«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ
الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». (الأحزاب: 33).
«خداوند
فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما
را پاک سازد».
قوی ترین دلیل شیعیان برای اثبات عصمت ائمه، همین آیهء
قرآنی است و ملاحظه
می فرمایید که این آیه ای کامل نیست بلکه قسمت آخر
آیه ای است که در آغاز آن
همسران پیامبر مورد خطاب قرار گرفتهاند:
«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ
الْجَاهِلِیَّةِ
الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ
وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ
عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ
الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». (الأحزاب: 33). «و در خانه هاى
خود بمانید، و
همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و
نماز را برپا دارید، و
زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید;
خداوند فقط مىخواهد پلیدى و
گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما
را پاک سازد». پس نامگذاری این قسمت
از آیه به آیهء تطهیر فریب و دروغ است،
چون این آیه ای کامل نیست بلکه بخشی از
یک آیه می باشد. به هر حال
شیعیان معتقدند که تطهیر (پاک کردن) و زدودن پلیدی
به معنای معصوم بودن از
اشتباه و گناه است؛ از این رو اهل بیت از گناه و اشتباه
معصوم اند. منظور
ایشان از اهل بیت افراد مشخصی است که نخستین آنها علی و
سپس به ترتیب
فاطمه و حسن و حسین -رضی الله عنهم- می باشند و سایر اهل بیت
پیامبر –صلى
الله علیه وسلم- را معصوم نمی دانند. استدلال به آیهء فوق الذکر برای
اثبات عصمت ائمه از جهت دلیل و هم از جهت طریقه استدلال مردود است:
آیهء تطهیر
نمیتوان به وسیلة آن بر عصمت ائمه استدلال کرد. برای اثبات
قضایای بزرگ اعتقادی
و امور اساسی و مهم دین باید دلایلی قطعی و صریح از
قرآن که به طور قطع بر مفهوم مورد
نظر دلالت دارند ارائه داد، مانند اینکه
خداوند متعال میفرماید: «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ
الْقَیُّومُ». (البقرة: 255). «هیچ معبودى بحق نیست جز خداوند یگانه زنده،
که قائم به
ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند». که این آیه
به طور قطعی و
روشن بر توحید دلالت میکند. یا مانند آیة: «مُّحَمَّدٌ
رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء
عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء
بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ
اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی
وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ
ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ
أَخْرَجَ شَطْأَهُ
فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ
یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ
الَّذِینَ آمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً
عَظِیماً?. (الفتح: 29). «محمد فرستاده خداست; و
کسانى که با او هستند در
برابر کفار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند; پیوسته
آنها را در حال
رکوع و سجود مىبینى در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او را مىطلبند;
نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است; این توصیف آنان در تورات و
توصیف
آنان در انجیل است، همانند زراعتى که جوانههاى خود را خارج ساخته،
سپس به تقویت
آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و بقدرى نمو
و رشد کرده که زارعان
را به شگفتى وا مىدارد; این براى آن است که کافران
را به خشم آورد (ولى) کسانى از
آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته
انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر
عظیمى داده است». که به طور صریح
بر نبوت محمد –صلى الله علیه وسلم- دلالت میکند.
همچنین مانند آیهء:
?وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ وَارْکَعُواْ مَعَ
الرَّاکِعِینَ? (البقره: 43). «و
نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و
همراه رکوع کنندگان رکوع کنید (و نماز را با
جماعت بگزارید)». که به طور
قطع بر فرض بودن و مشروعیت نماز دلالت دارد. درست
نیست این امور مهم و
بنیادی به وسیلة دلایلی ظنی و غیر صریح اثبات گردند، و اگر
چنین باشد اساس
دین مورد تردید قرار میگیرد، چون بر پایه های تخمینی و ظنی استوار
گردیده
اند. و از این رو در قرآن به صراحت از آن نهی شده است: «هُوَ الَّذِیَ
أَنزَلَ عَلَیْکَ
الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُّحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ
الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ
زَیْغٌ
فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ
وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ
وَالرَّاسِخُونَ
فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِّنْ عِندِ
رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» (آل عمران: 7).
«او
کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات
«محکم»
(صریح و روشن) است; که اساس این کتاب مىباشد; (و هر گونه پیچیدگى
در آیات دیگر، با
مراجعه به اینها، برطرف مىگردد). و قسمتى از آن،
«متشابه» است (آیاتى که به خاطر
بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه
اول، احتمالات مختلفى در آن مىرود; ولى
با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها
آشکار مىگردد). اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به
دنبال متشابهاتند».
بنابر این، خداوند عزوجل برای اقامة دین خود آیات واضح و روشنی که
هیچ
التباس و احتمالی در آن نیست را شرط قرار داده است مانند آیاتی که به وسیلة
آن بر
توحید و یگانگی خداوند، نبوت و نماز استدلال نمودیم، و چنین آیات
روشنی «امالکتاب»، اساس
و مرجع آنچه که قطعی نباشد و احتمال مفاهیم مختلفی
را داشته باشد به آن برگردانده میشود. و
هر کس بر آیات متشابه و محتمل
تکیه نماید و استدلال کند، وی از جملة گمراهانی است
که قرآن درباره آنها
میفرماید: «فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ
وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ»
(آل عمران: 7). «به دنبال متشابهاتند، تا فتنه
انگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند)». و
همچنین خداوند متعال میفرماید:
«وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنَّ
الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ
الْحَقِّ شَیْئاً». (النجم: 28). «آنها هرگز به
این سخن (که ملائکه دخترانند) دانشى ندارند، تنها
از گمان بى پایه پیروى
مى کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حق بى نیاز نمىکند!» از
این
رو استناد به دلیل ظنی درست نیست، زیرا چنین دلیلی دانش و آگاهی به انسان
نمی
بخشد. پس دلیل باید به طور قطعی و روشن بر مطلب مورد نظر دلالت نماید
از این رو استدلال
نمودن به دلایل ظنی و محتمل هیچ اعتباری ندارد. بدین
خاطر علمای اصول گفته اند: «الدلیل
إذا تطرق إلیه الإحتمال بطل به
الاستدلال» هر گاه دلیل محتمل و ظنی باشد، استدلال بدان
درست نیست. عصمت
ائمه از دیدگاه شیعة امامیه یکی از ضروریات دینی و جزو مسایل
عقیدتی است،
چون اصل عقیدة امامت بر پایة عصمت استوار است. و هرگاه پایه که عصمت
است
فرو ریزد امامت که بر آن مبتنی است نیز فرو خواهد ریخت. به خاطر این شیعیان
در
مورد آن بسیار سخت گرفته اند و منکران امامت را به شدت مورد اعتراض
قرار داده تا جایی
که منکر امامت را کافر و از دایرة دین اسلام خارج
ساختهاند!! کلینی روایت میکند که ابوعبدالله
علیه السلام گفت: هر آنچه
علی آورده من به آن تمسک میجویم، و هر آنچه او از آن نهی کرد،
من از آن
باز می آیم. کسی که بر علی اعتراض کند گویا بر خدا و پیامبرش اعتراض کرده،
و
نپذیرفتن فرمان و سخن کوچک یا بزرگی از علی در حد و اندازة شرک ورزیدن
به خداست و
ابن بابویه قمی میگوید: «هر کس بگوید که ائمه در بعضی حالاتشان
معصوم نیستند
او آنها را نشناخته و هر کس آنان را نشناخته باشد کافر است»
این روایت مستلزم این است
که بیش از یک میلیارد مسلمان که بدان معتقد
نیستند کافر قلمداد شوند و حکام و
فرمانروایانشان تکفیر شوند و خلفای
راشدین بدون استثناء کافر قرار داده شوند
علاوه بر نسلهای مسلمانی که پس از
آنان پی در پی آمده اند. چنین اعتقادی مفاسد
بی شماری را در پی دارد که
کمترین آن حرام بودن ازدواج با آنهایی که معتقد به
عصمت ائمه نیستند و حرام
بودن ذبیحه شان، و فتواهایی که خون و اموال مسلمین را
مباح میدانند و
جایز دانستن جنگیدن با مسلمانان و شورش علیه آنها می باشد. چنین
عقیدة
خطرناکی باید دلایل صریح و قاطعی داشته باشد که هیچ گونه شک و احتمالی به
هیچ وجه بدان راه نیابد وگرنه دین بازیچة هر کسی قرار خواهد گرفت و پایه
های
آن در معرض دستخوش بازیگران قرار می گیرند. آیة تطهیر به صراحت بر
معصوم بودن
هیچ کس دلالت نمی کند چه برسد به اینکه بر عصمت افراد معینی
دلالت نماید. و
این ادعا که بر عصمت دلالت می کند، گمان و اشتباهی بیش
نیست پس استدلال بدان
درست نیست، چون هر گاه احتمال به دلیل راه یابد،
استدلال به آن دلیل درست نیست
و باطل است. در رد این دلایل و بی اساس بودن
عقیدهء مذکور همین اندازه کافی است،
چون خود دلیل این صلاحیت را ندارد که
به وسیلة آن برای اثبات مقصود استدلال شود.
اما به خاطر آنکه هیچ شک و
تردیدی در وجود کسی که واقعاً به دنبال حق است باقی نماند
بررسی چگونگی
دلالت آیة مذکور بر عصمت ائمه(ع) اشکالی ندارد.
در پرسش آمیختگی و مغالعات فراوانی وجود دارد که به ترتیب به آن ها می پردازیم
الف- «پس نامگذاری این قسمت از آیه به آیه تطهیر فریب و دورغ است ...»
توجه داشته باشید در غالب موارد اسم سوره یا آیه از یک کلمه یا یک حادثه
انتخاب می کنند
و معنای آن این نیست که تمام سوره یا تمام آنآیه همان کلمه
و
جمله است.
سوره بقره، از کلمه بقره گرفته شده، سوره نمل، از کلمه نمل، اسری، از جمله
«اسری ...»
و .... و زیاد است که بگوییم این دروغ است، بقره کل سوره بقره
نیست بلکه فقط در آیه
به کار رفته و همین طور نمل و اسرا ...؟
و در آیات هم همین اسم است، آیه اکمال را از جمله «اکملت» و آیه ی تبلیغ را
از جمله «بلغ»
و آیه ی تطهیر را هم از جمله «یطهرکم تطهیرا» آیا این یک
دروغ است هر کدام شیعه
نوشته
که آیه ی تطهیر یک آیه ی مستقل است و جزء آیه ی
33 احزاب نیست؟ خوب سخنی است که می
شنوند مقداری درباره آن
دقت کنید.
ب- با آیه ی تطهیر نمی توان به وسیله آن بر عصمت ائمه استدلال کرد ....؟
خوب بو دپژوهشگر محترم بیان می کرد که چرا آیه ی تطهیر بر عصمت ائمه ندارد؟
و
احتمالالتی را که قبل از بیان معنای آیه ی تطهیر متذکر
می شویم که
دلیل عصمت فقط آیه ی تطهیر نیست بلکه دلائل فراوانی داریم که به نمونه های اشاره
می شود:
دلایل عقلى
اندیشمندان شیعه در اثبات عصمت امامان علیهم السلام دلایل گوناگونى ارائه
نمودهاند.
(18) که تبیین آنها نیازمند فرصتى بیشتر و کتابى پرحجم و مستقل
است چنان که
علامه حلى با شرح و بسط این دلایل بیش از هزار نکته در این
باره
بیان کرده است. (19)
1- امتناع تسلسل: امام باید معصوم باشد; زیرا در غیر این صورت تسلسل لازم
مىآید; یعنى
عدد امامان نامتناهى مىشود; چون از جمله اهداف وجود امام،
منع ستمگران از ستمگرى و
گرفتن حق مظلوم از ظالم است پس اگر امام، معصوم
نباشد ممکن ستخود او در حق
کسى ظلم کند و مظلوم براى گرفتن داد خود از او
به امام عادل و معصوم دیگرى محتاج
باشد و اگر این امام هم داراى عصمت نباشد
آنچه گفته شده در باره این شخص نیز مطرح
خواهد بود و جامعه بشرى به امام
دیگرى نیازمند خواهد شد و اگر او نیز معصوم نباشد
تسلسل لازم مىآید و این
محال است. (20)
2- قاعده نقض غرض: اگر امام معصوم نباشد فوائدى که بر وجود او مترتب است
تحقق
نمىیابد و غرض و مقصودى که موجب نصب امام علیه السلام استحاصل
نمىشود
در حالیکه
نقض غرض بر خداوند حکیم مستلزم جهل و یا عجز او مىشود و
این محال است; زیرا جهل
و عجز در ساحت قدس واجب الوجود
راه ندارد.
