو را زدم و شترم را در حیاط مقدس تو خوابانده‌ام، خواهان گواهی و شهادت تو هستم. من بنده‌ی پست و ذلیل و تو پروردگار عزیز و بزرگ هستی. امر اَحَمَدَ الْحَسَن را برای من به وضوح و با زبانی گویا بیان کن؛ پس اگر از اولیاء تو بود او را باور و با او بیعت کرده و او را یاری مى‌رسانم، و اگر دشمن تو بود او را تکذیب و با او دشمنی کنم.

یا مَنْ أَوْحىٰ لِلْحَوَارِیّیِنَ وَ شَهِدَ لَهُمْ بِأَنَّ عِیسىٰ (ع) رَسُولُهُ: ﴿وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَى الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَ بِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ﴾.([۱])
اِشْهَدْ لِی وَ بَیِّنْ لِی هٰذَا الْأَمْر، فَقَدْ شَهِدَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ عَظْمِی وَ مَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّی وَ رُوحِی إِنَّ شَهَادَتَکَ اَکْبَرُ شَهَادَهٍ: ﴿قُلْ أَیُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَهَادَهً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ﴾.([۲])

ای کسی که به حواریون وحی کرد؛ و به ایشان گواهی و شهادت داد که عیسی (ع) فرستاده‌اش است: (و یاد کن هنگامى را که به حواریون وحى کردم که به من و فرستاده‏‌ام ایمان آورید گفتند ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم).
براى من نیز گواهی ده و این مسأله را برایم روشن ساز، که مو و پوست و گوشت و خون و استخوانم و آن‌چه را زمین از من بر گرفته است و روحم شهادت می‌دهند که گواهی تو بزرگ‌ترین گواهی است: (بگو گواهى چه کسى از همه برتر است بگو خدا میان من و شما گواه است).

یٰا مَنْ عَرَضَ نَفْسَهُ لِلْکٰافِرینَ بِرِسَالَهِ مُحَمَّدٍ شَاهِداً فَقَالَ: ﴿وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ﴾.([۳])
﴿أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ﴾.([۴])
﴿قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً﴾.([۵]) فَزَهِدْوا بِشَهَادَتِکَ.

ای کسی که خود را در رسالت محمد گواه قرار داد، پس فرمود: (و کسانى که کافر شدند مى‌گویند تو فرستاده نیستى! بگو گواهی خدا بین من و شما کافى است‏).
(یا مى‌گویند این [کتاب] را بربافته است! بگو اگر آن را بربافته باشم در برابر خدا اختیار چیزى براى من ندارید او آگاه‏‌تر است به آن‌چه با طعنه در آن فرو مى‌روید. گواه بودن او میان من و شما بس است و اوست آمرزنده مهربان).
(بگو میان من و شما گواه بودن خدا کافى است چرا که او همواره به [حال] بندگانش آگاهِ بینا است). پس به گواهی تو بی‌رغبت شدند.

اِشْهَدْ لِی یٰا رَبِّ فَإِنِّی لٰا اَزْهَدُ بِشَهَادَتِکَ، وَ اَشْهَدُ أَنَّ الرُّؤْیَا حَقٌّ مِنْ عِنْدِکَ وَ طَلائِعُ وَحْیِکَ وَ کَلِمَاتِکَ الَّتِی تَفَضَّلْتَ بِهٰا عَلَى الْعٰالَمِین. یٰا مَنْ مَدَحَ اِبرٰاهِیمَ وَ جَعَلَ النُّبُوَّهَ فِی ذُرِّیَتِه لِأَنَّهُ صَدَّقَ الرُّؤْیٰا فَقُلْتَ سُبْحَانَکَ: ﴿وَ نَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ﴾.([۶])
وَ مَدَحْتَ مَرْیَمَ فَقُلْتَ: ﴿وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا﴾.([۷])

پروردگارا، به من گواهی ده که من نسبت به گواهی تو بی‌رغبت نمی‌باشم، و شهادت می‌دهم که رؤیا از جانب تو حق است و نشانه‌های وحی تو می‌باشند و کلماتی که به جهانیان ارزانی کردی. ای کسی که ابراهیم را مدح و ثناء گفت و نبوت را در نسل ایشان قرار داد زیرا که رؤیا را راست پنداشت، پس ای منزه فرمودی:(او را ندا دادیم که اى ابراهیم * رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ما نیکوکاران را چنین پاداش مى‌دهیم).
و مریم را مدح و ثناء گفتی، پس فرمودی: (و مریم دُخت عمران را همان کسى که خود را پاک‌دامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتاب‌هاى او را تصدیق کرد و از فرمان‌برداران بود).

یٰا مَنْ خٰاطَبَ مُحَمَّد فَقَالَ: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ * إِذْ قَالَ یُوسُفُ لَأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ﴾.([۸])
فَسَمَّیْتّ الرُّؤْیٰا أَحْسَنَ الْقِصَصِ فِی کِتٰابِکَ الْکَرِیمِ وَ مَدَحْتَ مَنْ صَدَّقَ بِهَا مِنْ أَوْلِیٰائِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ، وَ ذَمَّمْتَ مَنْ کَذَّبَ بِهٰا وَ سَمَّاهٰا أَضْغٰاثُ أَحْلٰامٍ فَقُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقِّ: ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ * مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ * لاهِیَهً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ * قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ * بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَهٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾.([۹])

ای کسی که خطاب به محمد کرد، پس فرمود: (ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحى کردیم بر تو حکایت مى‌کنیم، و تو قطعاً پیش از آن، از بى‌خبران بودى * [یاد کن] زمانى را که یوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم، دیدم [آن‌ها] براى من سجده مى‌کنند).
پس رؤیا را نیکوترین سرگذشت‌ها در کتاب کریم خود نامیدی و هر که آن را از اولیاء و پیامبران و فرستادگانت راست گفت، او را مدح و ثناء فرمودی، و هر کس آن را دروغ برشمرد و خواب‌های آشفته نامید را مذمت و نکوهش کردی، پس فرمودی و فرموده‌ی تو حق است: (براى مردم [وقت] حسابشان نزدیک شده است و آنان در بى‏ خبرى روی‌گردانند * هیچ پند تازه‏اى از پروردگارشان نیامد مگر این‌که بازى‌کنان آن را شنیدند * در حالى که دل‌هایشان مشغول است و آنان‌که ستم کردند پنهانى به نجوا برخاستند که آیا این [مرد] جز بشرى مانند شماست، آیا دیده و دانسته به سوى سحر مى‌روید * [پیامبر] گفت پروردگارم [هر] گفتار[ى] را در آسمان و زمین مى‌داند و اوست شنواى دانا * بلکه گفتند خواب‌هاى آشفته است، [نه] بلکه آن را بربافته بلکه او شاعرى است، پس همان‌گونه که براى پیشینیان هم عرضه شد باید براى ما نشانه‌اى بیاورد).
وَقَالَ مَلَأُ فِرْعَوْنِ وَ زَبَانِیَتِهِ: ﴿أَضْغَاثُ أَحْلامٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعَالِمِینَ﴾.([۱۰])
وَ صَدَّقَ یُوسُفُ بِالرُّؤْیٰا وَ أَوَلُّهٰا فَمَدَحْتَهُ وَ قُلْتَ سُبْحٰانَکَ: ﴿یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ﴾.([۱۱])
اَلَّلهُمَّ اجْعَلْنِی کَأَوْلِیٰائِک وَ أَنْبِیٰائِکَ وَ رُسُلِکَ اَصْدَقُ بِالرُّؤْیٰا طَلائِعَ وَحْیِکَ وَ کَلِمٰاتِکَ الَّتِی تَفَضَّلْتَ بِهٰا عَلَى الْعٰالَمِینَ وَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ فِی کِتٰابِکَ وَ لٰا أَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لٰا اَخْلُفُ وَعْدَکَ.

و سران فرعون و قومش گفتند: (گفتند خواب‌هایى است پریشان و ما به تعبیر خواب‌هاى آشفته دانا نیستیم).
و یوسف رؤیا را راست گفت و آن را تأویل کرد پس او را مدح و ثناء گفتی، پس ای منزه فرمودی: (اى یوسف اى مرد راست‌گوى).
خداوندا، مرا مانند اولیاء و پیامبران و فرستادگانت قرار ده، تا رؤیا، نشانه‌های وحی و کلماتی که به جهانیان ارزانی کردی و نیکوترین سرگذشت‌ها در کتابت را راست گویم، و عهد تو را نقض نکنم و خلاف وعده‌ات عمل نکنم.

