مشاعره 258
توبدین حسن ولطافت نروی ازدل ما
یوسف ازجرم نکوئی ست که درزندان است
وصال شیرازی
=
توبدین شیوه اگر جلوه کنی درصف حشر
به پرستیدن خود حجت وبرهان منی
والی کردستانی
=
یک ذره وفارابه دوعالم نفروشیم
هرچند دراین عهد خریدار ندارد
صائب تبریزی
=
دراین قحط وفایاری اگر مهرووفا دارد
سزد بردیده ی جان گردهی جایش که جادارد
حسین سعد
=
دراین گلشن که بلبل صدنوابایک زبان دارد
چراسوسن صفت باده زبان خاموش بنشینم
مشفق کاشانی
=
مگر آن شمع قصد سوزجان عاشقان دارد
ندارد هیچ بردل هرچه دارد برزبان دارد
اهلی خراسانی
=
دراین وادی به بانگ سیل بشنو
که صدمن خون مظلومان به یک جو
حافظ
=
وفامباد امیدم اگربه غیرتو است
خراب با دوجودم اگر برای تونیست
مولوی
=
توبه ازمی خوارگی درمذهب رندان خطاست
عاشق دل خون کجا ازکف دهد پیمانه را؟
محمد مجد
=
آن که ازحلقه ی زر گوش گران است اورا
چه غم ازناله ی خونین جگران است اورا
ملاجامی
=
گردآوری : م.الف زائر