توضیح اینکه: غرض از وجود امام حفظ شریعت و احکام آن و تکامل بشر به فضایل
نفسانى
و ملکات انسانى و راهنمایى آنان به طریق صواب و راه معرفت و
خداشناسى و آنچه لازمه
سعادت دنیا و آخرت او است مىباشد; اگر امام، معصوم
نباشد و احتمال فراموشى، اشتباه، کار
ناپسند و معصیت در باره او برود
اطمینان به طور کامل از او سلب شده باعث آلودگى
دیگران مىشود; زیرا اگر
سرپرست و رئیس قومى مرتکب گناه و معصیتشود جرات
زیردستان در انجام همان
کردار، زیاد مىشود و آن را عذر خود مىشمارند; اهل فسق
و فجور نیز
بىمهابا بیش از پیش جامعه را ناامن مىسازند. بنابراین، مقصود خداوند
عالم
از نصب امام حاصل نمىشود و چون جهل و عجز در باره حق جل و علا راه ندارد
نقض غرض نیز بر او محال است; از این رو لازم است امام از گناه و نسیان و
اشتباه مبرا
بوده و معصوم باشد. (21)
3- اگر امام و ولى، معصوم نباشد حجتبر بندگان تمام نمىشود، و تمامشدن
حجت - بعد از
بعثت رسول صلى الله علیه و آله و انزال کتب و ثبوت تکلیف - بر
عصمت امام
و خلیفه و
جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله موقوف است. پس اگر
خداوند زبان عذر بندگان را
در طاعات و عبادات (اوامر و نواهى) احکام
تکلیفیه و وضعیه قطع نکند
به گونهاى که
هیچ عذرى براى آنها نباشد، عقلا
ترتب ثواب و عقاب و عتاب بر احکام،
صحیح نمىباشد;
زیرا بندگان مىتوانند
در محضر خداوند به تمامنبودن حجت، عذر بیاورند که امام
به عنوان حافظ و
بیانکننده احکام کتاب و سنت از کذب و افتراء، نسیان و سوء فهم و
اشتباه
ایمن نبوده بلکه حال او در مقام عمل بدتر از حال ما بوده است در نتیجه
حقیقت
بر ما کشف نشد و تکالیف به ما نرسید; و عقل هم به طور قطعى، عقاب
بلابیان را قبیح مىداند
و صدور آن را از حق تعالى محال مىشمارد پس باید
امام، ولى و خلیفه
حضرت رسول
صلى الله علیه و آله مامون و معصوم از هر خطاء
و لغزش بوده، صادق و مصدق باشد
تا در مقام بیان کتاب و سنت رسول خدا صلى
الله علیه و آله مورد اطمینان
همه خلق باشد
و راه عذر را بر بندگان ببندد
تا اگر بندگان با تمامبودن حجت، چنین ولى و امامى، اطاعت
نکردند بدانند
که، عذرى از آنان پذیرفته نیست و خداوند مىتواند آنها را به اشد مجازات،
عقاب نماید. (22)
4- قاعده عدل: معصومبودن امام داراى مصالح و فوائد بىشمارى است و از
هرگونه
مفسده و زیان مبراست. بنابراین به مقتضاى قاعده عدل بر خداوند
عالم،
واجب است
که امام را معصوم قرار دهد تا به موجب ترک آن، مفسدهاى حاصل و
مصلحتى فوت نشود;
زیرا تفویت مصالح و ایجاد مفسده بر خداوند
قبیح است. (23)
5- قاعده لطف: همانطورى که وجود امام براى جامعه بشرى لطف است، عصمت او
نیز
لطف استبلکه لطف بودن وجود امام بدون عصمت او محقق
نمىشود. (24) چون
وجودى لطف و باعث هدایت مردم است که خود از هر نوع گناه
و زشتى بدور باشد
در غیر این صورت مطلوب امام که راهنمایى و رهبرى انسانها است،
حاصل
نمىشود. (25)
6- اگر امام، معصوم نباشد ممکن است از او معصیتى صادر شود; در این صورت
بازداشتن او از منکر بر امت، یا واجب است و یا واجب نیست; اگر
واجب باشد،
لازمهاش
این است که عظمت و شرافت امام از دلهاى مردم ساقط شود و به دنبال
آن، فائده نصب
امام که انتصاف حق مظلوم از ظالم و حفاظت دین خدا است منتفى
گردد و
مردم از او اطاعت نکنند.
و اگر نهى او از منکر بر امت واجب نباشد، وجوب امر به معروف و نهى از منکر
که از
واجبات دین اسلام است از اعتبار ساقط مىشود; در نتیجه ضرورى است که
امام،
معصوم باشد. (26)
7- اگر امام مانند سایر افراد بشر معصوم نباشد، وجهى ندارد که ما او را
برتر و افضل
از دیگران بدانیم; زیرا چه بسا ممکن است که در اثر نداشتن
عصمت،
خطا و اشتباهى
در دین و اجزاء احکام آن مرتکب شود یا در فهم مطلبى،
ناتوان باشد و
از خود چیزى به
دین ببندد و به خدا نسبت دهد یا چیزى را که
خداوند او را مامور به ابلاغش کرده ترک کند
و به مردم نرساند و یا در حکمى
به واسطه هواهاى نفسانى یا امور دنیایى بر خلاف عدالت
رفتار کند در این
صورت اطمینان مردم از او سلب مىشود. بنابراین، فلسفه وجود امام
اقتضا
مىکند که رهبر و امام امتباید فردى باشد که امتیازى بر
دیگران داشته و
هیچ گاه به سراغ آلودگى و گناه نرود و هرگز اشتباه و خطایى
برایش پیش
نیاید. (27)
8- باید امام علیه السلام در تمام عمر خویش در گفتار و رفتار و کردار معصوم
از
خطا و سهو باشد; زیرا اگر از او معصیت صادر شود شرافت و
عظمتش از دلهاى
مردم
ساقط مىشود و اگر سهو و نسیان از او سر بزند، اخبار او امر و نهى
و
وعد و وعید او
مورد اطمینان واقع نمىشود و در نتیجه نصب امام بىفایده و
باطل مىگردد. (28)
9- در جاى خود ثابتشده است که امام علیه السلام منصوب از طرف خدا بوده و
اطاعت او واجب است، و غرض و فلسفه نصب امام به جانشینى پیامبر براى
حفظ
شریعت،
تفسیر و بیان آن و حفظ نظام امت و... است، از آنجا که خداوند عالم
به تمام
حقایق است،
وقتى مىداند شخصى براى امامت امت و جانشینى نبى صلى
الله علیه و آله صلاحیت ندارد،
چگونه او را به این امر مهم نصب مىکند؟ نصب
شخص غیرصالح و
معصیت کار براى
امامت از طرف خداوند قبیح است، و کار قبیح
از حکیم تعالى محال است.
پس امکان ندارد
امام منصوب از طرف خداوند
معصوم
نباشد.
10- قاعده وجوب اصلح: عقل حکم مىکند که اصلح به حال بندگان و نوع مکلفین،
آن
است که جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله که مبین دین و حافظ
احکام و
شریعت
الهى است; اصلح مردمان و اعدل و اعلم زمان خود به نحو تام و
کامل
بوده و از هر
گونه خطا و نقص و کاستى مبرا و مصون باشد، و یقین به کنه وجود
فرد صالح، امین
و کامل و واجد اصلحیت تام و کامل جز به وسیله خداوند میسر
نیست.
پس همان طور
که خداوند انبیاء را بر اساس صلاح براى برقرارى نظم و
حفظ نظام
اجتماع و حکمت
مبعوث فرموده است آن فلسفه و لزوم و آن دقتبه طریق
اولى باید نسبتبه جانشینى نبى
صلى الله علیه و آله رعایتشود با توجه به
این که اهمیت درجه امامت از
نبوت بالاتر است.
11- وجوب اطاعت مطلق از امام مقتضى عصمت او است: طبق دستور خداوند اطاعت
از
امام علیه السلام واجب است، اگر امام معصوم نباشد اجتماع نقیضین لازم
مىآید. با
این
توضیح که وقتى مردم امام را آلوده به گناه مىبیند، از جهت
این که گناهکارند نباید
از آنها تبعیت کنند و از طرفى چون امام بوده اطاعت و
تبعیت
از او واجب است. در
نتیجه بین دو امر حد ناقض (واجب و حرام) دچار
خواهد شد. و انجام دو امر ناقض
در آن واحد محال است پس به ناچار باید امام
معصوم باشد. (29)
دلایل نقلى عصمت امامان علیهم السلام
الف) آیات قرآن
1- آیه امامت
«و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من
ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین؛
به یاد آورید هنگامى را که
پروردگار ابراهیم، او
را با وسایل گوناگونى
آزمود، و او آزمایش خود را کامل کرد
(و از عهده آنها بر آمد)
خدا به او
فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از خاندان
من نیز
امامانى قرار ده خداوند فرمود: پیمان من - یعنى امامت - هرگز به
ستمکاران
نمىرسد». (30)
طبق آیه فوق خداوند منصبهاى الهى را به کسانى اختصاص داده است که آلوده
به
«ظلم» نیستند; زیرا وقتى که حضرت ابراهیم علیه السلام منصب امامت را
براى
فرزندانش از خداوند درخواست کرده بود، جواب آمد: پیمان من
به ستمگران
نمىرسد.
