مشاعره عاشورائی 4
لباس کهنه بپوشیدزیرپیرهنش
مگرکه برنکشدخصم بدمنش زتنش
وصا ل شیرازی
=
شدآفتاب دین چو روان سوی قتلگاه
ازدود آه پردگیان شدجهان سیاه
نیّر
=
هرجامه ای که برتن مردم شود کبود
پیوندآن دهند به دامان کربلا
وصال شیرازی
=
آنش زدند چون به خیام حریم او
زان روز نارغم به دل اولیا بود
-
طوطی همدانی
=
دامن گرفته خون هزاران پیامبرت
ای طشت واژگون که چنین پرزخون شدی
وصال شیرازی
=