سپس می‌گویی: أَغِثْنِی یٰا رَبِّ بِحَقِّ فٰاطِمَه. اِرْحَمْنِی یٰا رَبِّ بِحَقِّ فٰاطِمَه. اِهْدِنِی یٰا رَبِّ بِحَقِّ فٰاطِمَه.
خداوندا به حق فاطمه مرا کمک و یاری کن. خداوندا به حق فاطمه به من رحم کن. خداوندا به حق فاطمه مرا هدایت کن.

گناه‌کارِ مقصر
احمد الحسن
۱۷ربیع الأول ۱۴۲۶ هـ.ق
۰۶/ اردیبهشت ماه/ ۱۳۸۴ هـ.ش
ملاحظه: این دعاء را به مدت چهل شب (نیمه شب) بخوان، تا خداوند حقانیت سید احمد الحسن (ع) وصی و فرستاده‌ی امام مهدی (ع) را به وضوح و با زبانی گویا برای شما بیان کند.
———————–
[۱]-المائده: ۱۱۱.
[۲]-الأنعام: ۱۹.
[۳]-الرعد: ۴۳.
[۴]-الأحقاف: ۸.
[۵]-الإسراء: ۹۶.
[۶]-الصافات: ۱۰۵-۱۰۴.
[۷]-التحریم: ۱۲.
[۸]-یوسف: ۴-۳.
[۹]-الأنبیاء: ۵-۱.
[۱۰]-یوسف: ۴۴.
[۱۱]-یوسف: ۴۶.
به اشتراک بگذارید!

امیر.. سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 17:36 http://www.sabetq1.blogfa.com

تاریخچهء حدیث بعد از پیامبرص:
.
‏ژانویه 31, 2013‏، ساعت ‏09:21‏



علم رجال و تقسیم احادیث به صحیح و ضعیف و..





برای آشنائی با علم رجال لازم است اندکی با تاریخچهء حدیث آشنا بشویم



١- حدیث چیست؟



وقتی قرآن نازل میشد، خداوند عمداً و از روی قصد، احکام و مسائل را بطور مختصر و اشاره ای بیان می فرمود، و توضیح و تبیین و تفصیل آنرا به عهدهء پیامبرص میگذاشت، تا بدینوسیله جدائی ناپذیر بودن ثقلین یعنی قرآن و عترت را، عملاً نشان دهد



