مشاعره عاشورائی 19
تقدیر, باسرتومراهمسفرنمود
دراین سفرمقدرمن غیرازاین نبود
شفق =
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
تیغ آنچنان بر اندکه ازاستخوان گذشت
وحشی بافقی
=
تلخ است وداع یا رتلخ است
بی دولت گل بهارتلخ است
عطا
=
تلخ است وناگوارمراآب خوش گوار
یادآورم چو العطش کودکان هنوز
طوطی همدانی
=
زان دم که هشته بود بنای ستم فلک
هرگز نکرده بود جفائی چنین تمام
عاشق اصفهانی
=
مسلم چودیده کرد به دیدار شاه باز
گفتاکه جان به راه تود ادن زهی شرف
سروش اصفهانی
=
فد ای خواندن قرآن آن شه
که رسوازاده ی مرجانه کرد ه
علی انسانی
=
هردیده ای زگریه چو انجم سفید گشت
هرقامتی زغصه چو گردون دوتاشده
وصال شیراز ی
=
هرکس زپای تاسراین داستان گذ شت
ازجان خویش سیرشده وازجهان گذشت
عاشق اصفهانی
=
تمام باغ بوی گریه د ار د
گل گم گشته خواهرجان کجائی ؟
ایرج سلیمان نژاد
=
گردآوری : م.الف زائر