مشاعره 101
آشنائی به خرد کارمن شیفته نیست
رشته الفت بیگانه گسستم امشب
واعظ قزوینی
=
بااین که هیچ مهرووفا دردل تونیست
کودرجهان دلی که زجان مایل تونیست
میرزاحسن متین
=
توبت جرابه معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
سعدی
=
توبدین حسن ولطافت نروی ازدل ما
یوسف ازجرم نکوئی ست که درزندان است
وصال شیرازی
=
توبدین شیوه اگر جلوه کنی در صف حشر
به پرستیدن خود حجت وبرهان منــــــی
والی کردستانی
=
یعقوب تا به چند بماند درانتظار
یوسف جرابه جانب کنعان نمی رسد
سعید کیان
=
درمقام حرف برلب مهر خاموشی زدن
تیغ را زیرسپردرجنگ پنهان کردن است
صائب تبریزی
=
توبشکن جوزاین تن رابکوب این مغزرادرهم
چرااندرچراغ عشق چون روغن نمی آئی
مولوی
=
یارب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان
وان سهی سروخرامان به چمن بازرسان
حافظ
=
نخل بالای تو سرتابه قدم شیرین است
این چه نخلی است که هم نازک وهم شیرین است
هلالی جغتائی
=
گردآوری : م.الف زائر