- وَأَنزَلنا إِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِم وَلَعَلَّهُم یَتَفَکَّرونَ. نحل ٤٤<p> </p>ما نازل کردیم به سوی 'تو' ذکر را تا 'تو' بیان کنی برای مردم..<p> </p>به طور مثال، در قران، خداوند، صرفاً دستور خواندن نماز را می دهد، اما جزئیات نماز را بیان نمیکند، و تشریح و بیان جزئیات آنرا به عهدهء پیامبر میگزارد، و دهها و صدها مسئله و مورد مشابه دیگر<p> </p>علم و بیانات پیامبر ص برای تشریح و تعلیم دین، که کاملش را به اهل بیت ع سپرد، همان احادیث پیامبر ص میباشد، که یکی از دوپایهء دین یا اصطلاحاً ثقلین میباشد--------<p> </p>٢- تاریخچهء حدیث بعد از پیامبرص:<p> </p>چنانچه میدانیم عمر و ابوبکر، بلافاصله بعد از رحلت پیامبر ص، با برنامهء قبلی، کودتا کرده و حضرت علی ع، خلیفة الله بعد از پیامبر و وصی و خلیفهء برحق رسول خدارا کنار زده و خود را حاکم و خلیفه اعلام کردند، و از آنجا که صدها حدیث از پیامبرص در دست مردم بود، که بطلان این کار آنها را بوضوح روشن میکرد، و باطل بودن آنها را آشکار می ساخت، چاره ای جز این ندیدند که نقل احادیث پیامبر ص را بشدت ممنوع کنند، و در ادامه، عثمان، بعد از جمع آوری قران، به همه دستور داد تا هر کس حدیثی از پیامبر نوشته، به او تسلیم کند، و مردم، با این تصور که وی قصد جمع آوری احادیث پیامبر را دارد، نوشته های خود را به او تحویل دادند، اما در کمال تعجب دیدند که عثمان، همهء آنهارا در مدینه یکجا جمع کرده، آتش زده و سوزاند، و بر خلاف فرمایش صریح پیامبرص که ثقلین جدائی ناپذیرند، اعلام کرد قرآن به تنهائی کافی است و نیازی به احادیث نیست،( این امر در کتب تاریخی ثبت شده و برای آشنایان با تاریخ امری شناخته شده است)<p> </p>در دوران بنی امیه و بنی عباس:<p> </p>در دوران بنی امیه، برای محو احادیث که به نفع خلفای راستین الهی، یعنی اهل بیت و ائمه علیهم السلام، و بر علیه حکومت سرتاپا باطل و ضلالت آنها بود، و هنوز دهن بدهن و سینه به سینه بین مردم میگشت، پارا فراتر نهادند و دست به جنایتی دیگر، یعنی جعل حدیث، زدند و افرادی از منافقین صحابه، امثال ابوهریره را، با پول زیاد خریدند، تا به نفع آنها و به دروغ، از زبان پیامبرص، حدیث جعل و نقل کنند، به عنوان نمونه، در مقابل حدیث حسن و حسین سید جوانان بهشت اند، عمر و ابوبکر سید پیران بهشت اند، را جعل کردند، و بدینوسیله احادیث جعلی که عمدتاً سیاسی و به نفع خلفای سه گانه و بنی امیه و بنی عباس بود جعل شد و احادیث جعلی بوجود آمد-------<p> </p>٣- بوجود آمدن علم رجال و تقسیم بندی احادیث، به صحیح و ضعیف و جعلی:<p> </p>چند قرن بعد از پیامبر ص، وقتی علمای اهل تسنن، با افتضاح احادیث جعلی مواجه شدند، که دیگر تاریخ مصرفشان نیز، یعنی دوران بنی امیه، گذشته بود، به فکر چاره جوئی افتادند، و به بررسی احادیث پرداخته و راویان و رجال، یعنی مردان راوی احادیث، را مورد بررسی قرار داده، و برای هر کدام پرونده و بیوگرافی مختصری تهیه کردند، تا بدینوسیله جاعلان حدیث و احادیث جعلی یا ضعیف و غیر مطمئن را شناسائی کنند، و بدینوسیله علم رجال و حدیث شناسی و تقسیم احادیث به صحیح و ضعیف و جعلی ، بوسیلهء علمای اهل سنت بوجود آمد<p> </p>یکی از علمای اهل سنت میگوید:لو ان احادیث الرسول کانت قد کتبت عندما کان ینطق بها، و حُفظ ما قد کتب... لتلقاها الناس کما کما تلقوا کتاب الله بغیر بحث فی صحتها...اضواء علی السنة المحمدیه ص٢٨٤ <p> </p>یعنی اگر احادیث پیامبر نوشته می شد وقتی بیان میشد و حفظ و نگهداری میشد مردم آنرا مثل قران پذیرفته و در صحتش نیز هیچ شکی نمیکردند ( یعنی دیگر نیازی به اثبات صحتش با علم رجال و غیره نبود)<p> </p>این آرزوئی است که برای اهل سنت دست نیافتنی است!