مشاعره 215
دهم فریب خودازیاد بی وفائی تو
وگرنه حال بدی دارم ازجدائی تو
حالتی ترکمان
=
وعده کشتنی بده به "کمال "
جان من ! وعده ای که راکشته ست
کمال خجندی
=
تایید فلک درگروکوشش مرد است
منشین ومگو کاربه دست توومن نیست
پرتوبیضائی
=
تبرزین چوخوان شد به دست عروس
نمایان چوگلهای تاج خروس
سیدای نسفی
=
ساقیا دیوانه ای چون من کی اندربرکشد
دختر رز راکه نقد عقل کاوین کرده اند
حافظ
=
دیدارچشم مست تومدهوشی آورد
بایک نظر, زعقل , نظرپوشی آورد
محمدعلی صغیر
=
دیداریارغایب دانی چه ذوق دارد
ابری که دربیابان برتشنه ای ببارد
سعدی
=
دیدم به خواب خوش که پس ازچند انتظار
بردامن وصل تو دست طلب رسید
بقاخراسانی
=
دیدم توراورفت زدست اختیاردل
آری زدست دیده خراب است کاردل
جامی
=
لب به هرطمعه میارای که دندان شکند
برسرخوان فرومایه زپالوده ی قند
جامی
=