مشاعره 14
هردلی ازابتلای حشر شود خون
جزدل زاری که مبتلای حسین است
صغیراصفهانی
=
تاگلوی گل دمادم پاره شد
عشق دردشت بلا آواره شد
بیرانوند
=
دردم ز کودکی ست که با روی همچوماه
ازخیمه شد به یاری آن شاه بی سپاه
وصال شیرازی
=
هرقطره اش , هزارپیام است خون ما
درمقدم تواین همه اعجاز می کنیم
غیاث آبادی
=
مردم فغان ونوحه برای خداکنند
یارب که درگذشته که صاحب عزاخداست
وقارشیرازی
=
تانگردد چشم غیرت شرمگین
تیرراگفتا که بر چشمم نشین
حسین اسرافیلی
=
نوبهاراست جهان زاروچمن خوارچراست
عیدشد سینه پراندوه ودل افکارچراست
وصال شیرازی
=
تاوان مستی همچواشترباز راندم
بامیثم ازمعراج دار آوازخواندم
علی معلم
=
مردی سوارآب , به دریاسلام کرد
باران نیزه بود که اوراجواب داد
عباسعلی اویسی
=
درسینه تاب صبر از این ماجرانداشت
دل خون شد وزدیده برون رفت لاجرم
عاشق اصفهانی
=
گردآوری : م.الف زائر