-----اما ببینیم برای شیعه چه وضعی و کیفیتی پیش آمد؟<p> </p>------<p> </p>٤- تاریخچه حدیث شیعه:<p> </p>تاریخچه حدیث، اما پیش شیعه کاملاً متفاوت بوده، و هیچ تشابهی با سرگذشت اسف بار احایث در پیش اهل سنت ندارد، چنانچه گذشت، اکثر احادیث اهل سنت، همان اول کار، بوسیلهء خلفای غاصب سه گانه، ممنوع، و نهایتاً سوزانده شد، و در ادامه، بقیهء ناچیز احادیث نیز، با احادیث سیاسی جعلی در هم آمیخت.<p> </p>اما اهل بیت علیهم السلام بمثابه صاحبان علم و سرّ رسول الله ص، تعالیم پیامبر را ، بمثابه میراثی گهربار و مقدس و گرانبها، سالم و کامل، مثل خود قرآن کریم، دست نخورده، از امامی به امام دیگر منتقل کرده و تعلیم میدادند<p> </p>در این رابطه، حضرت علی ع میفرماید شب و روزی نمی گذشت مگر اینکه رسول خدا طی جلسه ای اختصاصی، اسرار و حقائق و علوم و حکمت الهی را به من منتقل میکرد و مرا مورد تعلیم و تربیت و تزکیه قرار میداد<p> </p>و امام صادق علیه السلام میفرماید که مقصود خداوند در آیهء شریفهء: وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتٰبَ وَالحِکمَةَ وَیُزَکّیهِم. بقره ١٢٩. ما هستیم و رسول خدا مارا تعلیم و تربیت کرد و مورد تزکیه قرار داد<p> </p>نتیجهء این جلسات روزانهء پیامبرص، با دو دستپرورده اش یعنی علی و فاطمه علیهما السلام، انتقال تمام و کمال علوم الهی به آنها بود، و کتابهای صحیفهء علی ع و جفر و جامعهء فاطمه ع حاصل آن بود، که در خاندان نبوت از امامی به امام دیگر به ارث میرسید.یعنی احادیث رسول خدا تمام کمال بوسیلهء امیرالمؤمنین ع و فاطمهء زهرا س مکتوب شد و برای ائمه اطهار ع به ارث نهاده شدائمه اطهار علیهم السلام نیز، بنوبه خود، این میراث گرانبها را به اصحاب و شیعیانش تعلیم میدادند، شیعیان نیز این تعالیم را بنوبه خود مکتوب کرده و به مثابه میراثی گرانبها و مقدس و الهی، به نسل بعدی، منتقل میکردند.بله اصحاب ائمه علیهم السلام، بدستور ایشان، احادیث را می نوشتند و آنرا به صورت کتابچه ای که به آنها اصل گفته میشد به ارث می نهادند، و وارثین آنها این نوشته ها را به امام زمان خود ارائه داده و برای آن تأییدیه میگرفتند، بطوری که در پایان غیبت صغری چهار صد کتاب و اصل، از اصحاب مشهور و معتبر ائمه ع، شناخته شده و مهر تأیید خورده، موجود بود که به آنها اصول چهار صدگانه می گفتند<p> </p>بدین شکل، سه قرن تمام گنج عظیم احادیث و آموزه های پیامبر اسلام، بوسیلهء امامان پاک و معصوم، مکتوب و دست نخورده و کامل و سالم چونان لعل و جواهر و طلای ناب نگهداری شده و به اصحاب و شاگردانشان، به دقت، تعلیم داده میشد، و مثل خود قرآن، به نسلهای بعدی منتقل میشد،<p> </p>امام باقر ع در اینباره میفرماید: انا ... نفتی الناس باثار رسول الله ص و اصول علم نتوارثها صاغر عن کابر نکنزها کما یکنز هؤلاء ذهبهم و فظتهم. بحار ج ٢ص١٧٢<p> </p>یعنی ما با اثار رسول الله به مردم فتوا میدهیم و با اصول علمی که کوچکمان از بزرگمان به ارث میبرد و آنرا چون گنج گرانبها نگهداری میکنیم چنانچه مردم از طلا و نقره شان نگهداری میکنند<p> </p>آری حدیث شیعه به این شیوه سه قرن مکتوب و نگهداری شد تا رسید به آغاز غیبت کبری در اوائل قرن چهارم هجری، <p> </p>قابل ذکر و یاد آوری است که، همانطور که در حدیث امام باقر ع ملاحظه شد، ائمه علیهم السلام میفرمودند ما از خودمان چیزی نمیگوئیم، و هر چه میگوئیم از طرف خدا و رسولش میگوئیم