سخن در معنى و مفهوم «ظالم» است; باید دید منظور از ظالم چه کسى است که
عهد
خدا به او نمىرسد. باید دانست که هر گناهى ظلم به نفس
است خواه این
ظلم
به معنى کفر باشد آنچنانکه قرآن مىفرماید: «ان الشرک
لظلم عظیم»
(31) و یا
به معنى گسترده، هر فسق و گناهى; که باز هم ظلم
به نفس است; زیرا
هر
گنهکارى در عرف قرآن «ظالم» است اما آیا ظالم فقط کسى است که در
هنگام
تقاضاى
منصب الهى موصوف به صفت ظلم استیا براى رسیدن به عهد الهى باید
هیچگاه ظالم نباشد؟
بسیار بعید به نظر مىرسد، بلکه محال است که ابراهیم
علیه السلام
چنین تقاضایى
را براى آن دسته از ذریهاش که بالفعل ظالم بودند
داشته است. بنابراین،
منظور از «ظالم»
در اینجا کسى است که در گذشته و یا
حال حتى براى یک لحظه از عمر
خود موصوف
به این صفتبوده باشد و در واقع
خداوند با بیان آن، حقیقت را براى ابراهیم
علیه السلام روشن مىکند که مقام
امامت و رسالت مقامى
والاست و تنها کسانى
شایسته این منصب هستند که در
تمام عمر از هرگونه شرک و کفر و گناه پاک
و معصوم باشند (32) .
و با این استدلال، غیرمعصوم، ظالم و ستمکار است و هیچ ستمکارى براى
امامت
شایسته نیست. در نتیجه هیچ غیرمعصومى صلاحیت و قابلیت امامت
را
نخواهد داشت.
2- آیه اولى الامر
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم؛ اى کسانى که ایمان
آورده اید از خدا و رسول و اولى الامر،
اطاعت کنید». (33)
طبق روایات فراوانى که از شیعه و اهل سنت رسیده است منظور از «اولى الامر» در
آیه شریفه، ائمه اثنى عشر
علیهم السلام است.
با استدلال به این آیه شریفه مىتوان به روشنى عصمت اولى الامر (امامان) را
به اثبات رساند.
در این آیه، کلمه «اطیعوا» دو بار به کار رفته است، یک
بار فقط به خدا نسبت
داده شده
و بار دیگر به رسول و اولى الامر; از بخش دوم
آیه مىتوان
روشن نمود که «اطیعوا»
(دوم) بین رسول و اولى الامر مشترک است
و به دلیل آن که قید و شرطى
به همراه ندارد
اطاعتى همه جانبه و بىچون و
چرا و مانند اطاعتخدا، مطلق است
اما این مطلب جز با
عصمت رسول خدا صلى
الله علیه و آله و اولوا الامر، سازگار نیست;
زیرا اطاعتى
این چنینى، تنها
در برابر کسى سزاوار است که از کجاندیشى و کجروى در گفتار و رفتار و
کردار در امان است و مردم را جز به آنچه امر خداوند است
نمىخواند. (34)
بنابراین مقتضاى «اطیعوا الرسول و اولى الامر» این است که اطاعت آنها به
طور مطلق
واجب است و آنها به یقین، از هر لغزشى مصون و معصوم هستند و اوامر
آنها با اوامر الهى،
تناقض
ندارد; زیرا اگر امر آنها به ظاهر با امر خدا
مخالفت داشته باشد باز مقتضاى
اطلاق آیه این
است که اطاعت آنها واجب است و
این یعنى دو امر متناقض در یک مورد; مثلا - العیاذ بالله -
اگر پیامبر اکرم
صلى الله علیه و آله به گناهى امر کند
مقتضاى «اطیعو الله»
این است که آن
گناه را مرتکب نشویم ولى به مقتضاى «اطیعوا الرسول»
باید آن را
انجام
دهیم و این یعنى دو تکلیف متضاد در یک مورد که صدور
آن از طرف شارع
مقدس
پذیرفته نیست. پس در واقع، آیه یادشده تضمینى است
بر این که هیچگاه
اوامر
رسول و اولى الامر با اوامر الهى تناقض ندارد بلکه بر عصمت امامان
علیهم
السلام دلالت دارد. (35)
دلالت این آیه بر عصمت امام به قدرى روشن است که حتى فخر رازى یکى از
علماى
بزرگ اهل سنت نیز از آیه شریفه بر
عصمت اولىالامر استدلال نموده است.
(36)
3- آیه صادقین
«یا ایهاالذین آمنوا اتقوا الله وکونوا مع الصادقین؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید
تقواى الهى داشته باشید و (همیشه) با
صادقین باشید». (39)
طبق روایات فراوانى که از طریق فریقین (شیعه و سنى) نقل شده است منظور از
«صادقین» پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت
علیهم السلام هستند. (40)
نکتهاى که از این آیه شریفه براى عصمت استفاده مىشود این است که خداوند
به طور مطلق (بدون قید و شرطى) به مؤمنان دستور داده که همواره با
صادقان
باشند،
این اطلاق اقتضا مىکند که «صادقین» کسانى باشند که
صدقشان در همه
حال
معلوم و مسلم است و این معنى جز در مورد معصومین علیهم السلام
امکانپذیر نیست;
زیرا غیرمعصوم ممکن استخطا کند که در این صورت باید از
او جدا شد.
اما کسى که
در همه حال مىتوان در کنار او و پیرو او بود جز
معصوم نخواهد بود; بنابراین
منظور از
صادقین در این آیه شریفه هر فرد
راستگویى نیستبلکه مقصود کسانى هستند
که در سراسر زندگىشان سخن خلاف واقع
- نه عمدا و نه از روى سهو - بر زبان جارى
نکرده باشند.
به عبارت دیگر منظور از صادقین، صدق مطلق است نه مطلق صدق. و صادق به قول
مطلق کسى است که از هر جهت راست و درستباشد و در اندیشه
و گفتار و کردار
و
رفتار و اخلاقش کوچکترین کجى و انحراف وجود نداشته باشد چنین کسى جز معصوم
نخواهد بود; زیرا مرتبه کامل صدق، همان عصمت و طهارت است که با وجود آن،
راستى و صدق و گفتار و کردار به طور کامل تحقق مىیابد. (41)
ب) عصمت امامان علیهم السلام در روایات
علاوه بر آیات گذشته روایات فراوانى نقل شده است که بر عصمت امامان علیهم
السلام تصریح دارند. در ذیل به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم:
1- ابن عباس مىگوید: از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم فرمود:
من و على، حسن، حسین و نه نفر دیگر از فرزندان حسین [از هر نوع آلودگى و معصیت ]
پاک و معصوم هستیم. (42)
2- پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره امام على علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام فرمود:
آنان، برگزیدگان خداوند هستند و از هر گناه و خطایى معصوم مىباشند. (43)
3- امام رضا علیه السلام (در یک حدیث طولانى) مىفرماید:
امام کسى است که از گناهان پاک و از عیوب منزه است. (44)
4- امام سجاد علیه السلام فرمود:
امام از ما (اهل بیت علیهم السلام) حتما معصوم است. (45)
5- امام صادق علیه السلام فرمود:
پیامبران و وصى آنها گناه ندارند; زیرا آنها از هر گناه و خطایى پاک و معصوم هستند. (46)
غیر از این، روایات دیگرى را نیز علماى شیعه و سنى از رسول خدا صلى الله
علیه و آله
نقل کرده و فضایلى را براى اهل بیت علیهم السلام بر شمردهاند
که جز با عصمت آنان،
سازگار نیست.
