مشاعره 211
دولت وصل تودرخواب گهی هست ولی
حیف کاین واقعه درعالم بیداری نیست
رفیق اصفهانی
=
تانه تصورکنی که بی توصبوریم
گرنفسی می زنیم باز پسین است
سعدی
=
تانیمه چراای دوست ! لاجرعه مراسرکش
من فلسفه ای دارم یاخالی یالبزیز
محمدعلی بهمنی
=
زانگشت سلیمان ببَرَد خاتم اگردیو
کی ازپی خاتم بَرَد انگشت سلیمان
وصال شیرازی
=
نشین به کشتی صدق وصفا که تابرساند
تورابه ساحل امید , ناخدای محبت
غاضری محفوظ
=
تاهمنشین وهمدم مجنون کند مرا
سوی جنون مرادل دیوانه می برد
حسن مروجی
=
دولت عشق بین که چون ازسرفقروافتخار
گوشه ی تاج سلطنت می شکند گدای تو
حافظ
=
وصیت همین است جان برادر
که اوقات ضایع مکن تاتوانی
سعدی
=
یارب قدم موکب آن سروروان را
رهوارترازموکب باد سحری کن
دکتررعدی آذرخشی
=
نصیب چرب زبانان شود حلاوت عمر
هیمشه صحبت بادام باشکر باشد
صائب
=-
گردآوری : م.الف زائر