چه بگوئیم قال رسول الله و چه نگوئیم، بنابر این امامان معصوم راویان و معلمان علوم الله و رسول الله بودند و تمام احادیثشان، احادیث رسول خدا محسوب میشود<p> </p>حال این وضعیت را مقایسه کنید با وضعیت اهل سنت که از همان آغاز با کود تای طاغوتها، دستشان از اهل بیت عصمت ع، کوتاه شد و احادیث متفرقهء موجود در دست مردم نیز جمع آوری، وبه آتش کشیده شده و د ر قدم و جنایت بعدی، با احادیث جعلی خلفای جور و شیطان در هم آمیخت، و علمایشان آرزو میکنند که کاش احادیث پیامبر مکتوب میشد!-----<p> </p>٥-جمع آوری احادیث شیعه و بوجود آمدن کتب اربعهء شیعه<p> </p>با آغاز دوران غیبت صغریٰ و عدم دسترسی مستقیم شیعه به امام زمانش ، کم کم علمای شیعه به فکر جمع آوری احادیث کتب چهارصد گانه در کتابی واحد افتادند تا آنها را به بهترین وجه حفظ کرده و مورد استفاده قرار دهند<p> </p>اولین کسی که به این فکر افتاد شیخ ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق رازی معروف به کُلِـینی، یا شیخ کلینی بود، او درسال ٢٥٨ هجری یعنی در زمان امام حسن عسگری ع و در شهر ری به دنیا آمد، و تمام عمرش را صرف یاد گرفتن و جمع آوری احادیث اهل بیت ع و کتب چهارصدگانه اصحاب و خاصان ائمه اطهار ع کرد،<p> </p>سپس به در خواست یکی از دوستانش به جمع آوری و تنظیم احادیث این کتب در یک کتاب واحد پرداخت و با صرف بیست سال وقت موفق شد آنها را با موضوع بندی جالب در کتابی که به مثابه دائرةالمعارف اهل بیت عصمت بود، جمع آورد،(در این رابطه توصیه میشود مقدمه کافی را که خود شیخ کلینی نوشته با دقت مطالعه بفرمائید) او اسم این مجموعهء عظیم را کتاب کافی گزاشت، به این معنی که برای شیعه ای که جویای حقیقت و علوم اهل بیت عصمت ع باشد این کتاب کافی است، و این در زمان غیبت صغری بود که گفته اند کتاب را به حضور امام زمان بردند و ایشان آنرا تأیید کرده و فرمودند الکافی کاف لشیعتنا، یعنی کتاب کافی کافی است برای شیعیان ما، یعنی اگر شیعه کتابی جز دائرة المعارف کافی نداشت، همانا کافی برایش کافی بود<p> </p>و کتاب کافی، از آن تاریخ به بعد، به عنوان یک متن مقدس، بوسیلهء علما و بزرگان شیعه به دقت و با شیوه های کاملاً حساب شده و مطمئن، دست به دست و سینه به سینه، تا به امروز حفاظت شده و چون امانتی عظیم نسلی به نسل دیگر تحویل داده است، تا امروز کامل و دست نخورده به دست نسل ما رسیده است<p> </p>یعنی احادیث شیعه از زمان پیامبر ص تا به امروز مکتوب و سالم منتقل شده است<p> </p>آیا این سلسله پاک و طلائی که از زمان پیامبر تا زمان ما ادامه یافته، قابل مقایسه است با جنایات اسفباری که به دست غاصبین خلافت بر سر احادیث اهل سنت آمده؟؟؟؟-----بعد از شیخ کلینی:<p> </p>شیخ کلینی شاگردانی تربیت کرد که یکی از آنها کاتب نعمانی بود که احادیث مربوط به غیبت و ظهور امام زمان ع را در هشتادمین سال تولد امام زمان عج در کتاب غیبت نعمانی جمع و مدون کرد<p> </p>بعد از شیخ کلینی، شیخ صدوق ره، در خانواده ای که از بزرگان شیعه بود، در سال ٣٠٦ هجری، یعنی در دوران غیبت صغری، در شهر قم و با دعای امام زمان عج ، بدنیا آمد،(قابل ذکر است که پدر وی یعنی ابن بابویه ، که در قبرستان ابن بابویه شهر ری دفن است، و قبرش در اثر سیل خراب شد، جسدش پس از هشتصد سال، سالم مشاهده شد)<p> </p>شیخ صدوق نیز عمرش را صرف یاد گرفتن احادیث کرد و صدوق یعنی به شدت راستگو لقب گرفت او در سال ٣٨٠ هجری از دنیا رفت و هم اکنون در قبرستان شیخان قم مقبره اش موجود است <p> </p>شیخ صدوق دهها کتاب حدیث نوشت از جمله دومین کتاب از کتب اربعه شیعه، به اسم من لا یحضره الفقیه را او نوشت، وی به جز این کتاب، دهها کتاب دیگر نیز نوشت، از جمله احادیث غیبت و ظهور حضرت حجت عج را در کتاب کمال الدین جمع آوری و مدون کرد<p> </p>احادیث شیعه بقدری مسیرش پاک و طلائی است که شیخ صدوق در کتاب 'من لا یحضر'حتی نیازی ندیده که رجال و راویان احادیث را ذکر کند و سندها را حذف کرده و نیازی به وجود آنها ندید، کاری که بعد از او سید رضی ره در کتاب نهج البلاغه کرد<p> </p>شیخ مفید از شاگردان شیخ صدوق بود که او نیز کتابهائی نوشت از جمله کتاب الارشاد، که احادیث مربوط به غیبت و ظهور را در بر میگیرد او نیز شاگردانی تربیت کرد از جمله سید مرتضی و سید رضی جمع آورنده نهج البلاغه و شیخ طوسی، پدید آورنده دو کتاب از کتب اربعه شیعه، بودند<p> </p>شیخ طوسی در سال ٣٨٥ هجری در طوس بدنیا آمد و تمام عمرش را صرف تعلیم و تعلم احادیث کرد و همانطور که گفته شد، دو کتاب آخر کتب اربعه، یعنی 'التهذیب' و 'الاستبصار' را همو نوشت، به او لقب شیخ الطائفه دادند، یعنی شیخ طائفهء شیعه، از جمله کتاب غیبت طوسی از تألیفات اوست، وی در سال ٤٦٠ قمری یعنی اواخر قرن پنجم هجری از دنیا رفت و قبرش در نجف اشرف موجود است. رحمةالله علیه<p> </p>بدینوسیله شیعه با این تاریخ پاک و روشن و سلسله طلائی احادیث، بی نیاز از علم رجال، و شیوهء اخل سنت در تقسیم احادیث به صحیح و ضعیف و جعلی، با اطمینان خاطر، از گنجینه علوم اهل بیت ع استفاده میکرد، و در صحت و اعتبار احادیث اهل بیت ع که در کتب علما و بزرگان شیعه آمده بود هیچگونه شک و تردیدی به خود راه نمیداد، و تا قرن هفتم هرچه در کتب معتبره شیعه، آمده بود صحیح و مقبول میشمرد<p> </p>بله کتابهائی در رجال هم نوشته شده بود از جمله بوسیله شیخ طوسی، که فقط در حین تعارض احادیث که موردی استثنائی است، از آن استفاده می شد---------<p> </p>٦- تقلید از اهل سنت:<p> </p>اما در اواخر قرن هفتم عده ای به این فکر افتادند که شیوه اهل سنت در رجال و حدیث شناسی، و تقسیم احادیث به صحیح و ضعیف را مورد تقلید قرار دهند، و احادیث چون در و گوهر شیعه را، با ته ماندهء احادیث سنی ها، که انواع جعلیات طاغوتهای بنی امیه و بنی عباس در هم آمیخته بود، یکی انگاشته، و آنهارا با توجه به رجال و راویان احادیث به صحیح و ضعیف تقسیم کنند! <p> </p>ای کاش ما میدانستیم که آنان چرا و با چه انگیزه ای دست به این کار زدند؟<p> </p>آیا در و گوهر گرانبها را با جعلیات طاغوتها یکی انگاشتند؟<p> </p>آیا خود علمای اهل سنت آرزو نمیکردند که ای کاش مردم احادیث پیامبر را همان موقع که می شنیدند می نوشتند و حفظ میکردند تا ما مثل قران دیگر احتیاج به علم رجال نمیداشتیم؟<p> </p>و آیا مگر ائمه اطهار ع صریحاً دستور نداده بودند که از اهل سنت تقلید و پیروی نکنند؟؟؟<p> </p>آیا پنداشتند شیعه شش قرن اشتباه میکرده؟ که خود را از تقلید از این شیوهء اهل سنت بی نیاز میدیده؟<p> </p>آیا دستور صریح ائمه ع در بی اعتنائی به سند حدیث و سنجش آن با قرآن را نخوانده بودند؟ از جمله در احادیث زیر:<p> </p>امام صادق ع: ان جائک روایة من بر او فاجر یوافق القران فخذ به. البرهان ج١ص٧٣<p> </p>اگر روایتی دیدی از بر و فاجر( راوی و سند مهم نیست) اگر با قران موافق بود قبول کن!