مشاعره 148
رخ نتابیم ازآن دوست به هرجاه ومقام
که به جز این نبود شیوه انسانی مـــــــا
سیدجعفرجبیبی
=
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام ازپاچرا؟
شهریار
=
آمدی دربرمن ازسرمن هوش برفت
درکنارم بنشستی وقیامت برخاست
دکترناظر زاده کرمانی
=
تابه کی چون خضرباشم درحساب زندگی
وزنفش شیرازه بندم درکتاب زندگی
میرزاحسن
=
یوسفی سلطنت مصر ملاحت می داشت
آن همه حسن کجارفت وخریدار کجاست؟
سیدمحمدعلی ریاضی یزدی
=
تابه کی خوان رازخون خلق رنگین می کنی
بس کن ای منعم به خون آلوده ام مپسند دست
یاور همدانی
=
تابه کی درخون نشاند چشم خون پالا مرا
برسردریافکنداین ابرطوفان زا مـــــــرا
حسین پژمان
=
آموزگار دیو ودد آدم نمی کنــــــــــــــد
این دربه گوش ماست زآموزگار مــــــــا
وحید
-
آن آبنوس ماربین مارشکم سوراخ بین
افسونگر گستاخ بین لب برلب مارآمده
خاقانی
=
هراشک که ازچشم من غمزده ریزد
طفلی ست که ازصحبت مردم بگریزد
شرف لاهوری
=
گردآوری : م. الف زائر