مشاعره 183
مریض مصلحت خویش رانمی داند
به تلخ وشور طبیب زمانه قانع باش
صائب
=
شب تیره چون روی زنگی سیاه
ستاره نه پیدا نه خورشیدوماه
فردوسی
=
هرجاکند دل جستجو , نقش تو بیند رو برو
بی خودنه هرجائی شدم ,, اینجاتوئی , آنجاتوئی
صادق سرمد
=
یادوصال او دل ما شاد می کند
عمر گذشته را همه کس یاد می کند
آد ابی سمرقندی
=
دلی یک رنگ درغمخانه د نیا نمی باشد
د راین بستان گلی غیرازگل رعنا نمی باشد
صائب
=
دلی کزبند خواهش رسته باشد
ره آـسودگی دانسته باشد
مسعود فرزاد
=
دلی که پیش تو ره یافت بازپس نرود
هواگرفته ی عشق ازپی هوس نرود
هوشنگ ابتهاج - سایه
=
دلی که درخم آن زلف آشیان سازد
به هرزه برسرهرشاخسارننشیند
غلامرضاصدیق
=
دلی که درخم آن زلف تابدار افتاد
چو صعوه ای است که اندر دهان مارافتاد
عارف قزوینی
=
دلی که عاشق وصابربود مگر سنگ است
زعشق تابه صبوری هزارفرسنگ است
سعدی
=
گردآوری : م .الف زائر