<p> </p>لا تکذبوا الحدیث ان اتاکم به مرجئی او قدری و لا حروری ینسبه الینا... علل الشرایع ج٥ص٣٩٥<p> </p>حدیثی را که به ما نسبت داده میشود حتی اگر راوی اش (افراد منحرف و گمراهی مثل) مرجئی او قدری و حروری باشد، تکذیب نکنید---------نتیجهء بدعت دنباله روی از اهل سنت:<p> </p>- نتیجه این تقلید نا مبارک از سنیها این شد که اکثریت احادیث اهل بیت ع از اعتبار افتاد و احادیث مهمی مثل وصیت پیامبر ص و امثال آن در کتب شیخ صدوق ها و شیخ طوسی هارا به بهانه سند، رد کرده و ضعیف و بی اعتبار می شمارند<p> </p>و امروز کار بجائی رسیده که صحیفه سجادیه را ضعیف السند و نهج البلاغه را بی سند و مرسل اعلام میکنند! یا کتاب ارزشمند مصباح الشریعه را ضعیف دانسته و در استنباطات فقهی به آنها استناد نمیکنند،<p> </p>و امروزه از خیلی ها می شنوی که حدیث که اعتبار ندارد و بیشترش جعلی است!!!!!<p> </p>وامروزه در حوزه های علمیهء شیعه، به جای کافی و نهج البلاغه، منطق ارسطو و علم رجال و علم اصول برگرفته شده از اهل سنت تدریس میشود!<p> </p>و چنانچه شیخ حر عاملی در کتاب بزرگ وسائل الشیعه میگوید، با این بدعت تقسیم احادیث به صحیح و ضعیف، که بعد از هفتصد سال از سنیها گرفتند، اکثر احادیث شیعه را از اعتبار انداختند<p> </p>و مولا محمد استرابادی، که میگویند چند بار به خدمت امام زمان عج رسیده بود، با آه و فغان از این بدعت یاد کرده و آنرا با سقیفه قابل مقایسه دانسته و در کتاب 'الفوائد المدنیة' میگوید بعد از سقیفه(که در آن علی ع و اهل بیت ع را از اعتبار انداختند) این بدعت دومین و بزرگترین ضربه ای بود که به شیعه زدند(و احادیث اهل بیت را از اعتبار انداختند) : بالجملة وقع تخریب الدین مرتین، مرة یوم توفی النبی ص، و مرة یوم اجریت القواعد و الاصطلاحات التی ذکرها العامة الاصولیة و درایة الحدیث فی احکامنا و احادیثنا.<p> </p>آری بجان خودم این مصیبت عظمائی بود بر سر ثِقلی از ثقلین آمد و مردم را از دریاهای نور و حکمت اهل بیت علیهم السلام دور کرده و آنهارا در نظر مردم از اعتبار انداختند و این عمل به گفته استرابادی دست کمی از سقیفه و سوزاند کتابهای احادیث نداشت! -----------<p> </p>آری این است قصهء مصیبت بزرگِ از اعتبار انداختن بیشتر احادیث و کلام نورانی اهل بیت علیهم السلام، از قرن هفتم به بعد، با بدعت صحیح و ضعیف کردن آنها، که با تقلید از اهل سنت شروع شد، و نتیجه آن شد که امروز احادیث متروک شده و با اینکه در جلدهای زیبا چاپ میشود و در انواع برنامه های کامپیوتری ارائه میشود اما اعتبار و مشتری ندارد و مثل قرآن جز رسمی از آنها نمانده است، و در منابر از هر رطب و یابسی میگویند جز احادیث، و این در حالی است که علمای قرون اولیه در منابر جز حدیث نمی گفتند، نمونه اش کتاب امالی مفید میباشد که در دسترس است، که مجموعه سی سخنرانی شیخ مفید است در طول یک ماه رمضان، و در هر سخنرانی ده حدیث، بدون اینکه از خودش سخنی اضافه کند، مگر آیا کلام اهل بیت کافی نیست؟ <p> </p>و این بود مختصری از تاریخچه اسفبار بدعت حدیث سوز، صحیح و ضعیف کردن احادیث گهربار اهل بیت علیهم السلام ، با توسل به رجال و راویان احادیث! <p> </p>اما اینک، وقت ظهور در هم شکنندهء بدعتها، و احیاء کننده دین خدا فرا رسیده، و فرستادهء امام زمان یمانی به سوی ما آمده و قصد کنار زدن همهء بدعتها از جمله این بدعت خانمانسوز را دارد<p> </p>و امروز ما این بدعت را رد کرده و مثل شیوهء مرضیه شیعه درطول هفت قرن اول، همه احادیثی که در کتب معتبر شیعه آمده صحیح و قابل قبول میدانیم، بدون توجه به سند و راویان آن، و همه را به جان خریداریم و هیچ شکی در صحت آنها نمیکنیم مگر در صورت مخالفت با قرآن، که چنین موردی هم وجود ندارد، و به بدعتگزان هم میگوئیم یا هدایت شوید یا بسوزید که مهدی دین پناه آمد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد