(آیه 13)- باز در اینجا به قسمت دیگرى از آیات توحید و نعمتهاى بى پایان
پروردگار اشاره مىکند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حسّ شکرگزارى آنان را
در مسیر شناخت معبود حقیقى برانگیزد، مىفرماید: «او شب را در روز داخل مىکند
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 64
و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
بعد به مسأله تسخیر خورشید و ماه اشاره کرده، مىگوید: «و خورشید
و ماه را مسخّر (شما) کرده» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
چه تسخیرى از این برتر و بالاتر که همه آنها در مسیر منافع انسان حرکت مىکنند،
و سر چشمه انواع برکات در زندگى بشرند.
اما این خورشید و ماه در عین این که بطور کاملا منظم در مسیر خود مىگردند
و خدمتگزار لایق و خوبى براى انسانند نظامى که حاکم بر آنهاست
جاودانى نیست.
لذا به دنبال بحث تسخیر مى افزاید: «هر یک تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهد»
(کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
سپس به عنوان نتیجه گیرى از این بحث توحیدى مىفرماید: «این است خداوند،
پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ). خداوندى که نظام نور و ظلمت و حرکات
حساب شده خورشید و ماه را با تمام برکاتشان مقرّر فرموده است.
«حاکمیت در عالم مخصوص اوست» (لَهُ الْمُلْکُ).
«و
معبودهایى را که شما جز او مى خوانید حتى حاکمیت و مالکیت (به اندازه)
پوست نازکى که روى هسته خرما کشیده شده (در سرتاسر عالم هستى)
ندارند» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ).
(آیه 14)- سپس مىافزاید: «اگر آنها را (براى حل مشکلات خود)
بخوانید هرگز صداى شما را نمى شنوند» (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ).
چرا که قطعاتى از سنگ و چوب بیش نیستند جمادند و بىشعور! «و به فرض
که (ناله و اصرار و الحاح شما را) بشنوند هرگز توانایى پاسخگویى به نیازهاى
شما ندارند» (وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ).
چرا که روشن شد حتى به اندازه پوست نازک هسته خرمایى مالک سود
و زیانى در جهان هستى نیستند.
و از این بالاتر «روز قیامت که مىشود آنها پرستش و شرک شما را منکر مىشوند»
(وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 65
و مىگویند: خداوندا! اینها پرستش ما نمى کردند بلکه هواى نفس خویش
را در حقیقت مى پرستیدند.
در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید: «هیچ کس مانند خداوندى که از
همه چیز آگاه است تو را با خبر نمىسازد» (وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ).
اگر مى گوید: بتها در قیامت پرستش شما را انکار مىکنند، و از شما بیزارى مى جویند،
تعجب نکنید، زیرا کسى از این موضوع خبر مىدهد که از تمام عالم هستى و
ذرّه ذرّه آن آگاه است.
(آیه 15)- در تعقیب دعوت مؤکدى که در آیات گذشته به سوى توحید و مبارزه
با هر گونه شرک و بت پرستى آمده بود ممکن است این توهّم براى بعضى پیش آید که خداوند
چه نیازى به پرستش ما دارد؟
در این آیه مىفرماید: «اى مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر
نظر بى نیاز و شایسته حمد و ستایش است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ
وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
آرى! بى نیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است و او خدا است،
همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقر و وابسته به آن وجود
مستقل که اگر لحظهاى ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.
این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را مىپیماییم و به آن مبدأ
بى پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر مىشویم.
بنابر این او هم «غنى» است و هم «حمید» یعنى در عین بى نیازى آنقدر
بخشنده و مهربان است که شایسته هر گونه حمد و سپاسگزارى است.
(آیه 16)- در این آیه براى تأکید همین فقر و نیاز انسانها به او مىفرماید:
«اگر بخواهد شما را مىبرد و خلق جدیدى را مىآورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ
بِخَلْقٍ جَدِیدٍ). او نه نیازى به طاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان.
(آیه 17)- و در این آیه باز به عنوان تأکید مجدد مىفرماید: «و این کار براى
خدا ناممکن نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 66
آرى! او هر چه را اراده کند به آن فرمان مىدهد موجود باش آن نیز
بلافاصله موجود مىشود.
(آیه 18)- این آیه به پنج «نکته» در ارتباط با آیات
قبل اشاره مىکند:
نخست این که در آیات گذشته آمده بود که «اگر خدا بخواهد شما را مى برد
و قوم دیگرى را به جاى شما مى آورد» این سخن ممکن است براى بعضى این
سؤال را به وجود آورد که مخاطبین این آیه همه از افراد گنهکار نیستند،
آیا ممکن است مؤمنان صالح نیز گرفتار عواقب گناهان دیگران شوند
و محکوم به فنا گردند؟
اینجاست که مىفرماید: «و هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمىکشد»
(وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
این جمله از یک سو ارتباط به عدل خداوند دارد که هر کس را در گرو کار خود مى شمرد
، و از سوى دیگر به شدت مجازات روز رستاخیز اشاره دارد.
در جمله دوم همین مسأله را به صورت دیگرى مطرح مىکند، مى گوید:
«و
اگر شخص سنگین بارى، دیگرى را براى حمل گناهان خود بخواند (پاسخ منفى
به دعوت او مىدهد و) چیزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت هر چند از نزدیکان او باشد»
(وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى).
بالأخره در سومین جمله پرده از این حقیقت بر مىدارد که انذارهاى پیامبر
صلّى اللّه علیه و اله تنها در دلهاى آماده اثر مىگذارد، مىفرماید:
«تو فقط کسانى را بیم مىدهى که از پروردگار خود در پنهانى مىترسند و
نماز را بر پا مىدارند» (إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
تا در دلى خوف خدا نباشد، و در نهان و آشکار احساس مراقبت یک نیروى معنوى
بر خود نکند، و با انجام نماز که قلب را زنده مىکند و به یاد خدا وا مىدارد
به این احساس درونى مدد نرساند، انذارهاى انبیا و اولیا بى اثر خواهد بود.
در جمله چهارم باز به این حقیقت بر مىگردد که خدا از همگان بى نیاز است، مى افزاید:
«و هر کس پاکى (و تقوا) پیشه کند نتیجه آن به خودش باز مىگردد» (وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ).
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 67
و سر انجام در پنجمین و آخرین جمله هشدار مىدهد که اگر نیکان و بدان
به نتائج اعمال خود در این جهان نرسند مهم نیست چرا که «بازگشت (همگان)
به سوى خداست» و سر انجام حساب همه را خواهد رسید
! (وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).
(آیه 19)- نور و ظلمت یکسان نیست! به تناسب بحث هایى که پیرامون ایمان
و کفر در آیات گذشته بود، در اینجا چهار مثال جالب براى مؤمن و کافر ذکر
مىکند که آثار «ایمان» و «کفر» به روشنترین وجه
در آن مجسّم شده است.
در نخستین مثال «کافر» و «مؤمن» را به «نابینا» و «بینا» تشبیه کرده، مىگوید:
«هرگز کور و بینا مساوى نیستند» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ).
ایمان
به انسان در جهان بینى، و اعتقاد، و عمل، و تمام زندگى روشنایى و
آگاهى مىدهد، اما کفر ظلمت است و تاریکى، و در آن نه بینش صحیحى از کل
عالم هستى است، و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبرى.
(آیه 20)- و از آن جا که چشم بینا به تنهایى کافى نیست باید روشنایى و
نورى نیز باشد، تا انسان با کمک این دو عامل موجودات را مشاهده کند،
در این آیه مىافزاید: «و نه تاریکیها با نور برابرند» (وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ).
چرا که تاریکى منشأ گمراهى و عامل سکون و رکود است، اما نور و روشنایى
منشأ حیات و زندگى و حرکت و جنبش و رشد و نمو و تکامل است.
(آیه 21)- سپس مىافزاید: «و هرگز سایه (آرام بخش) با باد داغ و سوزان یکسان نیستند»
(وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ).
مؤمن در سایه ایمانش در آرامش و امن و امان به سر مىبرد، اما کافر
به خاطر کفرش در ناراحتى و رنج مىسوزد.
(آیه 22)- و سر انجام در آخرین تشبیه مىگوید: «و هرگز زندگان و مردگان
یکسان نیستند»! (وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ).
مؤمنان زندگانند، و داراى تلاش و کوشش و حرکت و جنبش، اما کافر همچون
چوب خشکیده اى است که نه طراوتى، نه برگى، نه گلى و نه سایه دارد و جز براى
سوزاندن مفید نیست.
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 68
و در پایان آیه مىفزاید: «خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مىرساند»
(إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ). تا دعوت حق را به گوش جان بشنود، و به نداى منادیان
توحید لبیک گوید.
«و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند برسانى»!
(وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
فریاد تو هر قدر رسا، و سخنانت هر اندازه دلنشین، و گویا باشد،
مردگان و کسانى که بر اثر اصرار در گناه و غوطهور شدن در تعصب و عناد و
ظلم و فساد روح انسانى خود را از دست دادهاند مسلما آمادگى براى
پذیرش دعوت تو ندارند.
(آیه 23)- بنابر این از عدم ایمان آنها نگران مباش، و بیتابى مکن، وظیفه تو ابلاغ
و انذار است «تو تنها بیم دهندهاى» (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ).
(آیه 24)- اگر کوردلان ایمان نیاورند عجیب نیست در آیات گذشته به
اینجا رسیدیم که افرادى هستند همچون مردگان و نابینایان که سخنان انبیا در
دل آنان کمترین اثرى ندارد، به دنبال آن در اینجا براى این که پیامبر
صلّى اللّه علیه و اله را در این زمینه دلدارى دهد، مىفرماید: «ما تو را
به حق براى بشارت و انذار فرستادیم، و هیچ امتى در گذشته نبود مگر
این که انذار کننده اى داشت» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ
مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ).
تو نداى خود را به گوش آنان برسان، به پاداشهاى الهى بشارت ده، و از
کیفرهاى پروردگار آنها را بترسان، خواه پذیرا شوند یا بر سر
عناد و لجاج بایستند.
(آیه 25)- در این آیه مىافزاید: «اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست و غمگین مباش)
زیرا کسانى که قبل از آنها بودند نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند، در حالى که
فرستادگان آنها با معجزات و دلائل روشن، و کتابهاى محتوى پند و اندرز،
و کتابهاى آسمانى مشتمل بر احکام و قوانین روشنى بخش، به سراغشان
آمدند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ
وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ).
(آیه 26)- در این آیه به کیفر دردناک این گروه اشاره کرده، مىفرماید: چنان
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 69
نبود که آنها از کیفر الهى مصون بمانند، و دائما به تکذیبهاى خود ادامه دهند،
«سپس، کافران را گرفتم» و سخت مجازات کردم (ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
جمعى را گرفتار طوفان ساختیم، گروهى را گرفتار تندباد ویرانگر، و جمعى
را بوسیله صیحه آسمانى و صاعقه و زلزله درهم کوبیدیم! سپس در پایان
براى تأکید و بیان عظمت و شدت مجازات آنها مىگوید:
«مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
این درست به آن مى ماند که شخصى عمل مهمى را انجام مىدهد و بعد
از حاضران سؤال مىکند کار من چگونه بود؟
(آیه 27)- این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود! در اینجا بار دیگر
به مسأله توحید باز مىگردد، و صفحه تازهاى از کتاب تکوین را در برابر
دیدگان انسانها مىگشاید، تا پاسخى دندان شکن به مشرکان لجوج و
منکران سرسخت توحید باشد.
نخست مى گوید: «آیا ندیدى خداوند از آسمان آبى نازل کرد و بوسیله آن میوههایى
به وجود آوردیم با الوان مختلف» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ
ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها).
آرى! مى بینید که از آب و زمین واحد یکى بىرنگ و دیگرى تنها داراى یک
رنگ این همه رنگهاى مختلفى از میوههاى گوناگون، گلهاى زیبا، برگها و شکوفه ها،
در چهرههاى مختلف به وجود آمده است.
«الوان» ممکن است به معنى رنگهاى ظاهرى میوهها باشد و ممکن است
کنایه از تفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد.
در دنباله آیه به تنوع طرقى که در کوهها وجود دارد، و سبب شناخت جاده ها از
یکدیگر مىشود اشاره کرده، مىگوید: «و از کوهها نیز جادههایى آفریده شده
به رنگ سفید و سرخ، با رنگهایى متفاوت و (گاه) به رنگ کاملا سیاه» (وَ مِنَ
الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ).
(آیه 28)- در این آیه مسأله تنوع الوان را در انسانها و جانداران دیگر مطرح کرده، مىگوید:
«از انسانها و جنبندگان و چهار پایان نیز (افرادى آفریده شده که)
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 70
رنگهاى متفاوتى دارند» (وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
آرى!
انسانها با این که همه از یک پدر و مادرند داراى نژادها و رنگهاى کاملا
متفاوتند،
بعضى سفید همچون برف، بعضى سیاه همچون مرکب، حتى در یک نژاد نیز تفاوت در
میان رنگها بسیار است.
گذشته از چهره ظاهرى، رنگهاى باطنى آنها، و خلق و خوهاى آنها، و استعداد و ذوق هایشان،
کاملا متنوع و مختلف است.
پس از بیان این نشانههاى توحیدى در پایان به صورت یک جمع بندى مىگوید:
«آرى مطلب چنین است» (کَذلِکَ).
و از آنجا که بهره گیرى از این آیات بزرگ آفرینش بیش از همه براى بندگان
خردمند و دانشمند است در دنباله آیه مىفرماید: «تنها بندگان عالم
و دانشمندند که از خدا مىترسند» (إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ).
آرى! از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت یعنى
«ترس از مسؤولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار» نائل مىگردند،
این حالت «خشیت» مولود سیر در آیات آفاقى و انفسى و آگاهى از
علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرینش است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر همین آیه مىخوانیم:
«منظور از علما کسانى هستند که اعمالشان آنها هماهنگ با سخنانشان
باشد کسى که گفتارش با کردارش هماهنگ نباشد عالم نیست».
و در پایان آیه به عنوان یک دلیل کوتاه بر آنچه گذشت مىفرماید: «خداوند
تواناى شکست ناپذیر و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ).
«عزت» و قدرت بى پایانش سر چشمه خوف و خشیت اندیشمندان است،
و «غفوریتش» که نشانه رحمت بىانتهاى اوست سبب رجاء و امید آنان است،
و به این ترتیب این دو نام مقدس، بندگان خدا را در میان خوف و رجاء نگه مىدارد،
و مىدانیم حرکت مداوم به سوى تکامل بدون اتصاف به این
دو وصف ممکن نیست.
(آیه 29)- معامله پرسود با پروردگار! از آنجا که در آیه قبل به مقام خوف
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 71
و خشیت عالمان اشاره شده بود در این آیه به مقام «امید و رجاء» آنها اشاره کرده،
مىفرماید: «کسانى که کتاب الهى را تلاوت مىکنند، و نماز را بر پا مىدارند،
و از آنچه به آنها روزى داده ایم در پنهان و آشکار انفاق مىکنند، آنها امید
تجارتى دارند که نابودى و فساد و کساد در آن نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ
کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ).
بدیهى است که «تلاوت» در اینجا به معنى قرائت سرسرى و خالى از تفکر و اندیشه نیست،
خواندنى است که سر چشمه فکر باشد، فکرى که سر چشمه عمل صالح گردد، عملى که از
یک سو انسان را به خدا پیوند دهد که مظهر آن نماز است، و از سوى دیگر به خلق خدا
ارتباط دهد که مظهر آن انفاق است.
این انفاق گاهى مخفیانه صورت مىگیرد تا نشانه اخلاص کامل باشد «سرّا».
و گاه آشکارا تا مشوق دیگران گردد و تعظیم شعائر شود «علانیة».
آرى! علمى که چنین اثرى دارد مایه رجاء و امیدوارى است.
(آیه
30)- این آیه هدف این مؤمنان راستین را چنین بیان مىکند: «آنها
(این اعمال صالح را انجام مىدهند) تا خداوند اجر و پاداششان را بطور کامل بپردازد،
و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکور است» (لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ
مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ).
این جمله در حقیقت اشاره به نهایت اخلاص آنهاست که در اعمال نیک خود جز
به پاداش الهى نظر ندارند، و خداوند علاوه بر پاداش معمولى که آن خود گاهى
صدها یا هزاران برابر عمل است از فضل خود بر آنان مىافزاید، و مواهبى، از
فضل گسترده اش به آنها مىبخشد.
(آیه 31)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان پاکدلى در میان بود
که آیات کتاب الهى را تلاوت مىکنند و به کار مىبندند، در این آیه از این کتاب آسمانى
و دلائل صدق آن و همچنین حاملان واقعى کتاب سخن مىگوید، و بحثى را که در آیات
پیشین پیرامون توحید بود با این بحث که پیرامون نبوت است تکمیل کرده، می فرماید:
«و آنچه از کتاب بر تو وحى فرستادیم حق است، و آنچه را در کتب
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 72
پیشین آمده تصدیق مىکند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بیناست»
(وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ
إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ).
جمله (إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ) بیانگر علت حقانیت قرآن و هماهنگى آن
با واقعیتها و نیازهاست، چرا که از سوى خداوندى نازل شده که بندگان
خود را به خوبى مىشناسد و نسبت به نیازهایشان بصیر و بیناست.
«خبیر» به معنى آگاهى از بواطن و عقائد و نیات و ساختمان روحى انسان،
و «بصیر» به معنى بینایى نسبت به ظواهر و پدیده هاى جسمانى اوست.
(آیه 32)- وارثان حقیقى میراث انبیا: این آیه به موضوع مهمى در این رابطه-
یعنى حاملان این کتاب بزرگ آسمانى، همان کسانى که بعد از نزول قرآن بر قلب
پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله این مشعل فروزان را در آن زمان و قرون و اعصار
دیگر حفظ و پاسدارى نمودند- اشاره کرده، مىفرماید: «سپس این کتاب آسمانى
را به گروهى از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم» (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ
الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا).
منظور از «کتاب» در اینجا قرآن مجید است.
«ارث»
به چیزى گفته مىشود که بدون داد و ستد و زحمت به دست مىآید،
و خداوند این کتاب بسیار بزرگ را این گونه در اختیار
مسلمانان قرار دارد.
سپس به یک تقسیم بندى مهم در این زمینه پرداخته، مىگوید:
«از میان آنها عده اى به خویشتن ستم کردند، و گروهى راه میانه را
در پیش گرفتند، و گروهى به فرمان خدا در نیکیها بر دیگران پیشى گرفتند،
و این فضیلت بزرگى است» (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ
بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).
خداوند پاسدارى این کتاب آسمانى را بعد از پیامبرش بر عهده این امت گذاشته،
امتى که برگزیده خداست، ولى در میان این امت گروههاى مختلفى یافت مىشوند:
بعضى به وظیفه بزرگ خود در پاسدارى از این کتاب و عمل به احکامش کوتاهى کرده،
و در حقیقت بر خویشتن ستم نمودند.
گروهى دیگر تا حد زیادى به این وظیفه پاسدارى و عمل به کتاب قیام نموده اند،
هر چند لغزشها و نارسائی هایى در کار خود نیز داشته اند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 73
و بالأخره گروه ممتازى وظائف سنگین خود را به نحو احسن انجام داده،
و در این میدان مسابقه بزرگ بر همگان پیشى گرفتهاند که در رأس
این گروه امامان معصوم علیهم السّلام قرار دارند.
(آیه 33)- آنجا که نه غمى است، نه رنجى، و نه درماندگى! این آیات
در حقیقت نتیجه اى است براى آنچه در آیات گذشته آمده بود، مىفرماید:
پاداش پیشگامان در خیرات و نیکیها «باغهاى جاویدان بهشت است که
همگى در آن وارد مىشوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).
سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى که بعضى جنبه مادى دارد و
ظاهرى، و بعضى جنبه معنوى و باطنى، و قسمتى نیز ناظر به نفى و طرد هر گونه
مانع و مزاحم است اشاره کرده، مىگوید: «این پیشگامان در خیرات
در آن بهشت جاویدان به دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته اند
و لباسشان در آنجا حریر است»! (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ
وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).
آنها در این دنیا به زرق و برقها بى اعتنایى کردند، در بند لباسهاى فاخر
نبودند، خداوند به جبران اینها در جهان دیگر بهترین لباسها و
زیورها را بر آنها مىپوشاند.
(آیه 34)- بعد از ذکر این نعمت مادى به نعمت معنوى خاصى اشاره کرده،
مى فرماید: «آنها مىگویند: حمد (و ستایش) براى خداوندى است که اندوه را از
ما بر طرف ساخته» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ).
سپس این مؤمنان بهشتى مىافزایند: «پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است»
(إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ).
با وصف غفوریتش اندوه سنگین لغزشها و گناهان را بر طرف ساخته، و با
وصف شکوریتش مواهب جاودانى که هرگز سایه شوم غم بر آنها نمى افتد
به ما ارزانى داشته.
(آیه 35)- سر انجام به سراغ آخرین نعمت که نبودن عوارض ناراحتى و عوامل
مشقت و خستگى و رنج و تعب است رفته، از قول آنها مىگوید: ستایش براى
«آن کسى است که با فضل خود ما را در این سراى اقامت (جاویدان) جاى داد
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 74
که نه در آنجا رنجى به ما مىرسد و نه سستى و واماندگى»! (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ
الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ).
و به این ترتیب در آنجا نه عوامل مشقت بار جسمانى وجود دارد، نه از اسباب
رنج روحى خبرى است.
(آیه 36)- معمولا قرآن در کنار «بشارتها» به «انذارها» مىپردازد تا دو عامل
خوف و رجا را که انگیزه حرکت تکاملى است تقویت کند. لذا در اینجا سخن از
مجازاتهاى مادى و معنوى است.
نخست مىفرماید: «آنها که راه کفر را پیش گرفتند آتش دوزخ براى آنهاست»
(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ).
همان گونه که بهشت دار مقام و سراى جاویدان است، دوزخ نیز براى
این گروه جایگاه ابدى است.
سپس مى افزاید: «هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمىشود تا بمیرند» و از
این رنج و الم رهایى یابند (لا یُقْضى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا).
مرگ براى این گونه اشخاص یک دریچه نجات است، اما با جمله گذشته این
دریچه بسته شده، باقى مىماند دریچه دیگر و آن این که زنده بمانند و
مجازاتشان تدریجا تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف
درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مىبندد، مىگوید: «چیزى
از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد» (وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها).
و در پایان آیه به عنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مىفرماید:
«این گونه هر کفران کنندهاى را جزا مىدهیم»! (کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ).
آرى! جزاى کفران کننده سوختن در عذاب دردناک آتش است،
آتشى که با دست خود افروخته و هیزمش را افکار و اعمال و وجود
او تشکیل مىدهد.
(آیه 37)- ما را بازگردانید تا عمل صالح انجام دهیم! این آیه به قسمت
دیگرى از عذاب دردناک آنها پرداخته، و انگشت روى بعضى از نکات حساس
در این زمینه گذارده، مىگوید: «آنها در دوزخ فریاد مىزنند:
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 75
پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحى به جا بیاوریم غیر از آنچه انجام مىدادیم»
(وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).
آرى! آنها با مشاهده نتایج اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مىروند،
و تقاضاى بازگشت به دنیا مىکنند براى انجام اعمال صالح.
به هر حال در برابر این تقاضا یک پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مىشود،
مىفرماید: «آیا شما را به اندازه اى که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر مى شود
عمر ندادیم»؟! (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ).
«و (آیا) بیم دهنده الهى به سراغ شما نیامد»؟! (وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ).
اکنون
که چنین است و تمام وسائل نجات در اختیارتان بوده و از آن بهره
نگرفتید باید در همین جا گرفتار باشید «اکنون بچشید که براى ستمگران
یاورى نیست»! (فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).
(آیه 38)- در این آیه به تقاضایى که کفّار در دوزخ براى بازگشت
به دنیا دارند پاسخ داده، مىگوید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مىداند،
چنین خدایى مسلما از آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ)
.
آرى! او مى داند اگر به درخواست دوزخیان پاسخ مثبت گفته شود و باز
به دنیا برگردند همان اعمال گذشته را ادامه خواهند داد.
علاوه بر این، آیه هشدارى است به همه مؤمنان که در اخلاص نیّات
خویش بکوشند و جز خدا کسى را در نظر نداشته باشند.
(آیه 39)- به دنبال بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت
کفار و مشرکان آمده بود، در اینجا از طریق دیگرى آنها را مورد بازخواست
قرار داده، بطلان طریقه آنها را با دلائل آشکارى روشن مىسازد.
نخست مىگوید: «او کسى است که شما را جانشینان در زمین قرار داد»
(هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ).
او عقل و شعور و فکر و هوش داده، و طریقه استفاده کردن از این امکانات را
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 76
به شما انسانها آموخته است، با این حال چگونه ولى نعمت اصلى
خود را فراموش کردید.
این جمله، هشدارى است به همه انسانها که بدانند دوران آنها ابدى
و جاودانى نیست، همان گونه که آنها جانشین اقوام دیگر شدند
پس از چند روزى آنها نیز مى روند و اقوام دیگرى جانشین آنها خواهند شد.
به همین دلیل بلا فاصله مىگوید: «پس هر کس کافر شود کفر او به زیان
خودش خواهد بود» (فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و کفر کافران در نزد پروردگارشان چیزى جز خشم و غضب نمىافزاید»
(وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً). خشم الهى به معنى
بر چیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانى است که
مرتکب اعمال زشتى شدهاند.
و به هر حال «کفرشان چیزى جز زیان و خسران به آنان نمىافزاید»
(وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً).
(آیه 40)- این آیه پاسخ قاطع دیگرى به مشرکان مىدهد و به
آنها خاطر نشان مىسازد که اگر انسان از چیزى تبعیت مىکند یا به
آن دل مىبندد باید دلیلى از عقل بر آن داشته باشد، یا دلیلى از نقل قطعى،
شما که هیچ یک از این دو را در اختیار ندارید تکیه گاهى جز فریب و غرور
نخواهید داشت.
مىفرماید: «بگو: این معبودانى را که جز خدا مىخوانید به من نشان دهید
چه چیزى از زمین را آفریدهاند»! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ
دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
«یا این که در آفرینش آسمان شریکند»؟! (أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ).
با
این حال پرستش آنها چه دلیلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است،
حال که ثابت شد هیچ دلیل عقلى براى مدعاى شما نیست، آیا دلیلى از نقل
در اختیار دارید؟ «آیا کتابى (آسمانى) در اختیار آنها گذاردهایم و آنها
دلیل روشنى از آن بر کار خود دارند»؟ (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْهُ).
نه آنها هیچ دلیل و بینه و برهان روشنى از کتب الهى در اختیار ندارند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 77
پس سرمایه آنها چیزى جز مکر و فریب نیست «بلکه این ستمگران به
یکدیگر جز وعدههاى دروغین نمىدهند»
(بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً).
(آیه 41)- آسمانها و زمین با دست قدرت او برپاست! در این آیه سخن
از حاکمیت خدا بر مجموعه آسمانها و زمین است، و در حقیقت بعد از نفى
دخالت معبودهاى ساختگى در جهان هستى به اثبات توحید خالقیت
و ربوبیت پرداخته، مىفرماید: «خداوند آسمانها و زمین را نگاه مىدارد
تا از نظام خود منحرف نشوند» (إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا).
نه تنها آفرینش در آغاز با خداست که نگهدارى و تدبیر و حفظ آنها نیز به
دست قدرت اوست، بلکه آنها هر لحظه آفرینش جدیدى دارند و فیض
هستى لحظه به لحظه به آنها مىرسد، که اگر لحظه اى رابطه آنها با آن مبدأ
بزرگ قطع شود راه فنا و نیستى را پیش مىگیرند.
اگر نازى کند یکدم فرو ریزند قالبها!
سپس
به عنوان تأکید مىافزاید: «و هرگاه منحرف گردند، کسى جز او نمىتواند
آنها را نگاه دارد» (وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ).
نه بتهاى ساختگى شما، نه فرشتگان، و نه غیر آنها، هیچ کس قادر
بر این کار نیست.
در پایان آیه براى این که راه توبه را به روى مشرکان گمراه نبندد و اجازه بازگشت
در هر مرحله به آنها دهد مى فرماید: «او بردبار و غفور است» (إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً).
به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجیل نمىکند و به مقتضاى غفوریتش
توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله که باشد پذیرا مىشود.
(آیه 42)-
شأن نزول:
«مشرکان
عرب هنگامى که مى شنیدند بعضى از امتهاى پیشین همچون یهود،
پیامبران الهى را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند، مىگفتند:
ولى ما چنین نیستم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین
امتها خواهیم بود! ولى همانها هنگامى که آفتاب عالمتاب اسلام از افق
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 78
سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله همراه بزرگترین
کتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذیرفتند بلکه در مقام تکذیب
و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.
این آیه و دو آیه بعد نازل شد و آنها را بر این ادعاهاى تو خالى و
بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسیر:
استکبار و حیله گرى، سر چشمه بدبختی هاى آنها بود در آیات پیشین سخن
ز مشرکان و سرنوشت آنها در دنیا و آخرت در میان بود.
در این آیه مىفرماید: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند
اگر انذار کننده اى
به سراغشان بیاید بطور مسلم از همه امتها هدایت یافته تر خواهند
بود» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ).
آرى! آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند، بسیار تعجب مىکردند
و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لافها مىزدند.
اما هنگامى که «محک تجربه آمد به میان» و کوره امتحان سخت داغ شد
و خواسته آنها عملى شد نشان دادند که آنها نیز از همان قماشند
، بطوریکه قرآن در دنباله همین آیه فرموده: «پس هنگامى که انذار کننده
الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزى بر آنها نیفزود»!
(فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
این تعبیر نشان مىدهد که آنها قبلا نیز بر خلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند
، قسمتى از آیین ابراهیم را که در میان آنها وجود
داشت محترم نمىشمردند.
(آیه 43)- این آیه توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت، مىگوید:
دورى
آنها از حق «به خاطر این بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند
» و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند (اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ).
و نیز به خاطر آن بود که «حیلهگریهاى زشت و بد را» پیشه کردند
(وَ مَکْرَ السَّیِّئِ).
«ولى این حیله گریهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مىگیرد»
(وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ).
او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا، و در پیشگاه الهى شرمسار مىکند.
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 79
در حقیقت این آیه مىگوید: آنها تنها به دورى کردن از این پیامبر بزرگ الهى
قناعت نکردند، بلکه براى ضربه زدن به او از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند،
و انگیزه اصلى آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنباله آیه این گروه مستکبر مکار و خیانتکار را با جمله پر معنى و تکان
دهنده اى تهدید کرده، مىگوید: «آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان
سرنوشت پیشینیان شوند»؟! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ).
این جمله کوتاه اشاره اى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش و
طغیانگرى همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون که هر کدام به
بلاى عظیمى گرفتار شدند.
سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى
نمى یابى، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى یافت»
(فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا).
نوسان و دگرگونى سنتها در باره کسى تصور مىشود که آگاهى محدودى دارد،
ولى پروردگارى که عالم و حکیم و عادل است سنتش در باره آیندگان همان است
که در باره پیشینیان بوده است، سنتهایش ثابت و تغییر ناپذیر است.
(آیه 44)- در این آیه این گروه مشرک و مجرم را به پیگیرى آثار گذشتگان
و سرنوشتى که به آن گرفتار شدند دعوت مىکند، تا آنچه را از تاریخ در باره آنها
شنیده اند با چشم در سرزمینهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببینند، مى فرماید:
«آیا سیر در زمین نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چه شد»؟!
(أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اگر اینها چنین تصور مىکنند که از آنان نیرومندترند سخت در اشتباهند، چرا که
«آنها از اینها قویتر و پر قدرتتر بودند» (وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
به علاوه انسانها هر قدر نیرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت
خداوند صفر است، چرا که «نه چیزى در آسمان، نه در زمین، از حوزه قدرت او فرار
برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 80
نخواهد کرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ
فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
زیرا «او دانا و تواناست» (إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً).
نه چیزى از نظرش مخفى و پنهان مىماند، و نه کارى در برابر قدرتش مشکل است
، و نه کسى بر او چیره مىشود.
(آیه 45)- اگر لطف او نبود جنبنده اى بر پشت زمین نبود! این آیه که
آخرین آیه سوره «فاطر» است بحث هاى تند و تهدیدهاى شدید گذشته این
سوره را با بیان لطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمین پایان مىدهد،
همان گونه که این سوره را با گشایش رحمت خدا بر مردم آغاز کرد.
آیه قبل که مجرمان بى ایمان را تهدید به سرنوشت پیشینیان مىکرد این
سؤال را براى بسیارى از آنها و دیگران مطرح مىسازد که اگر سنت الهى
در باره همه گردنکشان چنین است پس چرا این قوم مشرک و سرکش
مکّه را مجازات نمىکند؟! در پاسخ این سؤال مىفرماید: «اگر خداوند همه
مردم را به خاطر اعمالى که انجام داده اند مجازات کند (و هیچ
مهلتى براى اصلاح و تجدید نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده اى
را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت» (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما
تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ).
آن چنان مجازاتهاى پى در پى نازل مىشد و صاعقه ها و زلزله ها و طوفانها گنهکاران ظالم را در هم مى کوبید
که زمین جاى زندگى براى کسى نبود.
«ولى خداوند (به لطف و کرمش) آنها را تا زمان معینى به تأخیر مىاندازد» و به آنها فرصت براى توبه
و اصلاح مىدهد (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
اما این حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است که اجل آنها فرا نرسیده باشد، «اما هنگامى که
اجل آنها فرارسد (هر کس را به مقتضاى عملش جزا مىدهد چرا که) خداوند نسبت به بندگانش بصیر
و بیناست» هم اعمال آنها را مى بیند و هم از نیات آنها با خبر است
(فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً).
«پایان سوره فاطر»