مشاعره 162
دل کبود است چو نیل فلک اربتوانید
بام خمخانه نیلی به تبربگشاید
خاقانی
=
دل که آیینه شاهی ست غباری دارد
ازخدامی طلبم صحبت روشن رائی
حافظ
=
یادایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیرشدم کم کم ونسیان آمد
ایرج میرزا
=
یادایامی که پیش او وجودی داشتم
درحریم او ره گفت وشنودی داشتم
صائب تبریزی
=
مرغ پرّنده اگر درقفسی پیرشود
همچنان طب فرامش نکند پروازش
سعدی
=
شب به روز آمد وآن شمع شب افروز نیامد
آن که چشمم به رهش مانده شب وروز نیامد
اسماعیل حمیدیه
=
دل که آیینه روی نباشد سنگ است
جان اگرکشته عشق تو نگرد د ننگ است
سردارفیض محمد زکریا
=
تاچو گل خفته ای درآغوشم
می شود رنج وغم فراموشم
نصرت الله نوحیان ( نوح )
=
مرغ جان ازقفس تن بنماید پرواز
که هواخواه گلستان دگر خواهد بود
حسام الدین دولت آبادی
=
دل که افسرده شد ازسینه برون بایدکرد
مرده هرچند عزیزاست نگه نتوان داشت
دستغیب شیرازی
=
گردآوری: م . الف . زائر