حدیث ثقلین (47) :
من در میان شما دو چیز گرانبها باقى مىگذارم، کتاب خدا و عترتم، تا وقتى
که به آن
دو تمسک مىکنید گمراه نخواهید شد و هیچگاه این دو از
یکدیگر جدا
نمىشوند،
تا این که در حوض (کوثر) بر
من وارد شوند. (48)
اگر اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله از گناه و خطا معصوم نمىبودند
پیروى از آنان موجب هدایت نمىشد و جدایى ناپذیرى آنان از قرآن
معناى روشنى
نمىیافت.
روایات فراوانى (مانند سفینه و...) نیز از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است
که مىتوان از آنها به عنوان دلایلى بر عصمت امامان علیهم السلام
استفاده
نمود.
7. شیخ جعفر سبحانى، الالهیات، مکتبة الاعلام الاسلامى، چاپ دوم، 1411ق.، ج2، ص510:
«الامامة هى رئاسة عامة الهیة.»
8. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، انتشارات
علمیه اسلامیه تهران، ج1، باب فضیلت و صفات امام، ح1،
ص286.
9. نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه2.
10. تغابن/8: «پس بگروید به خداوند و فرستادهاش و نورى که
نازل کرده ایم.»
11. اصول کافى، پیشین، ج1، ص276، ح509.
12. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج53، ص181.
13. اصول کافى، پیشین، ج1، باب فضیلت و صفات امام، ح2، صص291- 290.
14. کمال الدین، ج1، ص204; بحار الانوار، ج23، ص37.
15. اصول کافى، ح1044، : «ان حدیث آل محمد مستصعب لا یؤمن به الا ملک مقرب
او نبى مرسل او عبد امتحن الله قلبه للایمان فما ورد علیکم
من حدیث آل
محمد
صلى الله علیه و آله فلانت له قلوبکم و عرفتموه فاقبلوه و
ما انتمازت
منه قلوبکم
و انکرتموه فردوه الى الله و الى الرسول و الى العالم من آل
محمد و انما الهلاک ان یحدث
احدکم بشىء منه لایحتمله فیقول: و الله ما کان
هذا، و الانکار هو الکفر.»
16. اصول کافى، پیشین، ج1، ح1046: «ان حدیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله الا صدور
مغیرة، او قلوب سلیمة.»
17. همان، ج1، ح518: «هل یعرفون قدر الامامة و محلها من الامة...؟ ! ان
الامامة اجل
قدرا و اعظم شانا و اعلى مکانا و امنع جانبا و ابعد غورا من ان
یبلغها
الناس بعقولهم...» .
18. ر.ک: علامه حلى، الالفین، مؤسسة دارالهجرة، قم، چاپ سوم، 1402ق.
- سید مرتضى (علم الهدى)، تنزیه الانبیاء (بىجا، بىتا) صص 9- 8.
- شیخ طوسى، تلخیص الشافى، علق علیه السید حسن بحر العلوم، مطبعة الآداب، نجف الاشرف، چاپ دوم، 1383ق، ج 1، صص 201- 194.
- ابن میثم البحرانى، قواعدالمرام فى علم الکلام، مکتبة آیةالله المرعشى، قم، 1389ق.، صص179- 177.
19. الالفین فى امامة امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام.
20. ر.ک: علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص184.
- علامه حلى، الالفین فى امامة مولانا امیرالمؤمنین على بن ابى طالب، پیشین، صص56 و 165.
- باب حادى عشر، ترجمه محمدعلى حسینى شهرستانى ، مؤسسه انتشارات علامه، قم، چاپ اول، 1414ق.، ص222.
- شیخ زین الدین عاملى، الصراط المستقیم الى مستحقى التقدیم، علق علیه
محمدالباقر البهبودى، المکتبة المرتضویة لاحیاء آثار الجعفریه، چاپ اول،
1384ق.، ج1، صص113- 112.
21. کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، با تعلیقه شیخ جعفر سبحانى، ص184.
22. همان، صص160- 150.
23. همان.
24. محقق لاهیجى، سرمایه ایمان، ص114.
25. سید محسن خرازى، بدایة المعارف الالهیة، ج2، ص82.
26. ارشاد الطالبین، ص333.
27. ر.ک: سید حسین مظفر، امامت از دیدگاه تشیع، ترجمه حبیب الله رهبر ص 98;
سید محمدباقر خوانسارى، انصاف در امامت، نشر صدوق، قم ، 1371ش.،
ص36-
35.
28. علامه حلى، الالفین فى امامة امیرالمؤمنین، على بن ابى طالب (ع)،
پیشین، ص227;
الشیخ ابى جعفر محمد بن الحسین بن على الطوسى (ره)، الرسائل
العشرة، رسالة: مسائل
کلامیة، ص 98.
29. ر.ک: دکتر محسن شفایى، شؤون ولایت ، ایران، چاپ اول، 1357ش.،
ص136- 135.
30. بقره/124.
31. لقمان/13.
32. ر.ک: شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مؤسسه چاپ فجر،
چاپ دوم، تهران،
1374 ش.، ج4، صص923- 922; شیخ
جعفر سبحانى،
الالهیات، پیشین، ج2،
صص627- 623; جعفر سبحانى، منشور جاوید، دفتر
انتشارات اسلامى، قم، ج5،
ص271 به بعد; باب
حادى عشر، پیشین، ص231.
33. نساء/59.
34. علامه سید محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن،
ج4، ص401- 387.
35. ر.ک: محمدتقى مصباح یزدى، راه و راهنماشناسى، امیرکبیر، تهران،
1375 ش.، ج4، صص207- 206.
36. خلاصه بیان وى از این قرار است: خداوند در آیه کریمه به طور قطعى اطاعت
اولى الامر را لازم دانسته است، و کسى که اطاعتش این گونه واجب
گردد
ناگزیر
معصوم از خطا و اشتباه خواهد بود; زیرا اگر معصوم از خطا و اشتباه
نباشد
در فرضى
که اقدام بر خطا کند بر اساس این آیه باید از او اطاعت کرد
و
این به معناى امر
به آن عمل خطا و اشتباه است، در حالى که کار خطا و
اشتباه مورد
نهى است و نباید
از امر به آن پیروى شود. این لازمهاش اجتماع
امر و نهى در
فعل واحد است. ر. ک. فخر رازى،
التفسیر الکبیر، دارالکتب
العلمیة، بیروت، 1411ق.، ج10، ص116 ذیل آیه شریفه
59 سوره نساء.
37. احزاب/33.
38. ر.ک: علامه سیدمحمد حسین طباطبایى، تفسیرالمیزان، ترجمه
سیدمحمدباقر
موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم،
(بىتا)، ج16، صص313- 309.
39. توبه/ 119.
40. ر.ک: حاکم حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 341، ح 357- 350.
- محمد بن یعقوب الکلینى، اصول کافى، ج 1، ح 531 و 532.
41. ر.ک: علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، پیشین، ص196;
ناصر
مکارم شیرازى، پیام قرآن، مؤسسة الامام على بن ابیطالب (ع) قم، چاپ سوم،
1375 ش.، ج9، صص223- 222.
42. شیخ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع المودة، باب77، ص 445:
«انا وعلى والحسن والحسین وتسعة
من ولد الحسین مطهرون معصومون.»
43. علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه،
تهران، 1388
ق.، ج25، باب 5، ح2، ص193، به نقل از
عیون الاخبار ص 219: «...
انهم
خیرة الله وصفویه وهم المعصومون
من کل ذنب وخطیئة.»
44. شیخ کلینى، اصول کافى، پیشین، ج1، ص287: «... الامام المطهر من الذنوب
والمبرا عن العیوب...»
45. شیخ صدوق، معانى الاخبار، تصحیح على اکبر غفارى، مؤسسة النشر الاسلامى،
قم، 1361ش.، باب معنى عصمة الامام، ح1، ص132: «
الامام منا لا یکون الا
معصوما.»
46. بحارالانوار، پیشین، ج 25، ص 199، ح8 به نقل از الخصال ج2، ص 154:
«الانبیاء واوصیائهم [والاوصیاء] لاذنوب لهم لانهم
معصومون مطهرون.»
47. علاوه بر حدیث ثقلین، احادیث معروفى همچون حدیثسفینه (مثل اهل بیتى
مثل سفینة نوح) و حدیث امان (اهل بیتى امان لامتى) نیز
به روشنى بر عصمت
امامان (ع) مقصود دلالت مىکنند. براى آگاهى از منابع این
دو روایت و
چگونگى
دلالت آنها بر عصمت اهل بیت علیهم السلام، ر.ک.: احمد حسین شریفى و
حسن یوسفیان، پژوهشى در عصمت معصومان، پژوهشگاه فرهنگ
و اندیشه اسلامى،
تهران و قم،
1377ش.، صص328- 325.
48. برخى از منابع روایى اهل سنت که این حدیث را با اندک تفاوتى نقل کرده اند
عبارتنداز:
- مسند احمد بن حنبل، ج4، ص366.
- مسلم بن الحجاج القسیرى، صحیح مسلم، ج5، ص26 (کتاب فضائل الحکمة) .
- محمد بن عیسى الترمذى، سنن ترمذى، ج5، ص662 (کتاب المناقب) :
«انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا، لن یفترقا حتى یردا على الحوض.»
http://www.balagh.net/persian/kalam/imam/03/01.htm
مطالعه بیشتر:
امامت و عصمت امامان در قرآن /رضا کاردان
اکنون می پردازیم به آیه ی تطهیر که آیا بر عصمت امامان دلالت دارد یا نه؟
توضیح مفردات آیه
1- کلمه «انما» دلالت بر حصر دارد یعنی فقط (راغب اصفهانی، المفردات، نشر کتاب، 1404، ج 2، ص 23)
2- «یرید الله» مراد اراده خاص است یعنی اراده تکوینی خداوند است و گر نه
اراده تشریعی
انحصاری به خاندان پیامبر ندارد و همه مردم بدون استثنا به
حکم شرع
موظفند از
هر گونه گناه و پلیدی پاک باشند. البته اراده تکوینی
منافات با اختیار
امامان ندارد.
3- «اذهاب» از بین برون به این معنی که از اول بگذارد راه پیدا کند، یعنی دفع است
نه رفع.
4- «رجس» هر چیزی ناپاک از نظر جمع آوری یا به حکم عقل و یا در شرع. (ر.ک: مکارم شیرازی،
تفسیر نمونه، ج 11، ص 31)
اهل بیت: اهل بیت از نظر لغت کسانی را در یک خانه زندگی می کنند (اولاد و همسر)
را گویند و مجازا کسانی را می گویند که نسبتی دارند. (مفردات راغب، همان، ص 29) اما بعدا
ثابت می کنیم که مراد از اهل بیت همان اهل بیت پیامبر یعنی علی، فاطمه، حسن،
حسین علیه السلام می باشند.
تفسیر آیه
مفاد ذیل آیه از کلمه «انما» به بعد این است که خداوند اراده قطعی کرده که
اهل بیت از هر گونه رجس و پلیدی و گناه پاک باشند و این همان
مقام عصمت
است
. این نکته قابل ذکر است که منظور از اراده الهی احکام
حلال و حرام نیست
چون
احکام شامل همگان می شود. پس اراده مستمر (فعل مضارع) اشاره به یک نوع
امداد الهی است که اهل بیت را بر عصمت و ادامه آن یاری می دهد و در عین
حال منافات با آزادی و اراده و اختیار ندارد.
نظر برخی مفسران شیعه و سنی
1- زمخشری می گوید: خداوند از گناهان کنایه به رجس تعبیر نموده و از تقوی
به طهر چنان که بدن با نجاسات آلوده می شود درون با گناهان آلوده می شود
..
. در پایان می گوید آیه مثال زن های پیامبر هم می شود!! (زمخشری، الکشاف، بیروت، چاپ سوم، ج 3، ص 538)
که البته این ذیل سخنش
را بعدا رد می کنیم.
2- ابن حجر هیثمی (با همه تعصبی که دارد) می گوید: «این آیه منبع فضائل
اهل بیت نبوی است برای این که حاوی
درخشان ترین مناقب ایشان و شامل
توجه به
شأن (رفیع) آنان است، چرا که
با لفظ «انما» آغاز می گردد و
«انما» افاده
حصر می کند درباره اراده خدای متعال
در منزه نمودن آنان از
رجس و رجس نیز
همان گناه است این آیه هم چنین
بیانگر اراده خداوند در
تطهیر اهل بیت از
جمیع خصوصیات اخلاقی و احوال مذموم
[یعنی همان عصمت] است
و این که در بعضی
از طرق نقل شده که آتش و جهنم بر آنان حرام است
همان فایده این تطهیر است
می باشد. (ابن حجر هیثمی، الصواعق، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414 ه ق، ص 223)
3- علامه طباطبائی: مراد از اذهاب رجس در آیه عصمت است. پس تطهیر ائمه
یعنی
مجهز نمودن آن ها به ادراک حق در اعتقاد و عمل است
و مراد از اراده، اراده
تکوینی است و معنای آیه این می شود. خداوند اراده ابدی
نموده است و شما
اهل بیت را از همه نوع پلیدی (اعتقادی باطل، آثار گناه و ...)با دادن موهبت
الهی
عصمت پاک گرداند. (علامه طباطبائی، المیزان، تهران، دارالکتب
الاسلامیه، چهارم، 1362، ج 16، ص 331)
مراد از اهل بیت
مهم ترین بحث در آیه این است که مراد از اهل بیت کیست؟ احتمالاتی وجود دارد
که مهم ترین آنها دو احتمال است:
یک مراد همسران پیامبر باشند.
برخی از مفسران اهل سنت اهل البیت را به همسران پیامبر اسلام تفسیر کرده اند
(قرطبی در تفسیر الفرقان، ج 6، ص 5264 این نظریه را از زجاج نقل می کند)طبق این تفسیر علی، فاطمه، حسن و حسین علیه السلام جزء اهل بیت نیستند.
دلیل این نظریه این است که آیه تطهیر در بین آیاتی است که همگی مربوط به
زنان پیامبر است. هم آیات قبل از آن و هم آیه پس از آن و هم صدر آیه مربوط
به
همسران پیامبر می باشد، لذا سیاق اقتضا می کند که آیه تطهیر مربوط به
همسران پیامبر باشد.
ولی این نظریه به سه دلیل باطل است:
1- در آیات قبل و صدر آیه مجموعا 25 بار ضمیر و فعل به صورت مؤنث و در آیه ی
34 نیز
دو مورد فعل و ضمیر مؤنث به کار رفته، اما در ذیل آیه ی تطهیر
ضمایر
و افعال همه به
صورت مذکر به کار رفته که اختصاص به مردان دارد و یا
شامل مردان و زنان
هر دو می شود. و یقینا کلام خداوند که فصیح ترین است از
تغییر ضمایر و افعال
مقصودی داشته و افراد خاصی را اراده کرده غیر از زنان
پیامبر هستند و گر نه
ضمایر را به همان صورت مؤنث
می آورد نه مذکر.
2- همسران پیغمبر هیچ کدام دارای عصمت نبودند، و کسی هم چنین شأنی برای
آنها قائل نیست گذشته از این که برخی از آنان علیه خلیفه واجب الاطاعه
زمان
خویش
جنگید هم چون عایشه که جنگ جمل را علی علیه السلام
راه انداخت.
3- روایاتی که اهل بیت را بر همسران پیامبر تطبیق نموده روای آن یا ضحاک
است یا
عکرمه خارجی که هر دو تضعیف شده اند و علمای رجالی آن دو را توفیق
نکرده اند. (ولایت مطهرین،
سید محمد علوی، ص 117) از این گذشته قرآن نسبت به همسران پیامبر
کلمه «ازواج النبی»، «
نساءالنبی» یا «ازواجک» به کار
برده نه اهل بیت.
دو: احتمال دوم مراد افراد خاصی از خاندان پیامبر یعنی علی و فاطمه و حسن
و
حسین و در رأس آنها شخص پیامبر می باشد. این احتمال
هیچ یک از اشکالات
قبلی را ندارد، علاوه بر آن روایات فراوانی از فریقین نقل شده که
علامه
طباطبائی
تعداد آن را بیش از 70 روایت می داند. (المیزان، مترجم، ج 32، ص 178) که قول دوم
را تأیید می کند
که مراد از اهل بیت علی و فاطمه
و حسنین می باشد.
فخر رازی می گوید: این روایت [که اهل بیت را به افراد مذکور تفسیر نموده]
روایتی است که دانشمندان اهل تفسیر و حدیث، همه اتفاق بر صحت آن دارند.
(تفسیر فخر رازی، ج 8، ص 80، ذیل آیه61 آل عمران؛ ر.ک: آیات ولایت در قرآن، مکارم شیرازی، ص
166)گفتنی
است
که 15 نفر از صحابه و 16 نفر از تابعین این روایات را نقل کرده اند.
از جمله افرادی
که اهل سنت که روایات فوق نقل کرده اند:
1-مسلم، در صحیحش، ج 4، ح 22424 به نقل از پیام قرآن، ج 9، ص 143
2-صحیح ترمذی (ر.ک: احقاق الحق، ج 2، ص 503)
3- المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 416 (به نقل از احقاق الحق، ج 2، ص 504)
4- الدر المنثور، ج 5، ص 198
5- السنن الکبری، ج 2، ص 149
6- شواهد التنزیل، ج 2، ص 10-92
7- مسند احمد حنبل، ص 330، ج 4، ص 107، ج 6، ص 292 (ر.ک: پیام قرآن، مکارم شیرازی،
ج 9، ص 144، آیات ولایت در قرآن
، مکارم شیرازی، ص 166)
از این گذشته گروه زیادی از علما اهل سنت حدیث کساء را نقل کرده و تصریح
نموده اند
که پیامبر: علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای یمانی قرار داد
و فرمود:
خداوندا
اینان اهل بیت من هستند پس پلیدی را از آنان دور کن و
آنان را پاک
و مطهر قرار ده
آنگاه آیه ی تطهیر در شأن آنها نازل شده است،
افراد ذیل این حدیث
را نقل کرده اند:
1- مسلم در صحیحش باب فضائل اهل بیت النبی، ج 5، ص 37، ح 2424
2- ترمذی در صحیحش، ج 5، ص 663 باب مناقب اهل البیت، ح 3787
(بیروت، داراحیاء التراث)
3- امام احمد بن حنبل در مسند، ج 1، ص 230
4- حاکم در مستدرک، ج 3، ص 133، 147 و ج 2، ص 416
5- امام نسائی در خصائص، ج 149
6-ذهبی در تلخیص، ج 2، ص 150
7- طبرانی در معجم، ج 3، ص 48، ج 12، ص 98
8- حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ج 2، ص 11
9- نجاری در تاریخ الکبیر، ج 7، ص 187
10- ابن حجر عسقلانی، در اصابه، ج 2، ص 509
11- فخر رازی در تفسیرش، ج 2، ص 700
12- قندوزی حنفی، در ینابیع الموده، ص 107
13- خوارزمی در مناقب، ص 23
14- طبری در تفسیرش، ج 22، ص 6
15- سیوطی در الدر المنثور، ج 5، ص 198
16- ابن الجوزی در تذکره الخواص، ص 233
17- زمخشری در تفسیر کشاف، ج 3، ص 538
18- قرطبی در تفسیرش، ج 14، ص 182
19- ابن کثیر در تفسیرش، ج 3، ص 492
20- ابن اثیر در اسد الغابه، ج 2، ص 12
21- ابن عساکر در تاریخش، ج 1، ص 185
22- ابن حجر در صواعق المعرقه، ص 143
23- ابن عبدالبر در استعیاب، ج 3، ص 37
و افراد فراوان دیگر (ر.ک: ولایت مطهرین، شماره 3 و 4، سید محمد علوی(حسین پور) ص 99-100)
به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود:
1- ترمذی و حاکم در روایت صحیحه، و ابن جریر و ابن منذر و ابن مردویه
و
بیهقی در سنن خود از ام سلمه نقل کرده اند
که گفت: پیامبر فاطمه،
علی، حسن و
حسین علیهم السلام را خانه من بودند
که آیه تطهیر نازل شد
حضرت آنان را
داخل عبایی که بر
دوش بود قرار داد و فرمود: «بار
خدایا این جمع اهل بیت من
می باشند پس الودگی را از آن ها دور بداد». (
روح المعانی، آلوسی، ج 22، ص 14)
در ادامه آلوسی می گوید: «در برخی از روایات دارد که ام سلمه گفت آیا من
جزء
اهل بیت شما می باشم حضرت فرمود:
تو برخیری ولی جزء
اهل بیت من نیستی». (همان)
آنگاه آلوسی می گوید: سخن پیامبر که فرمود: اینها [چهار نفر] اهل بیت من می
باشند
و در حق آن ها دعا فرمود و این که ام سلمه را داخل عبا (کساء)
راه
نداد آن قدر از
طرق مختلف نقل شده است که قابل
شمارش نیست. (همان)
و این روایت عمومیت اهل بیت در آیه را به هر معنایی که باشد تخصیص می زند
پس مراد کسانی است که زیر عبا (کساء) قرار داشتند لذا شامل همسران
نمی
شوند. (همان، ص 15)
2- ابن جریر و ابن ابی حاتم و طبرانی و ابن مردویه از ام سلمه همسر پیامبر
نقل
می کنند که پیامبر در خانه او زیر کسای خبیری
خوابیده بود، پس در آن
هنگام فاطمه غذایی آورد رسول خدا فرمود:
تا شوهر و فرزندانش حسن
و حسین را
فرا خواند و آنان آمدند هنگام خوردن غذا آیه
تطهیر نازل شد پیامبر
انان را
با کساء پوشانید و بعد رو به آسمان برد و گفت:
«خدایا! اینان اهل بیت
و
خواص من می باشند، پلیدی را از آنان دور کن و آنان را
پاکیزه گردان، این را
سه بار گفت. ام سلمه می گوید: من هم با شما می باشم؟ حضرت دوباره فرمود:
تو برخیری». (سیوطی، الدر المنثور، ج 6، ص 603، شبیه این در ص 604 نقل شده، و ر.ک
: المعجم الکبیر، ج 23، ص 336)
3- واثله ابن اسقع می گوید: آمدم خدمت علی ولی او را ندیدم، فاطمه گفت:
وی
رفته تا رسول خدا را دعوت کند نشستم تا آنان آمدند، و با فاطمه
با هم وارد
شدند
پس رسول خدا حسن و حسین را ندا داد، و آنان آمدند،
و با فاطمه و شوهرش
(علی) نزدیک خود قرار داد سپس لباس خود را روی
آنان قرار داد من شاهد
این
قضیه بود، آنگاه فرمود: «انما یرید الله لیذهب ....؛ پروردگارا!
این ها اهل
بیت من هستند».
روای می گوید: این حدیث صحیح است (بنابر شرط صحت حدیث) نزد مسلم. (
المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 416، ت
لخیص المستدرک، ج 2، ص 416)
و همین طور حاکم سند حدیث را صحیح می داند. (المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 141)
ابن تیمیه که بنای بر تشکیک را دارد می گوید: «حدیث کساء صحیح است؛
زیرا
این حدیث را احمد و ترمذی از ام سلمه نقل کرده، مسلم در صحیح خود از
عایشه
نقل نموده است.
(ابن تیمیمه، منهاج الغه، ص 5، ص 13)
ابن حجر که تعصب خاص دارد می گوید: اکثر مفسرین برآنند که آیه ی تطهیر
در
حق علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است، زیرا ضمیر «متلکم» و بعد
آن
مذکر آمده است.
(ابن حجر، الصواعق المعرفه، ص 85)
از این ها گذشته روایات فراوانی در منابع اهل سنت آمده که پیامبر اکرم هر
روز صبح یا پنج شنبه وقت (در اوقات نماز) بر در
خانه علی و فاطمه می آمد
و
آیه تطهیر را بر آنان می خواند تا مصداق اهل بیت مشخص شود،
این احادیث برخی
می گوید: این کار به مدت یک ماه ادامه داشت.
(مسند ابی داود طباسی و دار الکتب اللبنانی، ص 274)
برخی چهل روز (مجمع الزوائد، ج 9، ص 267،
حدیث 14987، الدر المنثور، ج 6، ص 606)
برخی شش ماه
(ترمذی در صحیحش، ج 5، ص 352، حاکم در مستدرک، ج 3، ص 158، احمد بن حنبل در مسند، ج 3، ص 259)
بعضی هفت ماه
(جامع البیان طبری، ج 22، ص 6) و برخی ده ماه گفته است (
مجمع الزوائد، ج 9، ص 267، حدیث 14986)
انس بن مالک می گوید: هنگامی که آیه تطهیر نازل شد پیامبر خدا نزدیک به
شش
ماه وقت نماز به در خانه فاطمه می آمد و فرمود شما، اهل البیت
(انما یرید
الله لیذهب تا آخر)
(نفخات الازها، ج 20، ص 81)
با این همه منابع که بخش کوچکی از آن مورد اشاره قرار گرفت می توان گفت
شیعه
به یک مطلب ظنی و گمانی استناد می کند؟ برادر! به
خدا قبر و قیامتی هم
در
کار است حساب و کتابی هم در پیش است بیایید کاری کنیم
که در روز قیامت
نزد پیامبر اکرم شرمنده نشویم، بیایید مقداری چشم حقیقت
خویش را باز کنیم
لااقل منابع قابل اعتماد خود
اهل سنت را مطالعه کنیم
و از منابع شیعه لااقل
یک دوره الغدیر علامه امینی را که تمام منابع آن از اهل سنت است و یک
روایت هم از منابع شیعه نقل نکرده بخوانیم، تا فردای قیامت که «یوم الحسره»
است
ندای پشیمانی
و حسرت، سر ندهیم.
ج: «شیعیان ... منکران امامت را به شدت مورد اعتراض قرار داده تا جایی که
منکر امامت را کافر و از دایره دین اسلام
خارج ساخته اند ....».
در این بخش نیز پرسشگر خطاهای انجام داده، این که شیعیان بر منکران امامت
اعتراض حق است چرا که حدیث که حدیث غدیر از دیدگاه
اهل سنت هم متواتر
قعطی
است با این حال زیر بار آن نرفته اند و بحث آن در الغدیر
کاملا مطرح شده
است.
اما منکر امامت را کسی کافر ندانسته بر عکس در کشورهای اسلامی از
جمله
عربستان و پاکستان و ... مرتب می شنویم
که می گویند شیعه کافر
است و هر روز
تعدادی از این شیعیان فقط به جرم
شیعه بودن کشته می شوند
حتی درخود ایران
وهابی ها در مسیر زاهدان
بارها شیعیان بی گناه را
سر بریده اند تمام مراجع
فعلی و گذشته،
اهل سنت را
پاک و ذبیحه آنها را حلال،
و ازدواج با آنها را
حلال شمرده و همه
را مسلمان و پاک می دانند جز
ناصبی های که به ائمه ناسزا
می گویند، لااقل به رساله های مراجع
دین در این زمینه مراجعه شود.
ضدیت و ستیزه گرای و لجاجت است، در صورتی که اکثر اهل سنت
امامان علیهم
السلام را به عنوان فرزندان پیامبر احترام می گذارند به
غیر از گروهی از
افراطیون
و ناصبی ها که ستیزه گرند.
اکثر اهل سنت به حدیث «علی مع الحق، و الحق مع علی» که بارها نقل کرده اند
و در حد تواتر است، معتقدند.
هم چنین به حدیث پیامبر(ص) توجه کنید که فرموده اند:
«سیکون بعدی فتنه فاذا کان ذاک فالزموا علی بن ابی طالب فانه الصادق بین الحق و الباطل؛
(متقی هندی کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرسان، ص 612، ح 32964)
بزودی بعد از
من [پیغمبر] فتنه ب
ه وجود می آید، پس هنگامی که فتنه به وجود
آمد
همراه علی باشید که او
جداکننده بین حق و باطل است.» آیا اهل سنت در
فتنه ها
دنبال علی هستند؟
2- پیامبر اکرم(ص) به عمار فرمود: «یا عمار ان رایت علیا قد سلک و ادیا و سلک
الناس وادیا غیره فاسلک مع علی و دع الناس انه لن یدلک علی روی
و لن یخرجک من الهدی؛
(همان، ص 614، روایت 32972)
ای عمار اگر دیدی علی به راهی می رود و
مردم به راه دیگر،
تو همراه علی
باش و مردم را رها کن زیرا او بر بدی راهنمایی نمی کند
و از هدایت
تو را
بیرون نمی برد.» آیا لازم نیست همگی به این حدیث عمل کنیم و
پایبند باشیم؟!
جهت آگاهی بیشتر ر.ک:
- شب های پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی
و کتاب های دکتر تیجانی.