سیره دکتر بهشتی


اشاره:


آنچه در پی می‌آید، ذکر چند نکته و خاطره کوتاه است (از کتاب سیرة شهید دکتر بهشتی، اثر غلامعلی رجایی، نشر شاهد) که وجهی از شخصیت کم‌نظیر شهیدبهشتی را به نمایش می‌گذارد.‏




‏1ـ مناظره با توده‌ای‌ها

توده‌ای‌ها جلسه را در طبقه دوم یک مشروب‌فروشی گذاشته بودند. فرزند شهید بهشتی می‌گوید: وقتی وارد شدیم، ما را به طبقه بالا بردند. نگاهی به اطراف کردیم، دیدیم بساط سیگار و آبجو روی میزها پهن است و هر کس با یک یا چند دختر دور یک میز نشسته‌اند و سیگار می‌کشند و مشروب می‌خورند. پدرم وقتی وارد شد، چون همیشه در سفرها حصیری به عنوان جانماز همراه داشت، گفت: «من نمازم را نخوانده‌ام.» حصیر را پهن کرد و در آن فضا به نماز ایستاد. پس از نماز بحث شروع شد.

مجری برنامه سؤالات زیادی خواند و جلسه را ترک کرد و پدرم را با آن جمعیت و حدود 70 سؤال تنها گذاشت. یکی از افراد سؤالی کرد که بیشتر جنبة دست‌انداختن داشت. او گفت: «آقای بهشتی! می‌گویند در بهشت رودهایی از عسل روان است. تکلیف من که به عسل علاقه ندارم، چیست؟» همه خندیدند. پدرم چند لحظه مکث کرد و سؤال را این‌گونه پاسخ داد که جوّ را حسابی کنترل کرد. ایشان گفت: «اول باید ببینیم شما را به بهشت راه می‌دهند، بعد ببینیم با مشکل شما که از عسل خوشتان نمی‌آید، چه باید کرد!» البته توضیحات دیگری هم داد. ‏

پس از اتمام جلسه که پایین آمدیم، ایشان خواست سوار ماشین شود، یکی از اعضای شرکت‌کننده که احتمالاً مست بود، قصد داشت از پشت با چاقو به پدرم حمله کند که یکی از بچه‌های انجمن اسلامی او را گرفت و خواست پلیس را خبر کند که پدرم فرمود: «این حواسش سر جایش نیست، رهایش کنید. کاری نکرده است که نیاز به دخالت پلیس باشد.»



‏2ـ دیدار با دانشجویان

بعضی مارکسیست‌ها که قصد اذیت وی را داشتند، مراسم را به گونه‌ای ترتیب می‌دادند که سر میزشان آبجو باشد و حرمت او شکسته شود؛ اما او تحمل می‌کرد و می‌گفت: «اینها ایرانی هستند و من هم اگر احساس کنم هنوز 10درصد اینها مسلمان هستند و تعصب ایرانی و مسلمانی خودشان را حفظ کرده‌اند، ولی 90 درصدش را از دست داده‌اند، باید کاری کنم با این ارتباط، 10درصد آنها به 15درصد تبدیل شود. و حضور در مجلس شراب آنگاه حرام است که قصد انسان از این کار لهو و لعب باشد؛ اما بعضی از اینها به قصد آزار من مشروب سر میز می‌گذارند، پس قصد لهو و لعب ندارند و من به قصد مباحثه در این جلسات شرکت می‌کنم نه قصد دیگر.» نگاه متفاوت وی به این قضیه مایة تعجب همگان بود.



‏3ـ مسلمان شدن عده‌ای

از جمله این افراد پرفسور فرانک بود که در ‌هانوفر، مسلمان شد و زن ایرانی گرفت. خانمی به شهید بهشتی نامه نوشت و اظهار داشت: «من مسیحی هستم. خیلی دلم می‌خواهد مسلمان شوم؛ ولی نمی‌خواهم از کلیسا خارج شوم.» وی در پاسخ نوشت: اگر شما به اسلام ایمان بیاورید، لازم نیست از کلیسا خارج شوید. در همان جا نیز می‌تواند به احکام اسلام عمل کرد.



‏4ـ دروس اسلامی در آلمان

او ورود دروس دینی اسلامی در ترکیب درس‌های دانش‌آموزان آلمانی را به تصویب رساند تا اگر در بعضی مناطق، بچه‌های مسلمان یا حتی غیرمسلمان بخواهند درس دینی داشته باشند، ناچار نباشند مسیحیت و سایر ادیان را مطالعه کنند، بلکه متون اسلامی هم داشته باشند.



‏5ـ گشاده‌رویی

دکتر بهشتی با گشاده‌رویی، خوش‌مجلسی و هم‌صحبتی در جهت رفع مشکلات ایرانیان مقیم آلمان و سرکشی به خانواده‌ها می‌کوشید. با همه به خصوص کسانی که خیلی کشش مذهبی نداشتند، حتی با خارجی‌هایی که به مسجد رفت و آمد می‌کردند، خیلی خوش‌برخورد بود تا رابطه آنها با مسجد قطع نشود.



‏6ـ مستقل نگه داشتن اتحادیه

تأکید بر اینکه اتحادیة دانشجویان مسلمان در اروپا (گروه فارسی‌زبانان) باید طوری باشد که هر ایرانی مسلمان که به خارج از کشور می‌آید، احساس کند پناهگاهی دارد که می‌توان به آنجا رفت‌ و آمد کرد. عدم پذیرش مسئولیت سرپرستی اتحادیه و اصرار بر اینکه نقش مشاوره‌ای داشته باشد و اداره آن با حوزه دانشجویان باشد. او می‌خواست اعضای اتحادیه رشد کنند و نگاهشان فقط به وی نباشد.



‏7ـ رفع اختلاف خانوادگی

در مسجد ‌هامبورگ همسران آلمانی بعضی ایرانیان مشکلات خانوادگی خود را با وی در میان می‌گذاشتند و راه‌‌حل می‌خواستند. به عنوان نمونه، خانمی آلمانی که به دلیل ازدواج با یک ایرانی، مسلمان شده بود به وی مراجعه کرد و گفت: «شوهرم اجازه نمی‌دهد که من با مرد غریبه در مجلس رقص حاضر شوم؛ ولی خودش می‌رود و با زن دیگری می‌رقصد! اگر این کار در اسلام بد است، چرا خودش این کار را می‌کند؟» دکتر بهشتی فرمود: «حرف شوهر شما درست است؛ این کار برای شما جایز نیست، البته برای شوهرتان هم جایز نیست با زن نامحرم برقصد. وقتی کاری از نظر اسلام بد باشد، حکم آن برای همه یکسان است.» ایشان آن خانم را قانع کرد، بعد شوهر او را نیز خواست و به او تذکر داد.



‏8 ـ نظم و تیزبینی

وی دقیقاً ساعت 8 در دفتر مرکز اسلامی ‌هامبورگ مشغول کار می‌شد. اتفاقاً شخصی برای تبلیغ به آلمان آمده بود. صبح روز اول، ساعت 30/8 به مسجد آمد. دکتر بهشتی به او گفت: «ما کارمان را ساعت 8 شروع می‌کنیم.» او هم گفت: «بله من زودتر آمدم، ولی وسیله پیدا نشد.» دکتر گفت: «من به این حرف‌ها کار ندارم؛ ما کارمان را ساعت 8 شروع می‌کنیم. شما هم باید ساعت 8 اینجا باشید.» این صراحت باعث نگرانی او شد و به یکی از افراد گفت: «دکتر بهشتی دارای دقت قلب است نه رقت قلب!» دکتر که خیلی تیزبین بود، دستور داد کت و شلواری برایش بخرند تا با لباس روحانیت به دفتر نیاید. بعدها که این شخص مسائل مختلفی پیدا کرد، معلوم شد چقدر دکتر بهشتی در شناخت افراد، دقیق و نکته‌سنج بوده است.



‏9ـ رعایت احکام شرعی

آلمانیها عادت دارند اگر کسی می‌خواهد سیگار بکشد، فوراً فندکشان را برای او آتش می‌کنند و در پذیرایی جلو میهمان، شراب و لیوان می‌گذارند. دکتر بهشتی به اصحاب و دانشجویان ایرانی توصیه می‌کرد: «شما تا می‌‌توانید، بر میزهایی که مشروب هست حاضر نشوید. (و این کار مشکلی است چون آنجا معمولاً با مشروب پذیرایی می‌کنند) شما لازم نیست در این رفتار و احترام، مثل آلمانی‌ها باشید؛ مثلاً اگر می‌خواهند مشروب بخورند، شما لیوان جلویشان نگذارید چون این کار از نظر شرع جایز نیست.»‏

codex27x

page06

ارسال خبر از طریق ایمیل




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد