تفسیرسوره فاطر


سوره فاطر [35]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 45 آیه است‏
محتواى سوره:
این سوره- به خاطر سر آغاز آن که با عنوان «فاطر» و «ملائکه» شروع مى‏شود- گاه
سوره «فاطر» و گاه سوره «ملائکه» نامیده شده و آیات آن را در پنج بخش مى‏توان
خلاصه کرد.
1- بخش مهمى پیرامون نشانه‏ هاى عظمت خداوند در عالم هستى و دلائل توحید
 سخن مى‏گوید.
2- بخش دیگرى از آن از ربوبیت پروردگار و خالقیت و رازقیت او و آفرینش انسان از
 خاک و مراحل تکامل او بحث مى‏کند.
3- بخش دیگر پیرامون معاد و نتایج اعمال در آخرت، و رحمت گسترده الهى در این جهان، و
سنّت تخلف ناپذیر او در باره مستکبران است.
4- قسمتى به مسأله رهبرى انبیا و مبارزه پى‏گیر و مستمرشان با دشمنان لجوج و
سرسخت و دلدارى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در این زمینه مى‏باشد.
5- سر انجام بخشى از آن بیان مواعظ و اندرزهاى الهى در زمینه‏ هاى مختلف است.
بعضى از مفسران تمام این سوره را در یک حلقه خلاصه کرده‏ اند و آن مسأله قاهریت
خداوند در تمام زمینه‏ هاست.
                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 56
فضیلت تلاوت سوره:
علاوه بر روایتى که در آغاز سوره سبأ خواندیم در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله
آمده است: «هر کس سوره فاطر را بخواند در روز قیامت سه در از درهاى بهشت، او
 را به سوى خود دعوت مى‏کند که از هر کدام مى‏خواهى وارد شو»! با توجه به این که
 مى‏دانیم درهاى بهشت همان عقائد و اعمال صالحى است که سبب وصول به بهشت مى‏شود،
ممکن است این روایت اشاره به ابواب سه گانه اعتقاد به توحید، معاد و رسالت پیامبر
صلّى اللّه علیه و اله باشد.
چنانکه قبلا هم گفته ‏ایم قرآن برنامه عمل است، و تلاوت آن سر آغازى است براى
تفکر و ایمان، و آن نیز وسیله ‏اى است براى عمل به محتواى آن و این همه پاداشهاى
عظیم نیز از همین جا و با همین شرائط تحقق مى‏یابد- دقت کنید.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
 (آیه 1)- گشاینده درهاى بسته اوست! آغاز این سوره با حمد پروردگار شروع مى‏شود،
حمد و ستایش او به خاطر آفرینش جهان پهناور هستى.
مى‏ فرماید: «حمد مخصوص خداوندى است که خالق آسمانها و زمین است» و همه
 نعمتها و مواهب هستى از وجود ذى جود او سر چشمه مى‏گیرد
(الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
 «فاطر» از ماده «فطور» به معنى شکافتن است، و از آنجا که آفرینش موجودات همانند
شکافته شدن ظلمت عدم، و بیرون آمدن نور هستى است، این تعبیر در مورد خلقت و
آفرینش به کار مى‏رود.
و از آنجا که تدبیر این عالم از سوى پروردگار- به حکم این که عالم، عالم اسباب است-
بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلا فاصله از آفرینش آنها و قدرتهاى عظیمى که پروردگار
 در اختیارشان گذارده سخن مى‏گوید.
خداوندى که «فرشتگان را رسولانى قرار داد که داراى بالهاى دو گانه و سه گانه و
چهار گانه‏ اند» (جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ).
رسالت در اینجا در معنى وسیع و گسترده ‏اى به کار رفته که هم «رسالت                      
 برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 57
 تشریعى» یعنى همان پیام آوردن از سوى خدا براى انبیا را شامل مى‏شود و
هم «رسالت تکوینى» را یعنى به عهده گرفتن مأموریتهاى مختلف
 در جهان آفرینش.
سپس مى ‏افزاید: «خداوند هر چه بخواهد در آفرینش مى‏افزاید چرا که او بر
هر چیزى قادر و تواناست» (یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
 (آیه 2)- بعد از بیان خالقیت پروردگار و رسالت فرشتگان که واسطه فیض‏ اند سخن
از رحمت او به میان مى‏آورد که زیر بناى تمام عالم هستى است.
مى‏   فرماید: «آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشاید کسى نمى‏تواند جلو آن را بگیرد»
(ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها).
 «و آنچه را باز دارد و امساک کند کسى بعد از او قادر به فرستادن آن نیست»
(وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ).
 «چرا که او قدرتمندى است شکست ناپذیر و در عین حال حکیم و آگاه» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
خلاصه این که تمام خزائن رحمت نزد اوست و هر کس را لایق ببیند مشمول آن مى‏سازد.
 (آیه 3)- در این آیه به مسأله «توحید عبادت» بر اساس «توحید خالقیت و رازقیت» اشاره کرده، مى‏فرماید:
 «اى مردم! نعمت خداوند را بر خودتان به یاد آورید»
(یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).
درست فکر کنید: این همه مواهب و برکات، و این همه امکانات حیاتى که در
 اختیار شما قرار گرفته و در آن غوطه ‏ورید منشأ اصلى و سر چشمه آنها کیست؟! «آیا
خالقى غیر از خدا، از آسمان و زمین به شما روزى مى‏دهد»؟ (هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ
یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
اکنون که مى ‏دانید سر چشمه همه این برکات اوست، پس بدانید «معبودى جز
 او وجود ندارد» و عبادت و پرستش تنها شایسته ذات پاک اوست
 (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
 «با این حال چگونه (از طریق حق) به سوى باطل منحرف مى‏شوید» و به جاى
اللّه در برابر بتها سجده مى‏کنید! (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).
                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 58
 (آیه 4)- در بخش دوم از آیات این سوره به دنبال سخنى که پیرامون توحید
خالقیت و رازقیت بود، روى سخن را نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و بعد
به عموم مردم کرده برنامه‏ هاى عملى آنها را به دنبال برنامه‏ هاى عقیدتى گذشته
 تشریح مى‏کند.
نخست به پیغمبر درس استقامت در مسیر راهش مى‏دهد که مهمترین درس
 براى او همین است، مى‏فرماید: «اگر تو را تکذیب کنند (غم مخور، این چیز تازه ‏اى نیست)
 پیامبران قبل از تو نیز مورد تکذیب قرار گرفتند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ).
آنها نیز در این راه مقاومت کردند.
مهم این است که «همه کارها به سوى خدا باز مى‏گردد» و او ناظر بر همه چیز و
 حساب کننده همه کارهاست (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
او هرگز زحمات تو را در این راه نادیده نمى‏ گیرد، همان گونه که تکذیب هاى
 این مخالفان لجوج را بى‏ کیفر نمى‏ گذارد.
 (آیه 5)- سپس به بیان مهمترین برنامه انسانها پرداخته، مى‏گوید: «اى مردم! وعده
 خداوند حق است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
قیامت و حساب کتاب و میزان و مجازات و کیفر و جنت و نار وعده‏ هایى است تخلف ناپذیر
 از سوى خداوند قادر حکیم.
با توجه به این وعده حق «مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان
مغرور کننده شما را فریب دهد» و به عفو و کرم خدا مغرور سازد
(فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
آرى! عوامل سرگرم کننده، و زرق و برقهاى دل فریب این جهان مى‏خواهد تمام قلب
شما را پرکند، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد مراقب آنها باشید.
 (آیه 6)- این آیه هشدارى است به همه مؤمنان در ارتباط با مسأله وسوسه ‏هاى
 شیطان که در آیه قبل مطرح شده بود، مى‏گوید: «شیطان بطور مسلم دشمن
شماست، شما نیز او را دشمن خود بدوانید» (إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا).
عداوت او از نخستین روز آفرینش آدم شروع شد.
در دنباله آیه براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «او فقط حزبش را براى این دعوت                   
    برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 59
 مى‏کند که اهل آتش سوزان جهنّم باشند» (إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا
مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ).
شیطان حزب خود را به آلودگى و گناه، به پلیدیهاى شهوات، به شرک
و طغیان و ستم و سر انجام به آتش جهنم دعوت مى‏کند.
 (آیه 7)- در این آیه سر انجام کار «حزب اللّه» و عاقبت دردناک «حزب شیطان»
را این چنین بیان مى‏کند: «کسانى که کافر شدند عذاب دردناک از آن آنهاست،
و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ دارند»
(الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ
 وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ).
طبق این آیه کفر به تنهایى موجب عذاب است ولى ایمان بدون عمل مایه
نجات نخواهد بود.
 (آیه 8)- از آنجا که در آیات گذشته مردم به دو گروه تقسیم شدند در این آیه
یکى از ویژگی هاى مهم این دو گروه را که در واقع سر چشمه سایر برنامه ‏هاى آنهاست
بیان کرده، مى‏گوید: «آیا کسى که زشتى عملش در نظر او زینت داده شده، و آن را زیبا مى‏بیند»
همانند کسى است که واقعیات را آن گونه که هست زشت و زیبا درک مى‏کند؟
(أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً).
در حقیقت این مسأله کلید همه بدبختیهاى اقوام گمراه و لجوج است که
اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سیاهشان
در نظرشان زیباست.
اما چه کسى اعمال سوء بدکاران را در نظرشان جلوه مى‏دهد؟
بدون شک عامل اصلى، هواى نفس و شیطان است، اما چون خدا این اثر را در
اعمال آنها آفریده مى‏توان آن را به خدا نیز نسبت داد، زیرا انسانها هنگامى که
گناهى را مرتکب مى‏شوند در آغاز از عمل خود ناراحت مى‏شوند، اما هر قدر
 آن را تکرار مى‏کنند از ناراحتى آنها کاسته مى‏شود. تدریجا به مرحله بى ‏تفاوتى
مى‏رسند، و اگر باز هم تکرار کنند زشتیها در نظرشان زیبا مى‏شود.                    
   برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 60
 سپس قرآن به بیان علت تفاوت این دو گروه پرداخته، مى‏افزاید: «خداوند
 هر کس را بخواهد گمراه مى‏کند و هر کس را بخواهد هدایت مى‏نماید» (فَإِنَّ
 اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
روشن است این مشیت الهى توأم با حکمت اوست و به هر کس آنچه لایق است مى‏دهد.
لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «مبادا بر اثر شدت تأسف و حسرت بر وضع آنها
جان خود را از دست دهى» (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ).
اما چرا حسرت نخورى؟ «براى این که خداوند از اعمال آنها آگاه است» و آنچه
را شایسته آنند به آنها مى‏دهد (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ).
 (آیه 9)- در این آیه با توجه به بحثهایى که قبلا پیرامون هدایت و ضلالت
و ایمان و کفر گذشت به بیان کوتاه و روشنى پیرامون مبدأ و معاد مى‏پردازد
 و اثبات «مبدأ» را با اثبات «معاد» در یک دلیل جالب قرین کرده، مى‏فرماید:
 «خداوند همان کسى است که بادها را فرستاد تا ابرهایى را به حرکت در آورند»
 (وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).
 «پس ما این ابرها را به سوى سرزمین مرده و خشکى مى‏رانیم»
(فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ).
 «سپس به وسیله آن زمین را بعد از مردنش زنده مى‏کنیم» (فَأَحْیَیْنا
بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
 «آرى! زنده شدن مردگان بعد از مرگ نیز همین گونه است»! (کَذلِکَ النُّشُورُ).
نظام حساب شده ‏اى که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از
 آن نزول قطره‏ هاى حیات بخش باران، و به دنبال آن زنده شدن زمین  هاى مرده
حاکم است، خود بهترین دلیل و گواه بر این حقیقت است که دست قدرت حکیمى
در پشت این دستگاه قرار دارد و آن را تدبیر مى‏کند.
 (آیه 10)- به دنبال این بحث توحیدى، به اشتباه بزرگ مشرکان که عزت
خویش را از بتها مى‏خواستند، اشاره کرده، مى‏فرماید: «کسانى که عزت مى‏خواهند                       
برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 61
 (از خدا بطلبند چرا که) تمام عزت از آن خداست» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ
فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً).
از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست،
و هر کس عزتى کسب مى‏کند از برکت دریاى بى‏ انتهاى اوست.
در حالات امام حسن مجتبى علیه السّلام مى‏خوانیم که در ساعات آخر عمرش
 هنگامى که یکى از یاران به نام «جنادة بن ابى سفیان» از او اندرز خواست نصایح
 ارزنده و مؤثرى براى او بیان فرمود که از جمله این بود: «هر گاه بخواهى بدون
داشتن قبیله «عزیز» باشى و بدون قدرت حکومت و هیبت داشته باشى، از
 سایه ذلت معصیت خدا به درآى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر»! سپس راه
وصول به «عزت» را چنین تشریح مى‏کند: «سخنان پاکیزه و عقاید پاک به سوى او صعود
مى‏کند» (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ).
 «و عمل صالح را او بالا مى‏برد» (وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ).
 «الکلم الطّیّب» به اعتقادات صحیح نسبت به مبدأ و معاد و آیین خداوند
 تفسیر شده است.
سپس به نقطه مقابل آن پرداخته، مى‏گوید: «و کسانى که نقشه سوء مى‏کشند
عذاب شدیدى براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
 «و تلاش و کوشش آلوده و ناپاک و فاسد آنها نابود مى‏گردد» و به جایى نمى‏رسد
(وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ).
 (آیه 11)- با توجه به این که در آیات گذشته سخن از مسأله توحید و معاد
و صفات خدا در میان بود، در این آیه نخست به آفرینش انسان در مراحل
مختلف اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند شما را از خاک آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ).
 «سپس از نطفه» (ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ).
 «بعد از آن شما را به صورت همسران یکدیگر درآورد» (ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً).
مسلم است که انسان از خاک است هم از این نظر که جدّ انسانها، آدم از خاک آفریده
شده، و هم از این نظر که تمام موادى که جسم انسان را تشکیل مى‏دهد و یا                 
      برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 62
 انسان از آن تغذیه مى‏کند، و یا نطفه او از آن منعقد مى‏شود همه سر انجام به
موادى که در خاکها نهفته است منتهى مى‏شود.
سپس وارد چهارمین و پنجمین مرحله حیات انسان شده، موضوع «باردارى مادران» و
 «وضع حمل» آنها را پیش کشیده، مى‏گوید: «هیچ جنس ماده ‏اى باردار نمى ‏شود و
 وضع حمل نمى‏کند مگر به علم پروردگار» (وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
خاک بى‏جان و مرده کجا و انسان زنده عاقل و هوشیار و پرابتکار کجا؟! نطفه بى‏ ارزش 
که از چند قطره آب متعفن تشکیل شده کجا و انسانى رشید و زیبا و مجهز به
حواس مختلف و دستگاههاى گوناگون کجا؟! بعد به مرحله «ششم» و «هفتم» این
برنامه شگرف در حلقه دیگر پرداخته و به مراحل مختلف عمر و فزونى و کاستى
 آن بر اثر عوامل مختلف اشاره کرده، مى‏گوید:
 «و هیچ انسانى عمر طولانى نمى‏کند، یا از عمرش کاسته نمى‏شود مگر این که در
کتاب (علم خداوند) ثبت است» و از قوانین و برنامه ‏هایى تبعیت مى‏کند که حاکم
بر آنها علم و قدرت اوست (وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ).
و سر انجام آیه را با این جمله پایان مى‏دهد: «همه اینها بر خداوند آسان است»
(إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
آفرینش این موجود عجیب و همچنین مسائل مربوط به جنسیت، و زوجیت،
 و باردارى، و وضع حمل، و افزایش و کاستى عمر، چه از نظر قدرت، و چه از نظر
علم و محاسبه همه براى او سهل و ساده است، و اینها گوشه‏اى از آیات انفسى
هستند که از یک سو ما را به مبدأ عالم هستى مربوط و آشنا مى‏کنند و از
سوى دیگر دلائل زنده‏اى بر مسأله امکان معاد محسوب مى‏شوند.
یک سلسله عوامل طبیعى در افزایش یا کوتاهى عمر دخالت دارند که بسیارى
 از آنها براى بشر تا کنون شناخته شده است، همانند تغذیه صحیح، کار و
حرکت مداوم، دورى از هیجانات مداوم، و داشتن ایمان قوى که بتواند انسان
را در ناملایمات زندگى آرامش و قدرت بخشد.                      
 برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 63
 ولى علاوه بر اینها عواملى وجود دارد که در روایات اسلامى روى آن تأکید شده است،
به عنوان نمونه به دو روایت زیر توجه فرمایید:
الف) پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله مى‏فرماید: «انفاق در راه خدا و صله
 رحم خانه ‏ها را آباد و عمرها را طولانى مى‏کند».
ب) امام باقر علیه السّلام مى‏فرماید: «نیکوکارى و انفاق پنهانى فقر را بر طرف ساخته،
 و عمر را افزون مى‏کند».
 (آیه 12)- دریاى آب شیرین و شور یکسان نیستند! در این آیه به بخش
دیگرى از آیات آفاقى که نشانه‏هاى عظمت و قدرت اویند در مورد آفرینش دریاها
و برخى برکات و فوائد آنها اشاره کرده، مى‏فرماید: «دو دریا یکسان نیستند،
این یکى گوارا و شیرین و براى نوشیدن خوشگوار است، و آن دیگر شور و تلخ»
 (وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ).
با آن که هر دو، روز نخست به صورت قطرات باران شیرین و گوارا از آسمان بر زمین
نازل شده‏اند، و هر دو از یک ریشه مشتقند، اما در دو چهره کاملا مختلف با فوائد
متفاوت ظاهر گشته ‏اند.
و عجیب این که: «از هر دو گوشت تازه مى‏خورید» (وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا).
 «و از هر دو وسائل زینتى براى پوشیدن استخراج مى‏کنید» (وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها).
به علاوه از هر دو مى ‏توانید براى نقل و انتقالات خود و متاعها بهره بگیرید لذا
 «کشتیها را مى‏بینى که از هر طرف دریاها را مى‏شکافند و پیش مى‏روند، تا از فضل
 خداوند بهره گیرید و شاید حق شکر او را ادا کنید» (وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ
 لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).

 (آیه 13)- باز در اینجا به قسمت دیگرى از آیات توحید و نعمتهاى بى ‏پایان

پروردگار اشاره مى‏کند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حسّ شکرگزارى آنان را

در مسیر شناخت معبود حقیقى برانگیزد، مى‏فرماید: «او شب را در روز داخل مى‏کند              

         برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 64

 و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
بعد به مسأله تسخیر خورشید و ماه اشاره کرده، مى‏گوید: «و خورشید

و ماه را مسخّر (شما) کرده» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

چه تسخیرى از این برتر و بالاتر که همه آنها در مسیر منافع انسان حرکت مى‏کنند،

و سر چشمه انواع برکات در زندگى بشرند.

اما این خورشید و ماه در عین این که بطور کاملا منظم در مسیر خود مى‏گردند

و خدمتگزار لایق و خوبى براى انسانند نظامى که حاکم بر آنهاست

جاودانى نیست.

لذا به دنبال بحث تسخیر مى ‏افزاید: «هر یک تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مى‏دهد»

(کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

سپس به عنوان نتیجه ‏گیرى از این بحث توحیدى مى‏فرماید: «این است خداوند،

پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ). خداوندى که نظام نور و ظلمت و حرکات

حساب شده خورشید و ماه را با تمام برکاتشان مقرّر فرموده است.

 «حاکمیت در عالم مخصوص اوست» (لَهُ الْمُلْکُ).
 «و معبودهایى را که شما جز او مى‏ خوانید حتى حاکمیت و مالکیت (به اندازه)

پوست نازکى که روى هسته خرما کشیده شده (در سرتاسر عالم هستى)

ندارند» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ).

 (آیه 14)- سپس مى‏افزاید: «اگر آنها را (براى حل مشکلات خود)

بخوانید هرگز صداى شما را نمى‏ شنوند» (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ).

چرا که قطعاتى از سنگ و چوب بیش نیستند جمادند و بى‏شعور! «و به فرض

که (ناله و اصرار و الحاح شما را) بشنوند هرگز توانایى پاسخگویى به نیازهاى

شما ندارند» (وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ).

چرا که روشن شد حتى به اندازه پوست نازک هسته خرمایى مالک سود

و زیانى در جهان هستى نیستند.

و از این بالاتر «روز قیامت که مى‏شود آنها پرستش و شرک شما را منکر مى‏شوند»

(وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ).                    

   برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 65

 و مى‏گویند: خداوندا! اینها پرستش ما نمى ‏کردند بلکه هواى نفس خویش

را در حقیقت مى ‏پرستیدند.

در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «هیچ کس مانند خداوندى که از

همه چیز آگاه است تو را با خبر نمى‏سازد» (وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ).

اگر مى‏ گوید: بتها در قیامت پرستش شما را انکار مى‏کنند، و از شما بیزارى مى ‏جویند،

تعجب نکنید، زیرا کسى از این موضوع خبر مى‏دهد که از تمام عالم هستى و

ذرّه ذرّه آن آگاه است.

 (آیه 15)- در تعقیب دعوت مؤکدى که در آیات گذشته به سوى توحید و مبارزه

با هر گونه شرک و بت پرستى آمده بود ممکن است این توهّم براى بعضى پیش آید که خداوند

چه نیازى به پرستش ما دارد؟

در این آیه مى‏فرماید: «اى مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر

نظر بى‏ نیاز و شایسته حمد و ستایش است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ 

وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).

آرى! بى‏  نیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است و او خدا است،

همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقر و وابسته به آن وجود

مستقل که اگر لحظه‏اى ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.

این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را مى‏پیماییم و به آن مبدأ

بى ‏پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر مى‏شویم.

بنابر این او هم «غنى» است و هم «حمید» یعنى در عین بى ‏نیازى آنقدر 

بخشنده و مهربان است که شایسته هر گونه حمد و سپاسگزارى است.

 (آیه 16)- در این آیه براى تأکید همین فقر و نیاز انسانها به او مى‏فرماید:

«اگر بخواهد شما را مى‏برد و خلق جدیدى را مى‏آورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ

بِخَلْقٍ جَدِیدٍ). او نه نیازى به طاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان.

 (آیه 17)- و در این آیه باز به عنوان تأکید مجدد مى‏فرماید: «و این کار براى

خدا ناممکن نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).                 

      برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 66

 آرى! او هر چه را اراده کند به آن فرمان مى‏دهد موجود باش آن نیز

بلافاصله موجود مى‏شود.

 (آیه 18)- این آیه به پنج «نکته» در ارتباط با آیات

قبل اشاره مى‏کند:

نخست این که در آیات گذشته آمده بود که «اگر خدا بخواهد شما را مى ‏برد

و قوم دیگرى را به جاى شما مى‏ آورد» این سخن ممکن است براى بعضى این

سؤال را به وجود آورد که مخاطبین این آیه همه از افراد گنهکار نیستند،

آیا ممکن است مؤمنان صالح نیز گرفتار عواقب گناهان دیگران شوند

و محکوم به فنا گردند؟

اینجاست که مى‏فرماید: «و هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد»

(وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).

این جمله از یک سو ارتباط به عدل خداوند دارد که هر کس را در گرو کار خود مى‏  شمرد

، و از سوى دیگر به شدت مجازات روز رستاخیز اشاره دارد.

در جمله دوم همین مسأله را به صورت دیگرى مطرح مى‏کند، مى‏ گوید:
 «و اگر شخص سنگین بارى، دیگرى را براى حمل گناهان خود بخواند (پاسخ منفى

به دعوت او مى‏دهد و) چیزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت هر چند از نزدیکان او باشد»

(وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏).

بالأخره در سومین جمله پرده از این حقیقت بر مى‏دارد که انذارهاى پیامبر

صلّى اللّه علیه و اله تنها در دلهاى آماده اثر مى‏گذارد، مى‏فرماید:

«تو فقط کسانى را بیم مى‏دهى که از پروردگار خود در پنهانى مى‏ترسند و

نماز را بر پا مى‏دارند» (إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).

تا در دلى خوف خدا نباشد، و در نهان و آشکار احساس مراقبت یک نیروى معنوى

بر خود نکند، و با انجام نماز که قلب را زنده مى‏کند و به یاد خدا وا مى‏دارد

به این احساس درونى مدد نرساند، انذارهاى انبیا و اولیا بى‏ اثر خواهد بود.

در جمله چهارم باز به این حقیقت بر مى‏گردد که خدا از همگان بى ‏نیاز است، مى‏ افزاید:

«و هر کس پاکى (و تقوا) پیشه کند نتیجه آن به خودش باز مى‏گردد» (وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ).                    

   برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 67

 و سر انجام در پنجمین و آخرین جمله هشدار مى‏دهد که اگر نیکان و بدان

به نتائج اعمال خود در این جهان نرسند مهم نیست چرا که «بازگشت (همگان)

به سوى خداست» و سر انجام حساب همه را خواهد رسید

! (وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).

 (آیه 19)- نور و ظلمت یکسان نیست! به تناسب بحث هایى که پیرامون ایمان

و کفر در آیات گذشته بود، در اینجا چهار مثال جالب براى مؤمن و کافر ذکر

مى‏کند که آثار «ایمان» و «کفر» به روشنترین وجه

در آن مجسّم شده است.

در نخستین مثال «کافر» و «مؤمن» را به «نابینا» و «بینا» تشبیه کرده، مى‏گوید:
 «هرگز کور و بینا مساوى نیستند» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ).
ایمان به انسان در جهان بینى، و اعتقاد، و عمل، و تمام زندگى روشنایى و

آگاهى مى‏دهد، اما کفر ظلمت است و تاریکى، و در آن نه بینش صحیحى از کل

عالم هستى است، و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبرى.

 (آیه 20)- و از آن جا که چشم بینا به تنهایى کافى نیست باید روشنایى و

نورى نیز باشد، تا انسان با کمک این دو عامل موجودات را مشاهده کند،

در این آیه مى‏افزاید: «و نه تاریکیها با نور برابرند» (وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ).

چرا که تاریکى منشأ گمراهى و عامل سکون و رکود است، اما نور و روشنایى

منشأ حیات و زندگى و حرکت و جنبش و رشد و نمو و تکامل است.

 (آیه 21)- سپس مى‏افزاید: «و هرگز سایه (آرام بخش) با باد داغ و سوزان یکسان نیستند»

(وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ).

مؤمن در سایه ایمانش در آرامش و امن و امان به سر مى‏برد، اما کافر

به خاطر کفرش در ناراحتى و رنج مى‏سوزد.

 (آیه 22)- و سر انجام در آخرین تشبیه مى‏گوید: «و هرگز زندگان و مردگان

یکسان نیستند»! (وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ).

مؤمنان زندگانند، و داراى تلاش و کوشش و حرکت و جنبش، اما کافر همچون

چوب خشکیده ‏اى است که نه طراوتى، نه برگى، نه گلى و نه سایه دارد و جز براى

سوزاندن مفید نیست.                  

     برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 68

 و در پایان آیه مى‏فزاید: «خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مى‏رساند»

(إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ). تا دعوت حق را به گوش جان بشنود، و به نداى منادیان

توحید لبیک گوید.

 «و تو نمى‏توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته ‏اند برسانى»!

(وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ).

فریاد تو هر قدر رسا، و سخنانت هر اندازه دلنشین، و گویا باشد،

مردگان و کسانى که بر اثر اصرار در گناه و غوطه‏ور شدن در تعصب و عناد و

ظلم و فساد روح انسانى خود را از دست داده‏اند مسلما آمادگى براى

پذیرش دعوت تو ندارند.

 (آیه 23)- بنابر این از عدم ایمان آنها نگران مباش، و بیتابى مکن، وظیفه تو ابلاغ

و انذار است «تو تنها بیم دهنده‏اى» (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ).

 (آیه 24)- اگر کوردلان ایمان نیاورند عجیب نیست در آیات گذشته به

اینجا رسیدیم که افرادى هستند همچون مردگان و نابینایان که سخنان انبیا در

دل آنان کمترین اثرى ندارد، به دنبال آن در اینجا براى این که پیامبر

صلّى اللّه علیه و اله را در این زمینه دلدارى دهد، مى‏فرماید: «ما تو را

به حق براى بشارت و انذار فرستادیم، و هیچ امتى در گذشته نبود مگر

این که انذار کننده  ‏اى داشت» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ

مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ).

تو نداى خود را به گوش آنان برسان، به پاداشهاى الهى بشارت ده، و از

کیفرهاى پروردگار آنها را بترسان، خواه پذیرا شوند یا بر سر

عناد و لجاج بایستند.

 (آیه 25)- در این آیه مى‏افزاید: «اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست و غمگین مباش)

زیرا کسانى که قبل از آنها بودند نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند، در حالى که

فرستادگان آنها با معجزات و دلائل روشن، و کتابهاى محتوى پند و اندرز،

و کتابهاى آسمانى مشتمل بر احکام و قوانین روشنى بخش، به سراغشان

آمدند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ

وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ).

 (آیه 26)- در این آیه به کیفر دردناک این گروه اشاره کرده، مى‏فرماید: چنان                  

     برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 69

 نبود که آنها از کیفر الهى مصون بمانند، و دائما به تکذیبهاى خود ادامه دهند،

«سپس، کافران را گرفتم» و سخت مجازات کردم (ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا).

جمعى را گرفتار طوفان ساختیم، گروهى را گرفتار تندباد ویرانگر، و جمعى

را بوسیله صیحه آسمانى و صاعقه و زلزله درهم کوبیدیم! سپس در پایان

براى تأکید و بیان عظمت و شدت مجازات آنها مى‏گوید:

 «مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
این درست به آن مى‏ ماند که شخصى عمل مهمى را انجام مى‏دهد و بعد

از حاضران سؤال مى‏کند کار من چگونه بود؟

 (آیه 27)- این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود! در اینجا بار دیگر

به مسأله توحید باز مى‏گردد، و صفحه تازه‏اى از کتاب تکوین را در برابر

دیدگان انسانها مى‏گشاید، تا پاسخى دندان شکن به مشرکان لجوج و

منکران سرسخت توحید باشد.

نخست مى‏ گوید: «آیا ندیدى خداوند از آسمان آبى نازل کرد و بوسیله آن میوه‏هایى

به وجود آوردیم با الوان مختلف» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ

ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها).

آرى! مى‏  بینید که از آب و زمین واحد یکى بى‏رنگ و دیگرى تنها داراى یک

رنگ این همه رنگهاى مختلفى از میوه‏هاى گوناگون، گلهاى زیبا، برگها و شکوفه ‏ها،

در چهره‏هاى مختلف به وجود آمده است.

 «الوان» ممکن است به معنى رنگهاى ظاهرى میوه‏ها باشد و ممکن است

کنایه از تفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد.

در دنباله آیه به تنوع طرقى که در کوهها وجود دارد، و سبب شناخت جاده‏ ها از

یکدیگر مى‏شود اشاره کرده، مى‏گوید: «و از کوهها نیز جاده‏هایى آفریده شده

به رنگ سفید و سرخ، با رنگهایى متفاوت و (گاه) به رنگ کاملا سیاه» (وَ مِنَ

الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ).

 (آیه 28)- در این آیه مسأله تنوع الوان را در انسانها و جانداران دیگر مطرح کرده، مى‏گوید:

«از انسانها و جنبندگان و چهار پایان نیز (افرادى آفریده شده که)                    

   برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 70

 رنگهاى متفاوتى دارند» (وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
آرى! انسانها با این که همه از یک پدر و مادرند داراى نژادها و رنگهاى کاملا متفاوتند،

بعضى سفید همچون برف، بعضى سیاه همچون مرکب، حتى در یک نژاد نیز تفاوت در

میان رنگها بسیار است.

گذشته از چهره ظاهرى، رنگهاى باطنى آنها، و خلق و خوهاى آنها، و استعداد و ذوق هایشان،

کاملا متنوع و مختلف است.

پس از بیان این نشانه‏هاى توحیدى در پایان به صورت یک جمع بندى مى‏گوید:

«آرى مطلب چنین است» (کَذلِکَ).

و از آنجا که بهره‏  گیرى از این آیات بزرگ آفرینش بیش از همه براى بندگان

خردمند و دانشمند است در دنباله آیه مى‏فرماید: «تنها بندگان عالم

و دانشمندند که از خدا مى‏ترسند» (إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ).

آرى! از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت یعنى

«ترس از مسؤولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار» نائل مى‏گردند،

این حالت «خشیت» مولود سیر در آیات آفاقى و انفسى و آگاهى از

علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرینش است.

در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر همین آیه مى‏خوانیم:

«منظور از علما کسانى هستند که اعمالشان آنها هماهنگ با سخنانشان

باشد کسى که گفتارش با کردارش هماهنگ نباشد عالم نیست».

و در پایان آیه به عنوان یک دلیل کوتاه بر آنچه گذشت مى‏فرماید: «خداوند

تواناى شکست ناپذیر و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ).

 «عزت» و قدرت بى‏ پایانش سر چشمه خوف و خشیت اندیشمندان است،

و «غفوریتش» که نشانه رحمت بى‏انتهاى اوست سبب رجاء و امید آنان است،

و به این ترتیب این دو نام مقدس، بندگان خدا را در میان خوف و رجاء نگه مى‏دارد،

و مى‏دانیم حرکت مداوم به سوى تکامل بدون اتصاف به این

دو وصف ممکن نیست.

 (آیه 29)- معامله پرسود با پروردگار! از آنجا که در آیه قبل به مقام خوف                       

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 71

 و خشیت عالمان اشاره شده بود در این آیه به مقام «امید و رجاء» آنها اشاره کرده،

مى‏فرماید: «کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى‏کنند، و نماز را بر پا مى‏دارند،

و از آنچه به آنها روزى داده ‏ایم در پنهان و آشکار انفاق مى‏کنند، آنها امید

تجارتى دارند که نابودى و فساد و کساد در آن نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ

کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ).

بدیهى است که «تلاوت» در اینجا به معنى قرائت سرسرى و خالى از تفکر و اندیشه نیست،

خواندنى است که سر چشمه فکر باشد، فکرى که سر چشمه عمل صالح گردد، عملى که از

یک سو انسان را به خدا پیوند دهد که مظهر آن نماز است، و از سوى دیگر به خلق خدا

ارتباط دهد که مظهر آن انفاق است.

این انفاق گاهى مخفیانه صورت مى‏گیرد تا نشانه اخلاص کامل باشد «سرّا».
و گاه آشکارا تا مشوق دیگران گردد و تعظیم شعائر شود «علانیة».
آرى! علمى که چنین اثرى دارد مایه رجاء و امیدوارى است.
 (آیه 30)- این آیه هدف این مؤمنان راستین را چنین بیان مى‏کند: «آنها

(این اعمال صالح را انجام مى‏دهند) تا خداوند اجر و پاداششان را بطور کامل بپردازد،

و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکور است» (لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ

مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ).

این جمله در حقیقت اشاره به نهایت اخلاص آنهاست که در اعمال نیک خود جز

به پاداش الهى نظر ندارند، و خداوند علاوه بر پاداش معمولى که آن خود گاهى

صدها یا هزاران برابر عمل است از فضل خود بر آنان مى‏افزاید، و مواهبى، از

فضل گسترده‏ اش به آنها مى‏بخشد.

 (آیه 31)- از آنجا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان پاکدلى در میان بود

که آیات کتاب الهى را تلاوت مى‏کنند و به کار مى‏بندند، در این آیه از این کتاب آسمانى

و دلائل صدق آن و همچنین حاملان واقعى کتاب سخن مى‏گوید، و بحثى را که در آیات

پیشین پیرامون توحید بود با این بحث که پیرامون نبوت است تکمیل کرده، می ‏فرماید:

«و آنچه از کتاب بر تو وحى فرستادیم حق است، و آنچه را در کتب                       

برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 72

 پیشین آمده تصدیق مى‏کند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بیناست»

(وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ

إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ).

جمله (إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ) بیانگر علت حقانیت قرآن و هماهنگى آن

با واقعیتها و نیازهاست، چرا که از سوى خداوندى نازل شده که بندگان

خود را به خوبى مى‏شناسد و نسبت به نیازهایشان بصیر و بیناست.

 «خبیر» به معنى آگاهى از بواطن و عقائد و نیات و ساختمان روحى انسان،

و «بصیر» به معنى بینایى نسبت به ظواهر و پدیده‏  هاى جسمانى اوست.

 (آیه 32)- وارثان حقیقى میراث انبیا: این آیه به موضوع مهمى در این رابطه-

یعنى حاملان این کتاب بزرگ آسمانى، همان کسانى که بعد از نزول قرآن بر قلب

پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله این مشعل فروزان را در آن زمان و قرون و اعصار

دیگر حفظ و پاسدارى نمودند- اشاره کرده، مى‏فرماید: «سپس این کتاب آسمانى

را به گروهى از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم» (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ

الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا).

منظور از «کتاب» در اینجا قرآن مجید است.
 «ارث» به چیزى گفته مى‏شود که بدون داد و ستد و زحمت به دست مى‏آید،

و خداوند این کتاب بسیار بزرگ را این گونه در اختیار

مسلمانان قرار دارد.

سپس به یک تقسیم‏ بندى مهم در این زمینه پرداخته، مى‏گوید:

«از میان آنها عده‏ اى به خویشتن ستم کردند، و گروهى راه میانه را

در پیش گرفتند، و گروهى به فرمان خدا در نیکیها بر دیگران پیشى گرفتند،

و این فضیلت بزرگى است» (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ

بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).

خداوند پاسدارى این کتاب آسمانى را بعد از پیامبرش بر عهده این امت گذاشته،

امتى که برگزیده خداست، ولى در میان این امت گروههاى مختلفى یافت مى‏شوند:

بعضى به وظیفه بزرگ خود در پاسدارى از این کتاب و عمل به احکامش کوتاهى کرده،

و در حقیقت بر خویشتن ستم نمودند.

گروهى دیگر تا حد زیادى به این وظیفه پاسدارى و عمل به کتاب قیام نموده ‏اند،

هر چند لغزشها و نارسائی هایى در کار خود نیز داشته ‏اند.                    

   برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 73

 و بالأخره گروه ممتازى وظائف سنگین خود را به نحو احسن انجام داده،

و در این میدان مسابقه بزرگ بر همگان پیشى گرفته‏اند که در رأس

این گروه امامان معصوم علیهم السّلام قرار دارند.

 (آیه 33)- آنجا که نه غمى است، نه رنجى، و نه درماندگى! این آیات

در حقیقت نتیجه ‏اى است براى آنچه در آیات گذشته آمده بود، مى‏فرماید:

پاداش پیشگامان در خیرات و نیکیها «باغهاى جاویدان بهشت است که

همگى در آن وارد مى‏شوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).

سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى که بعضى جنبه مادى دارد و

ظاهرى، و بعضى جنبه معنوى و باطنى، و قسمتى نیز ناظر به نفى و طرد هر گونه

مانع و مزاحم است اشاره کرده، مى‏گوید: «این پیشگامان در خیرات

در آن بهشت جاویدان به دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته ‏اند

و لباسشان در آنجا حریر است»! (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ

وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).

آنها در این دنیا به زرق و برقها بى ‏اعتنایى کردند، در بند لباسهاى فاخر

نبودند، خداوند به جبران اینها در جهان دیگر بهترین لباسها و

زیورها را بر آنها مى‏پوشاند.

 (آیه 34)- بعد از ذکر این نعمت مادى به نعمت معنوى خاصى اشاره کرده،

مى‏ فرماید: «آنها مى‏گویند: حمد (و ستایش) براى خداوندى است که اندوه را از

ما بر طرف ساخته» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ).

سپس این مؤمنان بهشتى مى‏افزایند: «پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است»

(إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ).

با وصف غفوریتش اندوه سنگین لغزشها و گناهان را بر طرف ساخته، و با

وصف شکوریتش مواهب جاودانى که هرگز سایه شوم غم بر آنها نمى‏ افتد

به ما ارزانى داشته.

 (آیه 35)- سر انجام به سراغ آخرین نعمت که نبودن عوارض ناراحتى و عوامل

مشقت و خستگى و رنج و تعب است رفته، از قول آنها مى‏گوید: ستایش براى

«آن کسى است که با فضل خود ما را در این سراى اقامت (جاویدان) جاى داد              

         برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 74

 که نه در آنجا رنجى به ما مى‏رسد و نه سستى و واماندگى»! (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ

الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ).

و به این ترتیب در آنجا نه عوامل مشقت ‏بار جسمانى وجود دارد، نه از اسباب

رنج روحى خبرى است.

 (آیه 36)- معمولا قرآن در کنار «بشارتها» به «انذارها» مى‏پردازد تا دو عامل

خوف و رجا را که انگیزه حرکت تکاملى است تقویت کند. لذا در اینجا سخن از

مجازاتهاى مادى و معنوى است.

نخست مى‏فرماید: «آنها که راه کفر را پیش گرفتند آتش دوزخ براى آنهاست»

(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ).

همان گونه که بهشت دار مقام و سراى جاویدان است، دوزخ نیز براى

این گروه جایگاه ابدى است.

سپس مى ‏افزاید: «هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمى‏شود تا بمیرند» و از

این رنج و الم رهایى یابند (لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا).

مرگ براى این گونه اشخاص یک دریچه نجات است، اما با جمله گذشته این

دریچه بسته شده، باقى مى‏ماند دریچه دیگر و آن این که زنده بمانند و

مجازاتشان تدریجا تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف

درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مى‏بندد، مى‏گوید: «چیزى

از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد» (وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها).

و در پایان آیه به عنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مى‏فرماید:

«این گونه هر کفران کننده‏اى را جزا مى‏دهیم»! (کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ).

آرى! جزاى کفران کننده سوختن در عذاب دردناک آتش است،

آتشى که با دست خود افروخته و هیزمش را افکار و اعمال و وجود

او تشکیل مى‏دهد.

 (آیه 37)- ما را بازگردانید تا عمل صالح انجام دهیم! این آیه به قسمت

دیگرى از عذاب دردناک آنها پرداخته، و انگشت روى بعضى از نکات حساس

در این زمینه گذارده، مى‏گوید: «آنها در دوزخ فریاد مى‏زنند:                  

     برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 75

 پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحى به جا بیاوریم غیر از آنچه انجام مى‏دادیم»

(وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).

آرى! آنها با مشاهده نتایج اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مى‏روند،

و تقاضاى بازگشت به دنیا مى‏کنند براى انجام اعمال صالح.

به هر حال در برابر این تقاضا یک پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مى‏شود،

مى‏فرماید: «آیا شما را به اندازه‏ اى که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر مى‏ شود

عمر ندادیم»؟! (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ).

 «و (آیا) بیم دهنده الهى به سراغ شما نیامد»؟! (وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ).
اکنون که چنین است و تمام وسائل نجات در اختیارتان بوده و از آن بهره

نگرفتید باید در همین جا گرفتار باشید «اکنون بچشید که براى ستمگران

یاورى نیست»! (فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).

 (آیه 38)- در این آیه به تقاضایى که کفّار در دوزخ براى بازگشت

به دنیا دارند پاسخ داده، مى‏گوید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مى‏داند،

چنین خدایى مسلما از آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ

السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ)

.
آرى! او مى‏ داند اگر به درخواست دوزخیان پاسخ مثبت گفته شود و باز

به دنیا برگردند همان اعمال گذشته را ادامه خواهند داد.

علاوه بر این، آیه هشدارى است به همه مؤمنان که در اخلاص نیّات

خویش بکوشند و جز خدا کسى را در نظر نداشته باشند.

 (آیه 39)- به دنبال بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت

کفار و مشرکان آمده بود، در اینجا از طریق دیگرى آنها را مورد بازخواست

قرار داده، بطلان طریقه آنها را با دلائل آشکارى روشن مى‏سازد.

نخست مى‏گوید: «او کسى است که شما را جانشینان در زمین قرار داد»

(هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ).

او عقل و شعور و فکر و هوش داده، و طریقه استفاده کردن از این امکانات را                    

   برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 76

 به شما انسانها آموخته است، با این حال چگونه ولى نعمت اصلى

خود را فراموش کردید.

این جمله، هشدارى است به همه انسانها که بدانند دوران آنها ابدى

و جاودانى نیست، همان گونه که آنها جانشین اقوام دیگر شدند

پس از چند روزى آنها نیز مى‏ روند و اقوام دیگرى جانشین آنها خواهند شد.

به همین دلیل بلا فاصله مى‏گوید: «پس هر کس کافر شود کفر او به زیان

خودش خواهد بود» (فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).

 «و کفر کافران در نزد پروردگارشان چیزى جز خشم و غضب نمى‏افزاید»

(وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً). خشم الهى به معنى

بر چیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانى است که

مرتکب اعمال زشتى شده‏اند.

و به هر حال «کفرشان چیزى جز زیان و خسران به آنان نمى‏افزاید»

(وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً).

 (آیه 40)- این آیه پاسخ قاطع دیگرى به مشرکان مى‏دهد و به

آنها خاطر نشان مى‏سازد که اگر انسان از چیزى تبعیت مى‏کند یا به

آن دل مى‏بندد باید دلیلى از عقل بر آن داشته باشد، یا دلیلى از نقل قطعى،

شما که هیچ یک از این دو را در اختیار ندارید تکیه گاهى جز فریب و غرور

نخواهید داشت.

مى‏فرماید: «بگو: این معبودانى را که جز خدا مى‏خوانید به من نشان دهید

چه چیزى از زمین را آفریده‏اند»! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ

دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).

 «یا این که در آفرینش آسمان شریکند»؟! (أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ).
با این حال پرستش آنها چه دلیلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است،

حال که ثابت شد هیچ دلیل عقلى براى مدعاى شما نیست، آیا دلیلى از نقل

در اختیار دارید؟ «آیا کتابى (آسمانى) در اختیار آنها گذارده‏ایم و آنها

دلیل روشنى از آن بر کار خود دارند»؟ (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْهُ).

نه آنها هیچ دلیل و بینه و برهان روشنى از کتب الهى در اختیار ندارند.          

             برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 77

 پس سرمایه آنها چیزى جز مکر و فریب نیست «بلکه این ستمگران به

یکدیگر جز وعده‏هاى دروغین نمى‏دهند»

(بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً).

 (آیه 41)- آسمانها و زمین با دست قدرت او برپاست! در این آیه سخن

از حاکمیت خدا بر مجموعه آسمانها و زمین است، و در حقیقت بعد از نفى

دخالت معبودهاى ساختگى در جهان هستى به اثبات توحید خالقیت

و ربوبیت پرداخته، مى‏فرماید: «خداوند آسمانها و زمین را نگاه مى‏دارد

تا از نظام خود منحرف نشوند» (إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا).

نه تنها آفرینش در آغاز با خداست که نگهدارى و تدبیر و حفظ آنها نیز به

دست قدرت اوست، بلکه آنها هر لحظه آفرینش جدیدى دارند و فیض

هستى لحظه به لحظه به آنها مى‏رسد، که اگر لحظه ‏اى رابطه آنها با آن مبدأ

بزرگ قطع شود راه فنا و نیستى را پیش مى‏گیرند.

         اگر نازى کند یکدم             فرو ریزند قالبها!
 سپس به عنوان تأکید مى‏افزاید: «و هرگاه منحرف گردند، کسى جز او نمى‏تواند

آنها را نگاه دارد» (وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ).

نه بتهاى ساختگى شما، نه فرشتگان، و نه غیر آنها، هیچ کس قادر

بر این کار نیست.

در پایان آیه براى این که راه توبه را به روى مشرکان گمراه نبندد و اجازه بازگشت

در هر مرحله به آنها دهد مى ‏فرماید: «او بردبار و غفور است» (إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً).

به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجیل نمى‏کند و به مقتضاى غفوریتش

توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله که باشد پذیرا مى‏شود.

 (آیه 42)-
شأن نزول:
 «مشرکان عرب هنگامى که مى ‏شنیدند بعضى از امتهاى پیشین همچون یهود،

پیامبران الهى را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند، مى‏گفتند:

ولى ما چنین نیستم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین

امتها خواهیم بود! ولى همانها هنگامى که آفتاب عالمتاب اسلام از افق                

       برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 78

 سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله همراه بزرگترین

کتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذیرفتند بلکه در مقام تکذیب

و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.

این آیه و دو آیه بعد نازل شد و آنها را بر این ادعاهاى تو خالى و

بى ‏اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.

تفسیر:
استکبار و حیله‏ گرى، سر چشمه بدبختی هاى آنها بود در آیات پیشین سخن

ز مشرکان و سرنوشت آنها در دنیا و آخرت در میان بود.

در این آیه مى‏فرماید: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند

اگر انذار کننده ‏اى

به سراغشان بیاید بطور مسلم از همه امتها هدایت یافته ‏تر خواهند

بود» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‏ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ).

آرى! آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند، بسیار تعجب مى‏کردند

و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لافها مى‏زدند.

اما هنگامى که «محک تجربه آمد به میان» و کوره امتحان سخت داغ شد

و خواسته آنها عملى شد نشان دادند که آنها نیز از همان قماشند

، بطوریکه قرآن در دنباله همین آیه فرموده: «پس هنگامى که انذار کننده

الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزى بر آنها نیفزود»!

(فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً).

این تعبیر نشان مى‏دهد که آنها قبلا نیز بر خلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند

، قسمتى از آیین ابراهیم را که در میان آنها وجود

داشت محترم نمى‏شمردند.

 (آیه 43)- این آیه توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت، مى‏گوید:
دورى آنها از حق «به خاطر این بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند

» و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند (اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ).

و نیز به خاطر آن بود که «حیله‏گریهاى زشت و بد را» پیشه کردند

(وَ مَکْرَ السَّیِّئِ).

 «ولى این حیله‏  گریهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مى‏گیرد»

(وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ).

او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا، و در پیشگاه الهى شرمسار مى‏کند.              

         برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 79

 در حقیقت این آیه مى‏گوید: آنها تنها به دورى کردن از این پیامبر بزرگ الهى

قناعت نکردند، بلکه براى ضربه زدن به او از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند،

و انگیزه اصلى آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.

در دنباله آیه این گروه مستکبر مکار و خیانتکار را با جمله پر معنى و تکان

دهنده ‏اى تهدید کرده، مى‏گوید: «آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان

سرنوشت پیشینیان شوند»؟! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ).

این جمله کوتاه اشاره ‏اى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش و

طغیانگرى همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون که هر کدام به

بلاى عظیمى گرفتار شدند.

سپس براى تأکید بیشتر مى ‏افزاید: «هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى

نمى‏ یابى، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى یافت»

(فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا).

نوسان و دگرگونى سنتها در باره کسى تصور مى‏شود که آگاهى محدودى دارد،

ولى پروردگارى که عالم و حکیم و عادل است سنتش در باره آیندگان همان است

که در باره پیشینیان بوده است، سنتهایش ثابت و تغییر ناپذیر است.

 (آیه 44)- در این آیه این گروه مشرک و مجرم را به پیگیرى آثار گذشتگان

و سرنوشتى که به آن گرفتار شدند دعوت مى‏کند، تا آنچه را از تاریخ در باره آنها

شنیده‏ اند با چشم در سرزمینهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببینند، مى‏ فرماید:

«آیا سیر در زمین نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چه شد»؟!

(أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

اگر اینها چنین تصور مى‏کنند که از آنان نیرومندترند سخت در اشتباهند، چرا که

«آنها از اینها قویتر و پر قدرت‏تر بودند» (وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً).

به علاوه انسانها هر قدر نیرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت

خداوند صفر است، چرا که «نه چیزى در آسمان، نه در زمین، از حوزه قدرت او فرار                

       برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 80

 نخواهد کرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ

فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).

زیرا «او دانا و تواناست» (إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً).
نه چیزى از نظرش مخفى و پنهان مى‏ماند، و نه کارى در برابر قدرتش مشکل است

، و نه کسى بر او چیره مى‏شود.

 (آیه 45)- اگر لطف او نبود جنبنده ‏اى بر پشت زمین نبود! این آیه که

آخرین آیه سوره «فاطر» است بحث هاى تند و تهدیدهاى شدید گذشته این

سوره را با بیان لطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمین پایان مى‏دهد،

همان گونه که این سوره را با گشایش رحمت خدا بر مردم آغاز کرد.

آیه قبل که مجرمان بى ‏ایمان را تهدید به سرنوشت پیشینیان مى‏کرد این

سؤال را براى بسیارى از آنها و دیگران مطرح مى‏سازد که اگر سنت الهى

در باره همه گردنکشان چنین است پس چرا این قوم مشرک و سرکش

مکّه را مجازات نمى‏کند؟! در پاسخ این سؤال مى‏فرماید: «اگر خداوند همه

مردم را به خاطر اعمالى که انجام داده ‏اند مجازات کند (و هیچ

مهلتى براى اصلاح و تجدید نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده ‏اى

را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت» (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما

تَرَکَ عَلى‏ ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ).




آن چنان مجازاتهاى پى در پى نازل مى‏شد و صاعقه‏ ها و زلزله ‏ها و طوفانها گنهکاران ظالم را در هم مى‏ کوبید

که زمین جاى زندگى براى کسى نبود.

 «ولى خداوند (به لطف و کرمش) آنها را تا زمان معینى به تأخیر مى‏اندازد» و به آنها فرصت براى توبه

و اصلاح مى‏دهد (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

اما این حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است که اجل آنها فرا نرسیده باشد، «اما هنگامى که

اجل آنها فرارسد (هر کس را به مقتضاى عملش جزا مى‏دهد چرا که) خداوند نسبت به بندگانش بصیر

و بیناست» هم اعمال آنها را مى ‏بیند و هم از نیات آنها با خبر است

(فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً).

 «پایان سوره فاطر»


کانون تفسیر قرآن 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد